بسم الله الرحمن الرحيم
اين، حكم ابوبكر صديق t
در واپسين لحظات زندگانيش و در زماني است كه در حال ترك دنيا و رفتن به آخرت ميباشد؛
شرايطي كه كافر، مسلمان ميشود و دروغگو، رو به صداقت و راستي مينهد. من، عمر را
جانشين پس از خود بر شما ساختم؛ پس از او حرفشنوي و اطاعت كنيد. من، در جهت رضاي
خدا و رسولش و در راه منافع دين، از هيچ تلاشي فروگذار نكرده و قصدي جز خير و
نيكي براي شما نداشتهام. بنابراين با شناختي كه من، از عمر دارم، گمان من، اين
است كه عمر، عدل و داد پيشه سازد و اگر غير از اين كند، هر كسي پيامد كارش را ميبيند.
من، خواهان خير و نيكي بودم و از غيب خبر ندارم. وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ[1] (شعراء:227)
يعني: «و كساني كه ستم ميكنند، خواهند دانست كه بازگشتشان،
به كجا است و چگونه سرنوشتي دارند؟»
آخرين نظر و
راهنمايي ابوبكر صديقt اين بود كه عمرt
عهدهدار امور خلافت شود. چراكه دنيا، به مسلمانان رو نهاده بود و ابوبكر ميدانست
كه اگر مردم، به دنيا دل ببندند، غرق خواستهها و مظاهر فريبندهي دنيا ميشوند و
بدينسان دنيا، بر آنان چيره گشته و آنها را اسير خود ميكند. چراكه رسولخداص فرمودهاند: (فواللّهِ
لا الفقرَ أخشي عليكم و لكن أخشي عليكم أن تبسط عليكم الدنيا كما بُسِطت علي مَن
كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها و تهلككم كما أهلكتهم) يعني:
«به خدا كه من، بر شما از فقر و تنگدستي بيمناك نيستم؛ بلكه از اين ميترسم كه
دنيا، همانطور كه بر پيشينيان شما گشوده شد، بر شما نيز گشوده گردد و همانند
آنان، در دنياطلبي زيادهروي كنيد و بدين ترتيب دنيا، آنگونه كه پيشينيان شما را
نابود كرد، شما را نيز به هلاكت و نابودي بيفكند.»[2]
ابوبكرt
با درك آگاهانهي اين مسأله، كسي را عهدهدار امور مردم كرد كه مانند دارويي مفيد،
اين مرض را درمان كند و بهسان كوهي استوار در برابر دنياطلبي بايستد تا پيامدهاي
شوم دنياطلبي، از مردم دور شود. عمرt شخصيتي بود كه
رسولخداص دربارهاش
فرمودهاند: (…والّذي نفسي
بيدِهِ ما لقيكَ الشيطانُ سالكًا فجًّا قط إلاّ سلك فجًّا غير فجِّك) يعني:
«…قسم به ذاتی كه جانم در دست اوست،
شيطان، تو را (اي عمر) در حال گذر از راهي نميبيند مگر آنكه راهي غير از راه تو
را در پيش ميگيرد.»[3]
به خاطر همين پختگي عمر فاروقt بود كه با
شهادتش، خلأ بزرگي در امت ايجاد شد و حوادث ناگوار و فتنههاي زيادي شكل گرفت.
اين، از فراست و خبرگي ابوبكر صديقt بود كه شخصيتي
چون عمر فاروقt را جانشين خود و
عهدهدار ادارهي امور مسلمانان كرد. عبدالله بن مسعودt
ميگويد: سه نفر از همه زيركتر و هشيارتر بودهاند:
1ـ دختر شعيب كه به
پدرش گفت: «اين شخص (موسي) را استخدام كن كه بهترين شخصي را كه بايد بهكار بگيري،
شخصي است كه نيرومند و درستكار باشد.»
2ـ كسي كه يوسف را
در مصر خريداري كرد و به همسرش گفت: «او را گرامي بدار كه شايد براي ما مفيد باشد
يا حتي او را به فرزندي بگيريم.»
3ـ عمر فاروقt
به حضور ابوبكر صديقt رفت و چون
ابوبكرt، عمرt
را از اين قصد باخبر كرد كه ميخواهد او را به عنوان جانشين پس از خود معرفي كند،
عمرt نپذيرفت. ابوبكر
صديقt او را با شمشير
تهديد كرد و عمرt كه راهي جز
پذيرش مسؤوليت خلافت نميديد، ناگزير پذيرفت.[6]
4ـ ابوبكرt
براي آنكه هيچگونه ابهامي در مورد جانشيني عمرt
باقي نماند، شخصاً به مردم فرمود: «آيا به اين شخص كه خليفهي شما كردم، راضي
هستيد؟ به خدا سوگند كه من، در اين مورد بسيار انديشيدم و هيچ يك از نزديكان و
خويشان خود را خليفه نكردم و عمر بن خطابt
را خليفهي شما نمودم؛ پس از او اطاعت كنيد و سخنش را گوش دهيد.» مردم گفتند:
شنيديم و اطاعت ميكنيم.[7]
5 ـ ابوبكر صديقt
با خدايش راز و نياز كرد و اذعان كرد كه: «خدايا! من، عمر را بدون دستور پيامبرت
خليفه كردم و جز خير و صلاح مردم را نميخواستم. من، از اين ترسيدم كه آنان دچار
فتنه شوند؛ به همين خاطر بهترينشان را به عنوان كاردارشان معرفي نمودم؛ او بيش از
همه مشتاق آن چيزي است كه مايهي رشد و تعالي مردم است و اينك به خواست تو چنين
حالي دارم كه گويا خواهم مُرد؛ پس كسي را به جاي من بر بندگانت بگمار (كه نيك و
شايسته باشد.)»[8]
6 ـ ابوبكر صديقt
كه به قصد جلوگيري از بروز فتنه و پيامدهاي منفي آن، خواهان خليفه شدن عمر فاروقt
بود، به عثمان بن عفانt دستور داد كه
حكم خلافت عمرt را براي مردم
بخواند و براي عمرt بيعت بگيرد.
عثمانt همين كار را كرد
و خطاب به مردم فرمود: «آيا با كسي كه در اين حكم، مشخص شده، بيعت ميكنيد؟» مردم
گفتند: بله. و بدين ترتيب همه، خلافت عمرt
را پذيرفتند و به آن راضي شدند.[9]
7ـ پس از ابلاغ حكم
خلافت عمرt و قرائت آن
درميان مردم، پيش از وفات ابوبكر صديقt، با عمرt
بيعت شد و بيآنكه بيعت ديگري صورت بگيرد، عمرt
بلافاصله پس از وفات ابوبكر صديقt زمام امور خلافت
را بهدست گرفت.[10]
بازنگاهي در چگونگي به خلافت رسيدن عمر فاروقt
نشان ميدهد كه عمرt به اتفاق خبرگان
و صاحبنظران به خلافت رسيده است؛ چراكه خبرگان و بزرگان صحابه، مسألهي انتخاب
خليفه را به شخص ابوبكر صديقt واگذار كردند.
ابوبكر صديقt نيز پس از مشورت
و رايزني با مسلمانان، عمرt را به عنوان
جانشين خود معرفي كرد كه اين امر، مورد پذيرش عموم مسلمانان قرار گرفت. به هر حال
خبرگان و صاحبنظران هر جامعهاي، نمايندگان مردم به شمار ميروند و بدين ترتيب
انتخاب عمرt به عنوان خليفه
بر اساس صحيحترين شيوههاي انتخاباتي و مشورتي، انجام شده است.[11] هرچند كه
كارهاي انجام شده در انتخاب عمرt به عنوان خليفه،
با اقداماتي كه در به خلافت رسيدن ابوبكر صديقt
صورت گرفت، متفاوت ميباشد، اما قدمهايي كه ابوبكر صديقt
براي انتخاب و معرفي جانشين خود برداشت، در هيچ حالي از دايرهي شورا و مشورت
بيرون نيست.[12]
عمر فاروقt بر اساس مشورت و
اتفاق نظر مسلمانان به خلافت رسيد و تاريخ، هيچگونه اختلافي گزارش نداده كه در
مورد به خلافت رسيدن عمرt به وجود آمده و
يا كسي در دوران خلافت عمرt مدعي منصب خلافت
شده باشد. بلكه همگان دربارهي خلافت عمرt
به اتفاق نظر رسيده و در زمان خلافتش نيز از او بهطور كامل حرفشنوي داشتهاند.[13]
8 ـ وصيت ابوبكر
صديقt به عمر فاروقt:
ابوبكر صديقt،
عمرt را احضار كرد تا
به او اهميت كاري را كه عهدهدار شده، يادآوري كند و هرگونه مسؤوليتي را از گردنش
بردارد تا در حالي به سفر آخرت برود كه تمام تلاشش را در انجام مسؤوليتش انجام
داده و هيچگونه كوتاهي و قصوري نكرده باشد.[14] در وصيت ابوبكرt
به عمرt آمده است: «اي
عمر! تقواي الهي پيشه كن و بدان كه براي خداوند در شب، حقوقي است كه اگر روز انجام
شود، پذيرفته نميگردد و در روز نيز كارهايي است كه اگر شب انجام شود، خداوند
متعال، آن را نميپذيرد. او، عمل مستحب را تا آنگاه كه به فرايض و واجبات رسيدگي
نشود، قبول نميكند. سنجه و ترازوي اعمال در روز قيامت ، به پيروي حق بستگي دارد و
ترازوي كساني كه در دنيا از حق پيروي ميكنند، سنگين ميباشد و سزاوار است كه
ترازويي كه فرداي قيامت در آن، حق سنجيده ميشود، سنگين باشد. ترازوي كساني كه در
دنيا از باطل پيروي كردهاند، بسيار سبك ميباشد و بايد ترازويي كه فرداي قيامت در
آن، باطل، نهاده و سنجيده ميشود، سبك باشد. خداي متعال، يادي از بهشتيان به ميان
آورده كه در ازاي بهترين اعمالشان، به آنان پاداش ميدهد و از بدترين كردههايشان
درگذر ميفرمايد. پس هرگاه كه اينها را به ياد آوردي، بگو: من، از اين ميترسم كه
مبادا در زمرهي اين افراد نباشم. خداي متعال جهنميها را ياد كرده كه نتيجهي
بدترين اعمالشان را ميچشند. هرگاه اينها را به ياد آوردي، بگو: من، اميدوارم كه
از جملهي اين افراد نباشم؛ چراكه هر بندهاي بايد هم از خدا بترسد و هم به رحمتش
اميدوار باشد؛ بيخودي و بدون عمل به اين دل نبندد كه خدا نجاتش ميدهد و در عين
حال از رحمت خداوند، نااميد نيز نباشد. بنابراين اگر به وصيتم عمل كني، مرگِ
نخواستني كه راه فراري از آن نداري و از آن بدت ميآيد، برايت دوستداشتني ميشود.»[15]
عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد:
«ابوبكرt در يك روزِ سرد،
آبتني كرد و پس از آن پانزده روز تب نمود و بيمار شد و چون نميتوانست به مسجد
برود، عمرt را امام كرده
بود. مردم براي عيادت ابوبكرt ميآمدند و
عثمانt بيش از همه در
دورهي بيماري ابوبكرt به ديدنش ميآمد.»[16] هنگامي كه
بيماري ابوبكرt شديد شد، به او
گفتند: آيا برايت طبيب بياوريم؟ ابوبكرt فرمود: «مرا
ديده و گفته است كه من، هر كارى كه بخواهم انجام مي دهم.»[17] عايشه رضي الله
عنها ميگويد: ابوبكر صديقt فرمود: «نگاه
كنيد و ببينيد كه از زماني كه به خلافت رسيدهام، چهقدر در مال و دارايي من ،
افزوده شده و آن را به جانشين من بازپس دهيد.» بررسي كرديم و ديديم كه يك غلام
سوداني كه پرستار بچههايش بوده و يك شتر كه در آبياري باغش از آن استفاده ميكرده،
در اين مدت به داراييش افزوده شده است. آنها را پيش عمرt
فرستاديم. عمرt آنها را در
حساب بيتالمال منظور كرد و در حال گريه فرمود: «خدا، ابوبكر را رحمت كند؛ او،
كساني را كه پس از او عهدهدار امور باشند، به زحمت انداخت.»[18]
عايشه رضي الله
عنها ميفرمايد: در بيماري وفات ابوبكرt بر بالينش حاضر
شده و چون ديدم كه او، محتضر است و نفس، در سينه دارد، اين بيت را خواندم:
لعمرك ما يغني الثراء عن الفتي |
إذا حشرجت يوماً و ضاق بها الصدر |
يعني: «قسم ميخورم
كه چون جان جوانمرد، به گلويش رسد و سينهاش، تنگ شود، مال و ثروت هيچ سودي
ندارد.»
عايشه رضي الله عنها ميافزايد: ابوبكرt
طوري به من نگريست كه گويا خشمگين است و سپس فرمود: «اي مادر مؤمنان! اين طور
نيست؛ بلكه فرمودهي خداوند، حق و راستتر است كه:وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ۖ ذَٰلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (ق:19)
يعني: «سكرات و سختيهاي موت (سرانجام فرا ميرسد و) حقيقت
را به همراه ميآورد (و صحنههاي سخت آخرت را كم و بيش به شما نشان ميدهد و)
اين، همان چيزي است كه از آن ميگريختي.»
ابوبكرt
سپس فرمود: «من، هيچ يك از افراد خانوادهام را به اندازهي تو دوست ندارم و قبلاًَ
فلان نخلستان را به تو بخشيدهام؛ اما اينك دربارهي اين باغ در انديشهام و ميخواهم
آن را هم جزو ميراث، منظور كني.» عايشه رضي الله عنها گفت: باشد و سپس باغ اهدايي
پدرش را در مال ميراث قرار داد. ابوبكرt علاوه بر اين
فرمود: «من، از زماني كه عهدهدار امور مسلمانان شدهام، هيچ درهم و ديناري از
ايشان نخوردهام؛ بلكه از باقيماندهي خوراك ايشان ميخوردم و خشنترين لباس را
ميپوشيدم. از اموال عمومي، چيزي جز اين غلام حبشي[19]، اين شتر و اين
قطيفه، پيش من نيست. اينها را پس از وفاتم، به عمر تحويل بده.» عايشهي صديقه رضي
الله عنها پس از وفات ابوبكرt، غلام، شتر و
قطيفه را پيش عمرt فرستاد و چون
قاصد عايشه، آنها را به عمرt تحويل داد، عمر
فاروقt بهشدت گريست و
سه بار فرمود: «خدا، ابوبكر را رحمت كند؛ او، جانشينان خود را به زحمت
انداخت.»[20]
در روايتي آمده است: ابوبكرt در بيماري وفاتش
فرمود: «من، از بيتالمال ششهزار درهم براي خود (به عنوان حقوقي كه برايم تعيين
شده بود،) هزينه كردهام و باغي در فلانجا دارم.»[21] پس از وفات
ابوبكرt اين ماجرا را
براي عمرt بازگو كردند.
عمر فرمود: «خدا، ابوبكر را رحمت كند. او، دوست داشت كه پس از خود، براي هيچ كس
جاي قيل و قالي بهجا نگذارد.»[22]
آري! از آنچه
گذشت، ميزان توجه و پرهيختگي ابوبكر صديقt
نسبت به بيتالمال و اموال عمومي، نمايان ميشود. ابوبكر صديقt
با آنكه براي رسيدگي به امور مسلمانان ناگزير شد دست از كار و تجارتش بدارد، باز
هم به تأمين هزينههاي ضروريش از بيتالمال در حد رفع گرسنگي و پوشش سادهاي كه
بدنش را بپوشاند، بسنده كرد و در عين حال چنان خدماتي به مسلمانان ارائه داد كه
هيچ خزانهاي، قادر به انجام و به عبارتي پرداخت هزينههاي چنان خدماتي نيست.
ابوبكرt به هنگام وفاتش
كه مقدار اندكي از اموال عمومي را در اختيار داشت، دستور داد آن را بهطور كامل به
خزانهي مسلمانان مسترد كنند تا سبكبار و آسودهخاطر به ديدار خدايش برود و تنها
تقواي الهي و ايماني كامل،توشهي سفرش باشد. قطعاً اين عملكرد ابوبكر صديقt،
آموزهاي براي خردمندان است.[23] اينكه ابوبكر
صديقt در ازاي ميزان
برداشتش از بيتالمال، زمين شخصي خود را به حساب اموال عمومي منظور كرد، نشانهي
زهد و تقواپيشگي وي ميباشد كه ميخواست بدور از دنياطلبي و هر منفعت گيتيانه و
تنها به رضاي خداي متعال، به امور مسلمانان رسيدگي كند.
بيماري ابوبكر صديقt
مدت پانزده روز طول كشيد تا اينكه روز دوشنبه 22 جمادي الثاني سپري شد و شب سهشنبه
فرا رسيد. ابوبكرt از عايشه رضي
الله عنها پرسيد: «رسولخداص در چه
روزي وفات كردند؟» عايشه رضي الله عنها پاسخ داد: «روز دوشنبه.» ابوبكرt،
ابراز اميدواري كرد كه همان شب به ديدار حق برود و سپس پرسيد: «رسولخداص را در چه كفن كرديد؟» عايشه فرمود:
«رسولخداص را در
سه پارچهي سفيد كه بافت سحول يمن بود، كفن كردند و پيراهن و عمامهاي در آن
نبود.» ابوبكرt فرمود: «اين
جامهام را ببين؛ آن را شسته و دو پارچهي ديگر به آن اضافه كن.» به ابوبكرt
گفتند: «اينك خداي متعال، فراخي نعمت داده است. شما را در پارچهاي نو كفن ميكنيم.»
ابوبكرt در پاسخ اين
پيشنهاد فرمود: «شخص زنده براي نگهداري از خود، به لباس نو و جديد ، نيازمندتر
است؛ چراكه مرده، چركين شده و ميپوسد و (نيازي به لباس نو ندارد.)»[24] ابوبكرt
وصيت كرد كه همسرش اسماء بنت عميس[25] او را غسل دهد
و در كنار قبر رسولخداص او را
دفن كنند. آخرين سخن ابوبكرt اين بود:
«خدايا! مرا مسلمان بميران و به نيكوكاران ملحق فرما.»[26]
مدينه كه از وفات ابوبكر صديقt
يكه خورده بود، از زمان وفات رسولخداص چنان
غم و اندوهي به خود نديده و آكنده از غم و اندوه شده بود. علي بن ابيطالبt
در حالي كه گريه ميكرد و كلمهي استرجاع ( انا لله وانا اليه راجعـون ) بر
زبانش بود، به خانهي ابوبكرt رفت و فرمود:
«اي ابوبكر! خدا تو را بيامرزد. تو، رفيق و مونس رسولخداص بودي؛ تو، دلآرام و مورد اعتماد رسولخداص بودي و آن حضرتص رازش را با تو درميان ميگذاشت و از
تو نظر ميخواست؛ تو، خالصانهتر و پيش از همه مسلمان شدي و ايمان و يقينت، از همه
محكمتر بود. بيش از همه خداترس و ديندار بودي؛تو، بيشتر و بهتر از همه رسولخداص را همراهي كردي و به خاطر اسلام،
سختيهاي زيادي كشيدي. مناقب و فضايل تو، از همه بيشتر است و جايگاهت، رفيع و
والاتر از همگان؛ راه و روش تو، از راهها و شيوههاي ديگر مسلمانان، همانندي و شباهت
بيشتري به رهنمودهاي رسولخداص دارد و
منزلت و مقامت در پيش رسولخداص از همه
فراتر بود. خداي متعال، به تو پاداش نيكي از طرف رسولخداص و اسلام، عنايت كند؛ چراكه تو، در زماني
رسولخداص را
تصديق كردي كه مردم، تكذيبش كردند و براي آن حضرتص به منزلهي گوش و ديده بودي.[27] اللهY
تو را در قرآن، صديق و راستگو ناميد و فرمود: وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[28] تو، در
آن زمان كه مردم، بخل ورزيدند، رسولخداص را با
اموالت ياري رساندي و بدانگاه كه مردم از ياري او خودداري كرده و نشستند، تو به
همراه آن حضرتص در
برابر سختيها ايستادي و در شرايط سخت، به بهترين شكل، او را همراهي نمودي. تو، در
سفر هجرت با رسولخداص همراه
شدي و آنگاه كه در غار بوديد، سكينه و آرامش نازل شد. تو، جانشين خوبي براي رسولخداص در دفاع از دين و رسيدگي به امور
امت بودي و هنگام ارتداد و از دين برگشتن مردم، به بهترين شكل، خلافت كردي و طوري
امور را سر و سامان دادي كه خليفه و جانشين هيچ پيامبري، چنان عملكردي نداشته است.
زماني كه صحابهy سستي كردند، تو
بپا خاستي و بههنگام سستي و ضعفشان، قوي و قدرتمند ظاهر شدي و راه رسولخداص را محكم و استوار پيمودي. تو، همانگونه
كه رسولخداص دربارهات
فرمودهاند، از لحاظ جسمي نحيف و لاغر بودي و در امر دين، قوي و استوار؛ تو در
نگاه خود كوچك بودي و فروتني ميورزيدي؛ اما نزد خدا و در چشم مردم، بزرگ و قابل
احترام بودي. نه تو از كسي عيبجويي ميكردي و نه در تو، براي ديگران جاي طعن و
عيبجويي بود. هيچ مخلوقي، نزد تو خوار و زبون نبود. انسان ضعيف و حقباخته را گرامي
ميداشتي و حقش را ستانده، به او بازپس ميدادي. هر دور و نزديكي در چشم تو يكسان
بود. كسي به تو نزديكتر بود كه بيش از ديگران فرمانبردارتر و متقيتر بود. حال و
وضع تو، حقيقت، صداقت و مهرورزي بود. گفتارت، آكنده از دانش و دورانديشي و كردارت،
مملو از صبر، استواري و نظم بود. انديشهي استوار و آگاهي داشتي. دين و ايمان، به
وسيلهي تو قوت و نيرو يافت و بدين ترتيب دين خدا، نمايان شد و پيروز گشت. به خدا
سوگند كه تو، از همگان پيشي گرفتي و (آنچنان كارنامهي درخشاني از خود باقي
گذاشتي كه) جانشينان پس از خود را در زحمت و مشقت انداختي و به خير و نيكي آشكاري،
دست يافتي. همه، از خداييم و به سوي او باز ميگرديم. به قضاي الهي راضي هستيم و
كارمان را به او واگذار ميكنيم. بهخدا سوگند كه مسلمانان، پس از رسولخداص كسي چون تو را نمييابند كه تو،
مايهي عزت دين بودي و براي اسلام، حكم سنگر و پناهگاه را داشتي. اينك كه خداي متعال،
تو را به پيامبرش ملحق كرده، از او ميخواهيم كه ما را از خير و نيكيهايت محروم
نكند و ما را پس از تو، از ضلالت و گمراهي مصون بدارد.»
مردم ساكت بودند و به سخنان علي مرتضيt
گوش ميدادند تا اينكه سخنانش تمام شد و صداي گريه برخاست و به عليt
گفتند: «راست گفتي.»[29]
در روايتي آمده است: پس از آنكه ابوبكرt
را كفن كردند، عليt كنار جنازهي
ابوبكر صديقt رفت و فرمود:
«كسي، نزد من دوستداشتنيتر از ابوبكر كه اينك در كفن پيچيده شده، نبود؛ هيچ كس،
نميتوانست همانند ابوبكر، دربارهي خدا، از قرآن سخنراني كند.»[30]
در اين مورد كه ابوبكر صديقt
همانند رسولخداص در سن
63 سالگي وفات نمود، اتفاق نظر وجود دارد. همسرش اسماء بنت عميس رضي الله عنها بنا
بر وصيت خود ابوبكر صديقt ايشان را غسل
داد.[31] ابوبكر در كنار
قبر رسولخداص طوري
دفن شد كه سرش برابر شانهي آن حضرتص قرار
گرفت.[32] عمر بن خطابt
نماز جنازهاش را امامت داد و عثمان، طلحه و عبدالرحمن پسر ابوبكر به همراه عمرy
براي خاكسپاري ابوبكرt وارد قبر شدند و
لحد (شكاف كنار قبر) ابوبكرt متصل به قبر
رسولخداص قرار
گرفت.[33]
ابوبكر صديقt
پس از جهاد بزرگ و فراواني كه در راه خدا كرد و دين اسلام را گسترش داد، از دنيا
رحلت كرد. بدون ترديد تمدن بشري، مديون اين بزرگمرد تاريخ است كه پرچمدار دعوت
رسولخداص پس از
وفات ايشان شد و درخت دعوت پيامبر اكرمص را در
برابر آفات، مصون داشت و تخم عدالت و آزادي را در زمين كاشت و با خون شهيدان
والامقام، آبياري نمود و بدين ترتيب درخت دعوت، به بار نشست و جامعهي بشري، به
علم و دانش و فرهنگ بينظيري دست يافت تا تمدن و آرمانخواهي جنس بشر همواره مديون
ابوبكر صديقt باشد كه با صبر
و شكيبايي و جهاد شكوهمندش، اسلام را در دوران ارتداد، پايدار و ماندگار نگه داشت
و اين آيين راستين را با جنبش فتحگرايانهاش، طوري به ديگر ملتها رسانيد كه
تاريخ، همانندش را سراغ ندارد.
1ـ سيرت خلفاي راشدين، از قويترين مصادر ايماني
است كه عاطفه و احساس درست اسلامي به همراه فهم و شناخت صحيح از دين را به ارمغان
ميآورد. امت اسلامي، همچنان از تاريخ شكوهمند آن دوران، انوار ايمان برميگيرد و
از آن، به عنوان زاد و توشهي دعوت، بهره ميبرد تا پرتو حق را در قلوب مردم،
بتاباند و حق و حقيقت را در برابر طوفان دسيسهگري دشمنان امت بر ضد دعوت و تاريخ
مسلمانان، مصون و محفوظ بدارد.
2ـ اينك مسلمانان و بلكه تمام انسانيت، نيازمند
شناخت فضايل ياران پيامبرص و كانِ وجودي آنها
هستند و بايد به ميزان اثرپذيري آنان از آموزههاي رسولخداص پي برده و به
بازشناسي دلايلي بپردازند كه صحابه را در چنان جايگاهي قرار داد كه به عنوان نسلي
نمونه و بينظير در تاريخ بشريت، مطرح شدند.
3ـ دشمنان اسلام اعم از يهوديان، مسحيان، ماديگرايان
و… به تأثير عميق و وافر تاريخ اسلامي در ايجاد و پرورش شخصيتهاي
قوي فكري و عملي و همچنين خيزش و فوران نيروهاي دروني امت، پي برده و از اينرو
همواره كوشيدهاند تا با ايجاد تغيير و دگرگوني در تاريخ اسلام و زشت جلوه دادن
گذشتهي پرافتخار امت، در آن، شك وشبهه ايجاد كنند؛ دستهاي ناپاك دشمنان گذشتهي
امت و همچنين دستهاي خاورشناسان عصر حاضر، در پسِ اين تلاش شوم، هويدا است.
بنابراين از آنجا كه تاريخ اسلام، همواره بهطور عمومي و تاريخ صدر اسلام، بهطور
خاص و ويژه از طريق كم و زياد كردن گزارشهاي تاريخي، در معرض تحريف و زشتنمايي
قرار گرفته، اين وظيفه فراروي اهل علم و كارشناسان متعهد تاريخي و مذهبي، قرار ميگيرد
كه به تصحيح تاريخ صدر اسلام پرداخته و بازنگاري درست و اصولي تاريخ را از برترين
عبادتها به شمار آورند تا تصويري درست و الگوساز از پيشينيان نيك اين امت، در
برابر ديدگان مسلمانان قرار بگيرد و بدين ترتيب، آحاد امت، بتوانند با الگوگزيني
از سيرت نيكان گذشته، به پويايي و بالندگي برسند.
4ـ سيرت ابوبكر صديقt، آكنده از درسها
و آموزههايي است كه نشان ميدهد: ابوبكرt، برترين فرد
اين امت، پس از رسولخداص است. ابوبكرt پيش از ظهور
اسلام نيز از صفات و ويژگيهاي پسنديدهاي برخوردار بود كه از آن جمله ميتوان به
عدم بادهنوشي و يا عدم سجده در برابر بتها اشاره كرد.
5 ـ ابوبكرt، يكي از نسبشناسان
و تاريخدانان عرب بود؛ وي، در اين زمينه توانايي و دانش چشمگيري داشت كه او را
در رتبهي استادي نسبشناساني چون عقيل بن ابيطالب قرار داده بود. او، در اين
پهنه، از مزيت و امتيازي برخوردار بود كه او را در دل عربها، محبوب و دوستداشتني
ميكرد؛ آن امتياز، اين بود كه وي، هرگز بر نسب و تبار كسي خرده نميگرفت و بر
خلاف ديگران، از نسب و تبار مردم عيبجويي و عيبگويي نميكرد. تجارت و بازرگاني و
همچنين سخاوت و گشادهدستي از ديگر عوامل شهرت و چيرگي ابوبكرt در دوران
جاهليت بود.
6 ـ ابوبكرt گنجينهاي بود
كه خداوند، او را براي پيامبرش، از پيش آفريده و ذخيره كرده بود تا در خدمت آن
حضرتص قرار بگيرد؛ او، در
نزد قريش محبوبيت زيادي داشت؛ خلق و خوي والايش كه موهبت و ارزاني الهي بود، او را
در نزد همه بهگونهاي محبوب كرده بود كه همگان، دوستش داشتند.
7ـ تلاش و فعاليت ابوبكرt در عرصهي
دعوت الي الله، تصوير روشني از ايمان، ترسيم ميكند و اين حقيقت را روشن ميسازد
كه پذيرش دينخدا، قرار و آرام مؤمن را ميگيرد و او را آسودهخاطر نميگذارد تا
اينكه در دنياي مردم، آنچه را كه به آن ايمان آورده، محقق نمايد. البته اين خيزش
و حركت ابوبكر، يك حركت صرفاً عاطفي و گذرا نبود كه زود، فرو كشد و سرد و زايل
شود. بلكه نشاط، هيجان و دليري ابوبكرt در پهنهي
دعوت تا هنگام وفاتش، ماندگار ماند و هرگز در مسير دعوت، دچار خستگي، ضعف و سستي
نشد.
8 ـ ابوبكرt به شدت مورد
اذيت و آزار كفار قرار گرفت؛ بر سرش خاك و خاكستر ريختند و در مسجدالحرام او را
طوري كتك زدند كه بيني و صورتش، زخمي و خونين شد و او را در حالي كه درميان مرگ و
زندگي بود، بر روي پارچهاي نهاده و به خانهاش بردند.
9ـ جرأت و شجاعت، از ديگر ويژگيهاي ابوبكرt بود كه او را از ديگران، متمايز و متفاوت ميساخت.
او، در راه حق از هيچ چيزي نميهراسيد و در مسير نصرت دين خدا، فعاليت ديني و همچنين
حمايت و پشتيباني از رسولخداص، از هيچ سرزنش و توبيخي، متأثر نميشد.
10ـ ابوبكر صديقt، استراتژي آزاد كردن بردگان مسلمان و تحت
شكنجه را دنبال كرد و اين رويه را به عنوان يك برنامهي منظم و هدفمند اسلامي به
منظور مقاومت در برابر شكنجهگريها و خشونتهاي كفار، ادامه داد و بدينسان، دعوت
اسلامي، مورد حمايت و پشتيباني مالي و انساني قرار گرفت. ابوبكرt، بردگان مسلمان اعم از زن و مرد را خريداري
و آزاد ميكرد.
11ـ ابوبكر صديقt از دانش نسبشناسي
خود در عرصهي دعوت استفاده ميكرد. چنانچه همراه رسولخداص به ميان قبايل ميرفت و دانش نسبشناسي
خود را در دعوت آنان به سوي خدا، بهكار ميگرفت.
12ـ صديقt از هنگام طلوع
دعوت تا وفات رسول اكرمص و در سفر هجرت، بازوي آن حضرت و
دستيار ايشان بود. وي، بهخوبي از منابع و چشمههاي نبوت، سيراب گشت و از آنها
حكمت و ايمان، يقين و اراده و اخلاص و تقوا نوشيد. همنشيني و همراهي ابوبكرt با رسولخداص، ثمرات و پيامدهاي زيادي براي
ابوبكر، به دنبال داشت؛ از جمله: شايستگي و راستي، آگاهي و بيداري، صفا و صميميت،
عزم و ارادهي آهنين، اخلاص و فهم درست از دين و…. واكنشهاي درست و بجاي ابوبكرt در جريان
وقايع پس از رسولخداص (در سقيفهي بنيساعده،
گسيل لشكر اسامهt و جنگ با
مرتدها)، نمادِ تمام توانمنديها و شايستگيهايي است كه ابوبكرt را قادر ساخت تا فسادها را قلع و قمع نمايد،
ويرانيها و خرابيها را از نو بنا كند و تفرقه و پراكندگي را به اتحاد و همبستگي
تبديل نمايد و انحرافات و كجيها را بهبود بخشد و اصلاح كند.
13ـ ابوبكرt به عنوان وزير
باصداقت رسولخداص در همهي حالات، آن
حضرت را همراهي نمود و در هيچ يك از صحنهها غايب نبود؛ وي، بههنگام گريز
مسلمانان در جنگ احد، در كنار رسولخداص ثابتقدم ماند و
مقاومت نمود.
14ـ زندگاني ابوبكرt در مدينه،
سرشار از درسها و آموزههايي است كه نمونهاي زنده از فهم دين و اجراي آن در
دنياي مردم را جلوهگر ميسازد. شخصيت ابوبكر صديقt بر پايهي
صفات و ويژگيهاي منحصر به فردش، بر ديگران تمايز و برتري مييابد. رسول اكرمص نيز در بسياري از
احاديث، به بيان فضايل ابوبكر و برتري او بر ساير صحابهy پرداختهاند.
15ـ باور و ايمان ابوبكرt به خداوند متعال، بس بزرگ و محكم بود. او،
حقيقت ايمان را شناخت وكلمهي توحيد، بهگونهاي سراسر قلب و وجودش را دربرگرفت كه
نشانههايش، در عملكرد وي، پديدار گشت و تمام زندگيش را آكنده از نشانهها و
فرآيندهاي عمق ايمان و ژرفاي توحيدش نمود. اخلاق ابوبكرt بس والا و
رفيع بود و ذرهاي از كُنش پست و فرومايه، در او يافت نميشد. ابوبكرt همواره به دين خدا و رهنمودهاي پيامبرص تمسك ميورزيد و در حقيقت،
ايمانش، سبب حركت و خيزش، همت و اراده، تلاش و تكاپو، نشاط و بالندگي، جهاد و
مجاهده و عزت و سرافرازي بود. او، از يقين وايمان بيمانندي برخوردار بود كه هيچ
يك از صحابهy را نميتوان
در ايمان و يقين، در حد و پايهي او دانست.
16ـ ابوبكرt از عالمترين
و داناترين مردم نسبت به دين خدا و بلكه ترساترين آنها بود و بيش از همه از خدا
ميترسيد. اهل سنت بر اين اتفاق نظر و بلكه اجماع دارند كه ابوبكرt عالمترين شخص امت است. دليلش، اينكه
ابوبكرt همواره ملازم
و همراه رسولخداص بوده است. او، بيش از
ديگران در سفر و حضر، شب و روزش را با رسولخداص ميگذراند و شبانگاهان و پس از
نماز عشاء با آن حضرتص مجلس ميكرد و با
ايشان بهقدري دربارهي مسايل مسلمانان سخن ميگفت كه كمتر كسي به اين افتخار
مشرف ميشد. رسولخداص، ابوبكرt را به عنوان اميرحج در
سال 9 هجري به مكه فرستادند؛ ميدانيم كه احكام حج، مسايل باريكي دارد كه دانش
زيادي ميطلبد. از اينرو اگر ابوبكرt از دانش زيادي برخوردار نبود، به سرپرستي
چنين حج مهمي گماشته نميشد. رسولخداص، ابوبكرt را پيشنماز
نيز كردند و او، تنها كسي است كه رسولخداص او را در نماز و حج،
جايگزين خود فرمودند. در باب احكام زكات نيز فقها به احكامي در اين مورد اعتماد
كردهاند كه انسt از ابوبكرt فرا گرفته است. چراكه ابوبكر بيش ازديگران
به آموزههاي پيامبرص و ناسخ و منسوخ در
اين باب تسلط و آگاهي داشته و همين، طريق فراگيري انسt از ابوبكرt را در مورد مسايل زكات قوت بخشيده است. دانش
ابوبكرt در نهايت
پختگي و وسعت بوده است؛ زيرا نميتوان از ابوبكرt حتي يك اشتباه
هم در مورد مسايل شرعي سراغ گرفت و يك گفتهاش را مخالف نصوص و تصريحات شرعي يافت.
17ـ با وفات رسولخداص، وضعيت آشفتهاي به
وجود آمد. اما خداي متعال، مسلمانان را به وسيلهي ابوبكر صديقt، آرام گردانيد
و ابوبكر، درميان مردم برخاست و فرمود: «كسي كه محمدص را عبادت ميكرده، بداند كه محمدص وفات كرده و هر كس، خداي متعال
را ميپرستيده، بداند كه خداوند، زنده است و هرگز نميميرد.» موضع ابوبكرt در سقيفهي
بنيساعده نيز، تحسين برانگيز است؛ چراكه ابوبكرt توانست در
درون و روان انصارy نفوذ كند و بيآنكه
مسلمانان را در معرض فتنه قرار دهد، آنان را به حق قانع سازد؛ ابوبكر صديقt به بيان فضايل انصار در كتاب و سنت پرداخت و
سپس فرمودههاي صريح رسولخداص را در مورد حقانيت
خلافت قريش، تبيين نمود.
18ـ سعد بن عبادهt پس از پايان گفتگوهايي كه در سقيفهي بنيساعده
جريان يافت، با ابوبكرt بيعت كرد و از
موضع نخستش كه مدعي خلافت بود، عقب نشست. بشير بن سعد انصاريt (پسرعموي سعد
بن عبادهt) نخستين كسي
بود كه با ابوبكر صديقt بيعت نمود.
هيچ روايت صحيحي وجود ندارد كه مطابق پندار برخي از تاريخنگاران، بيانگر بروز
بحران يا اختلاف كوچك و بزرگي درميان صحابه در سقيفهي بنيساعده باشد و نشان دهد
كه حتي يك نفر از صحابه در امر خلافت طمع ورزيده است. آنگونه كه روايات صحيح نشان
ميدهد، اخوت اسلامي، همانند گذشته و بلكه بيش از آن تداوم يافت.
19ـ در برخي از آيات قرآن و احاديث
رسول اكرمص به حقانيت خلافت ابوبكرt اشاره شده
است. صحابهy و همچنين اهل
سنت بر اين اجماع كردهاند كه ابوبكرt سزاوارترين
شخص صحابه براي خلافت بوده است.
20ـ شالودهي قوانين خلافت كه
نماد نظام حكومت اسلامي است، قرآن كريم و سنت پيامبر اكرمص ميباشد. فقها، پايههاي حكومت
اسلامي را شورا و بيعت دانستهاند كه در قرآن كريم نيز به اين دو اصل مهم اشاره
شده است. گاهي عناويني چون امامت و امارت، مترادف خلافت بكار ميرود. مسلمانان بر
اين اجماع دارند كه تشكيل خلافت، واجب است تا با تعيين خليفه به امور مسلمانان
رسيدگي شود، حدود و قوانين شرعي اجرا گردد و خليفه، توانمنديهاي حكومت و مردم را
براي گسترش دعوت اسلامي بكار بندد؛ براي حمايت دين و امت، جهاد را بپا دارد؛ حقوق
مردم را تأمين كند و با عدالت و دادگستري، بيداد و ستم را ريشهكن كند و نيازهاي
ضروري آحاد جامعه را به خوبي برآورده سازد.. تشكيل خلافت به عنوان يك وظيفه و
فريضهي ديني، از قرآن، سنت و اجماع ثابت ميشود.
21ـ علامه ابوالحسن ندوي رحمه
الله شرايط خلافت و مواردي را كه در پس اين منصب لازم است، بررسي نموده و با كنكاش
دورهي خلافت ابوبكر صديقt بر پايهي
دلايل و شواهد موجود در آن برهه از تاريخ اسلام، ثابت كرده كه تمام شرايط خلافت در
شخصيت ابوبكر و دوران وي تحقق يافته است.
22ـ ابوبكر صديقt پس از آنكه
عموم مردم با او بيعت كردند، درميان آنها برخاست و خطبهي شكوهمندي ايراد فرمود.
اين سخنراني، با آنكه مختصر و كوتاه ميباشد، از باارزشترين خطبههاي اسلامي به
شمار ميآيد؛ چراكه ابوبكر صديقt در آن، به
بيان اصول عدالتگستري و مهرورزي در تعامل ميان حكومت و مردم ميپردازد و بر اين
تأكيد ميكند كه اطاعت از وليامر و كاردار مسلمانان، منوط به اين است كه او،
فرمانبردار خدا و رسول باشد؛ ابوبكر صديقt در اين خطبه
به صراحت، نقش جهاد را در سرافرازي امت بيان ميفرمايد و از فحشا و بدكاري برحذر
ميدارد كه مايهي فساد، فروپاشي و ازهمگسيختگي جامعه ميباشد.
23ـ ابوبكر صديقt پس از ترسيم و تبيين سياستهاي دولتش، از
صحابهي كرامy براي اجراي برنامههايش،
كمك گرفت؛ ابوبكرt امين اين امت
(ابوعبيده بن جراحt) را مسؤول
امور مالي (وزير دارايي) قرار داد؛ مسؤوليت قضاوت (وزارت دادگستري) را به عمر بن
خطابt سپرد و خود
نيز قضاوت ميكرد؛ زيد بن ثابتt نيز عهدهدار
پست و ارتباطات شد؛ برخي ديگر از صحابه نظير علي بن ابيطالب و عثمان بن عفان رضي
الله عنهما نيز نامهها و دستورات حكومتي را مينگاشتند. مسلمانان، لقب خليفةالنبيص را بر ابوبكرt نهادند و چنين صلاح ديدند كه ابوبكرt تماموقت، به ادارهي امور بپردازد و كار
ديگري نكند. از اينرو قرار بر آن شد كه مسلمانان، خرجي ابوبكرt را تأمين
كنند.
24ـ ابوبكرt پس از آنكه
به مقام خلافت رسيد، چون گذشتهي درخشانش درميان مردم بود و هر فرصت ممكن را غنيمت
ميدانست تا تعاليم و آموزههاي ديني را به مردم انتقال دهد؛ مردم را به نيكيها
فراخواند و از بديها باز دارد. انوار خوبيهاي ابوبكرt بر مردم پرتو
هدايت، ايمان و اخلاق ميافكند.
25ـ دورهي خلافت ابوبكر صديقt از آن جهت كه آغاز دورهي خلافت راشده و
متصل به دوران رسول اكرمص ميباشد، از اهميت و جايگاه والايي در تاريخ اسلام برخوردار است. دورهي
خلافت راشده بهطور عمومي و ساختار قضايي آن بهطور خاص، تداوم دوران رسولخداص و ساختار قضايي آن زمان است؛ در
دوران خلافت، تمام جوانب قضايي عهد نبوي به طور كامل تداوم يافت و نصوص و مصاديق
قضايي دوران رسولخداص در پهنهي قضاوت و
دادگستري خلافت راشده به اجرا درآمد.
26ـ ابوبكر صديقt براي مناطق مختلف، كارگزاراني تعيين كرد و
ادارهي عمومي هر منطقهاي را به والي و كاردار آن منطقه سپرد. ابوبكرt در گزينش كارداران و واليان، شيوهي رسولخداص را ادامه داد و به همين جهت نيز
والياني را كه رسول اكرمص پيش از وفاتشان بر مناطق مختلف گماشته بودند، همچنان بر كارشان ابقا
نمود و هيچ يك را بركنار نكرد مگر كه او را به امارت منطقهاي گمارد كه از موقعيت
مهمتري برخوردار بود. استراتژي ابوبكرt در تعيين و
نصب واليان و كارگزاران، در درجهي اول، ادامهي مسؤوليتهاي كارداران زمان رسولخداص بر پايهي توانمنديهاي آنان
بود؛ ابوبكرt در راستاي
اجراي اين سياست، شرح وظايف كارداران را بر اساس وظايف و مسؤوليتهاي كارداراني
قرار داد كه شخص رسولخداص آنان را تعيين و نصب نموده بودند.
27ـ رواياتي دربارهي تأخير بيعت
علي بن ابيطالب و زبير بن عوام رضي الله عنهما با ابوبكر نقل شده كه صحيح نيست؛
البته در اين ميان روايت صحيحي از ابنعباس رضي الله عنهما نقل شده كه: «علي و
زبير و كساني كه با آنان در خانهي فاطمه دخت رسول اكرمص بودند، از بيعت با ابوبكرt عقب ماندند.» جمع شدن علي و زبير و عدهي
ديگري از صحابهy در آن شرايط
مصيبتبار وفات رسولخداص در خانهي دختر آن حضرتص امري كاملاً عادي بود كه بر پايهي روايتهاي صحيح ديگر، روشن و واضح
ميگردد كه عدهاي از مهاجرين و در رأسشان علي بن ابيطالبy در تدارك غسل
و خاكسپاري رسول اكرمص بودند؛ از روايت سالم بن عبيدt نيز همين نكته
روشن ميشود كه ابوبكرt از خانوادهي
رسولخداص و از جمله عليt خواست تا آن حضرتص را غسل دهند و براي خاكسپاري
آماده كنند. زبير بن عوام و علي بن ابيطالب رضي الله عنهما روز پس از وفات رسولخداص يعني در روز سهشنبه با ابوبكرt بيعت كردند.
28ـ عايشهي صديقه رضي الله عنها
ميگويد: فاطمه و عباس رضي الله عنهما به نزد ابوبكرt رفتند و سهم
خود را از ارثيهي رسولخداص خواستند؛ آنان، خواهان زمين آن حضرت از فدك و سهم ايشان از خيبر
بودند. ابوبكرt در پاسخ فاطمه
و عباس رضي الله عنهما فرمود: من از رسول خداص شنيدم كه فرمودند: (لانورث، ما تركنا
صدقة، إنّما يأكل آلمحمد من هذا المال) يعني: «ما پيامبران، چيزي به ارث
نميگذاريم؛ آنچه از خود ميگذاريم، صدقه است؛ خانوادهي محمد(ص) فقط از اين مال ميخورند.» به
روايتي ابوبكر صديقt فرمود: «من،
عملي را كه رسولخداص انجام ميدادهاند،
ترك نميكنم و آن را انجام ميدهم؛ چراكه من از اين ميترسم كه اگر چيزي از رويهي
آن حضرتص را رهاكنم، گمراه
شوم.» علاوه بر اين تاريخ، نشان ميدهد كه ابوبكر صديقt در دوران
خلافتش، بيآنكه بنا به فرمودهي رسولخداص احكام ميراث را در اموال فدك يا
باقيماندهي خمس خيبر اجرا كند، حق خانوادهي پيامبرص (اهل بيت) را از اين اموال ميداده
است.
29ـ ابوبكر صديقt در يكي از سخنرانيهايش، بهصراحت بيان كرد
كه: خليفهي رسولخداص در مقام جانشيني آن
حضرتص است و نه در عين آن
جايگاه كه چون پيغمبر، معصوم باشد؛ بلكه خليفه، بشري است غيرمعصوم كه ياراي آنچه
را پيامبر داشتهاند، ندارد؛ به همين سبب ابوبكرt به اين نكته
اشاره نمود كه در سياستش راه رسولخداص را در پيش خواهد گرفت و از خود بدعت و نوآوري نخواهد كرد و به عبارت
ديگر در برپايي عدل و احسان، منهج و شيوهي پيامبر اكرمص را به اجرا خواهد گذاشت.
30ـ آموزهها و پيامدهاي اعزام
لشكر اسامهt توسط ابوبكر
صديقt عبارتند از:
*مصايب و سختيها هرچند بزرگ و شديد باشند، اهل ايمان و مؤمنان راستين را از انجام
امور ديني بازنميدارند. چنانچه رحلت رسولخداص ابوبكر صديقt را از انجام وظايف و مسؤوليتهاي ديني
بازنداشت. *تداوم دعوت اسلامي، قايم به افراد نيست و پيروي از رسولخداص در هر شرايطي واجب است. *بههمپيوستگي
دعوت و عمل و جايگاه جوانان در پهنهي فعاليتهاي ديني، نكتهي ديگري است كه از
ماجراي اعزام لشكر اسامهt در زمان خلافت
ابوبكر صديقt روشن ميشود.
*جلوههاي زيبا و تابندهي آداب جهاد اسلامي، در نصيحت ابوبكر صديقt به مجاهدان كاملاً نمودار ميگردد. *جبههي
مرتدان در شمال شبهجزيرهي عرب، ضعيفترين جبههي پيش روي مسلمانان به شمار ميرفت
و اين، از نتايج و آثار لشكر اسامهt بود كه باعث
شد تا شكست جبههي شمال براي مسلمانان، آسانتر از شكست دشمنان در عراق باشد.
اعزام لشكر اسامهt و پيامدهاي
مثبت آن، نشان ميدهد كه ابوبكر صديقt آگاهي و
توانايي بيشتري از ديگران براي حل و فصل بحرانها داشته است.
31ـ چرايي و اسباب ارتداد قبايل
عرب را ميتوان چنين برشمرد: يكهخوردن افراد به مصيبت ناگهاني وفات رسولخداص؛ عدم شناخت درست و اصولي از
اسلام؛ وجود زمينههاي جاهليت، در قبايل و عدم گسيختگي كامل از آداب و باورهاي
دورهي جاهلي؛ خروج و برونرفت از پذيرش حكومت اسلامي و شورش و خيزش بر ضد آن؛
تعصب قومي و قبيلهاي؛ جاهطلبي و حرص و آز شديد به حكومتداري؛ دنياطلبي و ثروتاندوزي
از طريق دين؛ دشمني و حسدورزي نسبت به يكديگر و دسيسهگري دشمنان اسلام اعم از
يهوديان، مسيحيان و مجوسيان.
32ـ ارتداد، چند نوع و گونهي
متفاوت داشت: برخي، اسلام را كاملاً رها كردند و به بتپرستي پرداختند. بعضي،
ادعاي نبوت و پيغمبري نمودند. عدهاي نيز نماز را فروگذاشتند. بعضي از مرتدان،
اسلام را قبول داشتند و نماز هم ميگزاردند؛ اما از اداي زكات امتناع ميكردند.
دستهاي ديگر با وفات رسولخداص به عادات و باورهاي جاهلي خود بازگشتند. با وفات رسول اكرمص عدهاي، سرگشته و دودل شدند و
خود را به گذشت ايام سپردند تا ببينند عاقبت چه ميشود.
33ـ ديدگاه ابوبكرt در مورد جهاد با مرتدان، نگاه درست و بجايي
بود و همين موضع و ديدگاه، مايهي خير و مصلحت اسلام و مسلمانان شد و قطعاً هر
موضع ديگري در آن موقعيت، به شكست اسلام ميانجاميد و باعث شكلگيري دوبارهي
جاهليت ميشد. اگر ابوبكر صديقt به خواست و
توفيق خداي متعال چنان تصميمي نميگرفت، مسير تاريخ، دگرگون ميشد و شكل ديگري مييافت؛
گذر زمان بر عكس ميشد و بار ديگر جاهليت فسادانگيز سر برميآورد.
34ـ بايد دانست كه فتنهي ارتداد
با وجود گستردگي جغرافيايي، همهگير نبود؛ بلكه بسياري از افراد و قبايل مناطقي كه
فتنهي ارتداد در آن شكل گرفت، همچنان بر اسلام ماندگار ماندند.
35ـ در جريان جهاد با مرتدهاي
يمن، دو تصوير متفاوت از زن نمايان ميگردد. يكي از تصويرهايي كه از زن در جريان
جهاد با مرتدان يمن پديدار ميشود، تصوير زن پاكي است كه بر اسلام پايداري ميكند
و در كنار اسلام، به جنگ رذالت و پستي ميرود و همراه مسلمانان قرار ميگيرد تا
آتش كينه و دشمني شياطين جني و انسي با اسلام را فرو كشد. آري، اين بانوي پاك و
پاكدامن، آزاد (همسر شهر بن باذان و دخترعموي فيروز) است كه با عزم و ارادهاي
آهنين در جبههي اسلام قرار ميگيرد و با مسلمانان، نقشهي قتل دروغگوي يمن (اسود
عنسي) را برنامهريزي ميكند و چنان راهي در پيش ميگيرد كه مسلمانان تمام ادوار،
از غيرت ديني آن بانوي بزرگوار ياد ميكنند. شكل كريه و ظلمتبار زن در يمن، توسط
زناني يهودي يا كساني كه از جنس و دستهي آنها بودند، به تصوير كشيده شد. اين
تصوير از سوي زناني نمايان شد كه بر وفات رسولخداص اظهار شادماني كردند؛ آنها، خود
را آراستند و با بدكاران، مراسم شادي و پايكوبي برپا نمودند و بيشرمانه، به فساد
و بدي تشويق كردند و به نكوهش فضايل و مكارم پرداختند. شيطان و شيطانصفتان، همراه
با زنان بدكار، محفل رقص و شادي برپا كردند تا بر اينكه برخي از مردم، از اسلام
دست كشيدهاند، ابراز سرور و شادماني كنند.
36ـ برخي از يمنيها، در دعوت به
اسلام و پايداري بر حق، نقش بزرگي ايفا كردند و نزديكان و افراد همقبيلهاي خود
را از خطر ارتداد برحذر داشتند. مران بن ذيعمير همداني كه يكي از سران و حكمرانان
يمن بود و قبلاً به همراه بسياري از اهل يمن مسلمان شده بود، از آن دست دعوتگراني
ميباشد كه نقش بزرگي در دعوت به اسلام و پايداري بر آن داشته است. يكي ديگر از
دعوتگران يمني، عبدالله بن مالك ارحبيt بود. وي، از
اصحاب و ياران رسولخداص است. شرحبيل بن سمط و پسرش نيز بنيمعاويه از كنده را به اسلام
فراخواندند.
37ـ پس از پايان جنگهاي خلافت
اسلامي با جريان ارتداد، تمام يمن در برابر حكومت اسلام به مركزيت مدينهي منوره
تسليم شد و يمن به سه بخش اداري تقسيم گرديد: صنعاء، جند و حضرموت. سنجه و تراز
تقسيم اداري يمن، تنها، معيارهاي ايماني (تقوا، اخلاص و عمل صالح) بود و در تعيين
كارگزاران و رؤساي مناطق، مسايل قبيلهاي كنار زده شد و مورد توجه قرار نگرفت.
يمن، از انواع شرك اعم از شرك اعتقادي و شرك گفتاري و كرداري پاك شد و اهل يمن
دانستند كه جايگاه نبوت، بسي والاتر و فراتر از آن است كه كسي، آن را ابزار رسيدن
به اهداف و اغراض شخصي خود قرار دهد.
38ـ سركوبي طليحهاسدي (يكي از
بزرگترين مدعيان پيغمبري) و بازگشت دوبارهي جمع زيادي از اعراب به دايرهي
اسلام، از مهمترين پيامدهاي جنگ بزاخه ميباشد. چنانچه بنيعامر پس از شكست
بزاخه گفتند: «ما به همان ديني برميگرديم كه از آن خارج شدهايم.» خالدt نيز به همان شرايطي كه از اهل بزاخه اعم از
بنياسد، غطفان و طيء بيعت گرفته بود، از بنيعامر نيز بيعت گرفت.
39ـ آنچه مالك را در ورطهي
نابودي انداخت، تكبرش بود كه او را در دام جاهليت و تلهي دودلي نسبت به اسلام، گرفتار
كرد و اگر چنين نبود، در اجراي حكم شريعت اسلام و اداي زكات به بيتالمال
مسلمانان، درنگ نميكرد. من، چنين ميپندارم كه حرص و آز وي به رياست بنيتميم، او
را به سركشي واداشت؛ چراكه او از گردننهادن برخي از بزرگان و سرآمدان قبيلهي بنيتميم
در برابر حكومت اسلامي و پرداخت زكات توسط آنان، ناراحت شد و بر سر اين موضوع با
آنان پرخاشگري و جدال كرد. نگاهي به افعال و اقوال مالك، اين تصور را تأييد ميكند
كه او، آزمند رياست بوده است و همين، باعث شد تا از دين برگردد و با سجاح همراه
شود. پيامد ديگر رياستطلبي مالك، اين بود كه او را بر آن داشت تا مانع اداي
شترهاي زكات به ابوبكر صديقt شود و آنها
را درميان قومش تقسيم كند. او نصيحت نزديكانش را نپذيرفت و همچنان به گردنكشي و
طغيانش ادامه داد و مجموع اين افعال، از او فردي ساخت كه به كفر نزديكتر باشد تا
به اسلام و ايمان. صرف نظر از تمام دلايلي كه دربارهي كافر بودن مالك بن نويره
وجود دارد، تنها خودداري او از اداي زكات، دليلي كافي بر درستي كشتنش ميباشد.
40ـ ابوبكر صديقt موضوع كشته شدن مالك بن نويره را مورد بررسي
قرار داد و در نهايت خالدt را از
اتهاماتي كه در مورد كشتن مالك بر او وارد شده بود، بيتقصير دانست. ابوبكر صديقt در اين موضوع، آگاهتر و دورنگرتر از ساير
صحابهy بود؛ چراكه
علاوه بر برتري ايمانيش بر ديگران، به عنوان خليفه در چنان جايگاهي قرار داشت كه
از تمام مسايل، آگاهي مييافت.
41ـ انتخاب و بكارگيري خالدt از سوي ابوبكرt به عنوان
فرمانده، نشاندهندهي كمال و پختگي ابوبكر صديقt ميباشد؛
چراكه ابوبكرt شخصي نرمخو
بود و خالدt شديد و سختگير؛
بدينسان نرمي و شدت در هم ميآميخت و تعادل، برقرار ميشد. زيرا نرمخويي به
تنهايي فسادآور است و مايهي سوء استفادهي ديگران ميشود؛ چنانچه سختگيري تنها
نيز آفتهايي را به دنبال دارد. ابوبكر صديقt براي ايجاد تعادل در
نرممنشي خود، با عمرt مشورت ميكرد
و از خالدt در انجام امور
كار ميگرفت و اين، از كمال و پختگي او به عنوان جانشين رسولخداص بود كه در سركوب مرتدها، شدت عمل
بيسابقهاي به خرج داد و به شخصيت عمر فاروقt نزديك و
همانند شد.
42ـ مثني بن حارثه، نقش زيادي در
سركوب فتنهي بحرين و همكاري با علاء حضرميt داشت. وي،
مسير شمال بحرين را در پيش گرفت و پس از تصرف (قطيف) و (هجر) به دهانهي رود دجله
رسيد و با نيروهاي ايراني كه از مرتدين بحرين پشتيباني ميكردند، درگير شد و آنان
را شكست داد. مثني در رأس آن دسته از مسلمانان بحريني قرار داشت كه بر اسلام
پايداري كردند و براي جهاد با مرتدها به علاءt پيوستند. مثني
بن حارثه، مسير شمالي ساحل را تا دلتاي شطالعرب پيمود و با قبايل ساكن در اين
منطقه پيرامون اسلام گفتگو و مذاكره كرد و با آنان پيمان صلح و اتحاد بست. ابوبكر
صديقt دربارهي مثني
بن حارثه جست و جو كرد كه چگونه آدمي است؟ قيس بن عاصم منقري چنين پاسخ داد: «او،
آدم بيآوازه، گمنام و ناشناختهاي نيست؛ بلكه او، مثني بن حارثهي شيباني و آدمي
سرامد و صاحبنام است.
43ـ شكست بنيحنيفه در برابر سپاه
خالدt در جنگ يمامه،
پايان كار جريان ارتداد بود. تعداي از حافظان قرآن كريم در جنگ يمامه به شهادت
رسيدند. همين امر ابوبكر صديقt را بر آن داشت
تا در مورد جمعآوري قرآن با عمر فاروقt مشورت نمايد.
قرآن كريم به شكل پراكنده بر روي پوستينهاي چرمي، استخوانها (كتفها)ي شتر و
شاخههاي پهن خرما نوشته شده و در سينهي افراد، پراكنده بود. ابوبكر صديقt مسؤوليت جمعآوري قرآن را كه هيچ پيشينهاي
نداشت و كار جديدي بود، به صحابي بزرگوار رسولخداص زيد بن ثابت انصاريt واگذار كرد.
44ـ شرايط دستيابي مسلمانان به
قدرت و خلافت، در دوران ابوبكر صديقt و بلكه در
زمان تمام خلفاي راشدين تحقق يافت. ابوبكر صديقt، يادآور و
بلكه آموزهاي عملي از فراهم آوردن شرايط دستيابي به خلافت و عزت است و بر اساس
همين شوكت و هيبت ديني بود كه درخواست اعراب را در ندادن زكات نپذيرفت و بر گسيل
لشكر اسامهt تأكيد و
پافشاري كرد و از هيچ اصل و ارزش كوچك و بزرگي نگذشت و شريعت اسلامي را بهطور
كامل در پهنهي حكومت و قدرت به اجرا درآورد.
45ـ ابوبكر صديقt براي رويارويي با كفار و مرتدها، توان نظامي
لشكر اسلام را به شكلي همهجانبه و مادي و معنوي افزايش داد و با آمادگي بالا و
كاملي روياروي ازدينبرگشتهها ايستاد. آن حضرتt براي مبارزه
با مرتدها، لشكرهايي را فراهم آورد و فرماندهان جنگي كارآزمودهاي را براي هدايت و
فرماندهي لشكر منصوب فرمود؛ صحابه را براي جنگ با مرتدها تشويق كرد و اسبها و
شتراني براي لشكر اسلام فراهم ساخت و لشكر و لشكريان را به سلاح، مجهز نمود. او
براي تقويت خلافت اسلامي، با نوآوريها و بدعتگريها و با جهالت و هواپرستي
مبارزه كرد و با اتحاد و يكپارچگي و وحدت كلمه، مطابق شريعت اسلام حكم راند و با
تعهد كاري و مسؤوليتشناسي، شايستهسالاري و كارآزمودگي را ملاك تعيين فرماندهان
لشكري قرار داد و بر اساس شايستگيها و تواناييهاي افراد، مسؤوليتها و وظايف را
تقسيم نمود كه از آن جمله ميتوان به مأموريت زيد بن ثابتt براي جمعآوري
قرآن و همچنين مسؤوليت ابوبرزهي اسلميt به عنوان پيك
جنگي اشاره كرد. ابوبكرt در عرصهي
آمادگي براي رويارويي با دشمنان اسلام از مسايل امنيتي و تبليغاتي نيز غفلت نكرد.
46ـ پيامدها و نشانههاي حكومت
الهي در خلافت ابوبكر صديقt كاملاً نمايان
و هويدا است. در آن زمان كه مسلمانان راستين به خواست و توفيق خداي متعال قدرت
يافتند، شديداً مشتاق بودند تا شعاير ديني را در خود و خانوادههايشان بپادارند.
آنان، براي اجراي احكام و آموزههاي اسلامي از هيچ كوششي دريغ نكردند. به همين سبب
نيز خداي متعال، آنان را تقويت فرمود و در برابر دشمنان ياريشان داد و طعم آرامش و
امنيت را به آنان چشانيد.
47ـ جهاد صحابهy با مرتدها، مقدمه و زمينهاي براي رشد و
پرورش ايماني و معنويشان جهت گسترش قلمرو اسلام بود. جنگ با مرتدها، تواناييهاي
مجاهدان را نمايان كرد و پرده از توان فرماندهي سرداران لشكري برداشت و از آنان
رزمآوراني صاحبنام و كارآزموده ساخت و شايستگيهاي سپاهيان را بروز داد كه با چه
نظم و انضباطي از فرماندهانشان اطاعت ميكردند و ميدانستند كه براي چه ميجنگند و
چرا ازخودگذشتگي و جانفشاني ميكنند و همين ويژگي و هدفمندي، سبب ميشد تا اخلاص
و جديت زيادي از خود نشان بدهند.
48ـ به فضل خداي متعال و جهاد
صحابه و همياري و همكاري آنان با ابوبكر صديقt شبهجزيرهي
عرب بهطور كامل و يكپارچه زير پرچم اسلام درآمد و خلافت و قدرتي مركزي و البته
اسلامي به مركزيت مدينه، تمام شبهجزيره را در برگرفت تا همهي مردم، تحت فرماندهي
و رهبري يك نفر قرار بگيرند كه بر اساس اسلام حكم ميراند. پيروزي مسلمانان در جنگ
با مرتدها، پيروزي اسلام بود و باعث ميشد تا وحدت و يكپارچگي ديني و اسلامي، بر
تعصبهاي قومي و تفرقهافكن، غالب گردد و دليلي بر اين شود كه حكومت اسلامي به
رهبري ابوبكر صديقt ميتواند بر
سختترين و شديدترين بحرانها فائق گردد.
49ـ هرگونه دسيسه و حيلهگري بر
ضد اسلام -چه فردي باشد و چه جمعي و يا حكومتي- كوشش بيهودهاي است كه نتيجهاي جز
ناكامي و رسوايي دسيسهگران را در پي ندارد؛ چراكه خداي متعال، حافظ و نگهدار
اسلام است و كساني را كه براي پاسداري از اين دين هميشهپاينده، تلاش و كوشش ميكنند،
به رحمت و نصرتش مينوازد و فرجام نيك را از آنِ پرهيزكاران قرار ميدهد و از
ضعيفان و مستضعفان در برابر ظالمان و ستمپيشگان حمايت ميفرمايد؛ قطعاً فرجام
كساني كه بر ضد اسلام و مسلمانان نقشه ميكشند، ناكامي دنيا و آخرت است و به بُزي
ميمانند كه به اميد شكستن سنگ، شاخ ميزند و عاقبت شاخ خودش ميشكند.
50ـ همزمان با پايان سركوب
مرتدها و برقراري امنيت و آرامش در شبهجزيرهي عرب، ابوبكر صديقt بنا بر رهنمودهاي
رسول اكرمص به فكر گسترش قلمرو اسلام افتاد
و براي اين منظور، لشكرياني براي فتح عراق و همچنين شام گسيل كرد.
51 ـ دستورات ابوبكر صديقt به فرماندهان
لشكريش (خالد و عياض رضي الله عنهما) نشان تجربهي جنگي ابوبكر صديقt و كيفيت بالا
و توانمند تاكتيك نظامي وي، ميباشد. ابوبكر صديقt با تبيين
استراتژي جنگي و تاكتيك نظامي درست و بينظيري، نقاط عملياتي هر يك از فرماندهان
مسلمان را براي ورود به عراق بهگونهاي مشخص كرد كه گويا در اتاق فرماندهي، نقشهي
كاملي از عراق را پيش روي خود داشته و فتح عراق را فرماندهي ميكرده است.
52 ـ خالدt در مجموعهاي
از جنگها، زمينههاي فتح عراق را فراهم نمود. جنگهايي از قبيل: ذاتالسلاسل،
مذار، ولجه، اليس، فتح حيره، انبار، عينالتمر، دومه الجندل و جنگهاي حصيد، مصيخ
و فراض.
53 ـ هنگامي كه ابوبكر صديقt آهنگ فتح شام
را نمود، در اينباره از بزرگان صحابه نظر خواست، اهل يمن را به حضور در لشكر
اسلام فراخواند و سپس چهار لشكر را به سوي شام گسيل كرد. فرماندهان لشكري فتح شام
عبارت بودند از: يزيد بن ابوسفيان، ابوعبيده بن جراح، عمرو بن عاص و شرحبيل بن
حسنهy
54 ـ لشكرهايي كه مأمور فتح شام
شده بودند، در انجام مأموريتشان با سختيهاي زيادي روبرو شدند؛ چراكه قشون رومي،
توان و تعداد زيادي داشتند و حصارها و دژهاي بسياري نيز پيرامون شهرها ساخته
بودند. فرماندهان قشون اسلامي، تحركات روميها را بهطور كامل زير نظر داشتند و
دريافتند كه وضعيت سختي پيش رو دارند. به همين سبب گرد هم آمدند و ابوعبيدهt در نامهاي،
وضعيت را به ابوبكر صديقt گزارش داد و در همان زمان قرار بر آن شد كه
مسلمانان، از تمام اراضي فتحشده، عقب نشينند و در يك مكان جمع شوند تا بتوانند با
همدستي و يكپارچگي، نقشهي روميان را خنثي كرده و به اتفاق هم جبههي بزرگي
فراروي روميان ايجاد نمايند. عمرو بن عاصt پيشنهاد كرد
تا تمام قواي مسلمانان در يرموك جمع شوند. فرمان ابوبكر صديقt نيز مطابق
پيشنهاد عمروt، رسيد و به
قشون اسلامي مأموريت داد كه در يرموك جمع شوند. ابوبكر صديقt همچنين به
خالدt كه در آن زمان
در عراق بود دستور داد تا به همراه نيمي از سپاهيانش عازم شام شود و فرماندهي قشون
اسلامي را بر عهده بگيرد.
55 ـ خالدt به پيروزيهاي
چشمگيري در برابر روميها دست يافت كه از آن جمله ميتوان به پيروزي در جنگهاي
اجنادين و يرموك اشاره كرد.
56 ـ در دوران خلافت ابوبكر صديقt مهمترين
اهداف و شاخصهاي سياستگذاري خارجي حكومت اسلامي بدين شرح،
تبيين شد: *ارائهي نمايي باشكوه و قدرتمند از اسلام به ساير ملتها، *پيگيري
فرمان رسولخداص دربارهي جهاد، *عدالتگستري و
مهرورزي درميان مردم مناطق فتحشده، *برداشتن هرگونه زور و اجبار از مردم، *برچيدن
موانع فراروي دعوت تا دعوت اسلام به عموم انسانها برسد.
57 ـ بازنگاهي به فتوحات دوران
ابوبكر صديقt اين امكان را
فراهم ميآورد تا اساسيترين برنامههاي جنگي اين خليفهي بزرگوار و چگونگي كاربري
اسباب و زمينهها از سوي وي، به عنوان يك سنت الهي نمايان گردد و از چند و چون
عوامل نزول نصرت و پيروزي مسلمانان در جريان فتوحات خليفهي اول آگاهي يابيم. برخي
از اين برنامهها عبارت بودند از: *پرهيز از شتابزدگي در ورود به قلمرو دشمن،
*بسيج و فراخوان عمومي براي جهاد در راه خدا، *تشكيل نيروهاي امداد و پشتيباني،
*هدفمند كردن جنگ، *اولويتبندي و سنجيدگي در عمليات نظامي، *عملكرد فرماندهان،
سنجهي عزل و نصب بود. *ايجاد تحول در شيوههاي عملياتي بر اساس شرايط *بينقص
بودن خطوط ارتباطي خليفه با فرماندهان لشكري، *فراست و تيزبيني خليفه.
58 ـ ابوبكر صديقt در رهنمودهايش
به فرماندهان لشكري، پارهاي از حقوق الهي را برشمرد كه از آن جمله ميتوان اشاره
كرد به: *شكيبايي در برابر دشمن، *هدف قرار دادن نصرت دين، در عرصهي جهاد، *امانتداري.
ابوبكر صديقt در نامههايش،
حقوق فرماندهان (وظايف رزمندگان) را شرح داده كه ميتوان اين موارد را نام برد:
*حرفشنوي و اطاعت از فرمانده، *واگذاري تصميمگيري امور به فرمانده، *اجراي فوري
دستور فرمانده، *عدم كشاكش با فرمانده بههنگام تقسيم غنايم.. ابوبكر صديقt از خلال
دستورات و نامههايش، حقوق سربازان و سپاهيان را نيز بدين شرح تبيين نموده است:
*بازديد فرمانده از سپاهيان و بررسي اوضاع و احوالشان، *مهرورزي و مدارا با
سپاهيان و عدم سختگيري بر ايشان، *وضع شعار (نشان شناسايي) براي هر يك از طوايف و
دستههاي فعال در لشكر، *وارسي سربازان و دقت نظر در بهخدمت گرفتن سربازان جديد،
*احتياط و آمادگي كامل در برابر فريب و شبيخون احتمالي دشمن، *تأمين نيازمنديهاي
لشكر، *آرايش نظامي و صفبندي سپاهيان، *تشويق و برانگيختن سربازان به قتال در راه
خدا، *يادآوري فضيلت جهاد و شهادت در راه خدا به سپاهيان، *نظرخواهي و از افراد
صاحبنظر، *ملزم ساختن سپاهيان به انجام حقوق الهي و تكاليف شرعي.
59 ـ اندكي تأمل در جريان فتوحات
اسلامي، اين نكته را روشن ميكند كه توفيق الهي، طوري قشون اسلامي را در زمان
ابوبكر صديقt شامل شد كه
لشكريان اسلام توانستند پيروزيهاي چشمگيري در عراق و شام بهدست آورند و شوكت دو
قدرت ايران و روم را در زمان اندكي درهم شكنند و بسياري از سرزمينهاي زير سلطهي
اين دو قدرت را به قلمرو اسلامي بيفزايند. مهمترين دلايل و زمينههاي پيروزي
مسلمانان عبارتند از:
أ-
ايمان و باور
راستين مسلمانان به حق و حقيقتي كه به خاطرش ميجنگيدند.
ب- يقين كامل مسلمانان به پروردگارشان در مسايلي از قبيل چند
و چون رزق و روزي، اجل، قضا و قدر و اينكه همه چيز، به اذن و خواست خداي متعال ميباشد.
ج-
ريشهدار بودن
اصول و انديشههاي درست و استوار جنگي و جهادي در مسلمانان.
د-
مهرورزي و عدالتگستري
مسلمانان درميان مردم مناطق فتحشده.
ه-
آسانگيري مسلمانان
در تعيين مقدار جزيه و خراج و پايبنديشان به توافقنامهها و پيمانها.
و-
برخورداري
مسلمانان از مردان و فرماندهان بزرگ و ارزشمند.
ز-
رعايت كامل
رهنمودهاي ديني در مورد جنگ و جهاد.
60 ـ هنگامي كه ابوبكر صديقt مريض شد و
وفاتش را حتمي دانست، براي تعيين خليفهي پس از خود، اقدامات زير را انجام داد:
أ-
ابوبكر صديقt
با بزرگان مهاجرين و انصار، دربارهي جانشين پس از خود مشورت و رايزني كرد.
ب- ابوبكرt
پس از رايزني با صحابه در مورد جانشيني عمرt،
حكمي در اينباره نوشت تا در مدينه و درميان سپاهيان اسلام خوانده شود.
ج- عمر فاروقt
به حضور ابوبكر صديقt
رفت و چون ابوبكرt، عمرt
را از اين قصد باخبر كرد كه ميخواهد او را به عنوان جانشين پس از خود معرفي كند،
عمرt نپذيرفت.
ابوبكر صديقt او را با
شمشير تهديد كرد و عمرt
كه راهي جز پذيرش مسؤوليت خلافت نميديد، ناگزير پذيرفت.
د-
ابوبكرt
براي آنكه هيچگونه ابهامي در مورد جانشيني عمرt
باقي نماند، شخصاً به ميان مردم رفت و حكم خلافت عمرt
را به آنها ابلاغ كرد.
ه-
ابوبكر صديقt
با خدايش راز و نياز كرد و اذعان كرد كه: «خدايا! من، عمر را بدون دستور پيامبرت
خليفه كردم و جز خير و صلاح مردم را نميخواستم. من، از اين ترسيدم كه آنان دچار
فتنه شوند؛ به همين خاطر بهترينشان را به عنوان كاردارشان معرفي نمودم؛ او بيش از
همه مشتاق آن چيزي است كه مايهي رشد و تعالي مردم است و اينك به خواست تو چنين
حالي دارم كه گويا خواهم مُرد؛ پس كسي را به جاي من بر بندگانت بگمار (كه نيك و
شايسته باشد.)»
و- ابوبكر صديقt
كه به قصد جلوگيري از بروز فتنه و پيامدهاي منفي آن، خواهان خليفه شدن عمر فاروقt
بود، به عثمان بن عفانt
دستور داد كه حكم خلافت عمرt
را براي مردم بخواند و براي عمرt
بيعت بگيرد.
ز- ابوبكر صديقt،
عمرt را احضار كرد
تا به او اهميت كاري را كه عهدهدار شده، يادآوري كند و هرگونه مسؤوليتي را از
گردن خود بردارد تا در حالي به سفر آخرت برود كه تمام تلاشش را در انجام مسؤوليتش
انجام داده و هيچگونه كوتاهي و قصوري نكرده باشد.
61 ـ هرچند كه كارهاي انجام شده
در انتخاب عمرt به عنوان
خليفه، با اقداماتي كه در به خلافت رسيدن ابوبكر صديقt صورت گرفت،
متفاوت ميباشد، اما قدمهايي كه ابوبكر صديقt براي انتخاب و
معرفي جانشين خود برداشت، در هيچ حالي از دايرهي شورا و مشورت بيرون نيست. عمر
فاروقt بر اساس مشورت
و اتفاق نظر مسلمانان به خلافت رسيد و تاريخ، هيچگونه اختلافي گزارش نداده كه در
مورد به خلافت رسيدن عمرt به وجود آمده و يا كسي در دوران خلافت عمرt مدعي منصب
خلافت شده باشد. بلكه همگان دربارهي خلافت عمرt به اتفاق نظر
رسيده و در زمان خلافتش نيز از او بهطور كامل حرفشنوي داشتهاند.
62 ـ ابوبكر صديقt پس از جهاد
بزرگ و فراواني كه در راه خدا كرد و دين اسلام را گسترش داد، از دنيا رحلت كرد.
بدون ترديد تمدن بشري، مديون اين برگمرد تاريخ است كه پرچمدار دعوت رسولخداص پس از وفات ايشان شد
و درخت دعوت پيامبر اكرمص را در برابر آفات،
مصون داشت و تخم عدالت و آزادي را در زمين كاشت و با خون شهيدان والامقام، آبياري
نمود و بدين ترتيب درخت دعوت، به بار نشست و جامعهي بشري، به علم و دانش و فرهنگ
بينظيري دست يافت تا تمدن و آرمانخواهي جنس بشر همواره مديون ابوبكر صديقt باشد كه با
صبر و شكيبايي و جهاد شكوهمندش، اسلام را در دوران ارتداد، پايدار و ماندگار نگه
داشت و اين آيين راستين را با جنبش فتحگرايانهاش، طوري به ديگر ملتها رسانيد كه
تاريخ، همانندش را سراغ ندارد.
63 ـ آنچه پيش رو داريد، كوششي
است در جهت بازشناسي حقيقت دوران خلافت راشده تا بلكه از آن، در مسير دعوت الي
الله و گسترش اسلام در دنياي مردم، بهرهي كافي ببريم.بههر حال اين اثر نيز از
اصل انتقاد، مستثني نميباشد و راهنماييهاي اهل علم را ميطلبد. چراكه تنها خداي
بلندمرتبه و حكيم، بينقص و بدون عيب است.
از خداي متعال ميخواهم كه اين اثر را جزو
نيكيهاي بنده بهشمار آورده، آن را بپذيرد و در آن خجستگي و بركت ارزاني دارد و
من و تمام برادراني كه در تكميل اين نوشتار، مرا ياري كردند (و مترجم و ناشر اين
كتاب) را از پاداش بيكرانش و همراهي با پيامبران، صديقين، شهدا و صالحان، بيبهره
نگرداند.
پايان
كتابم را اين دعا قرار ميدهم كه: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا
وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي
قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (حشر:10) يعني:
«پروردگارا! ما را و برادرانمان را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفتهاند،
بيامرز و كينهاي نسبت به مؤمنان در دلهايمان جاي نده؛ پروردگارا! تو، داراي
رأفت و رحمت فراواني هستي.»
(سبحانك اللهم و بحمدك أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرك و أتوب إليك)
(و ءاخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين)
1-
أباطيل
يجب أن تمحي من التاريخ:
دكتر ابراهيم علي شعوط، المكتب الاسلامي، چاپ ششم، 1408هـ/1998م.
2- أبوبكر الصديق، أول الخلفاء الراشدين:
محمد رشيد رضا، دار الكتب العلمية، بيروت، 1403هـ/1983م.
3- أبوبكر الصديق، أفضل الصحابة و أحقهم
بالخلافة: محمد عبدالرحمن بن محمد بن قاسم،
دارالقاسم، چاپ اول،1417هـ/1996م.
4- أبوبكر الصديق:
دكتر نزار حديثي و دكتر خالد جاسم جنابي، دار الشؤون الثقافية العامة، عراق، چاپ
اول، 1998م.
5- أبوبكر الصديق:
علي طنطاوي، دارالمنارة، جده عربستان، چاپ سوم، 1406/1986م.
6- أبوبكر الصديق:
محمد مال الله، انتشارات ابنتيمية، چاپ اول، 1410هـ/1989م.
7- ابوبكر رجل الدولة:
مجدي حمدي، دار طيبة، رياض، چاپ اول، 1415هـ.
8- الأحكام السلطانية:
ابوالحسن ماوردي، دارالكتب العلمية، بيروت.
9- أخطاء يجب أن تصحح في التاريخ، إستخلاف
أبيبكر الصديق: دكتر جمال عبدالهادي محمد مسعود
و دكتر محمد رفعت جمعه، دارالوفاء، المنصورة، چاپ اول، 1406هـ/1986م.
10- الأساس في السنة:
سعيد حوي، دارالسلام مصر، چاپ اول، 1409هـ/1989م.
11- أسد الغابة في معرفة الصحابة:
ابوالحسن علي بن محمد جزري، دار إحياء التراث العربي، چاپ1417هـ/1996م.
12- أشهر مشاهير الإسلام في الحرب و
السياسة: رفيق العظم، دار الرائد العربي،
بيروت، چاپ ششم، 1403هـ/1983م.
13- أصحاب الرسولص: محمود مصري، مكتبة
أبوحذيفه، چاپ اول، 1420هـ/1999م.
14- أضواء البيان في ايضاح القرآن بالقرآن:
محمد امين بن محمد مختار جنكي شنقيطي، چاپخانهي مدني، 1386هـ.
15- أضواء علي الهجرة:
توفيق محمد سبع، چاپ الهيئة العامة لشؤون المطابع الأميرية، 1393هـ/1973م.
16- الأنصار في العصر الراشدي (سياسيًا و
عسكريًا و فكريًا): پاياننامهي دكتراي
حامد محمد خليفه از دانشكدهي ادبيات دانشگاه بغداد. چاپ نشده است.
17- الإبانة عن أصول الديانة:
ابوالحسن اشعري، چاپ الجامعة الإسلامية، 1975م.
18- الإحسان في صحيح ابنحبان:
علاءالدين علي بن بلبان فارسي، مؤسسهي الرسالة، بيروت، چاپ اول، 1412هـ/1991م.
19- الإدارة العسكرية في الدولة الإسلامية
نشأتها و تطورها: دكتر سليمان بن صالح بن سليمان
آل كمال، دانشگاه امالقري، چاپ اول، 1419هـ/1998م.
20- الإصابة في تمييز الصحابة:
احمد بن علي بن حجر، دارالكتب العلمية بيروت، چاپ اول، 1415هـ/1995م.
21- الإمامة العظمي عند أهل السنة و
الجماعة: عبدالله بن عمر بن سليمان دميجي، دار
طيبة، چاپ دوم، 1409هـ.
22- الإيمان و أثره في الحياة:
دكتر يوسف قرضاوي، مؤسسهي الرسالة، بيروت، چاپ دهم، 1405هـ/1984م.
23- الأبعاد السياسية لمفهوم الأمن في
الإسلام: مصطفي محمود منجود، مجتمع عالي
انديشه اسلامي، چاپ اول، 1417هـ/1996م.
24- إتمام الوفاء في سيرة الخلفاء:
محمود خضري، دارالمعرفة بيروت، چاپ اول، 1417هـ/1996م.
25- أحكام المرتد في الشريعة الإسلامية:
نعمان عبدالرزاق سامرائي، دارالعربية، 1968م.
26- الاستيعاب في معرفة الأصحاب-
ابوعمر بن عبدالبر، دارالكتاب العربي، بيروت.
27- الإعتقاد علي مذهب سلف أهل السنة و الجماعة:
ابوبكر احمد بن حسين بيهقي، پاكستان.
28- الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسولالله
و الثلاثة الخلفاء: ابوربيع سليمان
كلاعي اندلسي، عالم الكتب بيروت، چاپ اول، 1417هـ/1997م.
29- البداية و النهاية:
ابوالفداء حافظ ابنكثير دمشقي، دارالريان قاهره، چاپ اول، 1408هـ/1988م.
30- تاريخ الأمم و الملوك:
ابوجعفر طبري، دارالفكر بيروت، چاپ اول، 1407هـ/1987م.
31- تاريخ الأنصار السياسي:
دكتر عبدالمنعم دسوقي، دارالخلفاء مصر.
32- تاريخ الإسلام (عهد الخلفاء الراشدين):
ذهبي، دااركتاب العربي، چاپ اول، 1407هـ/1987م.
33- التاريخ الاسلامي، الخلفاء الراشدون:
محمود شاكر، المكتب الاسلامي، چاپ پنجم، 1411هـ/1990م.
34- التاريخ الاسلامي، مواقف و عبر:
دكتر عبدالعزيز عبدالله حميدي، دارالدعوة اسكندريه، چاپ اول، 1418هـ/1998م.
35- تاريخ الخلافة الراشدة:
محمد بن احمد كنعان، مؤسسهي معارف بيروت، چاپ اول، 1417هـ/1997م.
36- تاريخ الخلفاء:
امام جلال الدين سيوطي، به تحقيق: ابراهيم صالح، دار صادر بيروت، چاپ اول،
1417هـ/1997م.
37- تاريخ الدعوة إلي الإسلام في عهد
الخلفاء الراشدين: دكتر يسري محمد هاني، چاپ اول،
1418هـ، دانشگاه امالقري.
38- تاريخ الدعوة الاسلامية في زمن الرسول ص و الخلفاء الراشدين:
دكتر جميل عبدالله مصري، مكتبهالدار مدينهي منوره، چاپ اول، 1407هـ/1987م.
39- التاريخ السياسي و العسكري:
دكتر علي معطي، مؤسسهي معارف بيروت، چاپ اول، 1415هـ/1995م.
40- تاريخ القضاء في الاسلام:
دكتر محمد زحيلي، دارالفكر المعاصر، بيروت؛ دارالفكر دمشق، چاپ اول، 1415هـ/1995م.
41- تاريخ يعقوبي،
دار بيروت، چاپ1400هـ/1980م.
42- تاريخ بغداد (مدينة السلام):
ابوبكر احمد بن علي خطيب بغدادي، دارالكتب العلمية، بيروت.
43- تاريخ صدر الاسلام و فجره:
دكتر شحاته علي ناطور. 1995م.
44- تاريخ فتوح الشام:
ابوزكريا يزيد بن محمد ازدي، به تحقيق: عبدالمنعم عبدالله عامر، مؤسسهي قاهره،
1970م.
45- التبيين في أنساب القرشيين:
ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه مقدسي، عالم الكتب، بيروت.
46- التحالف السياسي في الإسلام:
منير غضبان، دار السلام، چاپ دوم، 1408هـ/1998م.
47- تحفة الأحوذي بشرح الترمذي:
عبدالرحمن عبدالرحيم مباركپوري، دار الاتحاد العربي، چاپ دوم، 1385هـ/1965م.
48- ثراث الخلفاء الراشدين في الفقه
الإسلامي: صبحي محمصاني، دارالعلم، چاپ اول،
1984م.
49- التربية القيادية:
غضبان، دارالوفاء المنصورة، چاپ اول، 1418هـ/1998م.
50- ترتيب و تهذيب البداية و النهاية (خلافة
ابيبكر الصديق): دكتر محمد بن صامل سلمي، دار
الوطن رياض، چاپ اول، 1418هـ/ 1997م.
51- تفسير ابنكثير:
دارالفكر بيروت، چاپ دوم، 1389هـ/1970م.
52- تفسير آلوسي (روح المعاني في تفسير
القرآن الكريم و السبع المثاني): محمود آلوسي
بغدادي.
53- تفسير رازي،
دار إحياء التراث العربي بيروت، چاپ دوم.
54- تفسير قاسمي (محاسن التأويل):
محمد جمالالدين قاسمي، دارالفكر بيروت، چاپ دوم، 1398هـ/1978م.
55- تفسير قرطبي:
ابوعبدالله محمد بن احمد انصاري قرطبي، دار احياء التراث العربي بيروت، 1965م.
56- التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و
المنهج: دكتر وهبة الزحيلي، دارالفكر بيروت،
دارالفكر دمشق، چاپ اول، 1411هـ/1991م.
57- التفوق و النجابة علي نهج الصحابة:
حمد بن بلية بن مرهان عجمي، نشر عبيكان رياض، چاپ اول.
58- التمكين للأمة الإسلامية في ضوء القرآن
الكريم: محمد سيد محمد يوسف، دارالسلام مصر،
چاپ اول، 1418هـ/1997م.
59- تهذيب تاريخ دمشق الكبير:
ابنعساكر، داراحياء التراث العربي بيروت، چاپ سوم، 1407هـ/1987م.
60- الثابتون علي الاسلام أيام فتنة الردة
في عهد الخليفة أبيبكر الصديق: دكتر مهدي رزقالله
احمد، دار طيبة، چاپ اول، 1417هـ/1996م.
61- جامع الأصول في أحاديث الرسول:
مبارك بن محمد جزري، به تحقيق: عبدالقادر ارناؤوط، نشر حلواني سوريه و معارف رياض،
1392هـ.
62- الجامع لأخلاق الراوي و آداب السامع:
خطيب بغدادي، نشر معارف رياض، 1403هـ/1983م.
63- الجهاد و القتال في السياسة الشرعية:
محمد خير هيكل، دار البيارق عمان، چاپ اول، 1414هـ/1993م.
64- الحجاز و الدولة الإسلامية:
دكتر ابراهيم بيضون، دارالنهضة العربية، 1416هـ/1995م.
65- الحرب النفسية من منظور إسلامي:
دكتر احمد نوفل، دار الفرقان عمان، چاپ دوم، 1407هـ/1987م.
66- حركة الردة:
دكتر علي عتوم، الرسالة عمان، چاپ دوم، 1997م.
67- الحركة السنوسية في ليبيا:
دكتر علي محمد صلابي، دار البيارق عمان، چاپ اول، 1999م.
68- حركة الفتح الإسلامي:
شكري فيصل، دار العلم، چاپ ششم، 1982م.
69- حروب الإسلام في الشام:
محمد احمد باشميل، دارالفكر، چاپ اول، 1400هـ/1980م.
70- حروب الردة من قيادة النبيص إلي إمرة أبيبكرt: شوقي ابوخليل، دارالفكر دمشق.
71- حروب الردة و بناء الدولة الإسلامية:
احمد سعيد بن سالم، دار المنار، 1415هـ/1994م.
72- حروب الردة-
محمد احمد باشميل، دارالفكر، چاپ اول، 1399هـ/1979م.
73- الحكم بغير ما أنزل الله، أحواله و
أحكامه: دكتر عبدالرحمن بن صالح محمود، دار
طيبة رياض، چاپ اول، 1420هـ/1999م.
74- حلية الأولياء و طبقات الأصفياء:
ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني، دار الكتب العلمية بيروت.
75- حياة أبيبكر:
محمود شلبي، دار الجيل بيروت، چاپ اول، 1979م.
76- خاتم النبيين ابوزهره:
چاپ اول، دارالفكر بيروت، 1972م.
77- خالد بن وليد:
صادق عرجون، دار السعودية، چاپ چهارم، 1407هـ/1987م.
78- الخراج:
ابويوسف.
79- خطب ابيبكر الصديق:
دكتر محمد احمد عاشور، جمال عبدالمنعم كومي، دار الاعتصام.
80- الخلافة الراشدة و الدولة الأموية من
فتحالباري: دكتر يحيي ابراهيم يحيي، دار الهجرة
عربستان، چاپ اول، 1417هـ/1996م.
81- الخلافة و الخلفاء الراشدون بين الشوري
و الديمقراطية: سالم بهنساوي، نشر اسلامي المنار
كويت، چاپ دوم، 1418هـ/1997م.
82- الخلفاء الراشدون بين الإستخلاف و
الإستشهاد: صلاح عبدالفتاح خالدي، دار القلم
دمشق، چاپ اول، 1416هـ/1995م.
83- الخلفاء الراشدون:
عبدالوهاب نجار، دار القلم بيروت، چاپ اول، 1406هـ/1986م.
84- خلفاء الرسولص: خالد محمد خالد، دار
ثابت قاهره، دار الفكر دمشق، چاپ اول، 1415هـ/1994م.
85- الدر المنثور في التفسير بالمأثور:
امام جلال الدين سيوطي، ناشر: محمد امين دمج، بيروت.
86- دراسات في الحضارة الإسلامية:
احمد ابراهيم شريف، دار الفكر العربي.
87- دراسات في السيرة النبوية:
عماد الدين خليل، چاپ يازدهم، 1409هـ/1989م، بيروت.
88- دراسات في عهد النبوة و الخلافة
الراشدة: دكتر عبدالرحمن شجاع، دار الفكر، چاپ
اول، 1419هـ/1999م.
89- دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب
الشريعة: ابوبكر احمد بيهقي، به تحقيق:
عبدالمعطي قلعجي، دار الكتب العلمية بيروت، چاپ اول، 1405هـ.
90- دواعي الفتوحات الإسلامية و دواعي
المستشرقين: دكتر جميل عبدالله مصري، دار القلم
دمشق و الدار الشاميه بيروت، چاپ اول، 1411هـ/1991م.
91- دور الحجاز في الحياة السياسية العامة
في القرنين الأول و الثاني للهجرة: دكتر احمد
ابراهيم شريف، دار الفكر العربي، چاپ دوم، 1977م.
92- الدور السياسي للصفوة في صدر الإسلام:
سيد عمر، چاپ 1417هـ/1996م.
93- الدولة العربية الإسلامية الأولي:
عصام محمد شاپور، دار النهضة العربية بيروت، چاپ سوم، 1995م.
94- الدولة العربية الإسلاميۀ: منصور حرابي، از
منشورات جماعت دعوت اسلامي ليبي، چاپ دوم، 1396هـ.
95- ديوان الردة:
دكتر علي عتوم، نشر الرسالة عمان، چاپ اول، 1408هـ/1987م.
96- ديوان حسان بن ثابت-
به تحقيق: وليد عرفات.
97- الرياض النضرة في مناقب العشرة-
ابوجعفر مشهور به محب طبري درگذشته بهسال: 694هـ.
98- السلسلة الأحاديث الصحيحة-
محمد ناصر الدين آلباني.
99- سنن أبيداود-
سليمان سجستاني، به تحقيق و تعليق: عزت دعاس.
100- سنن ترمذي-
ابوعيسي محمد بن عيسي ترمذي، دارالفكر.
101- السياسة الشرعية
-شيخالاسلام ابنتيميه.
102- سير أعلام النبلاء-
محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، مؤسسهي الرسالة، چاپ ششم، 1410هـ/1990م.
103- السيرة الحلبية في سيرة الأمين و
المأمون- علي بن برهانالدين حلبي، دار
المعرفة.
104- السيرة النبوية عرض لوقائعها و تحليل
لأحداثها- دكتر علي محمد صلابي.
105- السيرة النبوية في ضوء المصادر الأصلية-
دكتر مهدي رزقالله احمد.
106- السيرة النبوية-
ابوشهبه، دار القلم دمشق، چاپ دوم، 1417هـ/1996م.
107- السيرة النبوية-
ابنهشام، دار احياء التراث، چاپ دوم، 1417هـ/1997م.
108- السيرة النبوية دروس و عبر-
دكتر مصطفي سباعي، المكتب الاسلامي بيروت، چاپ نهم، 1406هـ/1986م.
109- السيرة النبوية-
ابنكثير (ابوالفداء اسماعيل)، به تحقيق: مصطفي عبدالواحد، دارالفكر بيروت،چاپ
دوم، 1398هـ.
110- سيرة و حياة الصديق-
مجدي فتحي سيد، دار الصحابه طنطا، چاپ اول، 1417هـ/1996م.
111- الشوري بين الإصالة و المعاصرة-
عزالدين تميمي، دار البشير، چاپ اول، 1405هـ/1985م.
112- الشيخان ابوبكر الصديق و عمر بن الخطاب
برواية البلاذري في أنساب الأشراف- دكتر احسان
صدقي عمد، چاپ سوم، 1418هـ/1997م.
113- صحيح البخاري-
امام ابوعبدالله محمد بن اسماعيل بخاري، دارالفكر، چاپ اول، 1411هـ/1991م.
114- صحيح الجامع الصغير و زيادته-
محمد ناصرالدين آلباني، المكتب الاسلامي بيروت، چاپ سوم، 1408هـ/1998م.
115- صحيح السيرة النبوية-
ابراهيم صالح علي، دار النفائس، چاپ سوم، 1408هـ/1998م.
116- الصحيح المسند من فضائل الصحابة-
ابوعبدالله مصطفي عدوي، دار ابنعفان عربستان، چاپ اول، 1416هـ/1995م.
117- صحيح ابنماجة-
محمد ناصر الدين آلباني، المكتب الاسلامي.
118- صحيح سنن ابيداود-
محمد ناصر الدين آلباني، المكتب الاسلامي.
119- صحيح مسلم بشرح النووي.
120- صحيح امام مسلم-
به تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، دار احياء التراث بيروت، چاپ دوم، 1972م.
121- الصديق أول الخلفاء-
عبدالرحمن شرقاوي، دار الكتاب العربي، چاپ اول، 1410هـ/1990م.
122- الصديق، أبوبكر-
محمد حسين هيكل، دار المعارف مصر، 1971م.
123- صفة الصفوة-
امام ابوالفرج ابنجوزي، دار المعرفة بيروت.
124- صفحات من تاريخ ليبيا الاسلامي-
دكتر علي محمد صلابي، دارالبيارق عمان، 1418هـ/1998م.
125- صور من جهاد الصحابة عمليات جهاديه
خاصة تنفذها مجموعات خاصة من الصحابة-
دكتر عبدالفتاح خالدي، دار القلم دمشق، چاپ اول، 1421هـ/2000م.
126- الطبقات الكبري-
ابنسعد، دار صادر بيروت.
127- عبقرية الصديق-
عباس محمود عقاد.
128- عتيق العتقاء الإمام أبوبكر الصديق-
محمود علي بغدادي، دار الندوة بيروت، چاپ اول، 1414هـ/1994م.
129- العشرة المبشرون بالجنة-
دكتر سيد جميلي، دار الريان بيروت، چاپ دوم، 1408هـ.
130- عصر الخلافة الراشدة-
دكتر اكرم ضياء عمري، مكتبة العلوم و الحكم مدينهي منوره، چاپ اول، 1414هـ/1994م.
131- عصر الخلفاء الراشدين-
خانم دكتر فتحية عبدالفتاح نبراوي، الدار السعودية، چاپ سوم، 1415هـ/1994م.
132- عصر الصحابة-
عبدالمنعم هاشمي، دار ابنكثير، چاپ سوم، 1421هـ.
133- عقيدة أهل السنة و الجماعة في الصحابة
الكرام- دكتر ناصر بن علي عائض بن حسن، نشر
رشد رياض، چاپ اول، 1413هـ.
134- العقيدة في أهل البيت بين الإفراط و
التفريط- دكتر سليمان بن سالم بن رجاء سحيمي،
نشر امام بخاري، چاپ اول، 1420هـ./2000م.
135- العمليات التعرضية و الدفاعية عند
المسلمين- نهاد عباس شهاب، دار الحرية بغداد.
136- العواصم من القواصم-
به تحقيق: محبالدين خطيب، دار الثقافة دوحه، چاپ دوم، 1989م.
137- عيون الأخبار-
ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه، دار الكتب العلمية، چاپ اول،1406هـ/1986م.
138- فتحالباري.
139- فتوحالبلدان-
ابواالعباس احمد بن يحيي بلاذري، مؤسسهي معارف بيروت، 1407هـ.
140- فتوح الشام-
محمد بن عمر واقدي، دار ابنخلدون.
141- فرائد الكلام للخلفاء الكرام-
قاسم عاشور، دار طويق عربستان، چاپ اول، 1419هـ.
142- الفصل في الملل و الأهواء و النحل-
ابومحمد بن حزم ظاهري، نشر خانجي مصر.
143- فضائل الصحابة-
ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل، دار ابنجوزي عربستان، چاپ دوم. 1420هـ/1999م.
144- فقه التمكين في القرآن الكريم-
دكتر علي محمد صلابي، دار الوفاء المنصورة، چاپ اول، 1421هـ/2001م.
145- فقه الشوري و الإستشارة-
دكتر توفيق شاوي، دار الوفاء، چاپ دوم، 1413هـ/1992م.
146- الفن العسكري الإسلامي-
دكتز ياسين سويد، شركت چاپ، نشر وتوزيع لبنان، چاپ اول، 1409هـ/1988م.
147- في التاريخ الإسلامي-
دكتر شوقي ابوخليل، دار الفكر بيروت، چاپ دوم، 1417هـ/1996م.
148- في ظلال القرآن-
سيد قطب، دار الشروق، چاپ نهم، 1400هـ/1980م.
149- قراءة سياسية للسيرة النبوية-
محمد قلعجي، دار النفائس بيروت، چاپ اول، 1416هـ/1996م.
150- قصة بعث جيش أسامه-
دكتر فضل الهي، دار ابنحزم بيروت، چاپ دوم، 1420هـ/2000م.
151- القيادة العسكرية في عهد الرسولص- دكتر عبدالله محمد
رشيد، دار القلم دمشق، چاپ اول، 1410هـ/1990م.
152- الكامل في التاريخ-
ابوالحسن علي بن ابيالمكارم شيباني معروف به ابناثير، به تحقيق: علي شيري، دار
احياء التراث بيروت، چاپ اول، 1408هـ/1989م.
153- كيف نكتب التاريخ الإسلامي؟-
محمد قطب، دار الوطن عربستان، چاپ اول، 1412هـ.
154- لطائف المعارف-
ابنرجب حنبلي.
155- مآثر الأناقة في معالم الخلافة-
قلقشندي، به تحقيق: عبدالستار احمد الفرج، عالم الكتب بيروت.
156- مجمع الزوائد و منبع الفوائد-
نورالدين علي بن ابوبكر هيثمي، دار الريان قاهره و دار الكتاب بيروت.
157- مجموعة الفتاوي-
تقيالدين احمد بن تيميهي حراني، دار الوفاء، چاپ اول، 1418هـ/1997م.
158- مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوي
و الخلافة الراشدۀ-
محمد حميد اللّه، دار النفائس، چاپ پنجم، 1405هـ/1985م.
159- محمد رسول اللّهص- محمد صادق عرجون،
دار القلم، چاپ دوم، 1415هـ/1995م.
160- محنة المسلمين في العهد المكي-
دكتر سليمان سويكت، نشر توبه رياض، چاپ اول، 1412هـ/1992م.
161- المرتضي، سيرة أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب-
ابوالحسن علي ندوي، دار القلم دمشق، چاپ دوم، 1419هـ/1998م.
162- مرض النبيص و وفاته و أثره علي
الأمة- خالد ابوصالح، دار الوطن، چاپ اول،
1414هـ.
163- مروج الذهب و معادن الجواهر-
ابوالحسن علي بن حسين بن علي مسعودي، دار المعرفة بيروت، 1403هـ/1982م.
164- مرويات ابيمخنف في تاريخ الطبري، عصر
الخلافة الراشدة- دكتر يحيي ابراهيم يحيي، دار
العاصمة رياض، چاپ اول، 1410هـ.
165- المستدرك علي الصحيحين-
ابوعبدالله محمد بن عبدالله نيشابوري، دار الكتب العلمية بيروت، چاپ اول،
1411هـ/1990م.
166- المستفاد من قصص القرآن-
عبدالكريم زيدان، مؤسسه رسالة، چاپ اول، 1418هـ/1997م.
167- المسلمون و الروم في عصر النبوة-
دكتر عبدالرحمن احمد سالم، دار الفكر العربي، 1418هـ/1997م.
168- معارك خالد بن الوليد ضد الفرس-
عبدالجبار محمود سامرائي، چاپ اول، 1984م.
169- معارك خالد بن الوليد-
دكتر ياسين سويد، چاپ 1989م.
170- معجمالبلدان ياقوت حموي،
دار صادر بيروت، 1397هـ/1977م.
171- المعجم الكبير-
ابواالقاسم سليمان بن احمد طبراني، دار مكتبة العلوم و الحكم، چاپ دوم،
1406هـ/1985م.
172- المغازي واقدي
(محمد بن عمر)- عالم الكتب بيروت، چاپ سوم، 1404هـ/1984م.
173- مقدمهي
ابنخلدون.
174- مقومات النصر في ضوء القرآن و السنة-
دكتر احمد ابوالشباب، المكتبة العصرية بيروت، چاپ اول،1420هـ/1999م.
175- ملامح الشوري في الدعوة الإسلامية-
عدنان علي رضا نحوي، چاپ دوم، 1404هـ/1984م.
176- من دولة عمر إلي دولة عبدالملك-
ابراهيم بيضون، دار النهضة العربية بيروت، 1411هـ/1991م.
177- من معين السيرة-
صالح احمد شامي، المكتب الاسلامي، چاپ دوم، 1413هـ/1992م.
178- منهاج السنة-
ابنتيمية، به تحقيق: محمد رشاد سالم، مؤسسه قرطبه.
179- منهج كتابة التاريخ الإسلامي-
محمد صامل علياني، دار طيبة، چاپ اول، 1406هـ/1986م.
180- مواقف الصديق مع النبيص في مكة-
دكتر عاطف لماضه، دار الصحابه و التراث طنطا (مصر)، چاپ اول، 1413هـ/1993.
181- مواقف الصديق مع النبيص في المدينة-
دكتر عاطف لماضه، دار الصحابة، چاپ اول، 1413هـ/1993م.
182- موسوعة التاريخ الإسلامي-
دكتر احمد شاكر، مكتبة النهضة قاهره، چاپ سيزدهم، 1987م.
183- موسوعة فقه أبيبكر-
دكتر محمد رواس قلعجي، دار النفائس، چاپ دوم، 1415هـ/1994م.
184- موسوعة نظرة النعيم في مكارم أخلاق
الرسول الكريمص-
نوشتهي جمعي از علما با نظارت و سرپرستي صالح عبدالله بن حميد (امام و خطيب مسجدالحرام)،
دار الوسيله جده، چاپ اول، 1418هـ/1998م.
185- نسب قريش-
ابوعبدالله مصعب بن عبدالله بم مصعب زبيري، دار المعارف قاهره.
186- نظام الحكم في الإسلام-
عارف ابوعيد، دار النفائس اردن، چاپ اول، 1416هـ/1996م.
187- نظام الحكم في الشريعة و التاريخ
الإسلامي- ظافر قاسمي، دارالنفائس بيروت، چاپ
سوم، 1407هـ/1987م.
188- نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين-
حمد محمد عمد، چاپ اول، 1414هـ/1994م.
189- نظام الحكومة النبوية (التراتيب
الإدارية)- محمد عبدالحي كتاني ادريسي، چاپ شركت
ارقم بن ابيالارقم بيروت.
190- نقد علمي لكتاب الإسلام و أصول الحكم-
محمد طاهر بن عاشور.
191- النهايه في غريب الحديث-
ابناثير، به تحقيق: طاهر احمد زاوي و محمود محمد طناحي.
192- نونية القحطاني-
ابومحمد عبدالله بن محمد اندلسي قحطاني، دار السوادي عربستان، چاپ سوم،
1410هـ/1989م.
193- الهجرة النبوية المباركة-
دكتر عبدالرحمن بر، دار الكلمة المنصورة، مصر، چاپ اول، 1418هـ/1997م.
194- الهجرة في القرآن الكريم-
احزمي سامعون جزولي، نشر راشد رياض، چاپ اول، 1417هـ/1996م.
195- الوحي و تبليغ الرسالة-دكتر
يحيي يحيي.
196- وقائع ندوة النظم الإسلامية،
ابوظبي، 1405هـ/1984م.
197- ولاية الشرط في الإسلام-
سرهنگ دكتر نمر بن محمد حميداني، عالم الكتب رياض، چاپ دوم، 1414هـ/1994م.
198- الولاية علي البلدان في عصر الخلفاء
الراشدين- دكتر عبدالعزير ابراهيم عمري، چاپ
اول، 1409هـ.
199- اليمن في صدر الإسلام-
دكتر عبدالرحمن شجاع، دار الفكر دمشق.
[3]- بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي، شمارهي3683؛ شايد منظور
از اين فرمودهي رسولخدا اين باشد كه شيطان، همواره از فريب عمر ناتوان است و
راهي كه عمر برود، شيطان به آن راه ندارد و از اينرو كار عمر، پيوسته درست ميباشد.
والله اعلم.(مترجم)
[4]- مجمع الزوائد (10/268)؛ هيثمي گفته است: طبراني، اين روايت
را به دو سند، نقل كرده كه مردان يكي از اين دو سند، صحيح هستند. حاكم نيز ضمن نقل
اين روايت (3/90)، صحيحش دانسته و ذهبي نيز با او موافقت نموده است.
[19]- در روايت نخست، آمده بود كه غلامي سوداني، جزو ماندههاي
مالي ابوبكر صديق، بوده و در اين روايت، به غلامي حبشي اشاره شده است. ميان اين دو
روايت، هيچ تعارضي وجود ندارد. در متن روايت نخست، به غلامي از منطقهي (نوبه)
اشاره شده كه اينك در كشور سودان واقع شده و از اين جهت در ترجمه، غلامي سوداني
نوشته شد. منطقه و رشتهكوه نوبه، در آن زمان جزو قلمرو حبشه بوده است و به همين
خاطر نيز در روايت بعدي، به حبشي بودن غلام ابوبكر اشاره شده است.(مترجم)
[21]- نويري در نهاية الارب، اين روايت را به شكل كاملتري روايت
كرده كه از اين قرار است: «اموالي را كه پيش من است، به بيتالمال بازگردانيد و
فلان باغم را در اموال عمومي به حساب آوريد تا به عوض استفادهاي كه از بيتالمال
كردهام، از مسلمانان باشد.»(مترجم)
[25]- در نهاية الارب آمده است كه ابوبكر وصيت كرد هسمرش اسماء و
پسرش عبدالرحمن، او را غسل دهند.(مترجم)
[26]- الشيخان ابوبكر الصديق و عمر بن الخطاب برواية البلاذري في
انساب الاشراف، به تحقيق احسان صدقي العمد، ص69
[27]- نويري در نهاية الارب حديثي از عمرو بن عاص در فضيلت
ابوبكر صديق آورده كه به همين گفتار علي مرتضي شباهت دارد كه ابوبكر براي رسولخداr به منزلهي
چشم و گوش بوده است. عمرو بن عاص ميگويد: رسولخداr فرمودند: «ميخواهم
چند نفر از يارانم را نزد پادشاهان بفرستم تا همانند حواريون عيسي، آنان را به
اسلام دعوت دهند.» صحابه عرض كردند: «آيا ابوبكر و عمر را هم با ما ميفرستيد كه
آنها بليغتر و آگاهترند؟» رسولخدا فرمودند: «به آنها نياز دارم كه همينجا
باشند؛ آنان، به منزلهي چشم و گوش دين هستند.»(مترجم)
[28]- سورهي زمر، آيهي33: «كساني كه حقيقت و صداقت را (از سوي
خدا با خود) آورده و كساني كه حقيقت و صداقت (تبليغ شده از سوي پيامبران را) تصديق
كردهاند، پرهيزكاران واقعي هستند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر