13- فحش دادن شیعه به صحابه رضی الله عنهم و تفکیر کردن آنها
شیعهها آیاتی را که در ارتباط با منافقان و کافران نازل شدهاند، به اصحاب طراز اول تأویل کرده، و به جهت تقیه با رموز معینی به خلفای سه گانه (ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم ) اشاره میکنند. مانند فیصل (ابوبکر) و رمع (عمر) و نعثل (عثمان) و فلان و فلان و فلان (یعنی ابوبکر و عمر و عثمان)، (اول و دوم و سوم) یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، حبتر و دلام یعنی ابوبکر و عمر یا عمر و ابوبکر. یا بتهای قریش (ابوبکر و عمر) و همچنین فرعون و هامان یا گوسالة امت و سامری (یعنی ابوبکر و عمر).
اما در سایۀ حکومت صفوی تا اندازهای از میزان تقیه کاری برداشته شد، و این بار صراحتاً فاضلترین اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مورد تکفیر قرار گرفتند.
این شما و این هم بعضی از تأویلات آنها:
کلینی در کافی (ج 8، روایت شمارۀ 523) از ابی عبدالله روایت کرده که او دربارۀ این آیه:
﴿رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَيۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِينَ ٢٩﴾ [فصلت: 29].
«پروردگارا، پریان و انسانهایی که ما را گمراه کردند، به ما نشان بده، تا آنها را زیر قدمهایمان قرار دهیم تا آنها از جملۀ فرومایگان شوند.»
گفته است: آن دو، همانها هستند. پس گفت: و فلانی شیطان بود.
مجلسی در مرآه العقول ج 26/488 در شرحش بر کافی، در بیان مراد صاحب کافی از «آن دو»، گفته است: آن دو؛ یعنی ابوبکر و عمر و مراد از فلان، عمر است. یعنی جن ذکر شده در آیه همان عمر است. و بدین دلیل به آن مگذاری شده که او شیطان بود، یا به این خاطر که او شریک شیطان بوده چون حرامزاده بود، یا اینکه او در مکر و نیرنگ همچون شیطان بوده، و اگر این یکی را ملاک قرار دهیم. عکس آن هم صدق میکند به اینکه مراد از فلانی ابوبکر باشد.
در تفسیر عیاشی (1/121) البرهان (2/208)، الصافی (1/242) از ابی عبدالله روایت میکنند که او گفته است: اینکه الله میفرماید:
﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ﴾ [البقرة: 168].
«و از گامهای شیطان پیروی مکنید.»
بخدا (منظورش) از گامها شیطان ولایت فلانی و فلانی است. یعنی ابوبکر و عمر.
و در تفسیر عیاشی (2/355) و البرهان (2/471) و الصافی (3/246) از ابو جعفر در ارتباط با این قول خداوند:
﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا ٥١﴾ [الکهف: 51].
«و هرگز گمراهان را یاور و مددکار خود نمیگیرم.»
روایت است که او گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدایا! این دین را یا بوسیلۀ عمربن خطاب یا بوسیلۀ ابوجهلبن هشام عزیز و تقویت نما این بود که خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا ٥١﴾ [الکهف: 51].
«و هرگز گمراهان را یاور و مددکار خود نمیگیرم.»
و در تفسیر عیاشی (1/307) و الصافی (1/511) و البرهان (/422) از ابی عبدالله روایت کردهاند که او در ارتباط با این گفتۀ الهی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا﴾ [النساء: 137].
«کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند و دوباره ایمان آوردند و بار دیگر کافر شدند و بر کفرشان افزودند.»
گفت: این آیه در ارتباط با فلانی و فلانی نازل شد. یعنی ابوبکر و عمر. آنها در ابتدا به رسول صلی الله علیه و آله و سلم و آل وی ایمان آوردند، و سپس وقتی که ولایت بر آنها عرضه شد، کافر شدند آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من کنت مولاه، فعلی مولاه. (هر کس که من مولای او هستم، پس علی هم مولای اوست). پس به بیعت کردن با امیر مؤمنان ایمان آوردند، چرا که به او گفتند: به دستور خدا و دستور رسولش (با تو بیعت میکنیم و تو امیر المؤمنین شدهای) پس با او بیعت کردند و آن هنگام که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمود، کفر ورزیده و به بیعت کردن با او اعتراف و اقرار نکردند، پس بخاطر اینکه بیعتهای او را به بیعت با خود بر گرفتند (و خود را به جای او نشانیدند) بر کفرشان افزوده گشت. پس با این حساب چیزی از ایمان در اینان باقی نماندهاست.
و در تفسیر عیاشی (2/240) و البرهان (2/309) از ابن جعفر روایت شده که او دربارۀ این گفتۀ الله تعالی:
﴿وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾ [ابراهیم: 22].
گفته است: او همان دومی است. و البته در قرآن نیست و شیطان گفت: مگر اینکه (آن شیطان) همان دومی است. منظورشان از دومی، عمر است. و در «الوافی»، کتاب الحجه، باب آنچه که دربارۀ آنها علیهم السلام و دربارۀ دشمنانشان نازل شده، مجلد 3 ج 1، ص 920، از زراره از ابی جعفر روایت میکنند که او در ارتباط با این قول الله:
﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩﴾ [الإنشقاق: 19].
«که شما دگرگونیها و احوال گوناگونی را پشت سر مینهید.»
گفت: ای زراره! آیا این امت بعد از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم در رابطه با مسألهی فلان و فلان و فلان – یعنی ابوبکر و عمر و عثمان – از حالی به حالی دیگر انتقال نیافته است؟!
عالم آنها فیض کاشانی گفته است: (رکوب طبقاتهم) کنایه است از اینکه یکی پس از دیگر به خلافت منصوب میشوند.
و وقتی که به این آیه میرسند:
﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ﴾ [التوبة: 12].
«و ائمهی کفر را بکشید.»
میبینیم که در تفسیر عیاشی (2/83) و برهان (2/107) و صافی (2/324) از حنان از ابی عبدالله روایت شده که او گفته است: از او شنیدم که میگفت: مردمی از بصره بر من وارد شدند. دربارۀ طلحه و زبیر از من سؤال کردند. من هم گفتم: آنها دو امام داشتند که از ائمه و پیشوایان کفر بودند.
و آنها جبت و طاغوتی را که در این آیه آمدهاست:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ﴾ [النساء: 51].
«آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب (خدا) به آنها داده شده، با این حال به جبت و طاغوت [بت و بتپرستان] ایمان میآورند.»
به دو یار و معاون و داماد و خلیفههای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یعنی ابوبکر صدیق و عمر فاروق تفسیر میکنند.
به تفسیر عیاشی (1/273) الصافی (1/459) و البرهان (1/377) نگاه کنید!
و عیاشی در تفسیرش (2/263) و بحرانی در البرهان (2/345) از ابو بصیر، از جعفربن محمد روایت کردهاند که او دربارۀ این گفتۀ الله تعالی:
﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ ٤٤﴾ [الحجر: 44].
گفته است: جهنم آورده میشود در حالی که هفت درواز دارد. دروازۀ اول آن مخصوص ظالم است، که همان زریق (ابوبکر) است. و دروازۀ دوم آن مخصوص حبتر (عمر) است و دروازۀ سوم برای سومی (عثمان) است. و دروازۀ چهارم مخصوص معاویه است و دروازۀ پنجم برای عبدالملک، و ششم برای عسکر بن هوسر، و دروازۀ هفتم برای ابیسلامه است. اینها دروازهایی هستند برای کسانی که از آنها پیروی کنند.
مجلسی در «بحار الأنوار» (8/308) در تفسیر این عبارت گفته است: (زریق [= آبی رنگ] کنایه از اولی است چرا که عرب چشم آبی را شوم میدانستند. و حبتر همان روباه است و شاید به این علت به کنایه به او روباه گفته شده که خیلی مکار و حیلهگر بودهاست. البته در روایتهایی دیگر حبتر و روباه صفتی را به اولی نسبت دادهاند و این هم ظاهرتر است. و امکان دارد که مراد در اینجا هم همین باشد.
و بدین جهت دومی را مقدم داشت چرا که او بدبختتر و خشمگینتر و تندتر است. و عسکر بن هوس کنایه از بعضی خلفای بنی امیه یا بنی عباس است. و بدینسان ابو سلامه، کنایه از ابو جعفر دوانیقی است. و احتمال دارد که عسکر، کنایه از عائشه و سایر اهل جمل باشد چرا که اسم شتر عایشه عسکر بودهاست و روایت شده که او (عمر) شیطان بودهاست.
و ابو جعفر دربارۀ این فرمودۀ الهی:
﴿إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ﴾ [النساء 108].
«و آنگاه که شب را در تدابیر و سخنانی میگذرانند که (الله) نمیپسندد.»
گفته است: فلانی و فلانی و فلانی – یعنی ابوبکر و عمر و ابو عبیدهبن جراح میباشند. این روایت را عیاشی در تفسیرش (1/301) و تفسیر البرهان (1/414) ذکر کردهاست. و در روایت دیگری از ابو الحسن آمده که آنها و ابو عبیدهبن جراح بودهاند.
همان منبع پیش این روایت را هم ذکر کردهاست. آن دو یعنی ابوبکر و عمر، و در روایت سومی: اول و دومی و ابو عبیدهبن جراح هستند (اول و دوم یعنی ابوبکر و عمر) مصدر سابق این روایت را نیز نقل کردهاست.
آنها همچنین فحشا و منکر در گفتۀ الله تعالی:
﴿وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ﴾ [النحل: 90].
را به ولایت ابوبکر و عمر و عثمان تفسیر کردهاند. آنها در تفسیر عیاش (2/289) و برهان (2/381) و الصافی (3/151) از ابو جعفر روایت میکند که او گفته است: و از فحشاء نهی میکند؛ فحشاء اول است. و منکر: دومی، و بغی: سومی است.
در بحار الانوار 27/85 آمدهاست گفتم (راوی به امامشان میگوید) خدا تو را اصلاح سازد، دشمنان الله چه کسانی هستند؟ گفت: بتهای چهارگانه. گفتم: آنها کیستند؟! گفت: ابو الفصیل، و رمع، و نعثل، و معاویه و کسانی که از آنها پیروی میکنند. پس کسی که با آنها دشمنی کند، در حقیقت با دشمنان الله دشمنی کردهاست.
شیخ آنها مجلسی در بحار الانوار (27/58) در بیان این اصطلاحات میگوید: ابو الفیصل، ابوبکر است. چرا که فصیل و بکر در معنی مترادفند و رمع هم مقلوب عمر است و نعثل[1] همان عثمان است.
و دربارۀ این گفته الهی:
﴿أَوۡ كَظُلُمَٰتٖ فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ﴾ [النور: 40].
«یا (اعمال کافران) همانند تاریکیهای دریایی ژرف و عمیق است که موج بر موج او را میپوشاند و بر فرازش ابر است؛ تاریکیهایی که روی هم انباشته شده.»
گفته اند: فلان و فلان و فلان مراد است در دریای ژرف که موج یعنی نعثل بر فراز موج یعنی طلحه و زبیر، و تاریکیهای روی هم انباشته یعنی معاویه.
مجلسی در «بحارالانوار» (23/306) گفته است: مراد از فلان و فلان ابوبکر و عمر، و مراد از نعثل همان عثمان است.
و همچنین از جملۀ اصطلاحات آنها برای اشاره کردن به شیخین، تأویل کردن آنها از سورهی لیل است و گفتهاند:
﴿وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا ٣﴾ [الشمس: 3].
همان قیام قائم (مهدی) است.
﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰهَا ٤﴾ [الشمس: 4].
حبتر و دلام هستند که حق بر سر آنها پرده افکنده. این روایت را مجلسی در بحار الانوار، 24/72-73، و قمی در تفسیرش 2/457، ذکر کردهاست.
شیخ حکومت صفوی – در زمانش –مجلسی در بحار الانوار ج 24/73 گفته است: «حبتر و دلام: ابوبکر و عمر هستند.»
تصریحاتی چند دربارۀ تکفیر صحابه و فحش دادن به آنها
عالم شیعی نعمت الله جزائری در کتابش (الأنوار النعمانیة) جلد 2، ص 244، از منشورات اعلمی بیروت میگوید: «امامیه (یعنی شیعۀ دوازدهامامی) آشکارا در ارتباط با امامت حضرت علی سخن گفته و به آن قایل شده و صحابه را کافر دانسته و با آنها به مخالفت برخاسته و امامت را به جعفر صادق و سپس به فرزندان معصومش علیهم السلام انتقال دادهاند. و مؤلف این کتاب از این فرقه است و این فرقه انشاء الله، فرقه نجات یافته است.»
و علامۀ شیعی محمد باقر مجلسی در کتابش (مرآة العقول) ج 26، ص 213 روایت ارتداد اصحاب را به زعم شیعه صحیح دانسته است. کلینی در روضه از کافی از ابو جعفر روایت کرده که او گفت است: آن مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ارتداد یافتند به جز سه نفر گفتم: آنها چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود، و ابوذر غفاری، و سلمان فارسی که رحمت و برکات خدا بر آنها باد.
و سید مرتضی محمد حسینی نجفی در کتابش (هفت نفر از سلف، ص 7) گفته است: «در حقیقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابی گرفتار شد که بعداً از دین برگشتند، مگر تعداد اندکی.»
و علامۀ شیعی نعمت الله جزائری در کتابش «الأنوار النعمانیة» ج 1، ب 1، ص 53، گفته است: ابوبکر در پشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز میخواند و در حالی که بت در گردنش آویزان بود، و سجدهاش برای آن بت بودهاست.
و زینالعابدین نباطی در کتابش صراط مستقیم ج 3، ص 129 گفته است: عمر بن خطاب کافر بود، کفرش را پنهان میداشت و اسلامش را ظاهر میکرد.
و همین علامه در کتابش «صراط مستقیم» ج 3، ص 161-162 دو فصل را باز کرده که فصل اول را (مادر شرارتها عائشه ام المؤمنین) و فصل دوم را (فصل دربارۀ خواهرش حفصه) نام نهادهاست. و در حقیقت علامۀ مجلسی در کتاب (مرآة العقول ج 25، ص 151) در توضیح روایت طویلی در کافی ج 8، روایت شماره 23، گفته است: «در حقیقت الله تعالی آن ظالمان و جباران را در بهترین حالاتشان کشت ... و هامان را میراند، و فرعون را هلاک کرد.»
مجلسی گفته: این روایت صحیح است، و منظور از اینکه هامان را میراند، یعنی عمر، و فرعون را هلاک کرد، یعنی ابوبکر و احتمال عکس هم دارد. و دلالت بر این دارد که مراد آن دو بدبخت هستند.
و مجلسی در «مرآة العقول» ج 26، ص 167، روایت کلینی که آن را در روضه صفحه 187 (روایت 301) نقل کرده، صحیح دانسته است. آن روایت چنین است: از عجلان ابو صالح روایت است که او گفت: بر ابی عبدالله وارد، شدم و به او گفتم: فدایت بشوم، این قبهی آدم است.
گفت: آری، و مزارها و گنبدهای زیادی برای خدا هست. آگاه باشید که در پشت مغرب شما، سی و نه مغرب وجود دارد که سرزمینی سفید رنگ است و آکنده از خلایق است. و از نور آن طلب روشنی میکنند. آنها به اندازهی یک چشم بر هم زدن هم نافرمانی الله نکردهاند حال خلق آدم را دانسته باشند یا ندانسته باشند همۀ این مردمان از فلان و فلان تبری میجویند.
و مجلسی گفته: این روایت صحیح است. و فلان و فلان یعنی ابوبکر و عمر.
و خمینی در کتابش کشف الاسرار ص 126 میگوید: «ما در اینجا کاری به شیخین نداریم که تا چه حد مخالفت قرآنی داشته، و با احکام الهی بازی کرده، و از سر خود حرام و حلال کرده، و بر ضد فاطمه دختر پیامبر و بر ضد اولادش ظلم کردهاند. اما به جهل آن دو نسبت به احکام خدا و دین اشاره میکنیم.»
و در صفحهی 127 بعد از آنکه تهمت جهل را به آنها میزند، میگوید: «چنین افراد جاهل و ظالم و احمق لیاقت ندارند که در جایگاه امامت قرار گیرند، و در ضمن اولیالامر باشند.»
و باز در صفحۀ 137 میگوید: «واقعیت این است آنها، چنان که باید ارزش پیامبر را دانستند. پیامبری که سختیها و مصائب فراوانی را جهت هدایت و ارشاد آنها تحمل کرد. و چشمهایش را فرو بست و سخنان توهینآمیز ابنخطاب که جوشیده از اعمال کفرآمیز و زندقانهی او بود، را با دیدۀ اغماض نگریست.»
عیاشی در تفسیرش و کاشانی در الصافی، و بحرانی در البرهان در تفسیر این آیه:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ﴾ [آل عمران: 144].
«و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟»
گفتهاند: عایشه و حفصه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سم دادند و این بود که این آیه نازل شد.
محمد نبی توسیرکانی که در نزد شیعه ملقب به عمدة العلماء و المحققین است در کتابش (لئالی الأخبار – مکتبة العلامة – قم، ج 4، ص 92) گفته است: بدان که بزرگترین و با فضیلتترین جایگاه و وقت و حالت و مناسبترین آن برای لعن کردن آنها - لعنت خدا بر آنها باد – وقتی است که شما در مستراح هستی. پس در وقت هر تخلیه و پاکسازی که انجام میدهی، بگو: خدایا لعنت کن عمر را، سپس ابوبکر و عمر را، سپس عثمان و عمر را، سپس معاویه و عمر را، سپس عمر و ابن زیاد را، و عمر و ابن سعد را، و عمر و شمر را، سپس عسکر و عمر را، خدایا لعنت کن عایشه و حفصه و هند و ام حکم را، و لعنت کن کسی را تا روز قیامت که به کردار و افعال آنها راضی بودهاست!!
لعنتکردن صدیق و فاروق و سایر ائمه
و شیخ آنها تقیالدین ابراهیمبن علیبن حسنبن صالح العاملی که به کفعمی معروف است، در کتاب (المصباح ص 552-553 طبع دوم 1975 – از منشورات مؤسسۀ اعلمی مطبوعات بیروت لبنان و طبع 1994 ص 732)، و ملا باقر مجلسی در «بحار الانوار» (85/260-261) و (82/260-261) طبع – دار الاحیاء التراث العربی – بیروت، و نورالله حسینی مرعشی تستری ملقب به سخنگوی شیعه، در احقاق حق (1/337) منشورات کتابخانهی آیت الله مرعشی قم ایران) این دعای مغرضانه را که به علیبن ابی طالب نسبت میدهند، روایت کردهاند: «خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست. و دو بت قریش و دو طاغوت آن را لعنت کن! آن دو نفری که با امر و فرمان تو به مخالفت برخاستند، و وحی تو را انکار کردند، و نعمتهای تو را منکر شدند، و پیامآورت را نافرمانی کردند، و دینت را واژگون ساخته و کتابت را دستکاری کردند و دشمنان تو را دوست داشتند و نعمتهای تو را انکار نمودند، و احکام تو را تعطیل کردند، و فرائض تو را باطل کردند، و در ارتباط با آیات تو الحاد کردند و اولیای تو را دشمنی کردند، و دشمنان تو را دوستی کردند، و سرزمینهای تو را خراب و ویران کردند، و بندگان تو را فاسد نمودند، خدایا آنها را لعنت کن و نیز پیروان و دوستداران و عاشقان و یاران آنها را هم لعنت کن! چه آن دو بیت نبوت را خراب نمودند، و درش را از جایش برکندند، و سقفش را فرو ریزاندند، و آسمانش را به زمینش و بالایش را به پایینش، و ظاهرش را به باطنش رساندند، و اهل آن را ریشهکن ساختند و یاران آن را قتل عام کردند، و کودکان آن را کشتند و منبرش را از وصیش و وارث علمش خالی کردند، و امامت او را انکار نمودند، و نسبت به پروردگارشان شریک قائل شدند، پس گناهان آنها را بزرگ کن و آنها را در سقر (آتش) قرار ده جاویدان، و تو چه میدانی که سقر چیست؟ (هیچ کس و هیچ چیزی) را باقی نمیگذارد و وا نمینهد، خدایا به تعداد همۀ منکراتی که انجام دادهاند، و همه حقی که پنهان داشتهاند، و هر منبری که از آن بالا رفتهاند، و هر مؤمنی که به او امید داشتهاند، و هر منافقی که با او دوست بودهاند، و هر ولیی که او را اذیت کردهاند، و هر طرد شدهای که او را پناه دادهاند، و هر صادقی که او را طرد کردهاند، و هر کافری که او را یاری کردهاند، و هر امامی که او را شکست دادهاند، و هر فرضی که تغییر دادهاند، و هر اثر و (حدیثی) که انکار کردهاند، و هر خونی که ریختهاند، و هر روایتی که آن را تغییر دادهاند، و هر کفری که آن را برقرار ساختهاند، و هر ارثی که آن را غصب کردهاند، و هر فیء که آن را قطع کردهاند، و هر مال نامشروعی که خوردهاند، و هر خیری که آن را حلال دانستهاند، و هر باطلی که آن را پیریزی کردهاند، و هر ستمی که آن را اشاعه و گسترش دادهاند، و هر نفاقی که آن را پنهان ساختهاند، و هر خیانتی که آن را مخفی کردهاند، و هر ظلمی که انتشار دادهاند، و هر وعدی که خلاف آن عمل کردهاند، و هر امانتی که مترصد آن بودهاند، و هر عهدی که آن را شکستهاند، و هر حلالی که آن را حرام کردهاند و هر شکمی که آن را فتق کردهاند و هر جنینی که آن را ساقط کردهاند، و هر دندهای که آن را کوبیدهاند، و هر سکهای که آن را پراکندهاند، و هر جمعیتی که آن را از بین بردهاند، و هر عزیزی که آن را ذلیل کردهاند، و هر ذلیلی که او را عزیز کردهاند، و هر حقی که آن را منع کردهاند، و هر دروغی که آن را سر هم بافتهاند، و هر حکمی که آن را برعکس کردهاند، و هر امامی که او را مخالفت کردهاند؛ آنها را لعنت کن!
خدایا آنها را به تعداد هر آیهای که تحریف کردهاند، و هر فریضهای که آن را ترک کردهاند، و هر سنتی که آن را تغییر دادهاند، و هر آداب و عرفی که آن را منع کردهاند، و همه احکامی که آن را تعطیل کردهاند، و هر بیعتی که آن را شکستهاند، و هر شکوایهای که آن را باطل ساختهاند، و هر دلیلی که آن را انکار کردهاند، و هر حیلهای که آن را بوجود آوردهاند، و هر مانعی که از آن گذشتهاند، و هر خزندهای که آن را غلت ندادهاند، و هر بدعتی که به آن پایبند شدهاند، و هر شهادتی که آن را کتمان ساختهاند، و هر وصیتی که آن را تباه ساختهاند؛ آنها را لعنت کن!
خدایا آنها را در رازگاه و آشکارگاه لعنت کن؛ لعنتی فراوان و بیپایان بطوری که همۀ آنها را در نوردد، و همۀ اعوان و یاران و دوستداران و عاشقان و تسلیمشدگان آنها، و کسانی که به سوی آنها گرایش یافته و سنگ دفاع از آنها را به سینه میزنند، و به کلام آنها اقتدا میکنند، و احکام و دستورات آنها را باور میکنند، را مشمول این لعنت قرار بده![2]
حال (چهار بار) بگو: خدایا آنها را آنچنان عذابی ده که اهل آتش بخاطر آن، فریادرسی کنند. آمین یا رب العالمین.
مراجع بزرگ شیعه که به این دعا فتوا میدهند:
این دعا در کتاب اردوی تحفة العوام – که بیحد مقبول واقع شده و جدید است – اثر منظور حسین (ص 422 و پس از آن) وارد شده، و وی خاطرنشان کرده که این دعا، مطابق فتاوای شش تن از مراجع بزرگ شیعیان است:
1- محسن حکیم
2- ابوالقاسم خوئی
3- روح الله خمینی
4- محمود حسینی شاهرودی
5- محمد کاظم شریعتمداری
6- علامه علی نقی نقوی.
و همچنین این دعا در کتابی تحت عنوان (تحفة العوام معتبر و مکمل) ص (303) وارد شده و در آن آمده که این دعا مطابق با فتوای 9 تن از مراجع بزرگ شیعه است و آنها عبارتند از:
1- آیت الله ابوالقاسم خوئی
2- حسین بروجردی
3- محسن حکیم
4- ابوالحسن اصفهانی
5- محمد باقر صاحب قبله
6- محمد ماوی صاحب قبله
7- ظهور حسین صاحب
8- محمد صاحب قبله
9- حسین صاحب قبله
علامة معاصر آنها، آیت الله العظمی سیدشهابالدین حسینی مرعشی در حاشیهاش بر احقاق حق از نور الله حسینی مرعشی (1/337) گفته است: «سپس بدان که یاران ما شروحی بر این دعا داشتهاند، از جمله شرح مذکور، و از جمله آنست کتاب ضیاء الخافقین از یکی از علمای شاگرد فاضل قزوینی صاحب «لسان الخواص» و از جملۀ آنست شرح مشحون بالفوائد از مولی عیسیبن علی اردبیلی و او از علمای زمان صفویه بودهاست، و همه اینها بصورت دست خط نوشته شدهاست. و در کل میتوان گفت: چون مراجع عظام در کتابهایشان این دعا را ذکر کردهاند و به آن تکیه نمودهاند، فتوا دادن به این دعا، بیشتر به دل میچسبد!»
منظور از دو بت قریش، ابوبکر و عمر هستند. بعد از آنکه به شما اطلاع دادیم که دعای فوق در میان شیعیان جایگاه تلقی و قبولی دریافت کردهاست، باید بدانی که مقصود آنها از دو بت قریش حضرت ابوبکر و حضرت عمر میباشد. و دانشمند و شیخ آنها ابوالسعادت اسعدبن عبدالقاهر بر اساس آنچه که در المصباح کفعمی (حاشیه ص 552) و بحار الانوار مجلسی (85/263) هست، گفته: «و واژگون ساختن آن دو دین را، اشاره به چیزی است که از دین الله تعالی تغییر دادهاند مانند اینکه عمر متعه را حرام ساخت، و غیر اینها از آنچه که این مکان آنها را بر نمیتابد.»
و شیخ و مورخ آنها محمد محسن مشهور به آغا بزرگ طهرانی صاحب کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه (10/9 طبع نجف) در رسالهی ذخر العالمین فی شرح دعاء الصنمین گفته: «یعنی دو بت مذکور قریش در ج 8 ص 192 که آن دو بت لات و عزا هستند و مقصود ابوبکر و عمر میباشند.»
و ملا محمد محسنبن الشاه مرتضی ملقب به فیض کاشانی در قرة العیون (ص 326، طبع دوم 1979، دار الکتاب اللبنانی) گفته است: سپس شروع کردند به تغییر دادن احکام شرع و بوجود آوردن بدعتها در آنها. بعضی از احکام را از روی ناآگاهی خود، و بعضی را بنا به اهداف از پیش تعیین شدهای و بعضی را هم بخاطر علاقۀ آنها به ایجاد بدعت، تغییر دادند ... و در حقیقت امیر المؤمنین به بعضی از منکرات آنها در دعای دو بت قریش اشاره کردهاست و ابوبکر همواره میگفت: مرا شیطانی است که همواره مرا در مینوردد.
پس خاتمهی مجتهدان شیعه ملا باقر مجلسی میآید، و طبق آنچه که شیخ آنها احمد احسائی ملقب به شیخ اوحد در شرح «الزیارة الجامعة الکبیر» (3/189) از او نقل کرده، میگوید: «مراد از جبت ابوبکر بوده و از طاغوت عمر، و شیطانها بنی امیه و بنی عباس هستند و حزب شیطان پیروان آنها و کسانی هستند که از ارث امامت شما و فیء و فدک و خمس و غیر آن ... ناراحت و عصبانی میباشند.»
ملا باقر مجلسی که در نزد آنها به شیخ الاسلام هم ملقب است، در بحار الانوار (85/268) گفته است: سپس ما سخن را در جای آن در کتاب فنن بسط دادهایم. و بلکه در اینجا فقط روایتی را ذکر کردهایم که کفعمی وارد کردهاست، تا کسی که آن دعا را میخواند، بعضی از زشتیها و قباحتهای آن دو را – که لعنت خدا بر آن دو و بر دوستداران آنها باد – بیاد بیاورد.
و در اینجا نکتهای است و آن اینکه همان عبدالحسین شرف الدین موسوی که شیخ سباعی در منزلش از وی دیدن کرد، در کتابش «المجالس الفاخرة في مآتم العترة الطاهرة» (ص 31، طبع مؤسسۀ وفاء بیروت، 1400 هـ) از جعفر صادق (که از او و امثال او بری است) روایت کرده که او بر روی قبر جدش «حسین» ایستاد، آنگاه گفت: گواهی میدهم که تو نماز مرا بجا آوردی، و زکات را دادی، و به معروف و نیکی امر کردی و از بدی و زشتی باز داشتی، و از الله و رسولش اطاعت کردی، و خالصانه او را عبادت کردی، و در راهش با پشتکار و اخلاص و احتساب جهاد کردی تا وقتی که مرگ سراغت آمد. پس خدا لعنت کند قومی که تو را کشتند و لعنت کند خدا جماعتی را که بر تو ظلم کردند، و لعنت کند خدا امتی را که این (ماجرا) را شنید و از آن خشنود گشت.
ای برادر مسلماان! آیا میدانی منظور این گمراه کدامین امت است، و چه اشخاصی را لعنت میکند؟ بر اساس معتقدات روافض امتی که حسین را به قتل رسانده، و امتی که آن را شنیده و بدان خرسند شده همان اهل سنت و جماعت است. و دکتر آنها (محمد تیجانی سماوی) در کتابش (شیعه همان اهل سنت هستند، ص 300) از این مسئله رازگشایی کردهاست، آنجا که میگوید: و اگر دلیل دیگری بخواهیم، تنها بر ما لازم است که دیدگاه اهل سنت و جماعت را در رابطه با یادوارة روز عاشورا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ... یا اینکه دقت کنیم در اینکه آنها نسبت به قاتلان حسین موضعی خشنودانه و رضایتبخشانه و در عین حال مددرسانه اتخاذ میکنند.
و بدین ترتیب واضح است که عبدالحسین شرفالدین با شیخ سباعی که بدیدارش آمده و او را به تقارب فراخواندهاست، از در تقیه وارد شده، و آن رافضی پست به علاقه و شوق دروغین خود نسبت به اندیشهی نزدیکسازی و ایمان و باورش بدان (به عنوان تقیه) تظاهر کردهاست. و در باطن معتقد به این است که سباعی از امتی است که به قتل حسین خشنود شدهاست.
و سزا و پاداش آن امت در نزد او چیزی جز لعن و نفرین نیست. با وجود آنکه دلیل برضد عبدالحسین و روایتی که آن را وارد کرده، برخاسته است؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت خود را برای مرتکبین گناهان کبیره از امتش – به روایت خود شیعه – ذخیره کردهاست. شیخ آنها ابن بابویه قمی صدوق در (عیون الأخبار ج 1، ص 136 طبع تهران) روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاست: شفاعت من برای اهل گناهان کبیره از امتم است. و کتاب الله تعالی به ما خبر میدهد که:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 110].
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمدهاید».
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾ [البقرة: 143].
«و این چنین شما را امتی برگزیده (و میانهرو) قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد»
پس با این حساب، ای دشمن خدا، چگونه امتش، امتی ملعون خواهد بود؟!
سپس حضرت حسین در اثر خیانت شیعه به او کشته شد و این به روایت خود آنان است چنانکه ما آن را در فصل (نواصب در نظر شیعه همان اهل سنت و جماعت هستند) ثابت کردیم. پس به آن فصل مراجعه کن!
و اما گفتهی تیجانی در کتابش (شیعه همان اهل سنت هستند ص 301-302) که میگوید: «اهل سنت روز عاشورا را جشن میگیرند، و آن را بعنوان عید قرار میدهند، و آنها در رابطه با فضیلت این روز احادیثی را وضع کردهاند ...»
جوابش این است:
کاری که اهل سنت در این روز انجام میدهد، روزه گرفتن آن به عنوان تقرب به الله تعالی است. و حال ما این سؤال را از تو میپرسیم:
آیا آن روزی که الله تعالی در آن گناهان را پاک میسازد، روز غم و اندوه است یا روز شادی و سرور؟!
اگر بگوئی آن روز، روز اندوه است در حقیقت خودت خودت را محکوم کردهای.
و اگر بگوئی آن روز، روز خوشحالی و سرور است، این مطلوب و مورد نظر است و این همان روز عاشورا است. اگر بگویی دلیل بر آن چیست؟ میگوئیم: دلیل بر آن احادیث صحیح است که کتابهای معتمد شما بعضی از آنها را روایت کردهاند. مثلاً این شیع طائفهی شما ابو جعفر طوسی است که در (استبصار، ص 134 ج 2،) و این محدث و محقق شما محمدبن حسن حر عاملی است که در «وسائل الشیعة» ج 7، ص 377، سه روایت را در رابطه با فضیلت روزة این روز روایت میکنند:
روایت اول: از ابی عبدالله از پدرش روایت است که علی علیها السلام گفته است: عاشورا؛ روز نهم و دهم (ماه محرم) را روزه بگیرید چرا که گناهان یک سال را پاک میسازد.
روایت دوم: از ابو الحسن نقل است که گفته است: «رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روز عاشورا را روزه گرفته است».
روایت سوم: از جعفر از پدرش علیها السلام نقل است که او گفته است: «روزهی عاشورا کفارۀ گناهان یک سال میباشد.»
به همین خاطر است که اهل سنت به عنوان نوعی اقتداء به هدایت نبوی روز عاشورا را روزه میگیرد. در حالی که تو و پیروانت به شیون و زاری بر میخیزی، و اصلاً توجه به هیچ نوع (احساس) فرمانپذیری نسبت به این فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نداری که میفرماید: (شیون و نوحهسرایی از عمل جاهلیت است). این روایتی است که رئیس محدثین شما محمدبن علیبن حسینبن بابویه قمی صدوق در کتاب (فقیه من لا یحضره الفقیه ج 2، ص 271-272) استخراج کردهاست. و در روایتی از علامۀ شما مجلسی در «بحار الانوار» (82-103) آمدهاست: «شیون و نوحهسرائی عمل جاهلیت است».
پس نوش جانت این اعمال جاهلیت مآبانه!!
و مبارک باد بر اهل سنت و جماعت روزهی روزی که الله تعالی در آن – طبق خود روایتهای شما – گناهان یک سال را پاک میسازد.
لازم است که توجه خوانندۀ گرامی را به این مسأله جلب کنیم که موضوع این رساله عبارتست از رازگشایی از حقیقت مذهب تشیع و دیدگاه آنها در برابر اهل سنت، نه پاسخ دادن به باطل پیروانش. چرا که ما کتاب دیگری را به این مسأله اختصاص دادهایم که بیشتر از 500 صفحه است. از الله تعالی میخواهیم که بوسیلهی آن مسلمانان را فایده رساند، و آن را محض رضای خود قرار دهد.
خوشحالی شیعه بخاطر شهادت حضرت عمر رضی الله عنه و جشنگرفتن روز شهادت ایشان را
شیعۀ دوازدهامامی بخاطر کشته شدن حضرت عمر ابراز خوشحالی و سرور کرده و روز کشته شدن وی را بعنوان عید خود بر میشمارند. بلکه گمان بردهاند که روز کشتن وی رخصتی از طرف الله تعالی است، که (در آن روز) چیزی از گناهان شیعه را بر ایشان نمینویسد، و شیعه بر این روز نامهای زیادی گذاشته است از قبیل روز استراحت، روز برکت، و روز خوشحالی شیعه و ... و ...
این مورد را علامۀ آنها، مجلسی، در بحار الانوار ج 95، ص 351-355، روایت کردهاست. و نیز نعمت الله جزائری در (الأنوار النعمانیة ج 1، ص 108-111) تحت عنوان (نور آسمانی) از ثواب کشته شدن عمر بن خطاب پرده دری میکند. و از جمله مواردی که دلالت میکند بر اینکه شیعه به این دست از روایتها ایمان دارند، این است که صاحب کتاب (عقد الدرر فی بقر بطن عمر)[3] ص 6 (تحت شمارۀ 2003) فصلی تحت این عنوان باز کرده: «الفصل الرابع في وصف حال سرور هذا الیوم علی الیقین، وهو من تمام فرح الشیعة المخلصین» سپس وی سرودهایی را که در این روز گفته میشوند، ذکر کرده، و با گفتۀ خود آنها را چنین توصیف کرده: آنها کلمات قصار صاف و خالصی هستند و واژههایی شوقانگیز، و آن این است و قسمتی که خورشید اقبال و شانس از مطلعهای آرزوها طلوع کرد، نسیم وصال به اتصال در بامداد و غروبگاه ورزیدن گرفت. آن هم با کشته شدن کسی که به الله و روز آخرت ایمان ندارد. (یعنی) عمربن خطاب فاجر، که بندگان را فریب داد، و در زمین فساد پدید آورد، تا روز حشر و جدایی، قدمهای خوشحالی لبریز شد از باده (شراب) ارواح، آمیخته به مشک خوشحالی و به آب صاف شادکامی ... .
سپس به دنبال این جملات، اشعار طویل زیر را که در وصف خوشحالی آنها به خاطر کشته شدن حضرت عمر رضی الله عنه گفته شده (ص 9-11) ذکر کردهاست:
وهللت
فرحاً یوم الرواح به |
|
نار
السعیر وما فیها من السعر |
وغادر
اللات تبکیه وتندبه |
|
و ما
بین أهل ولاة الغدر والکفر |
ینکبه
کل بغی فی غواتیه |
|
من
الفریقین من جن ومن بشر |
یا صاح
صح إن هذا عید فاطمه |
|
عید
السرور ببقر البطن من عمر |
یوم به
کسفت شمس الضلال |
|
وقد راع
البدایع من فقد ذی نظر |
یوم به
فرحت آل النبی ومن |
|
والأهم
من جمیع البدو والحضر |
یوم به
صالح ابلیس الغوی ضحی |
|
بمجمع
من غواه الجن والبشر |
وبثّ أعوانه
فی جمعهم فغدوا |
|
واقبلوا
زمرۀ فی الحال فی زمر |
حتی إذا
اجتمعوا من حوله نعی |
|
علیهم
وغدا ناع علی عمر |
وقام
فیهم خطیباً قائلا لهم |
|
الیوم
مات عماد الکفر والفجر |
الیوم
مات رئیس الفساقین ومن |
|
ساد الأبالیس
من جن ومن بشر |
الیوم
مات الذی قد کان یعضدنی |
|
علی
البداع من کفر ومن أشر |
الیوم
مات قوم الجوار وانقصمت |
|
عری
الضلال وصار الکفر فی دثر |
الیوم
مات شیخی فی نفاق |
|
ومن یوم
الفخار به قد تمّ مفتخری |
ویلاه
ویلاه من لی بعده رجل |
|
مغیل حل
أمر الدین بالحیر |
قد کان
یعجبنی أفعاله وله |
|
بکل
منکر فعل غایة النکر |
أبدی
عجائب کفر لیس یعقلها |
|
من الأبالیس
إلا کل ذی نظر |
فیروز
لا شلت الکفان منک لقد |
|
قتلت
غندر قد هنیت بالظفر |
بقرت
بطن عدو الله من نتجت |
|
منه
البدایع بالصمصامة الذکر |
تیم عتل
زنیم الأصل ذا دنس |
|
بغی أم
لئیم غیر معبتر |
ظفرت
بالکنز فی قتل الغوی |
|
ومن آذی
النبی و بضعته الطهر مدی
الأیام والعصر |
قتلت
فرعون أهل البیت من صدرت |
|
منه
الجرأة فی تأخیر ذی القدر |
قتلت
نعثل عنوان الفسوق به |
|
عجل
الضلالة محسوب من البقر |
قتلت من
مات لم یؤمن بخالقه |
|
وفاسقاً
لم یکن یوماً بمزدجر |
قتلت من
عاند الکرار حیدره |
|
و عاود
الکفر فی سر وفی جهر |
ما
العید عید ولکن یوم مقتله |
|
عید
عادت الأرواح فی الصور |
ما أسس
الجور، و العدوان غیر أبی |
|
بکر ولا
أساس من ظلم سوی عمر |
مثلهما
الجبت والطاغوت قد فتنا |
|
جل
البریة من باد ومن حضر |
ضلا
معاً وأضلا الناس ویحهما |
|
سیلقیان
غدا فی الحشر فی سقر |
وثالث
القوم أبدی فی الوری عجباً |
|
وسار
بین البرایا أقبح السیر |
إنی إلی
الله من فعل الثلاثة فیالإسلام |
|
و جری إلی
یوم المعاد بری |
أرجو من
الله ربی أن یبلغنی |
|
أری
اللعینین رؤیا العین بالنظر |
ینبشان
کما قال النبی لنا |
|
من بعد
دفنهما فی سائر الحفر |
ویشهران
بلا شک ولا شبه |
|
علی رؤس
الملأ من سایر البشر |
ویصلبان
علی جذعین من خشب |
|
ویحرقان
بلاشک ولا نکر |
ترجمهی اشعار:
در روزی که او جان سپرد، آتش زبانهدار از فرط خوشحالی به وجد آمد و شعله کشید! بت لات کوچ کرد، و در میان ظلم پیشهگان و کفر پیشگان نوحهسرایی و سوگواری را باقی گذاشت. هر ظالمی، از هر دو گروه جن و انسان، در گمراهی و غوایت او، از او دوری میجوید (و همچون او ظلم پیشه نمیکند و به آن شوری شور عمل نمیکند). ای دوست من! فریاد بزن که این (روز) عید فاطمه است، عید خوشحالی بخاطر شکافتن شکم عمر! روزی که بخاطر آن، خورشید گمراهی کسوف کرد، در حالی که شاهکارهای (او) بخاطر از دست دادن صاحب نظری (همگان) را شگفت زده کردهاست! روزی که بخاطر آن اهل بیت پیامبر و همۀ دوستدار آن آنها از همه شهرها و روستاها، شادکام شدند! روزی که در آن، ابلیس گمراهی در چاشتگاه فریاد زد که همه گمراهان جن و انسان باید جمع شوند. و یاران و همدستان خود را در میان آنها فرستاد و آنها هم دسته به دسته با آنها ملاقات کردند. تا جائی که همه در نزد او جمع شدند، بر سر آنان شیون و زاری کرد، و بخاطر عمر، دست به نوحهسرایی نمود!
و در میان آنها در مقام یک سخنور ایستاد و به آنها گفت: امروز ستون کفر و گناه مرد! امروز رئیس فاسقان و کسی که رهبر ابلیسهای جن و انس بود، مرد!
امروز مُرد آن کسی که پشتیبان من بود بر بدعتها و شاه کارهای کفرآمیز و شرارتخواه! امروز جماعت ستم پیشه مرد، و پشت کمر گمراهی درهم شکست و کفر به سوی نابودی پیش رفت. امروز استادم در زمینهی نفاق، مرد. و از روزی که به او افتخار میشد، به من هم افتخار میشد. وای بر او، وای بر او! بعد از او دیگر چه مردی خواهم داشت که شئونات دینی را با نیرنگ و حیله حل و فصل کند!
افعال و اعمال وی را بسی میپسندیم. او هر کار منکری که انجام میداد، آنها را به نهایت قباحت میرساند! در زمینه کفر عجایب و شگفتیهایی را ظاهر کرد، که از میان شیطانها فقط برای صاحبنظران! قابل فهم بود! فیروز، کفن از دست تو شل نشد، در واقع غندر را کشتی و به پیروزی دست یافتی و بخاطر آن آفرین باد گرفتی! با شمشیری محکم شکم دشمن الله را از هم دریدی کسی که از او بدعتها و شاهکارهای! (عجیبی) سر زده بود! کسی که به ستمگری و تناوری و بدخویی شناخته شده و معروف به فرومایگی است! مادرش هم بدکاره بوده، فاقد ارزش است. در کشتن آن گمراه و کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش را اذیت نمود، به گنجی دست یافتی! کشتی اولین کسی را که مخالفت با اهل بیت پیامبر را در طول ایام و روزگاران پیریزی کرد!
تو فرعون اهل بیت را کشتی، همان کسی که گستاخانه باعث به تأخیر افتادن (ولایت) آن توانا شد. آن نعثل (پیرمرد خرف) را کشتی؛ کسی که عنوان فسق و گوسالهی گمراهی محسوب میشد.
کسی را کشتی که به خالقش ایمان نیاورد، و کسی که فاسق بود و حتی یک روز هم باز داشته نشد.
کسی را کشتی که با حیدر کرار به لجاجت و خصومت برخاست و کفر را در پیدا و نهان مراوده کرد. آن عید، عید نیست، اما روز کشتنش عید است که بخاطر آن روح ما به سیماها و چهرهها بازگشتند!
غیر از ابوبکر و عمر کسی سنگ بنای ستم و تجاوز و ظلم را بنا ننهاد!!
آنها به منزلۀ جبت و طاغوت هستند که بیشتر مردم خوب و نیکوکار شهرها و روستاها را فریب دادند. هر دو با هم گمراه شدند و مردم را هم گمراه کردند، وای بر آنها که فردا بزودی در هنگام حشر، در سقر (طبقهای از جهنم) افکنده خواهند شد و سومین نفر آنها (عثمان) در زمینه تقوا (به اصطلاح) شگفتیها از خود نشان داد، و در بین نیکوکاران بدترین سیرهها را پیاده کرد!
من از کار این سه نفر که با نام اسلام کردند، به خدا پناه میبرم. و تا روز قیامت هم کارهای آنها دیده خواهد شد!
از خدا میخواهم که آن دو لعنتی را با چشمهای خودم ببینم – که چنانکه پیامبر گفته است – بعد از دفنشان، قبرشان شکافته شود و در ملأعام قاطعانه رسوا شوند. و بر روی دو چوب به دار آویخته شوند و قاطعانه و بدون هیچ انکاری، سوزانده شوند!!
[1]- نعثل: پیرمرد احمق، کفتار نر، المنجد، ج 2، ص 1962 (مترجم).
[2]- بنده در اینجا در وهلهی اول از الله تعالی و سپس از پیامبرش و سپس از آن اصحاب بزرگوار پوزش میطلبم که مجبور شدم چنین روایتهای دروغینی را ترجمه کنم. خدایا مرا ببخش (مترجم).
[3]- «این رساله بصورت دست خط مکتوب شده و هنوز چاپ نشده، و هم اکنون در مکتبه رضا رامبو در هند موجود است.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر