توجه مسلمانان، از
آن زمان به شام معطوف شد كه رسولخداص نامهاي
به هرقل نوشتند و او را به اسلام فراخواندند. آن حضرتص نامهاي به حارث بن ابيشمّر غساني ـ بزرگ
غسان در بلقاء و كارگزار روميها بر عربها ـ نيز نوشتند و او را به اسلام دعوت
دادند. حارث، آهنگ جنگ با رسولخداص را
نمودكه حكومت روم، او را از اين كار بازداشت. رسولخداص لشكري به فرماندهي زيد بن حارثهt
گسيل كردند و جنگ مؤته، رخ داد و زيد و ساير فرماندهان لشكر اسلام يعني جعفر بن
ابيطالب و عبدالله بن رواحه رضي الله عنهما به شهادت رسيدند و خالد بن وليدt
پس از شهادت اين بزرگوران، فرماندهي لشكر اسلام را بهدست گرفت و بهگونهاي با
دشمن جنگيد كه تأثير درازمدتي بر مردم آن منطقه گذاشت. رسولخداص با گسيل آن لشكر، برنامهي روشني
فراروي مسلمانان براي جنگ با دولت روم گذاشتند.دولت روم در آن زمان سرزمين شام را
به زور زير سيطره گرفته و عربها را طوري به هراس انداخته بود كه در برابر حكومت
ستمگرانهاش سر تسليم فرود آورده و دم نميزدند. سريهي مؤته وغزوهي تبوك، زمينهي
اقدامات بعدي مسلمانان براي رويارويي با روميها شد و از اين طريق مسلمانان توان و
شيوهي جنگي روميان را محك زدند و ميزان قدرت نظامي روميها را دريافتند. اين جنگها،
فرصت مناسبي براي مردم شام فراهم آورد تا اسلام و اهداف و آموزههاي اين دين را
بشناسند و بسياري از آنان به اين دين راستين بگروند. ابوبكر صديقt
در ادامهي راه رسولخداص و در
راستاي فرمان آن حضرتص، در
مورد گسيل لشكر اسامهt جديت نشان داد.
زماني كه ابوبكر صديقt از ذيقصه لواي
جنگي فرماندهان را ميبست، درفشي براي خالد بن سعيدt
بست تا او را به اطراف شام گسيل كند و سپس او را به عنوان نيروي پشتيباني مسلمانان
به (تيماء)[1] فرستاد
و به او دستور داد كه جز به فرمان خليفه، تيماء را ترك نكند و تنها زماني وارد جنگ
شود كه دشمن، جنگ را آغاز نمايد. هنگامي كه خبر خالد بن سعيدt
به هرقل رسيد، لشكري از عربهاي تابع روم (بهراء، سليح، كلب، لخم، جذام و غسان)
فراهم آورد. خالد بن سعيدt، به سوي آنها
حركت كرد و چون به اردوگاههاي دشمن رسيد، همهي آنها، پراكنده شدند. خالد بن
سعيدt خبر پراكندگي
دشمن را براي ابوبكر صديقt فرستاد و در پي
آن از سوي ايشان فرمان يافت كه وارد عمل شود[2] و پيش
از آنكه روميان، به صفوفشان سر و ساماني بدهند، بر آنان حمله كند.
ابوبكر
صديقt به خالد بن سعيدt
هشدار داد كه مراقب مسير برگشتش نيز باشد و در خاك دشمن زياد پيشروي نكند. در
فرمان ابوبكرt به خالدt
چنين آمده بود: «بيدرنگ وارد عمل شو و تأخير نكن و از خداي متعال، درخواست نصرت و
ياري نما.» خالد در قسطل كه در ساحل شرقي بحرالميت قرار داشت، با لشكري از روم
درگير شد و پس از شكست دشمن به راهش ادامه داد. در همان زمان روميان، لشكر بزرگتري
از لشكر تيماء فراهم آوردند. خالدt، ابوبكر صديقt
را از اين ماجرا باخبر كرد و از ايشان درخواست نيروي كمكي نمود. ابوبكر صديقt،
عكرمهt پسر ابوجهل را
به عنوان نيروي كمكي به سوي خالد بن سعيدt
اعزام كرد و لشكر ديگري نيز به فرماندهي وليد بن عقبه به همين منظور گسيل فرمود.
خالد بن سعيدt پس از رسيدن
نيروهاي كمكي، فرمان حمله داد و راه (مرجالصفر)[3] را در
پيش گرفت. لشكر روم به فرماندهي باهان[4] به قصد
لشكر اسلام كه رو به جنوب بحرالميت نهاده و به مرج الصفر رسيده بود، حركت كرد.
روميان در فرصت مناسبي بر مسلمانان شبيخون زدند و سعيد بن خالد بن سعيد و همراهانش
را كه جلودار لشكر بودند، به شهادت رساندند. خالدt
پس از آنكه از شهادت پسرش اطلاع يافت و خود را در محاصره ميديد، عقبنشيني كرد.
عكرمهt نيز موفق شد
لشكريان را بهسلامت، به مرزهاي شام به عقب بكشد.[5]
ابوبكر صديقt در انديشهي جنگ
با روميان بود كه شرحبيل بن حسنهt به نزد ايشان
رفت و گفت: «اي خليفهي رسولخدا! آيا به اين فكر نيفتادهاي كه لشكري را به سوي
روميان در شام گسيل كني؟» ابوبكر صديقt فرمود: «چرا، من
در اين فكر بودهام كه لشكري به شام اعزام كنم؛ اما در اينباره با كسي سخن نگفتهام؛
چرا چنين سؤالي كردي؟» شرحبيلt گفت: «اي خليفهي
رسولخدا، در خواب ديدم كه شما به همراه يارانتان، در راهي سخت و كوهستاني ميرفتيد
تا اينكه به بالاي قلهي كوهي رسيديد و سپس از آن پايين آمديد وخود را به زمين
نرم و همواري رسانديد كه قلعهها و كشتزارها و آباديهاي زيادي داشت؛ شما به
مسلمانان گفتيد: به دشمنان خدا حملهور شويد كه من ضمانت ميكنم شما پيروز ميشويد
و غنيمت زيادي بهدست ميآوريد. من نيز در لشكر شما بودم و پرچمي به دست داشتم.
قصد حمله به مردم روستايي را كردم كه از من امان خواستند و من نيز امانشان دادم.
بازگشتم و ديدم كه به حصار بزرگي دست يافتهايد؛ براي شما تختي گذاشتند و شما بر
آن نشستيد. در همان حال به شما گفته شد: خداوند، تو را ياري داد و پيروزت نمود؛ پس
پروردگارت را شاكر باش و در اطاعتش بكوش. و سپس سورهي نصر را بر شما خواندند. پس
از آن بيدار شدم.» ابوبكر صديقt در تعبير خواب
شرحبيلt چنين فرمود:
«هميشه خوابهاي خوب ببيني؛ خواب خوبي ديدهاي و ان شاء الله خير باشد. در اين
خواب تو، خبر پيروزي و وفاتم آمده است.» ابوبكر صديقt
گريست و سپس ادامه داد: «راه كوهستاني و ناهمواري كه ديدي و ما بر فراز كوهي رفتيم
و بالاتر از همهي مردم قرار گرفتيم، حاكي از آن است كه ما در رويارويي با دشمن،
مشقت زيادي متحمل ميگردیم و سپس پيروز ميشويم و دشمن، تلفات زيادي ميبيند.
پايين آمدنمان از فراز كوه به زمين نرم و همواري كه آباديها و حصارهاي زيادي
داشت، حكايت از آن دارد كه ما از زندگاني سخت و پرمشقت به معيشتي آسان و فراخ دست
مييابيم. تعبير اين گفتهام به مسلمانان كه: بر دشمن خدا حملهور شويد؛ من براي
شما غنيمت و پيروزي را ضمانت ميكنم، اين است كه مسلمانان به خاك مشركان نزديك ميشوند
و من آنان را به جهاد ترغيب ميدهم و آنها نيز ميپذيرند و غنايم زيادي به دست ميآورند.
اينكه تو در خواب ديدي پرچمدار هستي و به روستايي حمله ميكني، نشاندهندهي
اين است كه تو، يكي از فرماندهان اين جنگها خواهي بود و پيروز نيز خواهي شد.
گشوده شدن حصار براي من، بيانگر پيروزي و فتحي است كه خداي متعال به من ارزاني ميدارد
و تختي كه بر آن نشستم، نشانهي اين است كه خداي متعال، مرا گرامي ميدارد. خداي
متعال، ميفرمايد: وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ [6] و اما
اينكه فرمان يافتم در اطاعت خداوند، بكوشم و سورهي نصر بر من خوانده شد، خبر از
وفاتم ميدهد؛ زيرا با نزول اين سوره، رسولخداص از نزديك شدن زمان وفاتشان اطلاع يافتند و
دانستند كه به زودي وفات ميكنند.» اشك از چشمان ابوبكرt
جاري شد و فرمود: «حتماً امر به معروف و نهي از منكر ميكنم و با آن كس كه دين و
فرمان خدا را واگذارد، ميجنگم و سربازان اسلام را به شرق و غرب زمين اعزام مينمايم
كه با مشركان بجنگند تا آنان نيز بگويند: الله، يكتا و يگانه است و شريكي ندارد و
يا با خفت و خواري مالیات بپردازند كه اين، فرمان خداي متعال و سنت رسول اكرمص ميباشد. اين كار را ميكنم تا آنگاه
كه بميرم، تهيدست و ناتوان به ديدار خدا نرفته باشم و از ثواب مجاهدان بيبهره
نباشم.»[7]
خوابي كه شرحبيل بن حسنهt
ديد، از نوع بشارتها و خوابهاي صادقي است كه رسولخداص دربارهاش فرمودهاند: (لميبقَ
مِن النبوةِ إلاّ المبشرات) يعني: «چيزي از نبوت، جز بشارتدهندهها(مژدهها)
نميماند.» عرض كردند: «مبشرات چيست؟» رسول اكرمص فرمودند: «خواب خوب.»[8]
خوابي كه شرحبيلt
ديد و براي ابوبكر صديقt تعريف كرد، باعث
شد تا ايشان از عزم و ارادهي خود دربارهي جهاد با روميان خبر دهد و به همين
منظور مجلسي مشورتي با صحابه ترتيب داد تا با آنان در مورد اعزام مجاهدان به شام
مشورت و رايزني نمايد.
هنگامي كه ابوبكر
صديقt تصميم گرفت با
روميان جهاد كند، بزرگان مهاجرين و انصار و اهل بدر و ديگر ياران پيامبر اكرمص و از جمله عمر، عثمان، علي، طلحه،
زبير، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابيوقاص و ابوعبيده بن جراحy
را به حضور خواست. ابوبكر صديقt پس از گردهمايي
اين بزرگواران، خطاب به آنان فرمود: «نعمتهاي خداي متعال، بيشمار است و اعمال ما
در برابر آن ناچيز ميباشد و با آن همه نعمت برابري نميكند. بنابراين سپاس و
ستايش تنها مخصوص خدا است كه شما را به اسلام هدايت فرمود و روابط ميان شما را
بهبود بخشيد و شيطان را از شما دور كرد و به همين خاطر نيز شيطان از شما نااميد
شده كه دوباره و بعد از اين، به خدا شرك بورزيد و كسي غير از خداي يگانه را
بپرستيد. عربها، اينك طوري يكدست شدهاند كه گويا فرزندان يك پدر و مادر هستند و
من تصميم گرفتهام شما را به جهاد با روميان بفرستم. هر كس كشته شود، شهيد است و
هر آن كس كه زنده بماند، مدافع و پشتيبان دين خدا محسوب ميگردد و از سوي خداي
متعال سزاوار اجر و پاداش مجاهدان ميباشد. اين، نظر من است؛ اينك هر يك از شما
نظرش را بگويد .» عمر فاروقt برخاست و پس از
حمد و ثناي الهي و درود و سلام بر رسولخداص چنين فرمود: «سپاس و ستايش، تنها خدايي را
سزاوار است كه هر يك از بندگانش را كه بخواهد به خير و نيكي مخصوص ميگرداند.
سوگند به خدا، ما به سوي هيچ كار نيكي نشتافتيم مگر آنكه شما دؤ آن از ما سبقت
گرفتيد و اين، فضل و عنايت خدا است كه به هر كس كه بخواهد، ميدهد. به خدا كه من
نيز در همين انديشه بودم و ميخواستم اين موضوع را با شما درميان بگذارم اما
خداوند چنين خواست كه شما اينك اين موضوع را مطرح كنيد. نظر شما كاملاً درست است؛
خداي متعال، هميشه شما را به راههاي درست رهنمود فرمايد. شما، دستههاي سوارهنظام
و پياده را يكي پس از ديگري و به دنبال هم به سوي روميان اعزام كنيد و مردان جنگي
و لشكرها را پشت سر هم گسيل نماييد كه خداوند، دينش را ياري ميرساند و اسلام و
مسلمانان را عزت ميبخشد.» سپس عبدالرحمن بن عوفt
برخاست و فرمود: «اي خليفهي رسولخدا، اينها كه پيش رو داريد، نژاد روم هستند و
همانند آهن تيز و بهسان ستون، محكم ميباشند؛ از اينرو من، مناسب نميدانم كه
همهي ما به يكباره به آنان حمله كنيم؛ بلكه ابتدا دستههايي از مسلمانان را به
سوي آنان گسيل كنيد تا در كنارهها و بخشي از قلمروشان شبيخون بزنند و بازگردند.
اگر اين كار به همين منوال ادامه يابد، تلفاتي به دشمن وارد ميشود و كنارههايي
از خاكشان به تصرف ما در ميآيد و بدين ترتيب مسلمانان، براي جنگ با روم قدرت و
توان مييابند. افرادي به سوي يمن و قبايل ربيعه و مضر نيز بفرستيد و آنان را جمع
كنيد تا در زمان مناسب، خود شما فرماندهي قشون را عهدهدار شويد و يا شخص ديگري را
به همراه آنها به جنگ با روميها بفرستيد. » پس از اينكه عبدالرحمن بن عوفt
پيشنهادش را ارائه كرد و نشست، حاضران جلسه ساكت بودند و چيزي نميگفتند. ابوبكر
صديقt فرمود: «خداوند،
هميشه شما را به رحمتش بنوازد؛ نظرات خود را بگوييد.» عثمان بن عفانt
برخاست و پس از حمد و ثناي الهي و درود و سلام بر رسولخداص فرمود: «به گمان من، شما خيرخواه
مسلمانان هستيد و بر آنان دلسوز و مهربان. پس هر تصميمي كه به خير و صلاح ميدانيد،
اجرا كنيد كه هيچ گمان بدي در مورد شما وجود ندارد.» طلحه، زبير، سعد، سعيد بن
زيد، ابوعبيدهy و ديگر بزرگاني
كه آنجا حضور داشتند، سخنان عثمانt را تأييد كردند
و گفتند: «عثمان، درست ميگويد؛ آنچه خود مصلحت ميبينيد، انجام دهيد كه ما هيچگونه
مخالفتي نداريم و بيآنكه به شما بدگمان باشيم، از شما اطاعت ميكنيم.» بزرگان
صحابه، سخناني از اين قبيل گفتند. علي بن ابيطالبt
نيز آنجا حضور داشتند و تا آن موقع چيزي نگفته بودند. ابوبكر صديقt
فرمود: «اي ابوالحسن، نظر شما چيست؟» عليt
فرمود: «من، كار و نظر شما را خجسته ميدانم؛ به نظر من چه خود شما به سوي آنها
برويد و چه كس ديگري را بفرستيد، حتماً به خواست خداي متعال پيروز ميشويد.»
ابوبكر صديقt پرسيد: «
خداوند، هميشه به تو خير و نيكي برساند؛ از كجا ميداني كه ما حتماً پيروز ميشويم؟»
عليt چنين پاسخ داد:
من از رسولخداص شنيدم
كه فرمودند: « اين دين، هميشه بر دشمنانش پيروز است تا اينكه دين، قايم و پابرجا
گردد و مسلمانان، پيروز و سرافراز گردند.»[9] ابوبكر
صديقt فرمود: «سبحان
الله! اين حديث، چهقدر خوب است! خداوند، تو را در دنيا و آخرت شادمان گرداند كه
مرا اين چنين شاد كردي». و سپس ابوبكرt درميان مردم
برخاست و پس از حمد و ثناي خداي متعال و درود و سلام بر رسولخداص چنين سخن گفت «اي مردم! خداوند، به
شما نعمت اسلام عنايت كرد و شما را با حكم جهاد گرامي داشت و شما را به وسيلهي
اين دين، بر پيروان ساير اديان برتري بخشيد. پس اي بندگان خدا! خودتان را براي
جهاد با روميها در شام آماده كنيد كه من، براي جنگ با روم، اميراني بر شما ميگمارم
و پرچمهايي ميبندم. بر شما است كه از خداوند اطاعت كنيد و با فرماندهانتان
مخالفت نورزيد. نيت خود را درست كنيد و به راه درست برويد كه خداي متعال، با كساني
است كه تقوا پيشه ميكنند و كار نيك انجام ميدهند.» ابوبكر صديقt
به بلالt دستور داد تا
درميان مردم بانگ برآورد كه براي جهاد با روم بسيج شويد.[10]
از اين
نظرخواهي ابوبكر صديقt چنين برميآيد
كه ايشان، مطابق سنت رسولخداص در
مورد كارهاي مهم و بزرگ، با صاحبنظران رايزني ميكرد و پيش از آنكه به كار مهمي
دست بزند، آن را با اهل شورا درميان ميگذاشت و مورد بررسي قرار ميداد. بازنگاهي
به نظرخواهي ابوبكر صديقt از صحابه در
مورد جهاد با روم، نشان ميدهد كه تمام صحابهy
با كليت پيشنهاد ابوبكر صديقt موافق بودند و
تنها دربارهي كيفيت و چگونگي گسيل لشكر اسلام به شام، اختلاف نظر وجود داشت. نظر
عمر فاروقt، اين بود كه
لشكرهايي به طور متوالي و پشت سر هم به شام گسيل شوند تا بهتدريج مسلمانان در شام
قوت بگيرند و با دشمن بجنگند. پيشنهاد عبدالرحمن بن عوفt،
اين بود كه ابوبكر صديقt دستههايي را به
طور جداگانه به شام اعزام كنند و چون هر دستهاي به خاك دشمن، پاتك زد، به مدينه
برگردد و دستهي ديگري اعزام شود تا به اين ترتيب دشمن، ضعيف و ناتوان شود و در يك
حملهي همهجانبه در برابر مسلمانان شكست بخورد. ابوبكر صديقt
به نظر عمر فاروقt عمل كرد و بنا
بر پيشنهاد عبدالرحمن بن عوفt، قبايل عرب و بهويژه
اهل يمن را به جنگ با روميان فراخواند.[11]
ابوبكر صديقt
نامهاي به مردم يمن نوشت و آنان را به جهاد در راه خدا فراخواند. متن نامهي
ايشان بدين شرح بود:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر