بدین ترتیب پای صلیبیها به مشرق زمین و ممالک اسلامی باز شد و داستان ثروت و نعمت مشرق بر سر زبان اروپائیان افتاد و مردمی که تا آن زمان از شرکت در این خونریزیها خودداری کرده بودند به طمع مال و ملک و فرمانروایی از جای خود جنبیدند و از همه سو پرچمها افراشته گشت و پانصد یا ششصد هزار مرد جنگی فراهم آمد و به کمک امپراطور روم به ممالک اسلامی سرازیر شدند، ولی اکثر آنان به دست کت بوغا و قلیچ ارسلان نابود شدند و فقط ده هزار نفر آنان به انطاکیه رسیدند و در این سال یعنی سال 495 هجری که گروهی بزرگ از اهالی جنوای ایتالیا با کشتیهای بسیار به قصد زیارت اورشلیم آمده بودند. بودوین حکمران بیتالمقدس از آنان برای جنگ با مسلمین استمداد کرد، آنها رضایت دادند که از مال و نفرات کمک دهند به شرطی که هر شهری را بودوین فتح کند ثلث اموال غارتی را به اهالی جنوا بدهد و نیز در هر شهر یک کوی جدید به نام جنوا آباد کند. گویا اهالی اروپا قتل و غارت را از دستورات دینی مسیح علیه السلام میدانند!!
بالأخره بودوین با مساعدت اهالی جنوا به بلاد اسلامی حمله کرد و به کمک اهالی ژن شهر سوز و حیفا و قیساریه را محل تاخت و تاز قرار داد و همه را فتح و قتل عام نمود، خصوصاً در قیساریه مسلمین را کلا قتل عام و به غارت اموال و اسارت اطفال پرداخت و به قصد عسقلان شتافت. اما لشکر خلیفۀ فاطمی مصر به فرماندهی سعدالدوله با او مصاف دادند و دوازده روز کارزار به طول انجامید تا سرانجام دلاوران اسلام پای مردانگی فشرده دشمن را به سختی شکست دادند. بودوین با بقایای سپاه شکست خوردهاش به بیتالمقدس بازگشت.
و در سال 495 هجری جماعت بزرگی از اروپا به مشرق سفر کردند از جملۀ آنها یک لشکر مرکب از صد هزار مرد شمشیر زن به فرماندهی سردار رایموند از راه خشکی آمده و در آناتولی با سپاه قلیچ ارسلان روبرو شده و شکست سنگین خورده و تلفات زیادی دادند و سلطان قلیچ ارسلان تعدادی اسیر و غنیمت فراوان به دست آورد. سپس سردار رایموند باقیماندگان اروپائی را جمع و به سوی طرابلس روانه شد و آنجا را محاصره کرد و کار بر اهالی دشوار شد. ناگزیر از در مصالحه درآمده مبلغی به فرماندۀ فرنگی تقدیم کرده و او را از طرابلس دور کردند. رایموند به جانب طرطوس راند و آن ولایت را فتح کرد و مسلمین را قتل عام و اموال ایشان را غارت کرد و از آنجا به وی قلعۀ طومار تاخت و با شدت حمله برد اما نتوانست کاری صورت دهد، از طومار به حدود ولایت حمص تاخت و قلعظ اکراد را محاصره کرد.
این خبر به جناح الدوله امیر حمص رسید و مشغول تجهیز سپاه شد، لیکن روز جمعه که به قصد نماز جمعه بیرون آمد به دست یکی از فدائیان فرقُۀ باطنیه به قتل رسید. خبر کشته شدن او به رایموند رسید و اکراد را رها کرد به تسخیر حمص همت گماشت و تمام دهات و آبادیهای اطراف را قتل عام وغارت کرد و چون نتوانست حمص را فتح کند برای زیارت به بیتالمقدس شتافت. رایموند در جریان مبارزه با اهالی طرابلس جان خود را از دست داد و در سنة 503 هجری قمری فرزند رایموند به نام برتراند نیروی مهمی فراهم آورد و با مساعدت پاپ و اعانت پادشاهان فرانسه و اسپانیا و ایتالیا تعداد بسیاری ناوهای جنگی تجهیز کرد و قبلا به پادشاه بیتالمقدس و دیگر امیران صلیبی پیغام فرستاد تا از راه خشکی حلقۀ محاصره را تنگتر سازند و خودش برای گرفتن انتقام پدر کمر بر بست و از راه دریا طرابلس را محاصره کرد. امیر فخرالملک که تابع دربار خلافت مصرف بود سختی اوضاع را به قاهره گزارش داد، ولی متأسفانه کمکی به طرابلس نرسید تا آنکه یازدهم ذیحجة سال 503 نیرهای صلیبی شهر طرابلس را تسخیر کردند و مدارس و کتابخانههای متعدد و معروف آنجا را که مرکز اجتماع علمای علوم طبیعی و ریاضی بود به باد غارت و یغما دادند و قسمتی از اهالی شهر را که یارای جنگ و مقاومت نداشتند به قتل رسانیدند وقسمت دیگر را با زنان و کودکان یکجا به اسارت و بردگی درآوردند و خانهها را از اموال خالی ساختند و شهر را تسلیم برتراند فرزند رایموند نمودند.
قتل و غارت مسيحيان نسبت به يکديگر
در سال 497 هجری بوهیموند حکمران مستقل انطاکیه به اروپا سفر کرد و یکسر به جانب ایتالیا رفت و به حضور پاپ رسید و خود را بر پای وی افکند و از او کمک طلبید. پاپ وی را با مهربانی پذیرفته و به او قول هر گونه همراهی داد و برای اثبات وفاداری بیرق پطرس مقدس را به وی داد. اروپائیان با دیدن این پرچم داوطلبانه گرد او جمع شدند. این سردار از ایتالیا به فرانسه رفت و در آنجا با احترام فراوان مورد استقبال قرار گرفت. امپراتور فرانسه دختر خود را برای او عقد کرد و لشکری کامل برای او فراهم آورد. از اسپانیای شمالی نیز نیروهایی نزد وی جمع شدند. بوهیموند از فرانسه به ایتالیا برگشت. در آنجا نیز عدهای به سپاه او ملحق شدند. سپس وی سوار کشتی شد و در سرزمینهای روم نیروهای خود را پیاده کرد و شهر دورالسیوس را محاصره کرد و با نیروهای خود عیسویان روم را به خاک و خون افکند و پس از ویرانی و قتل و غارت بسیار که در نهایت بیرحمی و قساوت انجام داد به جانب مقر حکمرانی خود، انطاکیه رفت.
در سال 497 نیز گروه عظیمی به قصد زیارت قبر مسیح علیه السلام از ملل مختلف اروپا از بندر جنوا با هفتاد کشتی عازم بیتالمقدس شدند. پادشاه آنجا بودوین از موقعیت استفاده کرد و با زوار قرار گذاشت در جنگ با مسلمین شرکت کنند و در عوض ثلث غنائم به دست آمده از آن زوار باشد. در آن ایام صلیبیون میکوشیدند مرزهای آسیائی خود را به مرزهای اروپا متصل سازند و برای حصول مقصود لازم بود قبلا سواحل شرقی مدیترانه را متصرف شوند. از این جهت بودوین همراه زوار ابتدا به بندر عکا هجوم بردند زیرا موقعیت عکا چنان است که میتوان آن را کلید تسخیر سوریه و فلسطین نامید. بندر عکا جزء متصرفات مصر بود و شخصی به نام زاهرالدوله حکومت آنجا را داشت. اروپائیان از جانب دریا با هفتاد کشتی راه آمد و رفت کشتیهای مسلمین را بستند و از جانب خشکی نیز شهر را محاصره کردند اما نیروهای مسلمین با نهایت شهامت همه روزه از شهر بیرون تاخته و ضربهای شدید به دشمن وارد میآوردند. از این رو محاصرۀ شهر به طول انجامید و صلیبیون از وضع نامعلوم جنگ خسته شده سخن از عقبنشینی و ترک محاصرۀ شهر به میان آوردند. اما از طرف دیگر در شهر عکا آذوقه نایاب گشت و متأسفانه از مصر هم کمکی نرسید وعاقبت روزی که آخرین موجودیهای خوار و بار از انبارها خارج و تقسیم شد حکمران عکا ناگزیر نمایندگانی نزد بودوین فرستاد تا قرار تسلیم شهر را بگذارد و بزرگان صلیبی و بودوین با نمایندگان زاهرالدوله قرار داد تسلیم عکا را نوشته و امضاءکردند و شخص پادشاه برای رعایت شرائط تسلیم، به انجیل سوگند یاد کرد. مهمترین شرط این بود که اهالی عکا با اموال منقول خود از شهر خارج شوند و پادشاه و سپاهیانش امنیت راه خروج را تأمین کنند تا مسلمین به کلی خارج شوند و از حدود عکا تا مسافتی دور شوند، سپس نیروهای صلیبی وارد عکا شوند. اما روز دیگر همینکه نخستین دستۀمسلمین با اموال خود از شهر بیرون آمدند چشم طمع اروپائیان به دارائی و ثروت ایشان خیره گردید و شعلة حرص افروخته گشت، از تمام عهدها و قسمها و شرافت و حسن قول صرفنظر کردند و رو به شهر تاخته و از باز بودن دوازده استفاده کردند وارد حصار شدند و دست به غارت و یغما بردند و چون مسلمین از تسلیم اموال خودداری کردند، کشتار مهیب و وحشیانهای آغاز گشت و منجر به قتل عام مردم شد و زاهرالدوله که از نجات اهالی ناامید شده بود، به همراه جمعی رو به جانب دمشق گریخت. بدین ترتیب مهمترین حصار فلسطین از تصرف مسلمین خارج شد. و در همین سال قلعۀ افامیه را قتل عام کردند.
در سال 504 هجری حکام سوریه صلاح دیدند که عجالتا با اروپائیان قرارداد متارکة جنگ منعقد نمایند و پس از آن، گروهیاز تجار حلب با اعتماد به قرارداد صلح، کالای فراوانی از مصر در کشتیها بار کرده به جانب شام لنگر کشیدند، اما ناوهای جنگی صلیبی در وسط دریا کشتیها را احاطه کرده و اموال را ضبط و افراد را اسیر گرفتند.
در سال 502 ده هزار نروژی به قصد غارت غنائم مسلمین از دورترین نقاط به راه افتاده پس از سه سال دریانوردی و تحمل دشواریها در سال 504 هجری وارد بندر یافا شده و مورد استقبال گرم سلطان بودوین قرار گرفتند و وارد بیتالمقدس شدند و بدین ترتیب سپاه بودوین تقویت شد و با عزمی راسخ به شهر صیدا که از ولایت زیبا و ثروتمند شامات بود روی آوردند و با آنکه مسلمین آنجا دلیرانه مقاومت کردند، چون از هیچ طرف کمک کافی نرسید اروپائیان شهر را تسخیر و اکثر اهالی را به قتل آورده و باقی را به اسیری گرفته و اموال ایشان را غارت کردند. درهمین سالها قلعۀ اثارب را که در سه فرسنگی حلب و دارای استحکامات و موقعیت مهمی بود نیز محاصره کردند و تنگرید حکمران انطاکیه با لشکری زبده آنجا را تسخیر و مردمش را قتل عام نمود. تنگرید فرمان داده بود کوی ارامنه که به تسخیر قلعه کمک کرده بودند در امان باشد، اما تنی چند از طمعکاران و افسران فرنگ در اثنای قتل و غارت خطاب به سربازان خود گفتند: مردمی که به همشهریان خود خیانت ورزیدند نسبت به ما چگونه وفا خواهند کرد، بهتر است که شما جنجگویان از غنیمت این محله نیز بینصیب نباشید، بدین طریق خانههای ارامنه را به باد غارت دادند.
قتل عام در فرما و بزاعه و نقض عهد امپراطور روم
در این سالها حکمران بیتالمقدس بودوین با تمام نیروهای صلیبی به عزم تسخیر مصر روانه گشت و در شهر فرما که اوائل خاک مصر بود مسلمین را مانند گوسفند سر برید و شهر را آتش زد.
و در سال 532 امپراتور روم شهر زیبای بزاغه را که در شش فرسنگی حلب است محاصره کرد، اما چون مدتی گذشت و کمکی برای اهالی نرسید عاقبت اهالی آنجا از امپراتور روم امان طلبیدند و امپراتور عهد کرد در صورت تسلیم شهر جان و مال اهالی از تعرض مصون بماند، ولیکن به محض تسلیم شهر عهد خود را شکسته اموال را ضبط و مردم را به اسارت درآورد و از مردم بزاغه پنج هزار و هشتصد نفر را که مقاومت ورزیدند کشت. رفتار امپراتور در بزاغه به قدری وحشیانه بود که مورخان منصف اروپا از آن با نفرت یاد میکنند. از جمله امپراطور شنید که جمعی از زنان و اطفال از بیم لشکر روم در غاری پنهان شدهاند، امپراطور خونخوار فرمان داد در دهانۀ غار آتش افروختند تا مخفیشدگان از دود و گرما و تشنگی جان سپردند.
البته باید توجه داشت که صلیبیون غالبا با مردمان بیسلاح چنین رفتار میکردند، اما در مقابل مردان جنگجوی مسلمان ولو اینکه نصف یا ثلث ایشان باشند، شکست خورده و میگریختند. در تواریخ جنگهای صلیبی این مطلب مسلم و مکرر شده است چنانکه در زمان عمادالدین و فرندش نورالدین اتابک زنگی و صلاحالدین ایوبی از سال 500 به بعد صلیبیون شکستهای پی در پی خوردند و تا چند قرن از کشورگشایی ناامید شدند.
و در سال 563 حکمران صلیبی بیتالمقدس مصر را مورد تاخت و تاز قرار داد در حالی که چند سالی بود وزیر خلیفۀ مصر موسوم به شاوور به حکمران صلیبی رشوههای بسیار میپرداخت، ولی طمع حاکم بیتالمقدس بیش از اینها بود. خلاصه آنکه طمع تسخیر مصر بر او غالب شد و چند تن از اشراف مصر که مخالف شاوور بودند، خیانت ورزیده و به صلیبیون پیوستند. فرماندۀ صلیبی به شهر بلبیس رسید و به حاکم آنجا پیغام داد ما را در کجا منزل میدهید، حاکم غیرتمند پاسخ داد جای شما در نوک نیزههای ما است، آیا تصور کردهاید که شهر بلبیس یک لقمه پنیر است، شاه صلیبی پاسخ داد آری بلبیس لقمه پنیر است وقاهره کره! و فرمان حمله داد. نیروهای مدافع بلبیس با عدد اندک و برج و باروی بسیار ضعیف سه شبانه روز مقاومت نمودند، ولی عاقبت فراوانی دشمن بر شجاعت دلاوران فائق آمد و شهر به تصرف صلیبیون درآمد و فرمان قتل عام صادر شد حتی زنان و کودکان را کشتند و خانهها را خراب کردند و عدهای را اسیر کردند که سالیان دراز در اسارت بود تا آنکه سلطان صلاحالدین ایوبی آنها را خریداری کرد و یا اسباب آزادی آنان را فراهم ساخت.
لازم به ذکر است که سلاطین مغول هم با دربار پاپ سر و سری داشتند. از جمله سلاطین مغول آباقاجان پسر هلاکوخان است که با دول اروپا روابط سیاسی داشت و از آن جمله ارغون خان فرزند آباقاجان است که عموی خود تکودار را که اسلام آورده و خود را احمد مینامید کشت. زیرا اسلام او برخلاف رأی مجلس بزرگان مغول بود. تکودار که به سلطنت رسید چون مسلمان شده بود و با دربار مصر رابطه داشت، مقتول شد و سعدالدوله وزیر ارغون خان با مسلمین بنای بدرفتاری گذاشت و جمع کثیری را به کشتن داد و اموال ایشان را به نفع دولت ضبط نمود.
برای، ماجراهایی که ذکرشد، نمونههایی از رفتار و کردار فرنگیان با مسلمانان بود و إلا جنایات آنان بیش از اینهاست که در یک یا دو کتاب بگنجد. اینک از گذشته چشم میپوشیم و به عصر خودمان میپردازیم و چند کلمهای هم دراین باره مینگاریم. از جمله تحریکات و فتنهگریهای اروپائیان ماجرای کلاه نصرانیت یعنی شاپو و قصۀ پر غصۀ بیحجابی است که این دو ماجرا منجر به قتل عام عدهای در خراسان شد. یعنی علاوه بر اینکه به نام اتحاد شکل کلاه نصرانیت یعنی شاپو را تحمیل کردند، در سال 1347 هجری هزاران نفر را در حرم و صحن امام رضا علیه السلام به قتل رسانیدند و هرکه زنده مانده بود زنده به گور کردند و در تمام مملکت ایران علماء و روحانیون مورد اهانت و آزار قرار گرفته و در تمام شهرها و قصبات سرکوچه و بازار پاسبانها گماشته بودند تا هر شخص معمم عبور کند او را به ادارة شهربانی جلب کنند که چرا لباس متحدالشکل به تن ندارند و چه قدر عمامهها را پاره کردند. راستی که مغولان هم چنین نکردند زیرا مغول برای فتح مملکت مردم را میکشتند ولی اینان برای کلاه مردم را کشتند و به زور کلاه نصرانیت را بر سر مردم گذاشتند!
چون زنان نصاری بیحجابند و در موقع مراودة با ممالک اسلامی مورد تمسخر و بلکه توجه مردم شهوتران واقع میشدند. لذا دول نصرانی چنین خواستند که به زور سرنیزه زنان مسلمین را نیز بیحجاب کنند. چون در شریان و رگ و ریشة دول اسلامی دست پیدا کردند. ممالک اسلامی را وادار به کشف حجاب کردند. هر جا غیرتی در مردمش بود عملی نشد، از جمله در ایران بسیاری از علما را کشتند و یا تبعید نمودند و بالأخره بعد از قتلها وتهدیدها دولت وقت را وادار کردند که علنا سر کوچه و بازار چادرهای زنان عفیفه را پاره کرده و بلکه با لگد پاسبانان بسیاری از زنان را کشتند و چنان مناظر دلخراشی به وجود آوردند که دل هر مسلمان بلکه هر بشری را به درد آورد. به خدا قسم مغولان چنین رفتاری نکردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر