فصل یازدهم:
نمونههایی از زوجهای موفّق
1- ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه رضی الله عنها
2- ازدواج علی بن ابی طالب رضی الله عنه با فاطمهی دختر رسول الله
3- ازدواج قاضی شریح با زینب دختر جریر
در بیان مسایل مربوط به زندگی مسلمانان پس از اینکه، ابتداً در صفحات گذشته به مسایل انتخاب همسر پرداختیم و به بررسی «طریقه و آداب» شب زفاف و عروسی پرداختیم و سپس حقوق و تکالیف زن و شوهر را بیان نمودیم، ضروری و لازم است که آن مبادی و اصول بیان شده، به صورت تصاویر واقعی «الگوهای حقیقی» محقق شده و آن آثار و نشانهها در قالب و شکل یک خانواده مسئولیت پذیر و همکار که در سایهی أمن و آرامش قرار دارد و محبت، زمینهی آن است و علایم و آثار خوشبختی در آن میدرخشد و نمایان است، مجسم شود.
1- ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه
حضرت خدیجه دختر «خویلد» رضی الله عنها زنی تاجر و دارای شرافت و ثروت بود. چون مال و ثروت زیادی داشت بنابراین، مردانی را به کار میگماشت تا به کار تجارت برای وی بپردازند و علاوه بر آن به آنان پول نیز قرض میداد. قبیلهی قریش هم قوم تاجری بودند، وقتی که از راستگویی و امانتداری و اخلاق سخاوتمندانه و عقل و فکر بالا و والای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چیزهایی به گوش او رسید، با ثروت و دارایی خودش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در سفری به شام به عنوان تجارت برگزید و از مال و دارایی خویش به قدری به پیامبر داد که به هیچ کدام از تاجران دیگر نداده بود و غلامی به اسم میسره هم همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد. پیامبر از او قبول کرد و با مال خدیجه تصمیم به تجارت گرفت، در حالی که میسره هم تا رسیدن به شام همراه ایشان بود و در این سفر، موفقیت بسیار نصیب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد و با سود فراوان نزد خدیجه برگشتند و هر آنچه را از امانت و شرافت ممکن بود، نسبت به حضرت خدیجه رضی الله عنها ادا کردند.
میسره نیز در وجود پیامبر چنان خصوصیات عظیم و والایی یافت که او را به تعجب واداشت و قلبش را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پر از بزرگداشت و احترام کرد و «این تأثر میسره» از راستگویی در معامله و امانتداری در أدای حقوق و آداب تجارت از جمله در خرید و فروش و گرفتن و بخشیدن بود.
میسره هر آنچه را که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیده بود، به خدیجه بیان کرد و این مسایل خدیجه را هم به تعجب واداشت. پس «نفیسه دختر منیه» را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد تا از این امر آگاهی یابد که آیا پیامبر متمایل به ازدواج با خدیجه است یا خیر.
پس از اینکه نفیسه این پیشنهاد را به پیامبر داد، ایشان موضوع را با عمویشان در میان گذاشتند. آنها هم موافقت کردند و خدیجه را از عمویش عمرو بن اسد برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کردند که مهریهی او بیست شتر جوان ماده بود و خدیجه اولین زن رسول الله بود و تا زمان فوت ایشان از کس دیگری خواستگاری نکردند.
در این زمان سن پیامبر 25 سال قمری بود، در حالی که حضرت خدیجه سنی بالغ بر 40 سال داشت، اما علاوه بر اختلاف سن و تفاوت در دارایی و ثروت، این ازدواج مبارک، پربرکت و پاک بود.
خدیجه مسلمان شد و اولین زنی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد. تمام فرزندان پیامبر از حضرت خدیجه است؛ مگر ابراهیم که مادر او ماریهی قبطیه رضی الله عنها است.
پیامبر زیباترین دوران زندگی را با حضرت خدیجه سپری کردند. او بهترین یاور و همراه پیامبر بود. با خوشحالی پیامبر خوشحال میشد و ایشان را در آزمایشها و سختیها ترغیب و تشویق میکرد و با ثروت و مالش از او حمایت میکرد و او در حقیقت بهترین زنان بود.
به این دلیل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فضل و برتری او را فراموش نکرد و در بسیاری از اوقات از او و خوبیهای او سخن به میان میآورد. مسروق از حضرت عایشه روایت میکند که پیامبر اگر از خدیجه نام میبرد، او را به خوبی و به بهترین وجه یاد میکرد. روزی پس از مدح و ثنای وی توسط پیامبر، من به خدیجه حسودی بردم و گفتم چرا همیشه از او یاد میکنی در حالی که خدای عزوجل بهتر از او را به تو داده است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ما أبدلني اللَّهُ خيرًا منها قد آمنَتْ بي إذ كفرَ بيَ النَّاسُ وصدَّقتني إذ كذَّبَنيَ النَّاسُ وواسَتْني بمالِها إذ حرمَنيَ النَّاسُ ورزقنيَ اللَّهُ عزَّ وجلَّ ولدَها إذ حرَمني أولادَ النِّساءِ».[1]
«خدای عزوجل بهتر از خدیجه را به من نداده است، او به من ایمان آورد زمانی که مردم به من کفر میورزیدند و مرا تصدیق و باور کرد، زمانی که مردم مرا تکذیب میکردند و با ثروتش مرا همراهی کرد زمانی که مردم مرا تحریم کرده بودند. خدای تعالی از او به من فرزندانی عطا فرمود زمانی که از فرزندان زنان دیگر مرا محروم کرده بود».
و نیز عایشه میگوید: بر هیچ کدام از زنان دیگر پیامبر غبطه نخوردم به این صورت که بر خدیجه غبطه خوردم، در حالی که او را ندیده بودم، ولی پیامبر از او بسیار یاد میکرد.
یاد کردن خدیجه به گونهای بود که گاهی که گوسفندی ذبح میفرمود، پس آن را عضو عضو میکرد و آن را برای خدیجه به عنوان صدقه میفرستاد. گاهی به ایشان میگفتم: انگار در دنیا زنی به غیر از خدیجه نبوده است! ایشان میفرمود: او این طور بود و من از او فرزندی دارم.[2]
حضرت خدیجه همسری پاک و مخلص برای رسول الله بود و خدای عزوجل در پاداش او برایش سلام فرستاده است.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که جبرییل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: خدیجه نزد تو میآید. همراه او ظرفی است که در آن روغن یا طعام یا آب است؛ پس اگر نزد تو آمد از طرف خدای عزوجل و از طرف من «جبرییل» بر او سلام برسان و او را در خانهای در بهشت مژده بده که از لؤلؤ نازک درست شده و مرمت شده است «ولی تو خالی است» و در آن صداهای ناهماهنگ و بلند و سختی و مشقت وجود ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت خدیجه فرمود: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ، وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَآسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ».[3]
و نیز فرمود: «همچنانکه حضرت مریم بر تمام زنان عالم برتری و مقام داده شد، خدیجه نیز بر تمام زنان امتم برتری و مقام داده شده است».[4]
حضرت خدیجه در سال پنجم بعثت در سن 65 سالگی وفات نمود و در حجون دفن شد، در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مقبرهی او شخصاً داخل شد.
2- ازدواج علی ابن ابیطالب رضی الله عنه با فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
حضرت فاطمه رضی الله عنها کم سن و سالترین دختر پیامبر و محبوبترین آنها نزد ایشان بود. فاطمه 5 سال قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که قریش مشغول تجدید بنای کعبه بودند، از خدیجه دختر خویلد متولد گردید.
حضرت علی رضی الله عنه در ماه رمضان سال دوم هجرت با او ازدواج کرد و در ذیالحجه زندگی مشترک را با او آغاز کرد که حضرت حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم فرزندان اویند.
عامر شعیبی میگوید: علی بن ابیطالب میگفت: در حالی با فاطمه ازدواج کردم که حتی یک فرش زیراندازی نداشتم، جز یک پوست قوچ که شب روی آن میخوابیدیم و شتر خویش را نیز بر روی آن در روز علف میدادیم. خدمتکار خانه هم جز خود او کسی نبود.
حضرت علی رضی الله عنه چنین روایت میکند: وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه را به ازدواج من درآورد، همراه دخترش یک پارچهای با لباس مخمل، بالشی که از لیف خرما پر شده بود، دو سنگی که با آن گندم آرد میکنند، یک مُشک آب و دو کوزهی گلی فرستاده بود. روزی علی به فاطمه گفت: آن قدر از چاه آب کشیدم که به خدا سینهام به درد آمد. خداوند به پدرت اسیری «زن اسیر» داده است. نزد او برو و او را به عنوان خادم استخدام کن. پس فاطمه گفت: من هم به خدا آن قدر گندم آرد کردم که دستانم تاول زده است.
حضرت فاطمه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و فرمود: «ما جاء بك و ما حاجتك اى بنيه؟» «ای دخترم تو را چه شده و چه نیازی داری؟» عرض کردم: آمدم که به شما سلام گویم: اما شرم کردم و از پیامبر چیزی نخواستم و برگشتم. حضرت علی گفت: چه کار کردی؟ گفتم: شرم کردم چیزی از ایشان بخواهم. این بار هر دو نزد پیامبر رفتیم. علی رضی الله عنه گفت: ای رسول الله! به خدا قسم آن قدر از چاه آب کشیدم که سینهام به درد آمده است و فاطمه گفت: آن قدر گندم آرد کردهام که دستانم تاول زده است. خداوند به شما اسیر گشاده رویی داده است؛ پس به خادمی او را به ما ببخشید. حضرت رسول فرمود: «به خدا قسم آن را به شما نخواهم بخشید؛ در حالی که اهل صفه سخت گرسنهاند و من برای انفاق کردن به آنها چیزی نمییابم و ناچارم «اسیران را به اقوامشان» بفروشم و پول حاصل از فروش آنها را به اهل صفه بدهم».
آنها برگشتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز نزد آنها آمد؛ در حالی که آنها خود را در رختخواب پیچیده بودند که اگر سر خود را میپوشاندند، پاهایشان بیرون بود و اگر پاهایشان را میپوشاندند، سرشان بیرون بود. «با دیدن پیامبر» از جای خود برخاستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سر جای خود بمانید. سپس فرمودند: آیا بهتر از آنچه شما از من درخواست کردید را به شما خبر بدهم؟ گفتند: بله. پیامبر فرمود: «كلمات علمنى هن جبريل، تُسَبِّحَانِ في دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ عَشْرًا، وَتَحْمَدَانِ عَشْرًا، وَتُكَبِّرَانِ عَشْرًا، وإِذَا آوَيْتُمَا إِلَى فِرَاشِكُمَا فَسَبِّحَا ثَلَاثًا وَثَلَاثِينَ، وَاحْمَدَا ثَلَاثًا وَثَلَاثِينَ، وَكَبِّرَا أَرْبَعًا وَثَلَاثِينَ».[5] «چند کلمه را جبرییل به من یاد داده است، بعد از هر نماز ده بار سبحان الله و ده بار الحمد لله و ده بار الله اکبر بگویید و هنگامی که در جای خواب قرار گرفتید 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمد لله و 34 بار الله اکبر بگویید».
حضرت فاطمه از برترین و نیکوترین زنان بود و به درجهای رسید که بانوی زنان بهشتی شد؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «يَا فَاطِمَةُ، أَلاَ تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ المُؤْمِنِينَ، أَوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ».[6]
«ای فاطمه! آیا خوشنود نمیشوی که بانوی زنان مؤمنان باشی یا بانوی زنان این امت».
به این ترتیب حضرت فاطمه رضی الله عنها دارای مقام بلند و والایی در اسلام است و در باور و اعتقاد و حسن سلوک و رفتار به درجهی رفیعی رسید، تا جایی که پیامبر میفرماید: «إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ، وَيَرْضَى لِرَضَاكِ».[7] «ای فاطمه خدا با خشم و غضب تو غضب میکند و با خوشنودی و رضای تو خشنود و راضی میشود».
از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که بالاتر و برتر از فاطمه کسی را ندیدم مگر پدرش.[8] این زن بزرگوار همواره امورات منزل را انجام میداد، آسیاب میکرد و آرد را خمیر میکرد؛ به گونهای که دستهی آسیاب بر دستش اثر گذاشت و به قدری با مشک آب کشید که گردنش اثر برداشته بود و خانه را جارو میکرد؛ به طوری که لباسش گرد و غبار برمیداشت و آتش در زیر دیگ روشن میکرد؛ به طوری که لباسش آلوده میشد و بر اثر آن به ایشان ناراحتی میرسید. هنگامی که آرد خمیر میکرد گیسوهایش به زمین میخورد.
خدا از حضرت فاطمه رضی الله عنها راضی و خشنود باد که بهترین همسران بود و به حقیقت لایق بالاترین مراتب و درجات در دنیا و آخرت است.
3- ازدواج قاضی شریح با زینب دختر جریر
شریح با زینب دختر یکی از زنان بنی حنظله ازدواج کرد. شعبی میگوید: قاضی شریح مرا خواست و گفت: زنان مشغول آماده ساختن عروس هستند تا نزد من آورند، چه میگویی؟
من گفتم: سنت است اگر زنی را نزد همسرش آورند، داماد بلند شود و دو رکعت بخواند و بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِهَا، وَخَيْرِ مَا جُبِلَتْ عَلَيْهِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا، وَشَرِّ مَا جُبِلَتْ عَلَيْهِ».[9]
ترجمه: «خداوند! من از تو خیر او را میخواهم و خیر آن چیزی که بر آن خو گرفته است و به تو پناه میبرم از شرّ او و شرّ آنچه بر آن خو گرفته است».
پس من نماز خواندم و سلام دادم. در این هنگام دیدم که او پشت سر من است و به نماز اقتدا کرده بود و نماز میخواند. پس زمانی که اتاق خالی شد و من به او نزدیک شدم و دستم را به سوی او دراز کردم گفت: با متانت و به آرامی ای ابا امیه! آن طور که هستی. سپس گفت: «شکر و سپاس برای خدا، او را ستایش میکنم و از او کمک میخواهم، بر محمد و آل محمد درود میفرستم؛ من زنی غریبم، از خلق و خوی تو چیزی نمیدانم. آنچه را که دوست داری، برای من بیان کن تا خود را با آن اخلاق و رفتار تو آراسته گردانم. و آنچه را که نیز بد و زشت میدانی، برایم بازگو کن تا از آن دوری جویم و نیز گفت: تو در میان فامیلت زمینه و فرصت ازدواج داشتی، من نیز همین طور، ولی هر آنچه را که خدا بخواهد، همان خواهد شد و تو صاحب اختیاری؛ پس آنچه را که خدا تو را به آن امر میکند، انجام بده: نگهداری به شیوهی شایسته و یا آزاد کردن با نیکی و شیوهی مناسب. این را من گفتم و این گفتهی من است، هم برای خودم و هم برای تو طلب مغفرت میکنم.
شریح گفت: ای شعبی! به خدا قسم مرا مجبور و الزام کرد که خطبه را در آن شرایط بگویم؛ پس گفتم: «حمد و سپاس از آنِ خداست، او را ستایش میکنم و از او کمک میخواهم و بر محمد و آل محمد درود میفرستم، اما بعد، چیزی را گفتی که اگر بر آن پایدار باشی به نفع و سود توست و اگر از حرفت برگردی، به ضرر تو خواهد بود، آن چیز را دوست دارم و از آن چیز بدم میآید و ما مساوی با هم هستیم؛ پس تو هم فرق نگذار و اگر خوبی دیدی، آن را نشر و گسترش بده و اگر بدی دیدی آن را بپوشان».
زن گفت: نظرت دربارهی دیدار با خانواده چیست؟
شریح گفت: دوست ندارم که مرا خسته ملول کنند.
زن گفت: کدام یک از همسایههایت را دوست داری که وارد خانهات شوند که من به آنها اجازه دهم و از چه کسی بیزاری که من از او بیزار باشم؟
شریح گفت: طایفهی فلانی قوم درستکاری هستند و طایفهی فلانی قوم بدی هستند.
شریح گفت: ای شعبی! آن شب بهترین شبی بود که سپری کردم و آن زن یکسال با من بود و چیزی نمیبینم مگر آنچه را که دوست دارم بعد از گذشت یک سال، من از مجلس دادگاهی برمیگشتم، پیرزنی در خانه دیدم که امر و نهی میکرد. گفتم: این کیست؟ گفتند: مادر زن توست؛ پس از من نسبت به نحوهی رفتارم با دخترش خشنود شد.
هنگامی که نشستم، زن به نزد من آمد و گفت: ای ابا امیه! بر تو سلام باد. گفتم بر تو نیز سلام. تو چه کسی هستی؟ گفت: من مادر زن تو هستم. گفتم: خدا تو را والامقام دارد. گفت: زنت را چگونه دیدهای؟ گفتم: بهترین زن است. گفت: ای ابا امیه! زن جز در دو مورد حالش بد نخواهد شد: زمانی که بچه میزاید یا اینکه نزد همسرش آرزو و میل میکند؛ پس اگر تو را به شک انداخت تو تازیانه در دست بگیر؛ زیرا که به خدا قسم در خانهی مردان بدتر از زن عشوه گر نیست.
گفتم: به خدا که او را به شیوهی بسیار خوبی ادب کردهای و او را به بهترین شیوه آموختهای.
گفت: آیا دوست داری که بستگان همسرت تو را ملاقات کنند؟
گفتم: هر وقت که بخواهند.
شریح میگوید: مادر زنم هر سال نزد من میآمد و مرا به همان مسأله سفارش میکرد. زنم بیست سال همراه من بود، او را سرزنش نکردم مگر یک بار که آن هم من در حقّ او ظلم کردم.
[1]- به روایت احمد (118 – 6/117). [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الضعیفة (6224) میگوید: ضعیف است. [مصحح]
[2]- به روایت بخاری (7/133) در مناقب الأنصار، تزویج النبی صلی الله علیه و آله و سلم خدیجه وفضلها، و ترمذی (2017) در البر والصله، باب: ما جاء في حسن العهد، به قول ترمذی: این حدیث ذکر کرده و احمد نیز در (6/279). [مؤلف]
[3]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/223) گفته است: این حدیث را احمد و ابویعلی و طبرانی روایت کردهاند و دارای رجال صحیحی است و حاکم در مستدرک (3/158) آن را آورده و آن را صحیح دانسته است. [مؤلف]
[4]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/223) گفته: طبرانی و بزار آن را روایت کردهاند. [مؤلف]
[5]- هیثمی در مجمع الزوئد (10/100) گفته است که: احمد این حدیث را روایت کرده؛ در حالی که در اسناد آن عطاء بن ساعد هست، حماد ابن سلمه قبل از ملاقات با او این را شنیده بود، اما سایر روایان آن ثقه و مورد اطمینانند. [مؤلف]
احمد شاکر در تحقیق مسند احمد (2/149) میگوید: اسناد آن صحیح است. [مصحح]
[6]- به روایت بخاری (11/80) در الاستئذان، باب: «من ناجی بين یدي الناس ولم نخبر به صاحبه فإذا مات أخبر به» و مسلم (2450) شمارۀ (98) در فضائل الصحابة باب: «فضائل فاطمة بنت النبي». [مؤلف]
[7]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/203) میآورد: این حدیث را طبرانی روایت کرده و اسنادش حسن است و نیز حاکم در المستدرک (3/145). [مؤلف]
ابن عدی در الكامل في الضعفاء (3/217) و ابن القيسراني در ذخيرة الحفاظ (2/783) و ذهبی در میزان الاعتدال (1/535) میگویند: در سند آن حسین بن زید است که منکر الحدیث است. [مصحح]
[8]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/201) میآورد که: طبرانی در الأوسط و ابویعلی آن را روایت میکند و راویان آن رجال صحیحی هستند. [مؤلف]
[9]- قبلاً سندش بیان شد. [مؤلف] آلبانی در صحیح ابن ماجه (1570) میگوید: حسن است. [مصحح]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر