سپاهيان روم كه از فزوني و انبوه، بهسان
پارهي شب، سياهي ميزدند، بر لشكر اسلام حملهور شدند؛ قسمت چپ سپاه روم با بخش
راست لشكر اسلام[77]
درآميخت و قلب سپاه اسلام از ناحيهي راست دچار مشكل شد و بدين ترتيب روميان موفق
شدند صفوف مسلمانان را در هم شكنند و به دنبالهي لشكر اسلام برسند. معاذ بن جبلt
بانگ برآورد: «اي بندگان مسلمان خدا! اينها به شما حمله كردهاند تا شما را نابود
كنند؛ به خدا سوگند كه تنها شجاعت در رويارويي با دشمن و صبر و شكيبايي در سختيهاي
مبارزه، آنها را به عقب ميراند.» معاذt
از اسبش پياده شد و فرمود: «هر كه ميخواهد اسبم را بگيرد و سوار بر آن بجنگد و
بهتر آن ميبينم كه با پاي پياده با پيادگان بجنگد.»[78] قبايل ازد،
مذحج، حضرموت و خولان در برابر دشمنان خدا پايداري كردند. جمع انبوهي از سوارهنظامان
رومي، حملهور شدند و مسلمانان از ناحيهي راست لشكر به قلب سپاه عقب نشستند و
برخي هم به اردوگاه گريختند. بعضي از مسلمانان، كه پايداري كرده بودند، يكتن و
هماهنگ بانگ برآورده و با روميان پيش رويشان درآميختند و آنان را از تعقيب
مسلمانان گريزان بازداشتند. زنان مسلمان نيز، افرادي را كه در حال گريز بودند، با
سنگ و چوب ميزدند تا آنها را به ميدان نبرد باز گردانند كه بدين ترتيب مسلمانان
گريزان، به ميدان بازگشتند.[79]
عكرمه بن ابوجهل
فرمود: «من با رسولخداص جنگها
كردهام و اينك از شما بگريزم؟!» و سپس بانگ برآورد كه: «چه كسي تا پاي مرگ مرا
همراهي ميكند؟» عمويش حارث بن هشام و همين طور ضرار بن ازور با چهارصد نفر از
بزرگان و سواران مسلمان، با او همراه شدند و جلوي خيمهي خالدt
به جنگ پرداختند و همهي آنها زخمي شدند و برخي هم از جمله ضرار بن ازور به شهادت
رسيدند.[80] واقدي رحمه
الله ميگويد: اينها كه به شدت مجروح شده بودند، درخواست آب كردند. وقتي براي هر
يك از آنها آب آوردند، آب را حوالهي مجروح ديگر كرد و به همين منوال هر يك از
مجاهدان زخمي، آب را به مجروح كناري، حواله ميكرد تا برادرش سيراب شود و بدينسان
يكايك آنها، بيآنكه آب بنوشند، شهيد شدند. گفته شده كه نخستين مسلماني كه در
يرموك شهيد شد، شخصي بود كه نزد ابوعبيدهt
رفت و گفت: «من، آمادهي شهادت هستم؛ با رسولخداص كاري كه نداري؟» ابوعبيدهt
فرمود: «چرا؛ سلام مرا به ايشان برسان و بگو: اي رسولخدا! ما، همهي آنچه را
پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق يافتيم.» اين شخص پا در ميدان نبرد نهاد و به
شهادت رسيد. دستههاي مختلف سپاه اسلام طوري پايداري كردند كه سپاهيان روم، همانند
آسياب به دور خود ميچرخيدند؛ در آن روز به هر كجاي ميدان نبرد كه نگاه ميكرديد،
جز مخها و مغزهاي ريخته، مچهاي جداشده و دستهاي پريده و افتاده، چيز ديگري ديده
نميشد.[81]
دستهي راست سپاه روم به فرماندهي قناطر بر
دستهي چپ لشكر اسلام كه از قبايل كنانه، قيس، خثم، جذام، قضاعه، عامله و غسان
تشكيل يافته بود، حملهور شد. اين ناحيه از سپاه اسلام از مواضع خود عقب نشست.
روميان، به تعقيب مسلمانان فراري پرداختند و بخش مركزي لشكر مسلمانان، با مشكل
مواجه شد. مسلمانان گريزان، به اردوگاه لشكر اسلام وارد شدند و زنان مسلمان، آنها
را با سنگ و پايههاي خيمهها زدند و به آنان گفتند: «عزت اسلام و شرف مادران و
زنانتان چه شده كه اينچنين ميگريزيد و ما را با كافران تنها ميگذاريد؟»
مسلمانان فراري با شنيدن اين سخنان توبيخآميز به خود آمده و به ميدان نبرد
بازگشتند و تعداد زيادي از روميها را به هلاكت رسانيدند. سعيد بن زيدt
نيز در همين گير و دار به شهادت رسيد. دستهي چپ سپاه روم، بار ديگر به بخش راست
لشكر اسلام حمله كرد تا از طريق شكست دستهي تحت فرمان عمرو بن عاصt
و نفوذ به صفوف سپاهيان مسلمان، لشكر اسلام را بهطور كامل محاصره كنند. مسلمانان،
در ابتداي امر عقب نشستند و چون به اردوگاه لشكر وارد شدند، زنان از تپهها پايين
آمدند و شروع به زدن مسلمانان فراري كردند. دختر عمروt
بانگ برآورد: «خداوند متعال، مرداني را كه زنانشان را تنها ميگذارند و از
كرامتشان دفاع نميكنند، زشت بدارد و از خير و نيكي دورشان كند.» ديگر زنان مسلمان
نيز ميگفتند: «اگر از ما دفاع نكنيد، ديگر شوهرانمان نيستيد.» مسلمانان گريزان با
شنيدن اين حرفها، عزم و ارادهي دوباره يافتند و به ميدان نبرد بازگشتند و از نو،
به روميان حملهور شدند و آنان را به عقب راندند.[82]
خالد بن وليدt
به همراه عدهاي از سواران، به آن دسته از سپاه روم حمله كرد كه به ناحيهي راست
لشكر اسلام يورش برده بودند. خالدt به كمك همرهانش
در اين حمله، حدود ششهزار نفز از نيروهاي دشمن را به هلاكت رسانيد و سپس فرمود:
«به خدا سوگند كه ديگر تواني، برايشان نمانده است و من، اميدوارم كه خداي متعال،
آنها را شكست دهد.» خالدt به همراه صد
سوار از مجاهدان، به يكصد هزار نفر از نيروهاي دشمن حمله كرد و همهي آنان را در
هم كوبيد و پس از آن، تمام مسلمانان، هماهنگ و يكتن حمله نمودند و با فرار روميها،
به تعقيبشان پرداختند.[83] ناحيهي راست
سپاه اسلام نيز به ترميم صفوف خود پرداخت و روميها را درميان وادي يرموك و نهر
زرقاء[84] محاصره كردند و
توانستند ميان سوارهنظام و پيادهنظام دشمن فاصله بيندازند. مسلمانان، بر روميها
حملهور شدند و آنان را به زير كشاندند. سواران رومي در پي فرار برآمدند؛ خالدt
به عمروt دستور داد تا
گريزگاهي براي سواران رومي باز كند. سواران رومي گريختند و بدين ترتيب پيادهنظام
دشمن در حالي كه پاهايشان را به قصد پايداري در جنگ، با زنجير بسته بودند، بدون
هيچ پوششي به خندق گريختند و چنان درهمكوفته شدند كه همانند ديواري به نظر ميرسيدند
كه گويي خراب شده است. مسلمانان، در تاريكي شب به پيادهنظام دشمن حمله كردند و
چون آنها، يكديگر را به زنجير بسته بودند، جلودارشان را كه در رود ميانداختند،
ديگران نيز به همراهش در رود افتاده و هلاك ميشدند. در اين مرحله از جنگ حدود صد
و بيستهزار نفر از نيروهاي دشمن هلاك شدند و آن دسته از كساني كه نجات يافتند، به
فحل[85] در شام گريختند
و برخي هم به دمشق فرار كردند.[86]
يزيد بن ابوسفيانt
نيز در جنگ يرموك خوب پايداري كرد و به خوبي جنگيد. پدرش بر او گذر نمود و فرمود:
«اي پسرم! تقواي الهي را بر خود لازم بگير و صبر و شكيبايي پيشه كن؛ چراكه هيچ
مسلماني در اين وادي نيست مگر آنكه شايسته و سزاوار جنگ ميباشد (و بايد خوب
بجنگد). پس تو و امثالت كه فرماندهي مسلمانان هستيد، چگونه بايد باشيد؟ قطعاً
چنين كساني بيش از ديگران بايد شكيبا باشند و از همه به نصيحت سزاوارترند.
بنابراين از خدا بترس و تقوا پسشه كن و طوري باش كه هيچ يك از يارانت، بيش از تو
علاقهمند به پاداش جهاد نباشد و مجاهد شكيباتري از تو يافت نشود. تو بهگونهاي
باش كه هيچ مسلماني به شجاعت و سختي تو در برابر دشمن اسلام نرسد.» يزيدt
كه در دستهي مركزي سپاه قرار داشت، فرمود: «ان شاء الله همينگونه عمل ميكنم.»
وي، در جنگ يرموك جنگ سخت و خوبي كرد.[87] سعيد بن مسيب
از پدرش چنين نقل كرده است: در روز يرموك، اندكي سر و صداها فرو نشست؛ در همان حال
صداي بلندي كه گويي به تمام لشكر ميرسيد، شنيديم كه ميگفت: «اي ياريدهندگان دين
خدا! به هم نزديك شويد؛ اي مسلمانان! پايداري كنيد، پايداري كنيد.» نگاه كرديم و
ديديم كه ابوسفيانt است كه تحت
فرماندهي پسرش يزيدt قرار دارد و
بانگ ميزند. مسلمانان، نماز عشاء را به تأخير انداختند و همچنان جنگيدند تا
پيروز شدند. خالدt آن شب را در
خيمهي تذارق كه برادر هرقل و فرماندهي لشكر روميان بود، بهسر برد. تذارق گريخته
بود و سواران مسلمان، پيرامون خيمهي خالدt
تا صبح گشت ميزدند و رومياني را كه ميديدند، ميكشتند. در اين ميان تذارق نيز
كشته شد و از او سي چادر و سراپردهي ابريشمي بر جاي ماند كه در آن فرشهاي نفيس و
ابريشم بود. مسلمانان، هنگام صبح غنايم را جمعآوري و تقسيم كردند.[88] سههزار نفر از
مسلمانان كه تعدادي از صحابهي پيامبر و بزرگان و سرآمدان مسلمانان نيز در ميانشان
بودند، شهيد شدند. از شهداي يرموك، ميتوان عكرمه بن ابوجهل و پسرش عمرو، سلمه بن
هشام، عمرو بن سعيد و ابان بن سعيدy و… را نام برد. كشتههاي روميها هم به صد و
بيستهزار نفر ميرسيد كه هشتادهزارشان در زنجير و چهلهزار از آنها آزاد بودند و
در رودخانه افتادند.[89] مسلمانان، از
اين پيروزي بزرگ خشنود شدند؛ اما ديري نپاييد كه خبر ناگوار وفات ابوبكر صديقt،
اين شادي را به غم تبديل كرد و مسلمانان را در غم و اندوه بزرگي فرو برد؛ خداي
متعال، بر مسلمانان منت نهاد و عمر فاروقt
را به جاي ابوبكر صديقt به خلافت
مسلمانان گماشت.[90]
خبر وفات ابوبكر صديقt زماني به خالدt
رسيد كه مسلمانان در مصاف روميان قرار داشتند و خالدt
مسلمانان را از اين ماجرا باخبر نكرد تا ضعف و سستي، مجاهدان را در بر نگيرد. عمر
فاروقt در اين نامه
ابوعبيدهt را به جاي خالدt
به فرماندهي لشكر منصوب كرده بود؛ خالدt نيز با سينهاي
فراخ و پرحوصله فرمان عمر فاروقt را پذيرفت[91] و وفات ابوبكر
صديقt را به مسلمانان
تسليت گفت و ضمن حمد و ثناي الهي فرمود: «خداي متعال، ابوبكرt
را از ميان ما برد و الحمد لله كه او، براي من از عمرt
دوستداشتنيتر بود. خدا را شكر كه اينك عمرt
را خليفه كرده و محبتش را در دلم انداخته است.»[92]
هرقل از شكست
سپاهيانش در يرموك بسيار ناراحت شد و چون بازماندگان سپاهش در انطاكيه به حضورش
رفتند، از آنان پرسيد: «واي بر شما؛ به من دربارهي اينها كه با شما ميجنگند،
گزارش دهيد و بگوييد كه مگر آنها مانند شما بشر نيستند؟» گفتند: بله. هرقل گفت:
«شما بيشتر هستيد يا آنها؟» گفتند: «ما، همه جا از آنها بيشتريم.» هرقل پرسيد:
«پس چرا از آنها شكست ميخوريد؟» پيرمردي برخاست و گفت: «آنان، به اين خاطر پيروز
ميشوند كه شبزندهدارند و روزها روزه ميگيرند؛ به عهد و پيمانشان وفا ميكنند؛
به نيكي فرا ميخوانند و از بدي باز ميدارند و درميان خود عدل و انصاف را رعايت
ميكنند. ولي ما، بدين جهت شكست ميخوريم كه شراب مينوشيم؛ زنا ميكنيم؛ مرتكب
حرام ميشويم؛ عهدشكني و ظلم و ستم ميكنيم؛ به نافرماني خدا فرا ميخوانيم و از
آنچه مايهي خشنودي خدا است، باز ميداريم و در زمين فساد ميكنيم.» هرقل گفت:
«تو، راستش را به من گفتي.»[93]
در دوران خلافت ابوبكر صديقt
مهمترين اهداف و شاخصهاي سياستگزاري خارجي حكومت اسلامي به شرح زير تبيين شد:
استراتژي ابوبكرt
در تحقق اين هدف، به روشهاي زير به اجرا درآمد:
الف) خبر پيروزي
مسلمانان، در رويارويي با جريان ارتداد و آشوب فتنهگران كه به فروكش كردن آتش
فتنه و تثبيت پايههاي حكومت اسلامي انجاميد، به حكومتهاي مجاور خلافت اسلامي
رسيد. تحولات قلمرو اسلامي در آن زمان زير نگاه دو قدرت ايران و روم بود و چون خبر
پيروزي مسلمانان در اين جريان به ايران و روم رسيد، دانستند كه اين قدرت جديد،
دسيسهها و چالشها را به راحتي پشت سر ميگذارد و همين، جلوهي قدرتمند و باشكوهي
از اسلام به نمايش گذاشت.
ب) لشكر اسامه:
گسيل لشكر اسامه نقش مهمي در ايجاد وحشت در دل دشمنان اسلام و ارائهي تصويري
قدرتمند از اسلام داشت و طوري شده بود كه بازگشت پيروزمندانهي لشكر اسلام به
مدينه، روميها را به سؤال و شگفت واداشته و آنان را به قدري در هراس انداخته بود
كه هرقل را بر آن داشت تا دهها هزار از نيروهايش را در مرزها مستقر كند. با
انتشار اين خبر و رسيدن آن به ايرانيها، هيبت و شوكت اسلام و مسلمانان، بيش از هر
زماني در اين قدرتها رخنه كرد.[94]
ابوبكر صديقt
براي تأمين دعوت و رساندن آن به مردم، راه جهاد را ادامه داد و براي گسترش دعوت
حق، عموم مسلمانان را به جهاد و خروج در راه خدا فراخواند تا طاغوتياني را كه دعوت
رسولخداص را رد
كرده و نور حق را از ملتهايشان دريغ نموده بودند، نابود كند. عموم مسلمانان نيز
فراخوان ابوبكر صديقt را لبيك گفتند
تا زير پرچم جنگاوران مجاهدي چون خالد، ابوعبيده، عمرو، شرحبيل و يزيدy
انجام وظيفه نمايند. اين فرماندهان از سوي خليفهي باتجربه و كارآزمودهاي منصوب
شده بودند كه دانش نظامي شگفتانگيزي داشت؛ دانشي كه در شرايط بحراني و چالشهاي فراروي
مردمش، به دست آورده و او را در گزينش بهترين فرماندهان لشكري به نحو احسن ياري
داده بود. ابوبكر صديقt علاوه بر گزينش
درست فرماندهان، همواره آنان را راهنمايي ميكرد و همين، باعث شد تا شام و عراق در
كوتاهترين زمان ممكن و در حداقل تلفات و سختيها فتح شوند.[95]
سياست خارجي ابوبكر صديقt
مبتني بر عدلگستري، برقراري امنيت و ايجاد اطمينان و آرامش خاطر براي تودهي
مردمان مناطق فتح شده بود تا بتوانند بهوضوح تفاوت حكومت حق و حكومت باطل را
دريابند و در پي آن چنين نپندارند كه حكومت ستمپيشهاي نابود شده تا حكومت ستمگر
ديگري و يا ظالمتر از آن، روي كار بيايد. ابوبكر صديقt
به فرماندهانش سفارش نمود كه رفتار عادلانه و محبتآميزي با مردم داشته باشند؛
چراكه شكستخورده، بيش از هر كس ديگري نيازمند مهر و عطوفت است تا انگيزههاي جنگ
و شورش، از او برداشته شود. مسلمانان فاتح نيز اين رويه را با مردم مناطق فتح شده
در پيش گرفتند و توجه ويژهاي به سازندگي و عمران نمودند. تودهي ملتها، با
برپايي ترازوي عدل، منش نويني از انسانيت راستين ديدند كه باعث انتشار نور اسلام و
شكار دلها شد و بدينسان همه، در برابر اسلام گردن نهادند. سپاهيان فارس و روم،
به هر جا كه قدم ميگذاشتند، خرابي به راه ميانداختند و با هتك حرمت و تجاوزگري،
آنچنان وحشت و هراس شديدي ايجاد ميكردند كه خاطرهي تلخش، سينه به سينه و نسل به
نسل ميگشت. اما ورود سپاهيان اسلام به قلمرو فارس و روم، جلوهي زيبايي از عدالت
و مهرورزي را نمايان كرد و جايگاه انساني آحاد ملتها را كه در اثر ظلم و خفقان
حكام ستمپيشهي فارس و روم، به نابودي كشيده شده بود، به آنان باز گردانيد.
ابوبكر صديقt به اين
استراتژي، توجه ويژهاي داشت و همواره به رفع اشتباهات و كجيها ميپرداخت. بيهقي
رحمه الله ميگويد: عجمها، پس از هر پيروزي، به غارتگري پرداخته و هر طور كه ميخواستند
با بزرگان و سرآمدان حريف شكستخورده، برخورد ميكردند و سرِ كشتههاي دشمن را جهت
افتخار و بهنشان پيروزي، براي شاهانشان ميفرستادند. مسلمانان در جنگ با روميان،
به قصد مقابله بهمثل، همين رويه را در پيش گرفتند كه از آن جمله ميتوان به كار
عمرو بن عاص و شرحبيل بن حسنه اشاره كرد كه سر يكي از فرماندهان رومي به نام بنان
را با عقبه بن عامرt به مدينه
فرستادند. اما ابوبكر صديقt اين كارشان را
نكوهش كرد. عقبهt عرض كرد: «اي
خليفهي رسولخدا! دشمن، با ما همين كار را ميكند.» ابوبكر صديقt
فرمود: «آيا ميخواهيد روش فارس و روم را در پيش بگيريد؟! پس از اين، هيچ سري را
برايم نفرستيد و به نامه و گزارش كارتان بسنده كنيد.»[96]
يكي از شاخصترين سياستهاي خارجي ابوبكر صديقt
برداشتن زور و اجبار از مردم مناطق فتحشده بود و هيچ كسي را به پذيرش اسلام مجبور
نميكرد؛ اين رويهاش، برخاسته از فرمودهي الهي بود كه: أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
(يونس:99)
يعني: «آيا تو ميخواهي مردم را مجبور كني به اينكه ايمان
بياورند؟!»
هدف مسلمانان از
جهاد برونمرزي و فتح سرزمينها، نابودي سركشان و در پي آن گشايش درها به سوي ملتها
بود تا كابوس ستم را از بين ببرند و شرافت و انسانيت راستين را به مردم هديه كنند؛
نور اسلام را ببينند و آزادانه تصميم بگيرند. آري! مسلمانان، كسي را به پذيرش
اسلام، مجبور نكردند و تا زماني كه با آنها عهدشكني نشد، بر پيمان خود به ترتيب
زير پايبند ماندند:
الف) پرداخت جزيه
از سوي كساني كه اسلام را قبول نكردند.
ب) عدم بهكارگيري
و استخدام غيرمسلمانان در كارهاي كليدي از قبيل فعاليتهاي لشكري و نظامي.
ج) اخذ پيمان از
غيرمسلمانان قلمرو حكومت اسلامي مبني بر اينكه از فعاليتهاي ضد اسلامي بپرهيزند.
د) در صورتي كه هر
غيرمسلماني، خواسته باشد دينش را تغيير دهد، تنها بايد مسلمان شود.
با توجه به اينكه
به زور و اجبار نميتوان عقيدهاي را بر كسي تحميل كرد، اسلام و حكومت اسلامي،
براي غيرمسلمانان از طريق شرح عملي و تئوري بهگونهاي تبيين شد كه به ميل خود اين
دين را بپذيرند و مسلمان شوند.[97]
بازنگاهي به فتوحات دوران ابوبكر صديقt
اين امكان را فراهم ميآورد تا اساسيترين برنامههاي جنگي اين خليفهي بزرگوار و
چگونگي كاربري اسباب و زمينهها از سوي وي، به عنوان يك سنت الهي نمايان گشته و از
چند و چون عوامل نزول نصرت و پيروزي مسلمانان در جريان فتوحات خليفهي اول آگاهي
يابيم. برخي از اين برنامهها عبارتند از:
ابوبكر صديقt
به شدت مسلمانان را از ورود پرشتاب و نسنجيده به قلمرو دشمن پيش از فتح كامل برحذر
ميداشت كه اين امر، در جريان فتح عراق و شام كاملاً واضح ميباشد. ابوبكر صديقt
در جريان فتح عراق به خالد و عياض دستور داد تا بهطور جداگانه از شمال و جنوب
وارد عراق شوند. در فرمان ابوبكرt به اين دو
فرمانده آمده بود: «زماني كه در حيره گرد هم آمديد، هر يك از شما كه زودتر به حيره
رسيده بود، امير آن يكي است. در حيره كه با هم شديد و ديدهبانهاي پارسيان را در
هم شكستيد و مطمئن شديد كه مسلمانان از پشت سرشان غافلگير نميشوند، يكي از شما
در حيره براي پشتيباني از همكارش و ديگر مسلمانان بماند و ديگري، بر شهرهايي كه
دشمنان خدا و دشمنان خودتان از پارسيان در آن، قدرت و جا گرفتهاند، شبيخون بزند.
با آنها بجنگيد تا آنچه را كه در دست دارند، فراچنگ آوريد و از خداي متعال
بترسيد و از او ياري بخواهيد. آخرت را بر دنيا ترجيح دهيد تا هر دو، نصيبتان گردد
و دنيا را بر آخرت مقدم نشماريد كه هم دنيا و هم آخرت را از دست ميدهيد. از طريق
دوري از گناهان و شتاب در توبه ، از نواهي خداوند، باز آييد و از پافشاري بر گناه
و به تأخير انداختن توبه جداً بپرهيزيد.»[98]
اين نامهي
پرمحتواي ابوبكر صديقt نشاندهندهي
انديشهي والاي وي و باريكبينيش در راهنمايي فرماندهان لشكري است و البته توفيق
الهي بر اين توانمندي ابوبكرt مقدم ميباشد.
برنامهي جنگي ابوبكر صديقt در كمال تناسب و
سازگاري با مصالح قشون اسلامي در جريان عملياتي كردن اين رهنمود قرار داشت و به
قدري پخته و كامل بود كه جنگاوراني چون خالدt
به ژرفانديشي نظامي ابوبكرt گواهي دادهاند.
چنانچه خالدt در جريان انجام
مأموريتش كه در ادامهي كار عياضt در فتح شمال
عراق بود، به كربلاء رسيد و مسلمانان از انبوه مگسهاي پرآزار آنجا به ستوه
آمدند. خالدt به عبدالله بن
وثم فرمود: «صبر كن كه من، ميخواهم قلعههايي را كه عياضt
مأمور فتح آن شده، از نيروها و ديدهبانهاي دشمن خالي كنم تا مسلمانان در آن
مستقر شوند و قشون اسلامي از اين ناحيه در امان باشند و عربها با اطمينان خاطر و
بدون آشفتگي به نزد ما بيايند كه اين، فرمان خليفه است و نظرش، با توانايي و
كارآيي تمام امت برابري ميكند.»[99] مثني بن حارثهt
نيز در جريان فتح عراق بر اساس همين رهنمود، انجام وظيفه ميكرد كه فرماندهي كل
دستور داده بود: «با ايرانيها در نزديكترين نقطهي مرزيشان با سرزمين عربها
بجنگيد و در نقاط مركزي و اندروني خاكشان وارد جنگ نشويد كه اگر خداي متعال،
مسلمانان را پيروز كرد از پشت سر ايمن هستند و اگر نتيجه عكس اين بود، باز هم در
بازگشت مشكلي ندارند كه راهشان را خوب ميشناسند و در خاكشان بيباكترند تا اينكه
خداي متعال، آنها را در يورشي دوباره موفق كند.»[100] در فتح شام
نيز بياباني كه پشت سر مسلمانان بود، آنان را از پشت سر در امان قرار ميداد.
البته باز هم مسلمانان هرگونه زمينهاي را كه به دشمن اميد ميداد تا مسلمانان را
از پشت غافلگير كنند، برچيدند و با بستن همهي شكافهايي كه از آن احتمال حملهي
دشمن ميرفت، به فتح شهرها پرداختند و توجه ويژهاي به رعايت اين اصل جنگي نمودند.[101]
ابوبكر صديقt
پس از آنكه به خلافت رسيد، فراخوان يا بسيج عمومي را يكي از اصليترين ابزار
آمادگي نظامي حكومت اسلامي قرار داد و مسلمانان را براي رويارويي با جريان ارتداد
و همين طور حضور در حركت فتوحات به خدمت فراخواند كه از آن جمله ميتوان به نامهاي
اشاره كرد كه به يمنيها نوشت و آنان را به خروج در راه خدا فرا خواند.[102]
زماني كه جبههي شرق، شديد شد و خالد و مثني
احساس كردند كه نيروهايشان براي انجام مأموريتشان كافي نيستند و به نيروي انساني
بيشتري نياز دارند، به ابوبكر صديقt نامه نوشتند و از
وي درخواست نيروي كمكي كردند. ابوبكر صديقt
در پاسخشان چنين نوشت: «كساني را به همراهي لشكر اسلام فرابخوانيد كه پس از رسولخداص بر اسلام ثبات ورزيده و با مرتدها
جنگيدهاند؛ هيچ يك از كساني را كه پيشينهي ارتداد دارند، براي جهاد با خود همراه
نكنيد تا بعداً ببينم چه ميشود.»[103] ابوبكرt
تا واپسين لحظات حياتش از گسيل نيروهاي كمكي و پشتيباني به جبهههاي عراق و شام
دريغ نكرد.
هدف مشخصي در جريان فتوحات اسلامي، فراروي
مجاهدان بود تا عمليات هدفمند جهادي، كوششي همگاني در راستاي دستيابي به مقصود
ايجاد كند. ابوبكر صديقt بر همين اساس،
برنامهاش را بر اين مبنا قرار داد كه هر رزمندهاي بداند كه هدف نهايي مسلمانان
از فتوحات، گسترش اسلام و رساندن آن به تمام ملتها از طريق نابودي حكام و سركشاني
است كه مردمشان را از اين خير عمومي و فراگير محروم ميكنند. فرماندهان مسلمان،
پيش از آغاز جنگ سه انتخاب فراروي دشمن قرار ميدادند كه عبارتند از: *پذيرش
اسلام؛ *پرداخت جزيه *و يا جنگ.[104]
ابوبكر صديقt
شخصاً عمليات سركوبي مرتدها را در ابتدا عهدهدار شد و سپس سپاهياني براي اين امر
فراهم آورد و در عين حال از ساير صحنههاي نبرد نيز غفلت نكرد و اسامهt
را برابر فرمان رسولخداص به شام
گسيل نمود. ابوبكرt در سال نخست
خلافتش، فعاليت جهادي را در سركوبي مرتدها متمركز كرد و پس از يكسان سازي شبهجزيره
و برقراري امنيت، دو جبههي عراق و شام را فعال كرد و چون جبههي شام به نيروي
كمكي و پشتيباني نياز پيدا كرد، خالدt را از عراق به
شام فرستاد و مثنيt را در عراق
گذاشت و بدين ترتيب به حسب شرايط، جهاد برونمرزي را در شام فعالتر نمود.
ابوبكر صديقt
پس از فراخوان مردم براي خروج در راه خدا به قصد جنگ با روميان، خالد بن سعيدt
را به تبوك فرستاد تا در آنجا كه مركز پيشروي بود، سپاهياني فراهم آورد و به
عنوان نيروي پشتيباني انجام وظيفه نمايد و چون خالد بن سعيدt
به خوبي از عهدهي مأموريتش بر نيامد، ابوبكر صديقt
عزلش نمود و عكرمه بن ابوجهل را به جاي او به مقام فرماندهي منصوب كرد.[105]
زماني كه ابوبكر صديقt
از پيشروي روميها و پيوستن مردم دمشق به آنها اطلاع يافت، در فرماني به ابوعبيدهt
نوشت: «سوارانت را در روستاها پراكنده كن و با قطع رسيدن خواربار و خوراكي
به دشمن، آنها را در تنگنا قرار بده و از محاصرهي شهرها خودداري كن تا اينكه
فرمان بعدي من، به تو برسد. پس اگر به جنگ با تو برخاستند، با آنان بجنگ و براي
پيروزي بر دشمن، از خدا مدد بخواه و من، نيز آنگونه كه براي آنان نيروي كمكي ميآيد،
برايت نيروي كمكي ميفرستم.»[106]
خطوط ارتباطي ابوبكر صديقt
با فرماندهان قشون اسلامي بهگونهاي منظم و بينقص بود كه گزارشهاي فرماندهان،
در سلامت و امنيت كامل به خليفه ميرسيد و پاسخ خليفه نيز مخفيانه و بدور از
دسترسي دشمن به آن و در سريعترين وقت ممكن، در اختيار فرماندهان قرار ميگرفت و
مجالي به دشمن نميداد كه مسلمانان را غافلگير كنند و بدين ترتيب مكاتبات خليفه و
فرماندهان، در سلامت و ظرافت بينظيري به انجام ميرسيد و همين، يكي از عوامل شكست
دشمن در جريان فتوحات اسلامي بود.[107]
برنامههاي عملياتي فتوحات از همان نخست،
برخاسته از فراست و هشياري ابوبكر صديقt و انديشهي
استوار وي بود كه ميتوان آن را پيامد همراهي ابوبكرt
با رسولخداص دانست
كه همواره از آموزهها و رهنمودهاي آن حضرتص بهره گرفت و دانستنيهاي زيادي كسب كرد و
به همين سبب نيز توانست پس از رسولخداص در
مقام خلافت، به بهترين نحو و با بصيرت تمام، انجام مسؤوليت نمايد و به لشكريان
اسلام، نصايح ارزندهاي ارائه كند و در مناسبترين زمانها كه مجاهدان، در تنگنا
قرار ميگرفتند، برايشان نيروي كمكي بفرستد و از طريق جزمانديشي و ارادهي
استوار، ياريگرشان باشد.[108]
ابوبكر صديقt
در رهنمودهايش به فرماندهان لشكري، پارهاي از حقوق الهي را برشمرد كه به موارد
زير ميتوان اشاره كرد:
الف)شكيبايي در
برابر دشمن:
از جمله رهنمودهايي
كه ابوبكر صديقt به هنگام گسيل
عكرمه بن ابوجهل به عمان ايراد نمود، اين بود كه: «تقواي الهي پيشه كن و به وقت رويارويي
با دشمن، شكيبا باش.»[109] ابوبكر صديقt
هنگام اعزام هاشم بن عتبه بن ابيوقاصt به شام، او را
اين چنين راهنمايي كرد كه: «…هنگام رويارويي با دشمن، شكيبا باش و
همراهانت را نيز به صبر و شكيبايي فرا بخوان و بدان كه تو، هر قدمي كه در راه خدا
برداري و هر مالي كه خرج كني و يا متحمل تشنگي، بيماري و سختي شوي، خداي متعال،
برايت عمل نيكي ثبت ميفرمايد و او، پاداش نيكوكاران را ضايع نميكند.»[110]
ب) نصرت دين، هدف
و انگیزه اصلی مجاهد باشد:
اين رهنمود، در
فرمان ابوبكرt به خالدt
كاملاً نمايان است. ابوبكر صديقt هنگام اعزام
خالدt به شام، به او
تذكر داد كه تمام تلاشش را بهكار بگيرد و نيتش را تنها در جهت رضاي خداي متعال،
قرار دهد و از غرور و خودبيني بپرهيزد كه چنين غروري، نوعي خودخواهي است و باعث
تباهي عمل انسان ميشود. ابوبكر صديقt، خالدt
را منتگزاري نيز برحذر داشت و به او يادآوري كرد كه خداي متعال، بر او منت نهاده
كه او را به كار بزرگي چون جهاد توفيق داده است.[111] در بخشي از
نامهي ابوبكر صديقt به خالد آمده
بود: «…كارت را بهخوبي انجام بده تا خداي
متعال، كارت را به سرمنزل مقصود برساند و آن را كامل گرداند. به خود، عجب و
خودبيني راه نده كه شكست ميخوري و خوار و زبون ميگردي. به خاطر كاري كه ميكني،
منت منه و آن را به رخ نكش كه منت، تنها از آن خداي متعال است و او است كه بر بنده
منت مينهد و او صاحب جزا ميباشد.»[112]
جـ) امانتداري
امانتداري در
غنايم جنگي، يكي از اشارات روشن ابوبكر صديقt
در رهنمودهايش به فرماندهان لشكري ميباشد و به اين نكته تأكيد ميكند كه هيچ كس،
در غنايم خيانت نكند و دستور ميدهد كه غنايم را يكجا كرده و سپس درميان مجاهدان
تقسيم نمايند و در برابر دشمن، يكسان و چون دست واحدي باشند.[113] بهطور مثال
ميتوان به سفارش ابوبكر صديقt به يزيد بن
ابوسفيانt اشاره كرد كه او
را از خيانت در غنايم برحذر ميدارد.[114] اينها بخشي
از رهنمودهاي ابوبكر صديقt به فرماندهان و
سپاهيان اسلام در مورد رعايت حقوق الهي بود.
ابوبكر صديقt
در نامههايش، حقوق فرماندهان (وظايف رزمندگان) را شرح داده كه ميتوان به موارد
زير اشاره كرد:
الف) حرفشنوي و
اطاعت از فرمانده
ابوبكر صديقt در نخستين
سخنراني خود پس از آنكه در مقام خلافت قرار گرفت، بر اين نكته تأكيد كرد كه راه
رسولخداص را
ادامه خواهد داد و بر مردم است كه از او اطاعت كنند. وي در بخشي از خطبهاش چنين
فرمود: «بدانيد از جمله اعمالي كه ميتوانيد خالصانه در راه خدا انجام دهيد، طاعتي
است كه (از خليفه در چارچوب دين و شريعت) ميكنيد.»[115] ابوبكر صديقt
برخي از فرماندهان را نيز دستور داد تا تحت فرمان فرماندهي ديگر انجام وظيفه
نمايند و از او حرفشنوي داشته باشند. از اين دست ميتوان به فرمان ابوبكر صديقt
به مثني بن حارثهي شيبانيt اشاره كرد كه: «…من، خالد بن وليد را به سوي تو فرستادم تا در عراق، به
همراه آن دسته از اقوامت كه با تو هستند، به استقبالش بروي (و از او فرمان ببري)؛
دستيارش باش و او را كمك نما؛ با نظرانش مخالفت نكن و از فرمانش سر نتاب كه او از
كساني است كه خداي متعال، در كتابش آنان را ستوده و فرموده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا [116]
تا زماني كه خالدt با توست، او
فرمانده ميباشد و وقتي از تو جدا شود، تو همانند گذشته امير خواهي بود.»[117]
ابوبكر صديقt سپاهيان اسلام
را نيز هنگام گسيلشان به شام، به اطاعت و حرفشنوي از فرماندهان فراخواند و
فرمود: «اي مردم! خداوند، به شما نعمت اسلام عنايت كرد و شما را با حكم جهاد گرامي داشت و شما را به
وسيلهي اين دين بر پيروان ساير اديان برتري بخشيد. پس اي بندگان خدا! خودتان را
براي جهاد با روميها در شام آماده كنيد كه من، براي جنگ با روم، اميراني بر شما
ميگمارم و پرچمهايي ميبندم. بر شما است كه از خداوند اطاعت كنيد و با
فرماندهانتان مخالفت نورزيد. نيت خود را درست كنيد و به راه درست برويد كه خداي
متعال، با كساني است كه تقوا پيشه ميكنند و كار نيك انجام ميدهند.»[118] مسلمانان، در
پاسخ ابوبكر صديقt گفتند: «تو،
امير ما هستي و ما، رعيت تو ميباشيم؛ تو، فرمان ميدهي و از ما اطاعت و حرفشنوي
است و ما، مطيع دستور تو هستيم. به هر كجا كه ما را بفرستي، ميرويم.»[119] زماني كه
ابوبكر صديق t خالد بن وليدt
را براي ادرهي قشون اسلامي به شام فرستاد، از ابوعبيده t
خواست تا به خاطر تجربهي جنگي خالد t از او اطاعت كند
و چون خالدt به شام رسيد، از
ابوعبيدهt خواست تا كسي را
به دستههاي مختلف قشون اسلامي بفرستد و آنان را از فرماندهي جديد باخبر كند و به
اطاعت از وي دستور دهد. ابوعبيدهt ضحاك بن قيس را
مأمور اين كار كرد و ضحاك نيز به ميان سپاهيان رفت و از آنان خواست كه از فرماندهي
جديد اطاعت كنند. سپاهيان اسلام نيز بيچون و چرا پذيرفتند و از خالدt
اطاعت نمودند.[120]
ب) واگذاري تصميمگيري
امور به فرمانده
خداي متعال ميفرمايد: وَإِذَا
جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ۖ وَلَوْ
رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ
الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ۗ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ
عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا(نساء:83)
يعني: «و هنگامي كه كاري (از قبيل: جنگ يا صلح، شكست يا
پيروزي و…) كه موجب ترسيدن يا نترسيدن است، به آنان
(مسلمانان ضعيفالايمان) پيش آيد، خبرش را پخش ميكنند (و همين، باعث ميشود تا
دشمنان از چند و چون مسايل مسلمانان آگاهي يابند.) اگر اين امور (و تصميمگيري
دربارهاش) را به پيامبر و فرماندهان، واگذارند، تنها اين دسته از ايشان (كه
كارشناس و صاحبنظرند،) آن را بايد و شايد درك كرده (و به آن رسيدگي ميكنند.) اگر
فضل و رحمت خدا، بر شما نبود، جز اندكي از شما، همه از شيطان پيروي ميكرديد.»
خداي متعال، در اين
آيه واگذاري امور را به فرماندهان، زمينهاي براي دستيابي به تصميم درست و بهجا
معرفي كرده و بر همين اساس است كه اگر چيزي به ذهن عموم مردم يا سپاهيان رسيد كه
بر مسؤول يا فرمانده پوشيده ميباشد، بايد آن را با وي درميان بگذارند تا از طريق
رايزني و مشورت، تصميم درست و شايستهاي بگيرد.[121] ابوبكر صديقt
هنگام گسيل قشون اسلامي به شام، رسيدگي به امور لشكريان را به فرماندهان واگذار
كرد و خطاب به آنها فرمود: «اي ابوعبيده، اي معاذ، اي شرحبيل و اي يزيد! شما، از
حاميان و پاسداران اين دين هستيد و من، فرماندهي اين لشكرها را به شما واگذار كردهام.
پس در كارتان بكوشيد و استقامت كنيد و در رويارويي با دشمن، يكدست باشيد.»[122] ابوبكر صديقt
علاوه بر اين به فرماندهان دستور داد كه به امور لشكريان رسيدگي كنند و با خلوص و
يكپارچگي، انجام مسؤوليت نمايند تا دچار اختلاف و تفرقه نشوند.[123] ايشان خطاب به
فرماندهان افزود: «زماني كه به خاك دشمن رسيديد و با دشمن روبرو شديد و همهي شما
براي جنگ با آنها گرد آمديد، ابوعبيدهt فرماندهي شما
است و چنانچه او به شما نرسيده بود و شرايط جنگ پيش آمد، يزيد بن ابوسفيانt
فرماندهي شما ميباشد.»[124] ابوبكر صديقt
مسؤوليت رسيدگي به امور لشكريان را به يكي از فرماندهان واگذار كرد تا در انجام
مسؤوليتشان دچار تفرقه و چنددستگي نشوند. خليفهي رسولخداص به عمرو بن عاصt
نيز فرمود: «تو، يكي از فرماندهان ما، در آنجا هستي و چون جنگ، شما را گرد آورد،
ابوعبيده بن جراحt فرماندهي شما
است.»[125]
ابوبكرt
در مورد فرماندهان عراق نيز همين رويه را در پيش گرفت و خطاب به مثني بن حارثه
چنين نوشت: «...من، خالد بن وليد
را به سوي تو فرستادم تا در عراق، به همراه آن دسته از اقوامت كه با تو هستند، به
استقبالش بروي… تا زماني كه خالد با تو است، او فرمانده ميباشد
و وقتي از تو جدا شود، تو همانند گذشته امير خواهي بود.»[126]
جـ) اجراي فوري
دستور فرمانده
ابوبكر صديقt
در جريان جنگهاي ارتداد، نامهاي به خالد بن وليدt
نوشت و به او دستور داد عازم جنگ با مسيلمهي كذاب شود. خالدt
سپاهيانش را جمع كرد و فرمان ابوبكر صديقt
را برايشان خواند و نظرشان را پرسيد. ياران خالدt
گفتند: «نظر، نظر شما است؛ هيچ يك از ما از دستورات شما سرپيچي نميكند.»[127] پيش از اين
فرمان ابوبكر صديقt به خالدt
را آورديم كه هنگام اعزام خالد از عراق به شام، به او دستور داد: نيمي از سپاهيان
را با خود به شام ببرد و نيم ديگر را در عراق بگذارد تا تحت فرماندهي مثني انجام
وظيفه كنند. در بخشي از فرمان ابوبكر صديقt
به خالدt آمده بود: «اي
خالد، هيچ فرد كوشا و پشتكاري را در سپاه خود قرار نده مگر آنكه به همان نسبت
براي آنان نيز افراد كوشا و پرتلاش را بگذاري.» خالدt
نيز بلافاصله دستور ابوبكر صديقt را اجرا كرد و
لشكر را ميان خود و مثني دو قسمت نمود.[128] ابوبكر صديقt
به عمرو بن عاصt نيز فرمان نوشت
كه از قضاعه به يرموك برود و عمروt نيز بلافاصله
دستور خليفه را اجرا كرد. ابوعبيده و يزيد نيز كه از سوي خليفه مأموريت يافته
بودند، به خاك دشمن در شام يورش ببرند و در آن، زياد پيشروي نكنند تا دشمن از پشت
سر غافلگيرشان نكند، مطابق فرمان و رهنمودهاي ابوبكر صديقt
مأموريتشان را انجام دادند.[129]
د) عدم نزاع و
كشاكش با فرمانده بههنگام تقسيم غنايم
ابوبكر صديقt
در تقسيم غنايم جنگي، به روش رسولخداص عمل
كرد. خالد بن وليدt پس از پايان جنگ
يمامه نامهاي به ابوبكر صديقt فرستاد و به
ايشان گزارش داد كه خداي متعال، مسلمانان را پيروز نموده و غنايم زيادي نصيبشان
كرده است. ابوبكر صديقt در پاسخ خالدt
چنين نوشت: «غنايم و اسيران بنيحنيفه را جمع كن و حق هر كسي را بده و خمسش را جدا
كرده و به مدينه بفرست تا درميان مسماناني كه اينجا هستند، تقسيم شود. والسلام.»
البته تمام فرماندهان، همين كار را ميكردند و پس از كنار گذاشتن خمس، غنايم را
تقسيم مينمودند و هيچ يك از مجاهدان و سپاهيان نيز به فرمانده در مورد چگونگي
تقسيم غنايم اعتراض نميكرد.[130]
ابوبكر صديقt
از خلال دستورات و نامههايش، حقوق سربازان و سپاهيان را تبيين نموده كه به شرح آن
به ترتيب زير ميپردازيم:
الف) بازديد
فرمانده از سپاهيان و بررسي اوضاع و احوالشان
زماني كه مرتدها،
رو به مدينهي منوره نهادند، ابوبكر صديقt
مردم را در مسجد جمع كرد تا براي رويارويي با حملهي احتمالي مرتدها در كمال
آمادگي باشند. ابوبكر صديقt در اين جريان،
خطاب به مردم فرمود: «اينك، كفر همه جا را گرفته و نمايندگان قبايل نيز، شما را كم
و اندك ديدند و نميدانيد كه آنان، روز به شما حمله ميكنند يا شبانگاه بر شما
شبيخون ميزنند؟! فاصلهي چنداني هم با شما ندارند.» ابوبكر صديق ضمن بازديد از
يارانش، عدهاي را به گشتزني و پاسباني در راههاي ورودي مدينه گماشت تا با هر
حملهي احتمالي مقابله كنند.[131] زماني كه جمع
انبوهي از مسلمانان گرد آمده بودند تا در خدمت لشكر اسلام به فتح شام بروند،
ابوبكر صديقt بالاي اسبش
ايستاد و به آنان نگريست و شادي در چهرهاش نمايان شد. وي پيش از حركت سپاهيان
اسلام از آنان، سان ديد و براي پيروزيشان دعا كرد؛ رهنمودهايي ايراد فرمود و پس از
بستن درفشها و پرچمهاي قشون، مجاهدان را با پاي پياده بدرقه نمود.[132]
ب) مهرورزي و
مدارا با سپاهيان و عدم سختگيري بر ايشان
ابوبكر صديقt
در جريان جنگهاي دوران ارتداد، به خالد بن وليدt
و ساير فرماندهان سفارش كرد كه با همراهانشان برخورد نرمي داشته باشند و در مسير
حركتشان، عدهاي را به عنوان راهنما بهكار گيرند.[133] در جريان فتح
عراق، معاهدهاي ميان خالد و مردم اليس[134] بسته شد كه
يكي از شرايطش، اين بود كه مردم اليس، ضمن گزارش اخبار به نفع مسلمانان، آنها را
راهنمايي كنند و ياريگرشان در برابر حكومت ايران باشند؛ چراكه اهل اليس، راههاي
آن منطقه را بيش از هر كس ديگري ميشناختند.[135] زماني كه خالدt
از سوي ابوبكر صديقt مأموريت يافت كه
به كمك مجاهدان در شام برود، راهنمايان را به حضور خواست و با آنها دربارهي مسير
حركت به شام مشورت و رايزني كرد تا زمينهي ياري مجاهدان شام در سريعترين وقت
ممكن، فراهم شود و بدين منظور رافع بن عمير طائي را به عنوان راهنما، در مسير عراق
به شام را بهكار گرفت.[136] ابوبكر صديقt
به هنگام اعزام يزيد بن ابوسفيانt به شام، به او
چنين فرمود: «در مسير حركت، بر خود و يارانت، سخت نگير.» هنگامي كه سپاهيان يزيدt،
در مسير حركت به سوي مقصد، دچار مشكل شدند و راهپيمايي بر آنان دشوار شد، يكي از
افراد يزيد، سفارش ابوبكرt را به او
يادآوري كرد كه نبايد يارانش را در مشقت بيندازد.[137] ابوبكر صديقt
زماني كه عمرو بن عاصt را به فلسطين
اعزام كرد، به او چنين فرمود: «براي همراهانت همانند پدر باش و در راهپيمايي،
ميانهروي كن كه برخي از ايشان ضعيفند (و نميتوانند مسير زيادي راه بروند.)»[138] فرماندهان
قشون، برابر فرمان ابوبكر صديقt سپاهيانشان را
در مسير حركت به سوي منطقهي عمليات، در مشقت نميانداختند و به همين خاطر نيز
راهنماياني به خدمت ميگرفتند تا مسيري انتخاب كنند كه آب و آبادي بيشتري داشته
باشد و مجاهدان بهراحتي، به مقصد برسند و در نتيجه توان جسمي و روحيشان براي
رويارويي با دشمن، حفظ شود و تحليل نرود.[139]
جـ) وضع شعار
(نشان شناسايي) براي هر يك از طوايف و دستههاي فعال در لشكر
شعار لشكر اسامهt
در جنگ با روميان، «يا منصور أمت»[140] بود. شعار
مسلمانان در جنگ با مسيلمهي كذاب «يا محمداه، يا محمداه»[141] بود. قبيلهي
تنوخ در فتح عراق چنين بانگ برميآوردند كه: «يا آل عباد الله» در
جنگ يرموك نيز هر قبيله و دستهاي، شعار مخصوصي داشت كه با آن شناخته ميشد تا
افرادش، بهتر آن را در گير و دار جنگ بيابند و يكجا و يكدست باشند. از جمله
شعارهاي دستهها و طوايف مختلف در جنگ يرموك، ميتوان اشاره كرد به: شعار ابوعبيدهt
و زيردستانش: «أمت، أمت»[142]؛ شعار خالد بن
وليدt و همراهانش: «يا حزبالله»؛ شعار
قبيلهي عبس: «يا لعبس»[143]؛ شعار حمير: «الفتح»؛
نشانِ طوايف دارم و سكاسك: «الصبر، الصبر» و شعار بنيمراد:
«يا نصرالله انزل».[144]
د) وارسي سربازان
و دقت نظر در بهخدمت گرفتن سربازان جديد
يكي از سفارشهاي
ابوبكر صديقt به فرماندهان
لشكري در جريان جنگ با مرتدها، اين بود كه ياران و همرزمانشان را از شتابزدگي و
تبهكاري باز دارند و افراد ناشناس را بدون شناخت قبلي، درميان سپاهيان وارد نكنند
كه مبادا جاسوس باشند و خطري از سوي آنها متوجه مسلمانان شود.[145] ابوبكر صديقt
همچنين فرماندهان را از به خدمت گرفتن كساني كه سوء پيشينهي ارتداد داشتند، منع
كرد تا هيچ خطري از سوي آنها متوجه سپاهيان اسلام نشود.[146] ابوبكر صديقt
در جريان فتح شام به فرماندهان لشكري سفارش كرد كه هنگام مذاكره با قاصدان و
نمايندگان دشمن، محتاط و هشيارانه عمل كنند؛ چنانچه به يزيد بن ابوسفيانt
فرمود: «اگر پيكهاي دشمن، پيشت آمدند، آنان را گرامي بدار و البته آنها را زياد،
نزد خود نگه ندار تا در حالي اردوگاهت را ترك كنند كه چيزي (از اطلاعات جنگي و
اسرار نظامي شما) كسب نكرده باشند. قاصدان دشمن را از اهداف و كارهاي خود باخبر
نكن كه به نقاط ضعفتان پي ميبرند و از برنامههايتان مطلع ميشوند. با آنها در
بخش انبوه لشكرت ملاقات كن (تا از قدرت لشكرت بترسند). كس ديگري را سخنگو نكن و
خودت عهدهدار مذاكره با قاصدان دشمن باش. راز خودت را برملا نكن كه با مشكل مواجه
ميشوي و هرگاه از سپاهيانت مشورت خواستي، سخن راست بگو تا مشورت درستي دريافت كني
و مسايل را از مشاوران پنهان نكن كه در اين صورت، كارت، به خرابي و آشفتگي ميكشد.»[147]
هـ) احتياط و
آمادگي كامل در برابر فريب و شبيخون احتمالي دشمن
ابوبكر صديقt
عدهاي را به گشتزني و پاسباني در راههاي ورودي مدينه گماشت تا با هر حملهي
احتمالي مقابله كنند. ايشان به هنگام اعزام خالد بن وليدt
به جنگ با مرتدها، به او دربارهي فريب و شبيخون عربها هشدار دادند و فرمودند:
«نسبت به شبيخون عربها هشيار و آماده باش.»[148] ابوبكر صديقt
به فرماندهان لشكرها سفارش كرد كه عدهاي را به نگهباني و پاسباني در اطراف
لشكرشان بگمارند و برخي را هم به گشتزني بفرستند تا با حملات احتمالي و نابهنگام
دشمن، مقابله كنند و بدين ترتيب در كمال آمادگي باشند. ابوبكر صديقt
به فرماندهانش دستور داد كه گاهي به نگهبانان، سر بزنند و ببينند كه در انجام
مسؤوليتشان، كوتاهي نميكنند. چنانچه به يزيد بن ابوسفيانt
فرمود: «نگهبانان زيادي را در اطراف اردوگاه پراكنده كن و شب و روز، به طور
ناگهاني و بدون خبر قبلي از آنان سر بزن.»[149] و به عمرو بن
عاصt چنين فرمود:
«يارانت را به نگهباني و پاسباني، دستور بده و خودت، به آنان سر بزن….»[150] فرماندهان
لشكرها، مطابق دستور ابوبكر صديقt عدهاي را در
مسير حركت و در اردوگاهها، به نگهباني و پاسباني ميگماشتند.[151]
و) تأمين
نيازمنديهاي لشكر
ابوبكر صديقt
شتر، اسب و سلاح و جنگافزار ميخريد و در عرصهي جهاد بهكار ميگرفت[152] و غنايمي را
كه در جنگ، بهدست مسلمانان ميافتاد، در اختيارشان قرار ميداد تا در ميدان نبرد
بر ضد دشمن، استفاده شود.[153] يكي از
دستورات ابوبكر صديقt به خالدt
در جريان جهاد با مرتدها، اين بود كه با زاد و توشهي كافي به سوي دشمن برود.[154] هرگاه كه
فرماندهان لشكر اسلام، با دشمن، صلح ميكردند، يكي از شرايط سازش را اين ماده قرار
ميدادند كه آنها، با خوراكيهاي حلالي كه دارند، از مسلمانان پذيرايي نمايند.[155] ابوبكر صديقt
فرماندهان و سپاهيان اسلام را از كشتن گوسفندها و شترهاي دشمن، منع كرد مگر آنكه
قصد خوردنش را داشته باشند.[156]
ز) آرايش نظامي و
صفبندي سپاهيان
ابوبكر صديقt
در جنگها، شيوهي دستهبندي سپاهيان را اجرا كرد كه دستهها به مقتضاي موقعيت جنگ
يا به صلاحديد فرمانده، كم و زياد ميشدند.[157] خالد بن وليدt
نيز در جنگ يرموك، لشكر اسلام را به چندين دسته و گردان تقسيم كرد و لشكر اسلام را
به ترتيبي آرايش داد كه چند مجاهد، در صفوفِ جداگانه و البته بههمپيوسته به
طرزي قرار ميگرفتند كه گنجايش حركت و انتشار داشته باشند. خالدt
در جنگ يرموك خطاب به سپاهيان اسلام چنين فرمود: «دشمنان شما، انبوه و بيدادگرند و
از اينرو آرايش سپاه به چند دسته، آن را در چشم دشمن، بيشتر مينماياند.» خالدt
سپاه اسلام را به ترتيبي كه در صفحات گذشته، بيان كرديم، به سي و شش تا چهل دسته و
گردان تقسيم كرد و لشكر را آرايش خاصي داد كه تا آن زمان درميان عربها بيسابقه
بود و ضمن تعيين اميري براي هر دسته، حيطهي كاري و مسؤوليت فرماندهان را تشريح
نمود.[158]
سيستم صفبندي و آرايش نظامي به ترتيب مذكور، پس از جنگ يرموك در جنگهاي اسلامي،
معمول شد.[159]
ح) تشويق و
برانگيختن سربازان به قتال در راه خدا
ابوبكر صديقt
همواره مسلمانان را به جهاد در راه خدا تشويق ميكرد و با يادآوري اسباب و زمينههاي
پيروزي به مجاهدان و ايجاد اميد به پيروزي در آنان، روحيهشان را براي جهاد تقويت
مينمود تا دشمن را در نگاهشان ناچيز و ناتوان بنماياند و مجاهدان را در رويارويي
با دشمن، جسور و شجاع بار بياورد؛ چراكه جرأت و بيباكي، دستيابي به پيروزي را
آسانتر ميكند.[160] ابوبكر صديقt
خالد بن وليدt را به جانفشاني
در راه خدا تشويق نمود و به او چنين فرمود: «مشتاق مرگ در راه خدا باش تا زندگاني،
به تو ارزاني گردد.»[161] خليفهي رسولخداص به هنگام گسيل لشكريان اسلام به
شام، آنان را به جهاد و جانفشاني در راه خدا تشويق كرد و برايشان دعاي نصرت و
پيروزي نمود.[162]
ط) يادآوري فضيلت
جهاد و شهادت در راه خدا به سپاهيان
ابوبكر صديقt
به سپاهياني كه عازم شام بودند، چنين فرمود: «بدانيد كه در قرآن كريم دربارهي
جهاد در راه خدا چنان ثوابي بيان شده كه هر مسلماني، بايد آرزومند آن باشد؛ همان
ثوابي كه خداي متعال، آن را تجارتي بيان نموده كه نجاتبخش انسان از عذاب الهي است
و مسلمان را به كرامت دنيا و آخرت ميرساند.»[163]
ي) نظرخواهي از
افراد صاحبنظر
نظرخواهي از صاحبنظران،
همان رويهاي است كه از ابوبكر صديقt در جربان جهاد
با مرتدها و در فتوحات شام و در بسياري از مسايل و پيشامدهاي جامعهي اسلامي،
كاملاً نمودار است. ابوبكر صديقt به فرماندهان
نيز دستور داد كه با يكديگر در مسايل و مصالح مسلمانان، مشورت و رايزني كنند.[164] خود ابوبكر
صديقt نيز نمونهي
كامل و برجستهاي در پهنهي مشورت و رايزني ميباشد. وي، در زمان ارتداد برخي از
افراد و قبايل، عمرو بن عاصt را بحضور خواست
و به او فرمود: «اي عمرو! تو درميان قريشيان، انديشمند و صاحبنظر هستي. اينك كه
طليحه، ادعاي پيغمبري كرده، چه نظري داري؟» ابوبكرt
در مورد انتخاب فرماندهان لشكري نيز با عمروt
مشورت كرد و از وي در مورد خالدt نظر خواست. عمروt
گفت: «او، در دل انسان، هواي جنگ و جهاد مياندازد و براي مرگ، داوطلب و آماده
است؛ در ميدان نبرد، صدايي چون صداي گربه و خروشي چون خروش شير دارد.» و بدين
ترتيب ابوبكر صديقt خالدt
را به فرماندهي لشكر اسلام گماشت.[165] خالدt
براي انجام مأموريتش عازم شد و همواره از سپاهيانش نيز در جريان جهاد با مرتدها،
نظرخواهي ميكرد و نتيجهي مشورتها و رايزنيهايش را به فرماندهي كل گزارش ميداد.[166] هنگامي كه
ابوبكر صديقt تصميم گرفت با
روميان جهاد كند، با گروهي از صحابه مشورت كرد و پس از اتفاق نظر صحابه در مورد
جهاد با روميان در شام، لشكري فراهم آورد تا به شام گسيل شوند.[167] يكي از
دستورات و سفارشهاي ابوبكر صديقt به فرماندهان
لشكرهايي كه به شام اعزام شدند، اين بود كه همواره به مسألهي مشورت، توجه داشته
باشند. چنانچه به يزيد بن ابوسفيانt فرمود: «من،
ربيعه بن عامر را با تو همراه كردهام و تو خودت، از توان و قدرتش آگاهي؛ پس او را
پيشاپيش خود قرار بده و با او مشورت نما و با او مخالفت نكن.» يزيدt
گفت: «باشد؛ با او، با احترام و محبت رفتار ميكنم.» ابوبكر صديقt
افزود: «در مسير حركت، خودت و يارانت را در مشقت نينداز و بر قوم و يارانت خشم
نگير؛ در كارها، با آنان مشورت كن و عدل و عدالت را پيشه نما.»[168] ابوبكر صديقt
علاوه بر اين، به يزيدt فرمود: «هرگاه
از سپاهيانت مشورت خواستي، سخن راست بگو تا مشورت درستي دريافت كني و مسايل را از
مشاوران پنهان نكن كه در اين صورت، كارت، از سوي خودت به خرابي و آشفتگي ميكشد.»[169] ابوبكر صديقt
نكات ديگري نيز دربارهي شورا و مشورت به يزيدt
و ديگر فرماندهان اعزامي به شام گفت كه از اصل پايبندي به شورا و مشورت بيرون
نيست.[170]
فرماندهان قشون اسلامي نيز فرمان ابوبكر صديقt
را در مورد مشورت و رايزني با يكديگر، اجرا كردند كه از آن جمله ميتوان به گفتهي
ابوعبيده بن جراحt به عمرو بن عاصt
اشاره كرد كه به او فرمود: «اي عمرو! در بسياري از صحنهها، حضور داشتهاي و
پيشنهادهاي تو، براي مسلمانان مايهي خير و خجستگي شده و اينك كه من، فرماندهي
شما هستم، باز هم فرمان قطعي و بيچون و چرايي نميدهم و خودم را فردي همانند شما
ميدانم. بنابراين هر نظر و پيشنهادي را كه درست ميداني، به من بگو كه من، خودم
را از تو بينياز نميپندارم.»[171] فرماندهان
قشون اسلامي، علاوه بر مشورت و گمانهزني با يكديگر، با فرماندهي كل نيز مكاتبه
ميكردند تا آنها را در مشكلات و چالشهايي كه در مورد ادارهي امور نظامي و
چگونگي عملياتي كردن برنامههاي جنگي فرارويشان قرار ميگرفت، راهنمايي كند.[172]
ك) ملزم ساختن
سپاهيان به انجام حقوق الهي و تكاليف شرعي
يكي از دستورات اساسي ابوبكر صديقt
به فرماندهان لشكري و سپاهيان اسلام، توجه كامل به حقوق الهي بود. چنانچه وي، به
هنگام گسيل عمرو بن عاصt به فلسطين، به
او اين چنين فرمود: «در نهان و آشكار، از خداي متعال بترس و در خلوت و تنهايي از
او شرم و آزرم داشته باش كه او، تو را در حال انجام هر كاري كه باشي، ميبيند. من،
تو را جلودار و فرماندهي كساني قرار دادهام كه پيش از تو مسلمان شده و حرمت و
جايگاه والاتري دارند؛ بنابراين از كساني باش كه براي آخرت، كار و كوشش ميكنند و
در كارت تنها رضاي خدا را هدف قرار بده و براي همراهانت به منزلهي پدر باش.
تأكيد ميكنم كه به نماز توجه زيادي داشته باشي و چون وقت نماز فرا رسد، اذان بدهي
و هيچ نمازي نخواني مگر آنكه چنان اذاني داده شود كه به گوش تمام لشكريان برسد.
هنگام رويارويي با دشمن نيز تقواي الهي پيشه كن و يارانت را به تلاوت قرآن، ملزم
نما و آنها را از يادآوري دوران جاهليت و آنچه از جنس آن دوره ميباشد، منع كن
كه پرداختن به مسايل دوران جاهليت، در ميانشان عداوت و دشمني ميافكند. از خوشيها
و نعمتهاي موقت و گذراي دنيا روي بگردان تا به كساني بپيوندي كه پيش از تو
درگذشتهاند و از آن دست راهبراني باش كه در قرآن ستوده شدهاند؛ خداي متعال، ميفرمايد:
يعني: «ما، آنان را پيشواياني نموديم كه برابر دستور و
رهنمود ما (مردم را به انجام كارهاي نيك رهبري و) راهنمايي ميكردند و
انجام خوبيها و اقامهي نماز و دادن زكات را به ايشان وحي كرديم و آنان، عبادتگزار
ما بودند.»
اندكي تأمل در جريان فتوحات اسلامي، اين
نكته را روشن ميكند كه توفيق الهي، طوري قشون اسلامي را در زمان ابوبكر صديقt
شامل شد كه لشكريان اسلام توانستند پيروزيهاي چشمگيري در عراق و شام به دست
آورند و شوكت دو قدرت ايران و روم را در زمان اندكي درهم شكنند و بسياري از سرزمينهاي
زير سلطهي اين دو قدرت را به قلمرو اسلامي بيفزايند. دلايل و زمينههاي پيروزي
مسلمانان را در دو دسته بايد مورد بررسي قرار داد:
الف) عوامل و
زمينههايي كه با خود مسلمانان در رابطه است.
ب) اسباب و
عواملي كه به وضعيت مناطق فتحشده مربوط ميشود.
عوامل دستهي اول،
عبارتند از:
1ـ ايمان و باور
راستين مسلمانان به حق و حقيقتي كه به خاطرش ميجنگيدند.
2ـ يقين كامل
مسلمانان به پروردگارشان در مسايلي از قبيل چند و چون رزق و روزي، اجل، قضا و قدر
و اينكه همه چيز، به اذن و خواست خداي متعال ميباشد.
3ـ ريشهدار بودن
اصول و انديشههاي درست و استوار جنگي و جهادي در مسلمانان.
4ـ مهرورزي و عدالتگستري
مسلمانان درميان مردم مناطق فتح شده.
5 ـ آسانگيري
مسلمانان در تعيين مقدار جزيه و خراج و پايبنديشان به توافقنامهها و پيمانها.
6 ـ برخورداري
مسلمانان از مردان و فرماندهان بزرگ و ارزشمند.
7ـ رعايت كامل
رهنمودهاي ديني در مورد جنگ و جهاد.[174]
مهمترين عوامل و
زمينههاي دستهي دوم در پيرورزي مسلمانان، عبارتند از:
* ضعف و ناتواني
روم و ايران كه پيامد ظلم و ستم و فساد و تبهكاري، در ميانشان بود. انحراف و كجروي
در بين فارس و روم گسترش يافته و تمدنشان، رو به پيري و فرسودگي نهاده بود. شاهانشان
از حق دور شده و جور و ستمشان، سر به فلك كشيده بود تا بدين ترتيب قانون و سنت
تغييرناپذير الهي در موردشان تحقق يابد كه فرجام هر ظلم و ستمي، نابودي و بربادي
است. اما خداي متعال، مسلمانان را به چنان راه و روشي گرامي داشته بود كه با در
پيش گرفتن منهج و شريعت الهي، زمينهها و اسباب نصرت و پيروزي مسلمانان، تحقق
يافت. مسلمانان، در برخورد با مردم مناطق فتحشده و بناي حكومت، بر اساس دستورات و
رهنمودهاي الهي عمل كردند و به اصلاح و بهكرد جوامع پرداختند. اين نوشتار بنده در
مورد ضعف و ناتواني فارس و روم، بدين معنا نيست كه اين مسأله، عامل مهمي در جريان
پيروزي مسلمانان بوده است. بلكه ضعف و ناتواني فارس و روم، تنها يكي از دلايلي بود
كه در كنار ساير عوامل، آنها را در رويارويي با مسلمانان ناتوان كرده بود. چراكه
آنها از لحاظ قدرت نظامي و اسباب ظاهري قدرت، چيزي كم نداشتند و بلكه صدها هزار
نيروي جنگي كارآزموده كه بسي بيش از تعداد مسلمانان بود، در اختيار داشتند. آنها
در ميادين نبرد از سلاحهايي برخوردار بودند كه براي مسلمانان تازگي داشت. فيلها
و سگهاي پرورشيافتهاي كه آنها را از پشت دژها براي له كردن و شكار مسلمانان ميفرستادند،
تنها نمونهاي از امكاناتي است كه فارسيان و روميان داشتند و مسلمانان، از آن بيبهره
بودند. آنگونه كه برخي پنداشتهاند، چنين نبوده كه دشمنان اسلام، مسلمانان را
اندك و ناتوان بپندارند و براي رويارويي با مسلمانان هيچ گونه آمادگي و اقدام پيشگيرانهاي
اتخاذ نكنند. چنانچه در روايت ابنعساكر آمده است: هرقل، فرماندهان لشكريش را در
حمص جمع كرد و به آنان گفت: «اين، همان چيزي است كه قبلاً به شما هشدار دادم و شما
قبول نكرديد! نتيجهاش اين شد كه عربها، مسيري يكماهه را پيمودند و وضع شما را
دگرگون كردند.» برادر هرقل پيشنهاد كرد تا سپاهياني را براي مرزباني به بلقاء
بفرستند. اين پيشنهاد، پذيرفته شد و مرزبانان در بلقاء مستقر شدند تا اينكه
سپاهيان اسلام در زمان خلافت ابوبكر و عمر رضي الله عنهما به سوي شام روان شدند.[175]
مبحث چهارم
وفات ابوبكر صديق و چگونگي به خلافت رسيدن عمر فاروق
وفات ابوبكر صديق و چگونگي به خلافت رسيدن عمر فاروق
ابوبكر صديقt
در ماه جمادي الآخر سال سيزدهم هجري به شدت مريض شد.[176] ابوبكر صديقt
كه مرگش را نزديك ميدانست، به مردمي كه پيرامونش جمع شده بودند، فرمود: «شما، حال
بيمار مرا ميبينيد و گمان خودم، اين است كه در اثر اين بيماري خواهم مُرد و خداي
متعال، (با مرگ من) شما را از بيعت و پيماني كه با من بستهايد، بيرون خواهد آورد
و كارتان را به شما باز خواهد گرداند. پس هر كه را ميخواهيد، امير خود قرار دهيد
و اگر اين كار را در زندگانيم انجام دهيد، بهتر است تا پس از من، با هم اختلاف
پيدا نكنيد.»[177]
ابوبكر صديقt براي تعيين
خليفهي پس از خود، اقدامات زير را انجام داد:
1ـ ابوبكر صديقt
با بزرگان مهاجرين و انصار، دربارهي جانشين پس از خود مشورت و رايزني كرد. هر يك
از صحابه خودش را از پذيرش مسؤوليت خلافت، دور ميگرفت و يكي از برادران مسلمانش
را كه شايستهي اين منصب ميدانست، براي عهدهدار شدن خلافت، پيشنهاد ميكرد.
نظرات صحابه به قدري گسترده و پراكنده بود كه به اين نتيجه رسيدند كه انتخاب
جانشين ابوبكرt را به خود ايشان
واگذار كنند. بنابراين به نزد ابوبكر صديقt
رفتند و گفتند: «ما، به اين نتيجه رسيديم كه هر كس را كه شما پيشنهاد كنيد، همان
شخص خليفه باشد.» ابوبكرt فرمود: «پس به
من مهلت بدهيد تا جوانب كار را بررسي كنم و نظري بدهم كه به رضاي خدا و مصلحت دين
و بندگان خدا باشد.»
ابوبكر صديقt
عبدالرحمن بن عوفt را احضار كرد و
به او فرمود: «نظرت را دربارهي عمر بن خطابt
به من بگو.» عبدالرحمنt گفت: «از من،
چيزي ميپرسي كه خودت از آن آگاهتري.» ابوبكر فرمود: «باشد؛ نظرت را بگو.»
عبدالرحمنt فرمود: «به خدا
سوگند كه عمر، بيش از تصور شما آدم خوبي است.» ابوبكرt
عثمان بن عفانt را نيز به حضور
خواست و به او فرمود: «مرا از ويژگيهاي عمر بن خطاب باخبر كن.» عثمانt
فرمود: «تو، از ما نسبت به ويژگيهاي عمر، آگاهتري.» ابوبكرt
فرمود: «با اين حال باز هم نظرت را دربارهي عمر بگو.» عثمانt
فرمود: «خدا ميداند كه به گمان من، باطن عمر از ظاهرش خيلي بهتر است و كسي چون
او، درميان ما نيست.» ابوبكر صديقt فرمود: «خداوند،
تو را مورد رحمت خود قرار دهد؛ به خدا سوگند كه اگر عمر خلافت را نپذيرد، دست از
تو برنخواهم داشت.» ابوبكر صديقt اسيد بن حضيرt
را نيز به حضور خواست و نظرش را دربارهي عمرt
پرسيد. اسيدt فرمود: «خداوند،
عمر را پس از تو، بهترين قرار داده؛ او، به رضاي خدا خشنود ميشود و آنچه، مايهي
ناخرسندي و خشم خدا است، او را به خشم ميآورد. باطنش، از ظاهرش بهتر است و كسي به
قوت او نيست كه كار خلافت را عهدهدار شود.» ابوبكر صديقt
با سعيد بن زيدt و برخي ديگر از
بزرگان مهاجرين و انصار نيز مشورت كرد كه همهي آنها غير از طلحهt،
نظر يكساني دربارهي عمرt داشتند. طلحهt
از اين ميترسيد كه شدت و سرسختي عمر فاروقt،
مشكلساز شود. وي به ابوبكر صديقt فرمود: «تو كه
عمر را اين چنين شديد و سختگير ميبيني و مي خواهي او را جانشين خود كني، در پاسخ
اين كارت به خدا چه خواهي گفت؟» ابوبكرt فرمود: « مرا
بنشانيد» و چون او را نشاندند، به طلحهt چنين فرمود:
«آيا مرا از خدا ميترساني؟ ناكام باد آن كس كه در ادارهي امورتان، ظلم و ستم
كند. در پاسخ خدا خواهم گفت: خدايا! من، بهترين بندهات را خليفه ساختم.»[178] ابوبكر صديقt
در پاسخ كسي كه عمرt را در كمال
خوبي، خشن معرفي كرد، فرمود: «دليلش، اين است كه او (عمر) مرا بسيار ملايم ميبيند
و چون عهدهدار كار خلافت شود، بسياري از سختگيريهايش را ترك ميكند.»[179]
2ـ ابوبكرt پس از رايزني با صحابه در مورد جانشيني عمرt،
حكمي در اينباره نوشت تا در مدينه و درميان سپاهيان اسلام خوانده شود. متن حكم،
به شرح زير بود:
[19]- بنا بر گزارش تاريخ، نخستين جنگي هم كه در سرزمين شام،
صورت گرفت، جنگ عريهي عربات در منطقهي فلسطين بود. نگاه كنيد به: البداية و
النهاية ج7، ص6 (مترجم)
[24]- در البداية و النهاية چنين آمده است: ابوبكرt پس از آنكه
آهنگ شام كرد، اميراني را كه در شبهجزيره پراكنده بودند، گرد آورد. ابوبكر صديقt عمرو بن عاصt را مأمور جمعآوري
زكات قبيلهي قضاعه كرده بود و اين، از آن دست مسؤوليتهايي بود كه عمروt از سوي رسولخداص نيز بدان
مأمور شده بود. ابوبكرt نامهاي به
عمروt نوشت و او را
براي حركت به سوي شام فراخواند. نامه چنين بود: «من، تو را به همان كاري
بازگرداندم كه رسولخداص آن را به تو واگذار كرده بودند. اينك ميخواهم به تو
مأموريت ديگري بدهم كه براي زندگاني و آخرتت بهتر است؛ مگر اينكه همين كار را بيشتر
دوست باشي.» نگاه كنيد به: البداية و النهاية، ج7، ص5، چاپ دار احياءالتراث العربي
به سال 1417هجري.(مترجم)
[29]- سورهي يوسف، آيهي67: «اي فرزندانم! از يك دروازه (به
مصر) داخل نشويد و از درهاي مختلف وارد شويد (تا از هر آسيبي در امان بمانيد. ولي
بدانيد كه من، با اين تدبير) نميتوانم چيزي را كه خداوند، مقرر كرده، از شما دور
سازم (و آنچه خدا بخواهد، همان ميشود.) حكم و فرمان، تنها از آن خداست و من، بر
او توكل ميكنم و بايد توكلكنندگان، به او توكل نمايند (و كار خود را به او
بسپارند.)»
[30]- در الكامل، پسر توذر آمده و در تاريخ طبري توذرا؛ در
البداية و النهاية، آمده است كه جرجه مأمور رويارويي با يزيد بن ابوسفيان شده بود.
جرجه مسلمان شد و به شهادت رسيد كه داستانش در صفحات بعدي همين كتاب آمده
است.(مترجم)
[37]- در البداية و النهاية به جاي عربه، جنگ عريه ذكر شده و در
طبري، عربه آمده است كه ياقوت، آن را نام مكاني در فلسطين دانسته است. (مترجم)
[47]- حركت نامنظم، نوعي شيوهي حركتي در انتقال رزمندگان به
مناطق عملياتي ميباشد كه شباهت بسياري با شيوهي حركت جنگجويان چريك دارد و از آن
به حركت گوريلايي نيز ياد ميشود. گوريلا، واژهاي است اسپانيايي به معناي جنگ
پراكنده.(مترجم)
[48]- استراتژي، واژهاي است يوناني به معناي سرداري و سپهسالاري
و در اصل اصطلاحي است نظامي به معناي سنجيدن وضع خود و دشمن و طرح نقشه به قصد
رويارويي با حريف در بهترين و مناسبترين وضع ممكن. البته اين واژه، مفهومي گستردهتر
يافته و اينك به هر روش كلي براي رسيدن به هدفي مشخص و كلي استراتژي ميگويند.(مترجم)
[57]- ابوبكر الصديق، نزار حديثي، ص70؛ ابناسحاق و مدايني، جنگ
اجنادين را پيش از جنگ يرموك دانستهاند. در اين جنگ تعدادي از صحابه شهيد شدند.
فرماندهي روميان، شخصي به نام ابن هزارف را كه از قضاعه بود، براي بررسي وضع
مسلمانان فرستاد و چون ابنهزارف بازگشت، به روميان اين چنين گزارش داد كه:
مسلمانان در شب همانند راهبان عابدند و در روز مجاهدان يكهسوار؛ اگر پسر پادشاه
اينها هم دزدي كند، دستش را قطع ميكنند و اگر زنا نمايد، سنگسارش مينمايند.
فرماندهي روميان با شنيدن گزارش جاسوسش گفت: اگر راست بگويي، مردن و زير زمين
رفتن، بهتر از رويارويي با چنين افرادي است. فرماندهي روميان در اين جنگ بنا بر
آنچه در البداية و النهاية آمده، قيقلان بوده است. طبري، قبقلار را نام فرماندهي
روميان در جنگ اجنادين آورده و گفته است: علماي شام، تذارق برادر هرقل را فرماندهي
روميان در اين جنگ دانستهاند و ابناثير نيز در الكامل، تذارق را فرماندهي روميها
گفته است.(مترجم)
[60]- در تاريخ طبري، واقواصه ثبت شده و در البداية و النهاية،
واقوصه آمده است كه نام رود و صحرايي در منطقهي حوران شام ميباشد.(مترجم)
[61]- حافظ عمادالدين اسماعيل ابنكثير، در البداية و النهاية
تعداد مجاهدان را سي و شش تا چهلهزار نفر ذكر كرده است.(مترجم)
[64]- در البداية و النهاية آمده است كه قباب بن اشيم، امير اين
دسته بود و طبري، نام قباث را ذكر كرده است.(مترجم)
[67]- (نور ـ 55) يعني: «خداوند، به كساني از شما كه ايمان آورده
و كارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده ميدهد كه آنان را در زمين خليفه سازد؛
همان گونه كه پيشينيان (نيكوكار و دادگر) ايشان را جايگزين (ستمگران) پيش از آنها
كرد…»
[77]- قبايل ازد، مذحج، حضرموت و خولان در راست سپاه اسلام قرار
داشتند. نگاه كنيد به: البداية و النهاية. فرماندهي دستهي چپ سپاه روم شخصي به
نام ديرجان بود كه به گفتهي واقدي فرماندار بصري بوده و با خالد جنگيده بود. وي،
به دست عبدالرحمن پسر ابوبكر صديق به هلاكت رسيد.(مترجم)
[79]- فتوحالشام ازدي، ص222؛ در البداية و النهاية آمده است كه
ابوسفيان پيش از آغاز جنگ به زنان گفته بود: «هر كه را گريزان ديديد، با سنگ بزنيد
تا به ميدان باز گردد.» البته در يرموك برخي از زنان مسلمان نيز جنگيدند و تعداد
زيادي از روميها را به هلاكت رساندند؛ از زنان رزمنده ميتوان، اشاره كرد به:
خوله بنت ازور، خوله بنت ثعلبهي انصاري، كعوب بنت مالك بن عاصم، سلمي بنت هاشم،
هند بنت عتبه بن ربيعه و….(مترجم)
[89]- العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص179؛ در
البداية و النهاية و نهاية الارب آمده است كه اين تعداد از كشتههاي دشمن، غير از
سواران و پيادههايي است كه در ميدان جنگ كشته شدند.(مترجم)
[90]- البداية و النهاية (7/14)؛ در البداية و النهاية بدين نكته
تصريح شده كه خبر وفات ابوبكر صديق در اثناي جنگ به خالد رسيد و او نامه را در
تيردانش گذاشت و به مسلمانان چيزي از وفات ابوبكر نگفت تا روحيهي مسلمانان ضعيف
نشود. ابنكثير، منجمه بن زنيم را پيك حجاز به يرموك به هنگام وفات ابوبكر ذكر
كرده و طبري، نام محميه را آورده است.(مترجم)
[116]- سورهي فتح، آيهي29: «محمد، فرستادهي خدا است و كساني كه
با او هستند، در برابر كافران، تند و سرسخت و نسبت به يكديگر، مهربان و دلسوزند.
تو، ايشان را (همواره) در حال ركوع و سجود ميبيني…»
[141]- قابل يادآوري است كه اين شعار، به معناي مددخواهي از محمد
مصطفيص نيست؛ بلكه به چنين تركيبهايي در
اصطلاح، ندبه ميگويند كه برانگيزندهي عواطف و احساسات دروني است؛ از اينرو «يا
محمداه»، از آن جهت شعار مسلمانان در جنگ با مسيلمهي كذاب بود كه عواطف دروني
مجاهدان را براي دفاع از دين محمدص برانگيزد و سبب
خيزش قواي دروني آنها براي دلسوزي به آيين محمدي و در نتيجه، جانفشاني در راه
دفاع از اسلام گردد.(مترجم)
[143]- جملات و كلماتي از اين دست كه در آن، پس از حرف ندا، «ل»
تعجب ميآيد، چنين معنا مييابد كه: شگفتا از عبس كه عجيب قبيلهاي است و در واقع
يادآور حماسههاي قومي به قصد خيزش احساسات ديني در راستاي قتال و جهاد في سبيل
الله ميباشد.(مترجم)
[179]- الكامل (2/79)؛ نويري در نهاية الأرب، گفتهي ابوبكر را
بيش از اين آورده كه: «… عمر، در پارهاي از موارد كه از كسي خشمگين ميشدم،
مرا به ملايمت و گذشت فرا ميخواند و برخي اوقات كه مرا ميديد، بيش از حد نرمي و
ملايمت ميكنم، مرا به شدت و سختگيري وادار ميكرد.»(مترجم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر