شیعه طایفه اسلامی وحیدی است که بدون قید و شرط خود را به رهبریت مذهبیش تسلیم نموده است، تا او را گاهی به میادین جنگ، و باری به صحنههای ترور و وحشت روان سازد.
در طول تاریخ، رهبریت مذهبی شیعه این طایفه مسکین را مورد سوء استفاده خود قرار دادهاند. آنان شیعیان را با تحمیل انواع بدعتها، و با سوء استفاده از سادگی آنها و ایمانشان به مراجع دینیشان، بهر جایی که خواستند کشانیدند چون شیعه تنها طایفه اسلامی است که خود را بدون قید و شرط و حدود و سوال و جواب به رهبریت مذهبیش سپرده است تا او را گاهی در ساحات جنگ و نبرد، و گاهی در میادین آشوب و ترور بکشاند. و به همین خاطر بود که در سالهای اخیر، مجتمع انسانی به شیعه به عنوان مذهبی نگریست، که اتباعش را به بر افروختن آتش جنگ و ترور و آدم ربایی دستور میدهد. و بسیار میدیدیم که اخبار منتشر شده از شیعه توسط سازمانهای خبری جهانی، از محدوده طایفه شیعه گذشته، و به اعتبار اسلام لطمه و ضررهای زیادی میرساند. چون مجتمع انسانی قادر به تمییز شیعه و فرقههای اسلامی دیگر نبود، پس به همین علت اعمال ارهابی انجام شده توسط شیعه به حساب اسلام و همه مسلمانان گذاشته میشد.
تاریخ آشوب و ترور به قرنها پیش بازگشته، و فقط مربوط به تاریخ معاصر ما نیست اما ظهور آن در سرزمین شیعه به صد سال یا کمی کمتر باز میگردد بسیار جای تاسف است که بگوییم ظهور ترور در عالم شیعه و وحشتی که در سالهای اخیر بدان اضافه گشت، همواره رنگی مذهبی داشته و فقهای اعلام و مجتهدین بزرگ دست اندر کار آن بودهاند. میبینیم (میرزا رضا کرمانی)، (ناصر الدین شاه) را در سال 1311 هجری و به امر استادش، (سید جمال الدین افغانی) ترور میکند و از آن زمان تا کنون سرزمین شیعه و به خصوص ایران شامل ترورهای مذهبی مقطعی بوده است که بر حسب احوال سیاسی واقع میشده، و همواره مجتهدین و فقها گرداننده این ترورها بودهاند.
اما عبرت گرانبهایی که از این وقایع میتوان گرفت این است که میبینیم چگونه عدالت الهی در این دنیا اجرا میشود تا برای کسانی که بذر این اعمال را در نفوس مردم کاشتهاند درس عبرتی باشد. چون بازتاب پرتو ترور بر خود کسانی افتاد که اول بار آن را ابداع کرده بودند. با کمی توجه روشن میگردد که دشمنان فقها در مواجهه با آنان، راه خود آنان را پیموده و در طول مدت شش سال (1406-1400) تعداد زیادی از علما و فقهای مذهب را ترور کردند که اگر بخواهیم میان آن چند سال که تاریخ ترور به آن باز میگردد، و این شش سال مقارنه و مقایسه سادهای انجام دهیم خواهیم دید که افراد ترور شده در این شش سال، چندین برابر افراد ترور شده در آن صد سال میباشند، و این چنین بود که ارهاب و ترور وبالی شد بر گردن کسانی که خود گرداننده آن بودند، و زندگی آنان را به جهنمی غیر قابل تحمل تبدیل نمود. آری این واقعه هنگامی اتفاق افتاد که فقهای مذهب، یعنی همان پشتیبانان و بذر افشانان ترور و ارهاب، سلطه حکومت را در ایران به دست گرفتند.
بگذاریم به صراحت بگویم هنگامی که تصاویر چاپ شده بر تمبرهای پستی جدید جمهوری اسلامی ایران را دیدم که چگونه چهره تروریستهایی چون (میرزا رضا کرمانی) و (مجتبی نواب صفوی) یعنی رئیس جمعیت (فداییان اسلام) بر آن نقش شده است بر سرانجام شیعیان امامی و دولت به اصطلاح حامی آن افسوس زیادی خوردم.
بگذارید با صراحت و به دور وحشت و ترس بگوییم که این کتاب من، کتاب سیاسی نیست و هرگز غرض از نوشتن آن رویارویی با دولت، جناح سیاسی بخصوص و یا جمهوری اسلامی ایران و هئیت حاکمهاش نمیباشد. و خداوند بزرگ را شاهد میگیرم که من در این رساله به جز اصلاح و پاکسازی عقیده شیعه از ناخالصیها وارداتی، هیچ قصد دیگری نداشتهام اما در برخی از احیان ضرورت اینگونه حکم میکند که کلمه حق گفته شده و آن را متوجه دولت و حکومتی کنیم که شاید به ندای اصلاح پاسخ مثبت و یا منفی بدهد اما بالاخره حرف حق را باید گفت. در این باره رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میگوید:
«الساكت عن الحق، شيطان أخرس». یا: (کسی که در گفتن کلمه ی حق ساکت باشد، شیطانی است گنگ).
پس بگذارید بپرسم چگونه یک دولت که خود را دولتی عقیدتی میداند و مذهب شیعه را شعار خود قرار داده است میتواند در حالی که به تصاویر تروریستهایش افتخار میکند و آن را به عنوان رمز و شعار نظامش قرار داده است، اطمینان و اعتماد جهانیان را به خود جلب کند؟ از این گذشته این رمز و شعار ممکن است میلیونها شیعه را که به آن نظام ارتباطی نداشته و حتی به آن ایمان نیز ندارند، آزرده خاطر نماید. شیعه چگونه میتواند از عقیده خود دفاع نموده و تروریست بودن را از خود نفی کند در حالی که دولت سخنگوی شیعه ترور را شعار خود قرار داده است؟
من آرزو دارم که حاکمان ایران این سخن من را شنیده و بدانند که شیعیان ایران فقط یک سوم از شیعیان جهان را تشکیل میدهند و مابقی آنان در سرتاسر جهان پراکندهاند و هر کدام از آنان هویت، جنسیت، و لغت مخصوص بخود را دارند. و دولت شیعه ایران نمیتواند، و نباید به نام شیعیان جهان سخن بگوید بلکه بهتر بگوییم این دولت حتی نمیتواند به نام شیعیان ایران سخن بگوید. پس به همین خاطر این حکومت نباید به اعمالی دست زند که در نتیجه آن به اعتبار اکثریت لطمه خورده و آبروی آنان به بازی گرفته شود. ندای من به حاکمان ایران این است که بیش از این به شیعه اسائه نکنند، چون همین اندازه ذلت برای شیعه کافی است.
و در خواست من از شیعیان این است که از نفس و کرامت خود در قبال جامعه بشری دفاع نموده، و برائت خود را از کشتار بی گناهان اعلام نمایند.
بعضی از اوقات با خود سخن گفته و از خود میپرسم که آیا این اعمال ارهابی که از ظهور و بروز آن در ایران حدود صد سال میگذرد، و بعضی از فقهای ما به آن خوش آمد میگویند، از بقایای (قلعه الموت) نیست؟ همان قلعهای که (حسن صباح) در قرن ششم هجری، گاه با زور و گاه با حشیش و بنگ و مشتقاتش آن را مقر نشر مذهب اسماعیلی قرار داد؟ آیا درست نیست که بگوییم این اعمال تروریستی امتداد اعمال همان گروههای تروریستی است که جهت کشتار دشمنان اسماعیلیان سرزمین اسلامی را در مینوردیدند؟ همه ما میدانیم که (نظام الملک) به دست تروریستی از همان جماعت، و به دستور مستقیم حسن صباح به قتل رسید و اگر خوب بنگریم خواهیم دید که بین مقدمات و نتایج ناشی از اعمال تروریستی فرقههای (صباحی) و اعمال تروریستی برخی فرقههای شیعه تندرو، وجه تشابه زیادی وجود دارد.
در اینجا بار دیگر شیعه را مخاطب قرار داده و به آنها میگویم: اعمالی که در قرن ششم هجری توسط حسن صباح و حشاشین و پیروان بنگی او انجام میگرفت، و در عالم اسلامی فساد و تباهی ایجاد مینمود، نتیجه سوء استفاده از سادگی مردم، و جهل آنان به اسلام و مبادنش بود. اما هم اکنون و در عصر پرتو افشانی علم و دانش، و عصری که مفاهیم اسلامی برای همه واضح و روشن است بر شیعه واجب است که راه حق و عقل را پیموده، و از انجام اوامری که خشم خداوند و رسولش را به دنبال دارد، اجتناب نمایند.
اگر ترور خوب است، پس چرا برنامه ریزان آن، آن را برای خودشان نمیخواهند؟ و چرا هنگامی که پرده از اسرار یک ترور مبرا میافتد، از آن تبرئه جسته و آن را به تن نمیگیرند؟ اسلام از ارهاب و ترور مبرا است، و این مسئله با تعالیماش منافات دارد پس اگر تروریستها و برنامه ریزان آنان طعمها و خواستههای سیاسی داشته و میخواهند از این راه به آن برسند سوء استفاده از نام دین و مذهب امر صحیحی نیست. آنان باید شجاعت کافی داشته باشند تا نتیجه اعمالشان را خود بدوش کشیده و از تحمیل آن بر مذهب و دین خودداری کنند.
قرآن کریم با حکمی ابدی ترور و ارهاب را با همه اشکال و صورتش تحریم میکند. به خصوص زمانی که بیگناه به جرم گناهکار کشته شود:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾ [الزمر: 7].
(معنی): (و هرگز بار گناه کسی را دیگری به دوش نخواهد گرفت).
این جمله بلیغ روشنگر راه کسانی است که قرآن را امام و هادی خود قرار میدهند.
و اگر به سیرت ائمه شیعه و عمل آنان نظری بیافکنیم خواهیم دید که آنان دورترین مردم نسبت به ترور و ارهاب بودهاند. این امام حسین است که کسانی را که به خیمههای زنان و اهل بیتش در روز عاشورا حمله ور میشود، مخاطب قرار داده و سخنانی را بر زبان میراند که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد:
(اگر دین ندارید، و از معاد نمیترسید، لااقل در زندگی خود آزاده باشید زنان هیچ گناهی ندارند)[1].
و این چنین بود که سید الشهداء یعنی امام حسین، کسی که شیعه به عشق به او شهرت یافته است، بین شجاعت و بزدلی، و کرامت انسانی و عمل زشت که باعث غضب خداوند میگردد، خط فاضلی میکشد. و با این عبارت صریح و بلیغ است که ایشان مسلمانان را اعم از شیعه و غیر شیعه امر میکند که حتی در معامله و رفتار با دشمنان و اسرای جنگی راه کرامت را بپیمایند، و از اسائه به اطفال و زنان حتی اگر همراه با مردانشان در حال جنگ باشند، پرهیز کنند.
و در جای دیگر، این همان (مسلم ابن عقیل) یا سفیر حسین به اهل کوفه است که از قتل و ترور عبیدالله ابن زیاد خودداری میکند، و این امر در زمانی اتفاق میافتد که (هانی ابن عروه) فرصت را برای او مهیا نموده است اما او میگوید:
«نحن اهل البیت لا نغدر» یا (ما اهل بیت از غدر به دوریم).
و پس از آنکه اهالی کوفه با مسلم ابن عقیل به عنوان سفیر حسین بیعت میکنند عبیدالله ابن زیاد به کوفه میآید، مردم از پشتیبانی مسلم ابن عقیل سر باز زده و به والی جدید میپیوندند و در این چنین حالتی که برای مسلم ابن عقیل به جز قتال تا هنگام مرگ، و یا ترور ابن زیاد راه دیگری نمیماند او از این عمل که با کرامت انسانی و مردانگی منافات دارد سر باز میزند، باشد که عدم عمل به این ترور باعث قتل خود او و شکست ماموریتی باشد که بخاطر آن به کوفه آمده است.
و این چنین است که میبینیم در عرف اسلام و اهل بیت هدف هر قدر هم که پر اهمیت و ارزشمند باشد، وسائل رسیدن به هدف را توجیه نمیکند، چه رسد به این که این وسائل ترور و غدر باشند. بیایید بار دیگر عمل امام علی را که شیعه ادعای اقتدای به او را دارد به شهادت بگیریم. بعضی از فقهای ما، از جمله کسانی که خود را از پشتیبانان ترور میدانند، عقیده دارند که عمل امام حجت است ما به آنان میگوییم که امام اصحابش را از قیام به هر گونه عملی که با کرامت انسانی منافات دارد نهی نموده است هنگامی که در جنگ صفین لشکر ایشان جهت عدم دستیابی لشکر شام به آب بر نهر فرات مانع و حاجز میگذارند، ایشان امر به رفع این حاجز داده، و لشکر خود را از انجام هر گونه عملی که با سیرت جنگی مردان و جوان مردان تناقض دارد منع میکنند. و هنگامی که خلیفه عثمان ابن عفان به قتل میرسد، ایشان با سیلی زدن به حسنین (حسن و حسین) آنان را از عدم منع قاتلان در نزدیک شدن به خلیفه سرزنش میکند و همانگونه که همه میدانیم حسنین نزد امام علی مقام بزرگ و والایی دارند، که امام در یکی از جنگهایش، و هنگامی که در جلوی صفوف جنگاوران قرار گرفته بود، میفرماید:
(این دو پسر را از من بگیرید چون میترسم که با آسیب رسیدن به آنان نسل رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم قطع شود).
و هنگامی که به عصر رسول کریم صل الله علیه و آله و سلم نظری پژوهشگرانه بیافکنیم یقیناً در خواهیم یافت که ترور و ارهاب در آن زمان هرگز امر معروفی نبوده است. زمانی که (ابولولو) خلیفه عمر ابن الخطاب را با این سخنان تهدید میکند:
(برایت آسیابی بسازم که همه عرب از آن صحبت کنند).
خلیفه میگوید:
(پسر مجوسی مرا تهدید میکند).
اما هرگز در مورد او کاری نکرد و به دستگیری و یا تهدید او امری نداد. به همین علت میتوان گفت که حتی اندیشه ترور در زمان رسالت و خلفای راشدین به نفوس و اذهان مسلمین راهی نداشته و امر معروفی نبوده است نتیجتاً مسلمانان هرگز این مسئله را جدی تلقی نکردهاند و پس از کشته شدن خلیفه عمر ابن الخطاب به دست ابولولو عثمان و علی جهت محافظت از خود دست به هیچ کاری نزدند، قتل عثمان بسیار به ترور شباهت دارد، و امام علی به دست شخصی از خوارج به نام (ابن ملجم) و در نماز صبح به قتل رسید. یارانش چندین بار به او گفته بودند که به فکر دسیسههای خوارج بوده، و از جان خود محافظت کند، اما ایشان زیر بار نرفته و میگفتند:
(کفی بالموت حارساً). یا (مرگ بهترین نگهبان است).
پس از همه اینها میتوان گفت که آن فضای اسلامی ناب و صحیح از منتسب شدن به امری به نام ترور و ارهاب خودداری میکرد و به همین علت به سنگر گرفتن در مقابل آن تن در نمیداد. بلکه به این حرکت زشت به عنوان جرم و اجرامی مقطعی و گذرا مینگریست که اسلام از آن بری و پاک بوده و مسلمانان از آن انزجار دارند. مسلمانان ارهاب را عملی میدانستند که فقط از افرادی مجرم، همانند ابولولو مجوسی، و ابن ملجم خارجی ممکن است سر بزند، و امثال آنان بسیار کم و نادرند.
بار دیگر به ارهاب باز گشته و میگوییم: پی ریزی نقشههای تروریستی را برنامه ریزانی به عهده دارند که با شخصیت مضطرب و نگران داوطلبان آشنایی کامل داشته و با سوء استفاده از این افراد وعده (حور عین) و (کاس معین) را به آنان میدهند، و به این وعدهها نیز دروسی از شجاعت، قهرمانی، انتقام، و جاوید شدن در تاریخ اضافه میکنند و این چنین است که قربانیان خود را به میدان عمل فرستاده در حالی که خود دورادور صحنه نمایش به تماشا نشستهاند. تا از درخت این عمل شنیع میوه برچیده و به هدف زشت خود دست یابند. آنان در حالی که در قلعههای محکم خود صحنه قتل و خودکشی را در زیر نظر دارند به نام خدا و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و امام علی، جان ابریاء و بیگناهان را به بازی میگیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر