شامل بخشهای زیر میباشد:
بخش اول: وصیت، مشروعیت و حکم آن
بخش دوم: ارکان وصیت
بخش سوم: مبطلات وصیت
بخش چهارم: موانع وصیت
بخش اول:
تعریف وصیت،و مشروعیت و حکم آن
وصیت در لغت[1] از وصی و اوصی بالشیءِ لفلان گرفته شده است که به معنای گرفتن از او و به او سپردن است و وصی فلانً به معنای قرار دادن او به عنوان وصی که در کارها و اموالش و بعد از مرگش در مورد خانوادهاش تصرف کند و وصی بالشیء فلاناً به معنای امر کردن او به آن و فرض کردن کاری بر او است. خداوند متعال میفرماید: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ [النساء: 11] یعنی خداوند به شما امر کرده و بر شما فرض کرده است.
وصیت این است که انسان کاری را در زمان زندگی یا بعد از مرگ خودش از دیگری بخواهد که انجام دهد. و این وصیت به معنای مصدری است اما گاهی به معنی موصی به (چیزی که به آن وصیت شده) است، مثلاً وقتی که میگویند این مال وصیت است یعنی موصی به است و در استعمالات مردم بسیار متداول است. وصیت در اصطلاح به معنای تملیک اضافهای است که به بعد از مرگ تعلق دارد و گفتهاند بخششی است که به بعد از مرگ تعلق دارد و گفتهاند که عهد خاصی است که به بعد از مرگ تعلق دارد.[2] ولی تعریف دقیقتر وصیت، چیزی است که در ماده اول قانون وصیت آمده است (شماره 71 سال1946) به طوری که آن را این گونه تعریف کرده است: تصرفی که به بعد از مرگ اضافه میشود. و لفظ تصرف دقیق تر از بخشش و تملیک است، چون شامل انواع تصرفات میباشد خواه تملیکی باشد یا اسقاطی یا وصیت به عین باشد یا منافع یا به رتبه و درجه باشد.
دلایل زیادی در مورد مشروعیت وصیت وجود دارد
از جمله:
1- کلام خداوند متعال: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ ١٨٠﴾ [البقرة: 180].
در اینجا اختلافاتی در مورد نسخ این آیه وجود دارد که ابن عباس با سندش روایت میکند که: مال برای فرزندان است و وصیت برای والدین، پس خداوند آن را نسخ کرد و برای مذکر دو برابر مونث قرار داد.[3]
و ابن حجر عسقلانی بعد از آوردن نظرات بسیاری از علما در مورد نسخ این آیه میگوید: این آیه تخصیص داده شده است چون نزدیکان از اینکه وارث باشند عامتر هستند و وصیت برای تمام آنها (والدین و نزدیکان) واجب است، پس آیه به کسانی که سهم مشخصی در ارث ندارند تخصیص داده شد. و پیامبر (ص) میفرماید: وصیتی برای وارث نیست.[4] و وصیت به عنوان حقی برای نزدیکانی که وارث نیستند باقی ماند. و این سخن را به طاوس و دیگران نسبت داده است.[5]
و ابن عباس گفت: خداوند آنچه را که از آن دوست نداشت نسخ کرد، یعنی تمام آنچه را که در آیه آمده بود نسخ نکرد پس آیه همچنان بر – هر احتمالی- دلالت میکند و بر مشروعیت وصیت برای نزدیکان دلالت میکند.
2- بخاری و مسلم و مالک و ابوداود و ترمذی و دارمی و ابن ماجه و دیگران با سند خود از عبدالله بن عمر روایت کردهاند که پیامبر (ص) فرمود: حق هر مسلمانی است که وصیت خود را به صورت مکتوب نزد خود داشته باشد و نباید دو شب بدون این وصیت بخوابد.[6]
3- دارقطنی با سند خود از ابوالدرداء روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: خداوند متعال اموالتان را در هنگام مرگ به شما بخشیده است که حسنات و نیکیهای خود را با آن بیشتر کنید تا اعمال نیک شما زیاد شود.[7]
4- ترمذی با سند خود از عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش روایت کرده که گفت: در سال فتح مکه بیمار شدم و نزدیک بود بمیرم که رسول الله (ص) نزد من آمد و گفتم: ای رسول خدا (ص) من اموال فراوانی دارم و جز دخترم کسی وارث من نیست، میتوانم به تمام اموالم وصیت کنم؟ فرمود: خیر. گفتم: چطور؟ گفت: خیر. گفتم: نصف چطور؟ گفت: خیر. گفتم: چطور؟ گفت: ، و نیز زیاد است. وارثانت بینیاز باشند بهتر است یا اینکه درمانده و بیچاره از مردم گدایی کنند، تو هر نفقه و بخششی را که میکنی در قبال آن پاداش میگیری حتی لقمهای را که در دهان زنت میگذاری اجر دارد.[8]
اینها دلایل ظاهری استحباب وصیت بود.
علما در مورد حکم وصیت نظرات زیر را آوردهاند:
1- وجوب: وصیت به دلیل آیه «کتب علیکم» و «حقاً علی المتقین» و اینکه در آیات ارث زیاد تکرار شده است، واجب میباشد و نیز به دلیل حدیث «حق هر مسلمانی است که وصیت خود را ....» که با روایتهای گوناگون ذکر شده است، واجب میباشد.
2- مندوب: ابن حجر این حکم را به جمهور نسبت داده است به دلیل اینکه پیامبر (ص) به چیزی وصیت نکرد و به دلیل آنچه که بخاری با سند خود از عبدالله بن ابی اوفی روایت کرد که از او سؤال شد: آیا پیامبر (ص) به چیزی وصیت کرده بود؟ گفت: خیر…[9]. و این گروه معتقدند که آیه وصیت با آیات ارث منسوخ شده است، همچنان که به این حدیث استناد میکنند که «او حق دارد که در اموال خود وصیت کند» پس اگر واجب بود به اراده شخص بستگی نداشت.
3- کراهت: وقتی که وصیت از بیشتر باشد ولی قصد ضرر زدن به وارثان با آن نباشد، مکروه است و این بنابر قول پیامبر (ص) که وصیت بیشتر از مال را برای سعد بن ابی وقاص نپذیرفته است. حتی بخاری با سند خود از ابن عباس (رضی الله عنه) روایت کرده که گفت: شاید مردم را به دعوت کرده باشد، چرا که رسول الله (ص) فرمود: و نیز زیاد است.[10]
4- حرام: درحالتهای زیر وصیت حرام است:
الف- وقتی که قصد ضرر زدن به وارثان را داشته باشد، در سنن نسائی از ابن عباس آمده که گفت: ضرر زدن به وارثان به وسیله وصیت جزء گناهان کبیره است.
و این هنگامی است که شخص عمداً بخواهد به وارثان ضرر بزند و این به دلیل دشمنی میان او با آنها باشد، پس وصیت میکند تا به آنها ضرر برساند و رغبتی برای رسیدن به اجر و ثواب در آن وجود ندارد.
ب- وقتی که وصیت به چیز حرامی باشد، مثل کسی که به اموال رشوه یا دزدی یا اراضی غضب شده وصیت کند یا به چیز حرامی وصیت کند مثل کسی که به مالی برای دیگری وصیت میکند، تا او نیز انتقام او را با کشتن فرد دیگری بگیرد یا در مقابل یک عمل غیرمشروع او را آزاد کند. یا مثل کسی که به خرابی ساختمانهای دیگر وصیت کند که سهم دیگران در آن ساختمان است.
حقیقت این است که وصیت واجب است، وقتی که در مقابل یکی از دیون پرداخت نشده خداوند باشد، مثل زکات، حج، نذر، یا در مقابل پراخت حقی از حقوق بندگان باشد مثل: دیونی که ننوشته و بر عهده او بوده یا برای پاک کردن اموالی که احتمال حرام بودن آنها وجود دارد، مثل کسی که پولش را در بانکهای سودده میگذارد، پس به مقداری از اموالش وصیت میکند تا از سودهای بانکی نجات یابد و ممکن است که مکروه یا حرام باشد و غیر اینها مندوب است چون آیات و احادیث زیادی در این موضوع وجود دارد.
رکن عبارت است از چیزی که وجود امری به آن تعلق دارد، و آن چیز جزئی از حقیقت آن امر است و ارکان وصیت همان طور که ابن رشد بیان کرده عبارت است از: موصی، موصی له، موصی به، صیغه وصیت.
موصی: همچنان که ابن رشد بیان کرده موصی هر مالکی است که ملک صحیحی داشته باشد یعنی هر کس که مالک چیزی است و ملکش برای او صحیح است، زیرا باید خودش مالک چیزی باشد تا بتواند آن را به دیگری وصیت کند چون تصرف انسان جز در ملک خودش درست نیست.
و شرط است که موصی اهلیت تبرع (یعنی شایستگی بخشیدن اموال) را داشته باشد و شروط این اهلیت عبارتند از:
1- بلوغ 2- عقل 3- رشد
بنابراین وصیت از بچه غیر ممیز یا مجنون صحیح نیست.
پس وقتی که شرطی از این شروط وجود داشته باشد، وصیت صحیح نیست. در ماده 5 قانون وصیت آمده است که: شرط است که موصی از لحاظ قانونی اهلیت تبرع داشته باشد. بنابراین اگر به دلیل سفیه بودن یا غافل بودن یا اگر سنش از 18 سال شمسی گذشته باشد و محجور باشد وصیت وی با اجازه دادگاه امور حسبی جایز است.
در اینجا اختلافاتی در مورد وصیت ممیز و سفیه و بدهکار و غیرمسلمان وجود دارد، به شکل زیر:
حنفیها و شافعیها معتقدند که وصیت بچه جایز است چون اهلیتش کافی نیست و مکلف به حساب نمیآید و وصیت برای این وضع شده تا انسان اعمال خیری را که در زمان زندگیش از دست داده، جبران کند.
حنابله و مالکیه معتقدند که وصیت او صحیح است، چون وصیت تصرفی است که به بعد از مرگ افزوده میشود و ممانعت از تصرف بچه به هدف حفظ اموالش در زمان زندگی او میباشد نه بعد از مرگش.
در حقیقت نظر اول صحیحتر است و قانون در تبعیت از آن مبالغه کرده است به طوری که مانع وصیت قبل از رسیدن به 21سالگی است ولی به شرط موافقت دادگاه امور حسبی آن را در 18 سالگی نیز جایز دانسته است.
حقیقت این است که بچه بعد از بلوغ و رسیدن به سن رشد و کامل شدن عقل او چنانکه خداوند متعال در مورد یتمیان میفرماید: ﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُم﴾ [النساء: 6] میتواند در اموالش تصرف کند. پس قبول وصیت از او در هنگامی که به سن قانونی بلوغ برسد، ممکن است که آن سن 18 سالگی بدون موافقت کسی است او در این هنگام یک بچه ممیز محسوب نمیشود بلکه یک جوان محسوب میشود و وصیت به او ضرری نمیزند چون او در حال زنده ماندنش و میتواند از آن برگردد و اگر بمیرد ثواب أن را میبرد.
سفیه کسی است که دارای عقل کمی باشد و تصرفات عمومی و مالی او درست نباشد. بنابراین بخاطر مصلحت او براو حجر گذاشته میشود. پس اگر وصیت کرد وصیت او به شرط موافقت دادگاه امور حسبی جایز است، همچنان که در ماده5 قانون آمد. در این رأی نیز نظراتی وجود دارد، چون سفیه قبل از مرگش میتواند از وصیت خود برگردد. پس وصیت در زمان حیات او به او ضرری نمیزند و اگر بمیرد و نیز ضرری از وصیت به او ملحق نمیشود.
وقتی که بدهی بیشتر از ترکه موصی باشد، پس برای شخص بدهکار صحیح نیست که قبل از پرداخت این بدهیها وصیت کند ولی اگر این کار را انجام داد، صحیح است ولی بعد از پرداخت بدهیها نافذ میشود چون مقدم بر وصیت است همچنانکه در بحث تقدم دین بر وصیت بیان کردیم.
اما وقتی که بدهی فرد از ترکه و دارایی او بیشتر نباشد، نخست حق طلبکاران پرداخت میشود و سپس وصیت در حدود از ترکه باقیمانده قابل اجرا است مگر اینکه وارثان به بیشتر از اجازه بدهند.
دو ماده 38 و 39 از قانون وصیت درباره وصیت فرد بدهکار به طور عام صحبت میکند.
اگر کافری به چیزی که حرام نباشد، وصیت کرد، طبق گفته ابن رشد، صحیح است.[11] و در قانون مانعی برای ارث کافر چه ذمی و چه معاهد یا ... ذکر نشده است ولی شروطی ذکر شده که در موانع وصیت از آن بحث خواهیم کرد.
موصی له باید شرایط زیر را داشته باشد تا استحقاق وصیت را پیدا کند:
1- موصی له باید به اسم معلوم و معین باشد مثل اینکه وصیت برای فلانی پسر فلانی باشد یا به وصف مشهور باشد، مثل وصیت به جمعیت حفظ قرآن یا هیأت مددکاری اسلامی یا جمعیت شرعی، و آنچه که در این علم و آگاهی مهم است این است که نافی جهالت باشد به طوری که موصی له با اسم یا صفت خاصی معلوم باشد. پس اگر به اموالش برای یکی از دانشجویان وصیت کند، وصیت او صحیح نیست بلکه میتواند به اموالش یا کمتر از آن برای کسانی که در دانشکده دار العلوم موفق شدهاند یا برای حافظان قرآن کریم در دانشگاه قاهره یا شهرخودش وصیت کند. و اگر تعداد اینها بیشمار باشد این وصیت بر کسی که این وصف بر او انطباق داشته باشد، صدق میکند بر طبق اجتهاد کسانی که به اجرای وصیت اقدام میکنند.
درماده 30 قانون وصیت آمده است که: وصیت برای کسانی که غیر قابل شمارش هستند نیز صحیح میباشد. و به کسانی که از میان آنها محتاج باشند، تعلق میگیرد. و دستور توزیع میان آنها به دلیل اجتهاد کسانی که مجری وصیت هستند، ترک میشود.
2- اگر موصی له ذاتاً معین باشد باید هنگام وصیت حقیقتاً یا تقدیراً موجود باشد، اما اگر وصف معینی باشد مثل وصیت برای مساجد فلان شهر یا برای انجمن حمایت از بیماران کبدی یا دیالیزی، در اینجا ابوحنیفه و شافعی و احمد به ضرورت وجود این جهت وصفی هنگام مرگ معتدند نه هنگام نوشن وصیت. و امام مالک به عدم اشتراط موصی له هنگام نوشتن وصیت یا مرگ وصی معتقد است. پس اگر به اموالش برای فقراء و یتیمان دانشگاه قاهره وصیت کرد و فقیر شناخته شدهای وجود نداشت، وصیت صحیح است و این وصيت محبوس ميشود تا این فقرا و یتیمان پیدا شوند و وصیت ممکن است که در آینده اجرا شود مگر اینکه وجود موصی له محال باشد در ماده 8 قانون وصیت آمده است که: وصیت برای جهت معینی از جهات نیکی که در آینده ایجاد میشود، صحیح است ولی اگر وجود آن محال باشد، وصیت باطل میشود.
قانون در اینجا از نظر مالکیه تبعیت کرده است.
این در مورد وجود حقیقی بود، اما وجود تقدیری متعلق به جنینی است که در شکم مادرش است.
جنین موجودی است که در رحم مادرش است و حیات او تقدیری است و برای صحت وصیت برای جنین در ماده 35 قانون وصیت شرایطی ذکر شده است:
1- وقتی که موصی، به وجود جنین در هنگام وصیت اقرار کند و حداقل از زمان وصیت به مدت 365 روز به بعد زنده به دنیا بیاید.
2- وقتی که موصی به وجود جنین اقرار نکند و به مدت 270 روز بعد از وصیت به دنیا بیاید، به شرطی که زن باردار در زمان وصیت در عده وفات یا طلاق نباشد، پس اگر جنین در مدت 365 روز از زمان وفات یا طلاق به دنیا آمد، وصیت صحیح است و اگر وصیت برای جنین معینی باشد (فلانی فرزند فلانی) برای صحت وصیت باید نسب او نسبت به آن فرد ثابت شود.
اینها شروط مشابهی به شروط ارث جنین بود، در اینجا لازم است که بین حالت اقرار و علم موصی به وجود جنین در شکم مادرش تفاوت قائل بشویم، پس شرط است که در کمتر از 365 روز به دنیا بیاید که حداقل مدت جنین است که موافق نظر محمد ابن حکم مالکی و پزشکان شرعی معاصر است.
مبنی بر این نظریه علمی که از دیدگاه آنها ثابت شده است که جنین بیشتر از یک سال شمسی در رحم مادر نمیماند.
اما وقتی که موصی به وجود جنین اقرار نکرد، زن باردار یکی از حالات زیر را دارد:
1- زن باردار در زمان ازدواج مستمر باشد، پس وصیت وقتی برای جنین صحیح است که حداکثر در طول 270 روز زنده به دنیا بیاید و این ملاک معتبری است. و جنین باید بعد از نوشتن وصیت شکل گرفته باشد پس اگر جنین در وقت وصیت موجود نباشد، وصیت باطل میشود.
2- اگر زن باردار مطلقه باشد و در زمان عده طلاق رجعی باشد وصیت وقتی صحیح است که حداکثر در مدت 270 روز وضع حمل کند.
3- اگر زن که در عده طلاق بائن یا وفات باشد، وصیت وقتی صحیح است که حداکثر در طول 365 روز وضع حمل کند.
ملاحظه میشود که قانونگزار در اینجا میان ارث جنین و وصیت به زن بارداری که در زمان عده طلاق رجعی باشد، تفاوت قائل شده است. به طوری که در ارث یک سال شمسی را قرار داده و در وصیت 9 ماه را قرار داده است. و این تفاوت به طور کلی توجیهی ندارد. بنابراین استاد دکتر محمد بلتاجی معتقد است که قواعد شرعی این حکم به یک سال شمسی حکم کردهاند تا قواعد استصحاب و برائت ذمه و درء حدود با شبهات رعایت شده باشد مخصوصاً در اینجا که رابطه جسدی و جنسی میان زن مطلقه به طلاق رجعی یا بائن با شوهر منقطع شده است.[12]
این در مورد وصیت برای جنین بود ولی قضیه مهم دیگری در مورد موصی له وجود دارد که وصیت برای وارث است که به شکل زیر به آن میپردازیم:
ترمذی و ابوداود و دیگران از ابی امامه روایت کردهاند که گفت: از رسول الله (ص) شنیدم که فرمود: خداوند متعال به هر صاحب حقی، حقش را داده است پس وصیت برای وارث نیست.[13]
مبنی بر این حدیث ابن رشد بیان کرده که اجماع در این مورد وجود دارد که وصیت برای وارث جایز نیست وقتی که وارثان اجازه ندهند. و مزنی و ظاهریه معتقدند که وصیت به وارث حتی اگر وارثان جایز بدانند، جایز نیست.[14] و شوکانی از صاحب البحر و الهادی و الناصر و ابی طالب و ابوالعباس نقل کرده که وصیت برای وارث بدون اجازه وارثان نیز جایز است.[15] چون خداوند متعال میفرماید: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ ١٨٠﴾ [البقرة: 180].
حقیقت اختلاف از اینجا ناشی میشود که آیا این حدیث ناسخ آیه است یا نه؟ و قول غالب این است که ناسخ نیست، و مرحوم دکتر مصطفی زید در تحقیق خود «النسخ فی القرآن» آن را ثابت کرده است.
با وجود این نظری که غالب علما بر آن هستند این است که وصیت برای وارث جایز نیست ولی قانونگزاران قانون وصیت نظر شیعه امامیه و غالب علمای زیدیه را ترجیح دادهاند که جایز بودن وصیت بدون اجازه وارثان برای وارث است چنانکه در ماده 37 قانون وصیت آمده است.
حقیقت این است که وصیت برای وارث منجر به کینه و دشمنی میان فرزندان میشود مخصوصاً وقتی که بعضی از وارثان آن را در نزدیکی سایر وارثان هزینه کند. ولی اگر وصیت در چهارچوب محدودی باشد جایز است مثل وصیت برای یکی از وارثانی که مریض و زمین گیر است یا برای درمان نیاز به هزینههای زیادی دارد یا وارث دانشجو است و برای آن هزینه زیادی لازم دارد و یا کم سن و سال است و نیاز به هزینه تعلیم و ازدواج و ... دارد. تمامی اینها مقتضی افزودن نص بر قانون است بدین معنی که: وصیت به برای وارث صحیح است وقتی که قصد ضرر زدن به وارثان وجود نداشته باشد و موصی له نیاز شدید به آن داشته باشد و موافقت قاضی نیز وجود داشته باشد.
اینها مهمترین شرایط موصی له است، و باید اضافه شود که نباید مانعی از موانع وصیت مثل قتل موصی توسط موصی له یا چیزی که مبطل وصیت است مثل وصیت برای جهتی که محارب اسلام باشد مثل روتاری و انجمنهای فراماسونری و کلیساها و... وجود داشته باشد.
باید اشاره کرد که وصیت از جانب مسلمان برای غیر مسلمان به شرط اینکه به دشمن مسلمان کمک نکند، صحیح است، بر عکس ارث که میان مسلمان و کافر صحیح نیست.
درماده (10) قانون وصیت آمده است که در موصی به شرط است که:
1- موصی به باید در چیزهایی باشد که جزء ترکه هستند یا صحیح است که در حال حیات موصی محل عقد قرار بگیرد.
2- موصی به باید مال متقوم (قابل ارزیابی) باشد.
3- اگر موصی به ذاتاً معین باشد باید در هنگام وصیت در ملکیت موصی باشد.
از این سه شرط پیداست که وصیت بر هر آنچه که مال نام دارد، و ارث آن صحیح است، صحیح میباشد مثل اموال غیرمنقول و منقول و اموال پس اندازه شده در بانکها و اسباب و وسایل و ماشین و ... حتی وصیت به امور معدوم و مجهول نیز جایز است، چون این عمل در مذهب امام ماکل جایز است و ضرر در معاوضات جایز نیست ولی در عقود تبرعی جایز است. مثلاً اگر کسی بگوید که این کیف را به آنچه که الان در جیب تو است، میفروشم این معامله صحیح نیست. چون احتمال ضرر وجود دارد، ولی اگر بگوید: هر چه را که در کیفم دارم، به تو وصیت میکنم و مقدار آن را نداند جایز است.
بایستی وصیت نزد مسلمانان به چیزهای صحیح قابل ارزیابی باشد، مثلاً کسی که به مزرعه خوک برای مسلمانان وصیت کند، صحیح نیست خواه موصی مسلمان باشد یا غیرمسلمان و کسی که به آلات حرام موسیقی برای مسلمانان وصیت کند، وصیت او باطل است.
همچنین واجب است که از ملک خودش وصیت کند، مثلا کسی که به اموال پدرش یا برادرش یا زنش یا فرزندش وصیت کند، وصیت او صحیح نیست و این قیاس به معامله غیر ملک خود شده است ولی این در مورد وصیت به ذات معین است مثل امور منقول و غیرمنقول اما اگر به منفعتی وصیت کند فقط با به کارگیری آن ایجاد میشود. پس اگر به عین اجاره شدهای وصیت کند وصیتش صحیح است یا به ثمره یک مزرعه و یا ثمره حیوانات یا غلات یا سود کالاها وصیت کند، وصیت او صحیح است. و چنانکه قبلاً بیان کردیم حنفیها معتقدند که ارث منافع جایز نیست و وصیت آن جایز نیست. ولی قانون در اینجا از مذهب شافعی تبعیت کرده است به گونهای که فصل خاصی را به باب دوم احکام وصیت به منافع اختصاص داده است در مادر (50) آمده است که: هرگاه وصیت به منفعت چیز مشخص باشد که آغاز یا پایان آن مشخص باشد در این مدت موصی له استحقاق این منفعت را پیدا میکند وقتی که این مدت قبل از وفات موصی به اتمام رسید، گویی که اصلاً وصیت در کار نبوده است و اگر مدتی از ان مدت معین سپری شد و موصی مرد، موصی له در مدت باقیمانده استحقاق منفعت آن را دارد.
ما از نوع موصی به صحبت کردیم حال در اینجا در مورد مقدار موصی به صحبت میکنیم و آیاتی که در سوره بقره یا نساء آمدهاند مطلق هستند، مثل آیه: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ﴾ [النساء: 12].
ولی احادیث این اطلاق را تخصیص دادهاند به طوری که نباید از بیشتر باشد. و در این مورد دار قطنی با سند خود از ابوالدرداء روایت کرده که رسول الله (ص) فرمود: «خداوند متعال اموالتان را به شما در هنگام مرگ بخشیده است تا به وسیله آن بتوانید کارهای نیک خود را زیاد کنید».[16]
و بخاری با سندش از ابن عباس (رضی الله عنه) نقل کرده که گفت: ممکن است که مردم را به تشویق کرده باشد چون پیامبر (ص) فرمود: و زیاد است و پیامبر (ص) این سخن را به سعد بن ابی وقاص گفت وقتی که میخواست به بیشتر از اموالش وصیت کند.
در واقع وصیت به بیشتر از به وارثان ضرر میزند و خداوند متعال امر کرده است که موصی با وصیتش به وارثان ضرر نزند. حتی ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) به وصیت کرده است تا به نرسد چون پیامبر (ص) فرموده بود زیاد است.
نووي در مورد وصیت به گفته است: این امر رعایت عدل میان وارثان و وصیت است، اصحاب ما و علما گفتهاند: اگر وارثان ثروتمند باشند، مستحب است که به اموال در جهت تبرع به آنها وصیت کرد، و اگر فقیر باشند مستحب است که از کمتر باشد، پس ذکر کرده که اجماع وجود دارد بر اینکه کسی که وارثی ندارد وصیتش جز با اجازه او به بیشتر از نافذ نمیشود.[17]
ولی جمهور معتقدند که وصیت به بیشتر از جز با اجازه وارثان جایز نیست و ابن جزم اندلسی و ظاهریه معتقدند که وصیت بر بیشتر از صحیح نیست. ابن حزم میگوید: وصیت به بيش جایز نیست، هر چند که موصی وارث داشته باشد یا نداشته باشد و هر چند که وارثان اجازه بدهند یا اجازه ندهند. چون این اجازه باطل است ولی اگر دوست داشتند آن را در مورد اموال خود جایز بدانند، میتوانند.[18]
از این بحثها برای ما روشن شد که نظر علما در مقدار وصیت به شکل زیر میباشد:
1- وصیت به بیشتر از جایز نیست و اگر اتفاق افتاد جز با اجازه وارثان نافذ نمیشود.
2- اصل این است که وصیت به بیشتر از جایز نیست و اگر اتفاق افتاد با اجازه وارثان نافذ میشود.
3- بهتر این است که وصیت مطلقاً کمتر از باشد.
4- بهتر این است که اگر وارثان ثروتمند باشد وصیت به باشد و اگر فقیر باشند وصیت به کمتر از باشد.
قانونگزار قانون وصیت به مذهب جمهور عمل کرده است، پس در ماده 37 آمده است که: وصیت به برای وارث و غیروارث صحیح است و بدون اجازه وارثان نافذ میشود و به بیشتر از نیز صحیح است به شرط اینکه وارثان بعد از وفات موصی اجازه بدهند.
بنابراین حالتهای وصیت از لحاظ مقدار آن – چنانکه استاد ما دکتر محمد ابراهیم شریف میگوید – یکی از حالتهای زیر میباشد:[19]
1- اگر به وصيت تركه باشد و براي يك وارث يا دیگری باشد در اینجا مقدار وصیت را حساب ميكنيم و آن را به موصي له ميدهیم، سپس باقیمانده را میان تمام وارثان تقسیم میکنیم حتی اگر موصی له یکی از وارثان باشد، پس اگر مردی بمیرد و: زن، پدر و پسر از او بجای بماند و 7200 لیره تركه داشته باشد و به ترکه برای پسرش وصیت کرد باشد که یکی از وارثان نیز هست، مسأله به شکل زیر حل میشود:
الف- ترکه را حساب میکنیم و آن را به پسر میدهیم که 24000=3÷7200 لیره است.
ب- مقدار وصیت را از مجموع ترکه کم میکنیم که 4800=2400-7200 لیره است.
ج- مسأله به شکل عادی حل میشود که ترکه 4800 لیره باشد.
د- سهم پسر از وصیت را همراه با سهم او از ارث جمع میکنیم.
وارثان |
زن |
پدر |
پسر |
سهام |
|
|
ق. ع |
اصل24 |
3 |
4 |
17 |
سهم 200=24÷4800 |
600=200×3 |
800=200×4 |
3400=200×17 |
مجموع سهم پسر از وصیت وارث= 5800=3400+2400 |
جدول 202
و اگر خواستیم که به صحت این مسأله پی ببریم تمامی سهام را جمع میکنیم (5800+600+800) =7200 لیره،و اگر در این مسأله به ترکه برای شخص غیر وارث مثل دایی وصیت کرد سهم دایی همان 3400 لیره است و سهم پسر همان حق خود از ارث است که 3400 لیره است اگر به کمتر مثل برای دایی وصیت کرد، در اینجا اختلافی در حساب نیست و همان مراحل طی میشود و فقط مقدار وصیت برای دایی 1200=6÷7200 میباشد پس این مبلغ را از وصیت کم میکنیم تا ترکه6000=1200-7200 باشد و سهم در مسأله قبل 250=24÷6000 میباشد و سهم زن 750=3×250 و سهم پدر 100=4×250 و سهم پسر 4250=17×250 لیره میباشد.
2- اگر وصیت به بیشتر از باشد و هیچ یک از وارثان آن را جایز ندانند، فقط به موصی له میرسد و شرعاً و قانوناً دادن بیشتر از به او صحیح نیست و مسأله کلاً مثل حالت قبل حل میشود.
3- اگر وصیت به بیشتر از باشد و وارثان آن اجازه بدهند پس آنها برای تنازل از حق خود مختار هستند، پس تمام آنچه که به موصی له وصیت شده به او داده میشود. پس اگر در مثال قبل مرد به نصف تركه براي برادرزاده یتیمش وصیت کند و تمام وارثان اجازه بدهند مسأله به شکل زیر حل میشود:
الف- مقدار وصیت را معلوم میکنیم 3600=2÷7200 لیره به برادرزاده یتیم داده میشود.
ب- مقدار وصیت را از کل ترکه کم میکنیم 3600=3600-7200 لیره.
ج- مسأله به شکل عادی حل میشود.
وارثان |
زن |
پدر |
پسر |
سهام |
|
|
ق. ع |
اصل24 |
3 |
4 |
17 |
سهم 150=24÷3600 |
450=3×150 |
600=4×150 |
2550=17×150 |
جدول 203
برای اطمینان از صحت مسأله مقدار وصیت را با سهم وارثان جمع میکنیم با تمام ترکه مساوی باشد.
7200=3600+450+2550
4- اگر وصیت به بیشتر از باشد و تنها بعضی از وارثان به آن اجازه داده باشند، در اینجا کسانی که آن را نپذیرفتند مجبور به تنازل از حق خودشان نمیکنیم و نیز کسانی را که اجازه دادهاند تسامح آنها را رد نمیکنیم در اینجا مسأله را یک بار با اجازه تمام وارثان حل میکنیم و یک بار بدون اجازه هیچ یک وارثان آن را حل میکنیم و کسانی که اجازه دادهاند از حل اول سهمشان پرداخت میشود و کسانی که اجازه ندادهاند از راهحل دوم سهمشان پرداخت میشود.
در مثال اول وقتی مردی قبل از مرگش به نصف داراییاش برای برادرزاده یتیمش وصیت کند، اگر پسر و پدر اجازه بدهند و زن اجازه ندهد، این مسأله یک بار بر اساس اینکه وصیت ترکه است و بار دیگر بر اساس اینکه وصیت نصف ترکه است، حل میشود و سهم زوجه بر اساس راه حل اولی میباشد و سهم پدر و پسر بر اساس راهحل دوم میباشد.
وارث |
بر فرض اینکه وصیت است |
بر فرض اینکه وصیت نصف ترکه است |
سهم زن |
600 |
450 |
سهم پدر |
800 |
600 |
سهم پسر |
3400 |
2550 |
جدول 204
پس وقتی که زن به بیشتر از وصیت اجازه ندهد 600 لیره میگیرد ولی پدر و پسر بر فرض اجازه پدر 600 لیره و پسر 2550 لیره میگیرد که مجموع وصیت مساوی است با
لیره 3450=(600+600+2550)-7200
و طبیعتاً باید با حالات قبل فرق داشته باشد چون ما از وصیت نصف آن را کم کردیم 3600 که حق زن بود که اجازه نداده بود و آن را به وصیت 2400 افزدویم که از حق پدر و پسر کم شده بود بنابراین تمامی مسائل به این شکل حل میشود. پس اگر شخصی بمیرد و: دختر، دختر پسر، خواهر تنی و خواهر پدری داشته باشد که ترکه به او وصیت شده باشد و ترکه به انجمن خیریهای وصیت شده باشد و وارثان جز به ترکه که 18000 لیره است، اجازه ندهند.
در اینجا ملاحظه میکنیم که وارثان به نصف تركه كه مجموع ( + ) است، اجازه نمیدهند و وصیت به بر میگردد که 6000=3÷18000 لیره است و این 6000 لیره به نسبت 1 به 2 میان خواهر پدری و انجمن خیریه تقسیم میشود بر این اساس که وصیت به انجمن نصف خواهر پدری بوده است پس به خواهر پدری 4000 لیره و به انجمن خیریه 2000 لیره داده میشود و 12000 لیره باقی میماند که میان وارثان تقسیم میشود. دختر نصف ترکه یعنی 6000 لیره و دختر پسر تركه يعني 2000 ليره و خواهر تني باقيمانده را به عصبه بودن میگیرد چون عصبه مع الغیر است که 4000 لیره میباشد.
در ماده دوم قانون وصیت آمده است که: وصیت یا با عبارت یا کتابت (نوشتن) منعقد میشود و اگر موصی نتوانست به این وسیله وصیت را منعقد کند با اشارههای قابل فهم او منعقد میشود و در ماده 4 آمده است که وصیت وقتی که به شرطی معلق یا مقترن باشد نیز درست است و اگر شرط صحیح باشد تا زمانی که مصلحت داشته باشد رعایت ان واجب است. و اگر شرط صحیح نباشد یا مصلحت مورد نظر را نداشته باشد، رعایت آن لازم نیست.
شرط صحیح عبارت است از هر آنچه که مصلحت موصی یا موصی له یا دیگران در آن رعایت شده باشد و از آن نهی نشده باشد و منافی اهداف شریعت نباشد.
بنابراین صیغه وصیت یا با عبارت (بیان کردن) است و یا با کتابت (نوشتن) و وصیت با اشاره جز برای کسی که نمیتواند حرف بزند یا بنویسد درست نیست و اشاره بایستی که قابل فهم باشد و مبهم نباشد و اگر آن را برای کسی دیکته کرد باید وصیت نوشته شده را برای او بخواند و سپس خود موصی آن را امضا کند و این نظر از مذهب امام احمد بن حنبل گرفته شده است.
صیغه وصیت یا مطلق و بدون شرط است مثل اینکه بگوید یا بنویسد: ترکه را برای فلانی وصیت کردم و یا به شرطی معلق است، که بایستی شروط زیر در وصیت مشروط وجود داشته باشد:
1- باید آن شرط مصلحتی را برای موصی یا موصی له یا دیگران داشته باشد، مثل اینکه برای فردی وصیت کند که از مال الوصیة به جای او حج برود یا به فردی وصیت کند که با آن تحصیلات عالی خود را ادامه بدهد یا به دلیل مصلحتی غیر از اینها باشد مثل اینکه به یکی از نزدیکان وصیت کند که به ده نفر از یتیمان شهرش کمک کند.
2- شرط نباید چیزی باشد که از آن نهی شده باشد، مثل اینکه برای فردی وصیت به انتقام بکند یا وصیت به انتشار کتابی کند که در آن به اباحی گری و سرکشی علیه شریعت اسلامی اشاره شده باشد.
3- شرط نباید منافی اهداف شریعت اسلامی باشد مثل اینکه به یکی از وارثان وصیت کند که وارث دیگر را اذیت کند و به او خسارت بزند یا به یک انجمن تبلیغی یا هیأتی وصیت کند که به جنگ با اسلام و مسلمانان بپردازند.
بیان کردیم که ارکان وصیت، موصی، موصی له، موصی به و صیغه وصیت هستند و توضیح دادیم که هر رکنی شروطی دارد تا وصیت صحیح باشد و اگر شرطی از این شروط تخلف کند، وصیت باطل میشود و در اینجا به اجمال این مبطلات را بیان میکنیم:
نخست: مبطلات وصیت به علتی که به موصی بر میگردد:
1- رجوع موصی از وصیت به صراحت یا به دلیل قاطع یا به وسیله تصرفی که ملک را از تملک او خارج میکند. در ماده18 آمده است که: برای موصی جایز است که از تمام وصیت یا قسمتی از آن به صراحت یا دلالت برگردد.
2- موصی دچار جنونی بشود که او را منجر به مرگ کند یا دچار سبک مغزی بشود که اهلیت او را ساقط کند، با وجود اینکه او هر وقت که بخواهد میتواند از وصیت رجوع کند، اما جنون همیشگی که او را به مرگ برساند، او را از این حق محروم میکند. و شاید نیز بتواند از آن رجوع کند که این نظر حنفیه است و قانون در ماده 14 از آن تبعیت کرده است که مالکیه با آن مخالفت ورزیدهاند و وصیت را در صورت جنون منجر به مرگ نیز جایز میدانند و قول راجح همان قول حنفیه است.
دوم: مبطلات وصیت به علتی که به موصی له بر میگردد:
1- وصیتی که موصی له قبل از موصی بمیرد، وصیت باطل میشود چون محل وصیت یا کسی که میخواسته از آن استفاده کند، وجود ندارد. (ماده14).
2- وقتی که وجود موصی له امکان نداشته باشد مثل وصیتی که برای انجمن خیریهای که در آینده تشکیل میشود و این انجمن شکل نگیرد وصیت باطل میشود (ماده8).
3- وقتی که موصی له وصیت را نپذیرد،چون یکی از ارکان عقد حادث نشده که قبول آن از طرف موصی له میباشد، وصیت باطل میشود و همچنین وقتی که موصی از موصی له بخواهد که قبول کند و او قبول نکند. بعد از اینکه سی روز سپری شد و جواب رد یا قبول به موصی نرسید. وقتی که وصیت به منفعت عینی باشد که در دست دیگری است یا برای طول مدت حیات او یا مطلق باشد، موصی له استحقاق آن را به مدت حیات خود دارد به شرط اینکه استحقاق او در طول33 سال از وفات موصی ناشی شده باشد همچنانکه ماده(61) بر آن تاکید کرده و اگر از این مدت تاخیر کرد وصیت باطل میشود.
4- اگر موصی له، موصی را بکشد، یکی از موانع وصیت تحقق پیدا کرده است که بعداً به آن میپردازیم.
سوم: مبطلات وصیت به علتی که به موصی به بر گردد:
1- وقتی که چیزی که به آن وصیت شده، نابود شود. مثل کسی که اموالش را در شرکتهای سرمایهگذاری گذاشته باشد و به آن وصیت کرده باشد و همگی این اموال یا مقداری از آن نابود شود وصیت باطل میشود یا بر حسب چیزی که از بین رفته مقداری از وصیت باطل میشود، پس اگر مقداری از این اموال باقی ماند آن برای وصیت است.
همچنین کسی که برای شوهر دخترش به بخشی از ساختمانی وصیت کرده که به علت زلزله یا علل دیگر خراب شده است یا کسی که به ماشین برای پسرش وصیت کرده که قبل از تحویل گرفتن آن دزدیده میشود.
2- وقتی که ملک موصی از ملکیت او خارج شود، وصیت باطل میشود مثل کسی که بدهیهایش تمام ترکه او را شامل شود پس چیزی برای وصیت باقی نمیماند. یا مثل اینکه وصیت به منفعت (ساختمان اجارهای) باشد که موصی له آن را بخرد و جزء اموال او بشود.
3- وقتی که موصی به چیز حرامی باشد، مثل آلات لهوو فاحشه خانهها و اسباب و لوازم قمار و خمرههای شراب و اماکن رقص و آلات موسیقی و گله خوک و کارخانه دخانیات و شراب یا مقداری از مواد مخدر یا غذاهای فاسد و آبهای کثیف یا ماشین دزدی یا سودهای ربوی که تمامی این اموال حرام هستند و وصیت به آنها صحیح نیست. و این چیزها یا باید نابود شوند مثل شراب و خوک و مواد مخدر و غذاهای فاسد، و یا باید به چیزهای مفید تغییر یابند مثل رستوران و هتل و یا به صاحبان آنها برگردانده شوند اگر دزدی و غصبی باشند یا باید آنها را پاک کرد مثل سودهای بانکی که با بخششهای غیرواجب باید آنها را پاک کرد.
چهارم: مبطلاتی که به صیغه وصیت بر میگردند:
1- وقتی که صیغه وصیت به شرط محال یا غیر شرعی معلق باشد مثل اینکه به خواهرش وصیت کند به شرط اینکه هرگز ازدواج نکند یا به کسی وصیت کند به شرط اینکه دینش را ترک کند یا با آن بجنگد و یا بر علیه کشورهای اسلامی برای دشمن جاسوسی کند.
2- وقتی که بدون شهادت افراد دیگری غیر از موصی له وصیت کند چون موصی له صاحب مصلحت است یا وصیت به خط موصی نباشد و یا بعد از قرائت آن را امضا نکرده باشد.
3- وقتی که معلوم شود علت وصیت ضرر زدن به وارثان یا به علت حرامی بوده باشد.
در موانع ارث بیان کردیم که آنها چهار چیز هستند: قتل، اختلاف دین، اختلاف دارین و بردگی. اما برای مانع وصیت تنها قتل میتواند مانع باشد. پس اگر موصی له موصی را بکشد مثل وارثی است که مورث خود را کشته باشد و هر دوی اینها از حق خود در وصیت و ارث محروم میشوند. و دلیل شرعی برای ممنوع شدن قاتل از وصیت، قیاس است.[20] که ممنوعیت قاتل از وصیت به ممنوعیت قاتل از ارث قیاس شده است که علت جامع آنها عجله کردن است که با محروم شدن او معاقبه میشود.
قتلی که در اینجا مانع وصیت است همان قتلی است که مانع ارث بود. در ماده (71) قانون وصیت آمده است که: قتل عمدی موصی یا مورث باعث منع استحقاق وصیت اختیاری یا واجب میشود خواه قاتل فاعل اصلی باشد یا شریک قتل باشد یا شاهد دروغگویی باشد که این شهادت او منجر به حکم اعدام برای موصی میشود چون این قتل به ناحق و بدون دلیل بوده است و قاتل باید عاقل و به سن 15 سالگی رسیده باشد و حق دفاع شرعی از جمله دلایل تجاوز محسوب میشود.
اما اختلاف دین به وصیت از مسلمان به کافر و بالعکس صحیح است به شرط اینکه همکاری و کمک به امور باطل نباشد. ابن حزم میگوید: وصیت برای ذمی جایز است و اختلافی در این نمیبینیم چون پیامبر (ص) فرمود: در هر صاحب جگری به اندازه یک خرما اجر و پاداش وجود دارد.[21]
ولی شافعی در الام میگوید که وصیت جز برای مرد یا زن مسلمانی که بالغ نشده باشد صحیح نیست و وصیت مسلمان به مشرک جایز نیست.[22]
قانونگزار به نظر اکثریت که همان صحت وصیت از مسلمان برای غیرمسلمان و بالعکس بود، عمل کرده که همان نیز صحیح تر است.
اما اختلاف دار میان موصی و موصی له مانع وصیت نیست، در ماده نهم آمده است که: وصیت با وجود اختلاف دین و اختلاف دارین وقتی که موصی تابع سرزمین اسلامی نباشد، و موصی له غیرمسلمان باشد و تابع سرزمین اسلامی نباشد، که قانون آن از وصیت مثل موصی ممانعت میکند، صحیح است.
این نظر به عقیده ابوحنیفه و ابویوسف بر میگردد، همچنانکه در یادداشت تفسیری آمده است که به تعامل به مثل پرداخته است که نزدیکتر به عدالت است و سیادت و سروری حکومت اسلام را محقق میکند.
اما مانع بردگی معتبر نیست و صحیح است که مردی به برده یا کنیز خود به مقداری از اموالش بر حسب صله رحم و نیکی به آنها وصیت کند.
سؤال سیام: یک دلیل برای عبارات زیر بیاورید:
1- مشروعیت وصیت
2- وجوب وصیت
3- کراهت وصیت به بیشتر از از جانب گروهی از فقها
4- جایز بودن قبول وصیت از بچه ممیز
5- جایز بودن قبول وصیت به غیرمسلمان
6- ممنوع بودن قاتل از وصیت
تمام نکات مبطلات وصیت را تعریف کنید.
سؤال سی و دوم: در مقابل عبارات زیر علامت صحیح √و غلط× بگذارید:
1- شرط است که موصی مالک چیزی باشد که به آن وصیت میکند و اهلیت تبرع داشته باشد. ( )
2- وصيت بدهکار بعد از پرداخت تمام بدهیهایش جایز است. ( )
3- برای مسلمان جایز نیست که به پدر غیرمسلمانش کمک کند ( )
4- اجازه وارثان در وصیت واجب است. ( )
5- وصیت وقتی از بیشتر باشد، حرام است. ( )
6- شرط است که موصی له در هنگام نوشتن وصیت موجود باشد. ( )
سؤال سی و سوم: تفاوت عبارات زیر را بیان کنید:
1- هبه (بخشش) و وصیت.
2- وصیت فقط به و وصیت به بیشتر از .
3- ارث جنین و وصیت به او وقتی که مادرش مطلقه رجعی باشد.
1- زنی میمیرد و شوهر و پسری از او بجای میماند که96000 لیره هم ترکه داشته است و به نصف ترکهاش برای رعایت و نگهداری از یتیمان دانشجو وصیت کرده که پسر اجازه داده ولی شوهر اجازه نداده باشد.
2- مردی میمیرد و دختر و خواهر و دختر پسر دختر و خواهر پدری از او بجای میماند که 400000 لیره ترکه دارد و به نصف آن برای بیماران قلبی فقیر، وصیت کرده است که تمام وارثان اجازه دادهاند.
[1]- ر. ک: لسان العرب، ابن منظور، ماده وصی.
[2]- تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، مبارکفوری، 6/300.
[3]- به روایت بخاری، کتاب الوصایا باب لا وصیة لوارث، شماره2747.
[4]- این جزئی از حدیث طولانی است که ترمذی با سند خود از ابی امامه باهلی روایت کرده است، کتاب الوصایا، باب العلیل لا وصیة لوارث، شماره2293.
[5]- فتح الباری، 5/439.
[6]- بخاری، کتاب الوصایا، شماره 2738.
[7]- نیل الاوطار شوکانی، 6/38.
[8]- حدیث توسط گروهی روایت شده است، در بخاری، کتاب الوصایا، باب ان یترک ورثته اغنیاء، شماره 2742، ولی لفظ در اینجا از ترمذی است، کتاب الوصایا شماره 2199.
[9]- بخاری، کتاب الوصایا، شماره 2740.
[10]- همان، باب الوصیة، 2743.
[11]- بدایة المجتهد، 2/334.
[12]- فی المیراث و الوصیة، 186.
[13]- ترمذی، کتاب الوصایا باب ما جاء لا وصیة لوارث، شماره 2203 و گفته که حدیث حسن است.
[14]- بدایة المجتهد، ابن رشد، 2/334؛ الام، شافعی، 4/108.
[15]- نیل الاوطار، شوکانی، 6/41.
[16]- قبلاً تخریج آن بیان شد.
[17]- شرح النووی علی صحیح المسلم 5/159؛ المغنی، ابن قدامه، 8/404؛ مسأله شماره 956.
[18]- المحلی، ابن حزم، 9/317-320، مسأله شماره 1753.
[19]- فی احکام الترکات و المیراث و الوصیة دراسة مقارنه ص165.
[20]- بدائع الصنائع، کاسانی7/339.
[21]- المحلی، ابن حزم، 9/322، مسأله شماره 1756 حدیث توسط بخاری در صحیح خود از ابوهریره روایت شده است، ر. ک: کتاب الادب باب رحمة الناس و البهائم.
[22]- الأم، شافعی، 4/120.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر