از جملۀ حقایقیکه برای ما قرآن و حدیث توضیح داده و تأکید نموده است، یک حقیقت مهم اینست که در این جهان موجود هر آنچه میانجامد، و برای هر کس آنچه میرسد و یا نمیرسد تمام این تحولات به دستور و فیصلۀ مستقیم پروردگار است، اسباب ظاهری فقط وسیلۀ رسیدن آن چیزها است که خداوند آنها را مقرر کرده است.
انسان مسلمان ضمن باور به قوانین حاکم بر نظام آفرینش و تلاش برای بکارگیری اسبابهای ضروری برای تحقق امور و تأثیر نهادن بر واقعیتها معتقد است که برای تحقق اهداف بکارگیری اسباب به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه تحقق و فراهمشدن نتایج و رسیدن به اهداف به خواست، اراده و حکمت خداوند میباشد، زیرا تنها اوست که توان تأثیر نهادن اسباب را دارد، هرچه را او بخواهد همان میشود. و این حقیقت در اصطلاح دین توکل است.
توکل به خدا یکی از آثار ایمان است، زیرا کسی که ایمان دارد، و میداند که تمام امور زندگی در دست توانا و پر قدرت الهی است و نفع و ضرر از جانب اوست، و به قضا و مشیئت او راضی میشود بر همین اساس قرآن توکل همه جانبه را بخش ایمان مسلمان شمرده میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾ [الأنفال: 2].
«حقا مؤمنان آنانیاند که چون خدا یاد کرده شود، دل ایشان بترسد و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود، زیاده سازد «آن آیات» ایمانشان را و بر پروردگار خویش توکل میکنند».
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾[إبراهیم: 11] «و بر خدا باید که توکل کنند مسلمانان».
طوریکه گفته شد: توکل چشمپوشی از عالم اسباب و دست روی دست گذاشتن و به گوشۀ نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و بلند نظری و ژرفنگری و عدم وابستگی به این و آن است، استفاده از اسباب جهان طبیعت و حیات با توکل به خدا منافات ندارد، بر همین اساس اعتماد به اسباب و اعتقاد به تأثیر ذاتی و قطعی آن نوعی شرک و جهالت است، همانگو نه که ترک و کنارگذاشتن اسباب و عوامل برای تحقق و اجرای امور و کارها- در صورتیکه توان و بکاربستن آن را داشته باشد- گناه و انحراف و برداشت غلط از دین شمرده میشود.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾ [آل عمران: 159]. «با ایشان در کارها رایزنی کن، و چون قصد کردی پس بر خدا اعتماد کن».
این آیه دلالت میکند که: توکل به خدا باید بعد از بررسی شرایط و موانع کار و مشورت با انسانهای صاحب نظر و اخذ تصمیم قاطع، انجام گیرد، نه اینکه برخلاف عقل شرایط و موانع کار نادیده گرفته شود، و خود را بنام توکل در چاه هلاکت بیافگند.
توکل در اسلام توشۀ روحی است که انسان را بر تشنجات، اضطرابات روحی و ترسهای درونی پیروز میگرداند، و در تاریکترین لحظات زندگی، چراغ امید را در دل انسان مؤمن روشن میسازد، اطمینان و آرامش به او میبخشد که اکثر مردم از فیض آن محرومند.
خداوند متعال بر توکل کنندگان وعدۀ کمک و یاری داده میفرماید:
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ ﴾ [الطلاق: 3] «و هر که بر خدا توکل کند، پس وی او را بس است».
در حدیث صحیح از عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت است که میگوید: سمعْتُ رسولَ اللَّه صل الله علیه و آله و سلم يقُولُ: «لَوْ أَنَّكُمْ تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ، لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصًا وَتَرُوحُ بِطَانًا»[1]. «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را فرمود: اگر شما بنحوی که شایسته است بر خدا توکل و اعتماد کنید، همانا شما را خداوند مانند مرغانیکه صبح گرسنه برمیآیند و شام سیر باز میگردند، روزی میدهد».
امام بیهقی در شعب ایمان حدیث فوق را توضیح داده میگوید: این حدیث دال بر این نیست که انسان به کسب روزی و رزق تلاش نورزیده و بر جای بنشیند، بلکه این را افاده مینماید که باید تکاپو و سعی خویش را بدارد. چنانچه پرندگان نیز وقتی احتیاج به غذا دارند، در طلب آن برمیآیند. البته در همۀ موارد توکل بر خدا را باید از نظر دور نداشت، رفتن در پی رزق و در تصرف، وغیره و بر این باور شد که خیر از سوی خدا و به قدرت وی میباشد.
توكل راه و روش پیامبر آن و مصلحان:
در میان مردم پیامبر آن، مصلحان و دعوتگران بیشتر از دیگران نیاز به توکل دارند، چون آنها همواره در راههای پر خطر و مشکل به منطور اصلاح جامعه قدم بر داشته، و بیشتر در معرض اذیت و آزار دیگران قرار میگیرند، و خستگی و فشار شدید را تحمل میکنند، خداوند راهنمایی مینماید که همۀ امور خود را به او واگذار کنند تا در برابر فشارها و شکستهای زندگی اراده و همت خود را از دست ندهند. الله تعالی صبر و توکل شعیب علیه السلام را چنین نقل نموده است:
﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ [هود: 88].
«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کردهام و بهسوى او باز مىگردم».
و در مورد یاران راستین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، یقین و توکل آنها میفرماید:
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا٢٢﴾ [الأحزاب: 22].
«چون مسلمانان احزاب را دیدند گفتند اینست آنچه ما را وعده داده بود خدا و پیغامبرش و راست گفت خدا و رسول او و این امر جز بر ایمان و تسلیمشان نیفزود».
و نیز میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 173].
«آنانکه مردم بر ایشان گفتند که کافران برای شما لشکر جمع کردهاند، پس از آن لشکرها بترسید، ولی زیاده کرد این سخن ایمانشان را، و گفتند بس است ما را خدا و نیکو یاور است».
از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده که فرمود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الوَكِيلُ، قَالَهَا إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حِينَ أُلْقِيَ فِي النَّارِ، وَقَالَهَا مُحَمَّدٌ صل الله علیه و آله و سلم حِينَ قَالُوا: ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا: حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الوَكِيلُ﴾ [آل عمران: 173]»[2].
««حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِيلُ» ابراهیم علیه السلام هنگامیکه در آتش انداخته شد، آن را گفت. محمد صل الله علیه و آله و سلم هم هنگامیکه گفته شد: «مردم برای مقابله با شما جمع شدهاند، پس از آنها بترسید، پس ایمان افزوده شده حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِيلُ گفتند»».
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در سفر هجرت از تمام اسباب مشروع از قبیل: همراهی ابوبکر صدیق، گرفتن توشه و آذوقه، آماده کردن مرکب و سواری و... بکار گرفته، نهایت کار را سپردن به ارادۀ خداوند دانسته با ایمان و اطمینان امور خود را به الله حواله میکند:
«حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ، حَدَّثَهُ قَالَ: نَظَرْتُ إِلَى أَقْدَامِ الْمُشْرِكِينَ عَلَى رُءُوسِنَا وَنَحْنُ فِي الْغَارِ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ إِلَى قَدَمَيْهِ أَبْصَرَنَا تَحْتَ قَدَمَيْهِ، فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ مَا ظَنُّكَ بِاثْنَيْنِ اللهُ ثَالِثُهُمَا». (متفقٌ عليه). «از ابوبکر رضی الله عنه روایت است که گفت: من در غار متوجه پاهای مشرکین شدم که بالای سر ما ایستاده بودند. گفتم: یا رسول الله! اگر یکی از ایشان زیر پایش را بنگرد، ما را خواهد دید. رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: چه فکر میکنی بدو کسیکه سومشان خدا است؟».
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر