توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ فروردین ۱۳, چهارشنبه

مبحث پنجم تحليلي بر جنگ‌هاي دوره‌ي ابوبكر صديقt در رويارويي با مرتدها


مبحث پنجم
تحليلي بر جنگ‌هاي دوره‌ي ابوبكر صديقt در رويارويي با مرتدها
پيروزي اسلام، شكل‌گيري حاكميت ديني و استقرار امنيت و آرامش، وعده‌اي است كه خداي متعال تحقق آن را منوط به انجام برخي از شرايط از سوي مسلمانان دانسته و در قرآن كريم، با وضوح تمام پيش‌زمينه‌ها و شرايط شوكت و قدرت مسلمانان و عوامل تداوم و ماندگاري آن را بيان نموده است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ55وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ56 )) (نور:55-56)
يعني: «خداوند، به كساني از شما كه ايمان آورده‌ و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را حتماً در زمين خليفه و جانشين سازد (و به رياست برساند) آن‌گونه كه پيشينيان ايشان را به مقام خلافت رسانيد؛ هم‌چنين دينشان را كه برايشان مي‌پسندد، قطعاً (در زمين) پابرجا و قدرتمند مي‌سازد و ترس و هراس اين‌ها را به امنيت و آرامش تبديل مي‌كند (تا بدون دلهره و دغدغه) مرا پرستش كنند و كسي را شريك و انبازم قرار ندهند. پس از اين، كساني كه كافر شوند، آنان فاسقانِ (حقيقي) هستند (و از دايره‌ي اسلام، بيرون مي‌باشند) و نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و از پيامبر اطاعت كنيد تا (از سوي خدا) بر شما رحم شود (و مشمول رضايت خدا قرار بگيريد و مجد و شوكت بيابيد.)»
در اين آيات، شرايط دست‌يابي مسلمانان به قدرت و خلافت، كاملاً روشن و واضح شده كه اين شرايط، عبارتند از: ايمان به تمام ارزش‌ها و اصول و پايه‌هاي ديني و انجام اعمال شايسته با توجه به گوناگوني و گستردگي نيكي‌ها و فرمان‌برداري فراگير و همه‌جانبه از خداي متعال و مبارزه با انواع شرك و خرافه. اين آيات، ابزار تحقق خلافت را نيز روشن كرده كه عبارتند از: برپاداشتن نماز، اداي زكات و پيروي بي‌چون و چرا از پيامبر خداص.[1] شرايط مذكور در دوران ابوبكر صديقt و بلكه در زمان تمام خلفاي راشدين تحقق يافت. ابوبكر صديقt، يادآور و بلكه آموزه‌اي عملي از فراهم آوردن شرايط دست‌يابي به خلافت و عزت است و بر اساس همين شوكت و هيبت ديني بود كه درخواست اعراب را در ندادن زكات نپذيرفت و بر گسيل لشكر اسامهt تأكيد و پافشاري كرد و از هيچ اصل و ارزش كوچك و بزرگي نگذشت و شريعت اسلامي را به‌طور كامل در پهنه‌ي حكومت و قدرت به اجرا درآورد. عبدالله بن مسعودt مي‌گويد: «پس از رسول‌خداص چنان وضعي پيدا كرديم كه تا سرحد نابودي پيش رفتيم و اگر خداي متعال از طريق ابوبكرt بر ما منت نمي‌نهاد، نابود مي‌شديم؛ چراكه همه‌ي ما بر اين باور بوديم كه به خاطر گرفتن زكات (بنت‌مخاض و بنت‌لبون)[2] جنگ نكنيم و تا زمان مرگمان به عبادت و پرستش خداي متعال، بسنده نماييم. اما خداي متعال، ابوبكرt را بر اين مصمم كرد كه براي گرفتن زكات جهاد كند؛ به خدا سوگند كه او جز به اين راضي نشد كه طرحي خفت‌بار يا جنگي سخت فراروي مرتدها قرار دهد.»[3]
خداي متعال مي‌فرمايد: ((وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ )) (انفال:60)
يعني: «براي مبارزه با آنان (يعني كفار از هر نوعي كه باشند) تا آن‌جا كه مي‌توانيد نيرو(ي مادي و معنوي) و اسب‌هاي ورزيده (و ساز و برگ جنگي) آماده سازيد تا بدين‌وسيله در دل دشمن خدا و دشمن خويش وحشت بيافرينيد و كسان ديگري را نيز به هراس بيندازيد كه آن‌ها را نمي‌شناسيد و خدا، آنان را مي‌شناسد (و از عداوتشان به شما و اسلام باخبر است.) و آن‌چه در راه خدا (براي تقويت بنيه‌ي جنگي اسلام هزينه و) صرف كنيد، پاداشش، به تمام و كمال به شما داده مي‌شود و هيچ ستمي نمي‌بينيد.»
در مباحث گذشته كاملاً روشن شد كه ابوبكر صديقt براي رويارويي با كفار و مرتدها، توان نظامي لشكر اسلام را به شكلي همه‌جانبه و مادي و معنوي افزايش داد و با آمادگي بالا و كاملي روياروي ازدين‌برگشته‌ها ايستاد. آن حضرتt براي مبارزه با مرتدها، لشكرهايي را فراهم آورد و فرماندهان جنگي كارآزموده‌اي را براي هدايت و فرماندهي لشكر منصوب فرمود؛ صحابه را براي جنگ با مرتدها تشويق كرد و اسب‌ها و شتراني براي لشكر اسلام فراهم ساخت و لشكر و لشكريان را به سلاح، مجهز نمود. او براي تقويت خلافت اسلامي، با نو‌آوري‌ها و بدعت‌گري‌ها و با جهالت و هواپرستي مبارزه كرد و با اتحاد و يك‌پارچگي و وحدت كلمه، مطابق شريعت اسلام حكم راند و با تعهد كاري و مسؤوليت‌شناسي، شايسته‌سالاري و كار‌آزمودگي را ملاك تعيين فرماندهان لشكري قرار داد و بر اساس شايستگي‌ها و توانايي‌هاي افراد، مسؤوليت‌ها و وظايف را تقسيم نمود كه از آن جمله مي‌توان به مأموريت زيد بن ثابتt براي جمع‌آوري قرآن و هم‌چنين مسؤوليت ابوبرزه‌ي اسلميt به عنوان پيك جنگي اشاره كرد. ابوبكرt در عرصه‌ي آمادگي براي رويارويي با دشمنان اسلام از مسايل امنيتي و تبليغاتي نيز غفلت نكرد.
پيامدها و نشانه‌هاي حكومت الهي در خلافت ابوبكر صديقt كاملاً نمايان و هويدا است. در آن زمان كه مسلمانان راستين به خواست و توفيق خداي متعال قدرت يافتند، شديداً مشتاق بودند تا شعاير ديني را در خود و خانواده‌هايشان بپادارند. آنان، براي اجراي احكام و آموزه‌هاي اسلامي از هيچ كوششي دريغ نكردند. به همين سبب نيز خداي متعال، آنان را تقويت فرمود و در برابر دشمنان ياريشان داد و طعم آرامش و امنيت را به آنان چشانيد:        (( الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ ))
(انعام:82)
يعني: «كساني كه ايمان آورده و ايمانشان را با ظلم (و شرك) نياميخته باشند (و براي غير خدا كرنش نكنند)، آنان امنيت ‌و آرامش دارند و ره‌يافتگان (واقعي) هستند.»
خداي متعال، آن‌گونه كه وعده فرموده ناصران دينش را ياري مي‌رساند،‌ صحابهy را نيز ياري كرد. چنانچه مي‌فرمايد: ((وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ40الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ41)) (حج:40و41)
يعني: «همانا خداوند، ياري مي‌كند كساني را كه (از دينش دفاع مي‌كنند و دينِ) خدا را ياري مي‌رسانند. به تحقيق كه خداوند، نيرومند و چيره است. كساني(مشمول اين وعده‌ي الهي هستند) كه اگر ايشان را در زمين قدرت دهيم، نماز را بپا مي‌دارند و زكات مي‌دهند و امر به معروف و نهي از منكر مي‌نمايند و سرانجام همه‌ي كارها (و رسيدگي به تمام امور) از آن خدا است (و به خدا برمي‌گردد.)» خداي متعال، بر اساس همين وعده‌اش، صحابهy را در برابر دشمنانشان ياري كرد. تاريخ، گواه است كه هر گروه يا مجموعه‌اي كه در طول زمان بر دين و هدايت الهي استقامت كرده، در نهايت، قوت و نيرو گرفته و به نهايتِ قدرت دست يافته است.[4]
در دوران ابوبكر صديقt خوبي‌ها گسترش يافت و رذايل و بدي‌ها اندك و ناچيز شد.
اللهY مي‌فرمايد: (( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ))
                                                                                                                                     (مائده:54)
يعني: «اي اهل ايمان! هر كس از شما از دين خود برگردد (و مرتد شود)، خداوند (به جاي ايشان و براي جنگ با اين‌ها) كساني را خواهد آورد كه خداوند ايشان را دوست دارد و آن‌ها هم خدا را دوست دارند؛ (اين‌ها) نسبت به مؤمنان نرم و فروتن هستند و در برابر كافران سخت و نيرومند؛ در راه خدا جهاد مي‌كنند و از سرزنش هيچ سرزنش‌كننده‌اي نمي‌هراسند. اين فضل خدا است (كه كسي چنين ويژگي‌هايي داشته باشد و) خداوند، آن را به هر كس كه بخواهد، عطا مي‌كند و خداوند داراي فضل فراوان است و آگاه.»
ابوبكر صديقt نخستين كسي است كه ويژگي‌هاي مذكور در اين آيه، بر او و سپاهيانش كه با مرتدها جنگيدند، منطبق مي‌گردد. خداي متعال، در اين آيه مجاهداني را كه با مرتدها جهاد كردند، به صفات و ويژگي‌هاي والا و ارزشمندي مي‌ستايد و به بهترين نحو از صحابه تعريف مي‌كند كه با مرتدها جنگيدند:
الف) ((يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ))
سلف صالح درباره‌ي اطلاق صفت محبت و دوست داشتن، به خداي متعال بر اين باور بودند كه اين صفت، براي خداي متعال بدون بیان کیفیت است و نبايد در اين مورد خودسرانه تأويل و تفسير نمود؛ بلكه خداي متعال، در صفاتش بي‌انباز و بي‌همتا است و هيچ مخلوقي با او در صفاتش شريك نمي‌باشد.[5]
خداي متعال، در اين آيه بيان فرمود كه تلاش‌ها و مساعي نسلي را كه به خاطر دينش جهاد و مجاهدت مي‌كنند، مي‌پسندد و آنان را دوست مي‌دارد. چراكه آنان، براي تقرب و نزديكي به خداي متعال و از روي محبت با رسول‌خداص بيش‌تر از توان و مسؤوليتشان عمل كردند و علاوه بر پرداختن به فرايض و تكاليف شرعي، خود را ملزم و موظف به انجام اعمال مستحب نيز مي‌دانستند.[6] نسل مجاهد دوران ابوبكر صديقt داراي صفات و ويژگي‌هايي از قبيل احسان و نيكوكاري، صبر و شكيبايي و تقوا و خداترسي بودند؛ چراكه خداي متعال، با آنان اظهار محبت و دوستي فرموده و در آيات ديگر بيان نموده كه پرهيزكاران و نيكوكاران، سزاوار محبت و دوستي خداوند هستند: (( الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)) (آل‌عمران:134)
يعني: «(پرهيزكاران) كساني (هستند) كه در خوشي و ناخوشي و ثروت و تنگ‌دستي، بذل و بخشش مي‌كنند و آنان كه خشم خود را فرو مي‌خورند و از مردم گذشت مي‌نمايند. و خداوند، نيكوكاران را دوست دارد.» خداي متعال مي‌فرمايد: ((بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ))  (آل‌عمران:76)
يعني: «آري، كسي كه به عهد و پيمان خود وفا كند و تقوا و پرهيزكاري پيشه نمايد، (محبت خدا را به دست آورده) و همانا خداوند، پرهيزكاران را دوست دارد.»
صحابهy خداي متعال را به اندازه‌اي دوست داشتند كه محبتش را بر هر چيزي مقدم مي‌داشتند و با دشمنان خدا دشمني مي‌كردند. آنان، دوستان خدا را دوست داشتند و از دشمنان خدا بيزار بودند و همواره از پيامبر خداص اطاعت مي‌كردند و راهش را ادامه مي‌دادند. صحابهy خداي متعال را دوست داشتند؛ چراكه آن‌ها، اين حقيقت را همواره به ياد داشتند كه خداوند متعال، خالق و رازقشان مي‌باشد و به آن‌ها نعمت‌ها و نيكي‌هاي زيادي ارزاني داشته است. روح و روان انسان به‌گونه‌اي است كه هر كس را كه به او نيكي كند، دوست مي‌دارد و چه نيكي و احساني بالاتر از اين‌كه خداي متعال، آدمي را در بهترين شكل آفريده و راه را به او نشان داده و وعده فرموده است كه هر كس از او اطاعت نمايد، به بهشت پرنعمتي مي‌رود كه آن‌قدر خوب است كه نه چشمي همانند آن را ديده و نه گوشي تعريفش را آن‌گونه كه هست، شنيده و بلكه در قلب هيچ بشري نيز چنان بهشتي خطور نكرده است. صحابهy خدايشان را شناختند و او را به نحوي دوست داشتند كه تاريخ، مانندش را به خود نديده است. دليلش اين‌كه صحابهy بدون هيچ منت و درنگي داشته‌هاي جاني، مالي و خانوادگي خود را در راه خدا قربان مي‌كردند و بلكه جان‌فشاني‌ها و قرباني‌هاي خود را فضل و رحمت خداي متعال بر خود مي‌دانستند كه درِ جهاد و شهادت‌طلبي را بر آنان گشوده و اسباب و زمينه‌هاي شهادت در راه خدا را برايشان فراهم نموده است و از همين جهت نيز به خوبي از عهده‌ي وظيفه‌شان در قبال جهاد برآمدند.[7]
ب) (( أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ ))
يكي از صفات برجسته و نشانه‌هاي كمال مؤمن، اين‌ است كه در برابر مؤمنان، فروتن و متواضع و در برابر دشمن، شديد و سرسخت باشد و از خود هيبت و عزت نشان دهد.[8] بر اساس همين ويژگي بود كه ابوبكر صديقt با مرتدها وارد جنگ شد و يازده پرچم و لواي جنگي بست تا ظلم و ستم را از مؤمنان بردارد و قدرت و شوكت مرتدها را درهم‌شكند و انتقام مسلمانان را از مرتدها بگيرد و با آنان همان‌گونه برخورد نمايد كه با مسلمانان طوايف و قبايل خود برخورد كردند. ابوبكرt از يك‌سو با مرتدها برابر جرايمي كه مرتكب شده بودند، به شدت برخورد نمود و از ديگر سو همواره به اوضاع و احوال مسلمانان رسيدگي مي‌كرد. طرز برخورد ابوبكر با كنيزان و سال‌خوردگان، دليل مهر و عطوفتش مي‌باشد. مسلمانان آن دوران نسبت به هم‌ديگر عطوفت و مهرباني مي‌ورزيدند و در برابر دشمنان سرسخت و نيرومند بودند و اصل مهرورزي به مسلمانان و شدت و سختي نسبت به كافران در زندگيشان نمودار بود.
ج) (( يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ  ))  (مائده : 54)
جهاد مسلمانان با مرتدها و جنگ با دشمنان خارجي و گسترش فتوحات اسلامي، جلوه‌اي از مجاهدت‌هاي بي‌نظير صحابه و مسلمانان دوران ابوبكر صديقt مي‌باشد. آنان، براي اعلاي كلمه‌ي الله، با دشمنان خدا جنگيدند تا نظام و شريعت اسلامي حاكم گردد و خداي متعال، بدون هيچ شريك و انبازي پرستش شود. مجاهدان، جهاد كردند تا مرتدها را نابود كنند و جور و ستم را ريشه‌كن نمايند. آنان، جهاد كردند و عزت و سرافرازي را به مسلمانان هديه نمودند و به مرتدها و دشمنان خدا، خفت و خواري چشاندند تا مردم، به اسلام بازگردند. تلاش و مجاهدت صحابه و مسلمانان به رهبري ابوبكر صديقt، از شبه‌جزيره‌ي عرب، مركزي براي فتح دنيا ساخت كه از آن چشمه‌ي صاف و گوارايي به نام اسلام جوشيد تا توسط دلاورمرداني كه زندگاني، آنان را مجاهد و رزم‌آور بار آورده بود، به تمام قسمت‌هاي زمين برسد. زندگاني ايماني، صحابهy را كارآزمودگاني بار آورده بود كه در تمام پهنه‌هاي تربيتي، آموزشي و جهادي سرآمد شدند و توانستند دين جهان‌شمول و آسماني اسلام را به بني‌نوع انسان در اقصي نقاط دنيا هديه كنند و انسانيت را به مسير سعادت و رستگاري سوق دهند.[9]
جهاد صحابهy با مرتدها، مقدمه و زمينه‌اي براي رشد و پرورش ايماني و معنويشان جهت گسترش قلمرو اسلام بود. جنگ با مرتدها، توانايي‌هاي مجاهدان را نمايان كرد و پرده از توان فرماندهي سرداران لشكري برداشت و از آنان رزم‌آوراني صاحب‌نام و كارآزموده ساخت و شايستگي‌هاي سپاهيان را بروز داد كه با چه نظم و انضباطي از فرماندهانشان اطاعت مي‌كردند و مي‌دانستند كه براي چه مي‌جنگند و چرا ازخودگذشتگي و جان‌فشاني مي‌كنند و همين ويژگي و هدفمندي، سبب مي‌شد تا اخلاص و جديت زيادي از خود نشان بدهند.[10]
به فضل خداي متعال و جهاد صحابه و هم‌ياري و هم‌كاري آنان با ابوبكر صديقt شبه‌جزيره‌ي عرب به‌طور كامل و يك‌پارچه زير پرچم اسلام درآمد و خلافت و قدرتي مركزي و البته اسلامي به مركزيت مدينه، تمام شبه‌جزيره را در برگرفت تا همه‌ي مردم، تحت فرماندهي و رهبري يك نفر قرار بگيرند كه بر اساس اسلام حكم مي‌راند. پيروزي مسلمانان در جنگ با مرتدها، پيروزي اسلام بود و باعث مي‌شد تا وحدت و يك‌پارچگي ديني و اسلامي، بر تعصب‌هاي قومي و تفرقه‌افكن، غالب گردد و دليلي بر اين شود كه حكومت اسلامي به رهبري ابوبكر صديقt مي‌تواند بر سخت‌ترين و شديدترين بحران‌ها فائق گردد.[11]
صحابهy در راه خدا جهاد مي‌كردند و از آن‌جا كه راهشان را درست مي‌دانستند از هيچ سرزنش و خرده‌اي نمي‌هراسيدند و به راستي باور داشتند كه براي احقاق حق و نابودي باطل قيام كرده‌اند.[12]
د) (( ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ ))
در اين قسمت از آيه به اين نكته اشاره مي‌شود كه محبت خدا با مجاهدان و همين‌طور دوستي صحابه با خداي متعال، فروتني و تواضع در برابر مؤمنان و شدت و سرسختي در مقابل كفار، جهاد در راه خدا و عدم اثرپذيري از خرده‌گيري و سرزنش ديگران، همه از فضل الهي است كه به هر كس از بندگان و دوستانش كه بخواهد، عطا مي‌كند و به هر كس كه بخواهد از فضل بي‌كرانش بيش‌تر از ديگران ارزاني مي‌دارد.
اين‌كه مي‌فرمايد: (( وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ))، يعني خداوند، داراي فضل فراوان است[13]و مي‌داند كه چه كسي سزاوار برخورداري از چنين ويژگي‌هايي است.[14]

با تحليل و بررسي جامعه‌ي اسلامي دوران ابوبكر صديقt به اين نتيجه مي‌رسيم كه:
1ـ جامعه‌ي صدر خلافت اسلامي، جامعه‌اي به تمام معنا اسلامي بوده كه مردمانش، ايماني محكم به خداي متعال و روز قيامت داشته و از اين‌رو به طور كامل آموزه‌هاي ديني و اسلامي را به‌كار مي‌گرفته‌ و به قدري پايبند دين و اسلام بوده‌اند كه كم‌ترين ميزان جرايم را در طول تاريخ جوامع به خود اختصاص داده و دين، در متن زندگاني مردم قرار داشته است و چيزي حاشيه‌اي نبوده كه گاهي به آن توجه شود و گاهي به آن بي‌توجهي گردد؛ بلكه دين، روح و نهاد زندگاني مردمان آن زمان بوده و در تمام شؤون زندگيشان حضور داشته و اين‌طور نبوده كه دين را تنها انجام پاره‌اي از عبادات ظاهري بپندارند. بلكه مسلمانان آن دوران، دين را در تمام عرصه‌هاي زندگاني (در روابط اجتماعي، خانوادگي و در تعامل با همسايگان و دوستانشان، در معاملات و باورهايشان، در كسب و كارشان، در سرپرستي از بينوايان، در امر به معروف و نهي از منكر و در نظارت بر كاردارانشان) به‌كار گرفتند و دين و ارزش‌هاي ديني را بر منش‌هاي فردي و اجتماعي خود حاكم نمودند. اين، بدين معنا نيست كه آحاد و يكايك افراد آن دوران چنين وضعي داشته‌اند؛ چراكه چنين حالتي در زندگاني دنيا و در هيچ جامعه‌اي، قابل تحقق نيست. بنا بر شهادت قرآن در جامعه‌ي رسول‌خداص نيز منافقاني بوده‌اند كه به اسلام تظاهر مي‌كرده‌ و از درون، با دين و اسلام كينه و دشمني داشته‌اند. در همان زمان، برخي عناصر سست‌ايمان، خيانت‌كار، تنبل و تن‌پرور وجود داشتند كه همواره مايه‌ي دردسر مي‌شدند. البته چنين افرادي در جامعه‌ي رسول‌خداص اندك و ناچيز بودند و هيچ عددي به شمار نمي‌آمدند كه بتوانند جريان جامعه‌ي اسلامي و شايسته‌ي آن روز را منحرف كنند. چراكه جريان فكري و عملي آن روز، همان جريان مؤمنان راستيني بود كه با جان و مالشان در راه خدا جهاد مي‌كردند و به تعاليم و آموزه‌هاي اسلام پايبند بودند.[15]
2ـ جامعه‌ي دوران ابوبكر صديقt به بالاترين سطح ارزشي و معنوي رسيده بود و چنان جامعه‌اي نبود كه ارزش‌هاي جاهلي از قبيل هم‌نواختي زبان، منافع مشترك و پيوند جغرافيايي، عامل اتحاد و يك‌پارچگي افراد آن و شكل‌گيري جامعه شده باشد. چراكه هر آن جامعه‌اي كه بر مبناي چنين عواملي شكل گرفته، از جامعه‌ي آرماني و اسلامي بدور است و در واقع جامعه‌اي جاهلي مي‌باشد. جامعه‌ي ديني، جامعه‌اي است كه بر اساس ارزش‌هاي ديني و بدون نظرداشت زبان، جنس و نژاد شكل گرفته است. نگاهي به گذشته، نشان مي‌دهد كه اسلام، تنها مكتبي است كه امت را معنا كرد و جامعه‌اي تشكيل داد كه در آن منافع جغرافيايي و نژادي مطرح نبود و بلكه بر پايه‌ي ارزش‌ها و باورهايي ديني، رنگ‌ها و نژادهاي مختلف عربي، حبشي، رومي و ايراني را با هم پيوند داد و امت فاتح و پيروز را بر پايه‌ي اخوت و برادري ديني با مردمان سرزمين‌هاي فتح‌شده، مرتبط نمود. صدر اسلام، پرافتخارترين دوراني است كه تمام ارزش‌هاي ديني و اسلامي در آن زمان تحقق يافت و چنان جامعه‌اي به وجود آمد كه تاريخ، هرگز همانند آن را به خود نديده است.[16]
3ـ در جامعه‌ي دوره‌ي ابوبكرt به عنوان يك جامعه‌ي اخلاقي، ارزش‌هاي اخلاقي بر پايه‌ي رهنمودها و دستورات ديني به‌گونه‌اي نهادينه شده بود كه روابط زنان و مردان را عاري از هرگونه خود‌آرايي و فريب جنس مخالف و بدور از هرزگي و هرگونه منش، رفتار و اشاره‌اي كرده بود كه به حيا و آزرم آسيب مي‌رساند و يا خدشه وارد مي‌كند. در آن جامعه بدكاري و هرزگي به پايين‌ترين مقدار ممكن رسيده بود و آن‌چه هم از هرزگي و فساد رخ مي‌داد، اندك و ناچيز بود كه البته هيچ جامعه‌اي كاملاً بدان اندازه پاك نمي‌شود كه به‌طور مطلق در آن هرزگي و فسادي اتفاق نيفتد. به هر حال، مباني رفتاري و اخلاقي آن دوران، بسي فراتر از روابط زنان و مردان بود و تمام جنبه‌هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فكري و آموزشي را در بر مي‌گرفت و اخلاق و منش توده‌ي مردم در تمام جنبه‌ها از تجارت و معامله گرفته تا تمام روابط اجتماعي ديگر، بر اساس رهنمودهاي اسلامي بود و صداقت، امانت‌داري، مودت و دوستي، تعاون و هم‌كاري و خلوص و بي‌غل و غش بودن، شاخص‌هاي رفتاري و اخلاقي مردمان آن زمان محسوب مي‌شد و بدگويي، سخن‌چيني، تهمت و ريختن آبروي ديگران در آن جامعه هيچ جايي نداشت.[17]
4ـ جامعه‌ي صدر اسلام و دوران خلافت ابوبكر صديقt جامعه‌اي كوشا و پرتكاپو بود كه خود را به امور سطحي و بي‌ارزش مشغول نمي‌كرد و همواره به انجام كارهاي بزرگ مي‌پرداخت. جديت و كوشش، بدين معنا نيست كه انسان هميشه روي در هم كشد و چهره‌اي عبوس و درهم‌كشيده از خود به نمايش بگذارد؛ بلكه تلاش و جديت، درون‌مايه‌اي است كه مردم را به خيزش و تكاپو وامي‌دارد و آنان را پرنشاط و بالنده مي‌كند و فعاليت‌ انسان را به‌گونه‌اي قرار مي‌دهد كه فراتر و جلوتر از واقعيت‌هاي موجود هر زمان باشد و تلاش و تكاپو را براي بلندمدت، كارساز و مفيد مي‌گرداند. در جامعه‌ي پرنشاط و بالنده، نشاني از سستي و بي‌حالي ديده نمي‌شود كه افراد، در خانه و بيرون از خانه از كثرت بي‌كاري، به فكر وقت‌كشي و گذراندن زمان باشند.[18]
5 ـ جامعه‌ي بالنده‌ي دوره‌ي صديقي، جامعه‌اي بود كه به‌سان سربازي هميشه آماده و فعال، دست در كار و فعاليت بود و سرشت و نهادي سربازگونه داشت و با وجودي كه جنگ و جهاد، بخش عظيمي از زندگاني و حياتش را گرفته بود، تنها به جنگ و جهاد در راه خدا نمي‌انديشيد و ضمن پرداختن به چنين كار ستبر و بزرگي، از ساير جنبه‌ها نيز غفلت نمي‌كرد. هر يك از افراد آن جامعه، در هر موقعيتي آماده بود تا به انجام وظيفه‌اي بپردازد كه به او محول مي‌شد و از اين‌رو نيز جامعه‌ي آن زمان، نيازمند تشكيلات اداري و نظامي خاصي نبود؛ چراكه آن جامعه، به خودي خود براي دفاع از عقيده و آرمان اسلام، احساس مسؤوليت مي‌كرد و در آحاد افراد جامعه، سرزندگي و بالندگي و مسؤوليت‌پذيري در عرصه‌هاي مختلف موج مي‌زد.[19]
6 ـ جامعه‌ي زمان خليفه‌ي اول، جامعه‌اي عبادت‌گزار بود كه روح عبادت و بندگي خداي متعال، در آن كاملاً نمودار بود و عبادت را تنها انجام فرايض شرعي يا پرداختن به برخي از نوافل و مستحبات نمي‌دانست و عبادت را به گستردگي تمام اعمال و كردار نيك مي‌شناخت و هر كوشش و تلاشي را كه به رضاي خداوند انجام مي‌داد، عبادت مي‌دانست. حاكم آن جامعه، مردمانش را به عبادت فرامي‌خواند و معلم قرآن و آموزگار فقه و معارف نيز روح عبادت را در مردم پرورش مي‌داد؛ بازرگانش، در خريد و فروش، حكم خدا را در نظر مي‌گرفت و تجارتش از روح عبادت و بندگي برخوردار بود. زنان و بانوان آن جامعه نيز روح عبادت را در خانه‌هايشان دميده بودند. آحاد جامعه‌ي دوره‌ي ابوبكرt خود را در قبال ديگران مسؤول مي‌دانستند و همواره به ارشاد رسول اكرمص توجه داشتند كه: «هر يك از شما نگهبان و مسؤول زيردستانش مي‌باشد.»[20]
آن‌چه برشمرديم، مهم‌ترين ويژگي‌هاي دوران ابوبكر صديقt بود كه آن جامعه را بهترين نمونه‌ي جامعه‌ي ديني و آن دوران را دوران نمونه و الگوساز تاريخ اسلام قرار داد و سبب شد تا دين اسلام با شتاب و سرعت شگفت‌انگيزي گسترش يابد. حركت فتوحات اسلامي كه در عصر ابوبكر صديقt آغاز شد، سريع‌ترين حركتي بود كه در كم‌تر از پنج سال قلمرو اسلامي را از غرب تا اقيانوس و ازشرق تا هند گسترش داد كه قطعاً چنين پيشرفتي در خور افتخار و يادآوري است. پذيرش اسلام از سوي مردم مناطق فتح‌شده، بدون هيچ فشار و اجباري از ويژگي‌هاي دوران ابوبكر صديقt است. خوبي‌ها و نشانه‌هاي جامعه‌ي اسلامي كه در ديد مردم تازگي و زيبايي بي‌نظيري داشت، سبب مي‌شد تا به اسلام علاقه‌مند شوند و در برابر اسلام گردن نهند.[21]
استراتژي ابوبكر صديقt براي مبارزه با دخالت‌هاي بيگانگان
در جريان سركوبي مرتدها، بسياري از قبايل عرب به همسايگان قدرتمند خود يعني ايران و روم پناهنده شدند. قبايلي كه در همسايگي قلمرو حكومت ايران يا روم قرار داشتند، با وفات رسول‌خداص كوشيدند تا خود را به يكي از اين دو قدرت نزديك كنند. ايران و روم نيز اين قبايل را به نفع خود به استثمار كشيدند و آنان را به شورش بر ضد حكومت اسلامي فرا خواندند و از آنان در برابر خلافت اسلامي پشتيباني كردند.[22] نخستين اقدام ابوبكر صديقt براي مبارزه با دخالت‌هاي بيگانگان، اين بود كه لشكر اسامه بن زيدt را برابر دستور رسول‌خداص به شام اعزام كرد؛ اين اقدام خليفه‌ي اولt قبايل عرب را ضعيف كرد و آنان را سر جايشان نشاند. ابوبكر صديقt خالد بن سعيد بن عاص را در رأس لشكري به حمقتين كه از مناطق مرزي شام بود، فرستاد و عمرو بن عاصt را به تبوك و دومه‌الجندل گسيل كرد؛ علاء حضرميt را به بحرين و سواحل خليج فارس اعزام كرد. مثني بن حارثه‌ي شيباني نيز پس از سركوب مرتدهاي بحرين به جنوب عراق رفت. سجاح بنت حارث تميمي كه از قبايل مسيحي عرب در عراق و زير سلطه‌ي ايران بود، با ديدن توان و قدرت مسلمانان ترسيد و به عراق بازگشت. مسلمانان، به رهبري ابوبكر صديقt در كمال هوشياري و آمادگي قرار داشتند و از مرزهاي شمالي به خوبي پاس‌داري كردند. علاء حضرميt امتداد شرق تا غرب مرزهاي شمالي را كه در مجاورت قلمرو ايران و روم قرار داشت، حفظ نمود و خالد بن وليدt در شمال نجد مستقر شد؛ عمرو بن عاصt در دومة الجندل و خالد بن سعيدt در اطراف شام به صيانت از مرزها پرداختند.[23]
ايرانيان كه مي‌ديدند اسلام در حال پيشرفت است و تمام نيروهاي طغيان‌گر را از پيش رويش بر‌مي‌دارد، همانند افعي در كمين و در پي فرصتي بودند كه اسلام را از بين ببرند. با مرتد شدن برخي از قبايل عرب، فرصت را براي اجراي نقشه‌ي شومشان مناسب دانستند. قبيله‌ي بكر بن وائل با وفات رسول‌خداص در امارت بحرين طمع بست و به كسري پيوست. پيشنهاد بني‌بكر بن وائل در مورد امارت بحرين مورد قبول كسري واقع شد و كسري، منذر بن نعمان را با هفت‌هزار سواركار و پياده‌نظام با بني‌بكر بن وائل همراه كرد و يك‌صد دسته از سواران را در اختيارشان گذاشت تا به جنگ مسلمانان بروند؛ اما به گفته‌ي كلاعي، اين‌ها گروه ناچيزي بودند كه براي مسلمانان هيچ عددي به شمار نمي‌رفتند.[24] مسيلمه‌ي كذاب نيز از همكاري‌هاي شاه و درباريان ايراني بي‌بهره نبود.[25]
دكتر محمد حسين هيكل مي‌گويد: سجاح، به همراه پيروانش به تحريك ايرانيان و عمالشان ، از عراق به سوي شبه‌جزيره‌ي عربستان روان شد تا بدين‌سان آتش فتنه و آشوب در بلاد عربي گسترش يابد.[26]
نقش ايرانيان، در گسترش فتنه‌ و دسيسه‌گري بر ضد مسلمانان نمايان شد. رومي‌ها، خطر و تهديد بزرگ‌تري بر ضد اسلام بودند. چراكه آنان داراي عقيده‌اي بودند كه‌ آن را آسماني و به‌حق مي‌دانستند و از اين‌رو در برابر اسلام نسبت به ايراني‌ها سرسختي بيش‌تري مي‌كردند. آنان، در پهنه‌ي حكومت،  ساختار پيشرفته‌تري داشتند و از توان و قدرت بيش‌تري برخوردار بودند و روابطشان با متحدان و بسياري از قبايل و حكومت‌هاي محلي خوب بود.[27] رومي‌ها از همان روزي كه نامه‌ي دعوتي رسول‌خداص را دريافت كردند، در پي چاره‌انديشي براي رويارويي با مسلمانان برآمدند كه دو جنگ مؤته و تبوك از نمونه‌هاي آن مي‌باشد. آنان، در اين دو جنگ اين واقعيت را دريافتند كه به راحتي نمي‌توانند با مسلمانان درگير شوند و يا نيروهاي مسلمان را بخرند و جذب خود كنند. مسلمانان نيز در جنگ‌هاي مؤته و تبوك به ميزان اخلاص و دل‌دادگي عرب‌هاي مسيحي به هم‌كيشانشان پي بردند و فهميدند كه آنان، تا آن‌جا كه بتوانند با رومي‌ها در برابر اسلام مي‌ايستند. علي‌رغم توافقات رسول‌خداص پس از جنگ تبوك با اميران شام كه دست‌نشانده‌ي روميان بودند، باز هم حكومت روم از كشمكش و درگيري با مسلمانان به قصد نابودي اسلام، دست نكشيد. ابوبكر صديقt اين واقعيت را به خوبي درك كرده بود كه رومي‌ها در پي براندازي اسلام هستند و اين، يكي از دلايلي بود كه او را بر آن داشت تا لشكر اسامهt را بي‌چون و چرا اعزام كند. قبايلي از قبيل لخم، غسان، جذام، بلي، قضاعه، عذره و كلب در شمال شبه‌جزيره عهدشكني كردند و قطعاً در پس اين عهدشكني، از حمايت‌هاي نظامي و مالي و دسيسه‌هاي حكومت روم برخوردار بودند. ابوبكر صديقt با زبان حال به رومي‌ها فهمانيد كه به‌رغم شورش برخي از قبايل عرب، چيزي از عزم و توانمان كم نشده و مي‌توانيم از اسلاممان در برابر بزرگ‌ترين هجوم نيز دفاع كنيم و در برابر تجاوز قدرتي چون شما بايستيم.[28]
هرج و مرج در شبه‌جزيره‌ي عربستان، آرزويي بود كه دو قدرت ايران و روم در سر مي‌پروراندند تا از اين طريق كار اسلام، خاتمه يابد. با همين پندار خام بود كه ايران و روم از هيچ همكاري و مساعدتي با شورشيان و مرتدها فروگذار نكردند و بلكه فراريان مرتد را پناه دادند. همكاري‌هاي اين دولت‌ها با مرتدها، سبب شد تا مسلمانان با درك دسيسه‌گري‌هاي بيگانگان پس از سامان‌دهي اوضاع و احوال شبه‌جزيره، به جنگ با دو ابرقدرت فارس و روم بپردازند.[29]
ابوبكر صديقt از مركز اسلام، لشكرها را اعزام كرد و آن‌ها را از هر جهت تجهيز نمود تا در چشم دشمنان، بزرگ و قدرتمند جلوه كنند و در دل دشمن ترس و دلهره بيندازند. ابوبكر صديقt موفق شد اسلام را بر تمام شبه‌جزيره حاكم كند. وي پس از برقراري امنيت در شبه‌جزيره و گردن‌نهادن همگان در برابر اسلام، متوجه فتح عراق و شام شد. برقراري امنيت و ايجاد آرامش در شبه‌جزيره، دست‌آوردي بود كه مي‌توان آن را پيامد عزم و اراده‌ي خليفه‌ي بزرگوار رسول‌خداص در جهاد با مرتدها و همين طور ايمان راسخ و تدبر وي دانست كه با خلوص و وارستگي صحابه (مهاجرين و انصارy) همراه شد و به پاك‌سازي شبه‌جزيره از آلودگي‌هاي شرك و ارتداد انجاميد و ساختار حكومت اسلامي را آن‌چنان قوت بخشيد كه به شهرها و آبادي‌هاي عراق و شام نفوذ كرد و در اندك زماني دو قدرت فارس و روم را به زانو درآورد. عمده‌ترين دليل اين پيروزي پرافتخار، يك‌پارچگي عملياتي و فكري و عقيدتي شبه‌جزيره بود كه زير يك پرچم و با پشت‌گرمي و اطمينان خاطر از پشت جبهه، دو قدرت آن روز را شكست داد.[30]
جنگ با مرتدها، چنان دستاوردهايي به دنبال داشت كه به مرحله‌ي زماني و مكاني خاصي محدود نشد و آثار وپيامدهايش، باورها و انديشه‌هاي تمام نسل‌ها را در بلندمدت تحت تأثير قرار داد و بر منش‌ها و جريان‌هاي پس از خود در طول تاريخ به اندازه‌اي اثر گذاشت كه نسل‌هاي مختلف هم‌چنان از آن، بهره‌ي فكري و عملي مي‌برند. جنگ‌هاي دوران ارتداد، نشان داد كه:
پس از وفات رسول‌خداص بسياري از اعراب از دين برگشتند. عمده‌ي كساني كه مرتد شدند،‌ تازه‌مسلماناني بودند كه هنوز اسلام و ايمان در وجودشان بايد و شايد جاي نگرفته بود يا منافقاني بودند كه وفات آن حضرتص را بهترين فرصت بروز درون خود دانستند. كساني كه تحت فشار و در واپسين ايام دوره‌ي رسول‌خداص مسلمان شدند، و همين‌طور آنان‌كه به كلي اسلام نياورده‌ بودند، بخش عظيمي از آشوب‌گران را تشكيل مي‌دادند. از آن دست كساني كه اسلام، در وجودشان بايد و شايد جاي نگرفته بود و با وفات رسول‌خداص از دين برگشتند، مي‌توان به عيينه بن حصن فزاري اشاره كرد كه با نخستين جرقه‌ي فتنه، دست از اسلام كشيد و مرتد شد و دينش را به دنياي طليحه‌ي اسدي فروخت. او، در جريان جنگ به اسارت مسلمانان درآمد؛ دست و پايش را بستند و او را به مدينه فرستادند. زماني كه عيينه را در چنان حالتي وارد مدينه كردند، پسربچه‌هاي مدينه او را با شاخه‌هاي خرما مي‌زدند و مي‌گفتند: «اي دشمن خدا! آيا پس از ايمان به خدا كافر شدي؟!» او زير كتك بچه‌ها مي‌گفت: «به خدا كه من هرگز ايمان نياورده‌ام.»[31] قبيله‌ي يمني عنس كه طليحه‌ي اسدي درميانشان ادعاي پيغمبري كرد، از آشوب‌گراني بودند كه اصلاً مسلمان نشده و در يمن جنايت‌هاي زيادي كرده و مسلمانان زيادي را كشته بودند. قرائت و برداشت نادرست از نصوص قرآن، برخي را در باتلاق كفر فرو برد. چنان‌چه عده‌اي از آيه‌ي 103 سوره‌ي توبه كه خداوند متعال، به رسول‌خداص دستور مي‌دهد: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً »[32] چنين برداشت كردند كه گرفتن زكات مخصوص رسول‌خداص بوده و بدين جهت از اداي زكات امتناع كردند.
در شرح اين آيه در تفسير ابن‌كثير رحمه الله آمده است: برخي از كساني كه از اداي زكات امتناع كردند، بر اين باور بودند كه اداي زكات مخصوص رسول‌خداص بوده و به حاكم اسلامي يا جانشين او زكات داده نمي‌شود. ابوبكر صديقt با نظر مورد اجماع صحابهy اين برداشت نادرست از آيه را رد كرد و بر سر اداي زكات با آنان جنگيد و مجبورشان كرد در برابر حكم اسلام گردن نهند و آن‌گونه كه به رسول‌خداص زكات اموالشان را مي‌پرداختند،‌ به جانشين آن حضرتص نيز زكات مالشان را بپردازند.[33]
يكي ديگر از زمينه‌هاي ظهور ارتداد، تعصبات قومي بود. مسيلمه‌ي كذاب با تكيه بر تعصب قومي وقبيله‌اي، بني‌حنيفه را به پيروي از خود و انكار نبوت پيامبر قريشي فراخواند و گفت: «به من بگوييد چرا قريش در نبوت و فرمانروايي از شما بهتر باشد؟ به خدا سوگند كه آن‌ها نه از شما بهترند و نه بيش‌تر؛ سرزمين شما، از سرزمين آن‌ها گسترده‌تر است و ثروت و دارايي‌شما افزون از ثروت آنان مي‌باشد.»[34]
رجال بن عنفوه پس از آن‌كه قرآن و فقه آموخت، راه ضلالت را در پيش گرفت و درباره‌ي پيامبري رسول‌خداص و ادعاي مسيلمه گفت: «اين دو، بزرگ و مهتر دو جماعتند كه چون دو قوچ با هم رقابت مي‌كنند و ما نيز قوچ خود را بيش‌تر از آن يكي مي‌خواهيم.»[35] طلحه‌ي نمري نيز از روي تعصب قومي، ادعاي مسيلمه را پذيرفت؛ روايت شده پس از آن‌كه طلحه‌ي نمري به نزد مسيلمه رفت و از گفته‌هاي مسيلمه دانست كه او دروغ‌گويي بيش نيست، رو به مسيلمه كرد و گفت: «گواهي مي‌دهم كه تو دروغ‌گو هستي و محمد(ص) راست‌گو است؛ اما دروغ‌گوي ربيعه در نزد من از راست‌گوي مضر دوست‌داشتني‌تر است!»[36]
خود مسيلمه نيز در صداقت محمد مصطفيص و كذب و فريب خودش، هيچ ترديدي نداشت. در جنگ يمامه كه مسلمانان، زمام پيروزي را به دست گرفته بودند، پيروان مسيلمه به او زار مي‌زدند كه مگر تو به ما وعده‌ي پيروزي نمي‌دادي و آيات نصر و ظفر را از قرآنت نمي‌خواندي؟ مسيلمه گفت: «به خاطر آبرويتان بجنگيد كه اصلاً اينك بحث دين و ديانت نيست.»[37] مرتدها، به قصد نابودي اسلام، به انديشه‌ها و اعمال پوچ و بي‌خودي روي آوردند و بر همين اساس نيز نيروهاي شر و شرارت گرد هم آمدند؛ اما شكست خوردند و تمام نقشه‌هايشان با وحدت و يك‌پارچگي مسلمانان به رهبري و مركزيت ابوبكر صديقt كه پرورده‌ي دست رسول‌خداص بود، خنثي شد. ابوبكر صديقt به‌سان آهن‌‌ربايي قوي، در آن موقعيت تمام نيروهاي كارآمد را پيرامون خود جمع كرد و قوت و شوكت اسلام را به همگان ثابت كرد؛ منظورمان از هيبت و شوكت اسلام، توان بالاي نظامي يا برخورداري از تعداد زياد نيست. بلكه ابوبكرt نشان داد كه اسلام، داراي زيرساخت‌هاي فكري، تربيتي و كاربردي استوار و بي‌نظيري مي‌باشد كه ساختار اسلام را محكم و استوار نموده است. اين ويژگي منحصر به فرد اسلام، آن‌جا نمود ببيش‌تري مي‌يابد كه با موضعي روشن و استوار و بدون هيچ درنگي در بحراني‌ترين موقعيت‌ها در گفتار ابوبكر صديقt جلوه مي‌كند كه: «كسي كه محمدص را عبادت مي‌كرده، بداند كه محمدص وفات كرده و هر كس، خداي متعال را مي‌پرستيده، بداند كه خداوند، زنده است و هرگز نمي‌ميرد.»[38]
يكي از پيامدهاي جريان ارتداد، اين بود كه اسلام از هرگونه تحريف و دگرگوني مصون ماند و درفش اسلام از تعصب جاهلي متمايز و جدا گرديد و قاعده‌ي ولاء و براء[39]، تحقق عيني يافت. در جريان ارتداد، معلوم شد كه هرگاه مسلمانان، يك‌دست، هم‌سان و متحد باشند، اسلام و باورهاي اسلامي كاربردي مي‌گردد و در برابر هيچ ساخت و پاختي تسليم نمي‌شود؛ جنگ‌هاي دوره‌ي ارتداد، اين حقيقت را روشن كرد كه توان و قدرت اسلامي، تنها به اسباب مادي قدرت نيست و قدرت ايماني و معنوي، اصلي‌ترين ابزار قدرت و شوكت اسلام است. در اسلام، اصل بر جنگ و ستيز با كفار نمي‌باشد و غايت و هدف نهايي جهاد اسلامي نيز، دعوت همگان به اسلام است و دعوت و فراخوان عموم انسان‌ها به اسلام، بر هر چيزي مقدم مي‌باشد.[40]
در جريان ارتداد، كانِ وجودي افراد به عنوان زيرساخت‌هاي تشكيل دولت و خلافت اسلامي، نمايان شد و چهره‌هاي استوار عرصه‌ي دين و جهاد، رو شدند. اين افراد، پراكنده نبودند و با توان ايماني خود، زيرساخت‌هاي تشكيل جامعه و دولت اسلامي را فراهم كردند و پيشوايي فهيم و مدبر برگزيدند كه سست و شكننده، ساده و بُل و ناتوان نبود؛ بلكه به‌سان ستوني محكم و استوار، تكيه‌گاه حل مشكلات جامعه بود و با واقع‌نگري و شناخت توانايي‌هاي خلافت اسلامي و توان و قدرت دشمن، آگاهانه و بيدار به دفع خطرها و رفع مشكلات فراروي اسلام و مسلمانان، مي‌پرداخت. آن ستون و پايگاه محكم و استوار، با پيوندي كه با خداي قوي و نيرومند داشت، بر دشمنان پيروز شد و تمام موانع را از سر راهش برداشت و حافظ و پاس‌دار اسلام و شوكت اسلامي گشت و با بسيج عمومي مسلمانان و راهبري فرزانه‌وارش، توان و شوكت مرتدها را درهم‌شكست و انبوه مرتدها را پراكنده و ناتوان ساخت و بدين‌سان كيان اسلامي، به فضل خداي متعال و تلاش و كوشش ابوبكر صديقt، از گزند كفر و ارتداد، مصون ماند و با ماندگاري اسلام و نظام اسلامي، امت، راه رشد و تعالي را در پيش گرفت.[41]
بلافاصله پس از وفات رسول‌خداص بسياري از قبايل عرب بر ضد اسلام و خلافت اسلامي شوريدند. ابوبكر صديقt و صحابهy پس از تلاش و مجاهدت زياد، توانستند قبايل عرب را در برابر حكومت اسلام فرمان‌پذير كنند. ابوبكر صديقt در همان شرايط سخت و بحراني و پس از آن توانست برنامه‌هاي آموزشي، اداري و جنگيش را با موفقيت كامل به اجرا درآورد. قبايل عرب،‌ در برابر حكومت اسلامي گردن نهادند و شبه‌جزيره، مركز گسترش اسلام و بلكه به‌سان چشمه‌اي شد كه اسلام از آن جوشيد تا به تمام قسمت‌هاي زمين برود و معلم و مربي انسان و انسانيت گردد.[42]
در خلال جنگ‌هاي دوره‌ي ارتداد، توانمندي‌ها سنجيده شد و نقاط ضعف و قوت شناسايي گرديد و افراد و چهره‌هاي توانمند، براي به دست گرفتن قيادت و فرماندهي‌ فتوحات اسلامي رو شدند. منابع تاريخي، نشان مي‌دهد كه برخي از فرماندهان فتوحات اسلامي، از زمره‌ي صحابهy نبوده‌اند و در جريان جنگ‌هاي ارتداد، پرورش يافته و طوري عمل كرده‌اند كه از ديگران متمايز شده و بعدها در رأس لشكرهاي اسلامي قرار گرفته‌ و ساير مسلمانان نيز به صداقت و راستي ايمان و كارآزمودگي جنگي و احساس مسؤوليت اين عده از فرماندهان گواهي داده‌اند.
مركز فرماندهي، در مدينه قرار داشت و فرماندهان لشكري در ميدان جهاد، در كمال تفاهم و دوستي، انجام مسؤوليت مي‌كردند. به‌رغم دوري ميادين نبرد از مركز فرماندهي، كاملاً روشن است كه نقش فرمانده‌ي كل و فرماندهان لشكرها در اداره‌ي امور جنگي، هم‌سنگ و شكوهمند بوده است.[43]
بسياري از آيات قرآن و احاديث رسول اكرمص به بيان اين موضوع پرداخته كه ارتداد و از دين برگشتن، دامن‌گير برخي از مسلمانان مي‌شود. آن‌چه در كتاب و سنت به عنوان تئوري ارتداد عده‌اي مطرح شد، در عصر رسول‌خداص به شكلي عمومي كه در عهد ابوبكر صديقt روي داد، وجود عيني نيافت و مسلمانان، در دوران ابوبكر صديقt به شكلي گسترده با جريان ارتداد برخي از قبايل عرب مواجه شدند و احكام مربوط به آن را از آموزه‌هاي روشن كتاب و سنت استنباط كردند. استنباط صحابهy از كتاب و سنت درباره‌ي ارتداد، از آن‌جا معلوم مي‌شود كه آن‌ها، با يكديگر به بررسي نصوص وارد شده در مورد مرتدها پرداختند و در اندك‌زماني به اتفاق نظر رسيدند و از همين‌رو نيز رويكردي يك‌سان در قبال جريان ارتداد و مبارزه با آن داشتند. روي‌كرد صحابهy در قبال جريان ارتداد و شرح عملي آنان از نصوص وارد شده در اين باره، باعث شده تا در كتاب‌هاي فقه اسلامي، باب‌هايي در اين موضوع باز شود و احكام ارتداد، به تفصيل مورد كنكاش و بررسي قرار گيرد و بلكه عمل صحابهy در برخورد با ارتداد، منبع و پيشينه‌اي فقهي در باب صدور فتوا پيرامون قضيه‌ي ارتداد گردد.[44]
هرگونه دسيسه و حيله‌گري بر ضد اسلام ـ چه فردي باشد و چه جمعي و يا حكومتي ـ كوشش بيهوده‌اي است كه نتيجه‌اي جز ناكامي و رسوايي دسيسه‌گران را در پي ندارد؛ چراكه خداي متعال، حافظ و نگهدار اسلام است و كساني را كه براي پاس‌داري از اين دين هميشه‌پاينده، تلاش و كوشش مي‌كنند، به رحمت و نصرتش مي‌نوازد و فرجام نيك را از آنِ پرهيزكاران قرار مي‌دهد و از ضعيفان و مستضعفان در برابر ظالمان و ستم‌پيشگان حمايت مي‌فرمايد؛ قطعا‌ً فرجام كساني كه بر ضد اسلام و مسلمانان نقشه مي‌كشند، ناكامي دنيا و آخرت است و به بُزي مي‌مانند كه به اميد شكستن سنگ، شاخ مي‌زند و عاقبت شاخ خودش مي‌شكند.[46]
ابوبكر صديقt پس از فروخواباندن فتنه‌ي ارتداد، تشكيلات اداري خلافت اسلامي را بر اساس تقسيم‌بندي شبه‌جزيره به مناطق حكومتي زير قرار داد:
مكه: اميرش عتاب بن اسيد بود كه در زمان رسول‌خداص بدين سِمت گمارده شد و در دوره‌ي ابوبكرt بر پُستش باقي ماند.
طائف: عثمان بن ابي‌العاص در زمان رسول‌خداص به امارت طائف منصوب شد و ابوبكر صديقt او را بر اين منصب باقي گذاشت.
صنعاء: مهاجر ابي‌اميه، آن را فتح كرد و پس از پايان جنگ با مرتدين به عنوان والي آن‌جا منصوب شد.
حضرموت: فرماندارش، زياد بن لبيد بود.
زبيد و رفع: فرماندار اين مناطق، ابوموسي اشعريt بود.
خولان: يعلي بن ابي‌اميه به امارت آن گماشته شد.
جند يمن: معاذ بن جبلt والي آن بود.
نجران: امير آن، جرير بن عبداللهt بود.
بحرين: علاء بن حضرميt والي آن بود.
جرش: عبدالله بن نور حاكم آن بود.
عمان: حذيفه بن محصنt والي آن بود.
يمامه: كه سليط بن قيس به فرمانداري آن منصوب شد.[47]




فصل چهارم
فتوحات ابوبكر صديقt، وفات وی و به خلافت رسيدن عمر فاروقt

1ـ فتوحات ابوبكر صديق در عراق
2ـ فتوحات ابوبكر صديقt در شام
تحليلي بر فتوحات دوران ابوبكر صديقt
4ـ وفات ابوبكر صديقt و چگونگي به خلافت رسيدن عمر فاروقt
 



هدف اصلي و نهايي از پيدايش امت مسلمان، اين است كه خداي متعال در اين دنيا به يگانگي پرستيده شود و بندگي همه‌جانبه براي خالق هستي تحقق يابد: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاريات:56)
يعني: «من، جن‌ها و انسان‌ها را نيافريده‌ام جز براي اين‌كه مرا پرستش كنند.»
از آن‌جا كه مقصود نهايي از خلقت انسان‌ها و جن‌ها، پرستش خداي يگانه مي‌باشد، اين وظيفه فراروي امت مسلمان قرار مي‌گيرد كه براي تحقق اين امر و پذيرش اين مسؤوليت و رساندن آن به تمام مردم از طريق دعوت الي‌ الله و آموزش و پرورش همگان بر اساس شريعت و منهج الهي بكوشند و موانعي را كه بر سر راه دعوت قرار دارد، از بين ببرند تا شريعت آكنده از رحمت و حكمت الهي، بر نوع بشر حاكم گردد و بدين‌سان همگان، در برابر شريعت خدا و حاكميت الهي گردن نهند.[48] خداي متعال، جهاد را از آن جهت مشروع و بلكه وظيفه‌اي ديني قرار داده كه تمام موانع و عوامل بازدارنده، از سر راه دعوت برداشته شود تا ديني كه ريشه در فطرت مردم دارد، به همگان برسد. ابن‌تيميه رحمه الله مي‌گويد: «از آن‌جا كه مقصود از جنگ شرعي يا جهاد، اعلاي كلمة الله است تا دين خدا حاكم گردد و مؤمنان آزادانه و بدون هيچ نگراني و دغدغه‌اي خدا را عبادت كنند،‌ مسلمانان بر اين اتفاق كرده‌اند كه بايد با كساني كه بر سر راه دعوت قرار مي‌گيرند، جنگيد و آنان را نابود كرد.»[49] رسول‌خداص براي تبليغ دعوت اسلام، پيك‌ها و نامه‌هايي به سوي سران قبايل و پادشاهان، فرستادند و براي حمايت از دعوت، لشكرهايي گسيل فرمودند تا موانع سر راه دعوت را بردارند و عوامل مادي، جاهلي و نفساني را كه مانع شنيدن دعوت اسلام و شناخت درست آن مي‌شد، از بين برند. آن حضرتص در راستاي همين هدف، شخصاً فرماندهي برخي از لشكرها را عهده‌دار شدند كه از آن جمله مي‌توان به جنگ تبوك اشاره كرد كه در سال نهم هجري روي داد. در تمام جنگ‌ها، به دشمن اجازه داده مي‌شد تا يكي از اين امور را برگزيند: پذيرش بي‌چون و چراي اسلام تا هم‌چون ديگر مسلمانان شوند؛ پرداخت جزيه و در صورت عدم پذيرش هر يك از اين شرايط، شمشير، درميان كفر و اسلام قرار مي‌گرفت.[50] ابوبكر صديقt نيز راه رسول‌خداص را ادامه داد و براي تحقق بشارت‌ها و مژده‌هاي رسول‌خداص در مورد گشودن سرزمين‌هايي از قبيل عراق، لشكرهايي را گسيل كرد. باري رسول‌خداص  به عدي بن حاتمt فرمودند: (فوالّذي نفسي بيدهِ ليتمن اللّهُ هذا الأمر حتي تخرج الظعينة من الحيرةِ حتي تطوف بالبيتِ في غير جوار أحدٍ و لتفتحن كنوز كسري بن هرمز.) يعني: «سوگند به ذاتی كه جانم به دست اوست، خداي متعال، اين امر را به آن حد به كمال مي‌رساند (و گسترش مي‌دهد) كه زني به تنهايي از حيره به طواف خانه‌ي خدا مي‌رود و گنجينه‌هاي كسري[51] پسر هرمز فتح مي‌شود.»[52]
رسول‌خداص با بيان چنين بشارت‌ها و مژده‌هايي، اسباب و زمينه‌هاي مادي و معنوي خيزش مسلمانان را براي گسترش قلمرو اسلامي، فراهم نمودند. البته خاورشناسان و دشمنان اسلام، همواره كوشيده‌اند تا فتوحات اسلامي را عاري از اهداف والا و انگيزه‌هاي دعوتي آن جلوه دهند و تهمت‌هاي ناروايي بر فتوحات اسلامي وارد كنند كه در چارچوب دلايل و مباحث علمي و منطقي، نادرستي برچسب‌هايي كه از سوي دشمنان اسلام بر فتوحات اسلامي وارد شده، هويدا مي‌گردد.
هدف نهايي فتوحات دوران خليفه‌ي اول، گسترش اسلام و نابودي طاغوت‌هايي بود كه بر گردن مردم سنگيني مي‌كرد. ابوبكر صديقt و بلكه عموم مسلمانان بنا بر وعده‌هاي خداي متعال و رسول اكرمص باور كامل داشتند كه نصرت و پيروزي، از آن اسلام و مسلمانان مي‌باشد و از همين‌رو نيز آن نسل را نسل پيروزي مي‌دانيم كه وعده‌ي الهي را حق و تخلف‌ناپذير مي‌دانستند:
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (صف:9)
يعني: «خداست كه پيامبر خود را همراه با هدايت و رهنمود (آسماني) و دين راستين (اسلام) فرستاده تا اين آيين را بر ساير اديان چيره گرداند؛ هرچند كه مشركان دوست نداشته باشند (و چيرگي اسلام، بر آنان، ناگوار باشد.)»
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ
                                                                                                    (غافر:51)
يعني: «ما، حتماً پيامبران خود و (هم‌چنين) مؤمنان را در زندگي دنيا و در روزي كه گواهان، به‌پا خيزند، ياري مي‌كنيم.»



[1]- فقه التمكين في القرآن الكريم، از نويسنده‌ي همين كتاب (صلابي)، ص157
[2]- بنت‌مخاض، به شتري گويند كه يك سالش تمام شده و بنت‌لبون، شتري است كه دو سالش كامل شده باشد.(مترجم)
[3]- الكامل في التاريخ (2/21)
[4]- في ظلال القرآن (4/270)
[5]- تفسير قاسمي (6/253)؛ براي بسياري همواره اين پرسش وجود دارد كه چه تفاوتي ميان اسماء و صفات الهي وجود دارد؟ صفات، از اسماء مشتق مي‌شود؛ مثلاً رحمت و مهرباني، يكي از صفات الهي است كه از نام (الرحمن) مشتق مي‌گردد. اما اسماء، از صفات مشتق نمي‌شود؛ به طور مثال، يكي از صفاتي كه در قرآن براي خداي متعال بيان شده، صفت (استواء) مي‌باشد؛ ولي با اين حال (المستوي) از اسماء الهي شمرده نمي‌شود. تفاوت ديگر اسماء و صفات در اين است كه صفات، از افعال گرفته مي‌شود و اسماء، از افعال مشتق نمي‌گردد؛ مثلاً خداوند متعال خشم و غضب مي‌گيرد و از اين‌رو (غضب) صفت است و در عين حال نمي‌توان (الغاضب: خشم‌گيرنده) را در اسماء الهي برشمرد. استعاذه (پناه‌بردن) و سوگند به اسماء و صفات الهي به‌طور مشترك جايز است. اما در دعا و عبادت و اظهار بندگي تنها مي‌توان به اسماء الهي متوسل شد: نمي‌توان عبدالكرم گفت؛ اما عبدالكريم درست است. همين طور در دعا مي‌توان خدا را به اسماء حسني ندا داد و گفت: يا كريم! و گفتن يا كرم الله جايز نيست.(مترجم)
[6]- كيف نكتب التاريخ الإسلامي؟ از محمد قطب، ص90
[7]- الإيمان و أثره في الحياة، نوشته‌ي استاد قرضاوي، ص5-12
[8]- تفسير قاسمي (6/255)
[9]- فقه التمكين في القرآن الكريم، ص491
[10]- تاريخ صدر الإسلام، نوشته‌ي شجاع، ص142و143
[11]- تاريخ الدعوة الإسلامية، از دكتر جميل مصري، ص256
[12]- تفسير المنير (6/233)
[13]- تفسير قاسمي (6/258)
[14]- تفسير المنير (6/233)
[15]- كيف نكتب التاريخ الإسلامي؟ ص100
[16]- مرجع سابق، ص101
[17]- مرجع سابق، ص102
[18]- مرجع سابق، ص102
[19]- نگاه كنيد به مرجع پيشين.
[20]- همان منبع.
[21]- كيف نكتب التاريخ الإسلامي؟ ص103
[22]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص311
[23]- حروب الردة، ص174و175
[24]- الإكتفاء في تاريخ المصطفي و الثلاثة الخلفاء (3/318و319)
[25]- نگاه كنيد به: الإسلام و حركات المضادة، ص146، نوشته‌ي دكتر خربوطلي.
[26]- حركة الردة، ص146
[27]- حركة الردة، از عتوم، ص146
[28]- حركة الردة از عتوم، ص150
[29]- موسوعة التاريخ الإسلامي، دكتر احمد شلبي (1/388)
[30]- حركة الردة، ص323
[31]- تاريخ طبري (3/260)؛ حركة الردة، ص114
[32]- يعني: «(اي پيامبر! بخشي) از اموال آنان (را به عنوان) زكات بگير»
[33]- تفسير ابن‌‌كثير (2/386)
[34]- حركة الردة، ص124
[35]- الإصابة از ابن‌حجر، شماره‌ي2761
[36]- تاريخ طبري (4/104)
[37]- مرجع سابق (4/112)
[38]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص323
[39]- مسأله‌ي ولاء و براء كه به معناي دوستي با مسلمانان و دوستان خدا و دشمني با دشمنان اسلام و دشمنان مسلمانان مي‌باشد، يكي از كليدي‌ترين باورهاي اسلامي است كه بايد در تمام پهنه‌هاي زندگي اجتماعي مسلمانان، هويدا باشد. كاربري اين آموزه‌ي مهم ديني، فتح باب عزت و شوكت مسلمانان است و بيش از هر چيزي در بازيابي هيبت و خلافت اسلامي مؤثر مي‌باشد.(مترجم)
[40]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص324
[41]- مرجع سابق، ص325
[42]- مرجع سابق، ص326؛ براي بررسي بيش‌تر جايگاه شبه‌جزيره‌ي عرب در گسترش اسلام، نگاه كنيد به: الطريق إلي المدائن، نوشته‌ي احمد عادل كمال، ص182
[43]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص328
[44]- مرجع سابق، ص329
[45]- بخشي از آيه‌ي 43 سوره‌ي فاطر.
[46]- نگاه كنيد به: حركة الردة از عتوم، ص334
[47]- الدول العربية الإسلامية از منصور حرابي، ص96و97
[48]- صفحات من تاريخ ليبيا الإسلامي، نوشته‌ي صلابي، ص167
[49]- السياسة الشرعية از ابن‌تيميه، ص18
[50]- صفحات من تاريخ ليبيا الإسلامي، ص168
[51]- كسري، معرب خسرو و لقب شاهان ايران بود و نام پسر هرمز، پرويز بوده است.(مترجم)
[52]- صحيح السيرة النبوية، ص580

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...