یکی از علل جنگهای صلیبی و تمام قتل و غارتها پطرس راهب است که در سرزمین فرانسه در ولایت بیکاروی در شمار راهبان یعنی تارکان دنیا بود و در غاری به عبادت پروردگار مشغول شده بود. پس از مدتی غارنشینی بر اثر شنیدن آواز چاووشان کاروان زوار بیت المقدس دلش از شوق آکنده شد از غار بیرون آمد و همراه زوار قبر مسیح روانۀ بیتالمقدس شد. هنگامیکه پطرس به اراضی سوریه و فلسطین رسید برخلاف میل خود آن سرزمین را در تصرف مسلمین یافت و چون به شهر بیتالمقدس که اورشلیم نام داشت وارد شد دید پیروان چلیپا و سهگانه پرستها باید از مقررات دولت اسلامی پیروی نمایند. این وضع راهب را غمگین نمود و در صدد شد که رئیس بیتالمقدس را سرزنش کند. رئیس عیسویان در آن عهد شخصی بود موسوم به سمعان، او در برابر سرزنشهای پطرس اشک حسرت بارید و هرگونه ظلم و جور را که دلش میخواست، به مسلمین نسبت داد و از هیچ تهمتی فروگذار نکرد. و بالأخره این دو نفر روزی جمیع ترسایان را گرد آوردند و این دو پیرمرد سپیدموی دست در آغوش هم کرده نوحه و گریه آغازیدند و تمام ترسایان را به گریه و سوگواری آورده و در همان مجلس پطرس و سمعان گریان و نالان سوگند خوردند که در راه تسخیر بیتالمقدس فداکاری کنند و کفار یعنی مسلمین را از بیتالمقدس اخراج نمایند.
عجيب است که کشيشان، مسلمين را کافر میدانند
مسلمانی که تمام پیغمبران را قبول دارد و عیسی علیه السلام را پیغمبر خدا و بندهای برگزیده و پاک میداند و او را روحالله میخواند بنابراین مسیحیان باید مسلمین را از خود بدانند و با مسلمین مدارا کرده ولاأقل آزار نکنند ولی بالعکس با یهودیان که منکر عیسی بوده و او را فرزند زنا میخوانند دوستی کرده و علیه مسلمین متحد شدهاند. علی ای حال، پطرس وعده داد که مردم اروپا را به جنگ برانگیزد و سمعان نیز تعهد کرد از داخل مسلمین در خدمت مهاجمین بکوشد و کارهایی که برای فتح و ظفر نصاری لازم است انجام دهد.
چگونه پطرس آتش جنگهای صليبی را برافروخت؟
کاروان زوار از بیتالمقدس مراجعت کرد و پطرس با عزمی راسخ به خاک ایتالیا پاگذاشت و در شهر روم به خدمت پاپ اوربانس دوم رسید و به عنوان پیغام از قول سمعان هر تهمتی که توانست به مسلمین نسبت داد و گفت: قبر عیسی همواره در معرض اهانت اسلامیان قرار دارد. پاپ از گزارش پطرس به سختی متأثر گردید و وعده کرد با تمام نیروی خود در پیشرفت مقاصد آنها بکشود و ضمنا به پطرس مأموریت داد که شهر به شهر و ده به ده در ممالک اروپا ماجرای سفر خود را گزارش کند و مردم را تشویق و تحریک نموده تا خود را برای جهاد در راه خدا مهیا سازند.
پطرس بر قاطری سوار گردیده و چلیپای (صلیب) بلندی برداشت و در کوچهها، میادین، کلیساها، دیرهای راهبان و در پیشگاه مقامات دولتی و پادشاهان، عیسویان را برای نجات مولد و مدفن مسیح دعوت مینمود. پطرس چند تن از مسیحیان شام و فلسطین را که در اروپا یافت، با خود همراه کرد و داستانهای عجیب برای خلایق نقل میکرد و از ظلم و اعمال منفور مسلمین هر چه دلش میخواست جعل مینمود به طوری که موی بر تن شنوندگان راست میشد و خشم همگان برافروخته میشد. بعد از آنکه خاک فرانسه را گردش کرد به ممالک دیگر رفت و شهرت نام او و غرائب و عجائبی که نقل میکرد چنان در مردم اثر کرده بود که هر جا بساط پطرس پهن میگشت مردمان گروه گروه هجوم آورده به سخنانش گوش میدادند و از او تبرک جسته و پارهای از پیراهن و لباش را با خود میبردند. و حتی موی دم قاطرش را چیده و مانند طلسم سعادت نزد خود نگاه میداشتند! و تدریجا کارش به جایی رسید که اهالی هر شهری فرسنگها به استقبالش میشتافتند و با فرشهای گرانبها گذرگاه او را فرش میکردند و برای تبرک تراشههای سم مرکبش را از نعلبند به قیمتهای گزاف میخریدند! خلاصه آنکه تبلیغات پطرس زمینۀ خونریزی را فراهم کرد.
ممالک اسلامی وسیع که از یک سو به چین میرسید و از طرفی قلیچ ارسلان که از سلاطین سلجوقی است در خاک روم روز به روز فتوحات میکرد و آنقدر پیش رفت که مرزهای مسلمین به تنگۀ بسفر رسید و ما بین کشور اسلام با شهر معروف قسطنطنیه که مقر امپراطور مسیحی روم بود جز تنگۀ بسفر حائلی نبود و هر روز پنج بار صدای الله اکبر مسلمین در گنبد کلیسای ایاصوفیه میپیچید! امپراطور روم که کشور خویش را در خطر دید، هیئتی از خردمندان و دانایان قسطنطنیه را نزد پاپ به شهر روم فرستاد. ورود نمایندگان مزبور و استغاثه و استمداد ایشان بر ضد مسلمین با تبلیغات پطرس به خوبی کارگر افتاد و باب فرمان داد در شهر بالاسانس از بلاد ایتالیا کنگرهای از سلاطین و امرای اروپا و دیگر بزرگان ممالک مختلف تشکیل یابد.
در آن کنگره بیش از دویست تن از کار دینالها و کشیشان بزرگ اروپا گرد آمدند و سی هزار نفر از بزرگان و پیشوایان ممالک مختلف حضور یافتند و هیئت نمایندگی قسطنطنیه با لباسهای زیبای رسمی خود حاضر آمدند و شکوه و جلال مردم مشرق زمینی، دیدگان اروپائیان را خیره ساخت. هیئت اعزامی قسطنطنیه به اهالی اروپا اعلام خطر کرده گفتند: هرگاه مسلمین شهر ما را که دژ محکمی است در مرز آسیا و اروپا تسخیر کنند بیشبهه راهشان به سوی اروپا گشاده خواهد بود و به زودی تیزی شمشیرهای برندهشان را شما اروپائیان احساس خواهید کرد زیرا مسلمین فتح تمام عالم را از فرائض دینی خود میدانند. سپس شخص پاپ به سخن پرداخت و نهضت عموم عیسویان را برای نجات بیتالمقدس و سرکوبی مسلمانان از واجبات دینی خواند و ترک جهاد را نوعی از بیدینی شمرد.
حاضران در آن کنگره پس از چند روز گفتگو متفقا تصمیم به جهاد گرفتند و به پاپ وعده دادند که قریبا وسائل سفر را فراهم کرده و در هر مرکزی که مقرر شود حاضر و برای جهاد بسیج عمومی اعلام شود.
پس از آن پاپ یعنی اوربانس دوم از ایتالیا به فرانسه رفت و در شهر گلرمون یک مجلس شورای دیگر تشکیل داد و در آنجا در سال 1095 نمایندگان ممالک مختلف از سفرای دول و سرداران و رؤسای کلیساها و فرمانبروایان و اقوام مختلفه چنان جمعیتی تشکیل دادند که در دشتها و جلگههای خارج شهر چادر و خرگاه فراوان برپا کردند و ده جلسه صحبت کردند تا دهمین جلسه که پطرس پهلوی پاپ نشسته بود اشکریزان به پا خاست و با بیانی مؤثر راجع به مظلومیت مسیحیان فلسطین، دروغها جعل کرد. سپس پاپ آغاز سخن نمود و گفت: تقاعد و خودداری از جهاد برای آزادی ترسایان موجب قهر شدید خداوند است چنانکه اینک قحطی بر شما مسلط شده. اتفاقا در آن دو سه سال ممالک مختلف اروپا دچار قحطیهای پیاپی شده بود و باران کم میبارید و مردم هزاران هزار به دنبال نان رو به هر جانب پریشان و آواره بودند. پاپ از قحطی برای تشویق و تحریک مردم گرسنة اروپا به جهاد و هجوم به ممالک اسلامی، به خوبی استفاده کرد و گفت: شما به مشرق زمین میروید که مرکز ثروت و مکنت و رفاه میباشد. خوانها با طلا و نقره مزین شده، سفرهها از انواع طعام و میوه و محصولات لذیذ سرشار است و بازارها از انواع گوهرها و عطریات و لعل و یاقوت انباشته است. خلاصه اگر موفق شدید بهشت دنیا را به دست آوردهاید و اگر نه به آغوش فرزند خدا خواهید رفت.
آنگاه پاپ صلیب را از بغل درآورد و گفت: این چلیپا علامت جهاد شما است و باید در سینههای شما و بر سلاحهای شما عموما نقش باشد و پرچمهای مجاهدین تماما با این علامت شناخته شود.
در اینجا لازم است که توضیح دهیم جنگ و جهاد برخلاف تعالیم مسیحیت موجود است چنانکه در انجیلها نیز به آن تصریح شده است و بعدا آیات آن ذکر خواهد شد. ولی محرک واقعی مسیحیان برای هجوم به اراضی مسلمین، دنیاطلبی و تحصیل بهشت دنیا و خود پاپ و کشیشانی بودند که ریاکارانه به ترک دنیا تظاهر میکردند.
به دنبال بیانات پاپ، کشیشی مشهور که ریاست روحانی شهر بوی را داشت برخاسته و اول داوطلب جهاد شد و بیرق چلیپا را از دست پاپ گرفت. در پی آن کشیش، شمار عظیمی از سرداران و افسران و صاحبان مقامات مختلف داوطلب شدند وبعد از آن امراء هر یک بیرقی جداگانه از پاپ گرفتند و جمیع حاضران، خود را صلیبی نامیدند. از این رو این جنگها، جنگهای صلیبی نامیده شد.
پاپ، کاروان صلیبی را آراسته کرد و چند قدمی نیز آنها را بدرقه نمود و با چشم اشکبار گفت: چون من پیر شدهام توانایی سفر ندارم و برخلاف آرزوی خود مرخصی میطلبم و کشیش شهر بوی را که داوطلب اول بود به جای خود میگمارم. در انجمن شهر کلرمون که ذکر شد برای داوطلبان جنگ صلیب امتیازاتی مقرر گشت. از جمله آنکه مجاهد تابع هر دولتی باشد از ادای مالیات معاف باشد. پس از پایان یافتن آن مجلس، روحانیون و کشیشان هر شهری جداگانه بیرقهایی با علامت صلیب سرخ تهیه دیدند که به داوطلبان اعطا مینمودند.
زمانی که جنگهای صلیبی برپا شد، مسلمین در تفرقه و زمام امور به دست عدهای از خودخواهان افتاده بود و هر کس دم از استقلال میزد و متأسفانه امراء اسلام حاضر نبودند از یکدیگر اطاعت نمایند و یا دست اتحاد به هم بدهند.
پاپ بعد از آن اجتماع، عازم شهرهای مختلف فرانسه گردید، همه جا جمعیتهایی برای تشویق و کار مجاهدین تأسیس نمود. بعد از آن به انگلستان رفت سپس به اتریش و ایتالیا برگشت و نیز مسیحیان مقیم اسپانیای شمالی را که در تصرف عیسویان بود تشویق کرد تا فرزندان وجوانان خود را برای جهاد آماده و روانه کنند و چنانکه گفتیم محرک حقیقی قحطی بود در حالی که هه میشنیدند که مشرق زمین پر از نعمت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر