2
دوران کودکی شریعت و تحصیلات علمی او
شریعت سنگلجی رحمه الله در سال 1310 هـ.ق قمری مطابق 1271 هـ.ش([1]) در تهران در خاندان علم و تقوى تولد و پرورش یافت. هم پدرش، حاج شیخ حسن سنگلجى (پسر عموی شیخ فضل الله نوری) و هم جدش، حاج رضاقلى، از جمله فقیهان و روحانیون دانشمند، پاکدامن و شجاع عصر خود بودند و آثار و احوالشان نزد اهل دانش و فضلیت معروف است([2]). حاج رضاقلی از شاگردان آیت الله حاج شیخ حسن جواهری بود([3]).
شریعت پسر ارشد شیخ حسن بود. شیخ حسن در ابتدا نام پدرش (رضاقلی) را بر فرزندش گذاشت؛ ولی هنگامی که رضاقلی نوجوان همراه پدر به نجف رفت و کتابی از آثارش را به حاج سید محمد کاظم یزدی ـ مرجع بزرگ شیعه و صاحب کتاب شهیر عروه الوثقى ـ نشان داد، یزدی روی وی لقب «شریعت» گذاشت، که از این به بعد به این اسم معروف شد([4]).
حاج شیخ حسن سنگلجی بعد از شریعت دو فرزند دیگری به نامهای محمد مهدی و محمد داشت. شیخ حسن در تربیت و تعلیم پسران ارجمند خود جدیت و اهتمام بسیار کرد؛ به طورى که هر سه در آغاز جوانی مقدمات را به پایان رساندند و به تحصیل علوم عالیه پرداختند. شریعت در تهران در محضر بزرگترین دانشمندان عصر خود درس خواند: خارج فقه را نزد مجتهد معروف تهران، حاج شیخ عبدالنبی مجتهد نوری آموخت؛ در حکمت از میرزا حسن کرمانشاهی، در کلام از حاج شیخ علی متکلّم نوری و در عرفان از میرزا هاشم اشکوری کسب علم نمود([5]).
شریعت، از سال 1295ش (دو سال قبل از رفتن به نجف) با اینکه عمرش هنوز از 24 سال نگذشته بود، به تدریس و تبلیغ مشغول شد. وی در ابتدا در منزل مسکونی پدری خود در محله سنگلج، که دارای حیاط بزرگ بود، صندلی میگذاشت و خود بر روی صفحۀ چوبی، بر روی یک صندلی مینشست و مه شبهای پنجشنبۀ هر هفته سخنرانی میکرد. چهار پنجم علاقهمندان وی و حاضرین در جلسه را افسران و یک پنجم دیگر را کارمندان دولت تشکیل میدادند([6]) و در هنگام وعظ، سکوت محض بر جلسه حکمفرما بود. اینجا شایسته است چند کلمۀ دربارۀ اهمیت وتاریخچۀ محلۀ سنگلج ذکر شود.
محلۀ سنگلج در تهران
سَـنْـگِلَج یکی از محلههای قدیمی شهر تهران است. محلۀ سنگلج از ضلع جنوبی، پارک شهر، خیابان بهشت تا بازار قوامالدوله، از غرب تا خیابان وحدت اسلامی و سی تیر و از شرق تا خیابان خیام امتداد داشت. تئاتر سنگلج، از قدیمیترین سالنهای تئاتر در ایران است و هنوز فعالیت میکند. «دروازه قزوین»، «بازارچه قوام الدوله» و «دروازه محمدیه» در این محله قرار داشت و از محلههای پر جمعیت و آباد تهران محسوب میشد. از تکیههای مهم و معروف آن، «تکیه قورخانه کهنه» از همه مشهورتر بود. دو گذر معروف این محله «گذر تقیخان» و «گذر شریف الدوله» بود که به درخونگاه منتهی میشد.
این محله پر جمعیت و آباد، در سالهای اولیه حکومت رضاشاه و با تقارن جنگ جهانی دوم، رو به ویرانی نهاد و با ورود سربازان بیگانه به تهران، برخی محلات ـ از جمله سنگلجـ نابود شدند و به محلهای ترسناک و متروکه مبدل گشتند.
از رجال و افراد مشهوری که ساکن این محل بودند، میتوان به آیت الله محمد طباطبایی، آیت الله عبدالله بهبهانی، شیخ کرنا (دلقک دربار ناصری)، میرزا زکیخان کربلایی، شیخ فضل الله نوری، میرزا عبدالکریم وزیر، میرزا سید ابوالقاسم سلطان الحکمای نایینی، سیف الاطبا و آقاحسین نجم آبادی اشاره کرد. از مواقع شهرت این محل ملاقات نوروزی ناصرالدین شاه و آیت الله طباطبایی میباشد. از دیگر شخصیتهای مهم این محله، عضدالملک نایب السلطنه، رئیس خاندان قاجار بود که در همین محله درگذشت([7]).
سفر شریعت به نجف
شریعت در سال 1297 ش، در سن بیست و شش سالگی، به اتفاق برادر خود، شیخ محمد سنگلجی، جهت تحصیلات علمی سطح بالا به نجف رفت. در نجف، فضل و احاطۀ علمی او مورد تحسین و اعجاب استادان و مدرسین بزرگ حوزۀ علمیۀ نجف قرار گرفت([8]). او نزد سید ابو الحسن اصفهانی و ضیاءالدین عراقی، که نامدارترین علمای شیعۀ آن دوران به شمار میرفتندـ درسهای خارج فقه را فراگرفت.
شریعت پس از اینکه بیش از چهار سال را در نجف گذراند، تصمیم گرفت به وطن خویش بازگردد تا وظیفۀ تبلیغی خود را در تهران ادامه دهد.
فعالیت تبلیغی شریعت پس از بازگشت از نجف
«پس از بازگشت به تهران، مرحوم شریعت به مطالعۀ دقیق در کتب و آثار حکما و فلاسفه و طبیعیون و اهل منطق و کلام غرب بپرداخت و تماس با دانشمندان بزرگ ممالک اسلامی و عربی پیدا کرد و دامنۀ معلوماتش با این دروس و مطالعات وسعت بسیار یافت و بمرحلۀ جامعیت بینظیری رسید؛ بطورى که در علوم ماوراء الطبیعه و همچنین در فقه و شرایع صاحبنظر گردید و فرید [یگانۀ] عصر خود شد، محاضرات [= گفتگوها] و مباحثات او با بعضی دانشمندان بزرگ شرق و غرب و نمایندگان مسیحیت و بعضی از رجال و جهانگردان اروپائی و امریکائی، نزد اهل اطلاع، معروف و موجب شگفتی و تحسین است»([9]).
بلافاصله پس از بازگشت سنگلجی از نجف، مجلس خطابه و تدریس وی تشکیل شد و با سرعت رو به توسعه رفت. دوازده سال قبل، مستمعین این خطابات، که از آغاز امر شبهای پنجشنبه ایراد میشد، به قدری زیاد شدند که مسجد گنجایش نداشت؛ لذا با همت شریعت و کمک دوستان و اهل خیر و احسان، «مسجد دارالتبلیغ اسلامی» در محل همان مسجد در گذر تقىخان ساخته شد؛ سپس در نتیجۀ خرابی سنگلج باز هم همت و پشتکار و علاقهمندى استاد بزرگ، موجب بنای مسجد دارالتبلیغ در خیابان فرهنگ تهران گردید. از اوایل سال 1319 ش تا زمان در گذشت شریعت در سال 1322 ش، دارالتبلیغ پذیرای علاقهمندان دیدگاههای او بود([10]).
ساختمان دارالتبلیغ دو طبقه بود: طبقۀ بالا حالت ایوان وسیعى داشت که به طبقۀ پایین مشرف بود. حاضران در طبقۀ اول روى فرش مینشستند؛ اما آنانى که در طبقۀ دوم بودند، روى صندلی مینشستند و سخنرانیهای شریعت را میشنیدند([11]). این ساختمان هنوز هم به همان شکل در خیابان فرهنگ باقى است.
شریعت در زمان اقامت در سنگلج، برای برخى از خواص پیروان خود، تفسیر قرآن میگفت؛ اما پس از بنیانگذارى دارالتبلیغ، چند جلسۀ تفسیر داشت. برخى شاگردانش نیز با اجازۀ او درس تفسیر قرآن دایر کردند([12]).
نورالدین چهاردهی مینویسد:
«مسجد فرهنگ به وسعت حیاطِ خانۀ شریعت در سنگلج نبود؛ اما در خیابان فرهنگ به تدریج از همه گروه شرکت میجستند و بعضی از جوانان، سخت به شریعت دل بسته بودند و عدهای نسبت به وی غالی بودند»([13]).
شریعت در درسهای خود، از خرافات و بدعتهایی که در طول تاریخ به اسلام چسبانده شده بود انتقاد میکرد.
رسول جعفریان، تاریخنگار معاصر، میگوید:
«کسانی که در محفل شریعت حاضر میشدند، بیشتر تحصیل کردههای جدید بودند که علاقه به شنیدن مطالب او در نقد مظاهر مذهبی و غربی کردن دین داشتند»([14]).
یکی از دوستدارارن او در مقالهای که برای بزرگداشتش نوشته، به این موضوع اشاره کرده است:
«امروز شاید بتوانیم متجاوز از هزار نفر را نشان دهیم که در سایۀ تربیت این مرد بزرگ، متدین به دین حنیف اسلام، بااطلاع از حقیقت این دین [شدهاند] و مُتَخلَّق به اخلاق حسنه با اعتقاد به لزوم اخلاق نیک برای سعادتمند بودن هستند. مرحوم شریعت سنگلجی با شجاعتى بینظیر و بدون بیم و هراس از غوغای عوام، خرافاتی را که قرنها گوهر تابناک اسلام را در میان گرفته و نهان ساخته بود به دور ریخت و بُطلان بسیاری از عقاید سوء و بدعتهای زیانبخش و افسانهها و خرافات و احادیث و اخبار دروغى را با دلایل علمی و کتابی به اثبات رسانیده و در چند مورد که بطلان این خرافات به زبان یک عده از متظاهرین به دیانت تمام میشد، با این دانشمند بزرگ، گاه گاهى ابراز مخالفت میکردند؛ ولی آن مرد شجاع و توانا به هیچ وجه نترسید و سخنان و اندیشههای بزرگ خود را با صراحت بیشترى دنبال کرد ... ولی این مبارزه و تلاش دایمی، اثر خود را بخشید. در عین حالکه روح توانای این مرد از آسیبهای یک مبارزه و مجاهدۀ طولانی، رونق و توانایی بیشتری میگرفت، جسم نحیف او آسیب میدید و سلامت از مزاجش دور میشد؛ به طوری که در ده سال اخیر، که مبارزات او پیوسته قدرت یافت، پیرى زودرس و بیموقع، با سرعت بسیار گُلِ جوانی او را پژمرده ساخت و بالاخره در سال اخیر، انحرافِ سلامتِ مزاج آن مرحوم به جایی رسید که غالباً بیمار بود؛ مع هذا، منبر خود را ترک نمیگفت و غالباً با داشتن تب به منبر میرفت و مبارزه و مجاهدۀ خود را دنبال میکرد»([15]).
مخالفان شریعت سنگلجی معتقد بودند که او تحت تأثیر عقاید وهابیت([16]) و بعضی از نویسندگان نوگرای مصری بود([17]) و مردم را گمراه میکرد. موافقان او نیز چنین میپنداشتند که وی از به دام افتادن جوانان تحصیلکرده به دامن «داروینیسم»، «ماتریالیسم»، و «کمونیسم» جلوگیری میکرد([18]).
([1]) بعضی منابع تاریخ تولد ایشان را دو سال قبل از این، یعنی سال 1308ق، مطابق با 1269ش ذکر کردهاند. نک: رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، 1320-1357 ش، تهران، علم، چاپ سیزدهم، زمستان 1389 ش، ص 1016.
([3]) نک: سید مقداد نبوی رضوی، نگاهى تحلیلی به تکاپوهاى شریعت سنگلجى، فصلنامۀ امامت پژوهى، سال 1، ش 4، ص 250.
([4]) نک: رسول جعفریان، جریانها وسازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، تهران، عَلَم، چاپ سیزدهم، 1389ش، ص 1016 (متن و حاشیه)، به نقل از مجلۀ «آینده» (سال 12، ش 3، ص73).
([6]) نک: نور الدین چهاردهی، وهابیت وریشههاى آن، سازمان چاپ و انتشارات فتحی، چاپ اول، پاییز سال 1363 ش، ص 159.
([8]) مدرسى، مرتضى، سیماى بزرگان، 182 و 183. مرتضى مدرسى چهاردهى از شاگردان و همفکران شریعت سنگلجى بود. از این روست که مطالبی که در کتابش بیان نموده، از اهمیت برخوردار است. یک نمونه از اهمیت گفتار او، نام «شریعت» است که در بسیارى از آثار، به اشتباه «محمدحسن» یا «غلامرضا» نگاشته شده است. یکی از منسوبان نزدیک شریعت نیز نام او را «میرزا رضاقلى» ثبت کرده است. وى همچنین نوشته که لقب «شریعت» را مرجع شیعیان، سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، به شیخ رضاقلى جوان داده بود. نک: محمد حسن شریف الدین مشکور، «نام و نسب شریعت سنگلجى، مجله آینده، 12، فروردین ـ خرداد 1363، ص 73.
([16]) اهل بدعت و مشرکین، همیشه دعوتکنندگان به اصلاح در دین و بازگشت به اسلام ناب و توحید خالص را به وهابیت متهم میکنند، یعنی به پیروی از شیخ محمد بن عبدالوهاب که در سال 1206 ق در منطقۀ نجد عربستان فوت کرد. این در حالی است که منادیان اصلاح و نوگرایی دینی، چه بسا نام شیخ محمد بن عبدالوهاب را نشیده باشند، یا هیچ کتاب و یا اثری از آثار او را مطالعه نکرده باشند. اگر سخن این مصلحان دینی در دعوت به توحید خالص و ترک بدعتهای شرکآمیز با گفتار شیخ همسو و مشابه است، نه به خاطر پیروی از او، بلکه به دلیل درک صحیح و مشترک از آموزههای اسلام است. چه بسا اصلاحطلبان دینی در ایران، در غیر این موارد، با محمد بن عبدالوهاب اختلاف نظرهای زیادی داشته باشند. علاوه بر این، خود شیخ محمد بن عبدالوهاب مکتب و مذهب خاصی نداشت؛ بلکه پیرو مکتب اهل حدیث و تابع مذهب حنبلی جدید بود که ابنتیمیه و شاگردش، ابنقَیّم جوزیه، مؤسس آن بودند. بنابراین نسبت دادنِ موحدان ایران به وهابیت، از دو جهت غلط است؛ یکی اینکه: آنها واقعاً پیرو محمد بن عبدالوهاب نیستند؛ دوم اینکه: خود ابن عبدالوهاب بنیانگذار مذهب خاصی به نام خود نبوده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر