قضيۀ پنجم
تفرقه انداختن بين دول اسلامی
اگر کسی تاریخ صفویه را بخواند درمییابد که چگونه نصرانیت آتشافروز تفرقه و جنگ بین دولت ایران و عثمانی بوده است.
در کتاب سرمایۀ سعادت ص 37 آمده است که در اغلب اماکن شهر بیروت معلم پروتستانی که ساعت اول وارد کلاس میشود نخست به هر یک از اطفال کیف أصبحتم میگوید باید آن طفل بگوید بحمدالله أصبحت علی دین المسیح، و چنانچه غیر از این گفتار پاسخ دهد با فحاشی و دشنام دوباره او را به گفتن همان جمله مجبور و یا از مدرسه اخراج میکنند.
نصاری افکار باطله را بين مسلمين رواج میدهند
منحرف کردن مردم از راه عقل و خرد، یک جنایت بسیار بزرگ و دور از انصاف است، بلکه با تمام ادیان الهی مخالف و از هر ستمی بدتر است. ما مقداری از این جنایت را ذکر میکنیم، اگر کسی منشأ افکار باطله را بررسی کند میبیند اکثر آنها توسط دول نصرانی انجام گرفته است، ما بعضی را ذکر میکنیم:
اول، وحدت وجود که خالق را با خلق یکی میدانند و خدا و عیسی مسیح و روحالقدس را با اینکه سه تا است یکی میشمارند!!
دوم، حلول که خدا حلول کرده در عیسی که همین افکا زشت را جاسوسان مسیحی میان مسلمین وارد کردهاند.
سوم، درویشی و صوفیگری است که جاسوسان نصاری وارد مسلمین کردهاند. ما بعضی ار مدارک خود را ذکر میکنیم تا جای شبهه نماند:
نفحات الأنس جامی (چاپ سنة 1336) در صفحۀ 12 نقل کرده که در زمان جاهلیت لباس پشمی لباس رهبانان نصاری بوده. و در صفحۀ 13 از جاحظ نقل کرده که نصاری هنگام عبادت لباس پشمی میپوشیدند و از مستشرقین نقل شده که لباس پشم در اصل شعار نصرانی است و نیکلسون گفته که نذر سکوت و حلقۀ ذکر در میان نصاری رواج داشته. ملاحظه میفرمایید که تمام اینها به نام درویشی و صوفیگری وارد افکار مسلمین شده و اسلام را آلوده ساخته.
در ص 31 نفحات آمده است که اول خانقاهی که برای صوفیان بنا شد، ترسایی برای صوفیان در رملۀ شام بنا کرد. جای سؤال است که فرد نصرانی جز ایجاد تفرقه بین مسلمین چه منظوری میتوانسته داشته باشد.
در مقدمۀ نفحات، ص 19، میخوانیم: ریاضت و پشمینهپوشی مربوط به طریقۀ رهبانیت نصاری است. و در ص 22 مینویسد: پس از تماس مسلمین با سیاحان و رهبانان مسیحی طریقۀ رهبانیت و دیرنشینان نسطوری از قبیل گوشهگیری و ترک تعلقات دنیوی و ترک نکاح و سیاحت، با اسلام آمیخته گردید و صورت خاصی به خود گرفت (البته به نام تصوف).
تمام نویسندگان تاریخ تصوف اتفاق دارند که بنیانگذاران تصوف یا نصرانی بودهاند یا با نصاری سر و سری داشتهاند اشخاص معروفی از صوفیان بودند که به اتفاق مورخین نصرانی بودند و وارد مسلمین شدند و به نام تصوف اسلام را واژگون کردند و رقص و سرود را که از اعمال دینی یهود و نصاری است در عبادات خود وارد ساختند.
صلیبیها مدتها است که به دست نوکران خود در ترویج صوفیگری کوشیدهاند و آنرا آبیاری کردهاند و مقصودشان تفرقهاندازی بین مسلمین است و علاوه بر این نظرشان آن است که عرفا و مرشدانی نادان با کراماتی سفیهانه و برخلاف عقل به وجود آورند و آن را نمونهای از خرافات اسلامی قلمداد کنند تا اسلام را مورد تنفر قرار دهند.
تمام زحمات و تزریقات سوء را عهدهدار شدند تا اینکه ممالک اسلام را تجزیه کنند و بین مسلمین تفرقه اندازد تا بتوانند بر همه ریاست کنند و ممالک اسلامی را مستعمرة خود سازند و کشورها را استعمار کنند.
کينهتوزی نصاری و محکمۀ تفتيش عقائد
محکمۀ تفتیش عقائد در اواخر قرن 12 میلادی به وجود آمد و همچنان که از اسمش پیدا است به منظور تجسس عقائد مردم و کشف افکار ضد مسیحیت تأسیس شد و این محکمه اختیارات عجیبی داشت از جمله نوشتهاند: در یکی از شهرهای ایتالیا موسوم به ورون به کشیشها اختیار داده شده بود که مردم را به زور به قبول دین مسیح وادار کنند. در سال 1233 میلادی گرگوار نهم محکمهای برای منکوب ساختن عقائد ضد کاتولیک (که شعبهای از نصرانیت است) تشکیل داد. در قرن 13 این سازمان در ایتالیا و اسپانیا توسعه پیدا کرد و تا اوائل قرن 19 میلادی ادامه داشت.
این محاکم وسیلهای بود برای کینهتوزی پاپها و از بین بردن مخالفین. و به اندک چیزی حکم مرگ صادر میشد. جنایات و فجایعی که در این مدت از این مبلغین دروغین مسیح علیه السلام سر زد بیش از آن است که توصیف شود. تعداد کسانی را که در دوران تفتیش عقائد زنده زنده سوزانیدند و یا در سیاه چالها خفه کردند چند صد هزار نفر تخمین زدهاند و به قول بعضی از مورخین مقررات این محاکم تا چندین قرن سیلهای خون در اروپا جاری کرد.
برخلاف تمام محاکم انسانی، متهم را مجرم محسوب میکردند و بر او لازم بود که بیگناهی خود را اثبات کند!! هر گونه شهادت ناروائی بر ضد او پذیرفته میشد و به طور کلی شهادت علیه او آسان بود، ولی شهادت له او بسیار مشکل بود و حتی برای شاهد، اسباب زحمت میشد. یهودیان و اعراب و خدام حق داشتند علیه کسی شهادت دهند، اما له او نمیتوانستند و قانون و زبان حال این محاکم این بود: «اگر بیگناهی بمیرد بهتر از آن است که گناهکاری بگریزد».
بر اثر جنون قدرت پاپها هر کاری که از آن بدتر نبود به نظر ایشان صحیح و منطقی جلوه میکرد و جالب این است که این محکمهها برای آنکه پاپ بدنام نشود حکم اعدام صادر نمیکردند زیرا چنین جلوه داده بودند که کلیسا از خونریزی بیزار است، اما فقط حکم به کفر و الحاد میکردند و محکوم بیچاره را به مقامات نظامی تحویل میدادند و آنها رای جز صادر کردن فرمان مرگ نداشتند زیرا ممکن بود خودشان به دادگاه خوانده شوند و تکفیر و اعدام شوند!!
کشیشها نه تنها با مخالفین خود چنین میکردند بلکه بسیاری از افراد مسیحی و مخصوصا با دانشمندان علوم طبیعی نیز چنین معامله میکردند و به طرز بیرحمانهای معدوم میساختند. این اعمال به اندازهای زننده بود که در بعضی از موارد پیروان متعصب خود پاپ با آن مخالفت داشتند. به عنوان نمونه وقتی مسیحیها بر اسپانیا تسلط یافتند دربارۀ طرز رفتار با مسلمین دو نظر ابراز شد: نظریۀ اول، پاپها میگفتند تمام افراد مسلمان بدون استثناء حتی زنان واطفال باید کشته شوند، نظریۀ دوم که مردم عوام درخواست داشتند این بود که تمام مسلمانان را از مملکت اخراج کنند. پادشاه اسپانیا برای آنکه هر دو نظر عملی شود در سال 1610 میلادی دستور داد همه را از مملکت اخراج کنند، اما سه ربع مسلمین قبل از خروج به قتل رسیدند!!! (مراجعه شود به تاریخ تمدن گوستاولوبون).
متأسفانه هر نظر علمی تازهای که متکی به دلائل منطقی بود نزد پاپها مردود شناخته میشد و در نظر عوام به نام مخالفت با اصول آئین مسیح علیه السلام جلوه میدادند. به همین دلیل بسیاری از دانشمندان را به جرم نظر علمی، به حبس محکوم کرده و یا بعضی را زنده زنده آتش میزدند. در نتیجۀ این کشت و کشتارها آئین مسیحی دو جنبۀ منفی به خود گرفت: یکی جنبۀ توحش و ضد بشری. دیگر جنبۀ ضد علمی. چون علوم تدریجا سیر تکاملی داشت و پاپ و کلیسا که خود را مقابل علوم و ضد دانش قلمداد کرده بود عقبنشینی میکردند تا آنکه مذهب جنبة ضد علمی به خود گرفت و این وسیلهای شد برای تبلیغ بیدینی تا آنکه امروز وقتی به مکتوبات مادیین مراجعه میکنیم میبینیم همه جا مذهب را نقطۀ مقابل علم قلمداد میکنند. مثلا میگویند: استنباط مذهبی چنین ولی استنباط علمی چنان اقتضاء دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر