J چرا ايمان را هنگام تفصيل با اركان ششگانهای معرفی میكنند؟
"به دلیل حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنگاه که جبرئیل به ایشان گفت: مرا از ایمان خبر ده. گفتند:
«أن تؤمن بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر وتؤمن بالقدر خيره وشره»[1].
«ایمان یعنی اینکه به خداوند و ملائکه و کتابهای آسمانی و رسولان الهی و روز رستاخیز و همچنین به خیر و شر قدر ایمان بیاوری. [در این حدیث به شش رکن ایمان اشاره شده است، که در تعریف ایمان آورده میشود]».
%%%%%
J دليل اين سخن [تفصيل ايمان با اركان ششگانه] از قرآن كدام است؟
"دلیل فرموده حقتعالی است که: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة:177].
«این که (به هنگام نماز) چهرههایتان را به جانب مشرق و مغرب کنید، نیکی (تنها همین) نیست (و یا ذاتاً روکردن به خاور و باختر، نیکی بشمار نمیآید). بلکه نیکی (کردار) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیغمبران ایمان آورده باشد».
و میفرماید: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾ [القمر: 49].
«ما هر چیزی را به اندازهی لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم».
انشاءالله دلایل مفصل هرکدام را جداگانه بیان میکنیم.
رکن اول: ایمان به خدا، و اقسام توحید
J معنی ايمان به خداوند چيست؟
"ایمان به خداوند یعنی باور و تصدیق قطعی از صمیم قلب به ذات احدیت. ذاتی که شریک و ضدی نداشته و نخواهد داشت، «اول» اوست و قبل از او چیزی نبوده است و «آخر» اوست پس بعد از او چیزی نخواهد بود و «ظاهر»ست و بالاتر از او چیزی نیست و «باطن» است و پایینتر از او چیزی نیست[2]. زنده، پابرجا و تنهای بینیاز است.
﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الإخلاص: 3-4].
«نزاده است و زاده نشده است. و کسی همتا و همگون او نمیباشد».
و تنها دانستن و توحید خداوند در سه زمینه صورت میگیرد:
· الوهیت او
· ربوبیت او
· و اسماء و صفات او
قسم اول از توحید: توحید الوهیت
J توحيد الوهيت خداوند به چه معنی است؟
"توحید الوهیت یعنی تنها دانستن و یگانه شمردن خداوند در عبادات، به گونهای که تمامی عبادات چه ظاهری و چه باطنی و چه قولی و چه عملی را تنها برای خداوند انجام داد و در نتیجه عبادت برای غیر خداوند، هر جزئی از کائنات که باشد، را نفی کرد همانطور که ذات اقدس الهی خود میفرماید:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾ [الإسراء: 23].
«(ای انسان!) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید».
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾ [النساء: 36].
«(تنها) خدا را عبادت کنید و (بس. و هیچکس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید».
﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤﴾ [طه: 14].
«من الله هستم، و معبودی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کن، (عبادتی خالص از هرگونه شرکی)، و نماز را بخوان تا (همیشه) به یاد من باشی».
و...
این همان معناییست که شهادت لااله الا الله آن را به صورت کامل بیان نموده است.
J توحيد الوهيت چه چيزی را نفی مینمايد و با چه چيزی در تضاد است؟
"ضد توحید الوهیت شرک است و شرک نیز بر دو نوع تقسیم میگردد:
شرک اکبر که بطور کلی با توحید الوهیت منافات دارد.
و شرک اصغر که کمال توحید الوهیت را نفی میکند.
J شرك اكبر چيست؟[3]
"مساوی قراردادن همتا و نظیری غیر خداوند با پروردگار جهانیان در آنچه اختصاص به خداوند دارد. به صورتی که او را به اندازهی خداوند دوست بدارد و به همان اندازهای که از خداوند میترسد، از او هم بترسد و به او پناه آورد و او را بخواند و خوف او را در دل داشته باشد و به او دل ببندد و به سوی او متمایل شود و بر او توکل نماید و یا در امری که معصیتی الهی را به دنبال دارد، از او پیروی کند و یا بر آنچه که خداوند بدان راضی نیست از او تبعیت نماید.
خداوندفرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾ [النساء: 48].
«بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد میبخشد. و هرکه برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است».
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦﴾ [النساء: 116].
«هرکه برای خدا انبازیقرار دهد، به راستی بسی گمراه گشته است».
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ﴾ [المائدة: 72].
«بیگمان هرکس انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمینهند) و جایگاه او آتش (دوزخ) است».
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ ٣١﴾ [الحج: 31].
«کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فروافتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند، یا اینکه تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود)».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرمود: «حق الله علی العباد أن يعبدوه ولا يشركوا به شيئاً وحق العباد علی الله أن لا يعذب من لا يشرك به شيئاً»[4].
«حق خداوند بر بندگان این است که او را بپرستند و در این پرستش چیزی را شریک خداوند قرار ندهند و حق بندگان بر خداوند این است که کسی را که برای او هیچ گونه شرکی قائل نشده است، عذاب ندهد».
کسانی که این شرک را به صورت جهری و علنی مرتکب میشوند مانند کفار قریش و غیره و کسانی که آن را در باطن و مخفیانه انجام میدهند، مانند منافقین حیلهگر که احکام ظاهری اسلام را اجرا میکردند ولی در باطن خود کفر را پوشانیده بودند به صورت یکسان از دین اسلام خارج میشوند. منظور این است که کسانی کهدر ظاهر اسلام را پذیرفتهاند ولی در باطن کافرند هیچ گونه برتری بر کافران ظاهری ندارند و برای رستگاری، افراد نیازمند ایمان و اسلام هم در ظاهر و هم در باطناند بلکه کسانی که کفر خود را میپوشانند از دیگر کفار، کافرترند چونکه خداوند در حق آنان میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ﴾ [النساء: 145-146].
«بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پایینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان برسد و آنان را برهاند). مگر کسانی (از ایشان) که توبه کنند و برگردند و به اصلاح (اعمال و نیات خود) بپردازند و به خدا متوسل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن خدا کنند (و فقط و فقط او را بپرستند و به فریاد خوانند و خالق و رازق دانند). پس آنان از زمره مؤمنان خواهند بود (و پاداش مؤمنان را خواهند داشت)».
%%%%%
J شرك اصغر چيست؟
"هرگاه فرد عملی را برای خداوند و به نیت رضایت الهی انجام دهد ولی در خوب انجام دادن و حسن ظاهری عمل دچار ریا شود. عمل آن فرد شرک اصغر محسوب میشود. خداوند میفرماید:
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠﴾ [الکهف110].
«پس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است، باید که کار شایسته کند، و در پرستش پروردگارش هیچ کسی را شریک نسازد».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید: «أخوف ما أخاف عليكم الشرك الأصغر، فسئل عنه، فقال: الرياء»[5].
«ترسناکترین چیزی که از آن بر شما میترسم، شرک اصغر است، از ایشان سوال شد که شرک اصغر چیست؟ فرمودند: «ریا».
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را در حدیثی دیگر اینگونه تفسیر کردند که:
«يقوم الرجل فيصلي فيزين صلاته لما يری من نظر رجل إليه»[6].
«فردی نماز را برپا میدارد، اما نمازش را به خاطر اینکه فردی دیگر او را میبیند، (با اعمال مختلف مانند طولانی کردن سجدهها، گریه و...) زینت میدهد».
نوع دیگری از شرک اصغر، قسم به غیر خداوند است. مانند قسم به پدران، دوستان و همنوعان، کعبه، امانت (و امانتداری) و...
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«لا تحلفوا بأبائكم ولا بأمهاتكم ولا بالأنداد»[7].
«به پدران و مادران و خدایان قسم نخورید».
نیز فرمود: «و لا تقولوا والكعبة ولكن قولوا ورب الكعبة»[8].
«نگویید قسم به کعبه، بلکه بگویید قسم به پروردگار کعبه».
همچنین میفرماید: «لا تحلفوا إلاّ بالله»[9]: «جز به خداوند قسم نخورید».
و فرمودند: «من حلف بالأمانة فليس منا»[10]: «آن کس که به امانت قسم بخورد، از ما نیست».
و فرمود: «من حلف بغير الله فقد كفر أو أشرك» وفي رواية وأشرك»[11].
«هر کسکه به غیر خداوند قسم بخورد، کفر انجام داده است یا مرتکب شرکی شده است» و در روایتی «کفر انجام داده و مرتکب شرکی شده است».
همچنین نوع دیگری از آن گفتن «انشاءالله وشئتَ» به معنی «اگر خدا و تو بخواهید» است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فردی که این را به ایشان گفت، فرمودند: «أجعلتني لله نداً، بل ما شاء الله وحده»[12].
آیا مرا نظیری برای خداوند قرار دادهای، بگو: «اگر خداوند یگانه بخواهد».
گفتن «اگر خدا و تو نبودید» هم نوعی از شرک اصغر است و همچنین گفتن « من غیر خدا و تو کسی را ندارم» یا «من به خدا و تو پناه آوردهام» و...
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «لا تقولوا ما شاء الله وشاء فلان ولكن قولوا ما شاء الله ثم شاء فلان»[13].
«نگویید اگر خداوند و فلانی بخواهند بلکه بگویید اگر خدا بخواهد سپس اگر فلانی بخواهد».
اهل علم، گفتن «اگر خدا نبود و سپس تو هم نبودی» جایز ولی گفتن «اگر خدا و تو نبودید» را جایز ندانستهاند.
%%%%%
J تفاوتها بين «واو» و «ثم» در اين الفاظ چيست؟
"واو عطف، بدنبالدارنده مقارنه و مساوات است. پس کسی که میگوید «اگر خدا و تو بخواهید» مشیت بنده را به مشیت خداوند مقارن کرده و آن را مساوی مشیت خدا قرار داده است. بر خلاف حرف عطف «ثم» که تبعیت و به دنبال آمدن را اقتضا میکند. پس کسی که میگوید: «اگر خدا بخواهد و سپس شما بخواهید» به این نکته اقرار نموده است که خواست و مشیت بنده تابع مشیت الهی است و جز به دنبال خواست الهی مطرح نمیشود. همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الإنسان: 30].
«شما نمیتوانید بخواهید، مگر این که خدا بخواهد».
بقیه اقوال و الفاظ نیز اینگونهاند.
قسم دوم از توحید: توحید ربوبیت
J توحيد ربوبيت چيست؟
"توحید ربوبیت شامل اقراری است، قطعی به اینکه الله پروردگار و مالک همه چیز است، خالق و مدبر آنهاست و تنها اوست که در آنها، حق تصرف دارد. در مالکیتش شریکی برای او نیست و دوست و سرپرستی برای رفع ناتوانی و ضعف خود نگرفته است. کسی نمیتواند اوامر او را رد کند و کسی او را به خاطر حکمی که داده است عقوبت نمیدهد، ضد و یا مثل و مانندی ندارد.
خداوند در آنچه در معنای ربوبیت و مقتضیات اسماء و صفات خداوند وارد میشود، بلامنازع است. خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ﴾ [الأنعام: 1].
«ستایش خداوندی را سزاست که آسمانها و زمین را آفریده است و تاریکیها و روشنایی را ایجاد کرده است (که هریک سود ویژهای و حکمت خاصی در بر دارند و دلایل باهر و براهین قاطعی بر وجود خدایند)».
تمام این سوره متضمن این معنی است.
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ [الفاتحه: 1].
«ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است».
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ قُلِ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ لَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗاۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ أَمۡ هَلۡ تَسۡتَوِي ٱلظُّلُمَٰتُ وَٱلنُّورُۗ أَمۡ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ خَلَقُواْ كَخَلۡقِهِۦ فَتَشَٰبَهَ ٱلۡخَلۡقُ عَلَيۡهِمۡۚ قُلِ ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّٰرُ ١٦﴾ [الرعد: 16].
«(ای محمد به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (وآنهـا را میگـرداند و میپاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیا (و معبودهایی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سود و ضرری ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مؤمناند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانهی شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مؤمنان است) یکسان است؟ یا اینکه (شدت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهایی قائل میشوند که (به گمان ایشان) آنان همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند (و آفریدههایی همچون آفریدههای خدا دارند) و این است که کار آفرینش (و تشخیص آفریدههای ایشان از آفریدههای خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست) بگو: خدا آفریندهی همه چیز است و او یکتا و توانا (برانجام آفرینش و چرخش هستی) است».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٤٠﴾ [الروم: 40].
«خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس (با عطا کردن وسایل مادی و معنوی کسب و تهیهی زمینهی معاش و آمادهسازی محیط زیست) به شما روزی رسانده است. بعد شما را میمیراند، سپس دوباره زندهتان میگرداند. آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان میبرید) کسی هست که چیزی از این (کارهای آفرینش و روزیرسانی و میران و زندهگرداندن) را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شوند (و او را در کنار بتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند)».
﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦ﴾ [لقمان: 11].
«اینها (که مینگرید و میبینید) آفریدههای خدایند، شما به من نشان دهید آنانی که جز خدایند چه چیز را آفریدهاند؟ (تا شایسته پرستش و شراکت در اولوهیت را داشته باشند)».
﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ ٣٦﴾ [الطور: 35-36].
«آیا ایشان (از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچ گونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا اینکه (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یا اینکه آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند».
﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا ٦٥﴾ [مریم: 65].
«پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است. پس (حال که چنین است و همهی خطوط بدو منتهی میشود) تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او ماندگار و شکیبا باش. آیا شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم و... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟)».
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است (و پیوسته بر کارگاه جهان نظارتمینماید، و از جمله زاد و ولد انسانها را میپاید)».
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا ١١١﴾ [الإسراء: 111].
«بگو: حمد و سپاس خداوندی را سزا است که برای خود فرزندی برنگزیده است و در فرمانروایی و مالکیت (جهان) انبازی انتخاب ننموده است و یاوری به خاطر ناتوانی نداشته است. بنابراین او را چنان که باید به عظمت بستا (و زبان به بزرگواریش بگشا)».
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٢٣﴾ [سبأ: 22-23].
«(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را به فریاد بخوانید که به جز خدا (معبود خود) میپندارید. (اما بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سود و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرّهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت (در خلقت و مالکیت و اداره جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در اداره مملکت کائنات بدو نیازمند باشد) و شفاعتگرى در پیشگاه او سود نمىبخشد مگر براى آن کس که به وى اجازه دهد تا چون هراس از دلهایشان برطرف شود مىگویند پروردگارتان چه فرمود میگویند حقیقت و هموست بلندمرتبه و بزرگ».
%%%%%
J توحيد ربوبيت با چه چيزی در تضاد است؟
"توحید ربوبیت با اعتقاد به اینکه غیر از خداوند در تدبیرات هستی یا در ایجاد و نابودی آن و یا در میراندن و زنده کردن یا جلب خیر و دفع شر یا دیگر معانی ربوبیت متصرف دیگری هم وجود دارد و یا اعتقاد به اینکه خداوند در مقتضیات اسماء و صفات خود مانند علم غیب، کبریا و عظمت و... دارای رقیب و منازع است، در تضاد میباشد.
خداوند سبحان میفرماید: ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [فاطر: 2-3].
«خداوند (درِ خزائن) هر رحمتی را برای مردم بگشاید، کسی نمیتواند (آن را ببندد و) و از آن جلوگیری نماید، و خداوند هر چیزی را که باز دارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نمیتواند آن را رها و روان سازد، و او توانا و کار به جا است. (لذا نه در کاری در میماند، و نه کاری را بدون فلسفه انجام میدهد). ای مردم نعمتی را که خدا به شما عطا فرموده است (با به جای آوردن شکر و ادای حق آن) یادآوری کنید (و سفله و ناسپاس نباشید، و از کنار این همه مواهب و برکات و امکانات حیات، سهل و ساده نگذرید. بلکه از خود بپرسید) آیا جز الله، آفرینندهای وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزی برساند؟»
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ...﴾ [يونس: 107].
«اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچکس جز او نمیتواند آن را برطرف گرداند. و اگر بخواهد خیری به تو برساند، هیچکس نمیتواند فضل و لطف او را از تو برگرداند......».
﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ٣٨﴾ [الزمر: 38].
«آیا چیزهایی را که به جز خدا به فریاد میخوانید و پرستش میکنید چنین میبینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد، آنها بتواند جلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توکل کنندگان تنها بر او توکل میکنند و بس».
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ...﴾ [الأنعام: 59].
«گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خداست و کسی جز او از آنها آگاه نیست....».
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ...﴾ [النمل: 65].
«بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمیدانند جز خدا.....».
﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ﴾ [البقرة: 255].
«(مردمان) چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند مگر با اجازهی او».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز گفته است که: خداوند میفرماید:
«العظمة إزاري والكبرياء ردائي فمن نازعني واحداً منهما أسكنته ناري»[14].
«عظمت جامه و کبر و غرور، عبای من است، کسی که در هریک از آنها با من منازعه نماید، او را به آتش دوزخ میافکنم».
قسم سوم از توحید: توحید اسماء و صفات
J توحيد اسماء و صفات چيست؟
"توحید اسماء و صفات به مفهوم داشتن ایمان است، به تمام آنچه نیکوترین اسماء و برترین صفات الهی است که خداوند، خود را در قرآن بدانها وصف نموده یا اینکه فرستادهاش آنها را برشمرده است، به گونهای که آنها را آنگونه که در مصادر شرعی آمده استبدون تعیین کیفیت بپذیرد، همانطور که خداوند در کتابش بدون بیان کیفیت آنها را به اثبات رسانده است. مانند اینکه میفرماید
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾ [طه: 110].
«خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را (در دنیا انجام دادهاند و) که پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند».
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است ( و پیوسته بر کارگاه جهان نظارت مینماید).
﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٠٣﴾ [الأنعام: 103].
«چشمها (کنه ذات) او را درنمییابند، و او چشمها را درمییابد (و به همهی دقائق و رموز آنها آشناست) و او دقیق (است و با علم کامل و ارادهی شامل خود به همه ریزهکاریها آشنا، و از همه چیزها) آگاه است».
در سنن ترمذی[15] از ابی بن کعب رضی الله عنه [16] روایت شده است که مشرکین آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی بتهای آنان سخن میگفت- به ایشان گفتند نسب پروردگارت را برای ما برشمر. در این هنگام خداوند این آیات را نازل نمود که:
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾ «بگو خدا، یگانه یکتاست. خدا سرور والای برآورندهی امیدها و برطرفکنندهی نیازمندیها است». بینیازی که ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣﴾ «نزاده است و زاده نشده است». به خاطر اینکه، هیچ چیزی نیست که به دنیا آید، مگر اینکه روزی میمیرد، و هیچ چیز نمیمیرد مگر اینکه چیزهایی دیگر از او به ارث میرود ولی همانا خداوند نمیمیرد و چیزی به ارث نمیگذارد. ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ یعنی اینکه شبیه و معادلی ندارد و هیچ چیز نظیر او نیست[17].
اسماء نیک خداوند و صفات بلندمرتبهی او
J دربارهی اسماء نيك الهی در قرآن و سنت چه آمده است؟
"خداوند میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ﴾
[الأعراف: 180].
«خدا دارای زیباترین نامهاست (که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت مینمایند. پس به هنگام ستایش و درخواست حاجات خویش از خدای سبحان) او را بدان نامها فریاد دارید و بخوانید، و ترک کسانی گویید که در نامهای خدا به تحریف دست مییازند(و واژههایی به کار میبرند که از لحاظ لفظ و معنی، منافی ذات یا صفات خداست) آنان کیفر کار خود را خواهند دید».
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [الإسراء: 110].
«بگو: (خدا) را با «الله» یا «رحمن» به کمک طلبید (فرقی نمیکند، و خدا را به نامها و صفات متعدد به فریاد خواندن، مخالف توحید نیست) خدا را به هرکدام (از اسماء حسنی) بخوانید (مانعی ندارد و تعداد اسماء نشانهی تعدد مسمّی نیست و) او دارای نامهای زیباست (که هریک معرف کاری از کارها و بیانگر زاویهای ازکمالات پروردگار است)».
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ ٨﴾ [طه: 8].
«او خدا است و جز خدا معبودی نیست. او دارای نامهای نیکوست».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید: «إن لله تسعة وتسعين اسماً من أحصاها دخل الجنة»[18].
همانا خداوند دارای نود و نه اسم است، هر کس آنها را برشمارد، وارد بهشت میشود.
و فرمود: «أسألك اللهم بكل اسم هو لك سميت به نفسك أو أنزلته في كتابك أو علمته أحداً من خلقك أو استأثرت به في علم الغيب عندك أن تجعل القرآن العظيم ربيع قلبي...»[19]. الحديث.
«خداوندا! به (حق) تمامی اسمائی که خود آنها را بر خود گذاشتی یا اینکه آنها را در کتابت آوردی یا آنها را به یکی از مخلوقاتت آموختی و یا ترجیح دادی که در علم غیب خودت باقی باشند، میخواهم که این قرآن عظیم را بهار قلبم قرار دهی».
%%%%%
J نمونههايی از اسماء حسنی خداوند كه در قرآن آمده است، چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا ٣٤﴾ [النساء: 34].
«بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگ است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾ [الأحزاب: 34].
«بیگمان خداوند دقیق و آگاه است».
﴿إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا ٤٤﴾ [فاطر: 44].
«او بسیار فرزانه و خیلی قدرتمند است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا ٥٨﴾ [النساء: 58].
«بیگمان خداوند دائماً شنوای بینا بوده و میباشد».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦﴾ [النساء: 56].
«بیگمان خداوند توانا و حکیم است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٢٣﴾ [النساء: 23].
«بیگمان خداوند بسی آمرزنده و مهربان است».
﴿إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧﴾ [التوبه: 117].
«او بسیار دوستدار و مهربان است».
﴿وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ ٢٦٣﴾ [البقرة: 263].
«و خداوند بینیاز و بردبار است».
﴿إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ ٧٣﴾ [هود: 73].
«بیگمان خداوند ستوده بزرگوار است».
﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ ٥٧﴾ [هود: 57].
«بیگمان پروردگار من مراقب هر چیزی است».
﴿إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ ٦١﴾ [هود: 61].
«بیگمان پروردگار من نزدیک و پذیرنده است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: 1].
«بیگمان خداوند مراقب شما است».
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا ٨١﴾ [النساء: 81].
«کافی است خدا وکیل و حافظ باشد».
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٦﴾ [النساء: 6].
«کافی است خدا حسابرس و مراقب باشد».
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا ٨٥﴾ [النساء: 85].
«خداوند بر هر چیزی چیره است».
﴿أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٥٣﴾ [فصلت: 53].
«او بر هر چیزی شاهد و گواه است».
﴿إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ ٥٤﴾ [فصلت: 54].
«هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را فراگرفته است».
﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ٣﴾ [الحديد: 3].
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزى داناست».
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٤﴾ [الحشر: 22-24].
«اوستخدایى که غیر از او معبودى نیست، داننده غیب و آشکار است اوست رحمتگر مهربان. خدا کسی است که جز او معبود و پروردگاری نیست. او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص، اماندهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند و چیره، بزرگوار و شکوهمند، و والامقام و فرازمند است. خدا دور و فرا از چیزهایی است که انباز او میکنند. او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. دارای نامهای نیک و زیبا است. چیزهایی که در آسمانها و زمین هستند، تسبیح و تقدیس او میگویند، و او چیرهی کار به جا است».
%%%%%
J مثال اسماء حسنی الهی در سنت كدام است؟
" مانند اینکه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا إله إلا الله العظيم الحليم لا إله إلا الله ربالعرش العظيم، لا إله إلا الله رب السموات ورب الأرض ورب العرش الكريم»[20].
«خدایی به حق جز خداوند بزرگ بردبار وجود ندارد، خدایی مستحق پرستش، جز خدای پروردگار عرش عظیم نیست. خدایی جز پروردگار آسمانها و پروردگار زمین و پروردگار عرش کریم وجود ندارد.
و فرمود: «يا حي يا قيوم يا ذا الجلال والإكرام يا بديع السموات والأرض...»[21].
«ای زندهی پابرجا، و ای دارای شکوه و کرم و ای پدیدآورندهی آسمانها و زمین».
و فرمود: «بسمالله الذي لا يضر مع اسمه شيء في الأرض ولا في السماء وهو السميع العليم»[22].
«به نام خدایی که هیچ چیز در زمین و آسمان با وجود اسم او ضرر نمیبیند و اوست شنونده دانا».
و فرمود: «اللهم عالم الغيب والشهادة فاطر السموات والأرض رب كل شيء ومليكه..»[23] الحديث[24].
«ای خدای دانندهی نهان و آشکار، آفرینندهی آسمانها و زمین، پروردگار و مالک همه چیز».
و فرمود: «اللّهم رب السموات السبع ورب العرش العظيم ربنا ورب كل شيء فالق الحب والنوی منزل التوراة والإنجيل والقرآن أعوذ بك من شر كل ذي شر أنت آخذ بناصيته أنت الأول فليس قبلك شيء وأنت الآخر فليس بعدك شيء، وأنت الظاهر فليس فوقك شيء وأنت الباطن فليس دونك شيء...»[25] الحديث[26].
«ای پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش عظیم، پروردگار ما و پروردگار همهی اشیاء، شکافندهی دانه و هسته، نازلکنندهی تورات و انجیل و قرآن، پناه میبرم به تو از شر هر شروری که جبین او را بدست داری. همانا تو اولی و قبل از تو چیزی دیگری نبوده است و تو آخری پس بعد از تو هم چیز و دیگری نخواهد بود، و تو ظاهری بالاتر از تو چیزی نیست و تو باطنی پس پایینتر از تو، چیزی نخواهد بود».
و فرمود: «اللّهم لك الحمد أنت نور السموات والأرض ومن فيهن ولك الحمد أنت قيوم السموات والأرض ومن فيهن...»[27] الحديث[28].
«پروردگارا، سپاس و ستایش مخصوص توست، تو نوری برای آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست و ستایش تو را سزد که برپادارندهای برای آسمانها و زمین و هرآنچه در آنهاست».
و فرمود: «اللّهم إني أسألك بأني أشهد أنك أنت الله، لا إله إلا أنت، الأحد الصمد، الذي لم يلد ولم يولد، ولم يكن له كفواً أحد»[29].
«خداوندا از تو مسألت دارم به اینکه شهادت میدهم که همانا الله تویی و غیر تو، تنهایی نیست که بینیاز بوده و نه زاده و زاییده نشده باشد و احدی همتای او نباشد».
و فرمود: «يا مقلب القلوب...»[30] الحديث[31].
«ای دگرگونکنندهی قلبها».
J اسماء حسنی الهی برچند نوع دلالت دارند؟
"بر سه نوع دلالت میکنند:
1) دلالتی مطابق بر ذات[32].
2) دلالتی متضمن صفات مشتق شده از آنها[33].
3) دلالتی ملتزم صفاتی که از آن مشتق نشدهاند[34].
%%%%%
J از هر كدام مثالی بياوريد.
"مثال آنها اسماء «الرحمن» و «الرحیم» است که این اسماء بر ذات مسمّی دلالت میکنند که «الله» است و همچنین بر صفتی که از آنها مشتق میشود دلالت دارند که صفت رحمت است و نیز بر صفات دیگری دلالت میکند که لزوماً از آن مشتق نمیگردند، مانند حیات، قدرت و مانند اینها از سایر اسماء الهی. این برخلاف مخلوق است که حکیم نامیده میشود ولی جاهل است و حاکم میگردد ولی ظالم است و عزیز نام میگیرد در حالی که ذلیل است و شریف نام برده میشود ولی حقیر است و کریم نام میگیرد در حالی که فرومایه است و صالح نام میگیرد، در حالی که بدکار است و سعید نام میگیرد در صورتی که بدبخت است و اسد و حنظله و علقمه نام میگیرد در حالی که اینگونه نیست.
پس پاک و منزه است خدایی که آنگونه است که خود را وصف کرده است و بالاتر است از آنچه که مخلوقاتش او را توصیف مینمایند.
%%%%%
J اسماء الحسنی از ديد تضمين بر چند قسم دلالت میكنند؟
"بر چهار قسم تقسیم میگردند:
اول: اسم عَلَمی که متضمن تمامی معانی اسماء الحسنی است که آن اسم، «الله» میباشد. و به این دلیل است که همه اسماء برای این اسم به عنوان صفت آمدهاند. مانند این کلام پروردگار:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ﴾ [الحشر: 24].
«او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است».
و این اسم هرگز به عنوان تابع اسم دیگری نیامده است.
دوم: آنچه که متضمن صفتی برای ذات خداوند میشود. مانند اسم «السميع» که متضمن شنوایی وسیع خداوند برای شنیدن همه اصوات چه با صدای کم، چه با صدای بلند است. و اسم «البصير» که متضمن بینایی نافذ الهی جهت دیدن همهی دیدنیهای ریز و درشت است و اسم «العليم» که متضمن علم فراگیرندهایست که:
﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ﴾ [سبأ: 3].
«به اندازه سنگینی ذرهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازه ذره و نه بزرگتر از آن نیز».
و اسم «القدير» که متضمن قدرت خداوند بر تمامی اشیاء چه از جنبه ایجاد و چه از جنبه از بین بردن است و...
سوم: آنچه متضمن صفت فعل الهی است مانند: «الخالق»، «الرازق»، «الباری»، «المصور» و...
چهارم: آنچه متضمن تنزیه و پاکی و تقدیس خداوند از تمامی نقائص میشود مانند «القدوس» و «السلام».
%%%%%
J اسماء الحسنی از جهت اطلاق بر خداوند چند دستهاند؟
"بخشی از آنها به صورت مفرد یا به همراه صفتی دیگر بر «الله» اطلاق میشوند و هرگونه که بیایند متضمن صفت کمال هستند مانند: «حی»، «قیوم»، «احد»، «الصمد» و...
و بخشی از آنها جز به همراه متضاد خود بر خداوند اطلاق نمیگردند و اینها اگر به صورت مفرد بیایند نقصی را در ذهن متصور میسازند مانند: «الضار النافع»، «الخافض الرافع» و «المعطی المانع»، «المعزالمذل» و مانند اینها.
بنابراین آوردن «الضار»، «الخافض»، «المانع» و «المذل» بصورت منفرد درست نیست و هیچگاه اینان در وحی الهی ، نه در کتاب و نه در سنت تنها نیامدهاند و یکی دیگر از این اسماء «المنتقم» است که در قرآن جز به همراه متعلق خود نیامده است مانند این فرموده خداوند:
﴿إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُنتَقِمُونَ ٢٢﴾ [السجدة: 22].
«مسلماً ما همگی بزهکاران را کیفر خواهیم کرد».
یا اینکه با آمدن «ذو» بر صفت مشتق از آن آمده است مانند این فرموده خداوند:
﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ ٤﴾ [آل عمران: 4].
«و خداوند توانا و انتقام گیرنده است».
%%%%%
J گفته شد كه صفات خداوند مشتمل بر صفات ذاتی و صفات فعلی هستند. مثال صفات ذاتی در قرآن چيست؟
"خداوند میفرماید: ﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ﴾[35] [المائدة: 64].
«بلکه دو دست خدا باز (و او جواد و بخشنده است)».
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾[36] [القصص: 88].
«همه چیز جز وجه خداوند فانی و نابود میشود».
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾[37] [الرحمن: 27].
«و تنها وجه پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند و بس».
﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ ٣٩﴾[38] [طه: 39].
«تا زیر نظر من (در مقابل چشم من) پرورش یابى».
﴿أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ﴾[39] [الکهف: 26].
«شگفتا او چه بینا و شنوا است؟»
﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾[40] [طه: 46].
«من با شما هستم و (حرفهایشان را) میشنوم و (اعمالشان) میبینم».
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾[41] [طه: 110].
«خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را (در دنیا انجام دادهاند و) که پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند».
﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤﴾[42] [النساء: 164].
«الله به طور ویژه و بیواسطه با موسی سخن گفت».
﴿وَإِذۡ نَادَىٰ رَبُّكَ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱئۡتِ ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠﴾ [الشعراء: 10].
«(برای قوم خود بیان دار) هنگامی را که پروردگارت موسی را (نزدیک کوه طور) ندا داد که به سوی قوم ستمکار (فرعون و فرعونیان) برو. (قومی که با کفر و معاصی بر خود ستم کردهاند، و با به بندگی کشاندن بنیاسرائیل، بدانان ظلم نمودهاند)».
﴿وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الأعراف: 22].
«.. و پروردگارشان بر آنان بانگ زد: «آیا شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان، دشمنِ آشکارِ شماست؟)».
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦٥﴾ [القصص: 65].
«(خاطر نشان ساز) روزی را که خداوند مشرکان را فریاد میدارد و میگوید: به پیغمبران چه پاسخی دادید».
%%%%%
J مثال صفات ذاتی در سنت چيست؟
"پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«حجابه النور لو كشفه لأحرقت سُبُحاتُ وجهه ما انتهی إليه بصره من خلقه»[43].
«حجاب خداوند نور است اگر آن را بردارد، انوار وجه خداوند، تا آنجا که دیدگانش(که لائق جلال اوست) میبینند، مخلوقاتش را میسوزانند».
و میفرماید:
«يمين الله ملأی لا تغيضها نفقة سحاء الليل والنهار أرأيتم ما أنفق منذ خلق السموات والأرض فإنه لم يغض ما في يمينه وعرشه علی الماء وبيده الأخری الفيض أو القبض يرفع ويخفض»[44].
و «دست راست خداوند پُر است و هر آنچه که در شب و روز انفاق میکند از آن نمیکاهد و آنچه که از روزی که آسمانها و زمین را خلق نموده بخشیده است از محتویات دست راستش نکاسته است و عرش خداوند بر آب قرار دارد و در دست دیگرش فیض یا قبض است که آن کس یا آنچه را که بخواهد برتری میدهد یا آن را پایین میآورد(ذلیل میکند)».
و در حدیث دجال آمده است: «...إن الله ليس بأعور»[45] وأشار بيده إلی عينه.. الحديث.
«... خداوند یک چشم نیست» و با دستش به چشمش اشاره کرد.. تا آخر حدیث.
و در حدیث استخاره میفرماید:
«اللهم إني أستخيرك بعلمك وأستقدرك بقدرتك وأسألك من فضلك العظيم فإنك تقدر ولا أقدر وتعلم ولا أعلم وأنت علام الغيوب»[46].
«خداوندا از تو، به وسیلهی علمت طلب ازدیاد خیر دارم، و از قدرت تو طلب قدرت میکنم و از تو فضل بیشمارت را مسألت دارم. همانا تو توانایی و من ناتوانم و تو میدانی و من نمیدانم و تو دانندهی غیبهایی».
و فرمود: «إنكم لا تدعون أصَمَّ ولا غائباً تدعون سميعاً بصيراً قريباً»[47].
«شما ذاتی «کرّ» و یا «غائب» را فرا نمیخوانید. همانا شنوندهی بینا و نزدیکی را میطلبید».
و فرمود: «إذا أراد الله أن يوحي بالأمر تكلم بالوحي...»[48].
«هرگاه خداوند اراده کند که امری را القاء نماید، به وسیلهی وحی سخن میگوید».
و در حدیث رستاخیز: «يقول الله تعالی: يا آدم فيقول لبيك...»[49].
«خداوند میفرماید: ای آدم، پس آدم، میگوید: لبیک».
احادیث سخن خداوند با بندگانش در موقف محشر و کلام او با اهل بهشت و... بسیار زیادند.
%%%%%
J نمونه صفات فعلی در قرآن چيست؟
"مانند سخن خداوند که میفرماید:
﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾ [البقرة: 29].
«آنگاه به آفرینش آسمانها پرداخت».
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ﴾ [البقرة: 210].
«آیا غیر آن را انتظار دارند که خدا به سوی ایشان بیاید».
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ﴾[50] [الزمر: 67].
«آنان آنگونه که شایسته است خدا را نشناختهاند (این است که تو را به شرک میخوانند. خدا آن کسی است که) در روز قیامت سراسر کره زمین یکباره در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راست او درهم پیچیده میشود».
﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّۖ﴾[51] [ص: 75].
«چه چیز تو را بازداشت از از اینکه سجده ببری برای چیزی که من آن را با دست خود ساختهام».
﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا﴾ [الأعراف: 143].
«هنگامی که پروردگارش خویشتن را به کوه جلوه کرد، آن کوه را با زمین هموار نمود».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ۩ ١٨﴾ [الحج: 18].
«خدا است که هر چیزی را که بخواهد انجام میدهد».
%%%%%
J نمونه صفات فعلی در سنت چيست؟
"پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«ينزل ربنا كل ليلة إلی السماء الدنيا حين يبقی ثلث الليل الآخر...»[52] الحديث[53].
«پروردگارمان هر شب هنگامی که تنها یک سوم آخر شب باقیست به آسمان دنیا نزول میکند».
و در حدیث شفاعت میفرماید:
«فيأتيهم الله في صورته التي يعرفون فيقول أنا ربكم فيقولون أنت ربنا»[54].
«خداوند به صورت خود که (بندگان) او را میشناسند، میآید و میفرماید: من پروردگار شمایم، آنان نیز میگویند: تو پروردگار مایی».
توجه شود اینجا صفت فعلی «آمدن» منظور است نه «صورت».
و: «إن الله يقبض يوم القيامة الأرض وتكون السموات بيمينه ثم يقول أنا الملك..»[55]. الحديث؛
«خداوند روز قیامت زمین را قبضه میکند و آسمانها در دست راست اویند و میفرماید: من پادشاهم».
و میفرماید:
«لما خلق الله الخلق كتب بيده علی نفسه أن رحمتي تغلب غضبي»[56].
«آنگاه که خداوند مخلوقات را آفرید، با دست خود بَر نفس خویش واجب نمود که همانا رحمتم بر غضبم غلبه یابد».
و در حدیث اقامه حجتِ آدم و موسی میفرماید:
«فقال آدم يا موسی اصطفاك الله بكلامه وخط لك التوراة بيده»[57].
«آدم فرمود: ای موسی خداوند تو را با کلام خود برگزید و با دست خود تورات را برای تو نوشت».
پس «کلام» خداوند و «دست» او صفات ذاتی و «سخن گفتن» صفت ذاتی و فعلی و نوشتن تورات صفت فعلی است.
«إن الله يبسط يده بالليل ليتوب مسيء النهار ويبسط يده بالنهار ليتوب مسيء الليل...»[58] الحديث[59].
و «همانا خداوند شبانه دستش را میگستراند تا گناهکاری که در طول روز گناهی کرده است توبه کند و روزانه دستش را میگستراند تا گناهکار شب توبه نماید».
و...
%%%%%
J آيا از تمامی صفات فعلی خداوند اسامی او مشتق میشوند يا اسماء خداوند توقيفیاند؟
"خیر، بلکه اسماء خداوند تماماً توقیفیاند و خداوند جز به اسماء که خود را در قرآن به آنها توصیف کرده است، یا آنها را پیامبرش بر او اطلاق نمودهاند، نامیده نمیشود. و در همه افعالی که خداوند آنها را بر نفس خود اطلاق کرده است، در اطلاق آنها، مدح و کمال وجود دارد ولی همهی آنها را بصورت مطلق بر خود اطلاق نکرده است و از همهی آنها اسماء الهی مشتق نمیشوند. بلکه، با بعضی از آنها خود را به صورت مطلق توصیف کرده است، مانند:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ﴾ [الروم: 40].
«خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس به شما روزی رسانده است. بعد شما را میمیراند، سپس دوباره زندهتان میگرداند».
و همچنین خود را «الخالق»، «الرازق»، «الحی»، «المیت»، «المدبر» خوانده است و بعضی از آنها افعالی هستند که خداوند آنها را برای جزاء و مقابله بر سیاق مدح و کمال بر خود اطلاق نموده است.
﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ﴾ [النساء: 142].
«(به خیال خام خود) خدا را گول میزنند! در حالی که خداوند (دماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ مینماید، و) ایشان را گول میزند».
﴿وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ ٥٤﴾ [آل عمران: 54].
«و[دشمنان] مکر ورزیدند و خدا [در پاسخشان] مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکرانگیزان است».
﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ﴾ [التوبة: 67].
«خدا را فراموش کردهاند(و از پرستش او رویگردان شدهاند)، خدا هم ایشان را فراموش کرده است (و رحمت خود را از ایشان بریده و هدایت خویش را از ایشان دریغ داشته است)».
ولی اطلاق آنها بر غیر از سیاقی که در آیات آمده است جایز نیست. پس نباید گفتکه: خداوند «حیله میکند» و «خدعه میکند» و «استهزاء مینماید» و مانند اینها و همچنین نباید گفت که: خداوند «حیلهگر»، «خدعهگر» و «استهزاکننده» است. هیچ مسلمان و هیچ عاقلی اینها را نمیگوید. خداوند خود را با صفات «مکر» و «کید» و «خداع» جز برای مجازات کسی که اینها را به ناحق انجام داده باشد، توصیف نکرده است و محققاً دانسته شده است که اگر کسی در این حالت کسی دیگر را عادلانه مجازات کند، کار نیکویی انجام داده است چه این که این مجازات از طرف خداوند علیم عدلِ حکیم باشد.
صفت «علو» و آنچه را که اسم «أعلی» دربرمیگیرد
J اسم جلالهی «الاعلی» و آنچه كه در معنای آن مانند «الظاهر»، «القاهر» و «المتعالی» آمده است، چه چيزی را تضمين میكند؟
"اسم «العلی الاعلی» متضمن صفتی است که از آن مشتق میشود و آن نیز اثبات علو و بلندمرتبگی برای خداوند از تمام جنبهها است.
علو فوقیت خداوند بر عرش؛ خداوند از تمامی مخلوقات خود بالاتر است متمایز از آنها و مراقب و نگهبان آنهاست و به وسیلهی علمی که از مخلوقات دارد بر تمامی کائنات احاطه نموده و هیچ راز و رمزی از آنها بر او پوشیده نیست.
علو قهر الهی؛ غلبهگر، منازع، متضاد و مانعی در برابر او نیست، بلکه تمامی اشیاء در برابر عظمت او خاضع و در برابر عزت او ذلیل و در مقابل کبریائش فروتن و تحت تصرف و قهر او هستند و از چنگ او خروج نمینمایند.
علو شأن خدا؛ تمامی صفات کمال برای او ثابت و تمامی نقائص از او منتفیاند.
تمامی این معانی برای «علو» لازماند و هیچ یک از دیگری تفکیک نمیشود.
%%%%%
J دليل «علو فوقيت خداوند» در قرآن كدام است؟
"دلائل صریح بسیار زیادند. قسمتی از آنها همین اسامی و معانی آنها هستند و قسمتی دیگر فرمودههای الهیاند که:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾ [طه: 5].
«الله بر روی عرش قرار گرفته است».
که در هفت جای قرآن آمده است[60].
﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ﴾[61] [الملک: 16-17].
«آیا از کسی که در آسمان است خود را در امان میدانید».
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾ [النحل: 50].
«آنها از پروردگارشان که بر فرازشان است، میترسند».
﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾ [فاطر: 10].
«سخن پاکیزه به سوی او بالا میرود، و (خداوند) عمل صالح را بالا میبرد (و انجامدهندهاش را والا میگرداند)».
﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ﴾ [المعارج: 4].
«فرشتگان و جبرئیل به سوی او بالا میروند».
﴿يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ [آل عمران: 55].
«اى عیسى، من تو را برگرفته و به سوى خویش بالا مىبرم».
%%%%%
J دليل اين امر در سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم چيست؟
"ادله در احادیث بیشمارند. مثلاً:
در حدیث اوعال:
«والعرش فوق ذلك والله فوق العرش وهو يعلم ما أنتم عليه»[62].
«و عرش بالاتر از آن است و خداوند بر روی عرش است و آنچه شما برآنید را میداند».
و به سعد بن معاذ[63] در داستان بنی قریظه[64] فرمود:
«لقد حكمت فيهم بحكم الملك من فوق سبعة أرقعة»[65].
«همانا به حکم خداوند در بالاتر از هفت آسمان حکم نمودی».
و خطاب به کنیزی فرمودند: «أين الله، قالت: في السماء قال: اعتقها فإنها مؤمنة»[66].
«خداوند در کجا قرار دارد؟ کنیز گفت: در آسمان. [به صاحبش] فرمود: او را آزاد کنید چون که او مؤمن است».
و احادیث معراج[67] و قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث به دنبال آمدن ملائکه:
«ثم يعرج الذين باتوا فيكم فيسألهم وهو أعلم بهم»[68] الحديث.
«سپس آن ملائکههایی که شب در میان شما بودهاند، بالا میروند و خداوند در حالی که از آنها آگاهتر است، از آنان سوال میکند».
و میفرماید: «من تصدق بعدل تمرة من كسب طيب ولا يصعد إلی الله إلاّ الطيب...»[69] الحديث.
«(هرکدام از شما اگر توانست) به اندازهی دانه خرمایی از کسب حلال و پاک خود صدقه دهد چون که جز پاکی به سمت خداوند بالا نمیرود».
و در حدیث وحی میفرماید:
«إذا قضی الله الأمر في السماء ضربت الملائكة بأجنحتها خضعاناً لقوله كأنه سلسلة علی[70] صفوان..». «چون خداوند در آسمان امری را فیصله می دهد، پرهای فرشتگان در مقابل سخن خداوند از ترس به لرزه درمیآیند. وقوع سخن پروردگار چنان محکم است که گویی زنجیری بر سنگی سخت کوبیده میشود».
و دلائل بر این امر بسیارند و همه فرقهها غیر از جهمیه[71] بدان اقرار کردهاند.
%%%%%
J نظر ائمه دين و سلف صالح دربارهی استواء چگونه است؟
"اجماع سخن همهی آنان در این باب این است که:
استواء معلوم و غیر مجهول است ولی کیفیت آن در عقل بشری نمیگنجد و ایمان بدان واجب و سوال کردن از آن بدعت استو خداوند است که پیام و خبر آن را به وسیلهی پیامبران به مردم میرساند و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لازم است که آن را ابلاغ نماید و بر ما نیز واجب است که آن را تصدیق کنیم و بدان تسلیم شویم[72]. همچنین این مجموع کلام آنان دربارهی تمامی آیات و احادیث اسماء و صفات است.
﴿ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ﴾ [آل عمران: 7].
«ما به همهی آن ایمان داریم (و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ماست».
﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٥٢﴾ [آلعمران: 52].
«به خدا ایمان آوردهایم؛ و (تو نیز) گواه باش که ما مخلص و منقاد (اوامر او) هستیم».
%%%%%
J دلائل «علو قهری خداوند» در قرآن چيست؟
"آیات دال بر آن بسیار زیادند مثلاً: ﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ﴾ [الأنعام: 18].
«و اوست که بر بندگان خویش چیره است، و اوست حکیم آگاه».
که متضمن علو قهری و علو فوقیتی است.
﴿سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٤﴾ [الزمر: 4].
«خداوند پاک و منزّه (از همه عیبها به ویژه از نیاز به فرزند) است. او خداوند یگانهی پیروزمند است».
﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ١٦﴾ [غافر: 16].
«امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟ (آری؛) از آنِ الله یگانه و چیرهو توانا است».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٦٥﴾ [ص: 65].
«بگو: من تنها بیمدهندهی (مردمان از عذاب پروردگار) میباشم و بس. و هیچ معبودی جز خداوند یگانهی غالب (بر هر چیز و هر کس) وجود ندارد».
﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآۚ﴾ [هود: 56].
«هیچ جنبندهای (اعم از انسان و غیر انسان) نیست مگر اینکه خدا بر او تسلط دارد».
﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ ٣٣﴾ [الرحمن: 33].
«ای گروه جن و انس! اگر میتوانید (برای فرار از عذاب) از کرانههای آسمانها و زمین بگذرید، پس چنین کنید. نمیتوانید بگذرید مگر با توان و نیرویی (که ندارید)».
%%%%%
J دلائلی كه بر اين امر دلالت دارند و در سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم آمدهاند، كدامند؟
"پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أعوذ بك من شر كل دابة أنت آخذ بناصيتها»[73].
«(خداوندا) از پلیدی و شرارت هر جانداری که پیشانی او در در دست توست،به تو پناه میبرم».
و فرمود: «اللهم إني عبدك وابن عبدك وابن أمتك ناصيتي بيدك ماض في حكمك عدل في قضائك..»[74] الحديث.
«خداوندا همانا من بندهی توام و پسر مرد و زنی از بندگان توام، سرنوشت من به دست توست که از (درگاه) حکم تو گذشته و از (مشیت) عدالت تو اقتضا شده است».
و فرمود: «إنك تقضي ولا يقضی عليك إنه لا يذل من واليت ولا يعز من عاديت..»[75].
«همانا تو (بر بندگان)، قضاوت میکنی و کسی اقتضایی بر( افعال) تو ندارد، هر کسی که تو او را به دوستی بگیری، ذلیل نمیشود و کسی که تو او را دشمن بداری، عزیز نمیگردد».
%%%%%
J دلائل «علو شأن خداوند» (برتری و بلندی شأن و منزلت خداوند) كدامند و آنچه را كه بايد از خداوند نفی نمود، چيست؟
"علو (برتری) شأن همان است که اسامی «القدوس»، «السلام»، «الکبیر»، «المتعال» و آنچه که معانی آنهاست بصورت ضمنی و سایر صفات کمال وجلال الهی بصورت التزامی در پی دارند.
در زمینهی احدیت و یگانگی، برتر از آن است که ملکیت و دادپروری برای غیر او باشد و برتر از آن است که یاور یا مشاور (پشتیبان) و شفیعی داشته باشند که بتواند بدون اذن او امری را انجام دهد و بالاتر از آن است که امری بر او تحمیل یا پیشنهاد گردد.
از جنبهی عظمت و کبریا و ملکوت و قدرت والاتر آن است از اینکه به دلیل ذلت و یا برای نصرت منازع یا غلبهگر و یا دوست و یاوری بگیرد.
در عرصهی بینیازی برتر از آن است که همسر و فرزند یا پدر و همتا و نظیری داشته باشد و در کمال و زندگانی و قیومیت و قدرت والاست که او را مرگ و یا چرت و خواب و خستگی و دشواری فراگیرد.
از جنبهی کمال علم بالاتر از آن است که دچار غفلت و فراموشی شود یا اینکه ذرهای از علم او در آسمانها و زمین از او جدا گردد.
و در کمال حکمت و تحمید برتر است از اینکه چیزی را بیهوده بیافریند و یا خلقتی را بیفایده و بدون امر و نهی و رستاخیز و پاداش رها کند.
و در کمالات عدالت والاترست از آنکه ذرهای در حق احدی ظلم نماید و یا اینکه چیزی را از حسنات کسی از بین ببرد.
در اوج و کمال بینیازی و غنا از خوردن طعام و ارتزاق از غیر و یا احتیاج به دیگری قرار دارد.
در تمام صفاتی که خود را بدان وصف کرده است و یا رسولش او را به آنها توصیف نموده است برتر از هر گونه تعطیل و یا تمثیل است و پاک و منزه و عزیز و والا و مبارک و برتر است از تمامی آنچه که الوهیت و یا ربوبیت و یا اسماء و صفاتش را نقض نماید.
﴿وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٧﴾ [الروم: 27].
«ودر آسمانها و زمین نمونه والاى [هر صفت برتر] از آن اوست و اوستشکستناپذیر سنجیدهکار».
نصوص وحی چه آنهایی که در قرآن و چه آنهایی که در سنت در این باب آمدهاند، مشخص و مشهور و فراوانند.
%%%%%
J معنی اين حديث كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی اسماء الحسنی میفرمايد: «من أحصاها دخل الجنّة» «كسی كه آنها را بر شمارد، وارد بهشت میشود»، چيست؟
"این حدیث به معانی مختلف تفسیر شده است:
یکی از معانی برشمردن، حفظ آنها و دعا به درگاه خداوندی به وسیلهی آنها و یا ستایش و سپاس خداوند با تمامی آنها است و معنی دیگر این است که هر کدام از آنها که در آن اجازه اقتدا به خداوند، به بنده داده شده است مانند: «رحیم»، «کریم»، بنده نفس خود را بگونهای تصحیح کند که تا آنجا که شایسته آن اسمهاست بدانها موصوف شود.
و نیز آنهایی که مختص باریتعالی است مانند: «جبار»، «العظیم»، «المتکبر» پس بر بنده واجب است که بدانها اقرار نماید و در برابر آنها کرنش کند و خود را به آن صفات نزدیک نکند (به گونهای که این صفات را در خود بوجود نیاورد) و آن صفاتی که در آن معنی وعدههای نیک الهی وجود دارد مانند: «الغفور»، «الشکور»، «العفو»، «الرؤوف»، «الحلیم»، «الجواد»، «الکریم» در هنگام طمع و اشتیاق و رغبت در دنیا، خود را به آنها موصوف کند.
و آنهایی که صفتی از وعید خطرناک الهی در آن است مانند «عزیز»، «ذیانتقام»، «شدیدالعقاب»، «سریعالحساب» در هنگام ترس و ناراحتی خود آنها را در نظر بگیرد.
معنی دیگر این است که آنها را مشاهده نماید و حق معرفت و عبادت آنها را ادا کند. مثلاً کسی که برتری و فوقیت خداوند بر مخلوقاتش و استقرار الهی بر عرش را در حالی که از مخلوقات جداست، ببیند، به گونهای که خداوند را در احاطهی کامل علم و قدرت بر بندگان بداند و او را به اقتضای این صفات عبادت کند، به نحوی که قلبی بینیاز داشته باشد، که به سوی خدایش عروج نماید و با او مناجات کند و بر راه او برود و در برابر اوامر او مانند بندهای ذلیل در برابر پادشاهی قوی باشد و بداند که سخنان و اعمال او بطرف خداوند بالا میرود و به او عرضه میشود، پس شرمگین شود از اینکه کلام و یا عملی که او را خوار و پست کند، به درگاه خداوند بفرستد.
و کسی که نزول امر خداوند واحکام الهی را با انواع تدبیر و تصرفات در تمام دنیا و همه وقت ببیند، مشاهده نماید که در مرگ و زندگی و عزت و ذلت و پایین آمدن و بالا رفتن و بخشش و ممانعت و رفع بلا یا ابتلا کردن و به دنبال آوردن روزها در بین مردم و... تدبیرات در ممالکی که غیر او در آن تصرفی ندارد، جاری است. پس نقشههای او آنگونه که خود میخواهد، تأثیر میکند.
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ ٥﴾ [السجدة: 5].
«خداوند (تمام عالم هستی را) از آسمان گرفته تا زمین زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، (و جز او مدبّری در این جهان وجود ندارد). سپس تدبیر امور در روزی که اندازه آن هزار سال از سالهایی است که شما میشمارید، به سوی او بازمیگردد».
پس هر کس که از دید شناخت و نیز از جنبهی عبودیت به این بینش برسد، میداند که خدایش برای او کافیست و همچنین است کسی که علم فراگیر و شنوایی و بینایی و حیات و قیومیت الهی و غیره را میبیند و جز سبقتگیرندگان و مقربان درگاه الهی کسی به این بینش نمیرسد.
J تضاد در برابر توحيد اسماء و صفات چيست؟
"تضاد آن را (الحاد)[76] در اسماء و صفات، وآیات الهی میگویند که دارای سه بخش است[77]:
اول: انکار(الحاد) مشرکانی که خداوند را از آنچه که بدان متصف است، دور نمودند و بتهایشان را به آن صفات خواندند. پس بر آنها میافزودند و از آنها کم مینمودند.
اینگونه بود که آنها کلمهی «لات»[78] را از صفت «الاله» و کلمهی«العزی»[79] را از صفت «العزیز»
و کلمهی«منات»[80] از صفت «المنان» مشتق کردند.
دوم: کفر کسانی که برای صفات الهی کیفیت قائل شدند و صفات خداوند را به صفات مخلوقاتش تشبیه کردند و این دسته در نقطه مقابل کفر(الحاد) مشرکان قرار دارند. آنها مخلوق را با پروردگار جهانیان مساوی دانستند و او را مانند جسم مخلوقات تصور نمودهاند در حالی که از این معایب پاک و مبرا است.
سوم: کفر کسانی که صفات الهی را نفی و آنها را تعطیل مینمایند و این بخش خود بر دو قسم است:
دستهای لفظ اسماء خداوند را برای ذات الهی ثابت میدانند (دلالت انطباقی) و آنچه از کمال را که این اسماء در برمیگیرند (دلالت ضمنی را) از خداوند نفی میکنند. مثلاً خداوند را «رحمان» و «رحیم» بدون رحمت و «علیم» بیعلم، «سمیع» بدون شنوایی، «بصیر» بدون دیدن و «قدیر» بیقدرت[81] میدانند و بقیه مقتضیات ضمنی را نیز اینگونه از اسماءِ آنها جدا ساختهاند.
دستهای دیگر[82] صراحتاً اسماء الهی و آنچه را که در بر میگیرند کاملاً از ذات اقدسی خداوندی نفی میکنند و او را با عدم محض که نه اسم و نه صفتی دارد، توصیف میکنند. خداوند پاک و منزه و برتر از آن است که ظالمین و منکرین و ملحدین میگویند ﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا ٦٥﴾ [مريم:65].
«پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است. پس تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او ماندگار و شکیبا باش. آیا شبیه و همانندی برای خدا پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟)»
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است».
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾ [طه: 110].
«خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را (در دنیا انجام دادهاند و) که پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند».
J آيا انواع سهگانه توحيد متلازم همديگرند، به نحوی كه هرآنچه كه يكی از آنها را نفی كند، ديگر انواع را نيز نفی میكند؟
"بله- انواع توحید متلازم یکدیگرند و کسی که در یکی از آنها مرتکب شرک شود در دیگر انواع نیز مشرک گشته است.
نمونه این مسأله، دعاء از غیر خداوند است و نیز مسألت و خواستن چیزیاز غیر خداست که غیر از خدا کسی دیگر قادر به انجام آن نیست. دعا به درگاه خداوند عبادت و بلکه اصل عبادت است، صرف این عبادت برای غیر خداوند شرک در الوهیت خداوند است چون که مسألت از غیر خدا، متضمن این است که فرد محتاج جلب خیر یا دفع شری است که معتقد است غیر خدا بر آن قادر است همین مسأله موجبات شرک در ربوبیت نیز میشود. زیرا که دعاکننده معتقد است که کسی غیر از خداوند در ملکوت الهی شریک و متصرف است. همچنین این فرد از غیر خدا دعا نمیکند، مگر اینکه معتقد باشد که آن موجود غیر خدا، صدای آن بنده را در هر زمان و در هر مکان میشنود و به او نزدیک است و او بادعایش این موضوع را تصریح میکند و این نیز شرک در اسماء و صفات است چون که برای آن موجود شنوایی احاطهگر بر تمام شنیدنیها که دوری یا نزدیکی در آن تأثیری ندارد، قائل شده است. پس شرک در الوهیت موجب شرک در ربوبیت و اسماء و صفات شده است.
J ادلّه وجوب ايمان به ملائكه در كتاب و سنت كدامند؟
"دلایلی که بر بودن ملائکه و وجوب ایمان به آنها دلالت میکند، در قرآن بسیار زیاد است، از آن جمله:
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ﴾ [الشوری: 5].
«و فرشتگان (با همه قدرتی که دارند دائماً) به تسبیح و تقدیس پروردگارشان مشغول و برای کسانی که در زمین هستند درخواست آمرزش میکنند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ يَسۡجُدُونَۤ۩ ٢٠٦﴾ [الأعراف: 206].
«به یقین کسانى که نزد پروردگار تو هستند از پرستش او تکبر نمىورزند و او را به پاکى مىستایند و براى او سجده مىکنند».
﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨﴾ [البقرة: 98].
«کسی که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد (خداوند دشمن اوست) چه خداوند دشمن کافران است».
و دلیل سنت آنچه است که در حدیث جبرئیل[83] آورده شد و نیز در صحیح مسلم آمده است که خداوند آنها را از نور خلق کرده است[84]. احادیث در شأن ملائکه زیادند.
%%%%%
J ايمان به ملائكه به چه معناست؟
"ایمان به ملائکه شامل اقرار قطعی است به وجود ملائکه و همچنین به اینکه مخلوقی از مخلوقات خداوند هستند و مسخر و پرورده و تحت فرمان الهیاند.
﴿بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ ٢٧﴾
[الأنبياء: 26-27].
«بندگان گرامی و محترمی هستند (که به هیچ وجه از طاعت و عبادت و اجرا فرمان پروردگار سرپیچی نمیکنند). آنان (آنقدر مؤدب و فرمانبردار خدایند که هرگز) در سخن گفتن بر او پیشی نمیگیرند، وتنها به فرمان او کار میکنند (نه به فرمان کس دیگری)».
﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦﴾ [التحريم: 6].
«از خدا در آنچه بدیشان دستور دادهاست نافرمانی نمیکنند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند».
﴿لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا يَسۡتَحۡسِرُونَ ١٩ يُسَبِّحُونَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا يَفۡتُرُونَ ٢٠﴾ [الأنبياء: 19-20].
«از پرستش او سرباز نمیزنند و خویشتن را بالاتر از عبادتش نمیدانند (و از بندگی شبانهروزی خود هرگز) خسته نمیگردند. شب و روز (دائماً به تعظیم و تمجید خدا مشغولند و پیوسته) سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی به خود راه نمیدهند».
%%%%%
J بعضی از انواع ملائكه را به اعتبار اينكه خداوند آنها را در چه هيأتی درآورده و به چه امری مشغول كرده است، نام ببريد.
"ملائکه به این اعتبار اقسام زیادی دارند.
- ملائکهای به ابلاغ وحی به پیامبران گماشته شده است و این ملائکه همان «روحالامین» یا «جبرئیل» علیه السلام [85] است.
- ملائکهای مسئول باران است که «میکائیل» علیه السلام [86] نام دارد.
- ملائکهای به دمیدن در صور موظف شده است که «اسرافیل» علیه السلام [87] نام دارد.
- دستهای از ملائکه مشغول به قبض ارواح جانداران هستند که «ملکالموت»[88] و همکاران اویند.
- دستهای ملائکه مسئول نوشتن اعمال بندگاناند که آنها را «کرامالکاتبین»[89] گویند.
- دستهای مسئول حفاظت بندگان از پس و پیش آنها میباشند که آنها را «معقّبات»[90] میگویند.
- دستهای موظف به امر بهشت[91] و نعمتهای آن میباشند که «رضوان» و یاوران او نام برده میشوند.
- گروهی موکل برآتش جهنم و عذاب آن هستند که فرمانروای آنها «مالک»[92] است و «زبانیه» نیز همراه اویند که رؤسای آنها نوزده ملائکه میباشند.
- دستهای ملائکه مسئول سؤال و جواب در قبرند که «منکر» و «نکیر»[93] میباشند.
- دستهای از ملائکه هم عرش را حمل میکنند که «حملهالعرش»[94] گفته میشوند.
- دستهای از ملائکه «کروبیان»[95] میباشند.
- دستهای مسئول تشکیل نطفهها در رحم مادران و نیز مسئول نوشتن آنچه هستند که خداوند دربارهی (رزق و عمل و اَجَل و سرنوشت) آن فرد میخواهد[96].
- گروهی از ملائکه نیز به بیتالمعمور وارد میشوند. به نحوی که روزانه هفتادهزار ملائکه به آن خانه وارد میشوندو فرصتی دیگر نمییابند که دوباره به آنجا برگردند[97].
- گروهی از ملائکه که سیاحت میکنند و در مجالس ذکر انسانها حاضر میشوند[98].
- گروهی از ملائکه دستهجمعی در برابر پیشگاه الهی قیام نموده و به عبادت مشغولند و از آن فارغ نمیشوند.
- و گروهی دیگر همیشه در رکوع و سجود به سر میبرند و هرگز برنمیخیزند.
و نیز گروههای دیگر غیر از اینهایی که گفته شد:
﴿وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ ٣١﴾ [المدثر: 31].
«لشگرهای پروردگارت را جز او کسی نمیداند، و این جز اندرزی برای مردمان نیست».
نصوص بر وجود دستههای ملائکهای که بر شمرده شدند، در کتاب و سنت بسیار زیاد است.
J به چه دليل ايمان به كتابهای آسمانی واجب است؟
"دلائل زیادی وجود دارند از آن جمله:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ﴾ [النساء: 136].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید»؛
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦﴾ [البقرة: 136].
«بگوئید ایمان داریم به خدا و آنچه بر ما نازل گشته (قرآن)، و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط (یعنی نوادگان یعقوب) نازل شده است، و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است، و به آنچه برای (همه) پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچ یک از آنان جدایی نمیاندازیم (نه اینکه مانند یهودیان و مسیحیان، بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم. بلکه همه پیغمبران را راهنمای بشریت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم) و ما تسلیم (فرمان) خدا هستیم».
و همین فرمودهی خداوند کافیست که: ﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ﴾ [الشوری:15].
«و بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم».
%%%%%
J آيا تمامی كتابهای الهی در قرآن نام برده شدهاند؟
"خداوند در قرآن، خودِ قرآن، تورات، انجیل، زبور و صحیفههای ابراهیم و موسی را ذکر کرده است و بقیه کتابها را فقط به صورت جملگی با عبارت کتب یا کتابها آورده است. از آن جمله:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ [آلعمران: 2-4].
«خداست که هیچ معبودِ [بحقى] جز او نیست و زنده [پاینده] است. این کتاب را در حالى که مؤید آنچه [از کتابهاى آسمانى] پیش از خود مىباشد، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را... پیش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد».
﴿وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣﴾ [النساء: 163].
«و به داوود زبور دادیم».
﴿أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ ٣٦ وَإِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ ٣٧﴾ [النجم: 36-37].
«یا بدانچه در تورات موسی بوده است، مطلع و باخبرش نکردهاند؟ یا از آنچه در صحف ابراهیم بوده است، مطلع و با خبرش نکردهاند؟ ابراهیمی که (قهرمان توحید بوده و وظیفه خود را) به بهترین وجه ادا کرده است».
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ﴾ [الحديد: 25].
«ما پیغمبران خود را همراه با دلایل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردیم، و با آنان کتابهای (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسایی حق و عدالت) نازل نمودهایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند».
آن دسته از کتابها که در قرآن به صورت مفصل آورده شدهاند، مفصلاً به آنها ایمان میآوریم و آنچه که اجمالاً در قرآن آمده است، به صورت کلی بدانها ایمان میآوریم و همان کلامی را دربارهی آنها میگوییم که خداوند به پیامبرش دستور دادهاست که بگوید.
﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ﴾ [الشوری: 15].
«و بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم».
%%%%%
J ايمان به كتابهای آسمانی چه مفهومی را در بر دارد؟
"معنی ایمان به آنها، تصدیق قطعی همهی آنهاست که همگی از طرف خداوند نازل شدهاند و خداوند به صورت حقیقی به آنها تکلم کرده است، چه بسا بخشی از آنها مستقیماً و بدون واسطهی ملائکه از خداوند شنیده شدهاند.
بخشی از آیات توسط ملائکه مأمور به وحی، به فرستادهی بشری (پیامبر) رسیده است و گروهی از آنها را خداوند با دست مبارک خود نوشته است:
﴿۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ﴾ [الشوری: 51].
«هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن بگوید. مگر از طریق وحی (به قلب، به گونهی الهام در بیداری، و یا خواب در غیر بیداری) یا از پس پردهای و یا اینکه خداوند قاصدی را (به نام جبرئیل) بفرستد و او به فرمان آفریدگار آنچه را که خدا میخواهد (به پیغمبران) وحی کند».
و خداوند به موسی علیه السلام میفرماید:
﴿إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِي وَبِكَلَٰمِي﴾ [الأعراف: 144].
«فرمود: ای موسی! من، تو را با پیامها و کلام خویش بر سایر مردم برگزیدم».
﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤﴾ [النساء: 164].
«خداوند حقیقتاً (از پشت حجاب بدون واسطه) با موسی سخن گفت».
خداوند در شأن تورات میفرماید:
﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ [الأعراف: 145].
«و برای او در الواح (تورات) از هر چیز (که مورد نیاز بنیاسرائیل از نصائح و حکم و احکام حلال و حرام بود) نوشتیم، تا پند و اندرز (زندگی) و روشنگر همه چیز باشد».
و دربارهی عیسی علیه السلام میفرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ﴾ [المائدة: 46].
«و برای او انجیل نازل کردیم».
و میفرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣﴾ [النساء: 163].
«و به داوود زبور دادیم».
و خداوند دربارهی قرآن میفرماید:
﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا ١٦٦﴾ [النساء: 166].
«(هر چند که کافران، نبوت تو را انکار میکنند) لیکن خداوند بر آنچه (از قرآن) بر تو نازل شده است گواهی میدهد. این خدا است که آن را به (مقتضای) دانش (خاص) خویش نازل کرده است. و فرشتگان (نیز بدان) گواهی میدهند و (صحّت نبوّت تو را تصدیق میکنند. گرچه) کافی است که خدا گواه باشد».
﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِيلٗا ١٠٦﴾ [الإسراء: 106].
«قرآنی است که آن را (در مدّت بیست و سه سال به گونهی آیهها و بخشهای) جداگانه فرستادهایم تا آن را آرام بر مردم بخوانی (و بدین وسیله جذب دلها و اندیشهها شود و در عمل پیاده گردد) و قطعاً ما آن را کمکم و بهره بهره فرستادهایم (نه یکجا و سرِهم)».
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥﴾ [الشعراء: 192-195].
«این (قرآن) فروفرستادهی پروردگار جهانیان است (و همهی سرگذشتهای مذکور در آن راست، و احکام آن تا روز قیامت برجا و واجب الاجرا است). جبرئیل آن را فرو آورده است. بر قلب تو، تا از زمره بیمدهندگان باشی. با زبان عربی روشن و آشکاری است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾ [فصلت: 41-42].
«کسانى که به این قرآن -چون بدیشان رسید- کفر ورزیدند [به کیفر خود مىرسند] و به راستى که آن کتابى ارجمند است. از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمىآید؛ وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده[صفات]».
و آیات دیگر...
%%%%%
J قرآن در بين كتابهای آسمانی پيشين چه منزلتی دارد؟
"خداوند در مورد آن فرمودند:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ﴾ [المائدة: 48].
«و ما این کتاب [قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست».
﴿وَمَا كَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن يُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٧﴾ [يونس: 37].
«و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق [کننده] آنچه پیش از آن است مىباشد و توضیحى از آن کتاب است که در آن تردیدى نیست [و] از پروردگار جهانیان است».
﴿مَا كَانَ حَدِيثٗا يُفۡتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١١١﴾ [يوسف: 111].
«سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایى] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى که ایمان مىآورند رهنمود و رحمتى است».
مفسّرین[99] در تفسیر «مهيمناً» میفرمایند: «قرآن امین و شاهد و مراقب کتب آسمانی قبلی است و آنها را تصدیق میکند، یعنی اینکه آنچه را که در آنهاست و صحیح و درست است، تصدیق و آنچه را که دچار تحریف[100] و تغییر شده است، نفی میکند و آنها را نسخ مینماید و با تقریر و بیان بر آنها حکم میکند. بنابراین همهی آنهایی که به کتب آسمانی پیشین تمسک جستهاند و نه آنهایی که هیچگونه ثباتی در دین ندارند، در برابر قرآن نیز سر کرنش فرود میآورند، همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ ٥٣﴾ [القصص: 52-53].
«کسانى که قبل از آن کتاب [آسمانى] به ایشان دادهایم آنان به [قرآن] مىگروند. و چون بر ایشان فرو خوانده مىشود مىگویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن [هم] از تسلیمشوندگان بودیم».
%%%%%
J آن چه كه بر تمامی امت لازم است تا در حق قرآن رعايت كنند، چيست؟
"تبعیت ظاهری و باطنی از قرآن و چنگ زدن به آن و اقامهی حقایق آن (بر امتهای دیگر) است. خداوند میفرماید:
﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٥٥﴾ [الأنعام: 155].
«و این خجسته کتابى است که ما آن را نازل کردیم پس از آن پیروى کنید و پرهیزگارى نمایید باشد که مورد رحمت قرار گیرید».
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾ [الأعراف: 3].
«آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است پیروى کنید و جز او از معبودان [دیگر] پیروى مکنید چه اندک پند مىگیرید».
﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ ١٧٠﴾ [الأعراف:170].
«و کسانى که به کتاب [آسمانى] چنگ درمىزنند و نماز برپا داشتهاند [بدانند که] ما اجر درستکاران را تباه نخواهیم کرد».
و این مسأله عمومی است و در تمامی کتب آمده است و آیاتی که بر این واقعیت دلالت میکنند، زیادند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم به تمسک به قرآن وصیت نمودند: «فخذوا بكتاب الله وتمسكوا به»[101].
«کتاب خداوند را بگیرید و بدان چنگ زنید»
و در حدیثی که به صورت مرفوع از علی رضی الله عنه روایت شده است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«إنها ستكون فتن، قلت ما المخرج منها يا رسول الله، قال: كتاب الله»[102] وذكر الحديث.
«فتنههایی برپا خواهد شدگفتم: که چگونه از آنها خروج حاصل شود، فرمودند: به وسیلهی کتاب خداوند».
%%%%%
J چگونه میتوان به قرآن چنگ زد و حق آن را ادا نمود؟
به وسیلهی حفظ و تلاوت آن و همچنین با خواندن آن در همهی اوقات شب و روز با تفکر در آیات آن و حلال دانستن حلالهایش و حرام دانستن حرامهایش و نیز با اطاعت از اوامر آن و بیزاری و دوری جستن از مناهیاش و با عبرت گرفتن از مثلها و پند گرفتن از داستانهایش و نیز با عمل به آیات واضح و محکمش و تسلیم شدن در برابر آیات متشابه آن و دوری جستن از حدود آن و دفاع از آن در برابر تحریف غلوکنندگان و آراء باطلگرایان و همچنین نصیحت و پند دادن با بصیرت قرآنی و به وسیلهی معانی قرآن[103] در هنگام دعوت به سوی آن.
صفت کلام، و اینکه قرآن کلام خداوند است و مخلوق نیست
J حكم كسی كه میگويد: قرآن مخلوق است[104]، چيست؟
"قرآن با تمام حروف و معانیاش کلام حقیقی خداوند است و این گونه نیست که تنها حروف، کلام خداوند باشد و معانی جزء آن نباشد یا تنها معانی از خداوند باشد و حرف بشری باشند. بلکه خداوند بر آن تکلم کرده و آن را به صورت وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل نموده است و مؤمنان هم به حقانیت آن ایمان آوردهاند.
هر چند که قرآن را با انگشتان بنویسند و با زبان تلاوت کنند و در قلوب حفظ نمایند و با گوش بشنوند و با چشم ببینند، آن را از اینکه کلام خداوند رحمان است، خارج نمیکند.
جوهر، مداد، قلم و کاغذ مخلوق خداوندند، ولی آن چه نوشته میشود، مخلوق نیست. زبان و صدا مخلوقند ولی آن چه تلاوت میشود و هرچند متفاوت از دیگران تلاوت شود، مخلوق نیست. سینهها مخلوقند ولی آنچه در آنها حفظ میشود، مخلوق نیست. گوشها مخلوق میباشند ولی آن چه شنیده میشود، مخلوق نیست، خداوند سبحان میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ ٧٨﴾ [الواقعة: 77-78].
«که این [پیام] قطعا قرآنى است ارجمند. در کتابى نهفته».
﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٩﴾ [العنکبوت: 49].
«بلکه [قرآن] آیاتى روشن در سینههاى کسانى است که علم [الهى] یافتهاند و جز ستمگران منکر آیات ما نمىشوند».
﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ﴾ [الکهف: 27].
«و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان کلمات او را تغییردهندهاى نیست».
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 6].
«و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود».
ابن مسعود[105] رضی الله عنه میفرماید: «همواره به مصحفهایتان نظر بیاندازید»[106].
هرکس بگوید که قرآن یا جزئی از آن مخلوق میباشد، با این کلام خود کافر و مرتد گشته است[107] و از دایرهی اسلام خارج میشود، چون که قرآن کلام خداوند است از او شروع و صادر شده است و بدو باز میگردد و کلام خداوند صفت اوست و کسی که اعتقاد داشته باشد که یکی از صفات الهی مخلوقند، آن فرد کافر و مرتد شده است و از او خواسته میشود که به اسلام بازگردد (بازگشتن به اعتقاد به غیر مخلوق بودن قرآن) در این حال اگر به آغوش اسلام بازگشت، مسلمان شده است و در غیر این صورت به دلیل کفری که مرتکب شده است، کشته میشود و احکام مسلمین بر او جاری نمیشود.
%%%%%
J صفت كلام خداوند جزء صفات فعلی است يا ذاتی؟
"به اعتبار تعلق صفت کلام به ذات خداوند و اتصاف خداوند به کلامش، مانند صفت علم جزء صفات ذاتی است. بلکه این صفت جزء علم خداوند و نازل شده از طریق علم الهی است و همانا خداوند به آن چه نازل کرده است، آگاهتر است.
اما به اعتبار اینکه خداوند با مشیت و ارادهی خود بدان تکلم کرده است، پس صفت فعلی محسوب میشود. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «إذا أراد الله أن يوحي بالأمر تكلم بالوحي» الحديث. «هرگاه خداوند بخواهد امری را القاء نماید، آن را در قالب وحی تکلم میکند».
و به این دلیل سلف صالح دربارهی صفت کلام معتقدند که همانا این صفت، صفت ذاتی و فعلی است خداوند همواره از ازل به صفت کلام متصف بوده و تا ابد خواهد بود و تکلم او به مشیت و ارادهی او بستگی دارد، پس هرگاه و هرگونه و در هر جا که بخواهد تکلم میکند، به صورتی که هر آن کس که او میخواهد، آن را بشنود.کلام الهی صفت خداوند است و حد و نهایتی ندارد.
﴿قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩﴾ [الکهف: 109].
«بگو اگر دریا براى کلمات پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعاً دریا پایان مىیابد هرچند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم».
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ﴾ [لقمان: 27].
«و اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریاى دیگر به یارى آید سخنان خدا پایان نپذیرد».
﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥﴾ [الأنعام:115].
«و سخن پروردگارت به راستى و داد سرانجام گرفته است و هیچ تغییردهندهاى براى کلمات او نیست و او شنواى داناست».
%%%%%
J واقفه چه كسانdاند و حكم آنها چيست؟
"واقفه[108] کسانی هستند که دربارهی قرآن میگویند که ما معتقدیم که قرآن نه کلام خداست و نه مخلوق اوست.
امام احمد[109] دربارهی آنها میفرماید:
«گروهی از آنها که از بقیه بهتر سخن میرانند، اعتقادات جهمی دارند و هر کدام از آنها که جاهل سادهای باشد، حجت الهی بر او اقامه میشود، اگر توبه کند و ایمان بیاورد که قرآن کلام الهی است و مخلوق نیست- جزء مسلمین به حساب میآید- در غیر این صورت این فرد از جهمیه بدتر است»[110].
%%%%%
J حكم آن كسی كه بگويد كه لفظ من به هنگام تلفظ قرآن مخلوق است، چيست؟
"ایراد و اطلاق این عبارت بر زبان چه به صورت نفی و چه از جنبهی اثبات، جایز نیست، چون که لفظ شامل معنی مشترکی بین تلفظ -که فعل بندگان است- و آن چه بدان تلفظ میگردد- قرآن- است.
پس هرگاه فرد این کلام را بر زبان آورد به این منظور که قائل به خلق آن (لفظ قاری) باشد، شامل معنی دوم است که همان سخن جهمیه را در بر میگیرد و اگر آن را بگوید به این منظور که (لفظ قاری) را غیر مخلوق بداند، شامل معنی اول میشود که دربرگیرندهی فعل بنده است و این نیز از بدعتهای گروه «اتحاد وجود» میباشد.
به این دلیل سلف[111] صالح معتقدند که:
«هرکس بگوید لفظ قاری قرآن مخلوق است جهمی و هر کس بگوید که غیر مخلوق است فردی بدعتگذار است».
رکن چهارم: ایمان به پیامبران علیهم السلام
J دليل ايمان به پيامبران چيست؟
"دلائل زیادی از قرآن و سنت وجود دارد.
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٥٢﴾ [النساء: 150-152].
«کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مىورزند و مىخواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند و مىگویند ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مىکنیم و مىخواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار کنند. آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفتآور آماده کردهایم. و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرق نمىگذارند به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مىکند».
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«آمنت بالله ورسله»[112].
«به خداوند و پیامبرانش ایمان دارم».
%%%%%
J ايمان به پيامبران به چه معناست؟
"ایمان به پیامبران به معنی تصدیقی قطعی است به اینکه خداوند در هر امتی و برای هر قومی، پیامبری را از خود آن قوم فرستاده است، تا اینکه آنها را به پرستش خداوند یگانه دعوت کنند و به بیزاری و کفر نسبت به آن چه غیر از خداوند، پرستیده میشود، امر نمایند و اقرار است به این که همهی آنها راستگو و مقبول، نیکوکار و هدایتشده، بخشنده و نیکسیرت، پرهیزگار و مؤمن، و تأیید شده توسط برهانهای ظاهری و آیات روشن الهی هستند و اینکه آنها آنچه را که به ابلاغ آن مأمور بودهاند، انجام دادهاند و چیزی از آن را کتمان ننموده و تغییر ندادهاند و چیزی را از خود به آن اضافه نکردهاند و از آن نکاستهاند.
﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٣٥﴾ [النحل: 35].
«آیا جز ابلاغ آشکار بر پیامبران [وظیفهاى] است».
همهی آنها بر راه راست بودند و خداوند، ابراهیم[113] علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به دوستی خود برگزید[114] و با موسی علیه السلام صحبت نمود[115] و ادریس علیه السلام را به درجهای عالی رساند[116] و عیسی علیه السلام بنده و فرستاده و روح و کلمهی الهی بود که بر مریم (علیها السلام) القاء شد[117] و خداوند بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده و درجات بعضی را ترفیع نموده است[118].
J آيا دعوت پيامبران علیه السلام در آن چه كه بدان امر نمودهاند و يا از آن نهی كردهاند، يكسان است؟
"بله- دعوت پیامبران از اولین پیامبر (آدم) علیه السلام تا پیامبر خاتم (محمد) صلی الله علیه و آله و سلم به سوی اصل و اساس عبادت بوده است که همان توحید و یگانه دانستن خداوند در تمامی انواع عبادت است که شاملعبادات قولی، اعتقادی و عملی و انکار و دوری از آن چه غیر خداوند پرستش میشوند، میباشد.
اما فرائضی که به وسیلهی آنها بندهی خداوند را عبادت میکند، مانند نماز و روزه، بر بعضی از آنها بر خلاف بعضی دیگر فرض بوده و بر بعضی از آنها اموری تحریم شده است که برای برخی دیگر حلال بوده است تا این گونه خداوند بندگانش را امتحان کند.
﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملک: 2].
«تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید».
%%%%%
J دليل اينكه گفته شد پيامبران در اصل عبادت متفقند، چيست؟
"در قرآن دو نوع دلیل بر این امر وجود دارد:
الف) دلایل مجمل:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: 36].
«در حقیقت در میان هر امتى فرستادهاى برانگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [فریبگر] بپرهیزید».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾ [الأنبیاء: 25].
«و پیش از تو هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه به او وحى کردیم که خدایى جز من نیست، پس مرا بپرستید».
﴿وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ ٤٥﴾ [الزخرف: 45].
«و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو آیا در برابر [خداى] رحمان خدایانى که مورد پرستش قرار گیرند، مقرر داشتهایم».
ب) دلایل مفصل:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٢٣﴾ [المؤمنون: 23].
«و به یقین نوح را به سوى قومش فرستادیم پس [به آنان] گفت اى قوم من خدا را بپرستید شما را جز او خدایى نیست مگر پروا ندارید».
﴿۞وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾ [هود: 61].
«و به سوى [قوم] ثمود برادرشان صالح را [فرستادیم] گفت اى قوم من خدا را بپرستید براى شما هیچ معبودى جز او نیست».
﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۖ﴾ [هود: 50].
«و به سوى [قوم] عاد برادرشان هود را [فرستادیم هود] گفت اى قوم من خدا را بپرستید جز او هیچ معبودى براى شما نیست».
﴿۞وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾ [هود: 84].
«و به سوى [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم] گفت: اى قوم من خدا را بپرستید براى شما جز او معبودى نیست».
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي﴾ [الزخرف:26- 27].
«و چون ابراهیم به [نا]پدرى خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مىپرستید بیزارم. مگر [از] آن کس که مرا پدید آورد».
﴿إِنَّمَآ إِلَٰهُكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَسِعَ كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمٗا ٩٨﴾ [طه: 98].
«معبود شما تنها آن خدایى است که جز او معبودى نیست و دانش او همه چیز را در بر گرفته است».
﴿وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾ [المائدة: 72].
«کسانى که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است قطعا کافر شدهاند و حال آنکه مسیح مىگفت اى فرزندان اسرائیل پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید که هر کس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران یاورانى نیست».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٦٥﴾ [ص: 65].
«بگو من فقط هشداردهندهاى هستم و جز خداى یگانه قهار معبودى دیگر نیست».
%%%%%
J دليل اختلاف شريعتها در فروعات و حلال و حرامها، چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ﴾ [المائدة: 48].
«براى هریک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید».
ابن عباس[119] الهاشمی رضی الله عنهما دربارهی این که خداوند میفرماید: ﴿شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ﴾ میگوید:
«منظور راه و سنت است».
مجاهد[120]، عکرمه[121] و حـسن بصری[122]، قتاده[123]، ضحاک[124]، سدی[125] و ابواسحاق السبیعی[126] نیز بر این اعتقادند.
و در صحيح بخاری آمده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«نحن معشر الأنبياء أخوة لعلات ديننا واحد»[127].
«ما پیامبران مانند برادران پدری هستیم و دینمان واحد است».
یعنی خداوند تمام فرستادگان و کتابهایش را با توحید فرستاده است، اما شرایع و اوامر و نواهی و حلال و حرام در آنها مختلفاند.
﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملك: 2].
«تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید».
%%%%%
J آيا خداوند داستان همهی پيامبران را در قرآن آورده است؟
"آن اندازه از داستان آنها را که مایهی عبرت، موعظه و کفایت باشد، آورده است.
﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ﴾ [النساء: 164].
«و پیامبرانى [را فرستادیم] که در حقیقت [ماجراى] آنان را قبلاً بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانى [را نیز برانگیختهایم] که [سرگذشت] ایشان را بر تو بازگو نکردهایم».
بنابراین به آن چه از داستان آنان که مفصلاً بیان شده است به صورت مفصل و آن چه که مجمل و خلاصه آمده است، به صورت مجمل ایمان میآوریم.
%%%%%
J اسم چند نفر از آنها در قرآن آمده است؟
"اسامی 25 نفر در قرآن آمدهاند که عبارتند از: آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، لوط، شعیب، یونس، موسی، هارون، الیاس، زکریا، یحیی، الیسع، ذالکفل، داود، سلیمان، ایوب، عیسی، محمدو اسباط (که اسم مجموعهای از پیامبران است) درود و سلام خدا بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و همهی آنها باد[128].
%%%%%
J پيامبران اولوالعزم چه كسانیاند؟
"این پیامبران پنج نفر هستند که خداوند به صورت فرد فرد در دو جای قرآن اسم آنها را آورده است.
1) در سورهی احزاب که میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ﴾ [الأحزاب: 7].
«و [یاد کن] هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و از [همه] آنان پیمانى استوار گرفتیم».
2) در سورهی شوری که میفرماید:
﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ﴾ [الشوری: 13].
«از [احکام] دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم».
%%%%%
J اولين رسول چه كسی است؟
"اولین پیامبر بعد از به وجود آمدن اختلاف در میان بشر، نوح علیه السلام بوده است.
آن گونه که خداوند میفرماید:
﴿۞إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ﴾ [النساء: 163].
«ما همچنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو [نیز] وحى کردیم».
﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۖ﴾ [غافر: 5].
«پیش از اینان قوم نوح و بعد از آنان دستههاى مخالف [دیگر] به تکذیب پرداختند».
%%%%%
J اختلاف چه زمانی به وجود آمد؟
"ابن عباس رضی الله عنه میفرماید:
«فاصلهزمانی بین آدم و نوح ده قرن بوده است در این ده قرن همه مردم بر یک شریعت و برنامه که همان دین صحیح الهی است، زیستهاند، بعد از آن مردم دچار اختلاف و انحراف از راه راست شدند[129]».
﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ [البقرة: 213].
«پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت».
%%%%%
J «خاتمالنبيين» خاتم پيامبران چه كسی است؟
"محمد صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر است و بعد از او پیامبر دیگری نخواهد آمد.
%%%%%
J دليل اينكه محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتمالنبيين است، چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ﴾ [الأحزاب: 40].
«محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید:
«إنه سيكون بعدي كذابون ثلاثون كلهم يدعي أنه نبي وأنا خاتمالنبيين ولا نبي بعدي»[130].
«همانا بعد از من 30 نفر دورغگو خواهند آمد که ادعای پیامبری میکنند و (بدانید) من خاتم پیامبران هستم وپیامبر دیگری بعد از من نخواهد آمد».
و نیز به علی[131] رضی الله عنه میفرماید: «ألا ترضی أن تكون مني بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنه لا نبي بعدي»[132] «آیا راضی نیستی بدان که منزلت تو در نزد من به مانند منزلت هارون نزد موسی باشد، با این تفاوت که بعد از من پیامبر دیگری نخواهد آمد».
و در حدیث دجال میفرماید: «و أنا خاتم النبيين ولا نبي بعدي»[133].
«من خاتم پیامبران هستم وپیامبر دیگری بعد از من نخواهد آمد».
ادلهی غیر اینها بسیارند.
%%%%%
J پيامبر ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم با چه چيزی بر ديگر پيامبران برتری داده شده است؟
"پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختصاصات بسیاری دارد که به صورت جداگانه تألیف شده است[134]. از جمله: همانگونه که گفتیم، خاتم پیامبران است.نیز اینکه سید و سرور فرزندان آدم علیه السلام است، آنگونه که خود در تفسیر آیه زیر میفرمایند:
﴿۞تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ﴾ [البقرة: 253].
«برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد».
و میفرماید: «أنا سيد ولد آدم ولا فخر»[135].
«من سرور اولاد آدم هستم و این امر نیز مایه فخر و کبر برای من نمیشود».
و از جمله این که خداوند او را برای عامهی جن و انس فرستاده است.
همانگونه که خود میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [الأعراف: 158].
«بگو اى مردم من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾ [سبأ: 28].
«ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید: «أعطيت خمساً لم يعطهن أحد قبلي: نصرت بالرعب مسيرة شهر وجعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً، فأيما رجل من أمتي أدركته الصلاة فليصل، وأحلت لي الغنائم ولم تحل لأحد قبلي، وأعطيت الشفاعة، وكان النبي يبعث إلی قومه خاصة وبعثت إلی الناس عامة»[136].
«پنج ویژگی به من داده شده است که به هیچ کدام از پیامبران قبل از من تعلق نگرفته است:
- در حالیکه به اندازه یک ماه با دشمنم فاصله داشته باشم، رعب و وحشت من در دل او میافتد.
- تمام سرزمین برای من پاک و مطهر و سجدهگاه قرار داده شده است. پس هر کس از امت من هر زمان که وقت نماز شد، در هر جا که باشد، میتواند نمازش را بخواند.
- گرفتن غنیمت برای من جایز است در حالیکه برای احدی قبل از من، جایز نبوده است.
- میتوانم روز قیامت به اذن خداوند شفاعت کنم.
- پیامبران قبل از من هر کدام به سوی قوم خود روانه شدهاند، اما من برای همهی مردم مبعوث گشتهام».
و نیز میفرماید: «والذي نفسي بيده لا يسمع بي أحد من هذه الأمة يهودي ولا نصراني ثم يموت ولم يؤمن بالذي أرسلت به إلاّ كان من أصحاب النار»[137].
«قسم به ذاتی که جانم در دست اوست اگر کسی از این امت یهودی باشد و یا نصرانی اسم من را بشنود و به آنچه آوردهام، ایمان نیاورد و سپس بمیرد، محققاً جایگاه او آتش جهنم خواهد بود».
در این زمینه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختصاصات دیگری نیز دارد که میتوان برای یافتن آنها در نصوص شرعی تفحص نمود[138].
J معجزه[139] پيامبران بر چه امری اطلاق میشود؟
معجزه، امری است خارقالعاده که همراه با تحدی[140] از جانب رسول[141] صورت میپذیرد و از معارضه دیگران در سلامت خواهد بود. معجزه دو گونه است:
حسی: که به وسیله احساس پنجگانهی انسان درک میشود، مانند خارج شدن شتر از صخره و یا تبدیل شدن عصا به مار، و یا سخن گفتن موجودات بیجان و امثال آن.
معنوی: که با بصیرت و قدرت درک و ذهن درک خواهد شد. مانند معجزه قرآن.
پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم دارای هر دو نوع معجزه بوده است. هیچ پیامبری معجزهای نیاورده، مگر این که پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم در آن باب معجزه بزرگتری داشته است. در زمینه محسوسات، دو نیم شدن ماه، نالیدن درخت خرما، فوران آب از میان انگشتان مبارکش، به سخن آمدن ران زهرآگین گوسفند درغذای ایشان، تسبیح گفتن غذای حضرت صلی الله علیه و آله و سلم . و غیر اینها موارد دیگری که روایات صحیح دربارهی آنها به تواتر رسیده است[142].
اما همانند معجزات دیگر پیامبران با گذشت زمان از بین رفتهاند و جز نامی از آنها باقی نمانده است و تنها معجزهی همیشگی و پایدار رسول الله قرآن است که عجائب و معجزات آن از بین نمیرود.
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾ [فصلت:42].
«از پیش روى آن و از پشتسرش باطل به سویش نمىآید وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده[صفات]».
%%%%%
J دليل معجزه بودن قرآن چيست؟
"دلیل اعجاز قرآن این است که این کلام در مدت بیشتر از 20 سال درحالی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که از فصیحترین مردمان و خوشکلامترین آنان و در عین حال بلیغترین و سخندانترین آنها درخواست نموده که اگر در معجزه بودن آن شک دارند، همانند آن را بیاورند. آن گونه که میفرماید:
﴿فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٣٤﴾ [الطور: 34].
«پس اگر راست مىگویند سخنى مثل آن بیاورند».
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ﴾ [هود: 13].
«بگو اگر راست مىگویید ده سوره برساختهشده مانند آن بیاورید».
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ﴾ [يونس: 38].
«بگو اگر راست مىگویید سورهاى مانند آن بیاورید».
اما هرچند که آنها بیشترین توان و قدرت خود را در جهت رد آیات قرآنی و تخریب آثار آن بکار میگرفتند و نیز با اینکه این آیات در جنس همان حروفی است که آنها بدان تکلم میکردند، و به وسیلهی آنها بر همدیگر تفاخر میکردند و مسابقه میدادند، نتوانستند همانند آن را بیاورند.
سپس قرآن پرده از عجز و ناتوانی آنها برداشت آنجا که فرمود:
﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [الإسراء: 88].
«بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد هرچند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند».
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید:
«ما من الأنبياء من نبي إلاّ وقد أعطي من الآيات ما مثله آمن عليه البشر وإنما كان الذي أوتيت وحياً أوحی الله إلیّ فأرجو أن أكون أكثرهم تابعاً يوم القيامة»[143].
«بر هرکدام از انبیاء که آیاتی نازل شده است، عدهای از انسانها بدو ایمان آوردهاند. امیدوارم در روز قیامت بیشترین افراد به دنبال آن آیاتی که خداوند آنها را بر من فرو فرستاده است، بیفتند».
مردمان بسیاری در زمینههای مختلف اعجاز قرآنی از جمله الفاظ و معانی و اخبار غیبی از گذشتگان و آیندگان تحقیق کرده و کتاب نوشتهاند[144]، اما تنها به اندازه گنجشکی که با منقارش آب رودخانه را میتواند بردارد، موفق به کشف عظمت قرآن شدهاند.
J دليل اين كه بايد به روز آخرت ايمان بياوريم، چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا وَرَضُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِنَا غَٰفِلُونَ ٧ أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨﴾ [يونس: 7- 8].
«کسانى که امید به دیدار ما ندارند و به زندگى دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافتهاند و کسانى که از آیات ما غافلند. آنان به [کیفر] آنچه به دست مىآوردند جایگاهشان آتش است».
﴿مَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖۚ﴾ [العنکبوت: 5].
«آنکه به دیدار خدا امید دارد [بداند که] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است».
﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ ٥ وَإِنَّ ٱلدِّينَ لَوَٰقِعٞ ٦﴾ [الذاريات: 5- 6].
«که آنچه وعده داده شدهاید راست است. و [روز] پاداش واقعیت دارد».
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا﴾ [غافر: 59].
«در حقیقت رستاخیز قطعاً آمدنى است در آن تردیدى نیست».
%%%%%
J ايمان به رستاخيز به چه معناست و شامل چه مواردی است؟
"ایمان به رستاخیز به معنای تصدیقِ آمدن و واقع شدن آن روز و خود را آماده کردن و توشهی خود را برداشتن برای آن است. ایمان به معاد شامل تصدیق نشانههای قیامت که بیتردید قبل از آن میآیند و ایمان به حقانیت مرگ و اتفاقات بعد از آن از جمله سوال و جواب در قبر و عذابها و نعمتهای آن و ایمان به دمیدن در صور و برخاستن مردگان از قبر و آن چه از اهوال و جزع و فزع مردم در قیامت وجود دارد و روز محشر و انتشار نامه اعمال و توزین اعمال به وسیلهی ترازو و ایمان به صراط و حوض و شفاعت و غیره و نیز بهشت و نعمتهای داخل آن که برترین آنها دیدن خداوند است و همچنین جهنم و عذاب آن که شدیدترین آن محروم شدن از دیدار الهی است، میشود.
%%%%%
J آيا كسی میداند، واقعه قيامت چه وقت اتفاق میافتد؟
"زمان آمدن قیامت جزء علومغیبی است که خداوند آن را به خود اختصاص داده است و هیچکس از مخلوقاتش از آن آگاه نیست. همانگونه که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: 34].
«در حقیقتخداست که علم [به] قیامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را که در رحمهاست مىداند و کسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و کسى نمىداند در کدامین سرزمین مىمیرد در حقیقتخداست [که] داناى آگاه است».
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ﴾ [الأعراف: 187].
«از تو دربارهی قیامت مىپرسند [که] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمىگرداند [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمىرسد».
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا ٤٢ فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ ٤٣ إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ ٤٤﴾ [النازعات: 42- 44].
«دربارهی رستاخیز از تو مىپرسند که فرارسیدنش چه وقت است. تو را چه به گفتگو در آن. علم آن با پروردگار تو است».
نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا در جواب این سئوال جبرئیل علیه السلام که قیامت چه وقت واقع خواهد شد؟ فرمود:
«ما المسئوول عنها بأعلم من السائل».
«سوال شونده[پیامبر] از سوالکننده [جبرئیل] نسبت به این مسأله آگاهی بیشتری ندارد [یعنی همهی مخلوقات در این زمینه به صورت یکسان هیچ گونه اطلاعاتی ندارند]».
اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه، نشانههایی از قیامت را بازگو میکند. و در روایت دیگری میفرماید:
«في خمس لايعلمهن إلّا الله تعالی» «پنج چیز راکسی جز خدا نمیداند» و آیهی 34 لقمان را تلاوت میفرماید.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: 34].
«در حقیقتخداست که علم [به] قیامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را که در رحمهاست مىداند و کسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و کسى نمىداند در کدامین سرزمین مىمیرد در حقیقتخداست [که] داناى آگاه است».
J نمونه نشانههای قيامت كه در قرآن آمده است، چيست؟
"مانند فرمودهی خداوند:
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ﴾ [الأنعام:158].
«آیـا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پارهاى از نشانههاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پـارهاى از نشانههاى پروردگارت [پدید] آید کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیرى در ایمانآوردن خود به دست نیاورده ایمانآوردنش سود نمىبخشد».
﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢﴾ [النمل: 82].
«و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد جنبندهاى را از زمین براى آنان بیرون مىآوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنانکه باید] به نشانههاى ما یقین نداشتند».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ ٩٦ وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ﴾ [الأنبياء: 96-97].
«تا وقتى که یاجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشتهاى بتازند. و وعده حق نزدیک گردد».
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠﴾ [الدخان: 10].
«پس در انتظار روزى باش که آسمان دودى نمایان برمىآورد».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١﴾ [الحج: 1].
«اى مردم از پروردگار خود پروا کنید چرا که زلزلهی رستاخیز امرى هولناک است».
%%%%%
J چند نمونه از نشانههای قيامت را كه در احاديث از آن سخن رفته است، رابياوريد.
"طلوع خورشید از مغرب[145]، خروج جانداری از زمین که سخن میگوید[146]، احادیث دجال[147]، جنگهای قبل از قیامت، نزول عیسی[148]، خروج دو قوم یأجوجو مأجوج[149]، انتشار دود در آسمان، باد نرمی که جان مؤمنان را قبض میکند[150]، ظاهر شدن آتش[151] و وقوع خسوفهایی در زمین و غیره.
%%%%%
J دليل ايمان به مرگ چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿۞قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ ١١﴾ [السجدة:11].
«بگو فرشته مرگى که بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مىشوید».
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ﴾ [آلعمران: 185].
«هرجاندارى چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده مىشود».
و خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠﴾ [الزمر: 30].
«قطعا تو خواهى مرد و آنان [نیز] خواهند مرد».
و همچنین خداوند میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ ٣٤﴾ [الأنبياء: 34].
«و پیش از تو براى هیچ بشرى جاودانگى [در دنیا] قرار ندادیم آیا اگر تو از دنیا بروى آنان جاویدانند؟».
﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن:26- 27]. «هرچه بر [زمین] است فانی است. و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند».
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾ [القصص: 88].
«جز وجه او همه چیز نابودشونده است».
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ﴾ [الفرقان: 58].
«و بر آن زندهای که نمىمیرد توکل کن».
و....
احادیثی[152] که در این زمینه وجود دارند، قابل شمارش نیستند. مسأله مرگ از امور شهودی است که هیچکس نسبت به آن جاهل نیست و شکی در آن ندارد، اما به سبب عناد و سرپیچی از اوامر الهی غیر از بندگان مخلص خداوند هیچکس به مقتضای ایمان به مرگ، عمل نمیکند.
در زمینهی ایمان به مرگ، معتقدیم که هر کس به هر دلیلی بمیرد یا کشته شود، مرگ او در زمان اجل مقرر خود بوده است و اجل او دچار هیچگونه نقصانی نشده است. چون خداوند میفرماید:
﴿كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ﴾ [الرعد: 2].
«هر کدام براى مدتى معین به سیر خود ادامه مىدهند».
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ ٣٤﴾ [الأعراف: 34].
«و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش».
وجوب ایمان به فتنهی قبر، عذاب و نعمتهای آن
J دليل قرآنی بر اينكه انسان در قبر دچار فتنه و امتحان و سوال و جواب ملائكه خداوند میشود و نيز دليل عذاب يا نعمتهای قبر چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠﴾ [المؤمنون: 100].
«نه چنین است این سخنى است که او گویندهی آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد».
﴿وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ ٤٥ ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ ٤٦﴾ [غافر: 45- 46].
«و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت. [اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه مىشوند و روزى که رستاخیز بر پا شود [فریاد مىرسد که] فرعونیان را در سختترین [انواع] عذاب درآورید».
﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ﴾ [إبراهيم: 27].
«خدا کسانى را که ایمان آوردهاند در زندگى دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند».
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ﴾ [الأنعام: 93].
«وکاش ستمکاران را در گردابهاى مرگ مىدیدى که فرشتگان [به سوى آنان] دستهایشان را گشودهاند [و نهیب مىزنند] جانهایتان را بیرون دهید امروز به [سزاى] آنچه به ناحق بر خدا دروغ مىبستید و در برابر آیات او تکبر مىکردید به عذاب خوارکننده کیفر مىیابید».
﴿سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١﴾ [التوبة: 101].
«به زودى آنان را دو بار عذاب مىکنیم سپس به عذابى بزرگ بازگردانیده مىشوند».
%%%%%
J دليل اين امور در سنت نبوی چيست؟
"احادیث صحیح در این زمینه آن قدر زیادند که به حد تواتر رسیدهاند.
یکی از این احادیث حدیث انس[153] رضی الله عنه است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«إن العبد إذا وضع في قبره وتولی عنه أصحابه وإنه ليسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فيقعدانه فيقولان: ما كنت تقول في هذا الرجل (محمد صلی الله علیه و آله و سلم )؟ فأما المؤمن فيقول: أشهد أنه عبدالله ورسوله فيقال له: انظر إلی مقعدك من النار قد أبدلك الله به مقعداً من الجنة فيراهما جميعاً- قال قتادة وذكر لنا أنه يفسح في قبره ثم رجع إلی حديث أنس-: قال وأما المنافق والكافر فيقال له: ما كنت تقول في هذا الرجل؟ يقول: لا أدري كنت أقول ما يقول الناس، فيقال لا دريت ولا تليت ويضرب بمطارق من حديد ضربة فيصيح صيحة يسمعها من يليه غير الثقلين»[154].
«هرگاه بندهای از بندگان خداوند در قبرش گذاشته میشود و یاران او از او دور میشوند، همانا صدای پایشان را میشنود. در این هنگام دو ملائکه به طرف او میآیند و او را مینشانند و از او سؤال میکنند: دربارهی این شخص-پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم - چه میگفتی؟ اگر این بنده مؤمن باشد، در جواب میگوید: شهادت میدهم که او بندهو فرستاده خداوند است. پس به او گفته میشود همینک به جایگاهت در آتش جهنم نگاه کن که خداوند آن را برای تو به باغی در بهشت تبدیل میکند. پس آن فرد هر دو منزلگاه خود- بهشت و جهنم- را میبیند».
قتاده میگوید: و انس به ما گفت که قبر او فراخی و گسترش مییابد سپس به حدیث انس برگشت- «و اما اگر بنده منافق و کافر باشد، به او گفته میشود: دربارهی این شخص چه گفتهای؟ او نیز در جواب میگوید: نمیدانم همان سخنی را که مردم دربارهی آن فرد میگفتند، من هم آن را گفتهام. پس به او گفته میشود: در دنیا نفهمیدی که آن شخص چه کسی بوده است و قرآن را هم نخواندهای و در این هنگام با گرزی (چکشی) از آهن ضربهای به او میزنند که در اثر درد آن ضربه فریادی سرمیدهد که غیر از جن و انس، تمام موجودات این صدای او را میشنوند».
و حدیثی که عبدالله بن عمر[155] رضی الله عنهما روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«إن أحدكم إذا مات عرض عليه مقعده بالغداة والعشي، إن كان من أهل الجنة فمن أهل الجنة، وإن كان من أهل النار فمن أهل النار فيقال هذا مقعدك حتی يبعثك الله يوم القيامة»[156].
«هر کدام از شما که میمیرد، صبحگاه و شامگاه جایگاه ابدیش، اگر بهشتی باشد در بهشت و اگر جهنمی باشد در آتش جهنم، به او نشان داده میشود و به او گفته میشود که این جایگاه ابدی تو تا روز قیامت است».
و حدیث آن دو قبری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کنار آنان عبور کرد و فرمود: «إنهما ليعذبان»[157].
«این دو نفر عذاب داده میشوند».
و حدیث ابوایوب[158] رضی الله عنه که فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون آمد در حالی که خورشید غروب کرده بود. در این حال صدایی شنید فرمود: «يهود تعذب في قبورها»[159].
«یهودی است که در قبرش عذاب داده میشود».
و حدیث اسماء[160] رضی الله عنها که روایت کرد: «قام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خطيباً فذكر فتنة القبر التي يفتتن فيها المرء فلما ذكر ذلك ضج المسلمون ضجة»[161].
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روزی بر سر منبر قرار گرفت و خطبهای داد که در آن دربارهی فتنهای که فرد در قبر دچار آن میشود، صحبت فرمودند. هنگامی که این مسایل را بیان مینمودند، ناله و فریاد اصحاب به آسمان میرسید».
و عایشه[162] رضی الله عنها نیز فرمود:
«ما رأيت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعد، صلی صلاة إلاّ تعوذ من عذاب القبر»[163].
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ندیدهام، مگر اینکه در هر نمازی که میخواند، از عذاب قبر به خداوند پناه میبرد». و در داستان ماه گرفتگی[164] که در مدینه رخ داد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب رضی الله عنهم امر کرد که از عذاب قبر به خداوند پناه ببرند.
تمامی این احادیث صحیح[165] هستند که نزدیک به 60 حدیث از آنها را که از طرق ثابتی از اصحاب روایت شدهاند در کتابمان که شرح (سُّلَّم) است، آوردهایم[166].
J دليل اين كه آدميان از قبرها برخاسته میشوند (رستاخيز)، چيست؟
"خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَيۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَيِّنَ لَكُمۡۚ وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾ إلی قوله ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّهُۥ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٦ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ ٧﴾ [الحج: 5-7].
«اى مردم اگر دربارهی برانگیختهشدن در شک هستید پس [بدانید] که ما شما را از خاک آفریدهایم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت کامل و [احیانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم و آنچه را اراده مىکنیم تا مدتى معین در رحمها قرار مىدهیم». تا آنجا که میفرماید: «این [قدرتنماییها] بدان سبب است که خدا خود حق است و اوست که مردگان را زنده مىکند و [هم] اوست که بر هر چیزى تواناست. و [هم] آنکه رستاخیز آمدنى است [و] شکى در آن نیست و در حقیقت خداست که کسانى را که در گورهایند برمىانگیزد».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ﴾ [الروم: 27].
«اوست آن کس که آفرینش را آغاز مىکند و باز آن را تجدید مىنماید و این [کار] بر او آسانتر است و در آسمانها و زمین نمونه والا[ى هر صفت برتر] از آن اوست و او ستشکستناپذیر سنجیدهکار».
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥ﴾ [الأنبياء: 104].
«همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمىگردانیم».
﴿وَيَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوۡفَ أُخۡرَجُ حَيًّا ٦٦ أَوَ لَا يَذۡكُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ يَكُ شَيۡٔٗا ٦٧﴾ [مريم: 66-67].
«و انسان مىگوید آیا وقتى بمیرم راستى زنده [از قبر] بیرون آورده مىشوم. آیا انسان به یاد نمىآورد که ما او را قبلاً آفریدهایم و حال آنکه چیزى نبوده است».
﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ ٧٧ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ﴾ [يس: 77-79] تا آخر سوره.
«مگر آدمى ندانسته است که ما او را از نطفهاى آفریدهایم پس بناگاه وى ستیزهجویى آشکار شده است. و براى ما مثالى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد گفت چه کسى این استخوانها را که چنین پوسیده است زندگى مىبخشد. بگو همان کسى که نخستینبار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشى داناست».
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ يَعۡيَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ بَلَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٣٣﴾ [الأحقاف: 33].
«مگر ندانستهاند که آن خدایى که آسمانها و زمین را آفریده و در آفریدن آنها درمانده نگردید مىتواند مردگان را [نیز] زنده کند آرى اوست که بر همه چیز تواناست».
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاهَا لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٣٩﴾ [فصلت: 39].
«و از [دیگر] نشانههاى او این است که تو زمین را افسرده مىبینى و چون باران بر آن فروریزیم به جنبش درآید و بردمد آرى همان کسى که آن را زندگى بخشید قطعاً زندهکننده مردگان است در حقیقت او بر هر چیزى تواناست».
و همچنین بسیاری از مثالهایی که خداوند در این باره آورده است، مثلاً اینکه با آب باران زمین را بعد از مرگ که با خشکی عارض آن شده است، سرسبز و پوشیده از گیاهان میکند پیامبر با این مثال در حدیث طولانی عقیلی مثال میزند آنگاه که میفرماید: «و لعمر الهک ما يدع علی ظهرها من مصرع قتيل ولا مدفن ميت إلا شقت عنه القبر حتی يخلقه من قبل رأسه فيستوی جالسا يقول ربک: مَهْيَمْ؟ (أي ما أمرک وما شأنک) لما کان منه يقول ربي أمس اليوم لعهده بالحياة يحسبه حديثا بأهله. قلت: يا رسول الله! کيف يجمعنا بعد ما تمزقنا الرياح والبلی والسباع؟ قال: انبئک بمثل ذلک في آلاء الله، الأرض أشرفت عليها وهي مدرة بالية فقلت: لا تحيا أبداً؟ فأرسل الله عليها السماء فلم تلبث عنها إلا أياماً حتی أشرفت عليها فإذا هي شربة واحدة ولعمر إلهک لهو أقدر علی أن يجمعکم من الماء علی أن يجمع نبات الأرض فتخرجون من الأصواء من مصارعکم... » الحديث.
«سوگند به بقای پروردگارت بر روی زمین هر جا کسی کشته شد و یا مرده ای دفن شد قبر وی شکافته شده (خداوند متعال) آن مرده یا مقتول را از طرف سر زنده نموده و میآفریند تا اینکه بلند شده ومینشیند. پروردگارت میفرماید: چطوری (در چه حالی یا چه مدت اینجایی)؟ میگوید پروردگارا دیروز یا همین امروز بود (که اینجوری شدم) بسبب اینکه زندگی دنیا و قبل از مرگ را نزدیک میبیند، چنین میپندارد که همین دیروز یا امروز بود که خانواده و بستگانش را ترک نموده است. گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، خداوند متعال چگونه ما را جمع مینماید بعد از اینکه بادها و فنا و فرسودگی و درندگان ما را از هم پاشیدهاند؟ فرمود: در میان نعمتهای خداوند نمونه و مثالی شبیه آن برایت ذکر میکنم. (مثلا) زمینی را میبینی که بصورت گلی خشک است میگویی هرگز زنده نخواهد شد (و در آن گیاهی نمیروید) اما خداوند از آسمان بر آن زمین باران میفرستد چند روزی نمیگذرد که دوباره به دیدن آن میروی میبینی که یکپارچه سرسبز و خرم شدهاست و سوگند به بقای پروردگارت او بر اینکه شما را به وسیله آب دوباره زنده گرداند تواناتر است (این کار برای او آسانتر است) از اینکه گیاهان را بر روی زمین برویاند. بنابراین از قبرها و مزارهایتان بیرون میآیید...».
%%%%%
J حكم آن كسی كه بعث (رستاخيز) را انكار میكند، چيست؟
"آن فرد با انکار رستاخیز به خداوند و پیامبران و کتابهای آسمانی کافر شده است.
خداوند میفرماید:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ ٦٧﴾ [النمل: 67].
«و کسانى که کفر ورزیدند گفتند آیا وقتى ما و پدرانمان خاک شدیم آیا حتما [زنده از گور] بیرون آورده مىشویم».
﴿۞وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَاقِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٥﴾ [الرعد:5].
«و اگر عجب دارى عجب از سخن آنان [=کافران] است که آیا وقتى خاک شدیم به راستى در آفرینش جدیدى خواهیم بود اینان همان کسانند که به پروردگارشان کفر ورزیدهاند و در گردنهایشان زنجیرهاست و آنان همدم آتشند و در آن ماندگار خواهند بود».
﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧﴾ [التغابن: 7].
«کسانى که کفر ورزیدند پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد بگو آرى سوگند به پروردگارم حتماً برانگیخته خواهید شد سپس شما را به [حقیقت] آنچه کردهاید قطعاً واقف خواهند ساخت و این بر خدا آسان است».
و در حدیثی که در صحیحین، ابوهریره[167] رضی الله عنه روایت میکند، آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند سبحان میفرماید:
«كذبني ابن آدم ولم يكن له ذلك وشتمني ولم يكن له ذلك، فأما تكذيبه إياي فقوله: لن يعيدني كما بدأني وليس أول الخلق بأهون عليّ من إعادته وأما شتمه إياي فقوله: اتخذ الله ولداً، وأنا الأحد الصمد لم ألد ولم أولد ولم يكن لي كفواً أحد»[168].
«آدمیزاد مرا تکذیب میکند و در حالی که این حق او نیست که مرا تکذیب نماید و او مرا شتم و ناسزا میگوید در حالی که این اجازه را نداشت که مرا شتم نماید. اما تکذیبی که دربارهی من روا میدارد، این است که میگوید: خداوند مرا آن گونه که بار اول خلق کرده است، دوباره زنده نمیکند. در حالی که خلقت دوم (رستاخیز) از خلقت اول سختتر نیست. اما ناسزایی که به من میدهد، این است که میگوید: خداوند فرزند دارد و این در حالی است که همانا من تنها و بینیاز هستم و نزاده و زاییده نشدهام و کسی هم همتای من نیست».
J دليل اين كه معتقديم در صور دميده میشود، چيست و اين دميدن چند بار صورت میگيرد؟
"خداوند میفرماید:
﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ ٦٨﴾ [الزمر: 68].
«و در صور دمیده مىشود پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است بیهوش درمىافتد مگر کسى که خدا بخواهد سپس بار دیگر در آن دمیده مىشود و بناگاه آنان بر پاى ایستاده مىنگرند».
در این دو آیه دوبار دمیدن ذکر شده است که بار اولِ دمیدن در صور برای گرفتن جان موجودات (صاعقه) و بار دومِ دمیدن، برای زندهگرداندن آنها (رستاخیز) است.
نیز خداوند میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَكُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِينَ ٨٧﴾ [النمل: 87].
«و روزى که در صور دمیده شود پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است به هراس افتد مگر آن کس که خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند».
اگر کسی «فزع» آورده شده در این آیه را به صاعقه معنی کند، منظور همان نفخه اولی است که در آیه فوق (سوره زمر) آورده شده است.
نیز حدیثی از امام مسلم هم آن را تأیید میکند، در آن حدیث آمده است که: «ثم ينفخ فيالصور فلا يسمعه أحد إلاّ أصغی ليتاً ورفع ليتاً - قال - وأول من يسمعه رجل يلوط حوض إبله- قال- فيصعق ويصعق الناس، ثم يرسل الله أو قال: ينزل الله مطراً كأنه الطل أو قال الظل- شعبة الشاك- فتنبت منه أجساد الناس ثم ينفخ فيه أخری فإذا هم قيام ينظرون...»[169] الحديث.
«... سپس در صور دمیده میشود هیچکس صدای آن را نمیشنود، مگر اینکه یکبار گردنش را پایین انداخته و سپس آن را بالا میبرد و میمیرد و فرمود: اولین کسی که آن صدا را میشنود، شخصی است که در حال حفر کانال آب برای شترانش است. با شنیدن این صدا آن فرد میمیرد و بقیه مردم هم پس از او میمیرند. سپس خداوند بارانی را میباراند، به مانند سایه یا مانند بارانِ در آفتاب که با آن بدن آدمیان دوباره و مانند گیاه سر از خاک بیرون میآورد. سپس صور دوم دمیده میشود که همهی مردم از قبرهایشان برمیخیزند و در حالی که چشمهایشان از حدقه درآمده است، نگاه میکنند».
و کسانی که فزع را غیر از «صاعقه» تفسیر نمودهاند، آن را نفخه دیگری غیر از دو نفخه قرار دادهاند که قبل از آن دو واقع میشود و این تفسیر را حدیثی طولانی در مورد صور تایید میکند که در آن سخن از سه بار دمیدن در صور آمده است: نفخهی فزع (ترس)، نفخهی صعق (مردن یکبارگی) و نفخهی قیام در برابر خداوند (رستاخیز)[170].
%%%%%
J در «قرآن کریم» روز حشر چگونه توصيف شده است؟
" در توصیف آن آیات زیادی وجود دارد از جمله:
﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ [الأنعام: 94].
«و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمدهاید».
﴿وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧﴾ [الکهف: 47].
«وآنان را گرد مىآوریم و هیچ یک را فرو گذار نمىکنیم».
﴿يَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِينَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا ٨٥ وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا ٨٦﴾ [مريم:85- 86].
«[یاد کن] روزى را که پرهیزگاران را به سوى [خداى] رحمان گروه گروه محشور مىکنیم. و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مىرانیم».
﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧ فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ ٨ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشَۡٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشَۡٔمَةِ ٩ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠﴾ [الواقعة: 7- 10].
«و شما سه دسته شوید. یاران دست راست کدامند یاران دست راست. و یاران چپ کدامند یاران چپ. و سبقتگیرندگان مقدمند».
﴿يَوۡمَئِذٖ يَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُۥۖ وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ فَلَا تَسۡمَعُ إِلَّا هَمۡسٗا ١٠٨﴾ [طه: 108].
«در آن روز [همه مردم] داعى [حق] را که هیچ انحرافى در او نیست پیروى مىکنند و صداها در مقابل [خداى] رحمان خاشع مىگردد و جز صدایى آهسته نمىشنوى».
و آن صدای نقل و انتقال به سوی محشر است، مانند صدای آهستهی شتر[171].
﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ﴾ [الإسراء: 97].
«و هرکه را خدا هدایت کند او رهیافته است و هرکه را گمراه سازد در برابر او براى آنان هرگز دوستانى نیابى و روز قیامت آنها را کور و لال و کر به روى چهرهشان درافتاده برخواهیم انگیخت».
%%%%%
J در سنت نبوی محشر به چه وصفی آمده است؟
" پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«يحشر الناس علی ثلاث راغبين راهبين، واثنان علی بعير، وثلاثة علی بعير، وأربعة علی بعير، وعشرة علی بعير، وتحشر بقيتهم النار، تقليل معهم حيث قالوا؛ وتصبح حيث أصبحوا؛ وتمسي معهم حيث أمسوا»[172].
«مردم به سه گونه حشر میشوند: همراه با خوف و رجا، در حالی که دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر تا ده نفر بر شتری قرار دارند و بقیه به سوی آتش جهنم برده میشوند و هرجا که بخواهند استراحت کنند، یا اگر بخواهند شب را روز و یا روز را به شب برسانند، آتش همراه آنان است و از آنان جدا نمیشود».
و انس بن مالک رضی الله عنه روایت میکند که فردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: ای فرستاده خدا چگونه کافر بر سر و رویش حشر میشود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«أليس الذي أمشاه علی الرجلين في الدنيا قادراً علی أن يمشيه علی وجهه يوم القيامة»[173].
«آن کس که او را در دنیا بر سر پاهایش نگهداشته بود و او را به راه میبُرد، قادر است روز قیامت هم بر سر و رویش او را نگه دارد».
و فرمود: «إنكم محشورون حفاة عراة غرلاً ﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ﴾ [الأنبياء: 104] إن أول الخلائق يكسی يوم القيامة إبراهيم...» الحديث[174].
«همانا شما پابرهنه و لخت و ختنه نشده آورده میشوید، «همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمىگردانیم» همانا اولین کسی که روز قیامت خداوند بر تن او لباس میپوشاند، ابراهیم است....
عایشه رضی الله عنها فرمود: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیا مردان و زنان برخی برخی دیگر را نگاه میکنند (در حالی که لخت هستند؟) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الأمر أشد من أن يهمهم ذلك»[175].
«همانا احوال آن روز سختتر است از آن که آنان به این کار بپردازند».
%%%%%
J موقف- مكان و زمان ايستادن در قيامت -در آيات قرآنی چگونه توصيف شده است؟
" خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢ مُهۡطِعِينَ مُقۡنِعِي رُءُوسِهِمۡ لَا يَرۡتَدُّ إِلَيۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡۖ وَأَفِۡٔدَتُهُمۡ هَوَآءٞ ٤٣﴾
[إبراهيم: 42- 43].
«و خدا را از آنچه ستمکاران مىکنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مىاندازد که چشمها در آن خیره مىشود. شتابان سر برداشته و چشم برهم نمىزنند و [از وحشت] دلهایشان تهى است».
﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا ٣٨﴾ [النبأ: 38].
«روزى که روح و فرشتگان به صف مىایستند و [مردم] سخن نگویند مگر کسى که [خداى] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گوید».
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَۚ مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾ [غافر: 18].
«و آنها را از آن روز قریب [الوقوع] بترسان آنگاه که جانها به گلوگاه مىرسد در حالى که اندوه خود را فرو مىخورند براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد».
﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ ٤﴾ [المعارج: 4].
«فرشتگان و روح در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مىروند».
﴿سَنَفۡرُغُ لَكُمۡ أَيُّهَ ٱلثَّقَلَانِ ٣١﴾ [الرحمن: 31].
«اى جن و انس زودا که به شما بپردازیم».
%%%%%
J موقف در سنت چگونه توصيف شده است؟
" در این زمینه احادیث فراوانی وارد شده است، از جمله:
حدیثی که ابن عمر رضی الله عنهما در تفسیر آیهی ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦﴾[176] [المطففین: 6]. از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکند که فرمود: «يقوم أحدهم في رشحه إلی أنصاف أذنيه»[177].
«هرکدام از آنها در عرقش که تا نزدیک گوشهایش میرسد، غرق شده است».
و حدیث ابوهریره رضی الله عنه که نقل میکندکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«يعرق الناس يوم القيامة حتی يذهب عرقهم في الأرض سبعين ذراعاً ويلجمهم حتی يبلغ آذانهم»[178].
«مردم در روز قیامت آن قدر عرق میکنند، که عرق آنان هفتاد ذراع در زمین فرو رفته ولی همچنان تا گوشهایشان میرسد».
ایمان به عرض و حساب و نشر صُحُف و میزان
J صفت عرض- نشان دادن كارنامه اعمال- و حساب در قرآن چگونه است؟
" خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنكُمۡ خَافِيَةٞ ١٨﴾ [الحاقة: 18].
«در آن روز شما [به پیشگاه خدا] عرضه مىشوید [و] پوشیدهاى از شما پوشیده نمىماند».
﴿وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّكَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢۚ﴾ [الکهف: 48].
«و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه مىشوند [و به آنها مىفرماید] به راستى همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز] به سوى ما آمدید بلکه پنداشتید هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهیم داد».
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ ٨٣ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤ وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمۡ لَا يَنطِقُونَ ٨٥﴾ [النمل: 83- 85].
«و آن روز که از هر امتى گروهى از کسانى را که آیات ما را تکذیب کردهاند محشور مىگردانیم پس آنان نگاه داشته مىشوند تا همه به هم بپیوندند. تا چون [همه کافران] بیایند [خدا] مىفرماید آیا نشانههاى مرا به دروغ گرفتید و حال آنکه از نظر علم بدانها احاطه نداشتید آیا [در طول حیات] چه مىکردید. و به [کیفر] آنکه ستم کردند حکم [عذاب] بر آنان واجب گردد در نتیجه ایشان دم برنیارند».
﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦ فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: 6- 8].
«آن روز مردم پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود. پس هرکه هموزن ذرهاى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید. و هرکه هموزن ذرهاى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید».
﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسَۡٔلَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٩٢ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٣﴾ [الحجر: 92- 93].
«پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهیم پرسید. از آنچه انجام مىدادند».
﴿وَقِفُوهُمۡۖ إِنَّهُم مَّسُۡٔولُونَ ٢٤﴾ [الصافات: 24].
«و بازداشتشان نمایید که آنها مسؤولند».
%%%%%
J اين موارد در سنت چگونه آمدهاند؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «من نوقش الحساب عذب» قالت عائشة: أليس يقول الله تعالی: ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾ [الانشقاق: 8]. قال: «ذلك العرض»[179].
«آن کس که در حساب مناقشه نماید عذاب داده میشود. عایشه فرمود: مگر خداوند نمیفرماید: ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾؟ فرمود: این که در آیه آمده است، منظور عرض است».
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «يجاء بالكافر يوم القيامة فيقال له: أرأيت لو كان لك ملء الأرض ذهباً كنت تفتدي به؟ فيقول: نعم فيقال: قد سئلت ما هو أيسر من ذلك. وفي رواية: فقد سألتك ما هو أهون من هذا وأنت في صلب آدم، أن لا تشرك بي فأبيت إلاّ الشرك»[180].
«آن روزکافر را میآورند و به او میگویند آیا اگر هم اکنون پر از زمین طلا و جواهر داشتی آنها را در راه آزادیت فدیه نمیدادی؟ میگوید: بله. به او گفته میشود: اما از تو در حالیکه در صلب آدم بودی بسیار کمتر از این خواسته شد و درخواست از تو این بود که برای خداوند شریک قرار ندهی. ولی همچنان تو مشرک شدی».
و فرمود:
«ما منكم من أحد إلاّ سيكلمه ربه ليس بينه وبينه ترجمان فينظر أيمن منه فلا يری إلاّ ما قدم من علمه، وينظر أشأم منه فلا يری إلاّ ما قدم، وينظر بين يديه فلا يری إلاّ النار تلقاء وجهه فاتقوا النار ولو بشق تمرة ولو بكلمة طيبة»[181].
«هر کدام از شما در حالی با پروردگارش صحبت میکند که در بین او و خدایش هیچ حایل و مترجمی قرار ندارد. در این هنگام آن فرد به سمت راست و چپ خود نگاه میکند و جز اعمال خود چیز دیگری را نمیبیند و جلوی خود را نگاه میکند، آتش جهنم را میبیند. پس خود را از آتش دوزخ برهانید، حتی اگر با دادن دانه خرمایی در راه خدا و یا گفتن کلمهی طیبه باشد.
و فرمود:
«يدنو أحدكم -يعني المؤمنين- منه ربه حتی يضع كنفه عليه فيقول عملت كذا وكذا فيقول نعم ويقول عملت كذا وكذا فيقول نعم فيقرره ثم يقول: إني سترت عليك فيالدنيا وأنا أغفرها لك اليوم»[182].
«هر کدام از شما - مؤمنین - پروردگارش به او نزدیک میشود، تا اینکه ستر و حجاب و حفاظ خداوند(سایهی رحمتش) بر وی قرار میگیرد. سپس میفرماید: آیا تو این کارها (منظور معاصی است، والله اعلم) را انجام دادی؟ میگوید: بله. میفرماید این کارها را انجام دادی میگوید: بله. سپس میفرماید: من آنها را در دنیا برای تو پوشاندم و امروز آنها را برای تو میبخشم».
%%%%%
J انتشار نامهها - كارنامهها - در قرآن چگونه توصيف شده است؟
خداوند میفرماید: ﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا ١٣ ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا ١٤﴾ [الإسراء: 13- 14].
«وکارنامه هر انسان را به گردن او بستهایم و روز قیامت براى او نامهاى که آن را گشاده مىبیند بیرون مىآوریم. نامهات را بخوان کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى».
﴿وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ ١٠﴾ [التکوير: 10].
«و آنگاه که نامهها زهم بگشایند».
﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا ٤٩﴾ [الکهف: 49].
«و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده مىشود آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک مىبینى و مىگویند اى واى بر ما این چه نامهاى است که هیچ [کار] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچکس ستم روا نمىدارد».
﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ كِتَٰبِيَهۡ ١٩﴾ [الحاقة: 19] تا ﴿ٱلۡخَٰطُِٔونَ ٣٧﴾ [الحاقة: 37].
«اما کسى که کارنامهاش به دست راستش داده شود گوید بیایید و کتابم را بخوانید». تا جایی که میفرماید: «که آن را جز خطاکاران نمىخورند».
و آیهی سورۀ انشقاق که خداوند میفرماید: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ ٧﴾ و فرموده است: ﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ ١٠﴾ [الإنشقاق: 7- 10].
«اما کسى که کارنامهاش به دست راستش داده شود» و فرمود: «و اما کسى که کارنامهاش از پشتسرش به او داده شود».
بر این موضوع دلالت دارد که کسی که کتابش را با دست راستش بگیرد، آن را از سمت جلویش برایش میآورند و اما آن کسی که با دست چپ نامهاش را بگیرد، آن را از پشت سرش به او میدهند.
%%%%%
J دليل اين امر در سنت نبوی چيست؟
در این مورد احادیث زیادی هست، من جمله این فرمودهی رسول خداست صلی الله علیه و آله و سلم : «يدنو أحدكم «يعني المؤمنين» منه ربه حتی يضع كنفه عليه فيقول عملت كذا وكذا فيقول نعم ويقول عملت كذا وكذا فيقول نعم فيقرره ثم يقول اني سترت عليك فيالدنيا وأنا أغفرها لك اليوم. ثم تطوي صحيفة حسناته وأما الآخرون أو الکفار فينادي عليهم علی رؤوس الأشهاد ﴿وَيَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ﴾ [هود: 18]»[183].
«هر کدام از شما - مؤمنین - پروردگارش به او نزدیک میشود، تا اینکه ستر و حجاب و حفاظ خداوند (سایه رحمتش) بر وی قرار میگیرد. سپس میفرماید: آیا تو این کارها (منظور معاصی است، والله اعلم) را انجام دادی؟ میگوید: بله. میفرماید این کارها را انجام دادی میگوید: بله. سپس میفرماید: من آنها را در دنیا برای تو پوشاندم و امروز آنها را برای تو میبخشم. سپس نامه نیکیهایش پیچیده میشود. اما دیگران یا همان کفار از سوی گواهان ندا زده میشود که «و گواهان خواهند گفت اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند».
عایشه رضی الله عنها فرمود: «یا رسول الله! آیا در روز قیامت، کسی در فکر محبوب یا دوست خود خواهد بود؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«يا عائشة! أما عند ثلاث فلا أما الميزان حتی يثقل أو يخف فلا، وأما عند تطاير الكتب إما يعطي بيمينه وإما يعطی بشماله فلا، وحين يخرج عنق من النار...»[184].
«ای عایشه در سه حالت خیر! در هنگام وزن کردن اعمال و اینکه آیا سنگین باشد یا سبک و در هنگام گرفتن کتابها -کارنامهها- و اینکه آیا با دست راست آن را بگیرد یا چپ و در هنگام بیرون آمدن گردنی از آتش دوزخ. در این حالت فرد تنها درگیر احوال خود است و دیگری را چه دوست و چه دشمن در یاد ندارد».
%%%%%
J ترازو و وزن كردن در قرآن چگونه توصيف شده است؟
" خداوند میفرماید:
﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧﴾ [الأنبياء: 47].
«و ترازوهاى داد را در روز رستاخیز مىنهیم پس هیچکس [در] چیزى ستم نمىبیند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلى باشد آن را مىآوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم».
﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨﴾ [الأعراف: 8].
«و در آن روز سنجش [اعمال] درست است پس هرکس میزانهاى [عمل] او گران باشد آنان خود رستگارانند».
﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣﴾
[المؤمنون: 103].
«و کسانى که کفه میزان [اعمال]شان سبک باشد آنان به خویشتن زیان زده [و] همیشه در جهنم مىمانند».
و خداوند در مورد کافران میفرماید: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥﴾ [الکهف:105].
«و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد».
%%%%%
J در اين باره از سنت نبوی چه دليلی وجود دارد؟
" احادیث بسیاری در این باره روایت شده است مانند:
حدیث بطاقه که درباره کسی است که شهادتین گفته است و تنها عمل نیک او غیر از اصل ایمان فقط همان شهادتین میباشد. اما اعمال بد او در نود و نه پرونده حجیم آورده شده است[185]. پس در روز قیامت خداوند آنها را در ترازو قرار میدهد و شهادتین از نود و نه پرونده سنگینتر است.
نیز حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در فضیلت ابن مسعود رضی الله عنه میفرماید:
«أتعجبون من دقة ساقيه، والذي نفسي بيده لهما في الميزان أثقل من أحد»[186].
«آیا از لاغری ساق پاهای ابن مسعود تعجب میکنید؟ قسم به آن کس که جان من در دست اوست، دو (ساق) پای او (منظوراعمال ابن مسعود)در ترازوی اعمال از کوه احد سنگینتر است».
و فرمود:
«إنه ليؤتی بالرجل العظيم السمين يوم القيامة لا يزن عندالله جناح بعوضة» -وقال[187]- اقرؤا ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾».
«روز قیامت مرد سنگین و بزرگی را به پیشگاه الهی میآورند که در نزد خداوند به اندازهی بال مگسی وزن ندارد» و فرمود: بخوانید: «و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد».
J در قرآن صراط چگونه آمده است؟
" خداوند میفرماید: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا ٧١ ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا ٧٢﴾ [مريم: 71- 72].
«و هیچکس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مىگردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است. آنگاه کسانى را که پرهیزگار بودهاند مىرهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مىکنیم».
﴿يَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۖ﴾ [الحديد: 12].
«آن روز که مردان و زنان مؤمن را مىبینى که نورشان پیشاپیششان و به جانب راستشان دوان است».
%%%%%
J توصيف آن در سنت چگونه آمده است؟
" در حدیث شفاعت آمده است که:
«يؤتی بالجسر فيجعل بين ظهري جهنم»[188] قلنا: يا رسول الله! وما الجسر؟ قال: «مدحضة مزلة عليه خطاطيف وكلاليب وحسكة مفلطحة لها شوكة عقيفاً تكون بنجد يقال لها: السعدان، يمر المؤمن عليها كالبرق وكالريح وكأجاويد الخيل والركاب، فناج مسلم وناج مخدوش ومكدوس في نار جهنم حتی يمر آخرهم يسحب سحباً» الحديث فی الصحيح.
«پلی را میآورند و بر پشت جهنم قرار میدهند. گفتیم: یارسول الله! این پل چیست؟ فرمودند: پلی بسیار خطرناک و لغزنده است که از هر دو طرف دارای خارها و قلابها و گیرههاست. خاری پیچان بر آن قرار دارد که در منطقه نجدمیروید و به آن سعدان میگویند. بعضی از مؤمنان مانند آذرخش، برخی به سرعت باد، برخی دیگر مانند اسب تیزرو از روی آن میگذرند. برخی از مسلمانان به سلامت و گروهی زخمی از آن عبور میکنند. گروهی نیز در آتش دوزخ میافتند، تا اینکه آخرین نفر از آنان از آتش جهنم خارج میشود».
ابوسعید خدری[189] رضی الله عنه میفرماید: «پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است».
%%%%%
J دليل اينكه خداوند قصاص افراد را از يكديگر میگيرد، در قرآن چيست؟
" خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾ [النساء: 40].
«در حقیقت خدا هموزن ذرهاى ستم نمىکند و اگر [آن ذره کار] نیکى باشد دو چندانش مىکند و از نزد خویش پاداشى بزرگ مىبخشد».
﴿ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡيَوۡمَۚ﴾ إلی قوله ﴿وَٱللَّهُ يَقۡضِي بِٱلۡحَقِّۖ﴾
[المؤمن: 17- 20].
«امروز هر کسى به [موجب] آنچه انجام داده است کیفر مىیابد امروز ستمى نیست» تا جایی که میفرماید: «و خداست که به حق داورى مىکند».
﴿وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٦٩﴾ [الزمر: 69].
«میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند».
%%%%%
J قصاص در سنت چگونه آورده شده است؟
" احادیث بسیاری در این زمینه روایت شده است مانند اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «أول ما يقضی بين الناس في الدماء»[190] «اولین گناه مردم که قضاوت دربارهی آن انجام میشود، گناه قتل است».
و میفرماید: «من كانت عنده مظلمة لأخيه فليتحلل منه اليوم فإنه ليس ثم دينار ولا درهم من قبل أن يؤخذ لأخيه من حسناته فإن لم يكن له حسنات أخذ من سيئات أخيه فطرحت عليه»[191].
«اگر کسی به فرد دیگری ظلمی روا داشته است، از او حلالیت بطلبد. چون که در آخرت درهم و دیناری وجود ندارد و از حسنات آن فرد گرفته میشود و بر حسنات مظلوم اضافه می گردد و اگر حسنهای نداشته باشد از سیئات مظلوم گرفته میشود و بر سیئات او میافزایند».
و میفرماید:
«يخلص المؤمنون من النار فيحبسون علی قنطرة بين الجنة والنار فيقص لبعضهم من بعض مظالم كانت بينهم في الدنيا حتی إذا هذبوا ونقُّوا أذن لهم في دخول الجنة»[192].
«مؤمنانی که از آتش جهنم بیرون میآیند، بر روی پلی بین بهشت و جهنم قرار میگیرند و قصاص ظلمهایی را که در دنیا در برابر همدیگر انجام دادهاند، پس میدهند تا اینکه پاک و تمیز شوند. سپس به آنان اجازه دخول به بهشت داده میشود».
%%%%%
J توصيف حوض در قرآن چگونه است؟
" خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١﴾ [الکوثر: 1].
«ما تو را [چشمه] کوثر دادیم».
%%%%%
J در سنت نبوی از حوض به چه صورت سخن گفته شده است؟
" احادیث بیشماری در این زمینه وارد شده است تا آنجا که این احادیث به حد تواتر رسیدهاند از جمله:
فرمودند: «من قبل از شما بر سر حوض حاضر میشوم»[193].
و فرمودند: «إني فرط لكم وإني شهيد عليكم وإني والله لأنظر إلی حوضي الآن»[194].
«من قبل از شما بر سر حوض حاضر میشوم و بر شما شهادت می دهم و قسم به خدا هماکنون حوضم را میبینم».
و فرمودند:
«حوضي مسيرة شهر ماؤهأبيض من اللبن وريحه أطيب من المسك وكيزانه كنجوم السماء من شرب منه فلا يظمأ أبدأ»[195].
«بزرگی حوض من به اندازه یک ماه راه رفتن است. آب داخل آن از شیر سفیدتر و از مُشک خوشبوتر است و جامهای درون آن به اندازهی ستارههای آسمان است. هر کس از آن بخورد، هیچگاه تشنه نمیشود».
و فرمودند: «أتيت علی نهر، حافتاه قباب اللؤلؤ المجوف فقلت: ما هذا يا جبريل؟ قال: هذا الكوثر»[196].
«بر سر نهری حاضر شدم که اطرافش را گنبدی از مرواریدهای توخالی پوشانده بود. گفتم: ای جبرئیل این نهر چیست؟ فرمود: کوثر است».
وجوب ایمان به وجود کنونی بهشت و جهنم و عدم فنای آن دو
J ايمان به بهشت و جهنم بر چه اساسی لازم است؟
" خداوند میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ﴾ [البقرة: 24- 25].
«از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید. و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است».
و آیات در این زمینه بسیارند.
و در حدیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: در دعایی که در نماز شب میخواند فرمود:
«ولك الحمد أنت الحق ووعدك الحق ولقاءك حق وقولك حق؛ والجنة حق والنار حق والنبيون حق ومحمد صلی الله علیه و آله و سلم حق والساعة حق»[197].
«سپاس فراوان توراسزد که همانا تو بر حقی و وعدههایت و لقایت و سخنانت هم حقند و بهشت و جهنم حقند و پیامبران و محمد صلی الله علیه و آله و سلم و روز قیامت برحقند».
و فرمود: «من شهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له؛ وأن محمداً عبده ورسوله وأن عيسی عبدالله ورسوله وكلمته ألقاها إلی مريم وروح منه والجنة حق والنار حق أدخله الله الجنة علی ما كان من العمل»[198]. أخرجاه وفي رواية «من أبواب الجنة الثمانية أيها شاء»[199].
«هر کس که شهادت بدهد که همانا هیچ خدایی غیر از الله حق نیست و تنها و بدون شریک و به تنهایی حق خدایی دارد و همانا محمد بنده و فرستاده اوست وعیسی نیز بنده و رسول و کلمه الهی است که بر مریم القاءشده است و بهشت و جهنم حقند، خداوند او را هرچند که اعمال شر فراوان داشته باشد، وارد بهشت میکند و در روایتی، از هرکدام از درهای هشتگانه بهشت که بخواهد او را وارد بهشت میکند».
%%%%%
J ايمان به بهشت و جهنم به چه صورت است؟
" ایمان به بهشت و جهنم به معنای تصدیق قطعی و یقینی است بر بودن آنها و تصدیق اینکه همینک این دو موجودند و خداوند آنها را تا ابد باقی میگذارد. این تصدیق شامل تمام خوشیهای بهشت و ناخوشیهای جهنم میگردد.
%%%%%
J بر چه اساس و دليلی است كه میگوييم، بهشت و جهنم همينک نيز وجود دارند؟
" خداوند به آماده بودن آنها خبر داده است.
دربارهی بهشت میفرماید:
﴿ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾ [آلعمران: 133].
«براى پرهیزگاران آماده شده است».
و درباره آتش جهنم میفرماید:
﴿أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ١٣١﴾ [آلعمران: 131].
«براى کافران آماده شده است».
و خداوند در کتابش به سکونت[200] آدم و حوا در بهشت قبل از خوردن از درخت بهشتی و فروافتادن بر زمین اشاره کردهاست و نیز به این که کافرین صبحگاه و شامگاه بر آتش جهنم عرضه میشوند[201]، خبر داده است.
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نيز میفرمايد:
«أطلعت في الجنة فرأيت أكثر أهلها الفقراء واطلعت النار فرأيت أكثر أهلها النساء»[202]. الحديث
«بر اهل بهشت اطلاع یافتم که بیشتر اهل آن را فقرا تشکیل میدادند و نیز بر اهل جهنم اطلاع یافتم که بیشتر اهل آن را زنان تشکیل میدادند».
و در صحبت از عذاب قبر آوردیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«إذا مات أحدكم يعرض عليه مقعده...»[203] الحديث.
«هر کدام از شما که بمیرد، جایگاهش را در بهشت یا دوزخ بر او عرضه میکنند».
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«أبردوا بالصلاة فإن شدة الحر من فيح جهنم»[204].
«هنگامیکه هوا بسیار گرم باشد، نماز ظهر را به تأخیر بیندازید که گرمای شدید از نفس و گرمای جهنم است».
و فرمود:
«اشتكت النار إلی ربها عزّوجل فقالت: ربي أكل بعضي بعضاً فأذن لها بنفسين في الشتاء ونفس في الصيف فأشد ما تجدون من الحر وأشد ما تجدون من الزمهرير»[205].
«جهنم به درگاه خداوند شکایت کرد که قسمتی از من قسمت دیگرم را میخورد پس خداوند به او اجازه داد که دوبار در زمستان و تابستان نفس بکشد که شدیدترین گرمای تابستانی و سرمای زمستانی هستند».
و فرمود: «الحمي من فيح جهنم فأبردوها بالماء»[206].
«براستی که تب از(جنس) گرمای جهنم است، پس آن را با آب سرد کنید».
و فرمود: «لمّا خلق الله الجنة والنار أرسل جبريل إلی الجنة فقال أذهب فانظر إليها...»[207] الحديث.
«آنگاه که خداوند بهشت و جهنم را آفرید، جبرئیل را به سمت بهشت فرستاد. به او فرمود: به آنجا برو و آن را نگاه کن» تا آخر حدیث.
این دو (بهشت و جهنم) در شب اسراء[208] و همچنین روزی که خورشید کسوف کرد[209]، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه شدند.
و در این زمینه احادیث صحیحی آمده است که به شمار نمیآید.
%%%%%
J دليل اينكه بهشت و جهنم باقی و فناناپذيرند، چيست؟
" خداوند در مورد بهشت میفرماید:
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: 100].
«همیشه در آن جاودانهاند این است همان کامیابى بزرگ».
﴿وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِينَ ٤٨﴾ [الحجر: 48].
«و نه از آنجا بیرون رانده مىشوند».
﴿عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ ١٠٨﴾ [هود: 108].
«بخششى است که بریدنى نیست».
﴿إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ ٥٤﴾ [ص: 54].
«در حقیقت این روزى ماست و آن را پایانى نیست».
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٖ ٥١﴾ إلی قوله ﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ [الدخان: 51- 56].
«به راستى پرهیزگاران در جایگاهى آسوده[اند]». تا جایی که میفرماید: «در آنجا جز مرگ نخستین مرگ نخواهند چشید».
و سایر آیاتی که خداوند به ابدیت بهشت و ابدیت اهل آن و عدم قطع بهشت از آنان و عدم خروج آنها از آن خبر داده است.
و دربارهی آتش جهنم میفرماید:
﴿إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ﴾ [النساء: 169].
«مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] براى خدا آسان است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا ٦٤ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ٦٥﴾ [الأحزاب: 64- 65].
«خدا کافران را لعنت کرده و براى آنها آتش فروزانى آماده کرده است. جاودانه در آن مىمانند نه یارى مىیابند و نه یاورى».
﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ٢٣﴾ [الجن: 23].
«و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند قطعاً آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند».
﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ ١٦٧﴾ [البقرة: 167].
«و از آتش بیرونآمدنى نیستند».
﴿لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ ٧٥﴾ [الزخرف: 75].
«[عذاب] از آنان تخفیف نمىیابد و آنها در آنجا نومیدند».
﴿لَا يُقۡضَىٰ عَلَيۡهِمۡ فَيَمُوتُواْ وَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ﴾ [فاطر: 36].
«حکم به مرگ بر ایشان [جارى] نمىشود تا بمیرند و نه عذاب آن از ایشان کاسته شود».
﴿إِنَّهُۥ مَن يَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ٧٤﴾ [طه: 74].
«در حقیقت هرکه به نزد پروردگارش گنهکار رود جهنم براى اوست در آن نه مىمیرد و نه زندگى مىیابد».
و سایر آیاتی که، خداوند در آنها و امثالشان به ما خبر میدهد که اهل جهنم کسانی هستند که شایستهی آنند. جهنّم برای آنها خلق شده و آنها برای جهنّم خلق شدهاند و تا ابد در آن جاویدانند، خداوند در این آیه که میفرماید: ﴿لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ﴾، قطع شدن عذاب و در آنجا که میفرماید: ﴿لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ٧٤﴾، فناپذیری آنها را نفی میکند همچنین با ﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ﴾ خروج از آن دو را نفی کرده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید:
«أما أهل النار الذين هم أهلها فإنهم لايموتون فيها ولا يحيون...»[210] الحديث؛
«اما آنهایی که اهل جهنم هستند، در آنجا نه میمیرند، نه زندگانی راحتی دارند».
و فرمودند:
«إذا صار أهل الجنة إلی الجنة وأهل النار إلی النار جيء بالموت حتی يجمل بين الجنة والنار ثم يذبح ثم ينادي منادٍ يا أهل الجنة لا موت، يا أهل النار لا موت فيزداد أهل الجنة فرحاً إلی فرحهم، ويزداد أهل النار حزناً إلی حزنهم»[211]- وفي لفظ[212]-: كل خالد فيما هو فيه، وفي رواية: ثم قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٣٩﴾[213] [مريم: 39].
«هر آنگاه که بهشتیان به بهشت و جهنمیان به جهنم میروند، مرگ را میآورند و آن را ذبح میکنند. سپس ندا درمیدهند: ای اهل بهشت مرگی ندارید و میگویند ای اهل جهنم مرگی در کار نیست. بدینوسیله بهشتیان خوشحال و جهنمیان اندوهگین میگردند» و در روایت دیگری آمده است «هر کس در آنجا که هست جاوید (برای همیشه) میماند». و در لفظ دیگری: «هر کس در جایی که هست برای همیشه در آنجا میماند». در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه را قرائت کردند: «و آنان را از روز حسرت بیم ده آنگاه که داورى انجام گیرد و حال آنکه آنها [اکنون] در غفلتند و سر ایمان آوردن ندارند».
مؤمنان در روز قیامت پروردگارشان را نظاره میکنند
J به چه دليل معتقديم كه مؤمنان در بهشت پروردگار خود را با چشم سر رؤيت میكنند؟
" خداوند میفرماید:
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾ [القيامة: 22- 23].
«آرى در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است. و به پروردگارش مىنگرد».
﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾ [يونس: 26].
«براى کسانى که کار نیکو کردهاند نیکویى [بهشت] و زیاده [بر آن] است».
و خدای بزرگ دربارهی کفار میفرماید:
﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥﴾ [المطففين: 15].
«زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند».
از آنجا که دشمنان خدا از دیدن او محروم میشوند، اولیاء و دوستان خداوند از آن برخوردار میگردند.
و در صحیحین از جریر بن عبدالله[214] رضی الله عنه روایت است که: به همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مجلسی نشسته بودیم که ایشان به ماه شب چهارده نگاه انداختند و فرمودند:
«إنكم سترون ربكم عيناً كما ترون هذا لا تضامون في رؤيته، فإن استطعتم أن لا تغلبوا علی صلاة قبل طلوع الشمس وصلاة قبل غروبها فافعلوا»[215].
«همانا شما خدایتان را با چشم میبینید، همانگونه که این ماه را میبینید و در دیدن آن خسته نمیشوید. پس اگر توانستید، نماز قبل از طلوع خورشید و نماز قبل از غروب آن را به جا بیاورید».
اینکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «همانگونه که این ماه را میبینید» در واقع نحوه دیدن خداوند را به نحوه دیدن ماه تشبیه کرده است [خود دیدن را نه آنچه که دیده میشود] و منظور تشبیه خداوند به ماه نبوده است. همانگونه که در حدیث «وحی به شیوه تکلم خداوند» فرمودند: «ضربت الملائكة بأجحتها خضعاناً لقوله كأنه سلسلة علی صفوان»[216]: «بالهای ملائکه در اثر خضوع و ترس در برابر شنیدن وحی الهی به لرزه درمیآیند، همانگونه که زنجیری بر صخرهای اصابت میکند».
این تشبیه، مشابهت بین نحوه شنیدن را بیان میکند نه مشابهت آنچه شنیده میشود.
زیرا خداوند برتر از آن است که در ذات و صفات حسنهی خود به یکی از مخلوقاتش تشبیه گردد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز بریست از اینکه کلام او بر تشبیه بین خالق و مخلوق تعبیر گردد، زیرا که او آگاهترین مردم نسبت به خدای عزوجل است.
در حدیث صهیب[217] رضی الله عنه که امام مسلم آن را روایت کرده است، میفرماید: «فيكشف الحجاب فما أعطوا شيئاً أحب إليهم من النظر إلی ربهم عزّوجل». ثم تلا هذه الآية: ﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾[218] [يونس: 26].
«حجاب برداشته میشود و نزد مؤمنان در بهشت هیچ نعمتی محبوبتر از دیدن خدایشان نیست. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آیهی «براى کسانى که کار نیکو کردهاند نیکویى [بهشت] و زیاده [بر آن] است» را تلاوت کردند.
در این زمینه احادیث صحیح و صریحی آمده است که در شرح (سلمالوصول) چهل و پنج حدیث از آنها را که از بیشتر از سی صحابی[219] روایت شده است، آوردهایم و هر کس که این موضوع (دیدن پروردگار توسط مؤمنین) را انکارکند، همانا کتاب خداوند و پیام پیامبران را تکذیب کرده است و از آن کسانی خواهد بود که خداوند درباره آنها میفرماید: ﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥﴾ [المطففين: 15].
«زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند».
از خداوند منان خواهانیم که ما را ببخشاید و نعمت دیدن خود را به ما نیز عطا نماید. آمین.
J به چه دليل بايد به شفاعت ايمان بياوريم و چه كسانی میتوانند شفاعت كنند و اين شفاعت شامل چه كسی میشود و شفاعت چه وقت روی میدهد؟
" خداوند بودن شفاعت را در قرآن چندین بار با شروطی سنگین ثابت کرده است و خبر داده است که شفاعت مُلک خداوند است و کسی دیگر حق دخالت در آن را ندارد. آنجا که میفرماید:
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ﴾ [الزمر: 44].
«بگو شفاعتیکسره از آن خداست».
اما اینکه شفاعت چه وقت واقع میشود، خداوند در قرآن آورده است که شفاعت تحت اراده و اذن او واقع میشود. یعنی هرگاه که خداوند اجازه شفاعت را به شافعی بدهد، آن شافع میتواند شفاعت کند.
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقرة: 255].
«کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند».
﴿مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ﴾ [يونس: 3].
«شفاعتگرى جز پس از اذن او نیست».
﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦﴾ [النجم: 26].
«و بسا فرشتگانى که در آسمانهایند [و] شفاعتشان به کارى نیاید مگر پس از آنکه خدا به هرکه خواهد و خشنود باشد اذن دهد».
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾ [سبأ: 23].
«و شفاعتگرى در پیشگاه او سود نمىبخشد مگر براى آن کس که به وى اجازه دهد».
و اما اینکه چه کسانی میتوانند شفاعت کنند، همانگونه که شفاعت بدون اذن خداوند واقع نمیشود، توانایی شفاعت نمودن نیز خاص اولیای الهی است که خداوند میفرماید:
﴿لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا ٣٨﴾ [النبأ: 38].
«سخن نگویند مگر کسى که [خداى] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گوید».
﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا ٨٧﴾ [مريم: 87].
«[آنان] اختیار شفاعت را ندارند جز آن کس که از جانب [خداى] رحمان پیمانى گرفته است».
و اینکه شفاعت دربارهی چه کسانی پذیرفته میشود، خداوند بیان فرمودهاند که شفاعت شافعان فقط درباره کسانی واقع میشود که خداوند از آنها راضی میباشد. همانگونه که میفرماید:
﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾ [الأنبياء: 28].
«و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد شفاعت نمىکنند».
﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾ [طه: 109].
«در آن روز شفاعت [به کسى] سود نبخشد مگر کسى را که [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید».
نیز میدانیم که خداوند جز از اهل توحید و اخلاص راضی نمیشود. چونکه خود دربارهی دیگران میفرماید:
﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾ [غافر: 18].
«براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد».
﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ ١٠١﴾ [الشعراء: 100- 101].
«در نتیجه شفاعتگرانى نداریم. و نه دوستى نزدیک».
﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨﴾ [المدثر: 48].
«از این رو شفاعت شفاعتکنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد».
در حدیث آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز شفاعت میکند و در روز قیامت در زیر عرش الهی به خداوند سجده میبرد و ابتدا آنگونه که خدایش به او یاد میدهد، حمد الهی را به جای میآورد. و اول از مسألهی شفاعت شروع نمیکند. سپس خداوند به او میفرماید که:
«ارفع رأسك وقُل يُسمع وسل تُعط واشفع تُشفع...»[220] الحديث.
«از سجدهات برخیز و بگو که آنچه میگویی، شنیده میشود و بخواه که آنچه بخواهی، به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میگردد... الحدیث»
و سپس خبر میدهد که به یکباره برای همهی موحدان گناهکار شفاعت نمیکند بلکه گروه گروه شفاعت صورت میگیرد. میفرماید: «فيحد لي حداً فادخلهم[221] الجنة».
«اندازهی مشخص برای من تعیین میگردد که آنها را وارد بهشت میکنم» سپس بر میگردد و سجده میبرد به همین صورت گروههای دیگر... تا آخر حدیث شفاعت.
و أبوهریره رضی الله عنه از ایشان پرسیدند: «چه کسی به شفاعت شما نزدیکتر است. فرمودند:
«من قال لا إله إلا الله خالصاً من قلبه»[222]. «آن کس که از روی اخلاص و حسن نیت قلبی حقوق «لاالهالاالله» را ادا نموده باشد».
%%%%
J شفاعت چند نوع است وبزرگترين آنها كدام است؟
بزرگترین شفاعت، شفاعت عُظمای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که در هنگام برپایی قیامت روی میدهد. آن زمان که مردم همه در صحرای محشر ایستادهاند و خداوند برای قضاوت در میان بندگانش میآید، صورت میگیرد. این شفاعت خاص و ویژه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و این فضیلت همان مقام محمود است که خداوند آن را وعده داده است.
همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾ [الإسراء:79]. «امید است که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».
و این در حالیست که مردم از تنگی موقف و طولانی شدن زمان و شدت نگرانی به ستوه آمدهاند و در عرق خود فرورفتهاند، در این هنگام برای اینکه خداوند آن وضعیت را فیصله دهد، از شافعان درخواست شفاعت مینمایند.
ابتدا نزد آدم علیه السلام سپس نوح علیه السلام و ابراهیم علیه السلام و موسی علیه السلام و عیسی بن مریم علیه السلام میآیند که هرکدام از آنها میگوید: خودم! خودم! در نهایت به نزد پیامبرمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم میآیند که ایشان این کار را انجام میدهد و میفرماید: «أنا لها» یعنی «من انجام دهندهی آن کارم».
تفصیلات آن در حدیث شفاعت در صحیحین[223] و غیره آمده است.
نوع دوم شفاعت: شفاعت در گشودن دروازهی بهشت است که اولین کس که دروازهی بهشت را میگشاید، محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و اولین امت که وارد آن میشود، امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است[224].
نوع سوم: شفاعت در حق کسانی که خداوند امر کرده است، وارد آتش جهنم شوند اما با این شفاعت وارد آن نمیشوند[225].
نوع چهارم: شفاعت برای موحدینی است که وارد آتش جهنم شدهاند. این شفاعت برای این است که از آن بیرون بیایند. آنان در آتش جهنم سوختهاند و به مانند زغال درآمدهاند، بعد از شفاعت، آنها را در آب زندگانی شست و شو میدهند. پس همانگونه که دانه در زمین مرغوب و آبدار میروید، دوباره سربرمیآورند[226].
نوع پنجم: شفاعت در بالا بردن درجات اقوامی از اهل بهشت[227].
این سه نوع فقط مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، بلکه ایشان در آن مقدم هستند و پس از ایشان انبیای دیگر الهی و ملائکه و اولیـاء و شهدا شفاعت میکنند. سپس خداوند کسانی را که در شماره نمیآیند، بدون شافع در سایه رحمت خاص خود از جهنم بیرون آورده و به بهشت میبرد[228].
نوع ششم: شفاعت در جهت تخفیف و کم کردن عذاب اهل دوزخ است که این شفاعت خاص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و فقط در حق ابوطالب صورت میگیرد. همانگونه که در احادیث امام مسلم آمده است[229].
و به صورت مداوم کفار و گناهکاران در جهنم انداخته میشوند. تا اینکه جهنم میگویند آیا هنوز از گناهکاران کسی مانده است که او را در من اندازید. در این هنگام خدای رب العزه قدم مبارک خود را در آن نهاده و بدینوسیله گوشههای آن به همدیگر نزدیک میشوند و عذاب خود را کم میکند و میگوید به عزتت قسم هرگز هرگز. و نعمتهای بهشتی بر اهل آن فزونی و بیشی مییابد، پس خداوند اقوامی را برای آن خلق میکند که از آن نعمتهای در بهشت برخودار و وارد آن شوند[230]. و در این زمینه نصوص فراوانی آمده است که به حساب نمیآیند و در کتاب و سنت آمدهاند.
%%%%
J آيا ورود افراد به بهشت يا خروج آنها از جهنم به وسيلهی اعمالشان است؟
" پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«قاربوا وسددوا واعلموا أنه لن ينجو أحد منكم بعمله» - قالوا: يا رسول الله! ولا أنت- قال: «ولا أنا إلا أن يتغمدني الله برحمة منه وفضل» وفي رواية: «سددوا وقاربوا وأبشروا فإنه لن يدخل الجنة أحداً عمله» - قالوا: ولا أنت يا رسول الله! قال: «ولا أنا إلا أن يتغمدني الله منه برحمة واعلموا أن أحب العمل إلی الله أدومه وإن قَلَّ»[231].
«به خداوند نزدیک شوید [با انجام مامورات و ترک منهیات] و بر انجام کارهای درست استقامت داشته باشید و بدانید که هیچکدام از شما با عمل خود وارد بهشت نمیشود. اصحاب فرمودند: حتی شما هم یارسولالله؟ فرمودند: حتی من هم. اما خداوند مرا با رحمت خود پوشانیده است».
و در روایت دیگری آمده است: «بر انجام کارهای درست استقامت داشته باشید وبه خداوند نزدیک شوید[با انجام مامورات و ترک منهیات] و بشارت دهید - تا آنجا که میفرماید: - بدانید محبوبترین اعمال نزد خداوند عملی است که پیوسته انجام گیرد، هرچند که کم باشد».
%%%%
J چگونه میتوان بين اين حديث [که ذکر شد] و آيهی ﴿وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٤٣﴾ [الأعراف: 43] «و به آنان ندا داده میشود كه اين همان بهشتی است كه آن را به [سبب] آنچه انجام مىداديد ميراث يافتهايد». تقريب معانی ايجاد كرد؟ يعنی چگونه میتوان اين دو را با هم جمع كرد؟
" هیچگونه منافاتی بین این دو نص وجود ندارد- الحمدلله- و حرف (باء) که در آیه فوق آمده است باء سبب است. بدان دلیل که اعمال صالح سبب ورود به بهشت میشود و اگر این سبب موجود نباشد، ورود به بهشت هم میسر نمیشود. چونکه وجود هر مسببی به دلیل بودن سبب آن است. (باء) قیمت (ثمن، بها) در این آیه وجود ندارد. یعنی اعمال قیمت (بهای) ورود به بهشت نیستند. زیراکه بنده هرچند به اندازهی عمر دنیا هم فرصت داشته باشد و در این مدت زمان طولانی هر روز روزه بگیرد و هر شب را شبزندهداری نماید و از معاصی خود را بدور دارد، با تمام این اعمال به اندازه یکصدم از کوچکترین نعمتهای خداوند را ظاهری یا باطنی شکرگزاری نکرده است. پس مجموعهی عمل ناقصش چگونه میتواند بهای ورود به بهشت باشند.
﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ ١١٨﴾ [المؤمنون: 118].
«پروردگارا ببخشاى و رحمت کن [که] تو بهترین بخشایندگانى».
J ايمان به انواع تقدير الهی عموماً به چه علت واجب است؟
" خداوند میفرماید:
﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨﴾ [الأحزاب: 38].
«و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر [و متناسب با توانایى] است».
﴿وَلَٰكِن لِّيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗا﴾ [الأنفال: 42].
«تا خداوند کارى را که انجامشدنى بود به انجام رساند».
﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا ٣٧﴾ [الأحزاب: 37].
«و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد».
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ﴾ [التغابن: 11].
«هیچ مصیبتى جز به اذن خدا نرسد و کسى که به خدا بگرود دلش را به راه آورد و خدا[ست که] به هر چیزى داناست».
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ [آلعمران: 166].
«و روزى که [در احد] آن دو گروه با هم برخورد کردند آنچه به شما رسید به اذن خدا بود [تا شما را بیازماید] و مؤمنان را معلوم بدارد».
﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾ [البقرة: 156- 157].
«[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند».
و آیات دیگر در این زمینه.
و همانگونه که در حدیث جبرئیل علیه السلام آورده شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی ارکان ایمان فرمودند:
«و تؤمن بالقدر خيره وشره»[232].
«و اینکه به قدر چه خیر و چه شر آن ایمان بیاوری».
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید: «واعلم إن ما أصابك لم يكن ليخطئك وما أخطأك لم يكن ليصيبك»[233]. «و بدان آنچه (بر شما مقدر شده باشد) که به تو اصابت کند از تو تجاوز نخواهد کرد و آنچه بر تو مقدر نگردیده باشد به تو اصابت نخواهد کرد».
و فرمودند: «وإن أصابك شيء فلا تقل لو أني فعلت لكان كذا وكذا ولكن قل: قدر الله وما شاء فعل»[234] «و اگر چیزی به تو رسید هرگز مگو که «اگر آن کار را میکردم، چنان و چنین میشد» بلکه بگو «تقدیر خداوندی بوده است و آنچه را او بخواهد انجام میدهد».
و فرمودند: «كل شيء بقدر حتی العجز والكيس»[235].
«هر امر تقدیر مخصوصی دارد حتی ناتوانی و زیرکی هم»
و احادیث دیگری در این معنا.
مراتب ایمان به قدر و أدلهی آن
J ايمان به قدر چند مرتبه است؟
" ایمان به قدر چهار مرتبه است:
مرتبهی یکم: ایمان به اینکه علم خداوندی فراگیرنده و دربردارندهی هرچیزی است و ذرهای هم در آسمانها و زمین از علم او مخفی نمیماند. و خداوند قبل از خلقت به تمام مخلوقاتش و رزق و روزیشان و زمان مرگشان و سخنانشان و اعمالشان و تمام حرکات و سکناتشان و نهان و آشکارشان آگاه بوده است و میدانسته که کدام یک از آنها اهل بهشت و کدامیک اهل دوزخ است.
مرتبهی دوم: ایمان به اینکه خداوند تمام اینها را نوشته است و آنچه را که علمش بدان راه یافته است، (شامل تمام هستی و جزئیاتشان) به کتابت در آورده است و در ضمن این مرحله ایمان به لوح و قلم وجود دارد.
مرتبهی سوم: ایمان به مشیت نافذ الهی و قدرت کامل و جامع خداوندی. این دو (قدرت و مشیت) از جهت آنچه که بوده و خواهد بود، متلازم همدیگرند. اما از جهت آنچه که نبوده و نخواهد بود، تلازمی با یکدیگر ندارند. به این صورت که آنچه خداوند بخواهد، با قدرت عظیم خود آن را میآفریند و آن چیز خواهد بود و آنچه را نخواهد، آفریده نمیشود، به دلیل اینکه مشیت الهی بر آن قرار نگرفته است، نه به خاطر اینکه قدرت الهی بر آن چیره نشده باشد، خداوند بالاتر از آن است:
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعۡجِزَهُۥ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا ٤٤﴾ [فاطر: 44].
«و هیچ چیز نه در آسمانها و نه در زمین خدا را درمانده نکرده است چرا که او همواره داناى تواناست».
مرتبهی چهارم: ایمان به اینکه خداوند خالق هر چیزی است و هیچ ذرهای در آسمانها و زمین و در بین آنها وجود ندارد، مگـر اینکـه خداوند خالق آن و خالق حرکات و سکنات آن است و هیچ خالق و ربی غیر او وجود ندارد.
%%%%
J دليل مرتبه اول يعنی ايمان به علم چيست؟
" خداوند فرمودند:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ﴾ [الحشر: 22].
«اوست خدایى که غیر از او معبودى نیست دانندهی غیب و آشکار است».
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا ١٢﴾ [الطلاق: 12].
«و به راستى دانش وى هر چیزى را در بر گرفته است».
﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِۖ لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ﴾ [سبأ: 3].
«[همان] داناى نهان[ها] که هموزن ذرهاى نه در آسمانها و نه در زمین از وى پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن است».
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ﴾ [الأنعام: 59].
«و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمىداند».
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ [الأنعام: 124].
«خدا بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد».
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٧﴾ [القلم: 7].
«پروردگارت خود بهتر مىداند چه کسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راهیافتگان داناتر است».
﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰكِرِينَ ٥٣﴾ [الأنعام: 53].
«آیا خدا به [حال] سپاسگزاران داناتر نیست».
﴿أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠﴾ [العنکبوت: 10].
«آیا خدا به آنچه در دلهاى جهانیان است داناتر نیست».
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠﴾ [البقرة:30].
«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید».
﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١﴾ [البقرة: 216].
«و بسا چیزى را خوش نمىدارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مىدارید و آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانید».
در حدیث صحیحی آمده است که مردی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: یا رسول الله! آیا اهل بهشت و جهنم همینک شناخته شدهاند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بله. آن مرد پرسید: پس عمل انسانها چه جایگاهی دارد؟ فرمودند: «كل يعمل لما خلق له أو لما يسر له»[236].
«هرکس در جهت بدستآوردن آنچه که برای او قرار داده شده و برای او آسان گشته است، عمل میکند».
و نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی اولاد مشرکین سؤال شد. فرمود: «الله أعلم بما كانوا عاملين»[237].
«خداوند عالم است بدانچه که آنها بدان عمل میکردند».
و نیز میفرمایند:
«إنالله خلق للجنة أهلاً خلقهم لها وهم في أصلاب أبائهم وخلق للنار أهلاً خلقهم لها وهم في أصلاب أبائهم»[238].
«خداوند عدهای را برای بهشت خلق کرد، درحالیکه آنها هنوز در اصلاب (پشت) پدرانشان هستند و عدهای را نیز برای جهنّم خلق کرد، درحالیکه آنها هنوز در اصلاب (پشت) پدرانشان هستند».
و نیز میفرمایند:
«إن الرجل ليعمل عمل أهل الجنة فيما يبدو للناس وهو من أهل النار، وإن الرجل ليعمل عمل أهل النار فيما يبدو للناس وهو من أهل الجنة»[239].
«همانا کسانی هستند که اعمالی را انجام میدهند که در نظر مردم عمل اهل بهشت است اما آن فرد جزء کسانی است که در آتش دوزخ خواهد بود و کسانی نیز اعمالی را انجام میدهند که عمل جهنمیان است، اما آن فرد در بهشت خواهد بود».
و در این زمینه نیز میفرمایند:
«ما منكم من نفس إلا وقد علم الله منزلها من الجنة والنار»[240] قالوا: يا رسول الله! فلم نعمل أفلا نتكل؟ قال: «لا، اعملوا فكل ميسر لما خلق له» ثم قرأ: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ ٧ وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ ٨ وَكَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٩ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ ١٠﴾ [اليل: 5- 10].
«هیچ نفسی در روی زمین وجود ندارد، مگر اینکه خداوند به مکان او در بهشت و جهنم آگاه است. به رسول الله گفتند: پس برای چه دیگر ما عمل انجام دهیم و آیا بهتر نیست که توکل نماییم، بر آنچه که خداوند میداند؟ فرمودند: خیر، عمل صالح انجام دهید که هر کس به سمت آنچه برای او خلق شده است، حرکت میکند. پس این آیه را تلاوت کردند: «اما آنکه [حق خدا را] داد و پروا داشت. و [پاداش] نیکوتر را تصدیق کرد. بزودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت. و اما آنکه بخل ورزید و خود را بىنیاز دید. و [پاداش] نیکوتر را به دروغ گرفت. بزودى راه دشوارى به او خواهیم نمود».
%%%%
J ايمان به كتابت مقادير يعنی مرتبه دوم به چه دليل واجب است؟
" خداوند میفرماید:
﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ ١٢﴾ [يس: 12].
«و هر چیزى را در کارنامهاى روشن برشمردهایم».
﴿إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ﴾ [الحج: 70].
«اینها [همه] در کتابى [مندرج] است».
و خداوند در جدال موسی و فرعون میفرماید:
﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ ٥١ قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ٥٢﴾ [طه: 51- 52].
«گفتحالِ نسلهاى گذشته چگونه است. گفت علم آن در کتابى نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مىکند و نه فراموش مىنماید».
و میفرماید:
﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ١١﴾ [فاطر: 11].
«و هیچ مادینهاى بار نمىگیرد و بار نمىنهد مگر به علم او و هیچ سالخوردهاى عمر دراز نمىیابد و از عمرش کاسته نمىشود مگر آنکه در کتابى [مندرج] است در حقیقت این [کار] بر خدا آسان است».
و سایر آیات در این زمینه.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید:
«ما من نفس منفوسة إلا وقد كتب الله مكانها من الجنة والنار وإلا وقد كتبت شقية أو سعيدة»[241]. «هیچ نفسی وجود ندارد مگر اینکه خداوند مکان او را در بهشت یا جهنم و نیز سعادت و شقاوت او را نوشته است».
و مثال دیگر در این زمینه:
سراقه بن مالک بن جعشم رضی الله عنه [242] از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: «يا رسول الله! بين لنا ديننا كأنا خلقنا الآن فيم العمل اليوم أفيها جفت به الأقلام وجرت به المقادير أم فيها نستقبل؟» قال: «لا بل فيها جفت به الأقلام وجرت به المقادير» قال: ففيم العمل؟ فقال: «اعملوا فكل ميسر- وفي رواية- كل عامل ميسر لعمله»[243].
«یا رسول الله برایمان بیان کن اینک که ما خلق شدهایم عملمان چه جایگاهی دارد؟ آیا عملی که ما انجام میدهیم قبلاً خداوند به آن علم داشته است یا بعد از آن به آن آگاهی مییابد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خیر بلکه خداوند قبلاً آن را دانسته و در لوح آن را نوشته است. آن مرد پرسید: پس عمل ما چه جایگاهی دارد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عمل صالح انجام دهید که هر عاملی به سمت عملی که برای او قرار داده شده است، در حرکت است». و احادیث دیگر..
%%%%
J چند دسته از تقادير در اين مرتبه داخل میشوند؟
" پنج دسته از تقدیرها وجود دارد که در این مرتبه وارد شده و همهی آنها به علم الهی برمیگردند.
تقدیر اول: کتابتی که پنجاه هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین و به هنگام خلقت قلم صورت گرفته است که همان تقدیر ازلی است.
تقدیر دوم: تقدیر عمری هنگامی که «میثاق» از آدمیان گرفته شد. روزی که خدا به آدمیان فرمود: ﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ﴾ [الأعراف: 172] «آیا پروردگار شما نیستم» (یعنی همان روز الست).
تقدیر سوم: تقدیر عمری دیگری هنگام خلقت نطفه در رحم.
تقدیر چهارم: تقدیر سالیانه در شب قدر.
تقدیر پنجم: تقدیر روزانه.
این مورد شامل به وقوع پیوستن تقدیرهای پیشین است.
%%%%
J دليل تقدير ازلی چيست؟
" خداوند میفرماید: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ﴾ [الحديد: 22].
«هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابى است».
و در حدیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که:
«كتب الله مقادير الخلائق قبل أن يخلق السموات والأرض بخمسين ألف سنة، قال: وعرشه علی الماء»[244]. «خداوند پنجاه هزار سال قبل از آنکه آسمانها وزمین را خلق کند، مقادیر مخلوقات را نوشته است و فرمود که عرش الهی برآب قرار دارد».
و میفرماید:
«إن أول ما خلق الله القلم فقال له: اكتب فقال رب وماذا أكتب؟ قال: اكتب مقادير كل شيء حتی تقوم الساعة»[245]. «اولین چیزی که خداوند خلق نمود، قلم بود. بدان فرمود: بنویس. گفت: خداوندا چه بنویسم؟ فرمود: تقدیر هر چیز را تا روز قیامت بنویس».
و میفرماید:
«يا أبا هريرة! جف القلم بما هو كائن...» الحديث. «ای ابوهریره، [بدان که] قلم آنچه را صورت میگیرد، نوشته است».
%%%%
J دليل تقدير عمری در روز ميثاق چيست؟
" خداوند فرمودند:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ﴾ [الأعراف: 172].
«و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریهی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا، گواهى دادیم».
و اسحاق بن راهویه[246] روایت میکند که مردی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: يا رسول الله! أتُبتدأ الأعمال أم قد مضی القضاء فقال: «إن الله تعالی لما أخرج ذرية آدم من ظهره أشهدهم علی أنفسهم، ثم أفاض بهم في كفيه فقال: هؤلاء للجنة، وهؤلاء للنار، فأهل الجنة ميسرون لعمل أهل الجنة، وأهل النار ميسرون لعمل أهل النار»[247].
«ای رسول خدا آیا اعمال به صورت ناگهانی صورت میگیرد یا اینکه قبلاً قضای الهی بر آنها رانده شده است؟ فرمود: آنگاه که خداوند بنیآدم را از اصلابشان به دنیا آورد، آنها را بر نفس خود شاهد گرفت سپس آنها را در دو دستش بُرد و قرار داد و فرمود: اینها برای بهشت هستند و اینها برای دوزخ، پس برای اهل بهشت انجام عمل اهل بهشت ممکن میشود و برای اهل دوزخ عمل اهل آن».
و در موطأ آمده است که از عمر بن خطاب[248] رضی الله عنه در مورد آیهی 172 سورهی اعراف سوال شد که فرمود:
سمعتُ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم يسأل عنها فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «إن الله تبارك وتعالی خلق آدم ثم مسح علی ظهره بيمينه حتی استخرج منه ذرية فقال: خلقتُ هؤلاء للجنة وبعمل اهل الجنة يعملون، ثم مسح ظهره فاستخرج منه ذرية فقال: خلقتُ هؤلاء للنار وبعمل أهل النار يعملون...»[249] الحديث بطوله.
شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از او در این مورد سؤال شد، پس ایشان فرمود: «همانا خداوند تبارک و تعالی آدم را خلق کرد، سپس با دست راستش بر پشت او کشید تا اینکه تعدادی از ذریه و فرزندان او خارج شدند و فرمود: اینها را برای بهشت آفریدم و آنها به انجام عمل اهل بهشت میپردازند. سپس بر پشت او کشید و از ذریهی او خارج شدند، سپس فرمود: اینها را برای دوزخ خلق کردم و آنها به انجام عمل اهل دوزخ میپردازند».
و ترمذی نیز از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما آورده است که:
«خرج علينا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وفي يده كتابان فقال: «أتدرون ما هذان الكتابان؟» فقلنا: لا يا رسول الله! إلا أن تخبرنا، فقال للذي في يده اليمنی: «هذا كتاب من رب العالمين فيه أسماء أهل الجنة وأسماء آبائهم وقبائلهم. ثم أجمل علی آخرهم فلا يزاد فيهم ولا ينقص منهم أبداً» ثم قال للذي في شماله: «هذا كتاب من رب العالمين فيه أسماء أهل النار وأسماء آبائهم وقبائلهم، ثم أجمل علی آخرهم فلا يزاد فيهم ولا ينقص منهم أبداً» فقال أصحابه: ففيم العمل يا رسول الله! إن كان أمر قد فرغ منه؟ فقال: «سددوا وقاربوا فإن صاحب الجنة يختم له بعمل أهل الجنة وإن عمل أي عمل وإن صاحب النار يختم له لعمل أهل النار وإن عمل أي عمل». ثم قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بيديه فنبذهما ثم قال: «فرغ ربكم من العباد فريق في الجنة وفريق في السعير»[250].
«پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالیکه دو کتاب در دستانش بود، بیرون آمد فرمود: آیا میدانید که این دو کتاب چیست؟ گفتیم: خیر، ای پیامبر خدا مگر اینکه شما از آنها خبر دهید. دربارهی آنی که در دست راستش بود، فرمود: این کتابیست از ربالعالمین که اسامی اهل بهشت و اسامی پدران آنها و قبائلشان در آن است و آن را تمام کرده است بگونهای کهنه چیزی به آن اضافه و نه چیزی از آن کم میشود. پس دربارهی آنکه در دست چپش بود، فرمود: این کتابیست از ربالعالمین که اسامی اهل دوزخ و اسامی پدران آنها و قبائلشان در آن است و آن را تمام کرده است بگونهای که نه چیزی به آن اضافه میشود و نه چیزی از آن کم میگردد. اصحاب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند که یا رسول الله! اگر این امور دانسته شده است، دیگر چرا ما اعمال صالح انجام میدهیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بر انجام کارهای درست استقامت داشته باشید و قصد نزدیکی به خدا را کنید، که آن کس که باید به بهشت برود، سرانجام و خاتمهی او بوسیلهی عمل اهل بهشت و آن کس که به جهنم باید برود، سرانجام و خاتمهی او بوسیلهی عمل اهل جهنم زده میشود. سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنچه را در دستانش بود، بر زمین گذاشت و فرمود: خدایتان از کار بندگانش فراغت یافته است و گروهی از آنها به بهشت میروند و گروهی در جهنم خواهند بود».
%%%%
J دليل تقدير عمری كه در هنگام خلقت نطفه صورت میگيرد، چيست؟
" خداوند میفرماید:
﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡۖ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾ [النجم: 32].
«وى از آن دَم که شما را از زمین پدید آورد و از همانگاه که در شکمهاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید به [حال] شما داناتر است پس خودتان را پاک مشمارید او به [حال] کسى که پرهیزگارى نموده داناتر است».
و در صحیحین از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که:
«إن أحدكم ليجمع خلقه في بطن أمه أربعين يوماً نطفة، ثم يكون علقة مثل ذلك، ثم يكون مضغةً مثل ذلك، ثم يرسل إليه الملك فينفخ فيه الروح، ويؤمر بأربع كلمات، يكتب رزقه، وأجله، وعمله، وشقي أو سعيد، فوالذي لا إله غيره، إن أحدكم ليعمل بعمل أهل الجنة حتی ما يكون بينه وبينها إلا ذراع فيسبق عليه الكتاب فيعمل بعمل أهل النار فيدخلها. وإن أحدكم ليعمل بعمل أهل النار حتی ما يكون بينه وبينها إلا ذراع فيسبق عليه الكتاب فيعمل بعمل أهل الجنة فيدخلها»[251].
«همانا هرکدام از شما خلقتش ابتدا چهل روز بصورت نطفه سپس چهل روز بصورت علقه (خون بسته شده) سپس چهل روز به صورت مضغه (پاره گوشت) است. سپس ملائکهای بر آن فرستاده میشود و روح در آن دمیده میگردد. ملائکه مأمور به انجام چهار امر است: نوشتن رزق، اجل (زمان مرگ)، عمل و خوشبخت یا بدبخت بودن او. قسم به آن کس که غیر او هیچ خدایی وجود ندارد، همانا بعضی از شما اعمالی انجام میدهد که از اعمال اهل بهشت است تا اینکه فاصلهی او تا بهشت به اندازهی یک ذراع است (کمی تا بهشت رفتن فاصلهی دارد)، اما کتاب از او سبقت میگیرد و عملی از اعمال اهل دوزخ را انجام میدهد و وارد دوزخ میگردد. و نیز بعضی از شما اعمالی انجام میدهد که از اعمال اهل جهنم است تا اینکه فاصلهی او تا جهنم به اندازهی یک ذراع است (فاصلهی کمی تا جهنم رفتن دارد)، اما کتاب از او سبقت میگیرد و عملی از اعمال اهل بهشت انجام را میدهد و وارد بهشت میشود».
روایات دیگری از جماعتی از اصحاب روایت شده است، اما معانی آن واحد است.
%%%%
J تقدير ساليانه در شب قدر به چه دليل است؟
خداوند میفرماید: ﴿فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ ٤ أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ﴾ [الدخان: 4- 5].
«در آن [شب] هر [گونه] کارى [به نحوى] استوار فیصله مىیابد. [این] کارى است [که] از جانب ما [صورت مىگیرد]».
و ابن عباس[252] رضی الله عنه میفرماید:
«يکتب من ام الکتاب في ليلة القدر ما يکون في السنة من موت أو حياة ورزق ومطر، حتی الحجاج يقال: يحج الفلان ويحج الفلان».
«در شب قدر آنچه در آن سال از مردن و زندگی یا رزق و باران رخ میدهد، در امالکتاب نوشته میشود، حتی در مورد حاجیان. گفته میشود: فلانی حج میکند و فلانی حج میکند».
و حسن، سعید بن جبیر[253]، و مقاتل[254] و ابوعبدالرحمن سلمی[255] و دیگران نیز چنین نظری دارند.
J دليل تقدير روزانه چيست؟
" خداوند میفرماید:
﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ [الرحمن: 29].
«و او هر روز به شأن و کاری پردازد».
و در مستدرک امام حاکم از ابن عباس رضی الله عنه روایت شدهاست:
«إن مما خلقالله تعالی لوحاً محفوظاً من درة بيضاء دفتاه من ياقوتة حمراء قلمه نور وكتابه نور ينظر فيه كل يوم ثلاثمائة وستين نظرة أو مرة ففي كل نظرة منها يخلق ويرزق ويحيي ويميت ويعز ويذل؛ ويفعل ما يشاء فذلك قوله تعالی: ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ [الرحمن: 29]»[256].
«یکی از مخلوقات الهی لوح محفوظ است که از گوهر سفید رنگ است. زمینه آن از یاقوت قرمز و قلمش نور و کتابش از نور است که خداوند روزانه 360 بار به آن نظر میافکند. در هر نظر افکندن خداوند فعلی از بابت خلق و رزق و زندگی و مرگ و عزت و ذلت انجام میدهد و هر آنگونه که بخواهد میشود. این تفسیر این قول خداوند است که: ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ «هر روز او در کارى است».
و همهی این تقادیر تفصیل قدر اصلی مذکور یعنی همان تقدیر ازلی میباشند که شامل امر خداوند به قلم هنگام خلقتش است که در لوح محفوظ بنویسد. تفسیر ابن عباس رضی الله عنهما و ابن عمر رضی الله عنهما از این فرمودهی الهی ﴿إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٩﴾ [الجاثية: 29]. «ما از آنچه مىکردید نسخه بر مىداشتیم»[257] این است.
و همهی اینها از علم الهی که صفت اوست، صادر میشود.
%%%%
J اينكه مقادير خوشبخت يا بدبختبودن قبلاً تعيين شده است، مقتضی چه چيزی است؟
" تمام کتابهای آسمانی و سنن پیامبران بر این مسأله متفقند که قدر الهی هیچ ممانعتی در انجام ندادن عمل ایجاد نمیکند و همچنین ایجاب اتکال نمینماید، بلکه بیشتر موجب تلاش و کوشش بر عمل صالح میگردد.
به همین دلیل هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اصحابش را به تقدیر و خشک شدن قلم خبر میداد، بعضی از آنها میگفتند: آیا بر کتابمان [آنچه نوشته شده] توکل کنیم و از عمل دست بکشیم؟ میفرمود: «لا، اعملوا فکل ميسّر»[258]. «خیر، عمل صالح انجام دهید که هر کس به سمت آنچه برای او قرار داده شده است، در حرکت است». سپس این آیه را میخواند: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥...﴾ [الليل: 5]. «اما آنکه [حق خدا را] داد و پروا داشت..»..
خداوند مقادیر را قرار داده و برای وقوع آنها اسبابی را ترتیب نموده است و بدانچه بعنوان اسباب قرار داده است، حکیم و آگاه میباشد و تمام مخلوقاتش را برای آنچه که میخواهد، از امور دنیوی و اجور اخروی قرار داده و آماده نموده است. پس هرگاه بندهای بداند که مصالح اخروی او مرتبط با اسبابی است و تنها بوسیلهی آن اسباب بدان میرسد، بیشترین سعی و کوشش حتی بالاتر از آنچه برای کسب معیشت در دنیا انجام میدهد، در به دست آوردن آنها خواهد نمود. و قطعاً درک کرده است آن صحابیای که هنگامیکه احادیث قدر را شنید، گفت: تاکنون مانند الآن جهد و کوشش خود را مبذول نداشتهام.
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«احرص علی ما ينفعك واستعن بالله ولا تعجز»[259].
«بر آنچه که به تو نفع میرساند، حریص باش و از خداوند طلب یاری کن و از انجام آن عاجز نباش».
و در جواب آن کس که به او عرض کرد:
أرأيت دواءً نتداوی به ورقی نسترقيها هل ترد من قدر الله شيئاً؟ قال: «هي من قدرالله»[260].
«آیا دوایی که ما بدان مداوا مینمایم یا رقیهای که آن را میخوانیم، قدر خداوند را رد میکند؟ فرمود: آنها [دوا و رقیه] هم جز قدر هستند».
یعنی اینکه خداوند خیر و شر و اسباب را جزء قدر قرار داده است.
%%%%
J دليل مرتبه سوم يعني ايمان به مشيت خداوند چيست؟
" خداوند میفرماید:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الإنسان: 30].
«و تا خدا نخواهد [شما] نخواهید خواست قطعا خدا داناى حکیم است».
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الکهف: 23- 24].
«و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد *مگر آنکه خدا بخواهد».
﴿مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٣٩﴾ [الأنعام: 39].
«هرکه را خدا بخواهد گمراهش مىگذارد و هرکه را بخواهد بر راه راست قرارش مىدهد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾ [النحل: 93].
«و اگر خدا مىخواست قطعا شما را امتى واحد قرار مىداد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ﴾ [البقرة: 253].
«و اگر خدا مىخواست با یکدیگر جنگ نمىکردند».
﴿وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ﴾ [محمد: 4].
«اگر خدا مىخواست از ایشان انتقام مىکشید».
﴿فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٦﴾ [البروج: 16].
«هرچه را بخواهد انجام مىدهد».
﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢﴾ [يس: 82].
«چون به چیزى اراده فرماید کارش این بس که مىگوید باش پس [بىدرنگ] موجود مىشود».
﴿إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَيۡءٍ إِذَآ أَرَدۡنَٰهُ أَن نَّقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٤٠﴾ [النحل: 40].
«ما وقتى چیزى را اراده کنیم همین قدر به آن مىگوییم باش بىدرنگ موجود مىشود».
﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا﴾ [الأنعام: 125].
«پس کسى را که خدا بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام مىگشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ مىگرداند».
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«قلوب العباد بين أصبعين من أصابع الرحمن كقلب واحد يصرفها كيف يشاء»[261].
«قلب بندگان در بین دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان قرار دارد و به مثابه قلب واحدیست، هرگونه که خود بخواهد، آن را تغییر خواهد داد».
و آنگاه که در دشتی خواب بر آنان چیره شد، فرمودند: «إن الله تعالی قبض أرواحكم حين شاء وردها حين شاء»[262]. «خداوند هرگاه که بخواهد، ارواحتان را از شما میگیرد و هرگاه بخواهد، آنها را به شما برمیگرداند».
و فرمودند: «اشفعوا تؤجروا ويقضي الله علی لسان رسوله ما شاء»[263].
«همدیگر را یاری دهید تا مأجور شوید و خداوند آنچه را در مشیئت خود داشت بر زبان پیامبرش جاری ساخت».
و فرمودند: «لا تقولوا ما شاء الله وشاء فلان، ولكن قولوا: ما شاءالله وحده»[264].
«نگویید اگر خدا و فلانی خواهند، بلکه بگویید اگر خداوند یگانه بخواهد».
و فرمودند: «من يرد الله تعالی به خيراً يفقهه في الدين»[265].
«هر کس که خداوند بخواهد خیری به او برساند، او را در علوم دینی آگاهی میبخشد».
و فرمودند: «اذا أراد الله تعالی رحمة أمة قبض نبيها قبلها وإذا أراد الله هلكة أمة عذّبها ونبيها حي»[266].
«هرگاه خداوند متعال بخواهد رحمتی بر امتی کند، قبل از آن پیامبر آن امت را میمیراندو هرگاه بخواهد امتی را هلاک کند، آن امت را عذاب میدهد، درحالیکه پیامبرش زنده است».
%%%%
J خداوند در كتابش و همچنين در سنت نبيش صلی الله علیه و آله و سلم در زمينهی صفات الهی آورده است كه همانا او محسنين[267] (نيكوكاران) و متقين[268] و صابران[269] را دوست دارد و از کسانی که ايمان بياورند و عمل صالح انجام بدهند[270] راضی میشود و کافران[271] و ظالمان[272] را دوست ندارد و از آن دسته از بندگانش كه كفر نمايند، راضی نيست[273] و فساد را نمیپذيرد[274]. اين درحالی است كه همهی اين موارد تحت مشيت و ارادهی او صورت میگيرد و اگر او نخواهد، رخ نمیدهد. و آنچه كه او اراده نكرده باشد، در ملک او صورت نمیپذيرد. پس چگونه است كه خداوند بدانچه كه خود دوست ندارد و از آن راضی نيست، مشيئتاش تعلق میگيرد؟
بدانید که منظور از اراده که در نصوص آمده است، میتواند دو چیز باشد:
- ارادهی کونی قدری: که همان مشیت است و ضرورتاً با محبت و رضایت همراه نیست. بلکه کفر و ایمان و طاعت و عصیان و مکروه و محبوب در آن وارد میشود و هیچکس نمیتواند از این اراده خارج شود و نمیتواند از آن فرار کند. خداوند میفرماید:
﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا﴾ [الأنعام: 125].
«پس کسى را که خدا بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام مىگشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ مىگرداند».
﴿وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ﴾ [المائدة: 41].
«هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند هرگز در برابر خدا براى او از دست تو چیزى برنمىآید اینانند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند».
- ارادهی دینی شرعی: ارادهایست مخصوص آنچه که خداوند بدان رضایت دارد و آن را دوست میدارد و بندگانش را بر مقتضیات آن امر و نهی نموده است که در این باره خود میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«الله براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد».
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٢٦﴾ [النساء: 26].
«الله، میخواهد (احکامش را) را برایتان بیان کند و شما را به سوی آداب ستودهی پیشینیانتان (یعنی پیامبران) هدایت نماید و توبهی شما را بپذیرد. و الله دانای حکیم است».
هیچ امری تحت این اراده صورت نمیگیرد، مگر اینکه ابتدا اراده کونی برآن قرار گیرد. پس اراده کونی و شرعی در حق مؤمنی که اطاعت الهی را انجام میدهد با همدیگرجمع میشوند، ولی در حق آن کس که فجور و معصیت مینماید، تنها اراده کونی صورت میگیرد.
خداوند بندگانش را عموماً به سمت رضایت و محبت خود دعوت نموده و هرکس از آنها را که خود بخواهد، بر اجابت این دعوت هدایت میدهد.
﴿وَٱللَّهُ يَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٢٥﴾ [يونس: 25].
«و الله [شما را] به سراى سلامت فرا مىخواند و هرکه را بخواهد به راه راست هدایت مىکند».
پس خداوند بلند مرتبه دعوت را عموم بخشیده اما هدایت را مختص به عدهای که خود خواسته کرده است.
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ ٣٠﴾ [النجم: 30].
«پروردگار تو خود به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به کسى که راه یافته [نیز] آگاهتر است».
%%%%
J دليل مرتبه چهارم از مراتب ايمان به قدر كه مرتبه خلق است، چيست؟
" خداوند میفرماید:
﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ٦٢﴾ [الزمر: 62].
«خدا آفریدگار هر چیزى است و اوست که بر هر چیز نگهبان است».
﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [فاطر: 3].
«آیا غیر از خدا آفریدگارى است که شما را از آسمان و زمین روزى دهد».
﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ﴾ [لقمان: 11].
«این خلق خداست [اینک] به من نشان دهید کسانى که غیر از اویند چه آفریدهاند».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ﴾ [الروم: 40].
«خدا همان کسى است که شما را آفرید سپس به شما روزى بخشید آنگاه شما را مىمیراند و پس از آن زنده مىگرداند آیا در میان شریکان شما کسى هست که کارى از این [قبیل] کند».
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩٦﴾ [الصافات: 96].
«با اینکه خدا شما و آنچه را که برمىسازید آفریده است».
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨﴾ [الشمس: 7- 8].
«سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد. سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد».
﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِيۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٧٨﴾ [الأعراف: 178].
«هر که را خدا هدایت کند او راهیافته است و کسانى را که گمراه نماید آنان خود زیانکارانند».
﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَۚ﴾ [الحجرات: 7].
«لیکن خدا ایمان را براى شما دوستداشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت».
و حذیفه رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است که فرمود: «إن الله يصنع كل صانع وصنعته»[275].
«همانا خداوند هم انجام دهندهی کاری و هم خود آن کار را آفریده است».
و فرمود:
«اللهم آت نفسي تقواها وزكها أنت خير من زكاها إنك أنت وليها ومولاها»[276].
«خداوندا نفس من را تقوا و تزکیه ببخش که همانا تو بهترین تزکیه کنندگانی و تو بهترین ولی و مولای آن هستی».
%%%%
J معنی اينكه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به خداوند میفرمايد: «تمام انواع خير در دستان تو قرار دارد و شر به سوی تو راه ندارد»[277] چيست؟ درحالی كه خداوند خالق تمام اشياء است؟
" این سخن به این معنی است که افعال الهی از جنبه اتصاف بر خداوند همه خیر محض است و در صدور افعال الهی شری وجود ندارد. یعنی شری از خداوند صادر نمیشود زیرا که همانا خداوند حاکم عادل است و تمام افعالش دارای حکمت و عدل است. عدل نیز مقتضی قرار دادن هر چیز در سر جای شایسته آن است که خداوند به آن آگاه است و شری که در اعمال وجود دارد، از جنبهی اضافه به عبد است که آنچه باعث به هلاکت رفتن او میشود، به خود او تعلق دارد و نیز نتیجهای برابر و موافق با آن است که خود کسب کرده است.
همانگونه که میفرماید:
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠﴾ [الشوری: 30].
«و هر[گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمىگذرد».
﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن كَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِينَ ٧٦﴾ [الزخرف: 76].
«و ما بر ایشان ستم نکردیم بلکه خود ستمکار بودند».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡٔٗا وَلَٰكِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٤٤﴾ [يونس: 44].
«خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمىکند لیکن مردم خود بر خویشتن ستم مىکنند».
%%%%
J آيا بندگان در اعمالی كه بدانها میرسد، قدرت و مشيتی دارند؟
" بله بندگان بر انجام اعمالشان دارای قدرت کافی و مشیت و اراده میباشند و این افعال حقیقتاً به آنها اضافه میشود و بر حسب اعمالشان مکلف میشوند و بر آن اعمال، ثواب یا عقاب مترتب میگردد.
خداوند جز در حد توان بندگان، آنها را مکلف نمیکند و این مسئله را در کتاب و سنت برای بندگانش ثابت کرده است و آنها را بدان وصف کرده است. لیکن جز بر آنچه که خداوند آن را مقدور نماید، قدرت و توانایی انجام آن را نمییابند و تا خداوند چیزی را نخواهد، بندگانش آن را نخواهند توانست و تا خداوند آنها را فاعل و انجام دهندهی کاری قرار ندهد، نمیتوانندآنفعل را انجام دهند. همانگونه که در نصوص مربوط به مشیئت و ارادهی خلق کردن آورده شد. پس همانطور که اگر خداوند نخواهد خودشان بوجود نمیآیند، اگر خداوند نخواهد افعالشان هم بوجود نمیآیند. پس قدرت و مشیت و اراده و افعال آنها تابع قدرت، مشیت و اراده و فعل الهی است. چونکه همو خالق آنها و خالق قدرت و مشیت و اراده و فعل آنهاست. اما مشیت و اراده و قدرت و فعل آنها عین مشیت و اراده و قدرت و فعل او نیست، همانگونه که آنها همانند او نیستند و خداوند از این امر بری و برتر است. پس افعال بندگان مخلوق خداوند هستند و قائم و لائق (چسبیده) و مضاف حقیقی به بندگان میباشد و این امور از آثار افعال الهی است که قائم و لائق و اضافه حقیقی به خداوند است. پس خداوند فاعل حقیقی است. و بندگان منفعل (تأثیرپذیر) حقیقیاند و خداوند هدایتدهندهی حقیقی و بندگان هدایت شدگان حقیقیاند. به همین دلیل است که این افعال به بندگان و خداوند اضافه میشوند. همانگونه که خود میفرماید:
﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ﴾ [الإسراء: 97].
«و هرکه را خدا هدایت کند او رهیافته است».
پس اضافهی «هدایت دادن» برای خداوند اضافهای حقیقی است و اضافه «هدایت یافتن» و راهنمایی برای بنده حقیقی است و همانگونه که هادی همان مهتدی نیست پس «هدایت» نیز همان «اهتداء» نمیباشد. همینگونه است که خداوند هر کس را که بخواهد، حقیقتاً گمراه میکند و بنده نیز حقیقتاً گمراه میگردد. تمام تصرفات خداوند در بندگانش اینگونه است. پس هر کس که فعل و انفعال (تأثیر گذاشتن و تأثیرپذیری) را به خداوند نسبت دهد، کفر نموده است و هر کس که آنها را به بنده نسبت دهد، نیز کافر است. اما هر کس فعل را به خالق و انفعال را به مخلوق به صورت حقیقی نسبت دهد، مؤمن است.
%%%%
J جواب كسی كه میگويد: آيا در قدرت خدا ممکن نيست که همهی بندگانش را مؤمنِ هدايت يافته و مطيع قرار دهد؟ باتوجه به اينکه خداوند شرعاً (طبق ارادهی شرعی) اين کار را دوست دارد.
" بله او قادر بر آن است.
همانگونه که خود میفرماید:
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾ [المائدة: 48].
«و اگر خدا مىخواستشما را یک امت قرار مىداد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ﴾ [يونس: 99].
«و اگر پروردگار تو مىخواست قطعا هرکه در زمین است همهی آنها یکسر ایمان مىآوردند».
اما افعالی را که خداوند در حق آنان انجام میدهد، مقتضی حکمت و مقتضی ربوبیت و الوهیت و اسماء وصفات اوست.
کسی که بگوید چرا عدهای از بندگان خداوند مطیع و عدهای دیگر عاصی هستند، مانند سخن کسی است که بگوید:
چرا «الضارالنافع» «ضرررساننده و نفعرساننده» و «المعطي المانع» «دهنده و مانع آن» و «الخافض الرافع» «پایینآورنده و بالابرنده» و «المنعم المنتقم» «نعمتدهنده و انتقامگیرنده» جزء اسماء الهی هستند؟
از آنجا که افعال خداوند مقتضی اسماء و آثار صفات او میباشند، اعتراض بر افعال او اعتراض بر اسماء و صفات و بلکه بر ربوبیت و الوهیت اوست.
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٢٢ لَا يُسَۡٔلُ عَمَّا يَفۡعَلُ وَهُمۡ يُسَۡٔلُونَ ٢٣﴾ [الأنبياء: 22- 23].
«اگر در آنها [زمین و آسمان] جز خدا، خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعاً [زمین و آسمان] تباه مىشد پس منزه استخداوند پروردگار عرش از آنچه وصف مىکنند. خداوند برای کارهایی که میکند مورد بازخواست قرار نمیگیرد ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند».
%%%%
J ايمان به قدر در دين چه منزلتی دارد؟
" همانگونه که ایمان به مسبب بودن اسباب برای رسیدن به خیر و دفع شر، نظام و اساس شرع است، ایمان به قدر هم نظام توحید است و دین جز برای آن کس که ایمان به قدر دارد و امر شرع را انجام میدهد، سامان نمییابد و مستقیم نمیگردد. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ایمان به قدر اقرار نمود و به کسی که به او گفت: «آیا به کتاب توکل نکنیم و عمل را رها کنیم» فرمود: «اعملوا فكل ميسر لما خلق له»[278] «عمل کنید که هر کس به سمت آنچه برای آن خلق شده است، حرکت میکند».
هرکس به بهانهی اینکه قدر الهی با شرع منافات دارد، آن را نفی کند، علم و قدرت الهی را تعطیل نموده و بنده را خالق مستقل افعالش قرار داده است و خالق دیگری را همراه خداوند قرار داده است و بلکه ثابت نموده است که تمام مخلوقات خود خالقند[279] و هر کس با احتجاج به شرع برای محاربه با قدر آن را اثبات کرد و قدرت و اختیار بندگان را که خداوند بر آنها قرار داده و برحسب آن، بر آنها تکلیف نموده است، انکار نمود، به گمان اینکه خداوند بندگانش را بیش از توان مکلف نموده و این تکلیف مانند مکلف کردن فرد نابینا به علامت گذاری مصحف[280] است، همانا به خداوند ظلم نسبت داده است و امام و پیشوای او در این زمینه ابلیس ملعون است که گفت: ﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ١٦﴾ [الأعراف: 16].
«گفت پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست».
اما مؤمنان حقیقی به قدر چه خیر و چه شر و به اینکه خداوند خالق آن است، ایمان میآورند. و امر و نهی شرع را فرمانبرداری میکنند و مخفیانه یا آشکار آن را تنفیذ مینمایند و معتقدند که ضلالت و هدایت بدست خداوند است که هر کس را بخواهد، با فضل خود، هدایت و هر کس را بخواهد، به خاطر عدل خود او را گمراه میکند و او به اینکه فضل و عدل خود را کجا قرار دهد، آگاهتر است.
﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ ٣٠﴾ [النجم: 30].
«پروردگار تو خود به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به کسى که راه یافته [نیز] آگاهتر است».
این فعل خداوند حکمت فوق العاده و ادلهی روشنی دارد و ثواب و عقاب او بر فعل یا ترک عملی شرعی صورت میگیرد نه بر قدر. اما بندگانمؤمن به هنگام دچار شدن به مصیبتی، با قدر بر آن صبر میگیرند و هرگاه که بر حسنهای توفیق یافتند، حق را به صاحبش میدهند، میگویند:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ﴾ [الأعراف: 43].
«ستایش خدایى را که ما را بدین [راه] هدایت نمود و اگر خدا ما را رهبرى نمىکرد ما خود هدایت نمىیافتیم».
و نه مانند فاجری[281] که میگوید:
﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ﴾ [القصص: 78].
«[قارون] گفت من اینها را در نتیجه دانش خود یافتهام».
و هرگاه که دچار سیئهای میشوند، مانند پدر و مادر اول خود میگویند:
﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣﴾ [الأعراف: 23].
«پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود».
و مانند شیطان نمیگویند:
﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي﴾ [الحجر: 39].
«پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختى».
و هرگاه مصیبتی بر آنها وارد شد، میگویند:
﴿قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾ [البقرة: 156].
«میگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم».
و مانند کافران نمیگویند:
﴿وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ حَسۡرَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ١٥٦﴾ [آل عمران: 156].
«و به برادرانشان هنگامى که به سفر رفته [و در سفر مردند] و یا جهادگر شدند [و کشته شدند] گفتند اگر نزد ما [مانده] بودند نمىمردند و کشته نمىشدند [شما چنین سخنانى مگویید] تا خدا آن را در دلهایشان حسرتى قرار دهد و خدا[ست که] زنده مىکند و مىمیراند و خدا[ست که] به آنچه مىکنید بیناست».
%%%%
J ايمان چند شعبه دارد؟
" خداوند میفرماید:
﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧﴾ [البقرة: 177].
«نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند».
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الإيمان بضع وستون» وفي رواية: «بضع وسبعون شعبة فأعلاها قول لا إله إلا الله وأدناها إماطة الأذی عن الطريق والحياء شعبة من الإيمان»[282].
«ایمان شست و چند شعبه دارد و در روایتی هفتاد و چند شعبه دارد که برترین آنها گفتن لاالهالاالله است و کمترین آنها برداشتن مانعی از سر راه است و حیاء نیز شعبهای از شعب ایمان میباشد».
%%%%
J علما اين شعبهها را چگونه تفسير میكنند؟
" عدهای از شارحان احادیث این شعبهها را برشمردهاند و تصانیفی در این زمینه نگاشتهاند و آنها را کامل و شامل آوردهاند. اما دانستن تعداد آنها شرط صحت ایمان نیست، بلکه ایمان مجمل به آنها کافی است و این امر در کتاب و سنت نیامده است و بر بنده اطاعت از اوامر و اجتناب از نواهی و تصدیق اخبار آورده شده در این دو واجب است. و در اینصورت شعبههای ایمان کامل را کامل کرده است و آنچه در شعبهها آورده شده است، حقاً جزء ایمان است. ولی گفتن اینکه آیا منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این حدیث قطعاً این موارد بوده است، احتیاج به وقوف دارد.
%%%%
J خلاصه آنچه را كه علما برشمردهاند، بياور.
" ابن حجر[283] در فتحالباری[284] آنچه را که ابن حبان[285] آورده است، به صورت خلاصه ذکر نموده: این شعبهها شامل اعمال قلب، اعمال زبان و اعمال بدن است.
اعمال قلب: به معنی اعمال اعتقادی و نیتی است که شامل 24 خصلت است:
ایمان به خداوند که ایمان بذات الله و صفات و توحید او.
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«چیزى همانند او نیست و اوستشنواى بینا».
و اعتقاد به اینکه غیر او حادث و مخلوق است و ایمان به ملائکه و کتب آسمانی و پیامبران و خیر و شرِ قدر و ایمان به رستاخیز.
در این باب مسایل دیگری وارد میشود، از جمله:
مسأله قبر، بعث، حشر، حساب، میزان، صراط، بهشت، دوزخ، محبت الهی و محبت و کینه در راه خداوند، و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بزرگ داشتن او.
نیز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تبعیت از سنت او و اخلاص و ترک ریا و نفاق، توبه و خوف و رجا و شکر و وفا و صبر و رضا به قضای الهی و توکل و رحمت و تواضع، احترام به بزرگتر و شفقت بر کوچکتر و ترک کبر و غرور، ترک حسد و کینه و غضب.
اعمال زبان: که شامل هفت خصلت است:
تلفظ به شهادتین و توحید، تلاوت قرآن، یادگیری و یاددادن علوم، دعا، ذکر، استغفار و پرهیز از لغو و سخنان بیارزش.
اعمال بدن: که شامل 38 خصلت میشود:
بعضی از آنها متعلق به خود شخص است که 15 خصلت میباشند:
طهارت ظاهری و حکمی، اطعام مساکین، اکرام مهمان، روزه فرض و سنت، اعتکاف، راز و نیاز شب قدر، حج، عمره، طواف، هجرت و خروج بخاطر دین که در آن هجرت از دار کفر نیز وارد میشود. وفای به نذر، ترجیح ایمان بر دیگر خواستهها، اداء کفارات.
برخی از آنها متعلق به اتباع فرد است که 6 خصلت میباشند:
پاکدامنی با ازدواج، اداء حقوق خانواده، نیکی به پدر و مادر، پرهیز از قطع حقوق والدین، تربیت فرزندان، صله رحم، اطاعت سید و ارباب، نرمی با غلام.
برخی از آنان متعلق به عام مردم است که 17 خصلت است:
امارت عادلانه، پیروی از جماعت مسلمانان، طاعت اولیالامر، صلح انداختن بین مردم، جنگ با خوارج و اهل بغی، همکاری بر کار نیک، امر به معروف و نهی از منکر، اجرای حدود، جهاد، رباط (مرزبانی) و اداء امانت، اداء خمس، قرض و وفاء به آن، احترام به همسایه، حسن معامله، به دست آوردن مال از طریق حلال، انفاق مال در حق مستضعفان، پرهیز از اسراف و تبذیر، جواب سلام، جواب عطسهکننده، پرهیز از ضرررسانی به مردم، اجتناب از لهو، برداشتن اسباب اذیت از سر راه مردم.
مجموع این خصائص 69 خصلت است که میتوان تعداد آنها را با تفکیک خصلتهای دوگانه به 77 رسانید. والله اعلم.
[1]- حدیث جبرئیل (متفقعلیه) تخریج آن گذشت.
[2]- در تفسیر اسماء الحسنی «الاول»، «الآخر»، «الظاهر» و «الباطن» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است.مسلم 8/78-79 - ابوداود 4/312 رقم 5051 - ترمذی5/472 رقم 3400 - ابن ماجه 2/1259 رقم 3831 - احمد 2/381 و 404 و 536
[3]- رك مدارج السالكین ابن قیم 1/368
[4]- (متفقعلیه) بخاری 7/137 - مسلم 1/43 - ترمذی 5/26 رقم 2643 - ابن ماجه 2/1435-1436 رقم 4296.
[5]- احمد 5/428-429 - بغوی 14/329 البانی سلسله احادیث صحیحه رقم 951، آن را به طبرانی (الكبیر 1/317) نسبت داده است. رك مجمعالزوائد 1/102 و مدارجالسالكین 1/373
[6]- (حسن) ابن ماجه 2/1406 رقم 4204. احمد نیز معنی این حدیث را در 3/35 روایت كرده است.
[7]- (صحیح) نسائی و ابوداود آن را از ابوهریره رضی الله عنه روایت كردهاند و ادامه حدیث عبارتست از: «جز به خداوند قسم نخورید و قسم نخورید، مگر اینكه راست بگویید». نسائی 7/5- ابوداود 3/222 رقم 3248.
[8]- نسائی 7/6- احمد 6/371-372 - حاكم 4/297 آن را صحیح دانسته، ذهبی نیز با او موافقت نموده است.
[9]- نسائی 7/5- ابوداود 3/222 رقم3248 شاهدی در مسند امام احمد به این لفظ از عبدلله بن عمر رضی الله عنهما آمده است كه: «هر كس كه خواست قسم بخورد، جز به خداوند قسم نخورد». قریش به پدرانشان سوگند یاد میكردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به پدرانتان قسم نخورید». مسند 2/76 – همچنین این حدیث(حدیث ابن عمر رضی الله عنهما ) را بخاری 8/14 – مسلم5/80 - ترمذی 4/109 - نسائی 7/5 - ابن ماجه 2/677 رقم 2094 - ابوداود 3/222 رقم 3249 و 5325 آوردهاند.
[10]- ابوداود 3/ 223 رقم 3253- مسند احمد 5/352- البانی در سلسله احادیث الصحیحه 1 رقم 14.
[11]- ترمذی 4/110 رقم 1535- ابوداود 3/223 رقم 3251- احمد 2/86-87.
[12]- (حسن) احمد 1/214 و 224 و 347- ابن ماجه 1/684 رقم 2117- بخاری: الادب المفرد ص 158 - البانی در رقم 139 - رك تهذیب التهذیب 1/189- 190.
[13]- (صحیح)احمد5/394، 298 و 384 - دارمی 2/205 رقم2702 - ابوداود 4/295 رقم 4980- 139
[14]- مسلم 8/35-36- ابوداود 4/59 رقم 409- احمد 2/248، 376، 414، 427 و 442 - ابن ماجه 2/1397.
[15]- ترمذی: امام ابوعیسی محمدبن عیسیبنسورة السلمی الترمذی. كتاب «الجامع الصحیح» و «العلل» تصنیف اوست. از محدثین بسیاری حدیث را استماع نموده است. از جمله: قیتبهبن سعید، ابومصعب، بخاری. علماء حدیث او را تمجید نمودهاند، از جمله حاكم كه میگوید: از عمر بن علك شنیدیم كه میگفت: «بخاری بعد از مرگش كسی را بهتر از ابوعیسی ترمذی در علم،حفظ، حدیث، ورع و زهد از خود به جای نگذاشت». آنقدر از ترس خداوند میگریست تا اینكه كور شد. خودش میفرماید: «این کتاب (الجامع) را گردآوری کردم سپس آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه نمودم همگی از آن راضی و خوشنود بودند». در ترمذ در 13/7/279 بعد از هجرت فوت نمود، 2/633-635.
[16]- ابوالمنذر اُبَی بن كعب بن قیس انصاری خزرجی رضی الله عنه ، قاریترین صحابه و سید القرّاء، در بدر و تمام غزوهها حضور یافت. قرآن را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوانده است. از گروهی از اصحاب احادیث را نقل نموده است. از جمله ابوایوب انصاری رضی الله عنه ، ابن عباس رضی الله عنهما و ابوهریره رضی الله عنه . عمربنخطاب رضی الله عنه او را اكرام و احترام مینمود و از او فتوا میگرفت و آنگاه كه فوت كرد، عمر رضی الله عنه گفت: امروز سرور مسلمانان فوت كرده است. در سال 19 و یا 22 هجرت فوت نمود. 1/16-17.
[17]- (حسن لغیره) ترمذی 5/451-452 رك تفسیر ابن كثیر 4/565.
[18]- متفقعلیه: بخاری 7/169- مسلم 8/63- ترمذی 5/532 رقم 3508- ابن ماجه2/ 1269رقم 3860- 3861.
[19]- احمد 1/391 - حاكم آن را روایت كرده است و ذهبی نیز آن را صحیح دانسته 1/509.
[20]- متفق علیه: بخاری 7/154- مسلم 8/85 - ترمذی 5/495 رقم 3435 – احمد 1/280 و 1/92-94.
[21]- احمد 3/158 و 285- نسائی 3/52 - ابوداود 2/79 رقم 1495 - حاكم آن را در المستدرك 1/504 آورده و صحیح دانسته، ذهبی نیز بر آن با او موافقت نموده است.
[22]- احمد 1/62، 66، 72- ابوداود 4/323 رقم 5088 - ترمذی 5/465 رقم 3388- ا بن ماجه 2/1273 رقم3869- حاكم آن را صحیح دانسته است 1/514.
[23]- احمد 1/9، 10- دارمی 2/202-203 رقم 2692- ترمذی 5/542 آن را حسن صحیحدانسته. ابوداود 4/316- 317 رقم 5067- حاكم 1/53 آن را صحیح دانسته ذهبی نیز با او موافق است.
[24]- ادامه حدیث: «شهادت میدهم كه غیر از تو هیچ خدایی به حق نیست و پناه میبرم به تو از شرارت نفس خودم و از شر و شرك شیطان». فرمود: صبحگاه و شامگاه آن را بگو و هرگاه از خوابگاه برخواستی. ترمذی 5/467 و ص 542 نیز در ادامه آن آمده است كه: «و از اینكه بدیی را بر سر خود یا مسلمان دیگری بیاورم[به تو پناه میبرم]».
[25]- مسلم 8/78-79- احمد 2/381- ابوداود 4/312 رقم 5051- ترمذی 5/472 رقم 3400 - ابن ماجه 2/1259- 1260 رقم 3831.
[26]- بقیه حدیث از صحیح مسلم: «خداوندا قرضهایمان را بپرداز و ما را از فقر به بینیازی برسان». 8/79.
[27]- بخاری 7/148- احمد 1/298- موطا مالك 1/217 - سنن نسائی 3/209- ترمذی 5/481 رقم 3418 - دارمی 1/287 رقم 1494- ابن ماجه 10/430 رقم 1355.
[28]- بقیه حدیث از صحیح بخاری 7/148.
[29]- احمد 4/388- نسائی 3/52- ترمذی آن را حسن گفته است 5/515- 516 شماره 3475.
[30]- ترمذی 5/538 رقم 3522- احمد 6/315 و 91 و 4/182- بخاری 8/168- 169- ابن جامه 2/1260 رقم3834.
[31]- ادامهی حدیث: «قلبم را بر دینت ثابت گردان. امسلمه رضی الله عنها فرمود: به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم: ای رسول خدا چرا اینقدر دعای «يا مقلب القلوب ثبت قلبي علی دينك» را تكرار میكنید؟ فرمود: امسلمه هیچ بنیآدمی وجود ندارد، مگر اینكه قلب او بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد هر كس را كه بخواهد [قلبش] را استقامت و استحكام بخشد و هر كس را بخواهد [قلبش را] گمراه میكند. سپس معاذ رضی الله عنه این آیه را تلاوت كرد: ربنا لاتزغ..». ترمذی5/538.
[32]- دلالت انطباقی: این است كه لفظ مذكور بر ذات مسمی دلالت نماید. مانند دلالت اسم «الرحمن» بر ذات خداوند.
[33]- دلالت ضمنی: این است كه لفظ موردنظر به صورت ضمنی بر معنایش دلالت نماید. مانند دلالت اسم «الرحمن» بر صفت «رحمت»
[34]- دلالت التزامی: این است كه لفظ مذكور بر چیز دیگری دلالت نماید. مانند دلالت اسم «الرحمن» بر سائر صفات خداوند.در این زمینه ابن قدامه انواع دلالت را برای لفظ «خانه» مثال زده است: این لفظ بر حقیقت خانه و منزلی دلالت میكند. (دلالت انطباقی) نیز این لفظ بصورت ضمنی بر سقف خانه دلالت میكند. (دلالت ضمنی) و همچنین لزوماً بر دیوارهای آن خانه دلالت دارد. (دلالت التزامی) رك ابن قدامه آثارهالاصولیه قسمت دوم ص 14. ابن قیم نیز اینگونه بیان میكند كه هر اسم از اسماء خداوند دلالتی انطباقی بر ذات و صفت دارد. همچنین بر یكی از آنها به صورت ضمنی دلالت میكند و نیز بر صفتی دیگر لزوماً دلالت مینماید. بدائع الفوائد 1/62.
[35]- این آیه بر اثبات صفت «دو دست» دلالت میكند.
[36]- بر اثبات صفت «وجه» دلالت میكند.
[37]- بر اثبات صفت «وجه» دلالت میكند.
[38]- صفت «چشم» را برای خداوند ثابت میكند.
[39]- بر اثبات صفتهای «شنیدن» و «دیدن» دلالت دارد.
[40]- بر اثبات صفتهای «شنیدن» و «دیدن» دلالت دارد.
[41]- بر صفت «علم» دلالت میكند.
[42]- صفت كلام از این جهت كه به ذات الهی تعلق دارد، صفتی ذاتی است و از این جهت كه به مشیت خداوند ارتباط دارد، صفتی فعلی است. چون كه خداوند هرگاه بخواهد، تكلم میكند. مولف نیز این مسأله را تفصیل میدهد. (صفحه 115 همین كتاب)
[43]- مسلم 1/111- مسند امام احمد 4/401 و 405- ابن ماجه 1/70 رقم 195- 196- در این حدیث صفتهای «وجه» و «دیدن» اثبات شدهاند.
[44]- بخاری 8/173 و 175- مسلم 3/77 - مسند احمد 2/313 و 500 - صفت «دودست» در آن اثبات شده است.
[45]- بخاری و مسلم و احمد از ابن عمر رضی الله عنهما آن را روایت نمودهاند، اما لفظ فوق از بخاریست. بخاری 8/172- مسلم 1/107- مسند احمد 2/37 و 131 و 135 در حدیث صفت «چشم» برای خداوند اثبات شده است.
[46]- بخاری 7/162- ترمذی /2/ 345 رقم 480 - احمد 5/423- ابن ماجه 1383- 1/440 صفت علم و صفت قدرت در آن اثبات شدهاند.
[47]- بخاری 81/168- مسلم 8/74 – ابوداود 2/87 رقم 1527- مسند امام احمد 4/394 و402 و403 و407
[48]- (ضعیف) ابن خزیمه و ابیابی العاصم آن را آوردهاند: اما بدلیل اینكه در اسناد آنها افراد زیر وجود دارند، حدیث ضعیف میباشد:
· نُعیم بن حماد كه علیرغم اینكه صدوق است، اما در روایت بسیار دچار خطا شده است. نیز كسی دیگر همطبقه خود از او تبعیت ننموده است.
· ولیدبن مسلم كه او هم مدلس است و به صراحت به شنیدن از دیگری اقرار نكرده است. بلكه از لفظ (عن) استفاده نموده است. ابن حجر او را جزء مرتبه چهارم مدلسین قرار داده است كه علما متفقند بر اینكه از آنها حدیث روایت نمیشود، مگر اینكه صراحتاً به شنیدن حدیث اشاره نمایند.
طبقاتالمدسین ابن حجر ص 22 و 79- كتاب التوحید ابن خذیمه 1/348- السنه ابن ابیعاصم 1/227.
[49]- متفق علیه: بخاری 7/196 و 8/195 - مسلم 1/139- احمد 3/32 و 33 و 1/388- 4/432، 435. ادامه حدیث: «لبیك و سعدیك: [خداوند] میگوید سهم جهنم را از اولادت بیرون بیاور. [آدم] میگوید: خدایا چقدر از آنان را بیرون آورم؟ میفرماید: از هر 100 نفر 99 نفر آنان را بیرون آور. [اصحاب] فرمودند: ای رسول خدا اگر از هر صدنفر، 99 نفر آنان خارج شود، [و به جهنم روند،] از ما چه كسی باقی میماند. فرمود: همانا امت من در بین امتهای دیگر همانند مویی سپید بر پیشانی گاوی سیاه است». بخاری 7/196.
[50]- در این آیه صفت «دست» آنگونه كه لایق عظمت و جلال الهی است، ثابت شده است. و مؤلف به وسیلهی آن صفت «قبض» را ثابت نموده است كه صفتی است فعلی.
[51]- برای صفت «خلق» به آن استدلال شده است. اما صفت «دو دست» جز صفات ذاتی است.
[52]- بخاری 8/197- مسلم 2/175- ابوداود 4/234 رقم 4733- ترمذی 5/526 رقم 3498- دارمی 1/286 رقم 1486 و 1491- موطا 1/95- احمد 1/388، 403، 446.
[53]- ادامه حدیث: [خداوند] میفرماید: هر آنكس كه مرا بخواند، او را اجابت مینمایم و آنكس كه از من چیزی مسألت دارد، به او میدهم و آن كس كه از من طلب مغفرت نماید، او را میبخشم. بخاری 8/197.
[54]- (متفق علیه) بخاری 7/205 و 8/179- مسلم 1/112-113.
[55]- بخاری 8/ 173 و 8/166- مسلم 8/126- دارمی 2/233- احمد 2/72 و 6/117. 7بقیه حدیث: «پادشاهان زمین كجایند»؟ مسلم 8/126.
[56]- بخاری 8/187 و 188- مسلم 8/95 و 96- ترمذی5/549- احمد 2/242- ابن ماجه 2/1435 رقم 4295.
[57]- متفق علیه. بخاری8/203 و 7/214 –مسلم 8/49- سنن ابی داوود 4/226 – مسند احمد 2/248 – ابن ماجه 10/1/31 رقم 80
[58]- مسلم 8/100 - مسند احمد 4/395، 404.
[59]- بقیه حدیث: «تا اینكه خورشید از مغرب طلوع نماید». مسلم 8/100
[60]- هفت جایی كه این مضمون در آنها تكرار شده است، عبارتنداز:
1- اعراف 45 2- یونس 3 3- رعد 2 4- طه 5
5- فرقان 59 6- سجده 4 7- حدید 4
در آیات استواء، خداوند با صراحت بیان میكند كه استواء بر عرش صورت گرفته است. علماء سلف استواء را به علو و ارتفاع تفسیر نمودهاند رك. مختصر صواعق المرسله، موصلی ص 306 به بعد.
[61]- این آیات از این قرار هستند: ملك 16 و 17 - «فی» در این آیات به معنی: «بر آسمانها، بالاتر و برتر از مخلوقاتش» معنی شده است رك تفسیر سعدی 7/436.
[62]- مسنداحمد 1/206 و 207- ابوداود 4/231 رقم 4723- ترمذی 5/424 رقم 3320- ابن ماجه 1/69 رقم 193 -البانی آن را ضعیف دانسته است همچنین ابن قیم رحمه الله آن را ضعیف میداند.
[63]- صحابی جلیل، سعد بن معاذ بن نعمان الاوسی الانصاری رضی الله عنه ، در بدر و أحد و خندق حضور یافت و در غزوه خندق تیری به او اصابت نمود كه بعد از آن، تنها یك ماه زنده ماند. سپس بر اثر جراحتش در آخر ماه ذیقعده سال پنجم وفات نمود. پیامبر او را بسیار دوست میداشت و در هنگام جراحتش برای او آلونكی ساخته بود، تا اینكه او را زیارت نماید. دربارهی او بود كه فرمود: «عرش خداوند از مرگ سعدبن معاذ به لرزه درآمد». تهذیب التهذیب 3/481. رك البدایه و النهایه4/129.
[64]- بنی قریظه: قبیلهای از یهودیان اطراف مدینه، كه با احزاب بر علیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم همپیمان شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز بعد از بازگشت از خندق در ماه ذیقعده سال پنجم هجری به جنگ آنان رفت و آنها را بیست و پنج روز محاصره نمود و بعد از تسلیم شدنشان حكم سعدبن معاذ را مبتنی بر اینكه «جنگجویانشان كشته شوند و زن و بچههایشان به اسارت درآیند و نیز بر اموالشان تسلط یافته شود» دربارهی آنان اجرا نمود. البدایه و النهایه4/118، 128.
[65]- بخاری 5/50- مسلم 5/160- احمد 2/22- لفظ را در آن نیافتم.
[66]- مسلم 2/70- 71- ابوداود 1/244 رقم 930- النسائی 3/14-18- مالك بن عمربن الحكم 3/5 - دارمی 2/108- احمد 2/291 و 4/388، 388- 389.
[67]- معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كه شامل حركت ایشان از مسجد الاقصی به سوی آسمانها بود، بعد ازاینکه از مسجد الحرام به آنجا برده شدند، و از آنجا بسوی معراج رفته تا به سدره المنتهی رسیدند.. در آن نمازهای پنجگانه واجب شدند. در این زمینه برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به البدایه و النهایه ابن كثیر 3/107-114 همچنین احادیث معراج از بخاری 8/203-205.
[68]- بخاری8/ 177 و 195- مسلم 2/113- نسائی 1/240- موطا 1/184- احمد 2/257، 312، 486.
[69]- بخاری 3/85- مسنداحمد 2/331، 381، 419 وغیره.
[70]- بخاری 8/ 194- ترمذی 5/362 رقم1323- ابن ماجه 1/70- ابن خزیمه 1/355.
[71]- جهمیه: پیروان جهم بن صفوان كه بدعت نفی و تعطیل صفات الهی را ایجاد كرد كه او نیزآن را از جعد بن درهم اخذ كرده بود. از عقاید جهم میتوان به نكات زیر اشاره كرد: اینكه بهشت و جهنم فانی هستند، ایمان فقط معرفت و شناخت قلبی است و قول و عمل در آن داخل نمیشود، انسان مجبور است- و افعال فقط مجازاً به او نسبت داده میشود. جهم را سالم بن احوز در مرو در آخرین سالهای حكومت بنیامیه از بین برد- رك الملل و النحل شهرستانی 86-88، الفرق بین الفِرَق بغدادی ص211-212.
[72]- این سخن در معنی استواء از جمعی از سلف صالح از جمله امالمؤمنین امسلمه رضی الله عنها ومالك بنانس و شیخ او ربیعهبنابی عبدالرحمان نقل شده است. در این زمینه میتوان به فتحالباری 13/406-407 و مجموع فتاوی ابن تیمیه 5/365 و بعد از آن، همچنین به شرح اصول اعتقاد لالكائی با تحقیق دكتر احمد حمدان 2/397 مراجعه كرد.
[73]- مسلم 8/79- ابوداود 4/312 رقم 5051 و 5052- ابنماجه 2/1247- 1275 رقم 3873.
[74]- (ضعیف) احمد 1/391
[75]- نسائی 3/248- ترمذی 2/328-329 میگوید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای قنوت وتر دعایی بهتر از این ندیدهام. ابن ماجه 1/373 رقم 1178- ابوداود 2/63- دارمی 1/311- 312 رقم 1599- 1561 احمد 1/199- حاكم 3/172- ذهبی بر آن سكوت نموده است. هیثمی نیز آن را آورده و راویان آن را ثقات میدانند 2/244.
[76]- الحاد در لغت به معنی انحراف از وسط است از جمله میتوان به لحد در قبر اشاره كرد كه به این دلیل به آن لحد میگوییم كه از نصف قبر گذشته است. ملحد یعنی كسی كه از حق عدول نموده و آنچه را جزء حق نیست، بدان داخل كرده است. الحاد در دین به معنی رویگردانی، مجادله و عدول از آن است. رك: لسانالعرب 3/388-389. مختار الصحاح593.
[77]- ابن قیم الحاد را به پنج دسته تقسیم میكند. 3 دسته فوق، و چهارم: نام بردن از خدا، بدانچه لایق او نیست مانند اینكه نصاری او را «اب» (پدر مقدس) صدا میزنند، یا اینكه فلاسفه او را موجب بالذات یا علت فاعل بالطبع نام میبرند و... پنجم: توصیف خداوند به عیوب و نقائص، مانند آنچه كه یهود میگفتند: خداوند فقیر است یا دستان او بسته هستند و اینگونه موارد كه شامل الحاد در اسماء و صفات خداوند میشوند. بدائع الفوائد 1/169-170.
[78]- لات تختهسنگ سفیدو بزرگی بود كه نقش خانهای در طائف بر آن حك شده بود و پردهها و پردهدارانی داشت. اهل طائف یعنی همان قبیله ثقیف، آن را تعظیم میكردند و بدان افتخار مینمودند. بعد از اسلام آوردن ثقیف، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مغیره بن شعبه رضی الله عنه را فرستاد تا آن را از بین برد و بسوزاند. طائفیان بدان سوگند میخوردند.
[79]- عزی بتی دیگر بود از بتهای عرب كه شامل سازهای بود، بر درختی كه در وادی نخله بین مكه و طائف قرار داشت. قریش آن را تعظیم میكردند. همانگونه كه ابوسفیان رضی الله عنه در جنگ احد گفت: ما عزی را داریم و آنان [مسلمانان] هیچ كس را ندارند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بگوئید كه ما «الله» مولایمان است و آنان مولایی ندارند. در صدر اسلام، بدان سوگند خورده میشد. تا اینكه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر كس در هنگام سوگند خوردن گفت «قسم به لات» یا «قسم به عزی» بعد از آن بگوید «لاالهالاالله». (بخاری) پیامبر بعد از فتح مكه خالد را فرستاد تا آن را از بین برد.
[80]- منات قدیمیترین بت اعراب بود كه بر ساحل دریا در ناحیه مشلل و قدید قرار داشت و بیشتر، اوس و خزرج آن را تعظیم مینمودند. تا آنجا كه هرگاه حج مینمودند، جز در كنار آن سرهایشان را نمیتراشیدند. در سال فتح مكه علی رضی الله عنه به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را از بین برد. 207-210- تفسیر ابن كثیر 4/253.
[81]- اینها همان معتزله بودند كه به گمان خود برای فرار از تشبیه، اسماء را بدون صفات برای خداوند اثبات میكردند.اما قول «رحیم و رحمان بدون رحمت و..». از معتزله روایت نشده است. الملل و النحل43-85.
[82]- همان جهمیه بودند كه اسماء و صفات الهی را نفی مینمودند. الملل و النحل 86 به بعد.
[83]- تخریج آن آورده شد.
[84]- مسلم از عایشه رضی الله عنها روایت میكند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ملائكه از نور و جن از پارهآتش خلق شدهاند. خلقت آدم نیز آنگونه است كه برایتان وصف شده است». مسلم8/226، احمد6/153 و 168-
[85]- شعراء 193-195.
[86]- وظیفهی میكائیل را ابنعباس رضی الله عنهما بیان میكند: «... میكائیل كه رحمت و گیاهان و باران را به امر الله با خود میآورد..». رك: تفسیر ابنكثیر1/130- مسند احمد 1/274 (درجه حدیثی را كه احمد روایت میكند، حسن لذاته است)
[87]- انعام 73- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید: «اسرافیل صور را در دهان گرفته و روی خود را به جهت امر الهی نموده، منتظر است تا خداوند به او امر كند و او هم در صور بدمد». مسلم آن را روایت میكند. تفسیر ابنكثیر 2/146- ابنكثیر اینگونه آورده است كه حدیث در صحیح مسلم است. اما حدیث را در مسلم نیافتم. بلكه در سنن ترمذی - 5/373 رقم 3243 روایت شده است و ترمذی آن را حسن میداند. احمد1/326.
[88]- سجده 11
[89]- انفطار 10 -12
[90]- رعد 11
[91]- به آنان خازنان بهشت میگویند: زمر 73
[92]- خداوند دربارهی آنان میفرماید: زخرف77- دربارهی زبانیه میفرماید: علق18 و نیز مدثر30.
[93]- بخاری 2/102- مسلم 8/161- ابوداود 4/239 رقم 4751- نسائی 4/97- مسند احمد3/126 و 233 اسم این دو ملائكه جز در حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه كه ترمذی آن را در 3/383 رقم 1071 روایت میكند، نیامده است. ترمذی این حدیث را حسن غریب میداند.
[94]- حاقه 17
[95]- كروبیان از اشرف ملائكه به حساب میآیند كه در اطراف عرش مشغول تسبیح خداوند هستند. رك تفسیر قرطبی 15/294 - معارجالقبول از حافظ حكمی 2/87.
[96]- حدیث نطفه در صحیح بخاری از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه آمده است. در آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم - صادق مصدوق ـ فرمود: «همانا مجموعهی خلقت هر كدام از شما در شكم مادرش، چهل روز به صورت نطفه، سپس چهل روز به صورت علقه (خونی بسته) و سپس چهل روز به صورت مضغه (پارچه گوشتی نیمهكامل) خواهد بود. پس از آن خداوند ملائكهای را بر او میفرستد و به آن ملائكه چهار مورد امر میكند گفته میشود: عمل، رزق، اجل و خوشبخت یا بدبخت بودن او را بنویسد. پس از آن در او روح دمیده میشود». بخاری 4/78- مسلم8/44 - احمد3/397.
[97]- بخاری 4/77- مسلم 1/103- 104- نسائی 1/217 و احمد4/207.
[98]- حدیث ملائكهای را كه در جلسات ذكر الهی حاضر میشوند، امام مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت میكند:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا خداوند تبارك و تعالی مجموعه ملائكهای دارد كه همیشه در گردش هستند و به دنبال مجالس ذكر میگردند. هرگاه كه مجلسی را یافتند كه در آن ذكر خداوند انجام شود، با آنان مینشینند. بعضی از آنان با بالهایشان بعضی دیگر را به صف میكنند، تا اینكه بین [مجلس] و آسمان دنیا را پر مینمایند. مسلم8/68-احمد2/251.
[99]- این تفسیر از ابنعباس رضی الله عنهما ، عكرمه رضی الله عنه ، سعید بن جبیر، مجاهد، محمدبنكعب، عطیه، حسن بصری، قتاده، عطاء خراسانی، سُدی و ابن زید ـ رحمهم الله ـ روایت شده است. رك تفسیر ابن كثیر2/65.
[100]- تحریف در لغت به معنی تغییر و تبدیل استو اصطلاحاً به تغییر اسماء حسنی و صفات علیای الهی و تغییر معانی آنها اطلاق میشود. تحریف دو نوع است: 1- تحریف لفظ مانند: تغییر حركت رفع اسم «الله» به حركت نصب و در نتیجه تغییر نقش فاعلی آن به نقش مفعولی در آیه ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤﴾. 2- تحریف معنی مانند تفسیر غلط بعضی از فرقههای مبتدعه از «غضب» به (اراده انتقام). الكواشف الجلیه عن معانی الواسطیه52.
[101]- مسلم 7/122-123- احمد 4/367- دارمی 2/310.
[102]- (ضعیف)ترمذی 5/172 رقم 2906- دارمی 2/313.
[103]- اشاره به حدیثی میكند كه مسلم از تمیم داری رضی الله عنه روایت نموده است. در آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «دین یعنی نصیحت. گفتیم نصیحت برای چه كسی؟ فرمود: نصیحت در حق خداوند و كتاب او و پیامبرش و نصیحت ائمه مسلمین و عامهی آنها». مسلم 1/53-نسائی 7/156- احمد 4/102- ترمذی 4/324 رقم1926 - احمد 2/297- دارمی 2/220رقم 2757.
[104]- اعتقاد به مخلوق بودن قرآن، مذهب معتزله و جهمیه است. تفصیل آراء آنها و رد برآراءشان در مختصر صواعق المرسله موصلی 1/409- 410 آمده است.
[105]- ابوعبدالرحمن، عبدالله بن ام عبدالهذلی، صحابی و خادم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اولین كسانی بود كه به پیامبر خدا ایمان آورد. در بدر و غزوههای دیگر حضور داشت. به خوب ادا نمودن واجبات شهرت یافت. از بزرگترین قاریان بود كه هفتاد سوره را از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم حفظ نمود. بسیاری از اصحاب، او را ستودهاند. در سال 32 هجری در سن 60 سالگی در مدینه فوت نمود. 1/13-14
[106]- طبرانی آن را از شیخش عبدالله بن محمدبن سعید بن ابی مریم روایت نموده است كه ضعیف است. مجمع زوائد میثمی 7/165.
[107]- جماعتی از سلف صالح، جهمیه را كه قائل به خلق قرآن هستند، تكفیر نمودهاند از جمله: احمدبن حنبل، عبداللهبن مبارك، سفیان ثوری، حسن بن عیسی، سفیان بن عیینه، عبدالله بن ادریس، وكیع بن جراح، حمادبن زید، معتمربن سلیمان، عبدالرحمن بن مهدی، یزید بن هارون و... رك: : عبدالله بن احمد بن حنبل 1/103-123.
[108]- واقفه گروهی هستند كه در مورد بسیاری از امور توقف كرده و رأیی صادر ننمودهاند. از جمله آرائی كه درباره آنها اظهار نظری ننمودهاند: مسأله خلق قرآن، داخل شدن یا داخل نشدن اهل فسق به آتش جهنم و... این مسأله از قاضی ابوبكر كه از اشاعره به حساب میآید، نقل شده است. منهاجالسنه 5/284، 294 و 3/462.
[109]- امام احمد بن حنبل الشیبانی، امام اهل سنت و اهل حدیث، یكی از ائمه چهارگانه- در ربیعالاول سال 164 به دنیا آمد و در مسأله خلق قرآن در امتحان الهی قرار گرفت و بر آن صبر نمود. تا جائیكه هلال بن علاء میفرماید: «خداوند به وسیلهی چهارنفر بر این امت منت نهاده است: بوسیله شافعی كه حدیث را به مردم آموخت و با احمد بن حنبل كه در محنت خلق قرآن ثبات یافت و اگر صبر نمینمود، مردم كافر میشدند..». در روز جمعه 12 ربیعالاول سال 241 فوت نمود. تهذیب التهذیب 1/72-76- 2/431-432.
[110]- رك كتاب السنه عبدالله بن احمد 1/165 و 2/748.
[111]- این سخن از امام احمد روایت شده است. رك: كتاب السنه 1/164-165 – مختصر صواعق المرسله421.
[112]- بخاری 7/112- مسلم 8/192- ابوداود 4/120 رقم 4329- احمد 1/396- 404 و 2/148 و 3/368.
[113]- نساء 125
[114]- خلیل بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سنت ثابت شده است. ابن مسعود رضی الله عنه روایت میكند كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «از خلیل بودن با هر خلیلی بری هستم و اگر كسی را به خلیلی میگرفتم، ابوبكر رضی الله عنه را انتخاب میكردم. اما خلیلِ یارِ شما[پیامبر]، خداوند است». مسلم 7/108- ترمذی 5/606 رقم 3655- ابن ماجه 1/36 رقم 93 - مسند احمد 1/377 - ترمذی میگوید: حدیث حسن صحیح است.
[115]- نساء 164
[116]- مریم 56-57
[117]- نساء171
[118]- بقره 253
[119]- امام ابوالعباس عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب الهاشمی رضی الله عنهما ، پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، در هنگام وفات رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم 13 سال داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای او دعا كرد كه خداوند او را علم دین بیاموزد و در دین فقیه گرداند. در طائف در سال 68 فوت نمود و محمدبن حنیفه بر او نماز گذارد. 1/40-41 - این تفسیر را بخاری از ابن عباس در 5/185 آورده است.
[120]- امام حافظ مفسر ابوالحجاج مجاهد بن الجبر المخزومی یكی از تابعین است كه حدیث را از سعدبنابیوقاص رضی الله عنه و عائشه رضی الله عنها و ابوهریره رضی الله عنه و ابن عباس رضی الله عنهما شنیده است. قرآن را در مدتی كه در حضور ابن عباس رضی الله عنهما بود، بر او خواند و یكی از عالمان زمان گشت تا جائی كه میفرماید: «قرآن را سه بار بر ابن عباس رضی الله عنهما عرضه كردم، هر بار در مورد هر آیه از او میپرسیدم، چگونه و درباره چه كسی نازل شده است». قتاده، عمروبن دینار، اعمش و... از او روایت نمودهاند. در سال 103 هجری در هشتاد و سه سالگی فوت نمود. 1/92-93.
[121]- عالم بزرگ ابوعبدالله عكرمه بربری مدنی هاشمی، از ابن عباس و عایشه و ابوهریره و عقبهبن عامر و ابوسعید رضی الله عنهم و... روایت نموده است. دربارهی خود میفرماید: «چهل سال طلب علم نمودم. ابن عباس زنجیر بر پایم مینهاد تا قرآن و سنت را بیاموزم». مردمان بسیاری از او روایت نمودهاند. بعضی او را به خوارج نسبت دادهاند. در سال 107 در مدینه فوت نمود. 1/95-96.
[122]- شیخالاسلام ابوسعید حسن بن ابیالحسن بصری در مدینه بزرگ شد و قرآن را حفظ نمود. خطیب، شجاع، مجاهد و بحری از علوم بود. عدهای از اصحاب را دیده است از جمله عثمان رضی الله عنه ، عمران بن حصین رضی الله عنه ، مغیرهبن شعبه عبدالرحمان بن سمره رضی الله عنه ، ابن عباس، ابن عمر، جابر رضی الله عنهم و... و از آنان روایت نموده است. بسیاری از او روایت نمودهاند. از جمله قتاده، یونس، خالدالحذاء، در حدیث ثقه، حجه و مأمون به شمار میآید، ولی آثار تدلیس در او دیده شده است. در سال 110 در سن 88 سالگی فوت نمود. 1/71-72.
[123]- حافظ علامه ابوالخطاب قتاده بن دعامه بن قتاده السدوسی الحجری از آخرین تابعین به شمار میآید كه از عبدالله بن سرجس رضی الله عنه و انس بن مالك رضی الله عنه و مسعر و شعبه و معمر رضی الله عنهم روایت کرده است، در حفظ مشهور بوده است اما از طبقات مدلسین به حساب میآید. بر اثر طاعون در سن 57سالگی در سال 110 فوت نمود. 1/122-124.
[124]- ضحاك بن مُزاحم هلالی عدهای او را جزء تابعین قرار دادهاند، اما عدهای معتقدند كه از اصحاب حدیثی روایت ننموده است. از عدهای از تابعین روایت نموده است از جمله: اسودبن یزید نخعی، عطاء و... از مفسرین به شمار میآید. در سال 106 هجری فوت نموده است. رك: تهذیبالتهذیب 4/453-454 - طبقاتالمفسرین 1/122.
[125]- محمدبن مروان بن اسماعیل سُدی صاحب تفسیر كه از اعمش و كلبی روایت نموده است، و پسرش علی و اشجعی و... از او روایت نمودهاند، رك ابن حجر در تهذیب 9/436 - میزان الاعتدال 4/32 - طبقات المفسرین داوودی 2/255- 256.
[126]- ابواسحاق عمروبن عبدالله همدانی كوفی سبیعی از اعلام تابعی میباشد كه از تعدادی از اصحاب روایت نموده است. از جمله زیدبن ارقم و عبدالله بن عمرو و عدی بن حاتمو براء بن عازب رضی الله عنهم و... از او، اعمش، شبعه، ثوری روایت نمودهاند. در حدیث ثقه است. در سال 127 فوت نمود. 1/114-116.
[127]- بخاری 4/141-142- مسلم 7/96- ابوداود 4/218 رقم 4675 - مسند احمد 2/406 و 437. در حدیث اشاره به اشتراك دین انبیاء در اصول و تفاوتهایشان در فروع میكند، چون كه برادران پدری، پدرشان واحد، ولی مادران متفاوتی دارند.
[128]- پیامبرانی كه در قرآن ذكر آنها آمده است 25 نفر هستند. انعام 83-86. اسامی 18 نفر آنان در آیه فوق آمده است. هفت نفر دیگر نیز در آیات زیر آمدهاند: آدم: بقره31- هود: اعراف65- صالح: اعراف73- شعیب: اعراف85- ادریس: مریم56- ذیالكفل: انبیاء85- محمد: فتح29.
[129]- این اثر را ابن جریر از ابن عباس رضی الله عنهما آورده است، به این صورت كه: «بین آدم و نوح ده قرن فاصله بود كه در این ده قرن همهی مردم بر شریعت الهی بودهاند». تفسیر ابن جریر تحقیق شاكر 4/275- حاكم آن را بر شرط بخاری صحیح میداند و ذهبی نیز با او موافق است. 2/546-547.
[130]- ابوداود: 4/98 رقم 4252- ترمذی 4/499 و 498- احمد 5/16 و41 و 46 ترمذی آن را «حسن صحیح» میداند.
[131]- علی بن ابیطالب رضی الله عنه : یكی از عشره مبشره و چهارمین خلیفه راشد، نیز پسر عموی رسول خدا و شوهر دخترش فاطمه رضی الله عنها ، در خردسالی ایمان آورد و در شب هجرت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در جای او خوابید، مناقب او در شمار نمیآید. ذهبی آنها را در كتابی به نام «فتحالمطالب فی مناقب علیبن ابیطالب» آورده است. در 17رمضان 40هجری در سن 63سالگی به شهادت رسید.
[132]- بخاری 4/208- مسلم 7/120- احمد 1/170-177 و 3/32 و ابن ماجه 1/42 رقم 115.
[133]- احمد 3/79
[134]- از این مصنفات میتوان به كتاب ابونعیم احمدبن عبدالله اصبهانی متوفی سال430 اشاره كرد.
[135]- ترمذی 4/ 622 رقم 2434 آن را «حسن صحیح» دانسته- ابوداود 4/218 رقم 4673- ابن ماجه 2/1440 رقم 4308 احمد 1/5.
[136]- متفقعلیه: بخاری 1/86 و 113- مسلم 2/63- دارمی 2/142 رقم2470.
[137]- مسلم 1/2- احمد2/307.
[138]- اختصاصات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیارند ابن حجر در فتحالباری هفده ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برشمرده است: پنجتا از آنها در حدیث فوق آمده است. 6- جوامعالكلم (احادیث و كلمات پیامبر كوتاه ولی پرمعنی هستند) 7- پایان یافتن انبیاء به او 8- قراردادن صفوف مسلمانان همانند صفوف ملائكه 9- خواتیم سوره بقره 10- فتح سراسر زمین برای امت او 11- نام بردن او به احمد 12- بهترین امت بودنِ امت او 13- بخشش گناهان پس و پیش او 14- كوثر 15- لواء حمد 16- اسلام آوردن شیطانی كه همراه اوست. ابن عباس رضی الله عنهما هفدهمین ویژگی را از یاد برده است. صنعانی آن ویژگی را در تعلیقش بر «إحكام الأحكام» ابن دقیق العید آورده بعنوان «یاور بودن همسرانش با او» و چهار خاصیت دیگر را به آنها افزوده است: سخاوت- شجاعت - - قدرتمند بودن. ابن حجر در فتح آورده است كه بعضی از علماء تا 60 ویژگی را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردهاند. والله اعلم. فتحالباری 1/436- 439- «العدة حاشیه الصنعانی علی إحكام الأحكام لابن دقیق العید» 1/440- 441.
[139]- رای شیخالاسلام ابنتیمیه بر این است كه بهتر است، معجزات پیامبران، نشانهها، برهانها ویا دلایل پیامبری گفته شود. چون كه در قرآن به از معجزه با نام «آیه»، بینه و برهان نام برده شده است. الجواب الصحیح 4/67-71.
[140]- تحدی یعنی: برابری کردن در کاری و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن، به مبارزه طلبیدن
[141]- شیخالاسلام ابن تیمیه بر این رأی است كه تحدی شرط نشانههای پیامبران قرار نگیرد، چون كه آیه(معجزه) دلیل نبوت نبی است، هر چند كه بر آن تحدی ننماید. همانند خبردادن پیامبران پیشین از نبوت پیامبرمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم - «كتابالنبوات» 106-107.
[142]- حدیث دونیم شدن ماه را امام مسلم از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه اینگونه روایت كرده است كه: «ماه در زمان رسول خدا دونیم شد». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «شاهد باشید»: مسلم 8/132-133- احمد 1/377، 447 و 3/275 و 278. ـ نالهی تنه درخت را بخاری از ابن عمر رضی الله عنهما روایت كرده است كه «پیامبر برتنه درختی خطبه میدادند، اما آنگاه كه منبر ساختند و بر آن قرار گرفتند، از تنه نالهای صادر شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سمت آن آمد و دستش را بر آن كشید».
بخاری 4/173-174- ترمذی 2/379- نسائی 3/212- دارمی 1/22-26 رقم 31- 42- احمد 1/249، 267 و 3/295، 300، 306. ـ حدیث درآمدن آب از بین انگشتان رسول خدا را بخاری از انس رضی الله عنه اینگونه روایت كرده است كه گفت: «آنگاه كه در زوراء ظرفی را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردم، دستش را در آن نمود. آب از بین انگشتانش جاری میشد، همهی افراد با آن وضو گرفتند». قتاده گفت: «از انس رضی الله عنه پرسیدم: چندنفر بودید؟ گفت: سیصد یا بیشتر». بخاری 4/169 و 171 مسلم 7/59- ترمذی 5/596 و 597 - نسائی 1/60- احمد 3/123 و 147 و 170 و 215 و 289- موطاء 1/53 و دارمی 1/21-22. ـ در مورد سخن گفتن ران زهرآلود گوسفند، دارمی از جابر رضی الله عنه روایت كرده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به غذایش فرمود: «آیا به من میگویی اینكه در دستم میباشد، ران گوسفندی است؟ گفت: بله» 1/35 رقم 69- ابوداود 4/173- 175. ـ و در مورد تسبیح گفتن غذا، بخاری از ابن مسعود رضی الله عنه روایت كرده است: «كه همانا ما صدای تسبیح غذا را در حالیكه پیامبر از آن میخورد، میشنیدیم». 4/171- ترمذی 5/597- دارمی 1/22 رقم 30- احمد 1/460 و 2/451.
[143]- بخاری 6/97- مسلم 1/92- احمد 2/341 و 451.
[144]- از جمله (اعجازالقرآن) باقلانی.
[145]- احادیث طلوع خورشید از مغرب صحیح هستند. ازجمله امام مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت میكند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قیامت برپانمیشود تا اینكه خورشید از مغرب طلوع میكند. آنگاه كه از مغرب طلوع كرد، مردم جملگی ایمان میآورند. اما در آن روز ایمان آوردن به كسی نفعی نمیرساند، مگر اینكه قبلاً ایمان داشته باشد یا در ایمانش خیری یافته باشد». مسلم 1/95- ابوداود 4/114- ابن ماجه 2/1347- احمد 2/324، 337 و 2/ 164و 201- ترمذی 4/479 رقم 2186.
[146]- ازجمله احادیث دابّه آن است كه امام مسلم از حذیفه بن اسید غفاری رضی الله عنه روایت میكند كه گفت: «در حالیكه مشغول صحبت بودیم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما وارد شد. فرمود: درباره چه چیز صحبت میكنید؟ گفتند: دربارهی قیامت. فرمود: [قیامت] برپا نمیشود، تا ده نشانه را قبل از آن نبینید: دخان، دجال، دابه، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی بن مریم، یأجوج و مأجوج و سه خسوف: یكی در مشرق، دیگری در مغرب و آخری در و آتشی كه از عدن خارج میشود و بادی كه مردم را در دریا میاندازد» و همین را امام مسلم از حدیث ابوهریره رضی الله عنه روایت میكند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « قیامت برپا نمیشود تا اینكه آتشی از خاك حجاز خارج میشود كه گردن شتران بُصری را روشن میكند». مسلم8/178-180- ترمذی 4/477- ابوداود 4/114 و 115- ابن ماجه 2/1347 رقم 4055- احمد 4/6 و 2/295 و 164.
[147]- احادیث دجال به تواتر رسیدهاند.
[148]- از جمله احادیث نزول عیسی علیه السلام آن است كه بخاری و مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت میكنند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قسم به كسی كه جانم در دست اوست، نزدیك است كه عیسی بن مریم كه حاكمی است عادل بر شما نازل شود، صلیب را بشكند و خوك را بُكُشد و جزیه را برچیند و مال ببخشد تا آنجا كه كس قبول نكند. در آن حال سجدهای بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن هست». بخاری 4/143- مسلم 1/93.
[149]- برای آگاهی از احادیثی كه دربارهی خروج یأجوج و مأجوج روایت شده است، میتوان رجوع كرد به بخاری 8/104- مسلم 8/165.
[150]- احادیث قبض روح مؤمنان بر اثر باد: مسلم 8/197- 198 - ترمذی 4/510 رقم 2240- احمد 4/181-182- ابن ماجه 2/1356 رقم 4075- مسلم 1/76.
[151]- بخاری 8/100 - مسلم 8/180.
[152]- از جمله احادیث مرگ: مسلم 7/100- بخاری 4/130- احمد 2/269، 351.
[153]- ابوحمزه انس بن مالك بن نضر انصاری نجاری رضی الله عنه ، خادم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و از اصحابی كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بعد از هجرتش تا زمان وفات همراهی نمودند. عمری طولانی نمود. بعد از بقیهی اصحاب در سال 73 فوت كرد. 1/44-45.
[154]- حدیث انس رضی الله عنه ، اتفاق بر صحت آن وجود دارد. تخریج آن گذشت.
[155]- ابوعبدالرحمن، عبدالله بن عمر بن خطاب العدوی رضی الله عنهما ، فقیه و یكی از اعلام علم و عمل است. در خندق و بیعت رضوان حضور داشت. مناقب او بسیار است. از فتنه (جنگهای اصحاب) كناره گرفت. در فتوا دادن بسیار ورع داشت. در اول سال 74 هجری فوت نمود. جابربن عبدالله انصاری رضی الله عنه میفرماید: «هیچ كدام از ما نبود كه به دنیا میل نكند و یا دنیا به او روی نیاورد، به جز عبدالله بن عمر رضی الله عنهما ». تذكرالحافظ 1/37-40.
[156]- بخاری 4/85 - مسلم 8/160- نسائی 4/106-107 - مالك 1/237 - احمد 2/16 و 113.
[157]- بخاری 1/61 و 2/103- مسلم 1/166- نسائی 4/106- ابوداود 1/6 رقم 20- ترمذی 1/102 رقم 70- ابن ماجه 1/125 رقم 347 - احمد 1/225- دارمی 154رقم 745.
[158]- خالدبن زید بن كلیب، ابوایوب انصاری خزرجی رضی الله عنه ، در بدر و بقیه صحنهها حضور داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا مسجد را بنا نهادند، در خانه ایشان مهمان بودند، در مدینه سكنی گزید و با علی رضی الله عنه در جنگهای خوارج و صفین حضور یافت و در زمان جنگهای دوران خلافت معاویه رضی الله عنه در روم به سال 52 یا 55 فوت نمود. تهذیبالتهذیب 3/90-91.
[159]- بخاری 2/102- مسلم 8/161- نسائی 4/102- احمد 5/419.
[160]- اسماء دختر ابوبكر رضی الله عنه صدیق، هشتمین نفر بود كه اسلام آورد. در حالیكه عبدالله بن زبیر رضی الله عنهما را در شكم داشت، به مدینه هجرت نمود. ده یا بیست روز بعد از كشته شدن عبدالله رضی الله عنه در مكه، او هم فوت نمود. این در جمادیالاولی سال 73 در سن 100 سالگی در حالیكه هنوز دندانی از او نیفتاده و عقلش زایل نگشته بود، واقع شد. تهذیبالتهذیب 12/397.
[161]- بخاری 2/102- نسائی 4/103.
[162]- امالمؤمنین امعبدالله عایشه رضی الله عنها دختر خلیفه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، ابوبكر صدیق رضی الله عنه و حبیبهی رسول خدا از بزرگترین فقهاء صحابه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از واقعه بدر در سال دوم هجری با او ازدواج كرد. هشت سال و پنج ماه در صحبت و همسری رسول خدا بود. سورهی نور در برائت و پاكی او نازل شد. احادیث بسیاری را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت نمود. شصت و پنج سال زندگی كرد. در سال 57 یا 58 فوت نمود. 1/27-29.
[163]- (متفقعلیه) بخاری 2/102- مسلم 2/92- نسائی 4/105.
[164]- بخاری 2/26- مسلم 3/30 - نسائی 3/133- موطا 1/195- دارمی 1/297 رقم 1535.
[165]- همه این احادیث در صحیح بخاری و اكثر آنها در مسلم روایت شدهاند.
[166]- معارج القبول 2/97-117.
[167]- عبدالرحمنبنصخر مشهور به ابوهریره رضی الله عنه در زمان فتح خیبر به مدینه هجرت نمود. احادیث بسیاری را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است. در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب صفه به شمار میآمد. اما بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خداوند مالی را به او بخشید. بیش از بقیه اصحاب حدیث روایت نموده است. در 57 یا 58 یا 59 فوت نمود. تذكر الحفاظ 1/32-37.
[168]- بخاری 6/95- نسائی 4/112- احمد 2/317 و 350 و 193 اما آن را در صحیح مسلم نیافتم.
[169]- مسلم 8/201 - احمد 2/166.
[170]- قبلا به بعضی از احادیث نفخ در صور اشاره نمودیم. همچنین حدیث ابن كثیر در این زمینه روایت شد 2/146 كه ضعیف است.
[171]- ابن کثیر 3/165
[172]- بخاری 7/194- مسلم 8/157- نسائی 4/115- 116- مصنف لفظ بخاری را آورده است. شرح حدیث اینگونه است كه: سه طریق، سه طائفهاند. طائفه اول: راغبین و راهبین. طائفه دوم: دونفر یا سه نفر و تا ده نفر بر شتر. طائفه سوم: بقیه با آتش حشر میشوند. هر جا كه اطراق نمایند، آتش با آنان است... الحدیث. ظاهراً این حدیث با حدیث ابن عباس (يحشر الناس حفاة عراة غرلا) معارض است. جمع بین آنها این گونه است كه مردم در دنیا قبل از وقوع قیامت به صورت طوائف به سمت محشر بسوی شام جمع میگردند، (مطابق حدیث فوق) اما حشر بعد از زنده شدن از قبور، همان است كه ابن عباس رضی الله عنهما در حدیث خود روایت كرده است. این جمع صحیح است. ولی دیگران بر خود تكلیف نموده و احادیث را بصورت غیرواقعی جمع كردهاند. مثلاً گفتهاند كه بعضی از مردم روز قیامت سواره حشر میگردند. اما اینگونه نیست. رك فتحالباری 11/377-383.
[173]- بخاری 7/194- مسلم 8/135.
[174]- بخاری 7/195- مسلم 7/157- نسائی 4/117- ترمذی 4/615 رقم 2423- احمد 1/223و229و 235و253- دارمی 2/233 رقم 2803- ابن ماجه 2/1429 رقم 4276.
[175]- بخاری 7/195- مسلم 8/156- نسائی 4/114-115.
[176]- «همان روزی كه مردمان در پیشگاه پروردگار جهانیان (برای حساب و كتاب) برپا میایستند».
[177]- (متفق علیه) بخاری 7/196- مسلم 8/157- ترمذی 4/615 رقم 2422- احمد 2/13، 19، 64 - ابن ماجه 2/143رقم 4278.
[178]- (متفقعلیه) بخاری 7/197-مسلم 8/158.
[179]- بخاری 7/197- مسلم 8/164- ترمذی 4/617 رقم 2426- ابوداود 3/184 رقم 3093 – احمد6/47 و 91 و 108 و 127.
[180]- (متفق علیه) بخاری 7/198- مسلم 8/134- احمد 3/129.
[181]- بخاری 7/198 و 8/202- ترمذی 4/611 رقم 2415- ابن ماجه 1/66 رقم 185- احمد 3/218.
[182]- متفق علیه. بخاری 5/214 و 8/203 و مسلم 8/105 و ابن ماجه 1/65
[183]- تخریج آن گذشت.
[184]- احمد 6/110- ابوداود 4/240 رقم 4755- حدیث احمد ضعیف، ولی حدیث ابوداود صحیح است.
[185]- احمد 2/213- ترمذی 5/24 رقم 2639- ابن ماجه 2/437 رقم 4300- حاكم 1/529.
[186]- احمد 1/421- حاكم آن را صحیح دانسته 3/317 و ذهبی نیز با او موافق است.
[187]- (متفق علیه) بخاری 5/236- مسلم 8/125.
[188]- بخاری 7/205 و 8/182- مسلم 1/129 و 1/122- احمد 2/275-276 و 3/25 و 26 و345 و 346 و 5/159 و 6/110.
[189]- مسلم 1/117 - احمد 6/110
[190]- بخاری 8/35- مسلم 5/107- نسائی 7/83- ابن ماجه 2/973 رقم 2615- احمد 1/388 و 441- 442- ترمذی 4/17رقم 1396.
[191]- بخاری 7/197- ابن ماجه 2/807 رقم 2414- احمد 2/435 و 506 و 2/70.
[192]- بخاری 7/197- مسند 3/13 و 57 و 63 و 74.
[193]- بخاری: 8/87- 7/206 و 209 - مسلم 7/65 و 66 و 67 و 68 و 71- نسائی 1/94 ابن ماجه 2/1300 و 2/1429- موطا 1/49-50- احمد 1/257 و 384 و 402 و 2/300 و 408 و 3/18 و 384 و 4/313 و 349 و 351 و 5/41 و 86 و 88 و 89 و 5/333 و 339 و 393 و 412.
[194]- (متفقعلیه) بخاری 7/209 و مسلم 7/67 و احمد 4/149 و 153 و 154.
[195]- متفق علیه: بخاری 7/207- مسلم 7/66.
[196]- بخاری 7/207- ابوداود 4/237- ترمذی 5/449 رقم 3359 و 3360- احمد 3/115 و 152 و 164 و 191 و 207 و 232 و 247 و 289.
[197]- (متفق علیه) بخاری 2/42 و 7/148 و 8/167– مسلم 2/184- احمد 1/298 و 358.
[198]- بخاری 4/139- مسلم 1/42 و 543.
[199]- مسلم 1/42.
[200]- اشاره به قول الهی دارد كه میفرماید: ﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [البقرة: 35]. «گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن» و میفرماید: ﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [الأعراف:19]. «ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساكن شوید».
[201]- اشاره به آیه غافر 45 و 46 میكند.
[202]- (متفقعلیه) بخاری 7/179 و 4/85- مسلم 8/88- ترمذی 4/715 رقم 2602 و 2603 احمد 1/234 و 2/297 و 4/429 و 442.
[203]- (متفقعلیه) تخریج آن گذشت در پاورقی صفحه 143 مورد شمارهی1.
[204]- بخاری 1/135 و 4/89- مسلم 2/107- ابوداود 1/110 رقم 401 و 402- ترمذی 1/295 رقم 157 - نسائی 1/248-249- ابن ماجه 1/222-223 رقم 677 و681- دارمی 1/219 رقم 1210- مالك 1/38- احمد 2/229 و 238 و 256 و 3/9 و 52 و 53 و 59 و 4/250 و 4/262 و 5/155 و 162 و 176 و 5/368.
[205]- (متفقعلیه) بخاری 4/89- مسلم 2/108- ابن ماجه 2/1444 رقم 4319- مالك 1/538 – دارمی 2/245 رقم 2848
[206]- (متفقعلیه) بخاری 4/89-90- مسلم 7/23-24- ترمذی 4/404 رقم 2073- ابن ماجه2/1149- 1150 رقم 3472 و 3475- مالك 3/122- احمد 1/291 و 2/21 و 134 و 3/164 و 4/141 و 5/216 و 6/50 و 91 و 6/346.
[207]- نسائی 7/3- ابوداود 4/236 رقم 4744- ترمذی 4/693 رقم 2560- مسند2/332 و 333 و 354.
[208]- بخاری 4/ 248-250- مسلم 1/102-103- ابن ماجه 2/812 رقم 2431 سند ابن ماجه ضعیف است. اما بقیه اسناد درست میباشد.
[209]- بخاری 2/28- مسلم 3/30- نسائی 3/130-131- ابن ماجه 1/402 رقم 1265- مالك 1/195-196.
[210]- مسلم 1/118- ابن ماجه 2/1441 رقم 4309- احمد 3/5.
[211]- (متفق علیه)بخاری7/200ومسلم 8/153، ترمذی 4/692 و693 رقم2557 و2558، دارمی2/136 رقم 2814، احمد2/118 و120-121.
[212]- این لفظ در صحیح مسلم آمده است: 8/153.
[213]- این را مسلم از ابوسعید آورده است: 8/153.
[214]- صحابی جلیل، جریر بن عبدالله رضی الله عنه قبل از حجت الوداع مسلمان شد و در این حج همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. بسیار زیبا روی بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را گرامی میداشت، و همیشه در هنگام دیدن او تبسم مینمود. عمر رضی الله عنه او را در غزوه فتح عراق بر همهی سربازان مقدمتر داشت، تأثیر بسیاری در فتح قادسیه گذاشت. سپس در كوفه اقامت گزید. علی رضی الله عنه او را به سمت معاویه رضی الله عنه فرستاد. سپس از هر دو فرقه كناره گرفت و در قریقیسیا ماند، تا در سال 51 یا 54 فوت نمود. الاصابه 1/232- تهذیبالتهذیب 2/73-75.
[215]- بخاری 8/179- مسلم 2/113-114- ابوداود 4/233- ترمذی 4/687 رقم 2551- ابن ماجه 8/63 رقم 177.
[216]- بخاری 8/194 و 5/221- ابن ماجه 1/71رقم 194- ترمذی 5/362 رقم 3223.
[217]- ابو یحیی صهیب بن سنان رومی نمری معروف به رومی رضی الله عنه ، سی و چندمین نفر بود كه ایمان آورد. در مكه جزء مستضعفین بود. به مدینه هجرت كرد. در قباء به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید. در بدر و بقیه مشاهد حضور داشت. عمر رضی الله عنه بعد از شهادت خود او را امام مردم قرار داد، تا شوری خلیفه را تعیین نماید. در سال 38 بعد از 73 یا 84 سال عُمر فوت نمود. سعدبن ابیوقاص رضی الله عنه بر او نمازگزارد. التهذیب 4/438- 439.
[218]- مسلم 1/112- ترمذی 4/687 رقم 2552- ابن ماجه 1/67 رقم 187.
[219]- رك: معارج القبول شرح سلم الوصول از مؤلف 1/198-218.
[220]- (متفق علیه) حدیث شفاعت، حدیثی طولانی است. بخاری 8/183-184- مسلم 1/123-124 - ترمذی 4/622 رقم 2434- ابن ماجه 2/1442 رقم 4312.
[221]- جزئی از حدیث قبلی است.
[222]- بخاری 1/33- احمد 2/373.
[223]- حدیث شفاعت، صفحهی قبل.
[224]- این موارد از انس رضی الله عنه ثابت شده است. مسلم 1/130- احمد 3/140- دارمی 1/30-31رقم 48-53.
[225]- رك: فتحالمجید 222.
[226]- اشاره به: بخاری 8/179- 183- مسلم 1/112-117- ترمذی 4/73 رقم 2597 - دارمی 1/31 رقم 53- احمد2/276 و 293 و 534 و 3/79 و 90 و 94 و 3/144 و 145.
[227]- شرح عقیده طحاوی 257.
[228]- این موضوع در ضمن حدیث قبلی از ابوسعید و ابوهریره رضی الله عنه در صحیحین آمده است. همچنین: مسند احمد 1/5 و 2/400و 5/53.
[229]- بخاری 7/203- مسلم 1/135- احمد 3/9.
[230]- بخاری 8/166-167- مسلم 8/151-152- ترمذی 5/390 رقم 3272- احمد 3/141 و 3/13 و 2/369 و 507.
[231]- (متفق علیه) بخاری 7/181 و 182- مسلم 8/139-141- دارمی 2/215 رقم 2736- احمد 2/524 و 537 و 3/52 و 3/337 و 362 و 394 و 6/125.
[232]- (متفق علیه) حدیث جبرئیل ، تخریج آن گذشت.
[233]- ابوداود 4/225 رقم 4699- ترمذی 4/451 رقم 2144- ابن ماجه 1/29-30رقم 77- احمد 5/185 و 317 و 6/441-442 و ابن ابیعاصم 1/109 رقم 245- البانی در ابن ابیعاصم آن را صحیح میداند 1/109-110- آجری در 186-187.
[234]- مسلم 8/56- ابن ماجه 1/31 رقم 79.
[235]- مسلم 8/51-52 مالك 3/93- احمد2/110.
[236]- (متفق علیه) بخاری 7/210- مسلم 8/48- ابوداود 4/228 رقم 4709- احمد 4/67.
[237]- (متفق علیه) بخاری: 7/210 و 211- مسلم 8/54- ابوداود 4/229 رقم 4711 و 4712- نسائی 4/58 و 59- احمد 5/73 و 410 و 2/244- موطا 118 رقم 571.
[238]- مسلم 8/55 - ابوداود 4/229 رقم 4713- نسائی 4/57- ابن ماجه 1/32 رقم 82- احمد 6/41 و 208.
[239]- (متفق علیه)بخاری: 3/226 و 7/213- مسلم 8/49- احمد 5/332- مالك3/92.
[240]- (متفق علیه)بخاری 7/212- مسلم 8/46- 47 - ابن ماجه 1/30 رقم 78- ابوداود 4/222-223 رقم 4694 - ترمذی 4/445 رقم 2136.
[241]- (متفق علیه) بخاری 6/84- مسلم 8/47- 48- ابوداود 4/223 رقم 4695.
[242]- ابوسفیان رضی الله عنه ، سراقه بن مالك بن جعشم بن مالك مدلجی از مشاهیر صحابه در زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او و ابوبكر رضی الله عنه ملحق شد(داستان برخورداو با پیامبرمشهوراست) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وبعضی از اصحاب از جمله جابربن عبدالله رضی الله عنه ، ابن عباس رضی الله عنهما و... روایت كرده است درزمان خلافت عثمان رضی الله عنه در سال24 (و یا بعد ازآن) فوت نمود. تهذیب 3/456.
[243]- مسلم8/48 ، احمد3/293 ، ابن ماجه 1/35 شماره 91 و در اسناد طبرانی 7/ 195عبدالکریم ابوامین ضعیف است.
[244]- مسلم 8/51- ترمذی 4/458 رقم 2156 آن را «حسن صحیح غریب» دانسته است- احمد 2/169.
[245]- ترمذی 4/457- 458 رقم 2155 آن را با این «وجه غریب» میداند، ابوداود 4/225-226 رقم 4700- احمد 5/317- حدیث در مجموع «حسن لغیره» است. البانی آن را صحیح دانسته است 1/207.
[246]- امام حافظ، مجتهد كبیر ابویعقوب،اسحاق بن راهویه (ابراهیم بن مخلد تمیمی حنظلی) راهویه لقب پدر اوست. در سال 166 به دنیا آمد و از ابن مبارك روایت كرده است. عدهی زیادی از علما او را ستودهاند. از جمله احمد: «در عراق نمونهای برای اسحاق نمییابم». در نیمه شعبان سال 238 در سن 77 سالگی درگذشت. نسائی درباره او میفرماید: «اسحاق درحدیث «ثقه، مأمون و امام» است». طبقات المفسرین 1/103-105- رك تذكرالحفاظ 2/433-435- تهذیبالتهذیب 1/216-219.
[247]- شفاء العلیل ابن قیم 10- تفسیر ابن جریر به تحقیق احمد شاكر 13/244-250 رقم 15377 تا 15380 – ابوداود 4/224 رقم 4696- آجری در 172- ابن ابی عاصم 1/73 رقم 168 البانی آن را صحیح دانسته. من نیز آن را «صحیح لغیره» میدانم.
[248]- امیرالمؤمنین عمر بن خطاب عدوی قریشی رضی الله عنه ، وزیر رسولالله و از جمله كسانی بود كه خداوند بوسیله او اسلام را نصرت داد. صادق، محدث و بسیار به او الهام شونده بود. شیطان از او فرار مینمود. در روز اسلام آوردن او بانگ مسلمانان برخاست. خداوند حق را بر زبان و قلبش جاری كرده بود. ذهبی میگوید: «اگر میخواهی او را خوب بشناسی باید كتاب من (ذهبی) در مناقب او را بخوانی».(تذكره 15/6). ازسابقین مسلمانان و عشرهی مبشره بود كه بعد از ابوبكر رضی الله عنه در سال13هجری به خلافت رسید. و در آخر ذیحجه سال 23 در سن 63 سالگی به شهادت رسید. تذكره 1/85.
[249]- حدیث روایت شده از عمر رضی الله عنه در موطا ضعیف است. موطا 3/92- ابوداود 4/227 رقم 4703 – احمد 1/44-45 ترمذی 5/266 رقم 3075.
[250]- ترمذی 4/ 449- 450 رقم 2141- ابن قیم شفاء العلیل ص9، حدیث «صحیح الاسناد» است.
[251]- بخاری 7/210- مسلم 8/44- ترمذی 4/446 رقم 2137- ابوداود 4/288رقم 4708.
[252]- دُرّ المنثور سیوطی 6/25- فتح القدیر شوكانی 4/572.
[253]- ابوعبدالله، سعید بن جبیر بن هشام اسدی، از نظر علم و تقوا جزء سادات تابعین به شمار میآید. از ابن عباس، عدیبن حاتم، ابن عمر، عبدالله بن مفضل و ابوهریره رضی الله عنهم روایت نموده است، خلق بسیاری نیز از او روایت كردهاند. قرآن را بر ابن عباس قرائت كرده و ابوعمرو و منهال آن را برایشان قرائت نمودهاند. علماء بسیار ایشان را مدح نمودهاند. از جمله ابن عباس رضی الله عنه میفرماید: «ای اهل كوفه از من سوال میكنید در حالی كه سعیدبن جبیر در بین شماست». به همراه ابن اشعث بر علیه حجاج قیام كرد. حجاج امر به كشتن او نمود، خود را مخفی كرد. سپس او را نزد حجاج آوردند. پس او را در شعبان سال 75 در سن57 سالگی كشت. حجاج نیز بعد از شش ماه فوت كرد. طبقات المفسرین 1/188- 1/76-77- تهذیبالتهذیب 4/11-14.
[254]- ابوالحسن، مقاتل بن سلیمان ازدی بلخی، در تفسیر شهرت دارد. تألیفاتی در قرآن و علوم قرآنی دارد ازجمله: «الناسخ و المنسوخ»، «نظائرالقرآن»، «التفسیر الكبیر»، «تفسیر پانصد آیه از قرآن» و... در بصره درسال 150هجری درگذشت. تهذیبالتهذیب 10/279-285 - طبقات المفسرین 2/330- 331.
[255]- ابوعبدالرحمان، عبدالله حبیب بن ربیعه سلمی كوفی قاری، از بعضی از اصحاب و تابعین از جمله ابراهیم نخعی، علقمه و سعیدبن جبیر روایت نموده است. صاحبان صحاح سته از او روایت نمودهاند. چهل سال در مسجد قرآن را قرائت كرده است. در سال 72 هجری در سن نودسالگی فوت نموده است. تهذیبالتهذیب 5/183-185.
[256]- مستدرك حاكم 2/519- ابن كثیر 4/273- حدیث به دلیل وجود ابوحمزه ثمالی ضعیف است واللهاعلم.
[257]- تفسیر ابن عباس و ابن عمر رضی الله عنهم در تفسیر ابن كثیر 4/152 آمده است.
[258]- بخاری 7/212- مسلم 8/46-47.
[259]- مسلم 8/56- ابن ماجه 1/31 رقم 79- مسند 2/366 و 370.
[260]- ترمذی 4/399- 400 رقم 2065 و 4/453 رقم 2418 آن را «حسن صحیح» میداند. ابن ماجه 2/1137 رقم 3437 و احمد 3/421.
[261]- مسلم 8/50-51- احمد 2/168- ابن ماجه 2/1260 رقم 3834- ترمذی 4/448 رقم 2140 - احمد 3/112 و 257- 6/251.
[262]- بخاری 8/192- ابوداود 1/120 رقم 439 و 440- نسائی 2/105-106- احمد 5/307- موطا 1/34- 35.
[263]- بخاری 8/193- مسلم 8/37- ابوداود 4/334 رقم 5131-5133- ترمذی 5/42 رقم 2672- نسائی 5/77- احمد 4/400 و 403 و 409.
[264]- ابوداود 4/295 رقم 4980- احمد 5/384- 394-398- دارمی 2/205 رقم 2702 سند ابوداود صحیح است.
[265]- (متفق علیه)بخاری 1/25- مسلم 3/95- ترمذی 5/28 رقم 2645- ابن ماجه 1/80رقم 220-221 – موطا 3/94- مسند دارمی 1/65رقم 230- 232- احمد 4/92 و 93 و 95 و 97 و 98 و 99 و 101 و 1/306 و 2/234.
[266]- مسلم 7/65
[267]- آل عمران 134
[268]- آل عمران 76
[269]- آل عمران 146
[270]- بینه 7 و 8
[271]- روم 45
[272]- شوری 40
[273]- زمر7
[274]- بقره 205
[275]- بخاری در خلق افعال العباد 25- بیهقی در اسماء و صفات 23- بزار رجال آن را «رجال صحیح» یا «ثقه» میداند 7/197- حاكم 1/32 آن را بر شرط مسلم صحیح میداند، ذهبی با او موافق است.
[276]- مسلم 8/81-82- نسائی 8/260- احمد 4/371 و 6/209.
[277]- قسمتی از حدیثی طولانی است- مسلم 2/185 و 3/7- ابوداود 2/162 رقم 1812- ابن ماجه 2/974 رقم 2918- مالك 1/307- احمد2/347 و 3/32.
[278]- تخریج آن گذشت.
[279]- به مذهب نفات قدریه كه از معتزله هستند، اشاره دارد. به زعم آنها بندگان، خود خالق افعال خیر و شر خود هستند و خداوند از آن منزه است. چون كه شر به او نسبت داده نمیشود. زیرا اگر ظلم را بیافریند، ظالم تلقی میشود- خداوند از سخن آنان بری است- الملل و النحل شهرستانی 45- مقالات الاسلامین اشعری 1/298-299.
[280]- به مذهب جبریه پیروان جهم بن صفوان اشاره دارد. اینها معتقدند كه انسان بر هیچ چیز قادر نمیباشد و وصف استطاعت بر او درست نیست. همانا او مجبور بر افعالش است. پس انسان نمونه ابزاریست و قدرت و اختیاری ندارد- بلكه خداوند افعال او را مانند سایر جمادات میآفریند. پس افعال مجازاً به او نسبت داده میشود. مانند اینكه میگویند: درخت ثمر داد كه درخت فاعل حقیقی نیست. آنها میگویند: ثواب و عقاب جبری هستند، همانند اینكه افعال جبری هستند.رك الملل والنحل شهرستانی86-88.
[281]- منظور از فاجر، قارون است كه با وجود نزدیكی فامیلی با موسی علیه السلام طغیان نمود- ابن كثیر 3/398-399.
[282]- متفق علیه: بخاری 1/8- مسلم 1/46- ابوداود 4/219 رقم 4676.
[283]- احمد بن علی بن محمد ابن حجر عسقلانی، حافظ كبیر، مشهور به تنها امام علوم الحدیث در قرون متأخر، در 12 شعبان سال 773 در مصر به دنیا آمد. به یتیمی بزرگ شد. در 9سالگی قرآن را حفظ نمود. سپس «عمدة»، «الفية» عراقی و... را حفظ نمود. خداوند حدیث را در نزد او محبوب گردانید، پس بدان روی آورد و از سال 793 در طلب آن اقدام نمود. سپس به عراق، شام، حجاز، یمن و مكه رفت و از شیوخ بسیاری تلمذ نمود- مؤلفات او در حدیث شهرت یافت. ازجمله: «فتحالباری شرح صحیحالبخاری» و مقدمه آن و «لسانالمیزان فیالرجال». «تهذیبالتهذیب» و تقریب آن و... در اواخر ذیحجه سال 852 فوت نمود. رك بدرالطالع شوكانی 1/87-92.
[284]- فتح: فتحالباری شرح صحیح البخاری 1/52-53.
توجه: ابن حجر در فتح اشاره میكند،به اینكه مجموع این كلام را از ابن حبان روایت ننموده، بلكه از او و غیر او بصورت متفرقه آورده است.
[285]- امام علامه ابوحاتم، محمدبن حبان بن احمد بن حبان تمیمی بُستی از حسین بن ادریس هروی و ابوخلیفه جمعی و نسائی و... روایت كرده است. حاكم و... نیز از او روایت نمودهاند. بر مسند قضاوت در سمرقند قرار داشت. مصنفاتی در علوم الحدیث دارد.از جمله: «الحدیث الصحیح المسند»، «التاریخ»، «كتاب الضعفاء». در شب جمعه 8 شعبان 354 فوت فرمود. رك تذكرة الحفاظ 3/920 -924- میزان الاعتدال 3/506-508.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر