1- نگاه کردن به مخطوبه
2- رضایت زن در ازدواج
3- وساطت در خواستگاری
4- انصراف از خواستگاری
5- محرمات زن
6- پیشنهاد کردن دختر از جانب ولی به اهل خیر و نیکی
7- حلقه خواستگاری
8- مخفی نگه داشتن خواستگاری
9- اذکار خواستگاری
10- خواستگاری زن خواستگاری شده
11- میزان اختیار ولی
خواستگاری به درخواست ازدواج از خانم مورد نظر اطلاق میگردد که طبق عادات و رسوم معینی صورت میگیرد و این امر از مقدمات ازدواج است. علاوه بر آن، خواستگاری تعبیری از رضایت متقابل بین زن و مرد است.
1- نگاه کردن به مخطوبه «زن خواستگاری شده»
اسلام نگاه کردن به زن خواستگاری شده را مباح قرار داده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«إِذَا خَطَبَ أَحَدُكُمُ امْرَأَةً فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهَا إِذَا كَانَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَيْهَا لِخِطْبَتِهِ، وَإِنْ كَانَتْ لَا تَعْلَمُ».[1]
ترجمه: «هرگاه کسی از شما به خواستگاری خانمی رفت، نگاه کردن به آن برای او اشکال ندارد. و این در صورتی است که «مرد» فقط به دید انتخاب به آن زن بنگرد؛ هرچند که زن از «موضوع» هم بیخبر باشد».
«عن المغيرة بن شعبة أنه خطب امرأة، فقال له النبي صلى الله عليه وسلم: هل نظرتَ إليها ؟ قلت: لا، قال: فانظرْ إليها فإنه أحْرَى أن يُؤدمَ بينكُما».[2]
ترجمه: «از مغیره بن شعبه نقل شده است که او از زنی خواستگاری نمود، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: آیا به او نگاه کردهای؟ او گفت: خیر، رسول خدا فرمود: به او نگاه کن، زیرا که برای دوام زندگی شما مفید است».
همچنین روایت شده است که عمر بن خطاب رضی الله عنه ، از ام کلثوم دختر حضرت علی رضی الله عنه خواستگاری نمود. حضرت علی رضی الله عنه تصمیم گرفت بدون اینکه ام کلثوم باخبر شود، او را به نزد عمر رضی الله عنه بفرستد تا اینکه عمر او را مشاهده کند. پس نامهای را پیچید و به دخترش داد و به او گفت که به نزد امیرالمؤمنین برو و به ایشان بگو: پدرم مرا نزد شما فرستاد و شما را سلام رساند و گفت اگر به این نامه راضی هستید پس آن را بپذیرید و اگر نه آن را رد کنید. هنگامی که «ام کلثوم» نزد عمر رفت، حضرت عمر به او گفت: خداوند به تو و به پدر تو برکت دهد، من راضی گشتم. ام کلثوم به خدمت پدر خود رسیده به ایشان گفت: که حضرت عمر نامه را باز نکرد و به چیزی جز من نگاه نکرد. پس حضرت علی دخترش را به ازدواج عمر درآورد و ایشان از این زندگی صاحب دو فرزند «زید و رقیه» شدند.
همچنین خانم نیز حق دارد که به مرد مورد نظر نگاه کند تا حسن و جمال و افعال و کردار و موقعیت او برایش نمایان شود؛ زیرا ازدواج مسألهای مهم و جدی است و اقتضا میکند که انتخاب و تصمیم آن سنجیده و با غور و فکر و بدون تعجیل صورت گیرد. ولی برخی از متحجران دیدار خواستگار و خانم مخطوبه را به شب زفاف موکول میکنند و دیدار قبل از این شب را ممنوع میکنند که البته چنین مواردی شاذ و نادر یافت میشود. از طرف دیگر عدهی زیادی از مردم در این امر سهل انگاری میکنند و در جایی که هیچ محرمی هم وجود ندارد؛ اجازهی ساعتها مجالست پسر با دخترشان را میدهند و حتی به بهانهی اینکه آنها در صدد بررسی زندگی آینده و مشترک خود هستند، به آنها اجازهی خروج از منزل هم میدهند.
تعجب نکن وقتی که آن دو با هم به سالنهای تئاتر سینما و پارکها میروند و به هم دل میبندند، در همین نشستها و خلوتهای نامشروع است که شیطان همنشین آنان میشود و به آن دو فرمان میدهد و در قلبهایشان ایجاد وسوسه میکند؛ در حالی که پدر و مادر آنها نسبت به پیشامدهای آن بیتوجه و بی مبالات هستند و از عواقب سوء این مجالستهای حرام، احساس خطر نمیکنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
«مَن كان يُؤمنُ باللهِ واليومِ الآخرِ فلا يخلوَنَّ بامرأةٍ ليسَ معها ذو مَحرَمٍ منها، فإنَّ ثالثَهما الشَّيطانُ».[3]
ترجمه: «هر کس به خدا و روز آخرت ایمان دارد، از خلوت کردن با زنی که محرمی از خودش «از زن» همراه نیست بپرهیزد؛ زیرا در چنین مجالست و خلوت کردن، شیطان فرد سوم است (و شیطان هم شریک میشود)».
در جای دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«لا يخْلُوَنَّ رجلٌ بامرأةٍ فإنَّ الشيطانَ ثالثُهُما».[4]
ترجمه: «هر مردی باید از خلوت کردن با زن نامحرم بپرهیزد؛ زیرا (در چنین خلوتی) شیطان فرد سوم است (یعنی شریک است)».
بنابراین برای پیروی از شریعت اسلام و جلوگیری از دسیسههای شیطانی، وجود محرم در چنین موارد ضروری است.
دین اسلام زن را در انتخاب یا عدم انتخاب شوهر، مختار کرده است و هرگونه اجبار و تحمیل برای قبول یا عدم قبول شوهر را ممنوع کرده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«الْأَيِّمُ أَحَقُّ بِنَفْسِهَا مِنْ وَلِيَهَا، وَالْبِكْرُ تُسْتَأْمَرُ فِي نَفْسِهَا، وَإِذْنُهَا صُمَاتُهَا».[5]
ترجمه: «در تصمیمگیری ازدواج، زن بیوه از ولی، بیشتر بر خود حق دارد (مالک النفس است) و اما دختر حتماً باید (راضی باشد و) از او اجازه گرفته شود و سکوت دختر، رضایت اوست».
اما زن شخصاً نمیتواند خود را به عقد کسی در آورد.
ایشان میفرماید: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ، فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ، فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ، فَإِنْ دَخَلَ بِهَا فَلَهَا الْمَهْرُ بِمَا اسْتَحَلَّ مِنْ فَرْجِهَا، فَإِنْ اشْتَجَرُوا فَالسُّلْطَانُ وَلِيُّ مَنْ لاَ وَلِيَّ لَهُ».[6]
ترجمه: «هر زنی که نکاح او بدون اجازهی ولیّ منعقد شود، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است و اگر با زن مقاربت صورت گیرد به علت بهرهگیری مرد از وی، زن مستحق مهرالمثل میگردد و اگر مشاجره و مخاصمهای رخ دهد، حاکم وقت ولایت فردی را که ولی ندارد، به عهده میگیرد».
شرط وجود ولی به این علت است که زن در بسیاری از موارد به دلیل غلبهی عواطف و احساسات، نمیتواند انتخاب شایستهای داشته باشد، به این دلیل وجود ولیّ شرط است.
اما امام ابوحنیفه رحمه الله رضایت زن بالغ و عاقل چه باکره باشد و چه بیوه را در ازدواج صحیح میداند، اما مستحب است که زن برای مصونیت و حفظ آبروی خود، ولیّ خود را وکیل قرار دهد؛ زیرا اگر خود وی جهت ازدواج اقدام کند، مجبور میشود که با عدهای از اجانب و نامحرمان روبرو شود و این امر به شخصیت او لطمه میزند.
در دین اسلام، ولیّ زن ملزم شده است که رضایت او را قبل از به ازدواج درآوردن او جلب کند؛ زیرا ازدواج متضمن اهداف و معاشرت مشترکی است که به زن و مرد «ازدواج کننده» مربوط میشود، به همین منظور لازم است که به تصمیم زن مبنی بر قبول یا عدم قبول ازدواج اهمیت داده شود.
همچنین اگر ولیّ دختری، وی را بدون رضایت او به ازدواج شخصی درآورد، این دختر میتواند چنین عقدی را نپذیرد. چنانکه از ابن عباس چنین روایت شده است: که «أنَّ جاريةً بِكْرًا أتتِ النَّبيَّ صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ، فذَكَرت أنَّ أباها زوَّجَها وَهيَ كارِهَةٌ فخيَّرَها النَّبيُّ صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ».[7]
ترجمه: «دختر باکرهای، نزد رسول خدا رفت و گفت: «یا رسول الله» پدرم بدون رضایت، مرا به ازدواج فردی درآورده است، رسول خدا اختیار ازدواج را به دختر داد».
بر این اساس، زن بالغ حق تصمیم گیری در ازدواج خود را دارد و گرفتن رضایت از او بر ولیاش واجب است.
«جَاءَتْ فَتَاةٌ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَتْ: " إِنَّ أَبِي زَوَّجَنِي ابْنَ أَخِيهِ، لِيَرْفَعَ بِي خَسِيسَتَهُ، قَالَ: فَجَعَلَ الْأَمْرَ إِلَيْهَا، فَقَالَتْ: قَدْ أَجَزْتُ مَا صَنَعَ أَبِي، وَلَكِنْ أَرَدْتُ أَنْ تَعْلَمَ النِّسَاءُ أَنْ لَيْسَ إِلَى الْآبَاءِ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ».[8]
ترجمه: «دختری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: پدرم به خاطر اینکه کمبود برادرزادهاش را جبران کند، مرا به عقد او درآورده است، پیامبر اختیار کار را به دختر سپرد، دختر، خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: من به کردهی پدرم رضایت داده بودم، ولی خواستم «با این عمل» به دیگر زنان بفهمانم که پدران آنها اختیاری «تام» در مورد آنها ندارند «و نمیتوانند بر اساس اراده و خواستهی خود عمل کند».
در اسلام زن از مقام و منزلت والایی برخوردار است و در تمامی امور، اختیار دارد و در هیچ موردی مجبور و مقهور نیست؛ چرا که خود او مسئولیت پذیر هست و قدرت تصمیمگیری در ازدواج خود را دارد و بر ولیّ او واجب است که اگر در صدد ازدواج وی برآید، رضایت یا عدم رضایت او را مورد توجه قرار دهد و در نظر گرفتن مقامی برای زن به وی اجازه میدهد حقوق خود را بشناسد و به آن تمسک جوید.
زنهای زیادی از مسلمانان، همسران خود را شخصاً خود آنها اختیار کردهاند. از آن جمله امکلثوم دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه است که ازدواج با عمر بن خطاب را رد کرد، به دلیل اینکه ایشان را شخصی تندخو و سختگیر نسبت به زنها میپنداشت. همین طور عایشه دختر طلحه نیز پسر عمی خود را بر بشر بن مروان که امارت بصره و کوفه از طرف برادرش عبدالملک به او سپرده بود، ترجیح داد!!
در خلال نگاه کردن خواستگار به خانم مورد نظر، مظاهر حسن و جمال و وقاحت و زشتی ظاهری زن هویدا میگردد. اما دیگر صفات و خصوصیات مخطوبه، مکتوم باقی میماند و برای بررسی و هویدا شدن آنها، باید یکی از نزدیکان یا آشنایان «باید زن باشد» مورد اطمینان را به نزد مخطوبه فرستاد تا به بررسی طبع و سرشت او بپردازد و از سلامت باطنی او اطمینان حاصل کند.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که امّ سلیم را به نزد زنی فرستاد و فرمود: «انظُري إلى عرقوبِها وشُمِّي معاطفِها» و در روایتی نیز آمده است: «وشمي عوارضها».[9]
«به زیر زانویش بنگر و دهانش را بوکن».
کسی که به توصیف زن میپردازد، لازم است که تیزبین و راستگو باشد و در توصیف و ثنای او افراط و یا به خاطر حسادت نسبت به وی تفریط نکند و از ظاهر و باطن زن به خوبی آگاهی داشته باشد.
برای ایجاد تفاهم بین زن و مرد و نزدیک شدن آن دو به همدیگر، بیشتر زنی دارای صلاحیت و لیاقت را به امر مهم خواستگاری میگمارند و برخی از فردی که واسطهی خواستگاری قرار میگیرد به دلیل دروغگویی به فریب و نیرنگ دو طرف خواستگاری میپردازد، به عنوان مثال، ابوزید کلابی میگوید: یکی از مردان طایفهی ما به بصره رفت و با زنی در آنجا ازدواج کرد، اما وقتی که به اتاق وارد شد و پردهها را کشید؛ درها بسته شد. اعرابی ناراحت شد و تمام شب را در آن اتاقک به سر برد و هنگام صبح که ارادهی خروج کرد، «عدهای» از این کار او ممانعت ورزیدند و به او گفتند: مناسب نیست تا 7 روز از خانه خارج شوی.
از اصمعی نقل شده است که مردی در مدینه با زنی ازدواج کرد «که او را ندیده بود» واسطهها به او گفتند: زنی خوش اندام و زیبا و جوان است و با همین فریبکاری پیرزنی را به ازدواج او درآوردند، اما هنگامی که نزدیک آن زن رفت، کفشهای خود را درآورد به طوری که مردم فکر میکردند میخواهد زن را کتک بزند: اما او زن را به آنها واگذار کرد گفت: ای بار خدایا لبیک، لبیک، این زن گاوی فربه است که مردم او را ساکت کردند و او را به آرامش دعوت نمودند. بنابراین لازم و ضروری است که در سخنان خواستگار، نهایت کنجکاوی و تفحص صورت گیرد و از «راستی و درستی آن» در توصیف زنان اطمینان حاصل شود.
گاهی خواستگاری به ناکامی نیز میانجامد و پیوند خواستگار و مخطوبه متلاشی میشود. در اینجا این سوال مطرح میشود که آیا در چنین موقعیتی هدایای خواستگار که به مخطوبهی خود میدهد، به وی برگردانده میشود یا خیر؟ جواب این است که هدیه و تحفهای که بین دو نامزد رد و بدل میشود از نوع بخشش است که حکم هبه را دارد و چنانکه در چنین بخشهایی انتظار معادل هدیه از طرف مقابل نباشد، برگرداندن موهوبه جایز نیست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این باره میفرماید: «لَا يَرْجِعْ أَحَدُكُمْ فِي هِبَتِهِ، إِلَّا الْوَالِدَ مِنْ وَلَدِهِ».[10]
ترجمه: «جایز نیست هیچ کس از شما هدیه و بخشش خود را پس گیرد، جز پدر که میتواند از فرزندش بازپس گیرد».
در جای دیگر آن حضرت میفرمایند: «العَائِدُ فِي هِبَتِهِ كَالكَلْبِ يَعُودُ فِي قَيْئِهِ».[11]
ترجمه: «کسی که بخشش خود را پس گیرد، مانند سگی است که استفراغ خود را میخورد».
اگر در امر ازدواج موافقت ننمودند، خواستگار حق دارد که هدایای خود از قبیل: النگو؛ انگشتری؛ گردنبند؛ ساعت و غیره را باز پس گیرد و علمای شافعی بر این عقیدهاند که اگر جنس هدیه شده نابود شود، خواستگار میتواند در مقابل آن هدیه، مبلغ آن را دریافت کند.
هر زنی برای مرد حلال نیست، برخی از زنان، نگاه آنان حرام است و میتوان آنان را به چند دسته تقسیم کرد:
الف- زنانی که تحریم ابدی دارند
خداوند عزوجل تعداد آنها را در قرآن کریم بر شمرده و میفرماید:
﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا﴾ [النساء: 23].
«حرام شده است بر شما: مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه هایتان، و خاله هایتان، و دختران برادر، و دختران خواهر، و مادرانتان که به شما شیر دادهاند، وخواهران رضاعی شما، و مادران زنانتان، و دختران همسرانتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانی که با آنها همبستری کرده اید، پس اگر با آنها همبستری نکرده اید؛ بر شما گناهی نیست (که با دخترانشان ازدواج کنید) و (همچنین) زنان پسرانتان که از پشت و صلب خوتان هستند، و (نیز) جمع میان دو خواهر (بر شما حرام است) مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد؛ که خداوند آمرزندهی مهربان است».
در آیهی دیگر خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَنكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۚ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا﴾ [النساء: 22].
«و با زنانی که پدرانتان (با آنها) ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید، مگر آنچه (زمان جاهلیت بوده و) گذشته است، چرا که این کار، عملی زشت و منفور و راه و روش بسیار بدی است».
پس محرمیت از چند طریق ایجاد میشود، یکی «محرمیتی که» بر اساس خویشاوندی و نسبتهای نزدیک حاصل میشود؛ دیگری «محرمیتی که» با ازدواج و دامادی صورت میگیرد و دیگر آنچه بر اساس رضاعت و شیرخوارگی حاصل میشود که آنها عبارتند از:
1- محارم نسبی هفت دستهاند: مادران، دختران، خواهران، عمهها، خالهها، دختران برادر و دختران خواهر.
2- محارم از طریق مصاهره و دامادی «ازدواج»: که آنها چهار نفر هستند: زن پدر، زن پسر، مادر زن و دختر خانم «همسر».
3- محارمی که از طریق شیر خوارگی حاصل میشوند:
که در این نوع از اقسام، محارم به خاطر الفت و انسی که بین طفل و شیر دهندهی او و همین طور الفت و انسی که بین دختر و طفل که با آن شیر خورده حاصل میشود، حرمت ازدواج با آن ثابت میشود.
ب- زنانی که محرمیت آنان موقتی است
در این نوع محارم تا زمانی که مانع موجود است، ازدواج با آنها درست نیست و همین که سبب و مانع حرمت زایل شد، حرمت نیز زایل «و ازدواج با آنها جایز میگردد» و آنها عبارتند از:
1- خواهر زن: بر اساس قول خدای تعالی که میفرماید: ﴿وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ﴾ [النساء: 23].
«حرام شده است اینکه دو خواهر را با هم جمع آورید».
و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز در این مورد میفرمایند:
«لَا تُنْكَحُ الْمَرْأَةُ عَلَى عَمَّتِهَا، وَلَا الْعَمَّةُ عَلَى بِنْتِ أَخِيهَا، وَلَا الْمَرْأَةُ عَلَى خَالَتِهَا، وَلَا الْخَالَةُ عَلَى بِنْتِ أُخْتِهَا، وَلَا تُنْكَحُ الْكُبْرَى عَلَى الصُّغْرَى، وَلَا الصُّغْرَى عَلَى الْكُبْرَى».[12]
ترجمه: «زن و عمهی او و یا عمه با دختر برادر او، و زن با خاله با دختر خواهر او نباید هووی همدیگر قرار داده شوند «هر دو را همزمان به ازدواج یک مرد درآوردند» و همین طور دختر کم سن و سال نیز نباید برای یک زن بزرگسال هوو قرار داده شود».
در حدیث قبل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضمن اینکه هوو قرار دادن دختر و خواهر او را در خانهی یک مرد جایز نمیداند، زنان دیگری «از قبیل عمّه و...» را هم مشمول این حکم میکند.
2- زن شوهردار: ازدواج با زنی که در عقد کسی است، بر اساس این فرمودهی خدا نیز حرام است.
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ... وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ [النساء: 23-24].
«زنان شوهردار بر شما حرام شدهاند». همچنین ازدواج با زنی که طلاق گرفته است یا شوهر او قبل از اتمام عده فوت کرده حرام است؛ چرا که خداوند که مدت و زمان عده را در قرآن تعیین کرده است و میفرماید:
﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾ [البقرة: 228].
«و زنان مطلقه باید (بعد از طلاق) به مدت سه بار عادت ماهیانه (و یا سه بار پاک شدن از حیض) انتظار بکشند. (و عده نگهدارند، تا روشن شود که حامله نیستند).[13]
﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ﴾ [البقرة: 234].
«و کسانی که از شما «مردان» میمیرند و همسرانی از پس خود به جا میگذارند، همسرانشان باید چهار ماه و ده شبانه روز انتظار بکشند «و عدّه نگاه دارند».
3- زن سه طلاقه: اگر زنی سه طلاق داده شد، دیگر نمیتواند به شوهر اول خود رجوع کند «و مجدداً با او ازدواج کند» و فقط در صورتی میتواند به شوهر اولی خود رجوع کند که با شخصی غیر از او ازدواج کند «و با او همبستر شود» و شوهر دوم او، با اراده و رضای خود بدون اینکه هیچ گونه حیله و نیرنگی در کار باشد، او را طلاق دهد. در آن صورت وقتی عدّهی او از این طلاق به اتمام رسید، میتواند با شوهر اول خود ازدواج کند.
چرا که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ﴾ [البقرة: 229].
«طلاق (رجعی) دوبار است، پس (از آن یا باید همسر را) بطور شایسته نگاه داشتن، یا با نیکی رها کردن».
﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُ﴾ [البقرة: 230].
«پس اگر (شوهر برای بار سوم) او را طلاق داد، پس از آن (زن) برای او حلال نیست تا اینکه شوهری غیر از او ازدواج کند».
4- اختلاف و تفاوت در دین: دین اسلام ازدواج با مشرکین و هرکس که غیر خدا را پرستش کند و یا برای خداوند شریک قایل باشد با استناد به این قول خداوند حرام کرده است. خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
﴿وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ۗ وَلَا تُنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ ۗ أُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾ [البقرة: 221].
«و با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید. و بیگمان کنیز با ایمان از زن (آزاد) مشرک بهتر است، اگرچه (زیبایی یا دارائی او) شما را به شگفت آورد. و (زنان خود را) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید؛ تا ایمان بیاورند. و قطعاً بردهی با ایمان از مرد (آزاد) مشرک، بهتر است؛ اگرچه (زیبائی یا دارائی و موقعیت او) شما را به شگفت آورد. آنان به سوی آتش (دوزخ) دعوت میکنند و خدا به فرمان (و توفیق) خویش به سوی بهشت و آمرزش دعوت میکند، و آیات (و احکام) خود را برای مردم روشن میسازد؛ باشد که متذکر شوند».
اما اسلام ازدواج با اهل کتاب را مباح میداند و خداوند در این باره میفرماید:
﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۖ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ ۖ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ﴾ [المائدة: 5].
«امروز پاکیزهها برای شما حلال شده، و (همچنین) طعام اهل کتاب برای شما حلال است، و طعام شما برای آنها حلال است و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده».
اما در ازدواج با اهل کتاب، باید از ازدواج با آن دسته از زنان اهل کتابی که در بلاد غیر اسلامی سکونت دارند، اجتناب نمود؛ بیم این امر وجود دارد که وقتی جوانان مسلمان با اهل کتاب پیوند خویشاوندی برقرار کند و در محیط آنها قرار گیرند، دین و قومیّت و وطن و اخلاق خود را از دست بدهند.
اما دلیل دیگری که باید از دختران و ازدواج با اجانب «اهل کتاب» اجتناب نمود این است که «اگر قرار شود جوانان مسلمان با اهل کتاب ازدواج کنند» دختران با وقار و عفیف مسلمان در خانه تنها بمانند و کسی پیدا نشود که با آنها ازدواج کند و اگر هم خواستگاری برای آنها پیدا شود، لیاقت و کفایت و صلاحیت ازدواج با آنها را نخواهد داشت.
6- پیشنهاد کردن دختر از جانب ولی به اهل خیر و نیکی
وقتی که ازدواج کردن یک زن با مرد صالح به صلاح اوست، پس این امر که ولی، پیشنهاد ازدواج دختر یا خواهر خود را به اهل تقوا و راستی دهد، امری پسندیده است و اگر ولی چنین کاری در حق دختر یا خواهر خود انجام دهد، مسلّماً از مقام و منزلت آن خانم کاسته نمیگردد و علاوه بر آن، حقوق او را ضایع نکرده است؛ بلکه با این کار خود، جوان صالح و کارآمدی را برای تشکیل یک خانواده خوشبخت و مستحکم انتخاب کرده است و این امر به نفع خانم است نه به ضرر او.
با آگاهی از قصد ازدواج حضرت موسی علیه السلام در قرآن کریم، این نتیجه حاصل میگردد که پیشنهاد ازدواج دختر یا خواهر خود برای افراد صالح امری ناخوشایند و غیر عادی نیست.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ 23 فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ 24 فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ 25 قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ 26 قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ ۖ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ ۚ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ 27 قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ ۖ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ ۖ وَاللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ 28﴾ [قصص:23-28]
«و چون به (چاه) آب مدین رسید، بر آن (چاه) گروهی از مردم را دید که (چهارپایان خود را) آب میدهند، و در کنار آنان دو زن را دید که (گوسفندان خود را) باز میدارند (و به چاه نزدیک نمیشوند، موسی) گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟!) گفتند: ما (آنها را) آب نمیدهیم تا چوپانها باز گردند (و بروند) و پدر ما پیر کهنسال است (و توانایی این کار را ندارد). پس (موسی) برای گوسفندان آن دو آب داد، سپس رو به سایه آورد، آنگاه گفت: پروردگارا! من هر خیری که بر من بفرستی نیازمند هستم. آنگاه یکی از آن دو (زن) در حالی که با نهایت حیا گام بر میداشت، نزد او آمد، گفت: همانا پدرم تو را دعوت میکند؛ تا مزد آب دادن (گوسفندان) را که برای ما انجام دادی، به تو بدهد. پس چون (موسی) به نزد او آمد و داستان (سرگذشت خود) را بر او حکایت کرد، گفت: نترس، از گروه ستمکاران نجات یافتی. یکی از آن دو (دختر) گفت: پدرجان! او را اجیر کن، بیتردید بهترین کسی را که میتوانی اجیر کنی، کسی است که نیرومند امین باشد (و او چنین است). (شعیب) گفت: من میخواهم یکی از این دو دختر را به ازدواج تو در بیاورم به شرطی که هشت سال برای من کار کنی، و اگر (آن را) تا ده سال تمام کنی، پس (لطف و) محبتی از سوی توست، من نمیخواهم بر تو سختگیری کنم، اگر خدا بخواهد مرا از صالحان خواهی یافت. (موسی) گفت: این (قرار داد) میان من و تو باشد که هر کدام از این دو مدت را انجام دادم بر من ستمی نخواهد بود، و خداوند بر آنچه میگوییم گواه است».
ابن عمر رضی الله عنهما میگوید: هنگامی که خُنَیس بن حذافۀ سهمی یکی از اصحاب رسول خدا در مدینه وفات نمود، حفصه دختر عمر (همسر خنیس) بیوه شد، عمر چنین گفت که من نزد عثمان بن عفان رفتم و به او پیشنهاد ازدواج با حفصه را دادم. عثمان گفت: بعداً تصمیم میگیرم. عمر رضی الله عنه میگوید چند شب را سپری کردم و سپس عثمان را ملاقات کرده خطاب به من گفت: تصمیم گرفتهام که در این موقع ازدواج نکنم. عمر گفت: سپس ابوبکر را دیدم و به او گفتم: چنانچه راضی باشی حفصه را به ازدواج تو درآورم. ابوبکر ساکت شد و جوابی به من نداد. من از سکوت وی، بیشتر از «جواب رد» عثمان بن عفان، ناراحت بودم تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از وی خواستگاری نمود و او را به نکاح درآوردم. بعد از چند روز ابوبکر را دیدم و گفت: شاید به خاطر اینکه هنگامی که حفصه را به من پیشنهاد کردی و من جوابی به تو ندادم از من ناراحت شدی. عمر گفت: من در جواب گفتم: بلی. ابوبکر گفت: من قبل از اینکه تو این پیشنهاد را به من بدهی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنانی را در مورد «حفصه» شنیده بودم و تنها دلیل هم که جواب تو را ندادم، این بود که من نمیخواستم راز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را افشاء کنم، اما چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ازدواج با او سر باز میزد، من او را قبول میکردم.[14]
در این زمینه نیز به نقل داستان سعید بن مسیّب میپردازیم. دختر سعید بن مسیّب از زیباترین و مؤدبترین و عالمترین زنان به کتاب خدا و سنت رسول خدا بود و از همهی زنان «زمان خود» به امور شوهرداری آگاهتر بود. عبدالملک بن مروان او را برای پسرش ولید بن عبدالملک خواستگاری کرد، اما سعید خواستگاری او را نپذیرفت. روزی یکی از شاگردان صالح او به نام ابن ابی وداعه در محل درس حاضر نشده بود، هنگامی که ابن ابی وداعه نزد سعید بن مسیّب رفت، سعید علت غیبت او را سئوال کرد. او گفت زن من وفات یافته بود و من مشغول «کفن و دفن» او شده بودم، سعید گفت: چرا به ما خبر ندادی تا در تدفین او شرکت میکردیم. ابن ابی وداعه میگوید: خواستم بلند شوم که سعید بن مسیب گفت: آیا زن جدیدی نگرفتی؟ او در جواب گفت: خداوند تو را رحمت کند. به من که تمام ثروت و دارایی من 3 درهم است، چه کسی حاضر میشود زن بدهد؟ سعید گفت: من به تو زن میدهم. آن مرد گفت: آیا تو این کار را میکنی؟ سعید گفت: آری. شب هنگام شیخ، ابن مسیّب دختر خود را نزد آن فرد صالح آورد و خطاب به او گفت: تو مرد مجردی بودی و سپس ازدواج کردی «و متأهل شدی» لذا دوست نداشتم این شب را به تنهایی و بدون زن سپری کنی. و این زن توست. سپس دختر خود را به منزل وی آورد و او را به ازدواج او درآورد.
این گونه است که فرد صالح و نیکوکار، میتواند بدون تحمل هزینههای گزاف و سنگین و بدون اینکه رسم و رسوم دیگران را مدنظر قرار دهد، به امر ازدواج تن دهد و آن را به سادگی و آسانی عمل کند.
بعد از اینکه طرفین «در خواستگاری» به توافق رسیدند، خواستگار هدیهای را که به آن «رونما» یا هدیهی نامزدی میگویند، به نامزد خود هدیه میدهد که این هدیه بیانگر ایجاد همبستگی و قرابت و پیوند بین آن دو به حساب میآید. همان طور که به خواستگار نیز حلقه یا انگشتری تحت عنوان حلقهی نامزدی تقدیم میشود که بیانگر حبّ و پیوند آنها تلقی میگردد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این باره میفرماید: «تَهَادُوا تَحَابُّوا».[15]
ترجمه: «به همدیگر هدیه بدهید تا محبت شما به هم بیشتر شود».
بر همین اساس، خواستگار و مخطوبه دو انگشتر را به یکدیگر هدیه میدهند.
اما مسأله ناراحت کننده در این مورد این است که این گونه شادی و سرور در برخی از موارد، خواستگار را متحمل مخارج هنگفتی میکند. مثلاً خانوادهی دختر هدایای معین و مشخصی را از خواستگار درخواست میکنند و حتی خود آنها، هدایا را انتخاب میکنند و پرداخت پول و هزینه آن را به خواستگار موکول میکنند. و این کار باعث میشود که خواستگار نیز برای حفظ جایگاه و موقعیت خود و همین طور شرمنده نشدن در نزد آنها به تمامی هزینهها تن در دهد و مایملک خود را که مدت مدیدی برای کسب آن تلاش کرده است را از دست دهد. و خصوصیت و ویژگی مرد این است که برای اظهار مردانگی خود در مقابل زن حاضر شود «هر هزینهای» را حتی با قرض گرفتن از دیگران، متحمل شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«التَمِسْ وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ».[16]
ترجمه: «طلب کن و لو اینکه انگشتری از آهن باشد».
در جایی دیگر میفرماید:
«إتخذوا خاتما من ورق فضة – ولاتتمه مثقالا».[17]
ترجمه: «طلب کن ولو انگشتری از نقره باشد ولی مقدار آن به حدّ مثقال نرسد».
در این قسمت به انگشتر طلا و مانند آن که برخی از جوانان با انداختن آن در دستها یا گردنهایشان به عنوان زینت به آن فخر فروشی و مباهات میکنند، میپردازیم.
«فقد رَأَى رَسُولُ اللهِ خَاتَمًا مِنْ ذَهَبٍ فِي يَدِ رَجُلٍ، فَنَزَعَهُ فَطَرَحَهُ، وَقَالَ: يَعْمِدُ أَحَدُكُمْ إِلى جَمْرَةٍ مِنْ نَارٍ فَيَجْعَلُهَا فِي يَدِهِ».[18]
ترجمه: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دست مردی انگشتری را دید؛ سپس آن را از دست او درآورد و دور انداخت و خطاب به او فرمود: آیا یکی از شما به اخگری از آتش تکیه میکنید (و دل میبندید) و آن را در دست خود قرار میدهید؟»
و همچنین آن حضرت میفرماید: «مَن كان يؤمنُ باللهِ واليومِ الآخِرِ، فلا يَلْبَسْ حَرِيرًا ولا ذهبًا».[19]
ترجمه: «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، از پوشیدن ابریشم و طلا امتناع ورزد».
یاد آوری: تحریم طلا و حریر برای مردان است.
8- مخفی نگه داشتن خواستگاری
در این باره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«أَظْهِرُوا النكاحَ وأَخْفُوا الخِطْبةَ».[20]
«نکاح را علنی و آشکار کنید و خواستگاری را مخفیانه و پنهانی انجام دهید».
این حدیث، مردم را به اخفاء خواستگاری و اقتصار و محدود کردن آن در میان خانواده مربوطه فرا میخواند و هدف از این حکم، این است که خواستگاری فقط در بررسی اوضاع و احوال شناخت دو طرف از یکدیگر خلاصه میشود و عقد و پیمانی در آن صورت نمیگیرد و چه بسا در خواستگاری، طرفین به تفاهم نرسند و عدم تفاهم آنها باعث انصراف و به هم خوردن خواستگاری شود.
در چنین موردی است که بحث و مباحث شروع میشود و زبانها به شایعه پراکنی میپردازند و داستان پردازیها آغاز میشود؛ لذا توصیه میشود برای جلوگیری از سوء ظنها و بدگوییهایی که ممکن است به آوازه و نیکنامی زن لطمه وارد کند یا از مقام و منزلت او بکاهد، خواستگاری به صورت پنهانی صورت گیرد و علاوه بر آن، فتنه جویان و گمراهان تابع هوای نفسانی، مجال مداخله بین خواستگار و مخطوبه او را نخواهند یافت و در این صورت نخواهند توانست با مداخله بین آنها به فسخ خواستگاری یا اشاعه فحشاء در جامعه بپردازند.
بنابراین اخفاء خواستگاری، وسیلهی دفع ضرر و مانع و لگام زبان درازان بوده و باعث حفظ شئونات جامعه اسلامی و همین طور حفظ عواطف و شعور خانمها میشود.
برای خواستگار مستحب است که خواستگاری را با حمد و ثنای خداوند شروع کند؛ سپس به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درود بفرستد.
و آن گاه این قول را بگوید:
«أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً عبده ورسوله جئتكم راغباً في فتاتكم فلانة أو في كريمتكم فلانة بنت فلان أو نحو ذلك».
«یعنی شهادت میدهم که معبودی جز خدا وجود ندارد و او تنها و بدون شریک است و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده خدا ست.
«بعد بگوید» به علت رغبت و علاقهای که به فلان دختر بزرگوار شما دختر فلانی یا مانند این کلامها، دارم به نزد شما آمدهام «تا او را از شما خواستگاری کنم».
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«كُلُّ أَمْرٍ لَا يُبْدَأُ فِيهِ بِالْحَمْدُ لِلَّهِ فَهُوَ أَجْذَمُ».[21]
ترجمه: «یعنی هر عملی که بدون حمد و ثنای خداوند شروع شود، از هم گسیخته است».
و در روایتی «فَهوَ أقطعُ» آمده است».[22]
یعنی: کلام بدون حمد و ثنای الهی خالی از برکت است.
در جای دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«كُلُّ خُطْبَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَشَهُّدٌ، فَهِيَ كَالْيَدِ الْجَذْمَاءِ».[23]
ترجمه: «هر خطبهای (خطبهی عقد نکاح) که بدون تشهد صورت گیرد، مانند دستی است که انگشت ندارد».
10- خواستگاری زن خواستگاری شده
خواستگاری از مخطوبۀ فردی دیگر به دلیل حفظ مناسبات دوستی و پیوندهای مشفقانه حرام است؛ مگر اینکه خواستگار اول، خواستگاری خود را فسخ کند یا به فرد دوم اجازه خواستگاری دهد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این باره میفرماید:
«لاَ يَخْطُبُ الرَّجُلُ عَلَى خِطْبَةِ أَخِيهِ حَتَّى يَنْكِحَ أَوْ يَتْرُكَ».[24]
ترجمه: «جایز نیست که یک مرد از مخطوبۀ برادر مسلمان خود تا قبل از این که معلوم شود وی با او ازدواج میکند یا خیر، خواستگاری کند».
و در جای دیگر آن حضرت میفرماید:
«لاَ يَخْطُبَ الرَّجُلُ عَلَى خِطْبَةِ أَخِيهِ، حَتَّى يَتْرُكَ الخَاطِبُ قَبْلَهُ أَوْ يَأْذَنَ لَهُ الخَاطِبُ».[25]
«جایز نیست که مردی از خانمی که فرد دیگری از او خواستگاری میکند، خواستگاری نماید؛ مگر اینکه خواستگار اولی از خواستگاری منصرف شود و یا اینکه به او اجازه دهد».
و چنانچه زن موافقت خود را با یک خواستگار اعلان کرد، خواستگاری کردن از او حرام میگردد، اما چنانچه خواستگاری هنوز مراحل مقدماتی اعم از معارفه و سئوال و جواب را طی میکرد «و هنوز به طور رسمی از خانوادۀ دختر خواستگاری نشده»، اگر خواستگار دوم از وی خواستگاری نمود، اشکالی ندارد.
در برخی از موارد ولیّ دخالتهای بیجا و نادرستی را در زندگی زن اعمال میکند. مثلاً از ازدواج او با غریبهها که نسبتی با عایله و خانواده او نداردند، ممانعت میورزد و یا مثلاً او را مجبور میکند که با پسر عمو یا یکی از نزدیکان که دختر، آنها را نمیپسندد، ازدواج کند که در این عمل، ولی آزادی و اختیار را از زن سلب کرده و در نهایت درجۀ اهانت و خشونت با او رفتار میکند «و به گونهای بر او سختگیری میکند که» اگر زن، قول ولیّ خود را نپذیرد و از امر وی سرباز زند، او را از میراث محروم میکند و این نوع دخالت، دخالتی نامشروع است که خداوند نیز از آن نهی میفرماید.
خداوند در قرآن میفرماید:
﴿فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَيۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ﴾ [البقرة: 232].
«مانع آنان نشوید که با شوهران «سابق» خویش «یا با کسان دیگری» ازدواج کنند. اگر در میانشان به طرز پسندیدهای رضایتمندی برقرار کرد و خواسته باشند زندگی خانوادگی آبرومندانهای براه اندازند».
شأن نزول این آیه، مَعقِل بن یسار است. او خواهری داشت که زن أبی بدّاح بود، سپس ابوبدّاح او را طلاق داد. وقتی عدّۀ زن به پایان رسید، ابوبدّاح از عمل خویش پشیمان شد و مجدداً از او خواستگاری کرد. زن هم با این خواستگاری موافقت کرد و «حاضر شد مجدّداً زندگی مشترک خود را با ابوبدّاح شروع کند» ولی برادرش از ازدواج مجدد او با ابوبدّاح ممانعت ورزید و خطاب به خواهرش گفت: اگر تو با آن مرد ازدواج کنی، نگاه کردن من به صورت تو حرام باشد (یعنی دیگر به صورت تو نگاه نخواهم کرد و رابطه من و تو قطع خواهد شد) که آیه بالا نازل شد.
مقاتل میگوید: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معقل را فراخواند و به او گفت:
«إنْ کُنْتَ مُؤْمِناً فَلا تَمْنَعْ أُخْتَكَ عن أَبي البدّاح»
فقال: «آمَنْتُ بِاللهِ وَزَوَّجهَا مِنْهُ»
ترجمه: «اگر به خدا ایمان داری، از ازدواج خواهرت با ابوبدّاح ممانعت نکن. معقل گفت: به خدا ایمان آوردم و خواهرش را به ازدواج او درآورد».
[1]- به روایت امام احمد (5/425). [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الصحیحة (97) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[2]- ترمذی (1087) نسایی (6 – 70/69) و ابن ماجه (1865) در باب النکاح روایت کردهاند. [مؤلف]
آلبانی در تحقیق سنن الترمذي میگوید: صحیح است. [مصحح]
[3]- مسند امام احمد (3/339). [مؤلف]
آلبانی در غایة المرام (180) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[4]- مسند امام احمد (1/26 و 222) و (3/446). [مؤلف]
آلبانی در تخريج مشكاة المصابيح (3054) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[5]- به روایت بخاری (9/191) و به روایت مسلم (1421) در النکاح. [مؤلف]
[6]- به روایت ابوداود (2083)، ترمذی (1102) و ابن ماجه (1879) در النکاح، باب: «في الولي». [مؤلف]
آلبانی صحیح الجامع (2709) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[7]- آلبانی در صحیح ابو داود (2096) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[8]- به روایت نسائی (6/87) در باب: النکاح و همچنین ابن ماجه (1874) و امام احمد (6/36). [مؤلف]
آلبانی در التعليقات الرضية (2/141) میگوید: رجال آن رجال صحیح هستند. [مصحح]
[9]- به روایت امام احمد (3/231)، حاکم (2/166) و بیهقی (7/87). [مؤلف]
شعيب الأرنؤوط در تعلیق خود بر مسند احمد دربارۀ این روایت میگوید: حدیث حسن است و اسناد آن حسن است. [مصحح]
[10]- به روایت ابن ماجه (2378) الهبات. [مؤلف]
آلبانی در صحیح الجامع (7686) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[11]- به روایت امام بخاری (5/216) و امام مسلم (1622) الحبات. [مؤلف]
[12]- به روایت ابوداود (2065) در النکاح. حُرِّمَتْ
آلبانی در إرواء الغليل (6/290) میگوید: اسناد آن بر شرط مسلم صحیح است. [مصحح]
[13]- قُروء جمع القرء در سنت به معنی زمانی است که عمل به طور تناوبی و تکرار در آن انجام میشود. ولی در اصطلاح، یک لفظ مشترک است که به معنی حیض و طهر است. در بیان منظور اصل، حنیفیه بر آنند که قرء به معنی حیض است؛ زیرا کلمه ثلاثه یک لفظ خاص است و باید وجود عده بدون کم و زیاد انجام گیرد؛ ولی شافعیه بر آنند که به معنی طهر است به خاطر اینکه معدود، عدد مذکر آمده است، و بنا به قول راجع علما، چون ثلاثه لفظ خاص است و تأویل نمیباشد؛ پس به معنای حیض است. «مترجم»
[14]- به روایت امام بخاری (174 – 9/175) در النکاح. [مؤلف]
[15]- به روایت حاکم در (معرفة علوم الحدیث ص 80) و امام بخاری در (الأدب المفرد رقم 594) و بیهقی (6/169). [مؤلف]
آلبانی در صحيح الجامع (3004) میگوید: حسن است. [مصحح]
[16]- به روایت امام بخاری (9/175) و أبوداود (2111) و نسائی (6/123) و ترمذی (1114) و امام احمد (5/36) باب النکاح. [مؤلف]
[17]- به روایت ابوداود (4223) و ترمذی (1785) و نسائی (8/172). [مؤلف]
با این لفظ: «اتخذْهُ من ورِقٍ، ولا تُتِمَّهُ مثْقالًا . يعني الخاتِمَ» این روایت ضعیف است. آلبانی در ضعيف الجامع (96) میگوید: ضعیف است. اما با این لفظ که در مسند احمد آمده است: «فاتَّخَذَ خاتَمًا من وَرِقٍ، فسَكَت عنه»: «پس انگشتری از جنس نقره را گرفت، پس [رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ] از آن سکوت کرد [یعنی با سکوت خود آن را تأیید کرد]» صحیح میباشد. [مصحح].
[18]- به روایت امام مسلم (2090) در اللباس والزینة. [مؤلف]
[19]- به روایت امام احمد (5/261). [مؤلف]
آلبانی در صحیح الجامع (6509) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[20]- به روایت دیلمی در الفردوس از امّ سلمة، و سیوطی هم آن را صحیح دانسته است (فیض القدیر 1/549). [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الضعیفة (2494) آن را ضعیف قرار داده است. اما قسمت اول حدیث با لفظ: «أَعلِنوا النِّكاحَ»: «نکاح را علنی و آشکار کنید»، آلبانی آن را رد صحیح الجامع (1072) حسن قرار داده است. و قسمت دوم حدیث را میتوان از این حدیث برداشت نمود که کتمان نمودن حوائج و خواستهها و نعمتها قبل از حصول آن، به خاطر حسودان سفارش شده است و خطبه و خواستگاری نیز به خاطر حسودانی که ممکن است خللی در کار خواستگار ایجاد کنند، پسندیده است و جزو همین حدیث محسوب خواهد شد. حدیث چنین است: «استَعِينوا على إنجاحِ الحوائجِ بالكِتمانِ فإنَّ كلَّ ذِي نِعمةٍ مَحسودٌ». آلبانی آن را در صحیح الجامع (943) صحیح قرار داده است. [مصحح]
[21]- به روایت ابوداود (4840) در الأدب. [مؤلف]
[22]- به روایت ابن ماجه (1894) در النکاح، و ابن حبان در صحیح خود (1/102). [مؤلف]
آلبانی در إرواء الغليل (2) میگوید: ضعیف است. [مصحح]
[23]- به روایت ابوداود (4841) در الأدب، و ترمذی (1106) در النکاح. [مؤلف]
[24]- به روایت امام بخاری (9/199) در النکاح. [مؤلف]
[25]- به روایت امام بخاری (9/189) در النکاح. [مؤلف]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر