إن الحمد لله، نحمده ونستعينه ونستغفره، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا، ومن سيئات أعمالنا، من يهد الله فلا مضل له، ومن يضلل فلا هادي له، وأشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله، ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾.
أما بعد: فان خير الحديث كتاب الله وخير الهدي هدي محمد صل الله علیه و آله و سلم وشر الامور محدثاتها وكل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة وكل ضلالة في النار.
من در خانه بزرگ رهبر طایفه شیعه، و در سایه ایشان که بحق بزرگترین رهبر و پیشوای تشیع پس از غیبت کبری[1] تا کنون به شمار میروند. یعنی جدم امام بزرگوار (سید ابوالحسن موسوی) که شیخ محمد کاشف الغطاء، در مورد وی میفرماید: (آنان که قبل از وی بودند را از یادها برد، و آنان که پس از وی آمدند را به سختی انداخت)[2]. تولد، نشات، و نمو یافتم و به کسب علم و معارف مشغول شدم.
در فضایی آکنده از قیل و قالهای گفته شده در مورد شیعه و تشیع، و با توجه به تمامی عوامل و شبهاتی که از اختلافات طائفی میان شیعه و سنت سخن میگفت، و قرنها عمرش به درازا کشیده بود، من دردهای این اختلافهای تلخ میان شیعه و فرقههای اسلامی دیگر را در تار و پود وجود خود احساس میکردم و عواقب وخیمش را میدیدم، و میدیدم که چگونه پدر بزرگم، آن امام بزرگوار، با قدمهای شجاعانه و عزمی راسخ در راه پیروزی بر سختیها و ایجاد رابطه صحیح میان شیعه و سنت، و جهت نیل به وحدت کبری میان این دو طائفه به پیش میتاخت وحدتی که به سختی با سیاستهای استعماری حاکم بر جهان اسلام برخورد میکرد سیاستهایی که عقلهای متحجر مردمی متعصب و تجار کینهتوز طائفی از آن پشتیبانی میکردند. آری با مشاهده این امور، سنگینی وظیفه و همچنین قداست آن را بر دوشهای خود احساس میکردم. و هنگامی که علت قتل پدرم را در بین نمازهای مغرب و عشاء در (حضرت علویه) در نجف اشرف و به دستهای جنایتکاری که لباس دین به تن داشت و او را همچون گوسفند در حالی که در محراب مشغول به نماز بود، سر برید درک کردم. ایمانم به این حرکت افزونی گرفت و فهمیدم که قتل پدرم نقشهای استعماری بوده تا پدر بزرگم سید ابوالحسن را از نقشههای اصلاحیش باز دارد. اما سید ابوالحسن این مصیبت را به جان تحمل نمود و در راه خدا زیباترین مثالهای صبر را جهت تلقین به مصلحین زد. که تاریخ شیعه هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. آری او قاتلی که جگرگوشهاش و عزیزترین فرد به قلبش را به قتل رسانده بود عفو نمود، تا به اثبات برساند که قلب مصلح را هیچ طوفانی بلرزه درنیاورده، و هیچ مشکلی آن را ضعیف نمیسازد. و هرگز در این قلب جائی برای حقد و انتقام وجود نداشته و همواره مانند قلهای استوار و بلند در راه عقیدهاش ایستاده است.
پس از همه اینها بسیار طبیعی مینمود که حرکت خود را در راه تصحیح شیعه در بعضی از عقاید و اعمالش آغاز کنم همان عقائد و اعمالی که از سوئی باعث خلاف و اختلافات با فرقههای دیگر بوده، و از سویی دیگر و در ذات خود، با روح اسلام و منطق سلیم مغایرت داشت. و به عقیده من مانند گذشته هنوز به عنوان وبالی بر مذهب شیعه مطرح بوده، و اعتبار و هویتش را در عالم اسلامی و حتی همه جهان مسخ و بد نما ساخته است.
من عقیده دارم که مطرح نمودن علل و اسباب به تنهایی جهت حل مشاکل و دشواریها کافی نمیباشد، بلکه همراه با آن باید راه حلی عملی در حل این مشکلات ارائه نموده و از شیعه در تمامی نقاط جهان بخواهیم که اگر آرزوی خیر و کامیابی دنیا و آخرت را دارند به آن ملزم گردند. من در تعقیب اختلافات میان شیعه امامی و فرقههای اسلامی دیگر به این نتیجه اساسی دست یافتم و فهمیدم که اختلاف میان آنان بسبب خلافت بعد از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و یا اینکه امام علی در امر خلافت بر دیگران اولویت داشت نبوده است چرا که میبینیم شیعیان زیدی که طائفه بزرگی از مسلمانان را تشکیل میدهند به اولویت علی در خلافت بعد از حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم اعتقاد داشته اما رابطه برادری و محبت میان آنها و اهل سنت جاری است. پس نتیجه میگیریم که اختلاف اساسی میان شیعه امامی و فرقههای اسلامی دیگر موضوع خلافت نیست، بلکه علت این اختلافات، موضعگیری شیعه در قبال خلفای راشدین و سب و ناسزاگویی به آنها میباشد. و این بد گفتن و عیب کردن خلفاء را در میان شیعیان زیدی و بعضی فرقههای دیگر مشاهده نمیکنیم. و حتی اگر شیعیان امامی به سلوک زیدیان اکتفا مینمودند دامنه شکاف و شقاق کمتر میگشت. اما شیعیان امامی آنچنان به جرح و سب خلفای راشدین پرداختند که از این عمل آنان فتنهها زائیده شد.
با دعای شبانه روزیم از خداوند طلب الهام علم و بصیرت مینمودم تا با اعطای قدرت و توفیق به من بتوانم رساله تصحیح را که از سن جوانی دست به کار آن بودم به انجام برسانم. و نتیجه آن نیایشها کتابی است که هم اکنون در دستهای شماست: (شیعه و تصحیح: جدال میان شیعه و تشیع) که امروز آن را به شیعه موجود در همه زمانها و مکانها تقدیم میدارم.
این کتاب ندائی است که ایمان مطلق به خداوند، و رسالت جاویدان اسلام و قدرت مسلمانان و کرامت انسانی را بر میانگیزد ندائی است که به سوی طُرق اصلاحی بزرگ در راه پایان دادن به اختلافات طائفی میان شیعه و فرقههای اسلامی دیگر تا قیام ساعت میخواند. فریادی است خدائی جهت بیدار سازی شیعه از خواب عمیق هزار و دویست ساله خویش، این ندا داستان تلخ جدال مسلمانان را تا به امروز از بُن میکند، این رساله فریاد عقل و ایمان است تا شیعه از خود بدر آید و غبار خمودی سالها انزوا را از خود براند و با انقلاب بیدرنگ خود آن رهبریتهای مذهبی را که باعث این تخلف بزرگ در زندگانی دینی فکری و اجتماعی وی شدهاند بدور ریزد، و اینچنین بود که اعتقاد و واجب من مرا ملزم نمود که میلیونها شیعه را بر خواندن این کتاب توصیه و تاکید کنم.
﴿فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ٩٢﴾ [النمل: 92].
(معنی): «پس هر کس هدایت یافت بنفع خود هدایت یافته، و هر کس گمراه شد، بگو که من از بیم دهندگانم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر