طلاق لغتاً بمعنی برداشتن قید است، و در اصطلاح شریعت طلاق عبارت از حکم شرعی است که قید نکاح را به الفاظ مخصوص بر میدارد.
در احادیث شریف حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم روایت شده است که: مبغوضترین و بدترین حلالها نزد خداوند طلاق است. و نیز در احادیث بیان شده است که: موقع طلاق عرش خدا میلرزد، و زنی که بدون عذر مطالبه طلاق نماید بوی بهشت به مشامش نمیرسد. با این همه در وقت احتیاج که راه سازش و توافق وجود داشته باشد، و ادامه زناشوئی ممکن نیست منجر به بروز ناگواریهای بیشتری گردد، دوای تلخی است که برای دفع تشنج و اختلاف در زندگی خانوادگی و اجتماعی از طرف شریعت مقدس اسلام تجویز گردیده است.
مسئله 1294: شخص طلاق دهنده باید: 1- عاقل، 2- بالغ باشد[1].
مسئله 1295: اگر شخصی در حالت خواب عیال خود را مطلقه نمود بطوری که الفاظ طلاق از دهانش بیرون آمد و شنیده شد، ولی خودش در خواب بود طلاق واقع نمیشود.
مسئله 1296: اگر کسی را مجبور کردند که عیال خود را طلاق دهد، مثلا به او گفتند: اگر طلاق را جاری نکند او را میکشند، و او بطور اجبار طلاق را جاری نمود طلاق واقع میشود.
مسئله 1297: اگر کسی[2] شراب یا مست کنندهای دیگر نوشید، و در حالت مستی عیال خود را طلاق داد یا در حالت خشم و غضب طلاق را جاری نمود، طلاق واقع میشود، پشیمانی بعد از به هوش آمدن و دور شدن خشم و غضب سودی ندارد.
مسئله 1298: طلاق شخص لال به اشاره واقع میشود.
مسئله 1299: طلاق احتیاج به حضور شاهد ندارد، شخص در حضور عیال خود یا در تنهائی عیال خود را طلاق میدهد طلاق واقع میشود.
مسئله 1300: طلاق به مکاتبه میشود، مثلا از محل سکونت خود نامهای خطاب به عیال خود مینویسد که: طلاقی، یا تو را طلاق دادم، از موقع نوشتن نامه طلاق واقع میشود، و از همان موقع باید عده حساب نماید، و اگر در نامه نوشت وقتی که نامه من به تو رسید تو طلاقی از موقع وصول نامه طلاق حساب میشود.
مسئله 1301: طلاق بر سه قسم است:
1- حسن، به معنی خوب.
2- احسن، به معنی خوبتر.
3- بدعی، یعنی خلاف سنت.
طلاق حسن این است که: مرد عیال خود را سه طلاق در سه طهر میدهد.
طلاق احسن این است که: مرد زن خود را یک طلاق در موقعی میدهد که عیالش از قاعدگی زنانه پاک شده و در آن پاکی با او نزدیکی هم نکرده، به همین حالت او را ترک میکند تا عدهاش میگذرد یعنی سه مرتبه حیض میشود و پاک میگردد.
طلاق بدعی آن است که: مرد عیال خود را سه طلاق به یک کلمه یا سه طلاق در یک طهر بدهد.
مسئله 1302: اگر زنی حامله بود شوهرش پس از مجامعت بلا فاصله میتواند او را طلاق دهد.
مسئله 1303: اگر کسی عیال خود را در حالت حیض طلاق داد گنهکار است، ولی طلاق واقع میشود، بهتر این است که اگر یک طلاق یا دو طلاق رجعی داده بود رجوع کند وقتی که زن پاک شد و حیض گردید و مجددا پاک گردید اگر خواسته باشد طلاق دهد.
مسئله 1304: طلاق بر دو قسم است:
1- صریح.
2- کنایه.
1- صریح این است که: لفظ جاری شده غیر از طلاق احتمال دیگری نداشته باشد، مثل اینکه شخص برای عیال خود میگوید: تو طلاقی، یا تو را طلاق دادم، یا عیال من طلاق است، و در این گفتهها زن یک طلاق رجعی میشود، اگر چه نیت بیشتر را داشته باشد.
طلاق رجعی یعنی مرد میتواند بدون عقد مجدد از گفته خود رجوع نماید. بیان طلاق رجعی در آینده مفصلا خواهد شد.
مسئله 1305: اگر شخصی برای زن خود بگوید: گردن تو طلاق یا سر تو طلاق یا روح تو یا بدن تو یا جسد تو یا فرج تو یا روی تو یا نصف تو یا ثلث تو طلاق، در تمام این گفتهها زن طلاق میشود.
مسئله 1306: اگر شخصی در یک مجلس برای زن خود گفت: یک طلاقی، دو طلاقی، سه طلاقی، یا به یک مرتبه گفت: سه طلاقی، یا هزار طلاقی، یا بیشتر، عیالش سه طلاقه میشود، و تا آن با شوهر دیگر ازدواج نکند و شوهرش به اختیار خود او را طلاق ندهد یا نمیرد بر شوهر اولی به هیچ عنوان حلال نمیشود، و در صورتی بر شوهر خود حلال میشود که شوهر دوم با او جماع کرده باشد.
مسئله 1307: اگر کسی عیال خود را یک طلاق رجعی داد و بعدا رجوع کرد و بعد از ده سال یک طلاق رجعی دیگر داد و رجوع کرد، اگر بعد از ده سال دیگر یا بیشتر یا کمتر طلاقی دیگر بدهد این زن سه طلاقه میشود و طلاقهای متفرقه جمع میگردند.
مسئله 1308: آنچه از گفتههای رهبران مذهبی مذاهب اهل سنت در مورد واقع شدن سه طلاق در یک مجلس بیان شده قطعا سه طلاق به یک لفظ در یک مجلس واقع میشود، و در کتاب [الفقظ علی المذاهب الأربعة] چنین ایراد گردیده است که: وقوع طلاق ثلاثه در یک مجلس از آن مسائلی است که در عهد خلفاء راشدین رضوان الله تعالی علیهم أجمعین اجماع صحابه بر آن واقع شده است، و در مسئلهای که اجماع امت بر آن صحه گذاشت هیچ مجتهدی در هیچ عصر و زمانی مطابق مذهب اهل سنت نمیتواند خلاف آن را فتوی دهد.
طلاق کنایه
مسئله 1309: کنایه آن لفظی است که مقصود آن پوشیده باشد و آن بر دو قسم است:
یک قسم این است که: به گفتن آن طلاق رجعی واقع میشود، و آن سه لفظ است:
1- اینکه مرد برای عیال خود بگوید شماره کن.
2- پاک ساز رحم خود را.
3- تو یک هستی. در این سه لفظ اگر نیت طلاق نداشت طلاق واقع نمیشود.
قسم دوم از کنایات به گفتن آنها یک طلاق بائن واقع میشود، و اگر نیت سه طلاق را داشت سه طلاق واقع میشود، و اگر نیت دو طلاق را داشت یک طلاق بائن واقع میشود، و آن بیست و یک لفظ است: 1- مثل اینکه مرد برای زن خود بگوید: تو جدا هستی، 2- تو قطعی هستی، 3- حرامی، 4- ریسمانت به گردنت، 5- به اهل خود بپیوند، 6- تو خالی هستی، 7- تو بری هستی، 8- بخشیدم تو را به خانوادهات، 9- رها کردم تو را، 10- جدا شدم از تو، 11- اختیار تو بدست تو است، 12- اختیار نمای، 13- تو آزادی، 14- روبند بپوش، 15- چادر بپوش، 16- طلب پاکی نمای، 17- دور شو، 18- بیرون شو، 19- برو، 20- حرکت کن، 21- جستجو کن شوهرها را.
اگر این قسم الفاظ را در حالت مذاکره طلاق مرد به زن خود گفت، حاکم شرع حکم به طلاق میدهد.
احکام طلاق قبل از مجامعت و خلوت صحیحه
مسئله 1310: اگر شخصی عیال خود را که با او مجامعت ننموده و خلوت صحیحه بین آنان صورت نگرفته طلاق داد این طلاق بائن است، چه به الفاظ صریح طلاق دهد و چه با لفظ کنایه، طلاق بائن چنانچه بیان میشود مقدار ازدواج را از بین میبرد، یعنی اگر مجددا خواسته باشند به زندگی زناشوئی ادامه دهند باید بین آنان مراسم عقد انجام گیرد.
مسئله 1311: طلاق زن قبل از دخول (مجامعت) و خلوت صحیحه احتیاج به عده ندارد، یعنی زن میتواند در طلاق قبل از دخول و خلوت صحیحه به مجردی که طلاق واقع شد شوهر دیگر اختیار کند.
مسئله 1312: گر شخصی برای عیال خود که با او مجامعت ننموده و خلوت صحیحه بین آنان صورت نگرفته گفت: سه طلاقی، این زن سه طلاقه میشود، و احکام سه طلاق بر او جاری، یعنی اگر شوهر خواسته باشد با او مجددا ازدواج نماید نمیتواند مگر شوهری دیگر او را عقد کند و با او جماع نماید، اگر آن شوهر بمیرد یا او را طلاق دهد شوهر اولی میتواند او را ازدواج نماید.
اگر برای چنین زنی گفت: تو طلاقی، تو طلاقی، تو طلاقی. این زن در همان کلمه اول طلاق بائن میشود، و دو لفظ آخر عمل ندارد، و اگر خواسته باشند مجددا به زندگی زناشوئی ادامه دهند این طلاق فقط احتیاج به عقدی دارد.
مسئله 1313: وقتی که مرد برای عیال خود گفت: اختیار نمای، یا اینکه گفت: طلاق بده نفر خود را، تا موقعی که زن در همان مجلس است میتواند خود را طلاق دهد، و اگر از آن مجلس حرکت کرد و کاری دیگر شر وع کرد بمحض اینکه از آن مجلس حرکت نمود اختیارش سلب میشود.
مسئله 1314: باید در صورت اختیار دادن طلاق به زن کلمه نفس در صحبتهای مرد با زن ذکر شود، مثل اینکه مرد بگوید: نفس خود را اختیار نما، زن بگوید: اختیار کردم، یا مرد بگوید: اختیار نما، زن بگوید: اختیار کردم نفس خود را، ولی اگر مرد گفت: اختیار نما، زن گفت: اختیار کردم، بدون اینکه ذکر نفس در کلام یکی از آنان به میان آید این کلام باطل است.
مسئله 1315: اگر مرد گفت: اختیار نما نفس خود را، زن گفت: اختیار کردم، یک طلاق بائن واقع میشود.
مسئله 1316: اگر کسی برای زن خود گفت: کار تو بدست خود تو، و با این گفته خود نیت سه طلاق را داشت، و زن در جواب گفت: اختیار کردم نفس خود را به یکی، در این صورت سه طلاق واقع میشود، و اگر در جواب گفت: طلاق دادم نفس خود را به یکی، یا اختیار کردم نفس خود را به طلاق دادن، در این مورد یک طلاق بائن واقع میشود.
مسئله 1317: اگر کسی برای زن خود گفت: خودت را طلاق ده، و هیچ نیتی نداشت یا نیت یک طلاق را داشت، زن در جواب گفت: طلاق دادم خودم را، در این صورت یک طلاق رجعی واقع میشود، و اگر مرد به این گفته نیت سه طلاق را داشت و زن هم گفت: خود را سه طلاق دادم سه طلاق واقع میشود.
مسئله 1318: اگر شخصی برای زن گفت: خودت را طلاق ده، زن گفت: خود را بائن کردم، یک طلاق رجعی واقع میشود، و اگر در جواب گفت: خود را اختیار کردم، طلاق واقع نمیشود.
مسئله 1319: اگر کسی برای زن خود گفت: خودت را طلاق ده، نمیتواند از گفته خود پشیمان شود و گفته خود را برگرداند، ولی اگر زن از همان مجلس حرکت کرد و مجلس تعبیر نمود اختیار باقی نمیماند.
مسئله 1320: اگر کسی برای عیال خود گفت: هرگاه خواسته باشی خودت را طلاق ده، در همان مجلس و بعد از آن هرگاه مایل باشد میتواند خود را طلاق دهد.
مسئله 1321: اگر کسی شخصی را وکیل نمود که عیالش را مطلقه نماید، وکیل میتواند در همان مجلس و بعد از آن مجلس طلاق دهد، و وکیل کننده میتواند وکیل را قبل از طلاق از وکالت عزل نماید.
مسئله 1322: اگر کسی برای زنی بیگانه گفت: اگر با تو ازدواج نمایم طلاقی، یا اینکه هر زن را که ازدواج نمایم طلاق است، بمحض اینکه ازدواج انجام گیرد طلاق واقع میشود.
مسئله 1323: اگر کسی برای عیال خود گفت: اگر داخل منزل فلان شخص شدی طلاقی، هرگاه زن داخل منزل فلان شخص شد طلاق واقع میشود.
مسئله 1324: اگر کسی برای عیال بیگانه گفت: اگر داخل فلان منزل شدی طلاقی، بعدا او را ازدواج نمود، و بعد از ازدواج آن زن داخل همان منزل گردید طلاق واقع نمیشود.
مسئله 1325: اگر شخصی گفت: هر زنی را نکاح کنم طلاق است، هر زنی را ازدواج کند طلاق واقع میشود، ولی اگر زنی را مرتبه دوم نکاح کند طلاق واقع نمیشود، ولی هر زنی را برای مرتبه اول نکاح نماید طلاق واقع میشود.
مسئله 1326: اگر کسی برای زنی گفت: هرگاه و هر موقع تو را ازدواج نمایم طلاقی، هرگاه این زن را نکاح نماید طلاق واقع میشود، و برای نگهداشتن این زن راهی وجود ندارد، همچنین اگر مطلقا گفت: هرگاه و هر موقع هر زنی را در هر وقت ازدواج نماید طلاق واقع میشود، و آن مسئلهای که به نام کلما بیان شده است این است: «کُلما تَزَوجتُ أمراةً فهي طالق» یعنی هرگاه و هر زمان زنی را ازدواج نمایم طلاق است، این مرد در تمام عمر خود هرگاه زنی را ازدواج نماید فورا طلاق میشود، و نمیتواند هیچ موقعی دارای زن باشد.
مسئله 1327: اگر شخصی در حالت مریضی عیال خود را طلاق داد، و هنوز عده زن تمام نشده که مرد فوت نمود، زن از مال مرد ارث میبرد، چه یک طلاق داده باشد و چه سه طلاق، ولی اگر عده زن تمام شد و مرد فوت کرد ارث نمیبرد، و همچنین اگر مرد از این مرض خوب شد و مجددا مرضی دیگر برایش عارض گردید و فوت کرد، زن ارث نمیبرد اگرچه عده زن تمام نشده باشد.
مسئله 1328: اگر زن طلاق خود را از مرد خواست و مرد طلاق بائن داد، بعدا مرد فوت نمود، زن ارث نمیبرد، چه پیش از عده بمیرد و چه بعد از عده، و اگر طلاق رجعی داد ارث میبرد بشرطی که عده باقی باشد.
مسئله 1329: اگر شخصی در حالت بیماری برای عیال خود گفت: اگر از خانه خارج شوی طلاق بائنی، زن بیرون رفت، طلاق بائن واقع میشود، و اگر مرد فوت کرد زن ارث نمیبرد، ولی اگر چنین گفت: (اگرغذا بخوری یا نماز بخوانی طلاق بائنی) زن غذا خورد یا نماز خواند طلاق بائن واقع میشود، و اگر در این صورت مرد بمیرد و زن در عده باشد از مال مرد ارث میبرد، چون خوردن غذا و خواندن نماز لازم است.
مسئله 1330: اگر شخصی در حالت سلامتی به زن خود گفت: اگر از خانه بیرون رفتی طلاق بائنی، و زن در حالت بیماری شوهر از خانه خارج شد طلاق میشود، و اگر شوهر بمیرد از مال او ارث نمیبرد اگرچه در عده باشد.
مسئله 1331: اگر شخصی در حالت سلامتی به زن خود گفت: هرگاه پدرت از شهر یا ده بیاید تو طلاق بائنی، پدرش از شهر آمد در حالی که مرد مریض بود و از همان مرض فوت کرد زن طلاق میشود، و از مال مرد ارث نمیبرد، و اگر در حالت بیماری گفت: و در بین عده زن، شوهر فوت کرد زن ارث میبرد.
مسئله 1332: 1- طلاق رجعی آن است که: مرد صراحتا لفظ طلاق را یک مرتبه یا دو مرتبه به زن نسبت میدهد.
2- طلاق بائن آن است که: مرد لفظ حرام را به زن نسبت میدهد، مثل اینکه برای زن خود میگوید: تو بر من حرامی، یا مثل خواهر و مادرم هستی، و نیت طلاق را دارد. در این صورتها زن طلاق بائن واقع میشود، اگر مرد بخواهد به زناشوئی ادامه دهد مجددا باید زن را عقد کند، و این عقد پیش از گذشتن عده یا بعد از گذشتن عده صحیح است.
مسئله 1333: طلاق رجعی احتیاج به عقد ندارد، اگر مرد گفت: از طلاق خود رجوع کردم یا با عیال خود بعد از طلاق جماع کرد، یا او را بوسه زد، یا دست خود را به شهوت به بدنش کشید، یا به نظر شهوت به فرجش نظر کرد همه اینها اگر پیش از گذشتن عده بود صحیح است، و این زن عیالش میشود، ولی از نصاب طلاق که آخرش سه طلاقه است کاسته میشود، یعنی اگر بعد از چند سال در صورتی که دو طلاق رجعی داده بود یک مرتبه دیگر طلاق داد، یا اگر یک طلاق رجعی داده بود دو طلاق دیگر داد، این زن سه طلاقه میشود.
مسئله 1334: مستحب است که بر رجوع کردن دو شاهد بگیرد، و اگر شاهد هم نگرفت صحیح است، و رضایت زن در رجعت شرط نیست مرد بدون رضایت زن میتواند رجوع نماید.
مسئله 1335: اگر پس از گذشتن عده مرد گفت: رجوع کردم، و زن هم تصدیق کرد رجوع صحیح است، و اگر زن تکذیب کرد قول زن بدون قسم صحیح است.
مسئله 1336: اگر کسی عیال خود را قبل از مجامعت طلاق صریح داد، نمیتواند رجوع نماید اگرچه خلوت صحیحه را انجام گرفت، چون زن غیر مدخوله به یک طلاق رجعی بائن میشود.
مسئله 1337: عیال مطلقه به طلاق رجعی میتواند خود را زینت و آرامش دهد تا دل مرد بطرفش مایل شود و رجوع کند.
مسئله 1338: عیال مطلقه به طلاق رجعی را قبل از رجعت با خود به سفر نبرد.
مسئله 1339: زنی که مطلقه به طلاق بائن گردیده قبل از گذشتن عده یا شوهر دیگری نمیتواند ازدواج نماید، ولی شوهری که او را طلاق داده قبل از گذشتن عده میتواند او را عقد نماید.
تذکر لازم: طلاق صریح پیوست میشود به طلاق صریح، مثلا شخصی برای زوجه خود میگوید: تو طلاقی، بعد از چند روز قبل از گذشتن عده مجددا میگوید: تو طلاقی، این زن دو طلاقه میشود، و اگر بیشتر بگوید: بیشتر واقع میگردد، و همچنین طلاق صریح به طلاق بائن پیوست میشود، مثلا شخصی برای زوجه خود میگوید: تو بائنی بعد از چند روز میگوید: تو یک طلاقی، بعد از چند روز میگوید: تو بائنی این بائن به طلاق صریح پیوست میشود، و دو طلاق واقع میگردد. ولی طلاق بائن به طلاق بائن پیوست نمیشود، مثلا شخصی برای زوجه خود میگوید: تو بائنی بعد از چند روز مرتبه دیگر میگوید: تو بائنی، گفته مرتبه دوم به مرتبه اول پیوست نمیشود، و یک زوجه خود میگوید: اگرداخل منزل گردی تو بائنی، پس از این گفته برای او میگوید: تو بائنی، و در عده زن داخل منزل میگردد، این طلاق معلق بائن نیز پیوست میشود طلاق بائن گذشته را.
ایلاء لغتاً بمعنی سوگند یاد کردن، و در اصطلاح شرع به معنی سوگند یاد کردن بر ترک نزدیکی با عیال خود چهارماه یا بیشتر.
مسئله 1340: اگر شخصی به عیال خود گفت: بخدا قسم چهارماه با تو نزدیکی نمیکنم، این را ایلاء مینامند، اگر در مدت چهارماه با او مجامعت کرد حانث میشود، بعد باید کفاره قسم بدهد، و کفاره قسم در آینده بیان خواهد شد، و اگر نزدیکی نکند تا چهار ماه بگذرد، این زن یک طلاق بائن میشود، و اگر مایل باشند به زندگی زناشوئی ادامه دهند باید عقد بین آنان انجام گیرد.
مسئله 1341: اگر شخصی سوگند یاد کرد بر اینکه: هرگز با عیال خود نزدیکی نمیکنم، اگر قبل از چهار ماه نزدیکی کرد باید کفاره بدهد، و اگر تا چهار ماه نزدیکی نکرد ایلاء میگردد، یعنی یک طلاق بائن واقع میشود. اگر راضی به ازدواج شدند و عقد انجام گرفت، و قبل از گذشت چهارماه دیگر مجامعت ننمود ایلاء میشود، و همچنین مرتبه دیگر اگر عقد اختیار کرد و بعد آن شوهر طلاق داد، و مجددا این شوهر او را عقد کرد با او مجامعت نماید باید کفاره بدهد، چون سوگند همیشگی بوده است، و اگر تا چهار ماه مجامعت ننمود ایلاء واقع نمیشود چون عقد تجدید شده است.
مسئله 1342: اگر شخصی بر کمتر از چهار ماه سوگند یاد کرد که با عیال خود نزدیکی نمیکنم، ایلاء نیست یعنی اگر در مدت معینه مجامعت نمود باید کفاره قسم بدهد، و اگر مدت کمتر از چهارماه گذشت و مجامعت ننمود ایلاء واقع نمیشود.
مسئله 1343: اگر کسی زوجه خود را طلاق بائن داد، و بعد ایلاء کرد ایلاء ثابت نمیشود، لذا اگر نکاح جدید بعمل آمد و مجامعت نمود کفاره قسم لازم میشود، و ایلاء ثابت نمیگردد.
مسئله 1344: اگر کسی زوجه خود را طلاق رجعی داد و بعدا ایلاء نمود، ایلاء ثابت میشود، و اگر از طلاق خود رجوع کرد و تا گذشت چهارماه مجامعت ننمود طلاق بائن واقع میشود، و بعد از رجوع مجامعت نمود باید کفاره قسم بدهد.
مسئله 1345: اگر کسی برای زوجه خود گفت: اگر با تو مجامعت نمایم طلاقی، به این گفته ایلاء میشود. اگر مجامعت نمود طلاق رجعی واقع میشود، و کفاره قسم باید بدهد، و اگر مجامعت ننمود ایلاء ثابت و طلاق بائن واقع میگردد.
مسئله 1346: اگر کسی برای عیال خود گفت: اگر با تو مجامعت نمایم حج خانه کعبه بر من لازم باد، یا یکماه روزه یا خیرات دادن چند تومان پول، یا قربانی کردن، به تمام این گفتهها زن ایلاء میشود.
مسئله 1347: اگر کسی برای زوجه خود گفت: (تو بر من حرامی) مفتی شرع باید از نیتش سوال نماید، اگر گفت: اراده دروغ را داشتم، این گفته کذب محسوب میگردد و هیچ چیز واقع نمیشود، و اگر گفت: قصدم طلاق بوده یک طلاق بائن واقع میشود، و اگر نیت سه طلاق را داشت، سه طلاق واقع میگردد، و اگر گفت: اراده ظهار را داشتم ظهار است، و اگر گفت: اراده حرام بودن را داشتم یا هیچ ارادهای نداشتم این گفته قسم است، اگر قبل از گذشتن چهارماه مجامعت نماید کفاره قسم بدهد، و اگر مجامعت ننماید تا چهار ماه بگذرد یک طلاق بائن واقع میشود.
در کتاب فتاوای شامی بیان شده است که: اگر کسی بدون نیت برای زوجه خود گفت: تو بر من حرامی، یک طلاق بائن واقع میشود. چون در عرف مردم این کلمه برای طلاق گفته میشود.
مسئله 1348: وقتی که بین زوجین زندگی مسالمتآمیز از بین رفت و صفا و صمیمیت وجود نداشت، و ترس عدم مراعات حقوق شرعیه بود، و زوج حاضر نمیشد زن را مطلقه نماید، زوجه میتواند مبلغی به شوهر بپردازد، و یا اگر مهر خود را وصول نکرده بود به او ببخشد و شوهر هم در مقابل او را طلاق دهد، وقتی این کار انجام شد این را خلع مینامند، یعنی زن خود را به وسیله آن مبلغ از شوهر کشید.
مسئله 1349: اگر زنی برای شوهر خود گفت: خود را در مقابل مهر خود خلع نمودم، و مرد پس از اینکه مجلس را ترک نمود جواب مثبت داد خلع جائز نیست، چون خلع مقید به مجلس میباشد، و همچنین اگر مرد به زن خود گفت: تو را در مقابل مهریهات خلع نمودم و زن پس از آن مجلس قول کرد خلع واقع نمیشود.
مسئله 1350: اگر مرد برای زوجه خود گفت: تو را خلع کردم، و زن هم در جواب گفت: قبول نمودم، و ذکری از مبلغ به میان نیامد، خلع واقع میشود و تمام حقوقی که زن بر ذمه شوهر خود داشته به استثنای نفقه ایام عده شرعی، و محل سکنی در آن ایام در مقابل خلع قرار میگیرد و از بین میرود، و اگر در موقع خلع زن از این دو چیز هم صرف نظر نمود بخشیده میشوند.
مسئله 1351: اگر مرد برای زن خود گفت: در مقابل مثلا یک هزار تومان تو را خلع نمودم، و زن هم قبول کرد مبلغ معینه لازم میگردد، و اگر زن مهریه خود را قبلا از شوهر دریافت ننموده مهریهاش هم در مقابل خلع قرار میگیرد و نمیتواند از شوهر مطالبه نماید.
مسئله 1352: اگر ناسازگاری از طرف مرد باشد گرفتن پول برای مرد کراهت دارد، و اگر ناسازگاری از طرف زن بود بیشتر از صداقیهاش گرفتن مکروه است، و اگر بیشتر گرفت جائز است.
مسئله 1353: طلاقی که در خلع واقع میشود طلاق بائن است.
مسئله 1354: اگر مرد زوجه خود را مجبور به خلع کرد، و زن راضی نبود طلاق واقع میشود، و پرداخت پول بر زن لازم نمیگردد، و اگر مرد مهریه را به زن پرداخت ننموده بود زن میتواند مهریه خود را نیز مطالبه و وصول نماید.
مسئله 1355: اگر زن برای شوهر خود گفت: در مقابل سیصد تومان من را سه طلاق بده، مرد یک طلاق داد یکصد تومان لازم میشود، و اگر دو طلاق داد دویست تومان، و اگر سه طلاق داد سیصد تومان و در تمام این صورتها طلاق بائن واقع میشود.
مسئله 1356: خلع کننده باید: 1- عاقل، 2- بالغ باشد . لذا اگر خلع کننده کودک یا دیوانه باشد خلع صحیح نیست.
مسئله 1357: طلاق مبارات مثل خلع است، صورتش این است که: زن و شوهر قرار میگذارند که هر یک بر ذمه دیگری از حقوقی که به وسیله نکاح ثابت شده مبری و خلوص میباشند، و طلاق هم بهمین عنوان میدهد، مثلا مرد برای زن میگوید: تو را مطلقه نمودم بر اینکه آنچه بر ذمه دیگری از بابت نکاح داریم ساقط گردد، زن هم قبول میکند.
ظهار به معنی مشابهت کردن منکوحه خود را به محرمه خود.
مسئله 1358: وقتی که مرد زوجه خود بگوید: تو بر من مثل پشت مادر من هستی، این را ظهار مینامند و این زن بر او حرام میشود، نمیتواند با او مقاربت نماید و نه او را مساس کند و نه او را بوسه زند تا وقتی که کفاره بدهد، ولی صبحت کردن با زن ظهار شده اشکالی ندارد.
مسئله 1359: کفاره ظهار شصت روز پیاپی روزه گرفتن است، یا شصت مسکین را صبح و شام طعام دادن است، یا بندهای را آزاد کردن است. و کفاره قبل از مجامعت باید انجام گیرد توبه و استغفار نماید. اگر در وسط غذا خوردن مساکین مجامعت نمود اشکالی ندارد، واگر چند روزی روزه گرفته و مجامعت نمود باید از سر گیرد.
مسئله 1360: اگر کسی به زوجه خود گفت: تو بر من مثل پشت مادر من هستی، و به این گفته نیت طلاق را داشت، طلاق معتبر گرفته نمیشود بلکه ظهار واقع میشود.
مسئله 1361: اگر کسی برای زوجه خود گفت: تو بر من مثل شکم یا ران یا فرج مادر من هستی، به این گفتهها ظهار واقع میشود، و همچنین اگر این تشبیهات را به خواهر یا عمه یا خاله یا مادر رضاعی خود داد ظهار واقع میشود.
مسئله 1362: اگر مردی به زوجه خود گفت: تو بر من مثل مادر من هستی، باید از نیتش سوال شود. اگر گفت، نظر کرامت و محبت را داشتم یعنی مثل که مادر من به من محبت و کرامت دارد تو هم داری اشکالی ندارد و طلاقی واقع نمیشود.
مسئله 1363: اگر کسی برای زوجه خود گفت: تو بر من مثل خوک یا خود مرده هستی، اگر به این گفته نیت طلاق را داشت طلاق واقع میشود، و اگر نیت ظهار داشت یا هیچ نیتی نداشت چیزی واقع نمیشود.
مسئله 1364: اگر کسی به عیال خود گفت: اگر تو را نگهدارم مادر خود را نگداشته ام، یا گفت: اگر با تو جماع کنم گویا با مادر خود جماع کرده ام، در این گفتهها هیچ چیز واقع نمیشود.
مسئله 1365: اگر کسی بدون اینکه لفظ (مثل) را بگوید به زوجه خود گفت: تو مادر من هستی، یا خواهر منی، هیچ واقع نمیشود، ولی این گفتهها برای زن، موجب گناه است.
مسئله 1366: اگر کسی چند زن داشت و با همه ظهار کرد، باید برای هر یک یک کفاره بدهد.
مسئله 1367: اگر شخصی کلمات ظهار را نسبت به زن تکرار کرد، مثلا چند مرتبه برای زوجه خود گفت: تو بر من مثل پشت مادر من هستی، اگر مقصودش تاکید باشد یک کفاره لازم است، و اگر مقصودش ظهار متعدد بود برای هر مرتبه گفتن یک کفاره لازم میگردد.
مسئله 1368: اگر کسی در ظهار مدت تعیین کرد مثلا برای زوجه خود گفت: (مدت دو ماه تو بر من مثل پشت مادر من هستی) در این مدت ظهار است، اگر قبل از گذشتن دو ماه مجامعت نمود ظهار واقع میشود، و باید کفاره ظهار بدهد، و اگر بعد از دو ماه مجامعت نمود کفاره لازم نمیشود.
مسئله 1369: اگر در ظهار کلمه «إن شاء الله» را متصلا گفت ظهار واقع نمیشود، مثلا گفت: تو بر من مثل پشت مادر من هستی إن شاء الله.
مسئله 1370: ظهار کننده باید: 1- عاقل، 2- بالغ باشد. لذا ظهار کودک و دیوانه واقع نمیشود.
لعان در لغت بمعنی طرد کردن و دور کردن میباشد، و در اصطلاح شرع عبارت از شهادتهائی است که در موقع مخصوص بین زن و شوهر پیوست با لعنت اجرا میشود.
مسئله 1371: وقتی که شخصی عیال خود را نسبت به عمل زنا داد، و زن شوهر از اهل شهادت باشند یعنی غلام (برده) نباشند، و زن هم از زنهائی است که دشنام دهندهاش باید ضرب حد زده شود، نه اینکه از این گفتهها برایش میگویند و معروف الحال است یا اینکه نسبت بچه زن را از خود نفی کرد، مثل اینکه گفت: این بچهات از زنا است، در این موقع اگر زن او را به محاکمه پیش قاضی کشید بر مرد لعان واجب است.
مسئله 1372: اول باید مرد چهار مرتبه بگوید: خدا را براستی خود گواه میگیرم بر آنچه نسبت میدهم این زن را به آن، و مرتبه پنجم بگوید: لعنت خدا بر من باید اگر من دروغگو باشم در آنچه که زن را به آن در مورد زنا نسبت میدهم. بعد از گفتههای مرد زن چهارمرتبه بگوید: خدا را گواه میگیرم بر اینکه مرد دروغگو است بر آنچه مرا نسبت به زنا میدهد، و مرتبه پنجم بگوید: غضب خدا بر من باد اگر مرد راستگو است در آنچه که مرا نسبت میدهد به زنا، و بعد از اجرا لعان حاکم شرع بین زوجین تفریق مینماید.
مسئله 1373: اگر مرد این نسبت را به زن داد و از اجراء لعان خودداری نمود، حاکم شرع او را حبس کرد تا لعان را اجراء کند، یا خود را تکذیب نماید، یعنی بگوید: دروغ گفتم، در این موقع حاکم شرع دستور میدهد که مرد را حد قذف بزنند، و اگر مرد لعان را اجراء کرد و زن از اجراء لعان خودداری نمود، حاکم شرع زن را حبس نماید تا مرد را قصاص کند، و یا لعان را اجراء کند. اگر لعان را اجراء ننمود و مرد را تصدیق کرد زن زانیه محسوب میگردد، و باید حد زنا دربارهاش اجراء گردد.
مسئله 1374: پس از اجراء لعان و تفریق حاکم شرع بین آنان طلاق بائن واقع میشود، و مجددا نمیتواند به زندگی زناشوئی ادامه دهند، چون پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الْمُتَلاعِنَانِ إِذَا تَفَرَّقَا لاَ يَجْتَمِعَانِ أَبَدًا». یعنی زن و شوهر لعان کننده هرگز نمیتوانند زن و شوهر باشند، ولی اگر مرد پس از اجراء لعان گفتههای خود را تکذیب کرد حد قذف زده میشود، و میتواند در این صورت مجددا با این زن ازدواج نماید. حد قذف هشتاد تازیانه است که حکم آن جای خود بیان خواهد شد.
مسئله 1375: پس از اجراء لعان و تفریق حاکم شرع بین زوجین در صورتی که مرد گفته است: این بچهات از من نیست بچه متعلق به مادر است، و نسبتش از پدر منقطع میگردد.
عنین صفت مردانی است که نمیتوانند با زن خود جماع نمایند. چه عدم قدرت بر جماع از سستی اعصاب باشد و چه از بزرگسالی و چه به واسطه کوچکی آلت تناسلی و غیره فرقی ندارد.
مسئله 1376: وقتی که مرد قدرت بر مجامعت نداشت و زن به حاکم شرع شکایت نمود، یکسال به وی مهلت داده شود اگر در مدت مذکور با زن مجامعت نمود فبها وإلا حاکم شرع بین آنان تفریق نماید اگر زن خواستار تفریق بود، و این تفریق قاضی به منزله طلاق بائن است. بعد از تفریق اگر زن قصد ازدواج با شوهری دیگر داشت باید عدهاش بگذرد.
مسئله 1377: اگر زن و شوهر در انجام عمل زناشوئی اختلاف داشت و شوهر مدعی انجام عمل زناشوئی بود و زن انکار داشت، اگر در موقع ازدواج زن قبلا شوهر دیده بود قول مرد با سوگند تائید میشود، و اگر سوگند یاد نکرد یکسال مهلت داده شود پس از یکسال در صورتی که قدرت بر عمل زناشوئی پیدا کرد، فبها وإلا حاکم شرع بین آنان تفریق نماید. ولی اگر در موقع ازدواج زن باکره بود ماماهای متخصص زن را معاینه پزشکی نمایند، اگر نظریه دادند که زن همچنان بکر است یکسال مهلت داده شود، و اگر نظریه دادند که عمل زناشوئی انجام شده گفته زوج با سوگند مورد تائید است، و اگر سوگند یاد نکرد بر انجام عمل زناشوئی، یکسال مهلت داده شود، و پس از مدت یکسال مثل سابق عمل گردد.
مسئله 1378: اگر بعد از ازدواج معلوم شد که مرد آلت بریده[3] میباشد، اگر زن ناراضی بود حاکم شرع فی الحال باید بین آنان تفریق نماید.
مسئله 1379: اگر بیضه (خصیه) مرد قطع شده بود حاکم شرع یک سال به مرد مهلت میدهد، اگر در مدت سال عمل زناشوئی انجام شد فبها وإلا بین آنان تفریق واقع شود.
مسئله 1380: اگر زن پس از محاکمه با عدم قدرت شوهرش بر انجام عمل زناشوئی شوهر خود را اختیار کرد، حق خود را سلب نموده و مجددا نمیتواند علیه شوهر اقامه دعوا نماید.
مسئله 1381: اگر زن معیوب بود مثل اینکه مرض برص (پیسی) یا جذام (خوره) داشت یا دیوانه بود شوهر نمیتواند نکاح را فسخ کند. به این معنی که این زن معیوبه از صداق محروم باشد، البته اگر مایل نبود میتواند او را مطلقه نماید[4].
مسئله 1382: اگر مرد دیوانه بود یا مرض برص یا جذام داشت و زن خواهان تفریق بود حاکم شرع میتواند بین آنان تفریق نماید.
مسئله 1383: اگر زن و شوهر پس از تفریق حاکم شرع بین آنان به واسطه عدم توانائی مرد بر انجام عمل جماع مجددا تمایل به زندگی زناشوئی داشتند میتوانند با تجدید عقد مجددا به زندگی ادامه دهند.
عده در لغت به معنی شمردن است، و اصطلاحات توقفی است که بر زن پس از زوال نکاح لازم میگردد در صورتی که نکاح مؤکد به جماع[5]، یا خلوت صحیحه یا موت شده باشد.
مسئله 1384: وقتی مرد عیال خود را طلاق بائن یا رجعی داد یا بدون طلاق حاکم شرع بین آنان تفریق نمود، و زن عادت ماهیانه میشد عدهاش گذشت سه حیض است، و اگر زن به واسطه خردسالی یا بزرگسالی یا مریضی عادت ماهیانه نمیشد، موعد سپری عده او به ماه میباشد.
مسئله 1385: اگر زن طلاق داده شده حامله بود عده او وضع حمل میباشد.
مسئله 1386: اگر شوهر زن فوت شده عده او گذشتن چهارماه و ده روز میباشد، و اگر همچنین زنی که شوهرش فوت شده حامله بود عده او نیز وضع حمل است.
مسئله 1387: اگر زن مطلقه عادت ماهیانه (حیض) نمیشد، و بعد از طلاق دو ماه گذشت بعدا عادت ماهیانه شد، آن دو ماه حساب نمیشود و باید سه حیض دیگر بر آن بگذرد، و اگر بعد از دو حیض آیسه شد یعنی خون قاعدگی قطع گردد سه ماه باید دیگر باید عده بشمارد و آن دو حیض حساب نمیشود.
مسئله 1388: اگر شوهر زن حامله صغیر بود و فوت کرد عده این نیز وضع حمل است، اگر چه نسب بچه از شوهر صغیر ثابت نمیشود.
مسئله 1389: اگر شخصی عیال خود را در حالت حیض طلاق داد آن حیض حساب نمیشود باید سه حیض دیگر بگذرد.
مسئله 1390: اگر زن گفت: عدهام گذشته است، و مرد او را تکذیب نمود قول زن با سوگند مورد تائید است.
مسئله 1391: عده زنی که نکاح فاسد نکاح گردیده یا اشتباهی با زنی مجامعت شده چه مرد بمیرد و چه زنده باشد سه حیض است.
تبصره: نکاح فاسد مثل اینکه عقد بدون شاهد انجام گیرد، یا زنی در حالی که خواهرش از طلاق مرد عده میشود برای همان مرد عقد شود. صورت جماع به شبهه مثل اینکه شخصی زنی بیگانه را به گمان اینکه عیال خودش میباشد جماع نماید.
مسئله 1392: اگر زنی که عده میشمارد به اشتباهی کسی با او مجامعت نمود، باید عده دیگر بشمارد و هر دو عده تداخل میشوند. مثلا زنی را شوهرش طلاق داده بعد از یک مرتبه حیض کسی اشتباها با او مجامعت کرد، باید سه حیض دیگر بر او برای عده بگذرد.
مسئله 1393: اگر مرد عیال خود را طلاق بائن داد و در بین عده او را نکاح کرد و مجددا او را طلاق داد باید عده دیگر بشمارد، و مهر کامل به او داده شود اگرچه با او در نکاح دوم مجامعت نکرده باشد.
مسئله 1394: اطلاع زن بر طلاق لازم نیست، مثلا زوج پس از مدتی که زوجه را ترک نموده ادعا مینماید که از فلان تاریخ تو را طلاق داده ام، اگر از آن تاریخ که زوج میگوید عده زن هم سپری شده است بلا فاصله زن میتواند با شوهری دیگر ازدواج نماید.
حداد لغتاً به معنی ترک زینت و آرایش است.
مسئله 1395: زنی که طلاق بائن داده شده و یا شوهرش فوت کرده در ایام گذرانیدن عده نباید خود را آرایش و زینت دهد.
مسئله 1396: زنی که عده میگذراند صراحتاً خواستگاری نشود مگر به کنایه.
مسئله 1397: زنی که طلاق رجعی یا بائن داده شده در ایام گذرانیدن عده از منزل خارج نشود مگر به واسطه احتیاجات ضروری مثل بیماری.
مسئله 1398: زنی که شوهرش فوت کرده میتواند در ایام عده روزها و اوائل شب از منزل خارج گردد.
مسئله 1399: زن کافره که شوهرش او را ترک نموده بر او ترک حداد نیست[6]. همچنین دختری که صغیره میباشد و شوهرش او را طلاق داده میتواند خود را زینت و آرایش دهد.
مسئله 1400: کنیزک طلاق داده شده مثل زنان آزاد در مسائل حداد موظف میباشد.
مسئله 1401: کسی گفت: اگر فلان زن را ازدواج نمایم او طلاق است، و بعد از این گفته او را نکاح کرد، و بعد از شش ماه از تاریخ ازدواج از آن زن بچهای متولد شد نسب بچه از مرد ثابت است و باید تمام مهریه را به زوجه بپردازد.
مسئله 1402: اگر زنی که طلاق رجعی داده شده پس از دو سال یا بیشتر بچهای متولد نمود نسب آن بچه از طلاق دهنده ثابت میشود بشرطی که زن به گذشتن عده اقرار نداده باشد، و اگر در مدت کمتر از دو سال بچهای را تولد نمود بوضع حمل این زن از شوهر بائن میشود، و نسب آن بچه از شوهر ثابت است، و اگر بچه پس از دو سال از وقت طلاق متولد شود و طلاق هم طلاق رجعی بود این تولد از طلاق رجوع هم حساب میشود.
مسئله 1403: زنی که طلاق بائن داده شده اگر از وقت فرقت کمتر از دو سال بچهای متولد نمود نسب آن بچه از طلاق دهنده ثابت میشود، و اگر پس از دو سال کامل بچهای آورد نسب بچه از طلاق دهنده ثابت نمیشود، مگر اینکه مرد ادعای ثبوت نسب بچه را بنماید.
مسئله 1404: اگر زنی که طلاق بائن داده شده صغیره است و در عین حال قابل مجامعت بود، این زن پس از نه ماه از وقت طلاق بچهای متولد نمود نسب از مرد طلاق دهنده ثابت نمیشود، و اگر از نه ماه کمتر بود ثابت میشود.
مسئله 1405: اگر شوهر زن فوت کرد از وقت فوت تا دو سال هرگاه بچهای از زن متولد شد نسبش از شوهر متوفی ثابت میشود.
مسئله 1406: اگر زن طلاق داده شده به گذشتن عده اقرار کرد و بعد از کمتر از شش ماه بچهای متولد نمود نسب آن بچه از طلاق دهنده ثابت میشود.
مسئله 1407: زنی که عده میگذرانید وقتی که ادعا کرد مبنی بر اینکه: این بچه از من تولد شده باید دو مرد یا یک مرد و دو زن شهادت بدهند که این بچه از همین زن متولد شده، و اگر در موقع حاملگی آثار واضح بر حمل بود، و یا شوهر اقرار نمود، در این صورت احتیاجی به شهود نیست.
مسئله 1408: زنی که شوهرش فوت نموده و قبل از دو سال بچهای متولد نمود و وارثین میت هم تصدیق ولادت زن را نمودند، نسب بچه از مرد متوفی ثابت میشود.
مسئله 1409: اگر مردی زنی را ازدواج نمود، و زن قبل از گذشتن شش ماه از تاریخ عقد بچهای متولد نمود نسب این بچه از شوهر ثابت نمیشود، و اگر بچه بعد از گذشتن شش ماه کامل یا بیشتر از تاریخ عقد متولد شد نسب از شوهر ثابت میشود، چه زوج اعتراف داشته باشد و چه سکوت، و اگر شوهر ولادت را انکار نمود به شهادت یک زن ولادت ثابت میشود، و اگر شوهر نفی نسب را از خود نمود یعنی گفت: این بچه از من نیست لعان میشود.
مسئله 1410: اگر زن بچهای متولد نمود و پس از آن زن و شوهر در تاریخ عقد اختلاف نمودند مثلا شوهر میگوید: چهارماه میشود تو را عقد کرده ام، و زن میگوید: شش ماه شرعا گفته زن مورد تائید است.
تذکر لازم: کمترین مدت حمل که بچه باید در شکم مادر باشد شش ماه است، و اکثر آن دو سال میباشد.
مسئله 1411: وقتی که بین زن وشوهر جدائی واقع شد مادر به نگهداری حفاظت بچه سزاوارتر است، و هزینه بچه بر پدر است ولی مادر بر حفاظت اجبار نگردد.
اگر مادر نبود مادر مادر، و اگر مادر مادر نبود مادر پدر از خواهران بچه سزاوارترند، و اگر مادر پدر نبود خواهران بچه از عمهها و خالهها سزاوارترند، و اگر خواهر نداشت خاله از عمهها به نگهداری سزاوارترند. هر یک از زنهای ذکر شده اگر شوهر اختیار کردند حقشان از نگهداری ساقط میشود.
مسئله 1412: اگر برای حفاظت بچه از زنهائی که ذکر شد زنی نبود و مردان نزدیک قصد نگهداری داشتند هریک نزدیکتر باشند به نگهداری بچه سزاوارترند.
مسئله 1413: مادر و جده (بی بی) تا موقعی میتوانند نگهداری پسربچه را بنمایند که بدون احتیاج به کسی بتواند بخورد و بیاشامد و لباس بپوشد و به مستراح (توالت) برود، ولی مادر و بیبی دختر بچه را تا موقعی حفاظت نمایند که بالغ گردد.
مسئله 1414: زنی که طلاق داده شده نمیتواند بچه را از شهری که پدر سکونت دارد بیرون ببرد مگر به شهری که قبلا با او ازدواج نموده.
مسئله 1415: نفقه زن بر شوهر واجب است، چه زوج مسلمان باشد و چه کافر، بشرطی که زوجه در منزل مرد خود را به اختیار شوهر بگذارد.
مسئله 1416: نفقه عبارت است از: خوراک، پوشاک محل سکونت، خدمتگزار.
مسئله 1417: در نفقه رعایت حال زن و شوهر میگردد، مثلا وقتی که زن و شوهر ثروتمند بودند نفقه ثروتمندان بر مرد لازم است، و اگر هر دو فقیر بودند نفقه مناسب حال آنان، اگر زن فقیر بود و مرد ثروتمند، نفقه زن از حد نفقات ثروتمندان پائین تر و از فقراء بالاتر تعیین میگردد.
مسئله 1418: اگر زن به واسطه وصول مهریه منزل شوهر خود را ترک نمود، نفقه وی از بین نمیرود، و اگر بعنوان ناسازگاری بود تا به منزل شوهر مراجعت نکند نفقه ندارد.
مسئله 1419: اگر زن صغیره است و قابل مجامعت نیست نفقه ندارد، و اگر شوهر صغیر بود که قدرت مجامعت با زن نداشت و زن کبیره بود نفقه زن باید از مال مرد پرداخت گردد.
مسئله 1420: اگر زن به واسطه دَین زندانی شد در صورتی که زن توانایی ادای دین داشته باشد و به طلبکار پرداخت ننموده نفقه ندارد، و اگر از پرداخت عاجز بوده نفقه زن بر مرد لازم است.
مسئله 1421: اگر کسی جبرا زنی را غصب نمود و او را چند روزی با خود برد نفقه دارد.
مسئله 1422: اگر زنی با محرمی دیگر غیر از زوج به مکه رفت نفقه ندارد، و اگر با زوج بود نفقه دارد ولی کرایه بر خود زن لازم است.
مسئله 1423: اگر زن در منزل مرد مریض شد بر مرد نفقه او لازم است.
مسئله 1424: اگر زن مریض بود یا نمیتوانست غذا آماده نماید مرد غذا را بهر نحوی که مصلحت میداند آماده نماید، وإلا باید زن کارهای خانه را تا حدود قدرت و توانائی و نیز طباخی را انجام دهد. چون حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم کارها را بین حضرت علی رضی الله عنه و حضرت فاطمه رضی الله عنها تقسیم نمودند، کارهای خارج خانه را به حضرت علی رضی الله عنه محول فرمودند، و کارهای داخلی را از وظیفه حضرت فاطمه رضی الله عنها شمردند، با اینکه حضرت فاطمه سردار همه زنهای جهان است.
(مسئله فوق در فتاوای شامی باب نفقه بیان گردیده است).
مسئله 1425: اگر شوهر از نفقه زن امتناع ورزید حاکم شرع به زن دستور دهد که برای نفقه خود قرض بگیرد، و حاکم شرع از مال شوهر پرداخت نماید.
مسئله 1426: گر مرد غائب شد و ثروت داشت، حاکم شرع از مال مرد برای زن و بچههای صغیر و پدر و مادرش نفقه تعیین نماید، ولی زن باید سوگند یاد کند که: نفقه را از مرد نگرفته، یا او را طلاق نداده و عدهاش نگذشته، و ضامن از زن گرفته شود.
مسئله 1427: وقتی که زن طلاق بائن یا رجعی داده شد برایش نفقه و محل سکونت تا گذشتن عده لازم است.
مسئله 1428: زنی که شوهرش فوت کرده در ایام عده نفقه ندارد.
مسئله 1439: اگر بین مرد و زن فرقتی به عصیان پیدا شد که مسبب آن زن بود، مثل اینکه زن مرتد گردید، یا اینکه پسر شوهر خود را ببوسد نفقه ندارد.
مسئله 1430: اگر مرد زن را سه طلاق نمود، و در ایام عده زن از دین اسلام برگشت نفقه ندارد و از ذمه مرد ساقط میگردد، و اگر در عده پسر شوهر خود را فریب داد که با او مجامعت نمود نفقه وی ساقط نمیگردد.
مسئله 1431: نفقه اولاد صغیر بر پدر واجب است، اگر اولاد صغیر شیرخواره بودند و مادر آنان را پدر طلاق داده مادر میتواند مزد شیر مطالبه کند یا شیر ندهد، آن موقع بر پدر لازم است شیردهندهای اجیر نماید که بچه صغیر را در نزد مادرش شیر دهد، و اگر زن طلاق داده نشده بود نمیتواند از شوهر مزد برای شیر دادن بچه مطالبه نماید، ولی میتواند شیر ندهد.
مسئله 1432: زن میتواند برای شیر دادن بچه شوهر خود که از زن دیگر دارد مزد مطالبه نماید.
مسئله 1433: اگر عده زن گذشته و پدر صغیر زنی دیگر برای شیر دادن اجیر نمود که مادر به همان مبلغ شیر میدهد حق تقدم با مادر بچه میباشد.
مسئله 1434: نفقه پدر و مادر و جد و جده در صورتی که فقیر باشند بر پسر واجب است، اگر چه مسلمان نباشند.
مسئله 1435: بطور کلی نفقه در صورت اختلاف دین واجب نیست، مگر برای زن و پدر و مادر و جد و جده و بچه بچه اگر چه اشخاص مذکور مسلمان نباشند نفقه آنان لازم است.
مسئله 1436: نفقه برای هر ذی رحم محرم (یعنی قومی که ازدواجش بر شخص جائز نیست) مثل خاله و عمه در صورتی که فقیر باشند لازم است.
مسئله 1437: نفقه دختر بالغه و پسر جامانده بر پدر و مادر به نسبت دو سوم و یک سوم لازم است. یعنی از سی ریال هزینه بیست ریال را پدر و ده ریال را مادر باید بدهد.
مسئله 1438: اگر پسر غائب دارای مال و ثروت بود، و پدر و مادر او مستحق بودند میتوانند برای نفقه خود از ثروتش خرج نمایند.
مسئله 1439: اگر شخصی غائب نزد دیگری پول داشت باید با اجازه و دستور حاکم شرع خرجی پدر و مادرش را بدهد، و اگر بدون اجازه به آنها داد ضامن ساخته میشود، و نمیتواند پدر و مادر شخصی غائب برای وصول مراجعه نماید.
مسئله 1440: اگر حاکم شرع برای نفقه پدر و مادر و خویشاوندان شخص مبلغی تعیین نمود، و پس از مدتی آنها وصول ننمودند نفقه گذشته آنها ساقط میشود، مگر حاکم شرع به آنها دستور قرض گرفته داده باشد که در آن صورت باید شخص بپردازد، ولی اگر برای عیال شخص از طرف حاکم شرع تعیین نفقه گردید هر موقع زن میتواند وصول نماید.
مسئله 1441: نفقه غلام و کنیز بر مولی واجب است، اگر مولی از نفقه آنها امتناع نمود کار کند و نفقه خود را تامین نمایند، اگر اهل کار نبودند مثل اینکه بنده جامانده یا کنیز اهل کار نبود مولی مجبور گردد تا آنها را بفروشد یا نفقه آنها را تامین نماید.
در کتابهای فقه یک باب مفصل اختصاص به اعتاق دارد. اعتاق یعنی غلامی را از قید بردگی و غلامی آزاد کردن، و در آن باب تمام مسائل بردگی ذکر شده است، ولی موضوع برده فروشی مؤثرترین شبهه و برندهترین سلاحی است که کمونیستها در مبارزه با عقاید جوانان بکار میبرند، و خلاصه این شبهه چنین است که میگویند: هرگاه اسلام برای کلیه اعصار و ادوار زندگی بشری صالح میبود مسلماً برده فروشی را مباح نمیساخت، مباح ساختن برده فروشی خود دلیل قاطعی است بر اینکه اسلام برای مدت معین و دوره محدودی آمده، و پس از آنکه نقش خود را در جهان ایفاء کرده در بایگانی تاریخ قرار گرفته است.
این خلاصه شبهه مخالفین اسلام در خصوص برده فروشی است که حتی جوانان مؤمن راه شک و تردید میاندازد، و ذهن ایشان را مغشوش میکند که چگونه اسلام آن را روا ساخته است.
دینی که براساس مساوات کامل استقرار گشته، و همگی مردم را از یک اصل میداند و به همین مناسبت مساوات را میزان معامله با کلیه بشر قرار داده چگونه برده فروشی را جزئی از نظامات خود قرار داده و برای این کار قانونی تشریع کرده است؟.
البته باید در نظر داشت که موضوع برده فروشی قبل از اسلام چه فجایعی در جامعه بشریت بوجود آورده بود، کسانی که برده بودند آنها در ردیف کالاها بلکه حقیرتر و پست تر قرار میگرفتند، و هر نوع جنایتی درباره آنها اعمال میشد تا آنجا که در تاریخ رومیان نوشته شده که: عدهای از برده گان را بجان یکدیگر میانداختند تا آنها یکدیگر را کتک کاری نمایند و ناظرین لذت ببرند و وقتی لذتشان کامل میشد که یکی از آنان طرف دیگر را غرق در خون نموده او را نقش زمین نماید، و هزاران فجایع دیگر از این قبیل درباره شان اجراء میشد.
پس از اینکه همه مظالم و تعدیات درباره بردگان بیگناه اجراء شده بود عصر دعوت اسلامی فرا رسید، و این شریعت باب رحمتی بود که بر روی آن بینوایان گشوده شد، زیرا اسلام آمد تا مقام انسانیت و حقوق مسلوبه بشریت را به ایشان برگرداند. اسلام آمد تا موالی و صاحبان بردگان را مخاطب سازد که «بَعْضُكُم مِّن بَعْض» یعنی: همگی شاخهای یک دوختند.
اسلام آمد تا وحدت اصل و منشاء عاقبت را تقریر و تثبیت کند و بگوید: «أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ». یعنی: همگی فرزندان آدمید و آدم از خاک بود. «أَلاَ لاَ فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى أَعْجَمِيٍّ وَلاَ لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَلاَ لأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَلاَ أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلاَّ بِالتَّقْوَى». یعنی آگاه باشد که هیچ فرد عرب را بر عجم و هیچ فرد عجم را بر عرب و دارای هیچ رنگ را بر رنگ دیگر برتری نیست جز به وسیله تقوی.
اسلام آمد تا ثابت کند که رابطه میان برده و مالک رابطه آقائی و بندگی و تسخیر و تحقیر نیست، بلکه رابطه خویشاوندی و برادری است، چنانچه پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این باره فرمودهاند:
«إخْوَانُكُمْ وَخَوَلُكُمْ جَعَلَهُمُ الله تَحْتَ أيديكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ يَدِهِ، فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأكُلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يَلْبَسُ، وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ». (صحیح البخاری جلد اول). یعنی: «بردگان شما برادران شمایند پس هر آنکس که برادرش زیر دستش باشد میباید که از طعام خود او را طعام کند، و از همان لباس که خود میپوشد به او بپوشاند، و شما ایشان را تکلیف دشوار مکنید پس هرگاه چنین کردید ایشان را کمک دهید».
چنانکه ملاحظه میفرمائید پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این بیان اولاً بردگان را برادر مالکین خوانده، و بعلاوه عنوان برادری را مقدم بر بردگی ذکر کرده تا به این وسیله بطور کنایه و اشاره که بلیغتر از تصریح است بفهماند که آنچه اصل و در درجه اول است برادری است، و آنچه عرض و در مرتبه دوم است بردگی است.
اسلام با این روش حکیمانه بردگان را در مرحله اول: از صورت کالا و متاع موجود فاقد روح و بیارزش به مقام بشریت ارتقاء داد، و در مرحله دوم: ایشان را به سطح عالی اخوت و برادری بالا برد.
آنچه تاکنون درباره بردگان از نظر اسلام بیان شده مربوط به آزادی روحی و بالا بردن سطح حیثیت و شخصیت بردگان به مقام عالی انسانیت و برابر ساختن برده با مالک از نظر آبرو و کرامت بشریت بود و در این بیانات خاطر نشان شد که، بردگی از نظر اسلام امری عرضی است که اوضاع اجتماعی آن را بوجود آورده، و هیچگونه اثری در شخصیت انسانی و احترامات و حقوق بشری او ندارد، ولی اسلام در این باره به این حد اکتفاء نکرده زیرا قاعده اساس اسلام تامین تساوی کامل میان افراد بشر است که لازمه آن تامین آزادی کامل میان افراد بشر است، و بهمین جهت برای تامین این منظور از چند طریق که مهمترین آنها عتق، و مکاتبه است آزادی بردگان را فراهم ساخته است، تا جائی که هرکس از مسلمین سوگند بنا حق یاد کند، یا یک روز روزه را بدون عذر بخورد، یا عیال خود را ظهار نماید، یا قتل خطا کند و موارد متعدد دیگر ملزم است یک برده آزاد نماید.
پس از مطالعه این مباحث ممکن است بخاطر خواننده عزیز خطور کند که در صورتی که اسلام چنین گامهای بلند در راه آزادی بردگان برداشته، و از روی اراده و اختیار بدون دخالت هیچگونه اضطرار و فشار مدت هفت قرن قبل از کلیه نظامات و قوانین به این کار اقدام کرده، پس چرا یکباره بطور صریح و قطعی موضوع بردگی و برده فروشی را الغاء و ابطال نکرده است تا درنتیجه بزرگترین خدمت به بشریت انجام شود و لطف و عنایتی که در خورد مقام الهی و زیبنده کرامت و حیثیت انسانیت است آشکار گردد؟.
در جواب این سوال میگوئیم: اسلام همگی ابواب قدیمی بردگی را مسدود ساخت و آن را در مورد نژاد سیاه، و هم در مورد بدهکار بینوا الغاء کرد، و تنها یک باب را باقی گذاشت که بستن آن بصلاح اسلام نبود و آن بردگی از طریق جنگ بود.
در آن روزگار قانون جاری و قاعده بین المللی این بود که: اسیران جنگ را یا به بردگی نگه میداشتند و یا میکشتند، و این قانون بسیار قدیمی بود که همچنان در ظلمات تاریخ دوش به دوش بشر سیر کرده و به قدرت خود باقیمانده بود.
اسلام در زمانی که مردم جهان تابع همین قانون بودند و در راه نشر دعوت و جلوگیری از تعدی و تجاوز دشمنان ناچار شد که در چند میدان با ایشان وارد جنگ شود، و به حکم طبیعت جنگ عدهای از مسلمین به دست کفار اسیر میشدند، و کفار آزادی ایشان را سلب میکردند و با مردان شان رفتاری سخت و ناهنجار روا میداشتند، و عرض و عصمت زنان را هتک میکردند، و کودکان را در ذلت و زبونی بردگی بار میآوردند، و با این ترتیب بدیهی است که اسلام نمیتوانست اسیران کفار را که بدست مسلمین میافتادند آزاد سازد، زیرا هیچ عقل و منطقی روا نمیدارد که شخص دشمن خود را به وسیله آزاد ساختن اسیرانش برخود جاری کند، و در همان موقع که دشمن انواع شکنجه و عذاب را درباره اسیران او اجراء میکند اسیران دشمن را آزاد سازد.
بدیهی است که معامله به مثل در این مورد عادلترین قانون بلکه تنها قانونی است که میتوان آن را اجراء نمود، و بعد از اسارت اخلاق و رفتار مسلمین به بردگان تادیب و تربیت جهان بشریت به اخلاق اسلامی است.
[1]- بنابر شرایط اصلی، طلاقدهنده باید عاقل و بالغ باشد، پس طلاق دیوانه و کودک واقع نمیشود، اما بدستور قاضی بین دیوانه و عیالش، و بین کودک و عیالش در اوقات معینی که بیان خواهد شد طلاق و تفریق واقع میشود.
[2]- کسی که مشروبات سکرآور میخورد به شرع اسلام درحکم عاقل است.
[3]- یعنی آلت تناسلی او قطع شده.
[4]- در اینصورت مرد باید تمام مهریهاش را به او بپردازد.
[5]- اگر فقط بین زن و شوهر عقد انجام شده بود ولی بین آنان همبستری یا خلوت صحیحه انجام نگرفته این زن پس از طلاق عده ندارد ولی اگر بمیرد این زن عده دارد.
[6]- یعنی میتواند خود را آرایش دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر