شامل دو بخش است:
بخش اول: ذوی الارحام و نظرات علما در مورد ارث آنها.
بخش دوم: چگونگی ارث ذوی الارحام.
سؤالات فصل ششم.
بخش اول:
ذوی الارحام و نظرات علما در مورد ارث آنها
ارحام در لغت از رَحم و رِحم آمده است که به معنای منزل و محل اسکان جنین در شکم مادر است.[1] خداوند متعال میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾ [آل عمران: 6] «اوست که شما را در رحمهای (مادران) هر آن گونه که بخواهد شکل میدهد». و رحم به معنای قرابت و اصل و اسباب آن است.
ارحام طبق این تعبیر، شامل تمام خویشاوندان میشود ولی در علم ارث ذوی الارحام خویشاوندانی هستند که سهم معینی در ارث ندارند و همچنانکه ابن قدامه ذکر کرده، عصبه هم نمیشوند.[2]
بنابراین ذوی الارحام در علم ارث عبارتند از: فرزندان دختر، فرزندان خواهر، دختران برادر، فرزندان برادر مادری، عمهها از هر جهت، عموی مادری، دایی، دختر عمو، جد فاسد، جده فاسده و کسانی که از طریق اینها با شخص مرده نسبت دارند.
در مورد ارث آنها اختلافاتی به شکل زیر وجود دارد:
1- زید بن ثابت و یک روایت از ابن عباس (رضی الله عنهما) معتقد به منع ارث بردن آنها هستند و این عقیده مالک، اوزاعی، ابوثور، شافعی، داود و ابن جریر طبری نیز است. و اینها معتقدند که وقتی صاحب سهام معین یا عصبه وجود نداشته باشد، بیت المال استحقاق گرفتن ارث را دارد و به دلایل زیر استدلال میکنند:
الف- عطاء بن یسار روایت کرده که رسول الله (ص) در قباء برای عمه و خاله استخاره کرد و خداوند متعال آیه نازل کرد که آنها ارث نمیبرند.[3]
ب- خداوند متعال سهم هر یک از وارثان را به فرض (سهم معین) یا تعصیب مشخص کرده است و اگر ذوی الارحام نیز سهمی داشتند حتماً آن را بیان میکرد، چرا که خداوند در مورد خودش میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا ٦٤﴾ [مریم: 64].
2- عمر و علی و ابن مسعود و ابوعبیده بن جراح و معاذ بن جبل و ابوالدرداء و شریح و عمر بن عبدالعزیز و عطاء و طاوس و علقمه و مسروق و اهل کوفه و احمد بن حنبل و ابوحنیفه معتقد به ارث گرفتن ذوی الارحام هستند وقتی که صاحب فروض یا عصبه وجود نداشته باشد. و دلایلشان این است:
الف- کلام خداوند متعال: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ [الأنفال:75] پس وقتی از میان کسانی که در قرآن و سنت نبوی به عنوان وارث معین آمدهاند وجود نداشته باشد، ذوی الارحام به ارث اولیتر هستند.
ب- روایتی که ترمذی با سند خود از ابوامامة بن سهل بن حنیف آورده است که میگوید: عمر بن خطاب نامهای را به من داد که نزد ابوعبیده ببرم که در آن نوشته بود: رسول الله (ص) فرمود: خداوند و رسولش مولی و سرپرست کسی هستند که سرپرست ندارد و دایی وارث کسی است که وارث ندارد و این حدیث حسن است.[4]
ج- روایتی که ابوداود با سند خود از ابن معد یکرب آورده که: رسول الله (ص) فرمودند: کسی که افراد ناتوان و فلجی از او بجای بماند، مسؤولیتش با ماست یا کسی که اموالی از او بجای بماند و وارثان او صاحب آن اموال هستند و من وارث کسی هستم که وارثی ندارد عاقله او میشوم و از او ارث میبرم و دایی وارث کسی است که وارث ندارد، عاقله او میشود و از او ارث میبرد.[5]
د- ذوی الارحام از دو طریق با شخص مرده ارتباط دارند: قرابت و اسلام، ولی بیت المال تنها از یک طریق با شخص مرده ارتباط دارد که اسلام است، پس ذوی الارحام اولیتر هستند[6]
و به دلایل زیر نظر گروه اول را رد میکنند:[7]
1- حدیثی که روایت شده که پیامبر (ص) گفتند که عمه و خاله ارث ندارند، حدیث مرسل است و ضعیف است و در آن باب قول صحیح تر از آن وجود دارد که هنگام ترجیح ما قول صحیح تر را بر میگزینیم، مخصوصاً وقتی که ظاهر قرآن آن را تقویت کند: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ [الأنفال: 75].
2- با فرض اینکه حدیث به پیامبر (ص) برسد، میتوان آن را این گونه نیز تأویل کرد که قبل از نزول آیه انفال بوده است، یا شاید آنها سهم مشخصی مثل پدر یا مادر و دیگران ندارند یا شاید صاحبان فروض یا عصبه همراه آنها بوده و پیامبر (ص) حکم کردند که آنها ارث نمیبرند.
قول راجح نظر عمر و علی و ابن مسعود و اکثر علما است و چیزی است که قانونگذار بر آن تکیه کرده است. به طوری که در ماده 31 آمده است: وقتی هیچ یک از عصبه نسبی و صاحبان فرایض نسبی وجود نداشته باشد ترکه یا باقیمانده آن به ذوی الارحام میرسد.
بخش دوم: چگونگی ارث ذوی الارحام
کسانی که معتقد به ارث بردن ذوی الارحام هستند بر دو چیز توافق کردهاند و بعد از آن بر اموری اختلاف دارند، اما اموری که بر آن توافق دارند عبارتند از:
1- اگر تنها یک فرد از ذوی الارحام وجود داشته باشد تمام اموال را به ارث میبرد، مثل کسی که بمیرد و پسر دختر یا عمه یا دایی از او بجای مانده باشد، تمام اموال را به ارث میبرد.
2- اگر یکی از ذوی الارحام همراه یکی از زن و شوهر (زوجین) وجود داشته باشد، بعد از سهم زن و شوهر باقیمانده ترکه را میگیرد.
و گاهی در چگونگی ارث به شکل زیر اختلاف پیدا کردهاند:
این گروه میان تمامی ذوی الارحام در گرفتن ارث تساوی قرار میدهند و فرقی میان مذکر و مونث یا نزدیک و دور نمیبینند، چون علت ارث همان رحم است، پس همگی وارثان از این طریق ارث میبرند و کسی از آنها کسی را حجب نمیکند و سهم هیچ یک از آنها به واسطه دیگری کاهش نمییابد.
و نظر این گروه مذهب، اهل رحم نامیده شده زیرا همگی ذوی الأرحام ارث میبرند و در سهام مساوی هستند، به دلیل اینکه همه ذوی الارحام صاحب سهم معین نیستند و جزء عصبهها نیز نیستند.
دلیلشان عام بودن نصوصی است که در مورد ذوی الارحام وجود دارد به طوری که مذکر را بر مونث ترجیح نداده و نزدیک را بر دور ترجیح نداده است.
این نظر مشهور نیست بلکه مهجور و متروک است چون دلایلش ضعیف است و مخالفت با آن مقتضی عدالت است پس کسی که بمیرد و دختر دختر، پسر دختر، پسر خواهر، عمه، خاله، برادرزاده مادری و مادر پدر مادر از او بجای بماند، هر کدام ترکه را میگیرند که ارث دختر دختر و پسر دختربا عمه و خاله و برادرزاده مادری و جده فاسده یکی است.
این نظر ذوی الارحام را در حد اصول خود بالا میبرد، مثلاً کسی که میمیرد و دختر دختر و پسر خواهر از او بجای میماند، دختر دختر به جای اصل خود که دختر است مینشیند و پسر خواهر بجای مادرش که همان خواهر است مینشیند. پس مسأله در اینجا (دختر+خواهر) دختر و خواهر باقیمانده را به عصبه بودن میگیرد، چون عصبه مع الغیر است پس نصف دیگر را به عصبه بودن میگیرد و این سهام به فروع آنها نیز منتقل میشود.
و این نظر امام احمد بن حنبل است. ابن قدامه میگوید: «ذوی الارحام ارث میبرند، پس کسی که سهم مشخصی ندارد به جای کسی است که سهم مشخص دارد، مثلاً دایی به منزله مادر است و عمه به منزله پدر است و از عبدالله روایت دیگری نقل شده که او عمه را به منزله عمو و دختر برادر را به منزله برادر دانسته است و تمامی ذوی الارحام که سهم مشخصی ندارند به این شکل هستند».[8]
و متأخران شافعی و مالکی نیز از این نظر تبعیت کردهاند.
دلیلشان این است که از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود: «عمه به منزله پدر است وقتی که پدر در میان آنها نباشد و خاله به منزله مادر است وقتی که مادر میان آنها نباشد».[9]
ابوعبیده با سندش روایت کرده که ثابت بن دحداح مرد و جز یک دختر برادر از او بجا نماند و پیامبر (ص) به میراث او برای دختر برادرش حکم کرد.[10]
و روایت شده که عمر بن خطاب به خاله و عمه ارث داده است و به خاله (به منزله مادر) و عمه باقیمانده ارث را (به منزله پدر) داده است.
در این مذهب با توجه به آثاری که روایت شد، هر چند که سندشان صحیح نیست، موافق عدالت است به طوری که به فرع ارث همان سهمی را میدهند که در صورت زنده بودن اصل آن را به او میدادند.
پس کسی که بمیرد و افراد زیر از او بجای بمانند:
وارثان |
دختر خواهر تنی |
دختر خواهر پدری |
پسر خواهر مادری |
دخترعموی تنی |
مثل این مسأله است |
خواهر تنی |
خواهر پدری |
خواهر مادری |
عموی تنی |
|
|
|
ق. ع |
|
اصل6 |
3 |
1 |
1 |
1 |
جدول 176
دختر خواهر تنی نصف ترکه را که 3سهم باشد میگیرد، و دختر خواهر پدری یک سهم از6 سهم میگیرد و پسر خواهر نیز از 6 سهم یک سهم میگیرد و دختر عموی تنی باقیمانده را که یک سهم است، میگیرد.
این گروه در ارث گرفتن تکیه بر قرابت دارند به همین دلیل اهل قرابت نامیده شدهاند، پس در ابتدا قوت و شدت درجه ملاک است و سپس قوت قرابت که به عصبهها قیاس شده است. و دلیلشان همچنانکه پیداست، قیاس است. و این نظر علی و حنفیها است که قانونگذار نیز بر این رأی است، آنجا که در ماده 31 قانون آمده است که:
ذوی الارحام چهار صنف هستند که بعضی از آنها بر بعضی دیگر مقدمند به شکل زیر:
گروه اول: فروع شخص مرده مثل: فرزندان دختران و پاینتر، فرزندان دختران پسر و پاینتر.
گروه دوم: اصول شخص مرده مثل: جد غیر صحیح و بالاتر مثل پدر مادر، پدر مادر مادر و جده غیر صحیح و بالاتر مثل مادر پدر مادر و مادر پدر پدر.
گروه سوم: فروع پدری شخص مرده مثل: پسران برادر مادری و فرزندانش و پاینتر، فرزندان خواهران تنی یا ناتنی و پاینتر، دختران برادران تنی یا ناتنی و فرزندان آنها و پاینتر. دختران پسر برادر تنی یا پدری و پاینتر و فرزندانش و پایینتر.
گروه چهارم: فروع اجداد و جدههای شخص مرده که شامل شش دسته است که بعضی بر بعضی دیگر مقدمند به شکل زیر:
نخست: عموهای مادری شخص مرده و داییهای او و خالههای تنی یا ناتنی.
دوم: فرزندان گروه اول و پاینتر، دختر عموهای تنی یا پدری شخص مرده، دختران پسرانشان و پاینتر و فرزندان این گروه و پاینتر.
سوم: عموهای پدری شخص مرده و عمهها و داییها و خالههای تنی یا ناتنی و عموهای مادری شخص مرده و عمهها و عموها و داییها و خالههای تنی یا ناتنی او.
چهارم: فرزندان گروه قبل و پاینتر و دختر عموهای پدری شخص مرده خواه تنی باشند یا پدری و دختران پسران آنها و پاینتر و فرزندان کسانی که نام بردیم و پاینتر.
پنجم: عموهای پدر پدر شخص مرده که مادری باشند و عموهای پدر مادر شخص مرده و عمههای آنها و داییها و خالههای تنی یا ناتنی آنها و عموهای مادر مادر شخص مرده، و مادر پدر و عمهها و داییها و خالههای تنی یا ناتنی آنها.
ششم: فرزندان گروه قبل و پاینتر و دختر عموی پدر پدر تنی یا پدری شخص مرده و دختران پسرانشان و پاینتر و فرزندان کسانی که ذکر شد و پاینتر.
شخص محقق نیازی به حفظ اینها ندارد بلکه باید آنها را درک کند و بفهمد و اگر قاضی یا امام شد و در این مورد از او فتوا خواسته شد باید بنگرد که اگر وارث جزو ذوی الارحام بود و صاحب سهم یا عصبه نبود (بعد طبق این قانون آن را پیدا کند) در حالی که این حالتهای نادری است که خیلی کم پیش میآید.
به هر حال مثالی در این مورد ذکر میکنیم تا تفاوت ارث میان سه مذهب پیشین واضحتر گردد.
شخص میمیرد و دختر دختر دختر و دختر پسر دختر از او بجای میماند:
نظر |
دختر دختر دختر |
دختر پسر دختر |
ملاحظات |
اهل رحم اصل مسأله2 |
1 |
1 |
ترکه در اینجا به صورت مساوی و بدون تفاوت میان ذوی الارحام تقسیم میشود به هر جهتی یا درجه یا قوت قرابتی که باشد فرقی نمیکند |
اهل تنزیل اصل مسأله3 |
دختر دختر + باقیمانده به آنها رد میشود |
هر دختری به منزله جدش است. در اینجا مثل این است که شخص مرده دو دختر از او بجای مانده باشد که را به فرض میگیرند و باقیمانده ترکه به آنها رد میشود و نتیجه با مثال اول یکی است اما از یک روش دیگر هر کدام میگیرند. |
|
اهل قرابت (قانون مصر) اصل مسأله2 |
|
|
در درجه و قوت قرابت مساوی هستند (3 درجه) به معنای اینکه هر دو گروه از طریق دختر (جدات) با شخص مرده ارتباط دارند، پس به صورت مساوی ارث میگیرند اما اگر مثال اینگونه بود: دختر پسر دختر+پسر دختر دختر، پسر دختر دختر میگیرد و دختر پسر دختر باقیمانده را میگیرد و طبق نظر اهل رحم آنها مساوی هستند و طبق مذهب اهل تنزیل پسر دختر پسر همه ترکه را میگیرد نصف به فرض و نصف دیگر به او رد میشود. |
جدول 177
بیست و سوم: اختلاف فقهی ارث ذوی الارحام را همراه با دلایل هر گروه و ترجیح خود بیان کنید.
بیست و چهارم: فرق عبارات زیر را بیان کنید:
1- ارحام به صورت عام و ذوی الارحام در علم ارث.
2- نظر اهل تنزیل و اهل قرابت.
3- آنچه که فقهاء در کیفیت ارث ذوی الارحام بر آن توافق و اختلاف کردهاند.
بیست و پنجم: مسائل
1- مردی میمیرد و افراد زیر از او بجای میمانند: دختر پسر، پسر پسر پسر، دختر دختر پسر، مادر پدر مادر، دختر برادر تنی و پسر خواهر تنی.
2- زنی میمیرد و افراد زیر از او بجای میمانند: پدر مادر، پدر مادر پدر و مادر پدر مادر.
3- مردی میمیرد و افراد زیر از او بجای میمانند: دختر برادر تنی، دختر برادر پدری، پسر دختر عموی پدری.
[1]- القاموس المحیط، فیروز آبادی.
[2]- المغنی، ابن قدامه، 9/82؛ فتح الباری 12/31.
[3]- السنن الکبری، بیهقی، کتاب الفرائض، باب من یرث من ذوی الارحام، 6/212.
[4]- جامع الترمذی،، باب ما جاء فی میراث الخال، شماره 2185.
[5]- ابوداود، کتاب الفرائض، باب میراث ذوی الارحام، شماره 2779؛ ابن ماجه، کتاب الفرائض، 2738.
[6]- المیراث فی الشریعة الاسلامیة، شیخ علی حسب الله، ص78.
[7]- نیل الاوطار، شوکانی، 63-64 و تمام روایات حدیث منع عمه و خاله از ارث را بررسی کرده و آنها را ضعیف دانسته است خواه از طرف ابوداود یا دارقطنی یا نسائی و یا حاکم و طبرانی باشد.
[8]- المغنی، 9/85، مسأله شماره 1030.
[9]- حدیث منسوب به امام احمد در مسندش است ولی شیخ آلبانی میگوید: ضعیف است و در مسند مشاهده نشده است. شفاء الغلیل 1/143-144، شماره 1704.
[10]- سنن الدارمی، کتاب الفرائض، باب میراث ذوی الارحام، 2/381، ضعیف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر