﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧﴾ [المائدة: 77].
«بگو: ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو مکنید و از پی هواهای آن قومی که خود گمراه شدند و بسیاری را نیز گمراه کردند، و از راه راست دور افتادند نروید».
هنگامی که انسان به مرحله تکامل رسیده، و از ملائکه برتری میگیرد، دیگر هیچ احتیاجی به خزعبلات و اوهامی که همانند تار عنکبوت او را فرا گرفته و دست و پایش را میبندد و تصویر روشن او را مسخ میکند، ندارد.
غلو
غلو نظری
غلو عملی
موارد بسیاری از غلو وجود دارد که همواره با غلو نظری آغاز شده و به غلو عملی میانجامد. غلو نظری به اختصار این معنی را میدهد: معتقد بودن به این که یک انسان دارای کرامات بوده و قادر به انجام معجزات و امور خالق العاده و غیر عادی است که عامه مردم از انجام آن عاجزاند.
همانگونه که ایمان به تأثیر خیر و شر یک انسان در زندگی دنیا و آخرت دیگران، چه این انسان زنده باشد و چه مرده، خود مظهر بزرگی از مظاهر غلو میباشد.
غلو نظری که در کتابهای روایات و احادیث ما نقش بسته، و به ائمه و مشایخ و اولیاء، امور عجیب و خارق العاده را نسبت میدهد، علت اصلی غلو عملی بوده و باعث بروز اعمالی میشود که از عامه مردم در کنار مقابر ائمه، اولیاء و مشایخ میبینیم. این اعمال تنوع زیادی دارند. همانند اظهار عبودیت و تقدیم نذر به آنان و طلب حاجت مستقیم از ایشان و...
غلو در سینه بسیاری از مردم، حتی غیر مسلمانان جای گرفته، و فرقههای اسلامی دیگر نیز شیعه را در غلوشان نسبت به اولیاء و ائمه همراهی میکنند. به جز «سلفیها» که توانستهاند قید و بند این افکار را که عقول و قلوب مردم را به خود اسیر کرده است بگسلند.
اما شیعه در این راه گامهای زیادی از فرقههای اسلامی دیگر پیشی گرفته، که این اسراف در غلو، به کتابهای روایاتی بر میگردد که هرگز پاک سازی و تهذیب نشده، و نیز فقهای شیعه در مقابل این روایات خاموش ماندهاند. موثوقترین کتابهای روایت شیعه در معجزات و کرامات ائمه داستانهایی را نقل میکنند که از روایات فرقههای اسلامی دیگر در مورد مشایخ، اولیا و شیوخ صوفیه کمتر نیست.
من نمى خواهم با بررسی این که این روایات مذکوره صحیح بوده و یا از بافتههای خیال میباشند، وارد یک بحث و جدل بی سر و ته شوم. چون این روایات در عصری حکایت شدهاند که اذهان عامه مردم بدون شنیدن داستانهای هیجانانگیز از زندگانی بزرگانشان سیراب نمیشد. اما نکته اساسی که میخواهم بر آن تاکید کنم این است که ما به عنوان امت اسلام عقیده داریم که دادههای عقلانی بهترین دستاویزی است که میتوانیم به آن متمسک شده، و این دادههای عقلی ما را از رفتن به دنبال سراب مستغنی میسازد. و بخصوص که ما شیعیان مذهب عقلی را از شروط استنباط احکام فقهی میدانیم. در روایتی از امام صادق که «کلینی» آن را در کتاب «اصول کافی» به صورت متواتر ذکر میکند آمده است:
«اولین چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود. پس به او گفت بیا، پس آمد سپس به او گفت برو، پس رفت، و خداوند گفت: قسم به عزت و جلالم مردمان را به تو عقاب نموده، و به تو پاداش میدهم».
و از اینجاست که شیعه این قاعده عقلی را گرفته است که میگوید:
«هر آنچه که عقل به آن حکم دهد، شرع نیز به آن حکم میدهد».
یعنی حکم شرع بر اساس مستقلاتی عقلی است که عقل راهی جز قبول و یا رد آن ندارد. پس بگذارید بپرسم: عقل یا خزعبلاتی که راویان حدیث، از معجزات و کرامات به ائمه نسبت میدهند چه ارتباطی دارد؟ و جایگاه عقل در این غلوى بی اندازه که از ذکر خداوند و توجه به سوی او باز میدارد کجاست؟ و چرا ما شیعیان ائمه خود را از جایگاه رفیعی که شایسته آنان است بدور میرانیم؟ این جایگاه رفیع همان رسیدن به مرتبه انسانی کامل است، که خود از بزرگترین معجزات به شمار میرود همانگونه که در حدیث از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نقل شده است.
به راستی خداوند انسان را خلق نمود، و در او عقل و شهوت را جای داد، ملائکه را خلق نمود، و در آنان عقل را جایگزین کرد، بهایم را خلق کرد و در آنان شهوت را قرار داد، پس هر کسی عقلش بر شهوتش پیشی گیرد، از ملائکه بالاتر است، و هر آنکه شهوتش بر عقلش به چربد، از بهایم پستتر میباشد». (این حدیث در مصادر اهل سنت موجود نمیباشد ومولف آن را از کتب شیعه نقل کرده است که صحت وسقم ان به عهده ایشان است)
به خدا سوگند که این منزلت بزرگ انسانی که خداوند به ائمه و بندگان صالحش ارزانی داشته است، تا از رتبه ملائکه برتری گیرند، آنان را از خزعبلاتی که به آنان نسبت میدهند بی نیاز میسازد از اینها گذشته غلو در بعضی از احیان از مرحله مدح فراتر رفته، و تبدیل به عیب و نقص میگردد. برای مثال: عصمتی که به ائمه ما نسبت میدهند، همان طور که در فصول گذشته گفتیم، برای این بود که روایات دروغینی را که با عقل و منطق منافات داشته و به امام نسبت داده میشوند، تثبیت نموده و درهای نقاش و پرسش را در مورد محتوای آن، بر عقلا و تیز هوشان ببندند. در نتیجه مردم به علت اینکه این روایات از معصومین صادر شدهاند که از گناه و اشتباه و خطا مصون میباشد مجبور به قبول آن گردند.
اما عصمت در حقیقت نه تنها در حق امام مدحی به شمار نمیرود، بلکه ازشان و منزلت او نیز میکاهد. چون هرگاه بخواهیم عصمت را در معنای شیعی آن تفسیر کنیم، این معنی را میدهد که: ائمه از روز ولادت تا هنگام مرگ به اراده خداوند دچار هیچگونه معصیت و گناهی نشدند، یعنی امام در برتری دادن خیر بر شر، از خود هیچ ارادهای نداشته است. و من نمیدانم هنگامی که یک انسان نتواند به دلیل اراده خارج از ذاتش دست به عمل شری بزند، برای او نزد خداوند چه فضیلتی به شمار وی رود؟ آری اگر عصمت به معنای این باشد که ائمه با وجود داشتن قدرت بر انجام عمل شر، و به علت علو نفس و ملکه موجود در اخلاقشان، و حاجز و پردهای که آنان را از گناه باز میدارد به معصیت نزدیک نمیشدهاند، آنگاه است که کلامی معقول گفتهایم، که با عقل و منطق سازگار است. و در اینصورت نمیتوان این حالت نفسانی را به اشخاص معدودی اختصاص داد و گفت که این حالت نفسانی فقط مخصوص ائمه شیعه میباشد. بلکه این حالت، صفتی است از که هر انسانی میتواند در صورت التزام به حدود و قوانین خداوند و اطاعت از اوامر او و دوری از نواهی وی، به آن متصف گردد. و دلیل ما بر این گفتار نیز کتاب خداوند است که در مورد عنایت پروردگاری تصویری بسیار زیبا و بلیغ در سوره یوسف به نمایش میگذارد:
﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَۚ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣ وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤﴾ [یوسف: 23- 24].
(معنی): «بانوی خانه که در آن بود با او بنای مراوده گذاشت و درها را بست و گفت پیش آی گفت به خدا پناه میبرم او پروردگار من است، خدا مرا مقامی منزه و و نیکو عطا کرده، به راستی که خداوند ستمکاران را رستگار نسازد. و آن زن به یوسف اهتمام کرد و یوسف را هم آن زن بود اگر نشانه پروردگار خود را ندیده بود. و این چنین کردیم تا بدی فحشا را از او درو سازیم هر آیینه او از بندگان مخلص ماست».
و علم «لدنی» از این نوع -یعنی علمی که بدون جهد و کوشش، و فقط با الهام برای انسان کسب میشود- نیز برای انسان فضیلتی به شمار نمیرود. و جالبتر اینکه بعضی از علمای ما، از این فراتر گام برداشته و گفتهاند که امام به همه چیز علم داشته، و همه علوم و فنون را میداند. باز هم نمیدانم که این چه فضیلتی برای امام است که مهندس، مکانیک و یا عالم به لغت ژاپنی باشد. فضیلتی که میتوان به امام نسبت داد این است که او یک فقیه با تقوا، و در شئون دین، یک عالم ربانی است. و این چنین است که امام ارزش و منزلت مییابد. از این گذشته، وقتی که قرآن در مورد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روشنی بخش عالم است این چنین میگوید:
﴿قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٥﴾ [الإسراء: 85].
معنی: «بگو روح به امر پروردگار من است و از آن علم کمی دارید».
و نیز با این گفتار علم غیب را از او نفی میکند:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ﴾ [الأعراف: 188].
معنی: «بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آنچه خدا برای من خواسته است و اگر از غیب خبر داشتم بر خیر میافزودم».
پس چگونه نفسهایمان به ما اجازه میدهد که به ائمه خود صفاتی را نسبت دهیم که از صفات رسول الله صل الله علیه و آله و سلم برتر است؟ اما معجزات و کراماتی که از انبیاء سر میزده و قرآن به آنان اشاره میکند، در عهدی واقع میشدهاند که انسان با رسالتهای آسمانی به تحدی و رقابت میپرداختند، و بشریت قدرت درک مفاهیم عقلی و فضایل بالا را به لغت منطق و استدلال نداشته است. و در نتیجه جهت کشانیدن انسان به جاده ایمان، خداوند به انبیای خود نعمت معجزه را ارزانی داشته تا بر مردم حجت و دلیل را تمام کند. همانگونه که رسوا خدا صل الله علیه و آله و سلم را با معجزهای جاوید به نام قرآن فرستاد تا برای ابدیت پایدار بماند.
و طریق رسالت، به محمد صل الله علیه و آله و سلم پایان یافت و معجزه نیز ختم شد و با او بود که دین کامل شده و نعمت خداوند بر مردمان نیز تمام گردید که خداوند در این مورد به صراحت میگوید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: 3].
معنی: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما برگزیدم».
هنگامی که از غلو نظری در نزد شیعه سخن میگوییم، از فرقههای اسلامی دیگر نیز میخواهیم تا از غلو حاکم در قلوب فرزندانشان و لابلای کتابهایشان سخن گفته و راهنمای مسلمانان باشند.
بسیار جای تاسف است که میبینیم غلو نظری همانند غلو علمی از طریق فقهای مذهب و مجتهدین به اعماق قلوب مردم راه یافته است. پس مسئولیت اول و آخر این عمل بر گردن همین فقها و مجتهدین است که عوام را به این راه پر پیچ و خم کشانیدهاند. کتابهای شیعه که ساخته و پرداخته دست فقهای مذهب میباشد امور غلو آمیزی را به ائمه نسبت میدهند. این روایات در کتابهای موثق و مصادر شیعه، همانند (اصول کافی)، (وافی)، (استبصار)، (من لا یحضره الفقیه) و (وسایل الشیعه) و... وارد شدهاند که بسیاری از آنان شامل غلو در حق ائمه شیعه بوده و به صورت غیر مستقیم ازشان و منزلت آنان میکاهند. و با اینکه ما بعضی از علما و مراجع خود را بعلت موضعگیری منصفانه و معتدل خود در قبال غلو نظری و علمی از این قاعده مستثنی میدانیم، اما اکثریت آنان پای در راه غلو گذارده و از «الف» تا «یای» آن را در نور دیدهاند، مهمترین موضوعات غلو از این قرارند:
1- عصمت 2- علم لدنی 3- الهام (منظور غلو بی اندازه تا حد وحی) 4- معجزه 5- آگاه بودن به غیب 6- کرامات (منظور کرامات دوروغین و با غلو شدید تا حد معجزه که مخصوص انبیا است) 7- بوسیدن ضریح ائمه و شیوخ، و طلب حاجت از آنان.
میخواهم به صراحت وضوح کامل بگویم که، من از شیعه میخواهم تا کتابهای خود را غربال نموده، و آنان را به جای زیبا نشان دادن اینگونه مسائل از روایات خلاف عقل پاک سازد.
غلو عملی در طلب حاجات دنیوی و اخروی و کمک خواستن مستقیم از ائمه متجسد میشود. همانگونه که بوسیدن ضریح ائمه و اولیا در مراقد آنان امری بسیار شایع است.
من حقیقتا از مناقشه و مناظره با فقهایمان حول بوسیدن ضریح ائمه و طلب حاجات از ایشان، و خواندن زیارت نامه به جای قرآن کریم در کنار قبرهایشان، خسته شدهام. و از آنان جوابی به جز سخنانی که بارها گفته شده و بارها آن را شنیدهایم نشنیدم- آنان میخواستند تا بوسیدن ضریح را، با بوسیدن «حجر الاسود» توسط رسول خداوند صل الله علیه و آله و سلم مقایسه نموده و این عذر را مستمسک قرار دهند. در حالی که عمل حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم عبارت است از سنتی که در موقعی خاص انجام میشود. حتی خلیفه عمر بن خطاب رضی الله عنه در کنار حجر ایستاده و به آن گفت:
تو سنگی هستی که هیچ ضرر و نفعی نداری، و اگر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را ندیده بودم که تو را میبوسید، هرگز تو را نمیبوسیدم».
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هرگز به کسی اجازه نمیداد که دست ایشان را ببوید، بلکه با زائران خود دست میدادند، همانگونه که هرگز نشنیده و نخواندهام که امام علی رضی الله عنه به کسی اجازه دهد که دست و یا ردایش را ببوسد و امام صادق را میبینیم که هنگامی که مردی میخواهد عصای ایشان را به این بهانه که عصای رسول خداست ببوسد، خشمگین شده و به او میگوید:
وای بر تو، (در حالی که به دست خود اشاره میکند) این گوشت و خون رسول خدا است، پس چرا چیزی را میبوسی که نه به تو نفعی میرساند، و نه ضرری».
بسیار جای شگفتی است که علمای ما در استدلال خود، بوسیدن ضریح ائمه را به بوسیدن حجر الاسود توسط رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم قیاس میکنند. حال آنکه آنان کلا با عمل « قیاس» در استنباط احکام شرعی مخالف بوده و همانگونه که میدانیم، «دلیل عقلی» را جایگزین آن کردهاند. اما هر گاه مصلحتی در میان باشد، آن را دست آویز قرار میدهند.
من مقابر بسیار از اولیا را در کشورهای اسلامی زیارت کردهام، و همان چیزهایی را دیدم که در کنار مراقد ائمه خودمان مشاهده میکنیم. در بسیاری از کشورهای عالم به کلیساهای مسیحیان وارد شدم و دیدم که مردم به همان صوت از تمثال مسیح و پاهای عذراء تبرک میجویند، و خداوند را به کناری گذارده و از آنان در حوائج دنیا و آخرت طلب حاجت میکنند.
وارد معابد بودائیان، شنتو، هندویان، و سیکها شدم. و همان چیزی را دیدم که از مسلمانان مسیحیان در تقدیم قربانی، و طلب حاجت از مجسمهها و تماثیل و رکوع و خشوع و خضوع در مقابل آنان دیده بودم.
و سرانجام دیدم که بشریت در دریائی از سرابها و اوهام دست و پا میزند. و به راستی آن دسته از علمای مسلمین همانند «ابن حزم اندلسی» و کسانی که راه او را پیمودهاند، در نظرم بزرگ جلوه میکنند هنگامی که میبینم، خداوند آنان را با اعطای عقولی جبار، که از آن به عنوان منار هدایت برای خود و دیگران سود جستهاند، چگونه قرین نعمت خود نموده است. آنان قرنها از عصر خود سبقت گرفته و همانند سدی استوار در مقابل این اعمال ناروا پایداری کردند. بیایید با هم این آیات بینات را بخوانیم، تا ببینیم قرآن کریم چگونه به صراحت و وضوح به معالجه این دردها پرداخته است:
1- ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾ [الأعراف: 188].
معنی: بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آنچه خدا برای من خواسته است و اگر از غیب خبر داشتم بر عمل خیر میافزودم و هیچ گاه زیان و رنج نمیدیدم. من نیستم مگر رسولی بیم دهنده و بشارت دهنده برای گروهی که ایمان دارند.
2- ﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ﴾ [هود: 31].
معنی: من به شما نمیگویم که خزائن خداوند نزد من است و نه مدعیام که از علم غیب آگاهم و نه ادعای این دارم که ملائکه هستم.
3- ﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [النمل: 65].
معنی: بگو که در همه آسمانها و زمین به جز خداوند کسی از علم غیب آگاه نیست.
4- ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ﴾ [البقرة: 186]. معنی: (و اگر بندگان من درباره من از تو سوال کنند، بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود، و هر که مرا بخواند، دعای او را اجابت میکنم).
5- ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ ١٦﴾ [ق: 16].
معنی: و ما انسان را خلق کردهایم و از وساوس و اندیشههای نفس او، کاملا آگاهیم و ما از رگ گردن او به او نزدیک تریم.
و بار دیگر به مسئله بزرگ تصحیح باز میگردیم که همان غربال و پاکسازی کتابها از روایات و اخبار دروغین و غیر صحیح موجود در آنان میباشد ما نام چند کتاب از کتب معتبر شیعه را که در عهد اول جدال میان شیعه و تشیع نوشته شدهاند در سطور گذشته ذکر نمودیم. و جدیر به ذکر است که بگوییم، کتبهایی نیز که در عهد دوم این جدال یعنی در عهد حکومت صفویان تالیف شدهاند، تا حد زیادی از کتب عهد اول شگفت آور ترند. چون بسیاری از این کتابها در لابلای صفحات خود امور و اقوال عجیب و غریبی را در خود جای میدهند که هیچ عاشق اهل بیت و عاقلی به وجود آنها راضی نمیشود. خوب است برای نمونه از «موسوعه بحار الانوار» که «محمد باقر مجلسی» آن را در مجلدات ضخیمی که بالغ بر بیست جلد میباشد و به لغت عربی به تالیف رسانیده است نام ببریم این موسوعه به راستی که در حین نافع بودن، بسیار نیز پر ضرر میباشد. چون همانگونه که یادگاری بسیار پر منفعت و غنیمت علمی است، به همان صورت نیز حاوی اقوال پر ضرر و بیهوده و رکیک است که به شیعه ضرر رسانیده و از هم پاشیدن وحدت اسلامی را دامن میزند. و با اینکه مولف در مقدمه کتاب خود اعتراف میکند که کتاب موسوم به بحار الانوار همانند دریا، صدف و خزف را همراه با هم در بر دارد، اما با تاسف زیاد باید گفت که خزف و امور پر ضرر موجود در آن بیشتر از هر اثر دیگری که در تاریخ شیعه نوشته شده است باعث متضرر شدن شیعه و وحدت اسلامی گردیده است.
مولف قسمت بسیار بزرگی از کتاب خود را به معجزات ائمه شیعه اختصاص داده که آکنده از افکار غلو آمیز و داستانهای معجزات و کرامات اولیاء شیعه میباشد به راستی که این حکایات فقط به درد آرام سازی کودکان میخورد.
و جانب مخرب دیگر این موسوعه بر طعن و جرح خلفای راشدین رضی الله عنهم متمرکز شده که در برخی از اوقات صورت بسیار عنیفی به خود میگیرد. و این همان مسئلهای است که تاجران پر کینه طائفیت از آن جهت برپایی جنگ و جدال میان شیعه و سنت سود میجویند. کتابهایی که بر ضد شیعه نوشته میشوند، حتی تا به امروز نوک پیکان حمله خود را بر کتاب مجلسی متمرکز میسازند. مجلسی کتابهایی نیز به زبان فارسی دارد که از لحاظ اینگونه محتوا کمتر از موسوعه عربیاش نیست بدون شک دوران مجلسی و تایید نظام حاکم از مذهب شیعه و علمای مذهب از مهمترین عوامل تالیف موسوعهای همچون «بحار الانوار» میباشد، کتابی که اختلافات جاوید و ابدی میان شیعیان ایران، و اکثریت قریب به اتفاق مسلمانانی که تحت لوای «امیرالمومنین» یا امپراطوری میزیستند را دامن میزند. «مجلسی» که در سال 1037 هجری به دنیا آمده و به سال 1111 هجری وفات یافت، معاصر با شاه سلیمان و سلطان حسین، از پادشاهان صفوی بود و در زمان این دو پادشاه به رتبه شیخ الاسلام دست یافت، و شئون دین مملکت ایران به دستور این پادشاه که در پر شکوهترین سالهای حکومت اسلامی در ایران پرداختند، به وی واگذار شد.
در حدود 30 سال پیش که موسسه انتشارات ایران خواست که چاپ موسوعه بحار را در صد جلد تجدید کند، «امام طباطبایی بروجردی» که در آن روز رهبر بزرگ شیعیان بود امر به تهذیب و پاکسازی کتاب داد، تا از روایات و قصصی که در آنان خلفای راشدین مورد سب و ناسزاگویی قرار میگرفتند پاک گردد اما ناشر این کتاب از بزرگترین تجار طائفی به شمار میرفت به همکاری جهات مشبوهی به در نظر گرفتن تسلسل وارد در موسوعه، دست به چاپ این مجلات بزرگ زد، که از روایات مضر و زیان آور پاک شده بود. و در نتیجه پس از وفات امام بروجردی، همان مجلدات مضر و زیان آور دوباره به چاپ رسید، و به کتابخانههای اسلامی عرضه گشت، تا هیزم تازهای برای برپا داشتن آتش کینه و خشم میان مسلمانان باشد. اخیرا نیز به من خبر دادند که این موسوعه به کمک جهتی که با دو ابر استعماری ارتباط عمیق دارد دوباره در لبنان به چاپ رسیده است.
در زمره گفتارمان از پاک سازی کتب روایات شیعه این امر را نیز باید به صراحت ذکر کنم که، بعضی از فقهای ما دست به دفاع از صحت اینگونه روایات زده، و علم «درایت» یا «رجال» را بهانه صحت صدور این روایات از ائمه شیعه نموده و صدور بعضی معجزات و کرامات را از آنان به اثبات میرسانند.
میخواهم بدانم کدامیک از این دو موضوع قابل قبولتر است: علم درایت و رجال، یا کتاب خداوند و سنت رسولش؟ یا پس از آن عقل و منطق و برهان؟ و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میگوید:
«هر آنچه را که با کتاب خدا موافقت کرد، آن را بگیرد، و هر چیزی که با آن تعارض نمود، آن را دور بریزد».
و قبل از اینکه این فصل را به پایان برسانم میخواهم به موضوعی اشاره کنم که در این راستا اهمیت زیادی دارد. بسیاری از فقها و دست اندر کاران شئون شیعه، در عدم موافقت با پاکسازی کتب شیعه از روایاتی که وحدت اسلامی را متلاشی میکند اینگونه دلیل آوردهاند که: کتابهای اهل سنت نیز پر از موضوعاتی است که باعث تجریح شیعیان گشته، و به آنان تهمت زندقه، کفر و خروج از اسلام میزنند.
ما فقهای شیعه را به صراحت مخاطب قرار داده و به آنان گفتیم که کتابهای شما، به زشتی، خلفای راشدین، زنان حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و اصحابش را که در قلوب مسلمانان جایگاه خاصی دارد، مورد شتم و طعن قرار دادهاند. اما اهل سنت هرگز در مورد ائمه شیعه اینگونه سخنانی نگفتند. بلکه آنان را تکریم نموده، و فضائل آنان را بر شمردهاند. اما هنگامی که علمای اهل سنت میخواهند از عزیزترین مردمی که با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در رابطه بودهاند، دفاع کنند، و میبینند کتب شیعه بدان گونه به آنان حملهور میشوند، پس بسیار طبیعی است که نوک پیکان حملات خود را متوجه کسانی بکنند که اینگونه روایات را در کتابهای خود جای دادهاند. و از اینجا میتوان گفت که طعن و شتم کتب شیعه نسبت به خلفای راشدین، بسیار سنگینتر از کلامی است که اهل سنت در مورد شیعه بیان میدارد. و ما چون میخواهیم این اختلافات را به صورتی ابدی پایان داده و راه حلهایی تصحیحی جهت تضمین آن ارائه دهیم لذا مسایل را باید با صراحت تمام بیان کنیم. چون در جایی ایستادهایم که در مقابل خداوند، تاریخ و مسلمانان مسئول میباشیم.
پس به همین دلیل باید گفت در بعضی از کتابها در حق ائمه شیعه طعن و جرح به کار گرفته شده است و منظور ما از ائمه شیعه ائمه آل بیت میباشد و توصیف آنان به ائمه شیعه، توصیفی مجازی است که اصطلاحا به کار گرفته میشود و الا ائمه آل بیت همچون حسن، حسین، زین العابدین و دیگران ائمه اهل سنت نیز به شمار میروند. و هر کس که آنان را مورد طعن و شتم قرار دهد طبیعتا با موازین اهل سنت نیز به مخالفت بر خواسته است. روشنتر بگوییم، منظور من از آن کاتبان نویسندگان فرقه «خوارج» نمیباشد، چون موضع آنان در قبال امام علی بسیار واضح و روشن است و با این که من اعتراف میکنم که کتابهایی این چنین بسیار نادر و کمیاب است اما باید بگویم، تاجران طائفی و کسانی که هرگز نمیخواهند وحدت اسلامی متشکل شود همواره از این کتابها بهانهای میسازند تا با استناد به آن به شکاف و تفرقه دامن بزنند.
من مخلصانه دست به درگاه خدا دراز میکنم تا مصلحات امت محمد صل الله علیه و آله و سلم به پاکسازی و غربال اینگونه کتابها موفق گرداند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر