پس از آنکه نظریه صحابه بزرگوار و گرانقدر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را پیرامون نکاح موقت ایراد کردیم میطلبد تا موقف اهل بیت و خاندان آن حضرت را پیرامون نکاح موقت نیز مطرح سازیم، احادیث و روایاتی را که در کتابهای تشیع ذکر شده است را با ذکر حواله و سند روایات نقل مینماییم:
1- عالم بزرگ شیعی همچون طوسی در کتاب [التهذيب: 2/186 والاستبصار: 3/142 والحر العاملی در کتاب وسائل شیعه 14/441] نقل مینمایند: از زید بن علی روایت است که ایشان از پدرانشان و آنان نیز از حضرت علی نقل میکنند که ایشان فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز فتح خیبر گوشت الاغ و نکاح موقت و متعه را حرام گرداندند.
مسئله بسیار عجیب و شگفتآوری که هر عالمی پس از این روایت در کتاب خویش نقل کرده است و با خواندن آن هر انسان عاقلی پی به بطلان توجیه و تاویل او میبرد، این است که این روایت را بر تقیه حمل نموده است، ولی هیچ انسان عاقلی با این توجیه موافق و قانع نمیشود زیرا که در آن لحظه هیچگونه نیازی به تقیه نبوده است و علاوه بر آن راویان کثیر دیگری نیز از او در مواضع متعدد و گوناگونی روایاتی که دال بر حرمت متعه هستند را نقل نمودهاند، اگر در اخبار و روایات تشیع بنگریم و آنها بدون ضرورت و نیاز حمل بر تقیه نماییم در آن صورت دین و مذهب تشیع مذهبی باطل، مشکوک و متردد میگردد زیرا که در پذیرش روایات به مشکل بر میخورند و کلیه اقوال و روایات آنان جنبه یقین و شک را به خود میگیرد که ترجیح آن بر صاحبانش مشکل میگردد چون احتمال دارد یک سخن هم یقینی با شد، و هم با تقیه ذکر شود.
2- محمد بن یعقوب کلینی در کتاب الکافی روایتی را از علی بن یقطین نقل میکند که ایشان از حضرت علی بن ابی طالب درباره حلت و حرمت نکاح موقت و متعه پرسیدند ایشان «حضرت علی» در جوابشان فرمودند: شما به آن هیچ نیازی ندارید خداوند متعال به وسیله نکاح دائم شما را از آن مستغنی گردانده است([1]).
در روایتی دیگر از امام جعفر صادق چنین نقل میکنند که ایشان فرمودند: من بر آن فرد مسلمانی که در طول حیات و زندگیاش متعه ننماید بسیار خشمگین و ناراحت میشوم([2]).
اگر به هردو روایت که به نظر آنان توسط معصومین نقل شدهاند بنگریم در مییابیم هردو روایت به طور کلی با یکدیگر متفاوت و متضاد هستند در روایتی یک امام از آن نهی و در روایتی دیگر یک امام دیگر آن را دستور و به آن تشویق مینماید، و علاوه بر آن از امام جعفر صادق نظر دیگری را که مخالف با این نظر است را اینگونه نقل میکنند که ایشان به یاران و اصحابی که مرتکب نکاح متعه میشوند میگفت: آیا شما شرم و حیا نمیکنید که مرتکب چنین عملی شدهاید!.
3- در روایتی که هشام بن حکم آن را از ابی عبدالله نقل میکند چنین میفرماید: که حضرت ابوعبدالله فرمودند: زنان فاجره و فاسقه مرتکب نکاح موقت میشوند، و زنان پاکدامن و محصنه از آن پرهیز مینمایند([3]).
4- در روایتی دیگر که توسط عبدالله بن سنان نقل شده است چنین وارد شده است که ایشان میفرمایند از حضرت ابو عبدالله دربارهی نکاح موقت پرسیدم ایشان فرمودند: خود را با آن چرکین و کثیف نگردان([4]).
امام جعفر صادق فقط به رجز و توبیخ مرتکبین نکاح موقت اکتفا ننمودهاند بلکه تحریم آن را نیز بیان داشته.
5- در روایتی که از حضرت عمار نقل شده است ایشان میفرمایند حضرت ابو عبدالله بر من و سلیمان بن خالد متعه را حرام گرداندند و فرمودند: من متعه را بر شما حرام گرداندهام([5]).
چگونه امکان دارد که امام جعفر صادق معتقد به حلت نکاح موقت باشد ولی آن را بر اصحاب و یاران خویش حرام گرداند! چگونه ممکن است که ایشان آن را با وجود روایات متعدد دیگری که دال بر حلت هستند آن را بر اصحاب خویش نهی و حرام گرداند، تشیع روایات دیگری را که به شرح ذیل هستند نیز از او نقل نمودهاند:
1- هر فرد و شخصی که ازدواج موقت نماید و سپس غسل نماید خداوند متعال با هر قطرهی آبی که از آن میچکد هفتاد فرشته میآفریند که تا روز قیامت برای او طلب مغفرت مینمایند و بر پرهیز کنندگان از نکاح موقت تا قیامت لعنت و نفرین میفرستند([6]).
2- در روایتی دیگر سائلی از امام جعفر صادق پرسیدند: نظریه شما دربارهی نکاح موقت چیست؟ ایشان فرمودند: خداوند آن (نکاح موقت) را در قرآن و پیامبرش در احادیث را حلال گرداندهاند و تا روز قیامت متعه جایز و حلال است، سائل به امام جعفر صادق روی گرداند و گفت: آیا شما نیز چنین سخنی را میگویید در حالی که حضرت عمر از آن نهی کردهاند، امام جعفر صادق فرمودند ولو اینکه ایشان نهی و تحریم کردهاند من آن را جایز میدانم که آنچه پیامبر فرموده حق است و آنچه دوستت (عمر) گفته باطل است.
سائل گفت: پناه بر خداوند که حضرت عمر چیزی را حرام و شما آن را حلال گردانید، امام جعفر صادق فرمود: شما نظریه او را بپذیرید و من نظریه پیامبر و اهل بیت را میپذیرم بیا تا با شما در نزد خدا ملاعنه نمایم.
در این لحظه عبدالله بن عمیر به امام جعفر صادق گفتند: آیا شما نکاح موقت را برای زنان، دختران، خواهران و دختر عمههایت میپذیرید؟
در این لحظه امام جعفر صادق از آن رویگردان شدند([7]).
اگر واقعا متعه حلال و جایز بود و دارای ثواب کثیر و زیادی که ملک از آن آفریده میشود بود پس چرا امام جعفر صادق به آن تن ندادند و بر اهل و خاندان خویش آن را نپسندیدند آیا او نمیخواست تا خاندان او به آن ثواب برسد؟ و آیا او از رسیدن آنان به آن ثواب ناراحت میشد؟ پس چرا آن را نپسندیدند؟ علاوه بر انکار امام جعفر صادق امام رضا نیز آن را بر اصحاب خویش نهی و حرام گردانده و آنان را از ارتکاب نکاح موقت باز داشتند.
3- از محمد بن حسن بن شمون روایت است که ایشان میفرمایند امام ابوالحسن به موالی خویش نوشتند: متعه و ازدواج موقت را حلال نگردانید و به سنت پیامبر که همان نکاح دائم است مشغول شوید و توسط نکاح موقت خانوادهیتان را ناراحت نگردانید که ما را نفرین نمایند.
از مجموعهی روایات گذشته حرمت نکاح موقت به اثبات میرسد که حتی اهل بیت و ائمه نیز آن را در طی روایات گوناگونی که برخی در اینجا درج گردید حرام گرداندهاند و حرمت ازدواج موقت راهی به سوی زندگی و ازدواج دائم است، اگر جوانان هر روز به ازدواج موقت مشغول گردند و به راحتی غریزهی شهوانی خویش را دفع نمایند نیازی به ازدواج دائم نمییابند و میتوانند غریزههای جنسی و شهوانی خویش را در روزهای متفاوت با خانمهای گوناگون دفع نمایند که این بسیار زشت و ناپسند است که زشتی آن بر هر انسان عاقل و دانایی آشکار است ولی اهل تشیع به خاطر مخالفت و عنادی که با صحابه و ائمه دارند به آن روی آوردهاند، اینک به نقد و بررسی روایاتی میپردازیم که تشیع توسط آن حلت و جواز متعه را صادر نمودهاند، لازم به ذکر است که نقد و بررسی روایات را از کتابهای رجال شیعه مورد بررسی قرار میدهیم.
اولین روایتی که تشیع از آن بر حلت متعه استدلال مینمایند این است که میگویند:
مفضل بن عمر از امام جعفر صادق پرسیدند نظریه شما پیرامون نکاح موقت چیست؟
ایشان فرمودند: متعه بنا به آیه کریمهی الهی زیر حلال و جایز است: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَكۡنَنتُمۡ فِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ سَتَذۡكُرُونَهُنَّ وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا﴾ [البقرة: 235].
اولاً: اگر به سند روایت به دقت بنگریم در مییابیم که این روایت توسط مفضل بن عمر که در نزد علمای شیعه فردی غیر معتبر و حتی از غلات خطابیه نیز است نقل شده است، لذا روایت فاقد اعتبار است، علمای شیعه دربارهی این راوی سخنان زیادی را گفتهاند که در اینجا به نظریات برخی از آنها اشاره میشود.
1) نجاشی در کتاب رجالش در صفحه 295 دربارهی مفضل بن عمر ابو عبدالله چنین مینویسد: «كوفي فاسد المذهب مضطرب الروايه لايعبأ به و قيل: انه كان خطابيا وقد ذكر له مصنفات لا يعول عليها».
«او فردی کوفی است که دارای نظریات و مذهب فاسد و مضطرب الروایه است که هرگز روایات او اعتبار و ارزش ندارد و برخی معتقدند که او فردی خطابی است که مصنفات او هرگز معتبر نیستند».
2) ابن غضائری دربارهی مفضل بن عمر ابو عبدالله چنین میگوید: «ضعيف متهافت مرتفع القول خطابي وقد زيد عليه شيء كثير وحمل الغلاة في حديثه حملاً عظيما ولا يجوز أن يكتب حديثه»([8]).
«او فردی ضعیف الاحول و متروکی است که اقوال او فاقد اعتبار است که غلات از او روایت زیادی را نقل مینمایند که کتابت آن احادیث هرگز جایز نیست».
3) حسن بن علی بن داود حلی در کتاب رجالش در صفحه 56 چنین مینویسد: «ضعيف متهافت خطابي» «او فردی ضعیف الاحوال و متروکی است که از گروه خطابیه میباشد».
4) کشی در کتاب رجال خویش در صفحه 272-278 دربارهی او چنین مینویسد: «إنه من الغلاة وإنه لم تثبت رواية في مدحه بل إنه ملعون على لسان ائمته». «او از غلاتی است که هیچگونه روایتی در مدح و ستایش او وارد نشده است بلکه او توسط ائمه نیز ملعون و نفرین شمرده شده است».
5) محمد علی اردبیلی در کتاب جامع الرواة 2/258 مینویسد: «الأولي عدم الاعتماد، والله اعلم بحاله».
«اولی و افضل این است که روایات او روایات غیر متعمد و غیر موثق است».
6) امام جعفر صادق در روایتی که از حماد بن عثمان نقل شده است مفضل بن عمر الجعفی را چنین توصیف مینماید:
«يا كافر يا مشرك مالك ولا بني».
«ای کافر و ای مشرک، شما را با فرزندم» «اسماعیل بن جعفر» چه کار است؟ امام جعفر صادق این راوی را کافر قلمداد نموده است و روایت کفار فاقد اعتبار است.
7) از اسماعیل بن جابر روایت است که امام جعفر صادق به مفضل بن عمر چنین خطاب نمودند: «أنت الـمفضل وقل له يا كافر يا مشرك ما تريد إلى ابني تريد أن تقتله». «ای کافر و ای مشرک از فرزندم چه میخواهی آیا میخواهی او را به قتل برسانی؟»([9]).
ثانیا: مفضل بن عمر یکی از افرادی است که به نماز و امور ضروری دین اهمیت نمیداد از معاویه بن وهب و اسحاق بن عمار روایت است که ایشان میفرمایند ما برای زیارت امام حسین خارج شدیم و گفتیم با خود مفضل بن عمر را به همراهی ببریم نزد او رفته و او را نیز با خود بردیم، در بین راه چهار فرسخی کوفه فجر طلوع کرد و ما نماز صبح را ادا نمودیم ولی مفضل ایستاد و نماز را ادا نکرد وقتی که از او پرسیدیم چرا نماز نمیخوانی به ما گفت من قبل از آمدن شما در منزل نماز خوانده بودم.
وی دارای عقاید بسیار شنیع و زشت دیگری همچون به شهادت نرسیدن امام حسین و پرواز او به آسمانها و عدم ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم بنت علی است.
مرویات مفضل بن عمر در کتب اربعه.
مرویات مفضل بن عمر در کتب اربعه تشیع به تعداد 106 روایت میرسد که کلیه آن روایات توسط راویانی که اسامی آنان در ذیل درج میگردد نقل و ثبت شدهاند.
1- از او صاحب کتاب [الفقيه: در صفحه1/438، 842 ، و صفحه 2/119، 241، 313، صفحه 4/869، و صاحب کتاب التهذيب صفحه 2/142] نقل نموده است.
از او ابوسعید خیبری در [الکافی: ج1، ک2 ب17 ح11] روایت نقل کرده است.
2- ابن رباط در [التهذيب: 2/103 الاستبصار: 1/924 ابن سنان در کافی: ج 5 ک 3، 96 ج 4، ابراهیم بن خلف بن عباد الانماطی در کتاب الكافي: ج 1 ک 4 ب 8 ج 11، ابراهیم بن هاشم در کتاب الكافي: ج 2 ک 2 ب 49 ج 11 – اسحاق بن عیسی در الكافي: ج 2 ک 1 ب 2 ک 1 ب 107 ج21، بشر بن جعفر در الكافي: ج 1 ک 4 ب 37 ج5، بکار بن کردن در الكافي: ج1 ک3 ب29 ج3، جعفر بن بشیر در الكافي: ج2 ک1 ب99، 23، و راویان دیگری از او نقل روایت کردهاند که در صفحه 58 ،59 ،60 کتاب الشيعة والـمتعة نوشته محمد مال الله مذکوراند] برای کسب اطلاع بیشتر به آنجا مراجعه نمایید.
دومین روایتی که از آن بر حلت نکاح موقت استدلال مینمایند روایتی است که توسط ابوبصیر نقل شده است که ایشان میفرمایند: از حضرت ابوجعفر دربارهی حلت و حرمت نکاح موقت و متعه پرسیدم! ایشان فرمودند: در قرآن آیه:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾ [النساء: 24].
گویا حضرت ابوجعفر از این آیه بر حلت متعه استدلال نموده و آن را قرائت فرمودند - اگر به دقت به سند این روایت بنگریم در مییابیم که راوی آن ابوبصیر است که در نزد تشیع در روایتهای آنان ابوبصیر کینه چهار نفر ذکر شده است که آن چهار نفر عبارتند از:
- یحیی بن القاسم.
- لیث البختری که در این روایت او راوی حدیث است.
- عبدالله بن محمد الأسدی.
- حماد بن عبدالله بن اسید الهروی.
اسم ابوبصیر در کتابهای رجال به نام ابوبصیر لیث بن البختری المرادی نقل شده است چنانکه در کتاب الرجال الکشی در صفحه 151 آن را با اسم و کنیه یادآوری نموده است، این راوی کسی است که به ائمه اتهام وارد نموده است و دربارهی آنان مخصوصاً ابو جعفر میگوید: اگر دنیا به سوی آنان میرفت آن را با دندانهای نواجذ میگرفتند.
از ابن ابی یعفور روایت شده است که ایشان میفرمایند من به همراه جماعتی که در بین آنان ابو بصیر بود برای ادای حج خارج شدم و به ابو بصیر گفتم: از خداوند بترس و با مال خودت برای ادای حج برو زیرا که شما دارای ثروت زیادی هستی و از آن استفاده نما، نه از مال دیگران ایشان در جواب من به من گفت: اگر دنیا به سوی صاحب تو (امام جعفر) بیاید او را با رداء خود جمعآوری مینماید.
ایشان چنان فردی بودند که همیشه امام جعفر صادق را به تمسخر و استهزاء میگرفتند و او را فردی طماع و دنیا دوست معرفی مینمودند.
از حماد الناب روایت است که ایشان میفرمایند: روزی ابو بصیر بر دروازه امام ابو عبدالله نشستند تا به او اجازه دخول دهند ولی امام به او اجازه نداد و گفت: اگر به همراه ما مال و ثروت میبود حتما به ما اجازه میداد که ناگهان سگی به سوی او آمد و چهرهی او را با زبان لیسید او گفت: اف اف این دیگه چیست؟ یکی از همنشینان او به او گفت این سگی بود که چهرهی شما را لیسید.
و در جایی دیگر امام جعفر صادق را فردی ناآگاه و نادان و جاهل قلمداد میکند از شعیب العقرقوفی روایت است که ایشان میفرمایند ابو بصیر به من گفت: از ابو عبدالله دربارهی زنی که شوهر دارد و دوباره ازدواج مینماید پرسیدم ایشان به من گفت: زن رجم شود و آن مرد را صد ضربه تعزیرا بزنند, شعیب میگوید همین سوال را من از امام جعفر صادق پرسیدم ایشان به من گفتند: زن رجم شود و بر مرد هیچ چیزی لازم نمیگردد پس از چند روزی با ابو بصیر ملاقات کردم و به او گفتم من از امام جعفر صادق همین سوال را پرسیدم او به من گفت زن رجم شود و بر مرد هیچ چیزی لازم نمیگردد، ابوبصیر بر سینهی خود دستی کشید و گفت من اطلاع نداشتم که حکم و دستور و فتوای او هر لحظه تغییر میکند.
و در روایتی دیگر از حماد بن عثمان روایت است که ایشان میفرمایند من به همراه ابی یعفور و فرد دیگری به سوی خیره رهسپار شدیم که در بین راه از دنیا سخن به میان آمد و ما دربارهی او سخن گفتیم ابوبصیر مرادی به ما گفت: اگر امام جعفر صادق آن دوست شما دنیایی گیرش میآمد حتما به سوی آن میرفت.
و در احوال او نوشتهاند که ایشان در حالت جنب و جنابت ائمه را ملاقات میکرد، و از بکیر روایت است که ایشان میفرمایند ابوبصیر مرادی را ملاقات کردم و از او پرسیدم: کجا میخواهی بروی او گفت: به ملاقات امام جعفر صادق میروم من به او گفتم من نیز با شما به همراهی میآیم او به همراه من با امام ملاقات کرد و امام به سوی او نظر کرد و گفت آیا در منازل انبیاء و صلحاء با جنابت داخل میشوی. او گفت: پناه بر خدا از غضب و خشم او و غضب شما استغفار نمود و گفت: دیگر به این حال بر نمیگردم.
از شعیب بن یعقوب العقرقوفی روایت است که ایشان میفرمایند: از ابوالحسن دربارهی مردی که با زن شوهردار ازدواج میکند و از احوال آن زن اطلاع کامل ندارد پرسیدم؛ ایشان در جواب گفت: زن رجم شود و بر مرد هیچ چیزی لازم نمیشود من این سوال و جواب را برای ابوبصیر مرادی تعریف نمودم ایشان گفت قسم به خدا امام جعفر به من گفت زن رجم و مرد شلاق زده شود، سپس دستش را بر سینه خود کوبید و گفت گمان میبرم امام جعفر هنوز علمش تکمیل نشده است و از نظر علمی رشد ننموده است.
مرادی چنان فردی است که به خاطر اطفاء غریزهی شهوانی خود کلاس تعلیم و تعلم خواهران را رایج گرداند چنانچه از حسن بن مختار روایت است که ایشان از ابوبصیر نقل مینمایند که ایشان گفتند: در زمانی که خواهران و زنان را تدریس مینمودم با یکی از آنان مزاح و شوخی نمودم. روزی به نزد امام جعفر صادق مشرف شدم که ایشان به من گفت: ای ابوبصیر شما به آن زن چه چیزی گفته بودید گفتم: به او گفتم دستت را به من بده. امام جعفر صادق به من گفت: هرگز به او نزدیک مشو و با او سخن مگو.
از ابوبصیر به تعداد 57 روایت از راویان مختلف و گوناگونی در کتابهای اربعه نقل شده است که برای آشنایی بیشتر به صفحه 56 و 66 کتاب الشيعة والـمتعة نوشته محمد مال الله مراجعه نمایید.
سومین روایتی که از آن بر حلت نکاح موقت استدلال میکنند روایتی است که از ابن مسکان نقل شده است که ایشان میفرمایند از حضرت امام جعفر شنیدم که ایشان میفرمودند: اگر حضرت عمر نکاح موقت را حرام نمیگرداند به غیر از افراد شقی و بدبخت هیچ کسی مرتکب زنا نمیشد.
اگر واقعاً نکاح متعه جایز و حلال بود پس چرا حضرت علی در دوران خلافت خویش به آن دستور ندادند و به نشر و ترویج آن نپرداختند؟ و چرا بر منبر علنا حلت آن را بیان نداشتند؟ آیا او کتمان علم نمودند و از نشر آن شرمنده میشدند؟ پس چرا آن را بیان نداشتند. اگر به دقت بنگریم در مییابیم که عدم بیان ایشان نیز دلیل دیگری بر حرمت نکاح موقت است.
این روایت نیز که توسط ابن مسکان نقل شده است مردود و باطل است زیرا که ابن مسکان معروف به عبدالله بوده که اکثر علمای شیعه آن را مردود و مستور الحال معرفی نمودهاند که در اینجا به نظریات بخشی از آنها اشاره میشود.
1- نجاشی میگوید: ابن مسکان از ابو عبدالله روایت نقل میکند ولی روایات او فاقد اعتبارند.
و از طرفی دیگر تشیع دربارهى ابن مسکان میگوید: ایشان به خاطر احترام و اجلال ابو عبدالله بر آن وارد نمیشدند و از ایشان سماع حدیث نداشتند و فقط از اصحاب ابوعبدالله روایت نقل میکردند.
کلیه روایاتی که از ایشان نقل شدهاند به 35 روایت میرسد اگر واقعا ایشان سماع نداشتهاند و آن سخن درست و به جا است پس چرا 35 روایت نقل نموده است، ایشان جزو افرادی هستند که از گروه واقفه شمرده شدهاند چنان چه ابن عقده از علی بن الحسن بن فضال نقل میکند که ایشان فرمودند: عثمان بن عیسی الرؤاسی به ما گفت: زیاد قندی و ابن مسکان به من گفتند: ما نزد ابو ابراهیم بودیم که ناگهان به ما گفت: اینک بهترین فرد روی زمین بر شما وارد میشود که در آن لحظه ابوالحسن الرضا در حالی که کودکی بیش نبود داخل شد ما گفتیم او بهترین فرد روی زمین است او را در بغل گرفت و بر آن بوسه زد و گفت ای فرزندم آیا میدانی که این دو القندی و ابن مسکان چه گفتند: گفت بله این دو بر من مشکوکاند.
واقفه گروهی هستند که تا موسی بن جعفر ائمه را قبول دارند و بعد از آن به امامت هیچ امامی قائل نیستند مرویات ابن مسکان در کتب اربعه تشیع به 279 روایت میرسد که مجموعه کسانی که از آنان روایت نقل کرده است به طور مجموع و کلی در کتاب الشیعه والمتعه نوشته محمد مال الله در صفحه 70 الی 82 نقل شدهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر