توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ شهریور ۲۹, دوشنبه

فصل اول: کفر

 

فصل اول: کفر

کفر و اقسام آن

J     كفر اكبر چند قسم است؟

" از آنچه گفته شد، می‌فهمیم که کفر اکبر چهار[1] قسم است:

·     کفر جهل و تکذیب

·     کفر جحود و انکار

·     کفر سرکشی و استکبار

·     کفر دورویی و نفاق.

%%%%

 

J    كفر جهل و تكذيب چيست؟

" تکذیبی که در فرد، هم بصورت ظاهری و هم باطنی دیده شود و این تکذیب از جهل او به دین نشأت گرفته باشد، کفر تکذیب است. همانند کفر اکثر مشرکان قریش و امت‌های قبلی که خداوند درباره‌ی آن‌ها می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِٱلۡكِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ ٧٠ [غافر: 70].

«کسانى که کتاب [خدا] و آنچه را که فرستادگان خود را بدان گسیل داشته‏ایم تکذیب کرده‏اند به زودى خواهند دانست».

﴿وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩[الأعراف: 199].

«و از نادانان رخ برتاب».

﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ ٨٣ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُم بِ‍َٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤ [النمل: 83- 84].

«و آن روز که از هر امتى گروهى از کسانى را که آیات ما را تکذیب کرده‏اند محشور مى‏گردانیم پس آنان نگاه داشته مى‏شوند تا همه به هم بپیوندند. تا چون [همه­ی کافران] بیایند [خدا] مى‏فرماید آیا نشانه‏هاى مرا به دروغ گرفتید و حال آنکه از نظر علم بدانها احاطه نداشتید آیا [در طول حیات] چه مى‏کردید».

﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥۚ [يونس: 39].

«بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاویل آن برایشان نیامده است».

%%%%

 

J     كفر جحود و انكار چيست؟

" اگر فرد باطناً حق را شناخته و بدان علم داشته باشد، اما آن را کتمان کند و در ظاهر از آن پیروی ننماید، کفر او کفر جحود و انکار است. مانند کفر فرعون و قوم او به موسی علیه السلام  و کفر یهود به محمد  صلی الله علیه و آله و سلم .

خداوند درباره‌ی فرعون و قومش می‌فرماید:

﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ [النمل: 14].

«و با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند».

و خداوند درباره­ی یهود می­فرماید:

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ [البقرة: 89].

«ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مى‏شناختند برایشان آمد انکارش کردند».

﴿وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٤٦ [البقرة: 146].

«و مسلما گروهى از ایشان حقیقت را نهفته مى‏دارند و خودشان [هم] مى‏دانند».

%%%%

 

J    كفر عناد و استكبار چيست؟

" عدم اطاعت و فرمانبرداری برای حق در صورتی که ظاهراً بدان اقرار نموده و علناً حق بودن آن را اعلام می‌کند همانند کفر ابلیس که خداوند درباره­ی او می‌فرماید:

﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٣٤ [البقرة: 34].

«پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند».

و ابلیس امر خداوند را مبتنی بر سجده رفتن برای آدم جحد و انکار نمی‌کرد بلکه آن را حق می‌پنداشت ولی بر آن اعتراض می‌نمود و در حکیمانه و عادلانه بودن آن طعن می‌زد و می‌گفت:

﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينٗا ٦١ [الإسراء: 61].

«آیا براى کسى که از گل آفریدى سجده کنم».

﴿لَمۡ أَكُن لِّأَسۡجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقۡتَهُۥ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ ٣٣ [الحجر: 33].

«من آن نیستم که براى بشرى که او را از گلى خشک از گلى سیاه و بدبو آفریده‏اى سجده کنم».

﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ ١٢ [الأعراف: 12].

«من از او بهترم مرا از آتشى آفریدى و او را از گل آفریدى».

%%%%

 

J     كفر نفاق چيست؟

" عمل وانقیاد و پیروی ظاهری اما بدون تصدیق قلبی که به صورت ریاء برای مردم صورت می‌گیرد، کفر نفاق است. مانند کفر عبدالله بن اُبَی[2] و طرفداران او که خداوند درباره‌ی آن‌ها می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ ٨ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ ٩ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ١٠إلی قوله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٠[البقرة: 8-20].

«و برخى از مردم مى‏گویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‏ایم ولى گروندگان [راستین] نیستند. با خدا و مؤمنان نیرنگ مى‏بازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمى‏زنند و نمى‏فهمند. در دل‌هایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ می­گفتند عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت». تا آنجا که می­فرماید: «خدا بر همه چیز تواناست».

و آیاتی دیگر.

%%%%

 

J     كفر اصغر يا كفر عملی كه خروج از اسلام را در پی ندارد، چيست؟

" تمام معصیت‌هایی که شارع برآن‌ها اسم کفر را آورده، در حالی که اسم ایمان را از فاعل آن‌ها نفی ننموده است، کفر اصغر می­باشد.

مانند اینکه پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید:

«لا ترجعوا بعدي كفاراً يضرب بعضكم رقاب بعض»[3].

«بعد از من با کشتن و گردن زدن همدیگر کافر نشوید».

و میفرماید:

 «سباب المسلم فسوق وقتاله كفر»[4].

«فحش و ناسزا گفتن به مؤمن فسق و کشتن او کفر است».

 پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بر کشتن مسلمان توسط دیگر مسلمانان لفظ کفر و بر قاتل مسلمانان لفظ کفار را آورده است. در حالیکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ [الحجرات: 9].

«و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ [الحجرات: 10].

«در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید».

خداوند در بین مسلمانانی که با همدیگر قتال می­کنند، قائل به «برادری ایمانی» می­باشد. پس بدیهی است که اصل ایمان را از آن‌ها نفی ننموده است.

در آیه‌ی قصاص نیز خداوند می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ [البقرة: 178].

«هر کس که از جانب برادر [دینى]اش [یعنى ولى مقتول] چیزى [از حق قصاص] به او گذشت شود [باید از گذشت ولى مقتول] به طور پسندیده پیروى کند و با [رعایت] احسان [خونبها را] به او بپردازد».

در این آیه نیز اخوت اسلامی برای قاتل و خانواده مقتول ثابت شده­است.

همچنین پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید:

«لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن، ولا يسرق حين يسرق وهو مؤمن، ولا يشرب الخمر حين يشربها وهو مؤمن»[5]. «زناکار در حین ارتکاب زنا و سارق در حین سرقت و شراب‌خوار در حین شرب خمر مؤمن نیستند».

و در حدیث ابوذر[6] آمده که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:

«ما من عبد قال لا إله إلا الله ثم مات علی ذلك إلا دخل الجنة». قلت: وإن زني وإن سرق؟ قال: «وإن زني وإن سرق ثلاثاً، ثم قال في الرابعة: علی رغم أنف أبيذر»[7].

و در صحیحین نیز از ابوذر غفاری رضی الله عنه  روایت شده­است که پیغمبر فرمود: «هر بنده‌ای که لااله‌الاالله را گفته و بر آن بمیرد، وارد بهشت می‌شود. [ابوذر می‌گوید] گفتم: هرچند که زنا و سرقت هم کرده باشد؟ [پیامبر در جواب] فرمود: بله هرچند که زنا وسرقت هم نموده باشد. سه بار این مطلب را تکرار فرمودند. و مرتبه­ی چهارم فرمودند: اینچنین خواهد بود علی رغم خاک آلود بودن بینی اباذر[کنایه بر خلاف میل اباذر]».

این احادیث دلالت می‌کند بر اینکه ایمان به صورت کلی از زناکار وسارق و شرابخوار زایل نگشته است. زیرا که فرموده­ی پیامبر­  صلی الله علیه و آله و سلم  مبنی بر اینکه این افراد وارد بهشت می­شوند، نشان می­دهد که با ارتکاب این گناهان اصلایمان از آن‌ها زایل نمی‌گردد. برداشت فوق نیز برگرفته از این مطلب است که غیر از مؤمنان کس دیگری وارد بهشت نمی‌شود. منظور پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  از این احادیث اشاره به نقصان ایمان و از دست رفتن کمال آن است. و تنها هنگامی بنده با انجام این معاصی کافر می‌شود که انجام آن‌ها را حلال و جایز بداند. چون که در این حال عمل و اعتقاد فرد مستلزم تکذیب قرآن و پیامبر در مسأله­ی تحریم و تحلیل است تا جائیکه حتی اگر آن‌ها را هم انجام ندهد و فقط معتقد به حلال بودن آن‌ها باشد، باز هم دچار کفر اکبر گشته است. والله أعلم.

%%%%

 

J     چطور می‌توان گفته كه سجده بر بت، توهين به قرآن، ناسزاگويی به پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و استهزا به دين و اينگونه موارد جزء كفر ظاهری و عملی هستند و باعث خروج فرد از دين اسلام می‌گردند درصورتی كه گفته شد كه كفر عملی شخصی را از اسلام خارج نمی‌كند، جواب چيست؟

" باید بدانیم که این اعمال و آنچه در این سیاق انجام شود، فقط به این دلیل به آن‌ها لفظ «کفر عملی» اطلاق می‌شود که ظاهراً و عملاً انجام می‌گیرد. اما این اعمال تا هنگامیکه عمل قلب از جمله نیت و اخلاص و محبت و انقیاد از بین نرفته باشد، صورت نمی‌پذیرند. پس این گونه اعمال هرچند که ظاهراً و عملاً صورت می‌گیرند، اما مستلزم کفر اعتقادی هستند و جز از منافقی که از دین خارج شده است یا معاندی که تمرد و سرکشی نموده است، سرنمی‌زنند و آیا چیزی غیر از این باعث شد که کفار در غزوه تبوک آن کلمات کفرآمیز را بر زبان جاری کنند.

خداوند می­فرماید: ﴿قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ وَكَفَرُواْ بَعۡدَ إِسۡلَٰمِهِمۡ وَهَمُّواْ بِمَا لَمۡ يَنَالُواْۚ[التوبة: 74].

«در حالى که قطعا سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده‏اند و بر آنچه موفق به انجام آن نشدند همت گماشتند».

در حالیکه هرگاه از آن‌ها می‌پرسیدی می‌گفتند: ﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ [التوبة: 65].

«می‌گویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده بلکه با همدیگر) بازی و شوخی می‌کردیم».

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ [التوبة: 65- 66].

«بگو: آیا الله، و آیات و پیامبرش را به مسخره می­گیرید؟. عذر و بهانه نیاورید؛ به راستی پس از ایمانتان، کفر ورزیده­اید».

و نام بردن کفر اصغر به کفر عملی به صورت مطلق جایز نیست بلکه حمل آن بر کفر عملی محض جایز است که مستلزم اعتقاد به کفر و مناقض قول و عمل قلب نیست.

%%%%

 

J    ظلم و فسق و نفاق بر چند دسته تقسيم می‌شوند؟

" هرکدام از این‌ها بر دو دسته تقسیم می‌شوند:

-        اکبر: که این دسته همان کفر اکبر است.

-        اصغر: که کمتر از کفر است.

%%%%

 

J     مثال هر كدام از انواع ظلم (اصغر و اكبر) چيست؟

" نمونه­ی«ظلم اکبر» آن است که خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٦ [يونس: 106].

«و به جاى خدا چیزى را که سود و زیانى به تو نمى‏رساند مخوان که اگر چنین کنى در آن صورت قطعا از جمله ستمکارانى».

﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ ١٣ [لقمان: 13].

«به راستى شرک، ستمى بزرگ است».

﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢ [المائدة: 72].

«هرکس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران یاورانى نیست».

و نمونه­ی «ظلم اصغر» آن که خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ رَبَّكُمۡۖ لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخۡرُجۡنَ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥ [الطلاق: 1].

«و از الله، پروردگارتان بترسید آنان را از خانه‏هایشان بیرون مکنید و بیرون نروند مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکارى شده باشند این است احکام الهى و هر کس از مقررات خدا [پاى] فراتر نهد قطعا به خودش ستم کرده است».

﴿وَلَا تُمۡسِكُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥ [البقرة: 231].

«و[لى] آنان را براى [آزار و] زیان رساندن [به ایشان] نگاه مدارید تا [به حقوقشان] تعدى کنید و هرکس چنین کند قطعا بر خود ستم نموده است».

%%%%

 

J     نمونه‌ی فسق اكبر و اصغر چيست؟

" «فسق اکبر» مانند آنچه که خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٦٧ [التوبة: 67].

«در حقیقت این منافقانند که فاسقند».

﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓ [الکهف: 50].

«پس [همه] جز ابلیس سجده کردند؛ که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید».

﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَت تَّعۡمَلُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمَ سَوۡءٖ فَٰسِقِينَ ٧٤

[الأنبياء: 74].

«و او را از آن شهرى که [مردمش] کارهاى پلید [جنسى] مى‏کردند نجات دادیم به راستى آن‌ها گروه بد و منحرفى بودند».

و «فسق اصغر» مانند آیاتی که خداوند درباره­ی کسی که زنی را قذف نموده باشد، می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ [النور: 4].

«و هیچگاه شهادتى از آن‌ها نپذیرید و اینانند که خود فاسقند».

ومی­فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦ [الحجرات: 6].

«اى کسانی که ایمان آورده‏اید اگر فاسقى برایتان خبرى آورد نیک وارسى کنید مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کرده‏اید پشیمان شوید».

روایت است که در مورد ولید بن عقبه[8] نازل شده است.

%%%%

 

J     نمونه‌ی نفاق اكبر و نفاق اصغر چيست؟

" آنچه که در آیات اول سوره‌ی بقره آمده است نمونه‌ی «نفاق اکبر» است و اینکه می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ [النساء: 142].

«منافقان با خدا نیرنگ مى‏کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد».

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ [النساء: 145].

«آرى منافقان در فروترین درجات دوزخند و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت».

﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١ [المنافقون: 1].

«چون منافقان نزد تو آیند گویند گواهى مى‏دهیم که تو واقعا پیامبر خدایى و خدا [هم] مى‏داند که تو واقعا پیامبر او هستى و خدا گواهى مى‏دهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند».

و نمونه‌ی نفاق اصغر حدیث نبوی است که می‌فرماید:

«آية المنافق ثلاث إذا حدّث كذب وإذا وعد أخلف وإذا ائتمن خان»[9].

«نشانه‌های منافق سه دسته‌اند: هنگام سخن گفتن دروغ می‌گوید، هر وقت که وعده دهد، خلف وعدهمی‌کند و آنگاه که امانتی به او سپرده شود، در آن خیانت می‌کند».

و یا حدیث «أربع من كن فيه كان منافقًا..»[10]. الحديث.

«اگر چهار صفت در فردی باشند، منافق است..».

مباحثی پیرامون احکام سحر و ساحر

J     سحر و ساحری در اسلام چه حكمی دارد؟

سحر حقیقت دارد و تحقق می‌پذیرد و تأثیر آن بر اساس اراده­ی کونی خداوند است. همانگونه که خود می‌فرماید: ﴿فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ [البقرة: 102].

«[ولى] آن‌ها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى‏آموختند که به وسیله­ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند».

و نیز تأثیر گذاری آن در احادیث صحیحی[11] ثابت شده است.

اگر سحری که ساحر اعمال نموده است، از القائات شیاطین باشد، مانند آنچه نص آیه­ی فوق بر آن اشاره دارد، آن فرد کافر می‌شود.

زیرا خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ [البقرة: 102].

«با اینکه آن دو [فرشته] هیچکس را تعلیم [سحر] نمى‏کردند مگر آنکه [قبلا به او] مى‏گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى».

﴿وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٢ [البقرة: 102].

«و مسلّماً می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، بهره‌ای در آخرت نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته (و آن را پیشه‌ی خویشتن ساخته‌اند) اگر می‌دانستند (و علم و دانشی می‌داشتند)».

%%%%

 

J     حد ساحر چيست؟

ترمذی از جندب[12] رضی الله عنه  روایت می‌کند که رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:

«حد الساحر ضربه بالسيف».

 «حد ساحر کشتن و گردن زدن او با شمشیر است»[13].

عمل بر این مبنا به خاطر آنچه از اصحاب و اهل علم دیده شده است، صورت می‌گیرد. این سخن، گفته مالک‌بن انس[14] است.

امام شافعی[15] نیز در این باره می‌فرماید:

«إنما يقتل الساحر إذا كان يعمل من سحره ما يبلغ الكفر فأما إذا عمل دون الكفر فلم ير عليه قتلاً». «اگر عملی که ساحر انجام دهد، به حد کفر برسد، آن ساحر کافر است و باید کشته شود. اما اگر عمل او کمتر از کفر باشد، کشتن او جایز نیست».

و در احادیث و روایات ثابت است که عمر و عبدالله پسر او و حفصه دخترش[16] و عثمان ‌بن عفان[17] و جندب ‌بن عبدالله و جندب ‌بن کعب[18] و قیس بن سعد[19] و¬

® عمر بن عبدالعزیز[20] و احمد و ابوحنیفه[21] و غیره حکم به قتل ساحر داده‌اند و یا ساحرانی را کشته‌اند.

%%%%

 

J     نُشره[22] چيست و حكم آن در اسلام چگونه است؟

" نُشره شامل از بین بردن تأثیر سحر از مسحور است. اگر این عمل (از بین بردن تأثیر سحر) بوسیله­ی سحر دیگری از جنس همان سحر یا غیر آن باشد، جزء اعمال شیطان[23] است و همان حکم سحر را دارد. اما اگر به وسیله‌ی رقیه و دستاویزهای شرعی باشد[24]، اشکالی ندارد.

%%%%

 

J     رقيه­ی مشروع چيست؟

" رقیه­‌ایست که برآمده از کتاب مبارک الهی و سنت مطهر نبوی و به زبان عربی باشد و آن فردی که رقیه را انجام می‌دهد و آنکه در حق او رقیه خوانده می‌شود، معتقد باشد که تأثیر تنها به اذن الهی[25] است. جبرئیل[26] برای پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  رقیه خوانده است و در بین اصحاب[27] رقیه بسیار زیاد بوده است و پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بر رقیه برای اصحاب تقریر نموده و بلکه آن‌ها را به رقیه­­خوانی در بعضی از امراض امر کرده[28] و اجرت گرفتن بر رقیه را جایز دانسته است. همه­ی این موارد در صحیحین آمده است.

%%%%

 

J     رقيه­ی منع شده و ناجايز چيست؟

" رقیه­‌ایست که در کتاب و سنت نبوده و به زبان عربی نباشد، بلکه جزء اعمال شیطان و ابزار او باشد. این رقیه وسیله‌ای است برای نزدیکی به شیطان، بدانچه که او دوست دارد. همانند کارهایی که بسیاری از دجالان و شعبده‌بازان و خرافه‌پردازان در این زمینه انجام می‌دهند. در این زمینه کسانی هستند که از کتب هیکل و طلسم مانند شمس‌المعارف و شموس‌ الانوار و... استفاده می‌کنند و این‌ها از جمله اعمالیست که دشمنان اسلام آن را در دین وارد ساخته‌اند و نه جزء دین است و نه جزء علوم[29] آن، همچنان که در شرح کتاب «سلم‌الوصول» آورده‌ایم.

%%%%

 

J    حكم انواع آويزه مانند مهره چشم زخم و بازوبند، و پارچه‌هايی كه به عنوان تبرک بسته می‌شود چيست؟

"  پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من علق شيئاً وكل إليه»[30].

«هرکس آویزه­ی ببندد، (از توکل بر خداوند بازمانده) بدان آویزه موکول می­گردد».

پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  در بعضی از سفرهایش کسانی را می‌فرستاد تا آنچه از انواع این آویزها را که به گردن حیوانات انداخته‌اند، از بین برند[31]. همچنین فرموده است که: «إن الرقی والتمائم والتولة شرك»[32].

«همانا رقیه و مهره­های چشم زخم و تِوْلَه جزء شرک است».

و في رواية: «من تعلق تميمة فقد أشرك»[33].

و می‌فرماید: «هرکس مهره‌ای را به خود بیاویزد مرتکب شرک شده است».

و به کسی که در دست او حلقه‌ای دیده بود، فرمود: «این چیست؟ جواب داد از طرف واهنه است. فرمود: «انزعها فإنها لا تزيدك إلا وهناً فإنك لو مت وهي عليك ما أفلحت أبداً»[34].

«آن را دور بیانداز که جز از وهن و سستی و ذلت چیز دیگری برای تو به دنبال نمی‌آورد و اگر بر آن بمیری، هیچگاه فلاح و رستگاری نمی‌یابی».

و حذیفه[35] رضی الله عنه ، پارچه­ی تبرکی را از دست شخصی درآورد در حالیکه آیه‌ی زیر را می‌خواند.

﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦ [يوسف: 106].

«و بیشترشان به خدا ایمان نمى‏آورند جز اینکه [با او چیزى را] شریک مى‏گیرند»[36].

همچنین سعید بن جیبر رضی الله عنه  می‌فرماید: «من قطع تميمة من إنسان كان كعدل رقبة»[37].

«هرکس مهره‌ای را از دست کسی قطع کند، ثواب آن مانند آزاد کردن برده‌ایست».

%%%%%

 

J     اگر آويزه از قرآن باشد، حكم آن چيست؟

" عده‌ای از سلف[38] به آن اجازه داده‌اند. ولی بیشتر آن‌ها از این گونه آویزها نیزمنع نموده‌اند. مانند عبدالله بن عُکیم[39] رضی الله عنه ، عبدالله بن عمرو رضی الله عنهما [40] و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه  و یاران او.

رعایت این رأی اولی‌تر است. چون که نهی از آویز عمومی است و هیچ حدیث مرفوعی در این زمینه نیامده است که آن را تخصیص دهد. همچنین برای اینکه قرآن از اهانت بدور باشد، بهتر است این کار انجام نگیرد. زیرا که غالباً در حال غیر طهارت این وسایل حمل می‌شود. نیز تا بهانه­ای برای آویزان نمودن غیر قرآن نشود. همچنین برای اینکه سد ذریعه‌ای شود، بر اعتقاد به آنچه که از آن تحذیر گشته است و قلوب را به غیر خداوند وابسته نگرداند. مخصوصاً در این زمان این تحذیر شدیدتر است. والله اعلم.

از جمله­ی شرک: کهانت و تنجیم و طلب باران از ستارگان و بدشگونی

J     حكم كهانت در اسلام چيست؟

" کاهن[41] از جمله­ی طواغیت است و جزء اولیاء شیطان به حساب می‌آید. که برخی از آن‌ها بر برخی دیگر وحی و الهام می­نمایند. همانگونه که خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ ١٢ [الأنعام: 121].

«و در خفا ‏شیطان‌ها به دوستان خود وسوسه مى‏کنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید».

شیاطین بر کاهنان نازل می‌گردند و کلمه‌ای را که از آسمان‌ها دزدیده‌اند و خود صدها کلمه دیگر را به دروغ بر آن بسته‌اند، به آن‌ها القاء می‌کنند.

همانگونه که خدا می­فرماید: ﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّيَٰطِينُ ٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ ٢٢٢ يُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ وَأَكۡثَرُهُمۡ كَٰذِبُونَ ٢٢٣ [الشعراء: 221-223].

«آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى‏آیند. بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى‏آیند. که [دزدانه] گوش فرا مى‏دارند و بیشترشان دروغگویند».

پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث وحی می‌فرماید: «فيسمعها ومسترق السمع هكذا بعضه فوق بعض فيلقيها إلی من تحته ثم يلقيها الآخر إلی من تحته حتی يلقيها علی لسانالساحر أو الكاهن فربما أدركه الشهاب قبل أن يلقيها وربما ألقاها قبل أن يدركه فيكذب معها مائة كذبة...»[42] الحديث.

«شیطانی که استراق سمع می‌کند، کلمه­ای را می‌شنود و به دیگری که پایین‌تر از او قرار دارد، القا می‌کند. او هم همین‌ کار را ادامه می­دهد، تا به ساحر و کاهن می‌رسد. گاهی شهابی از آسمان بر آن فرد نازل می‌شود و قبل از اینکه مطلب او به زمین برسد، شهاب به او برخورد می‌کند. گاهی نیز قبل از برخورد شهاب، کلمه را به شیطان زمینی می‌رساند و صدها دروغ دیگر را برآن می‌افزاید..». حدیث در صحیح بخاری به صورت کامل آمده است.

از این جمله می‌توان به فال ماسه و فال ریگ اشاره کرد.

%%%%%

 

J    حكم كسی كه كاهنی را تصديق كند، چيست؟

" خداوند می‌فرماید:

﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ [النمل: 65].         

«بگو هرکه در آسمان‌ها و زمین است جز الله غیب را نمى‏دانند».

﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ [الأنعام: 59].

«کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمى‏داند».

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ ٤٧ [القلم: 47].

«یا [علم] غیب پیش آنهاست و آن‌ها مى‏نویسند».

﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَيۡبِ فَهُوَ يَرَىٰٓ ٣٥ [النجم: 35].

«آیا علم غیب پیش اوست و او مى‏بیند».

﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦ [البقرة: 216].

«و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید».

و نیز پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من أتی عرافاً أو كاهناً فصدقه بما يقول فقد كفر بما أنزل علی محمد  صلی الله علیه و آله و سلم ».[43] «کسی که عرّافی یا کاهنی را در آنچه که می‌گوید، تصدیق کند، بر آن امری که بر محمد نازل شده است، کافر می‌گردد».

و فرمودند:

«من أتی عرافاً فسأله عن شيء فصدقه لم تقبل له صلاة أربعين يوماً»[44].

«کسی که نزد عرّافی رود و از او چیزی بپرسد و جواب او را تصدیق نماید، نماز چهل روز او قبول واقع نمی‌گردد».

%%%%%

 

J    حكم جادوگری و تنجيم چيست؟

" خداوند می‌فرماید:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ [الأنعام: 97].

«و اوست کسى که ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسیله آن‌ها در تاریکی‌هاى خشکى و دریا راه یابید».

﴿وَلَقَدۡ زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّيَٰطِينِۖ [الملک: 5].

«و در حقیقت آسمان دنیا را با چراغ‌هایى زینت دادیم و آن را مایه طرد شیاطین [= قواى مزاحم] گردانیدیم».

﴿وَٱلنُّجُومُ مُسَخَّرَٰتُۢ بِأَمۡرِهِۦٓۚ [النحل: 12].

«و ستارگان به فرمان او مسخر شده‏اند».

و پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: «من اقتبس شعبة منالنجوم فقد اقتبس شعبة من السحر زاد ما زاد»[45].

«کسی که به شعبه‌ای از نجوم بپردازد، همانا به شعبه‌ای از سحر پرداخته است و هر قدر به جادوی خود اضافه نماید، بر سحرش افزوده است».

و پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید:

«إنما أخاف علی أمتي التصديق بالنجوم والتكذيب بالقدر وحيف الأئمة»[46].

«همانا بر امتم از صحیح دانستن ستاره­خوانی کاهنان و دروغ شمردن قدر و بی­عدالتی امامان و پیشوایان می­ترسم».

ابن‌عباس رضی الله عنهما  درباره‌ی قومی که حروف ابجد را می‌نوشتند و به وسیله­ی آن‌ها به تنجیم می‌پرداختند، فرمود: «ما أری من فعل ذلك له عند الله من خلاق»[47].

«در آنچه این قوم انجام می‌دهند، خیری در نزد خداوند نمی‌بینم».

قتاده نیز می‌فرماید: «خلق الله هذه النجوم لثلاث؛ زينة للسماء ورجوماً للشياطين وعلامات يهتدی بها فمن تأول فيها غير ذلك فقد أخطأ حظه وضاع نصيبه وتكلف ما لا علم له به»[48].

«خداوند ستارگان را برای سه منظور آفرید:

·     تا زینتی برای آسمان باشند.

·     وسیله‌ای برای رجم و طرد شیاطین باشند.

·     و علاماتی باشند که مایه‌ی هدایت انسان‌ها می‌گردند. هرکس برای غیر از این سه منظور از آن‌ها استفاده کند و آن‌ها را بر غیر این سه هدف، تأویلاتی دیگر نماید، همانا به خطا رفته و سهمش را از دست داده و بر آنچه بدان علم ندارد، تکلیف نموده است».

%%%%%

 

J     طلب باران به وسيله‌ی ستارگان و برج‌های فلكی (استسقاء بأنواء) در اسلام چه حكمی دارد؟

" خداوند می‌فرماید:

﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ ٨٢ [الواقعة: 82].

«و تنها نصیب خود را در تکذیب [آن] قرار مى‏دهید».

و پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «أربع في أمتي من أمر الجاهلية لا يتركونهن: الفخر بالإحساب والطعن في الأنساب والإستسقاء بالأنواء والنياحة»[49].

«چهار چیز در امت من وجود دارد که جزء امور جاهلیت هستند، ولی آن‌ها را ترک نمی‌کنند: افتخار به نژاد و تبار، طعن و بدگویی از آباء و اجداد دیگران، طلب باران از ستارگان و نوحه‌خوانی بر اموات».

و پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند:

«قال الله تعالی: أصبح من عبادي مؤمن بي وكافر فأما من قال: مطرنا بفضل الله ورحمته فذلك مؤمن بی كافر بالكوكب، وأما من قال: مطرنا بنوء كذا وكذا فذلك كافر بی مؤمن بالكوكب»[50]. «خداوند می‌فرماید: برخی از بندگانم به من مؤمن و برخی نیز کافر شده‌اند. اما کسی که بگوید خداوند با فضل و رحمت خویش بر ما باران، بارانید، او به من ایمان دارد و به ستارگان کافر شده است و اگر بگوید، فلان ستاره باعث بارش بر ما شد، به آن ستاره ایمان آورده و به من کافر گشته است».

%%%%%

 

J    حكم طيره (بدفالی، بدشگونی و بديُمنی) و آنچه باعث از بين رفتن آن می‌شود، چيست؟

خداوند می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ [الأعراف: 131].

«آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونى آنان تنها نزد خداست».

و پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  نیز فرمود: «لا عدوی ولا طيرة ولا هامة ولا صفر»[51].

«نه واگیری بیماری (بدون توجیه علمی و پزشکی و براساس خرافات) و نه بدشگونی و نه هامه(پرنده­ای که شبانه می­گردد و حاوی روحی است که در دنیا قصاص خویش را از دشمنش نگرفته، همینک می‌خواهد قصاص کند) و نه شوم ماه صفر هیچکدام در اسلام صحیح نیست».

«الطيرة شرك، الطيرة شرك»[52].

«بدشگونی جزء شرک است». دوبار آن را فرمودند.

ابن­مسعود رضی الله عنه  فرمود: «هریک از ما دارای افکار و خیالاتی است، اما با توکل بر خداوند این افکار از ذهن او خارج می‌شوند»[53].

پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إنما الطيرة ما أمضاك أو ردك»[54].

«همانا بدشگونی نه تو را به پیش ­برد و نه تو را باز­گرداند».

و امام احمد از عبدالله بن عمرو رضی الله عنهما  روایت می‌کند که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:

«من ردته الطیرة عن حاجته فقد أشرك» قالوا فما كفارة ذلك؟ قال: «أن تقول اللهم لاخير إلا خيرك ولاطير إلا طيرك ولا إله غيرك»[55].

«هرکس که بدشگونی او را از انجام امری دور کند، مرتکب شرک شده است. گفتند کفاره‌ی آن چیست؟ فرمود اینکه بگویی: خداوندا غیر از آنچه تو آن را خیر و درست می‌دانی، خیر دیگری وجود ندارد و غیر از آنچه تو آن را دارای یمن می‌دانی، یمن و شگون دیگری نیست و هیچ خدایی غیر از تو وجود ندارد».

حکم زخم چشم زدن

J     حكم زخم‌چشم زدن (چشم‌زخم) چيست؟

"  پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «العين حق»[56].

«چشم‌زخم حقیقت، و وجود دارد».

و نیز هنگامی که کنیزی را دید که ناراحتی در چهره‌اش هویدا بود، فرمود:

«استرقوا لها فإن بها النظرة»[57].

«بر این کنیز رقیه‌ای بخوانید، چون که چشم‌زخمی در او به کار رفته است».

عایشه رضی الله عنها  می‌فرماید: «أمرني النبي  صلی الله علیه و آله و سلم  أو أمر النبي  صلی الله علیه و آله و سلم  أن يسترقي من العين»[58].

«پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  مرا امر کرد که برای دفع بلای چشم، رقیه بخوانم».

 احادیث دیگری در این زمینه وجود دارد که زخم چشم جز بإذن خداوند اثر نمی‌کند.

بسیاری از علمای سلف[59] آیه زیر را به چشم زخم معنی نموده‌اند:

﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ [القلم: 51].

«آنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند».




[1]- ابن قیم انواع كفر را با احتساب كفر شك پنج نوع می‌داند. كفر شك: تردید بین تصدیق و تكذیب است. مدارج‌السالكین 1/366-367.

[2]- عبدالله بن اُبّی بن سلول سردسته­ی منافقان زمان رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  كه زندگی خود را صرف فریب و حیله‌پردازی بر علیه مسلمانان نمود. هنگامیكه در شوال سال 9هجری فوت نمود، پسرش عبدالله به نزد رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و از او لباسش را خواست، تا كفن پدرش نماید. پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  لباسش را به او داد و مقداری از آب دهانش را در آن قرارداد و بر میتش نمازگزارد. عمر رضی الله عنه  این كار پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را انكار نمود. اما پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود من مختارم. تا اینكه خداوندآیه­ی 84 سوره­ی توبه را نازل فرمود، آنجا که می­فرماید: «و هرگز بر هیچ مرده‏اى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست». رك: البدایه و النهایه 5/31.

[3]- بخاری 8/91- مسلم 1/58- نسائی 7/126-127- ابوداود 4/221 رقم 4686- ترمذی 4/486 رقم 2193- ابن ماجه 2/1300رقم 3942 و 3943- دارمی 1/395 رقم 1927- احمد1/230 و 1/402 و 2/85، 87، 3/477 و 4/76 و 4/531 و 4/358 ، 362 ،366 و 5/27 و 39 و 44 و 5/68 و 5/72.

[4]- بخاری 8/91- مسلم 1/58- ترمذی 4/353 رقم 1983- نسائی 7/121-122- ابن ماجه 2/1299 رقم 3939 و 3941- احمد 1/176-177 و 1/385 و 411 و 417 و...

[5]- بخاری 8/13- مسلم 1/54-55- ترمذی 5/15 رقم 2625- نسائی 8/313-ابن ماجه 2/1299رقم 3936- احمد 2/243 و 317 و 376 و 479 و 3/346 و 6/139- دارمی 2/41 رقم 2112.

[6]- صحابی جلیل جندب بن جناده، ابوذر غفاری رضی الله عنه  از اولین و سابقین مسلمانان بود. در علم و زهد و جهاد و اخلاص قدوه به شمار می‌رود. در بدر حضور نداشت. لكن عُمر رضی الله عنه  او را با قراء قرار داد. در علم با ابن مسعود رضی الله عنه  هم‌تراز بود. هیچگاه مالی ذخیره ننمود.همیشه حق را آشكار می‌كرد. بعد از انقطاع از یاران، چند سالی را در ربذه گذراند در سال 33 فوت نمود. 1/17-19.

[7]- بخاری 7/ 176-177- مسلم 1/66- ترمذی 5/24- احمد 5/152-159-161-166.

[8]- ولید بن عقبه بن ابی معیط را پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  برای اخذ زكات از حارث بن ضرار خزاعی فرستاد. اما در وسط راه برگشت و گفت كه حارث او را از اخذ زكات منع نموده است. تا این آیه نازل شد. رك: ابن كثیر 4/208-210.

[9]- (متفق علیه)بخاری 1/14- مسلم 1/56- ترمذی 5/19 رقم 2631.

[10]- (متفق علیه)بخاری 1/14- مسلم 1/56 ترمذی 5/19 رقم 2632- ابوداود 4/221 رقم 4688

[11]- یكی از احادیثی كه تأثیر سحر را ثابت می‌كند، روایتی است كه بخاری از عایشه رضی الله عنها  آورده است. عائشه رضی الله عنها  فرمود: «پیامبر خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  را مردی از بنی زریق كه به او لبید بن اعصم گفته می‌شد، سحر نمود. تا جائیكه رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  گمان می‌نمود كه كاری را انجام داده است، درحالیكه آن را انجام نداده بود..». الحدیث. بخاری 7/28.

[12]- جندب بن عبدالله بن سفیان بجلی رضی الله عنه  صحابی جلیل رسول خدا كه از پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و حذیفه و اسودبن قیس و انس رضی الله عنهم  روایت نموده است و ابن سیرین و حسن بصری و... از او روایت كرده‌اند. مابین سال‌های 60 تا 70 فوت نمود. تهذیب‌التهذیب 2/117-118..

[13]- ترمذی 4/ 60 رقم 1460- درست این است كه گفته شود، این حدیث بر جندب بن عبدالله موقوف است.

[14]- شیخ الاسلام ابوعبدالله مالك بن انس بن مالك بن ابی‌عامر اصبحی مدنی، فقیه امت، امام حافظ، امام دارالهجره از نافع و مقبری و نعیم المجمر و زهری و... روایت كرده و ابن مبارك، قطان و ابن مهدی و... از او روایت نموده‌اند. علما بسیار او راستوده‌اند، شافعی می‌گوید: «هرگاه درباره­ی علما صحبت شود، مالك ستاره­ی آن‌هاست». و نیز می­گوید: «اگر مالك و سفیان بن عیینه نبودند، علم حجاز از بین می‌رفت». قول او درباره استواء مشهور است. استواء [خداوند بر عرش] معلوم است ولی كیفیت آن مجهول وایمان به آن واجب،‌ نیز سوال از آن بدعت است. ذهبی درباره او می‌ گوید: «در مالك خصلت‌هایی جمع شده است كه در كسی دیگری آن‌ها را سراغ ندارم: 1- طول عمر و برتری روایات. 2- ذهنی كاوشگر و فهم و وسعت علمی. 3- اتفاق علما و ائمه حدیث بر اینكه حجت است و روایات او صحیح می‌باشد. 4- اجماع علما بر دینداری و عدالت و تبعیت او از سنت. 5- پیشرفت او در فقه و صحت قواعد او در این زمینه». تذكره 1/212- در سال 179 بعد از 86 سال زندگی فوت نمود.

[15]- ابوعبدالله محمدبن ادریس شافعی مطلبی مكی كه نسب او به بنی‌هاشم ختم می‌شود. در سال150در غزه به دنیا آمد. سپس به مكه رفت از مالك، اسماعیل ابن جعفر، ابراهیم بن ابی یحیی و... روایت نموده است، احمدبن­حنبل، حمیدی، ابوثور و... از او روایت نموده‌اند. به فقه و حدیث روی آورد، تا اینكه امام مذهب شد. علما از جمله احمدبن­حنبل او را ستوده‌اند. در اول شعبان سال 204 در مصر فوت نمود. 1/361-363 كلام او در زمینه­ی حد ساحر را ترمذی 4/60 روایت كرده است.

[16]- ام‌المؤمنین حفصه رضی الله عنها  دختر عمربن خطاب رضی الله عنه ، گفته شده پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد. پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  در سال سوم هجرت با او ازدواج نمود. از پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و از پدرش روایت نموده، برادرش عبدالله و پسر و همسر عبدالله رضی الله عنهم  نیز از او روایت كرده است. در سال 45 هجری یا قبل یا بعد از آن وفات نمود. تهذیب 2/410-411.

[17]- ابوعمرو عثمان بن عفان رضی الله عنه  اموی مشهور به ذوالنورین  رضی الله عنه ، از سابقین در اسلام بود. پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  او را به بهشت مژده داد. در تمام جریانات نبوی با ایشان بود. ملائكه از او شرم داشتند. پیامبر دو دختر خود رقیه و ام‌كلثوم را به همسری او درآورد. به حبشه و مدینه هجرت نمود. بعد از عمر رضی الله عنه  به خلافت رسید. در فتنه­ی خوارج و روافض خداوند او را امتحان نمود. سرانجام در 10ذی‌حجه سال 35 هجری در 83 سالگی در خانه‌اش به شهادت رسید. تهذیب 1/8-9.

[18]- جندب بن كعب مشهور به جندب‌الخیر ازدی ‌عامری رضی الله عنه  است. حارثه، وهب و حسن بصری و عثمان نهدی و... از او روایت كرده‌اند. گویند در سپاه علی رضی الله عنه  در صفینفوت نمود. تهذیب 2/118-119.

[19]- قیس بن سعد بن عباده بن دلیهم بن حارثه انصاری خزرجی رضی الله عنه ، ‌انس بن مالك رضی الله عنه  درباره او می‌گوید: قیس بن سعد به همراه پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم ، همانند رئیس پلیسی بود، همراه فرمانده‌اش. از پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و از پدرش و از عبدالله بن حنظله راهب روایت كرده و انس و عبدالرحمان بن ابی‌لیلی و عامر شعبی از او روایت نموده‌اند. در جنگ صفین جلودار لشكر علی رضی الله عنه  بود. در زمان ولایت عبدالملك بن مروان در تفلیس وفات نمود. تهذیب‌التهذیب 8/395-396.

[20]- ابوحفص عمربن­عبدالعزیز بن مروان بن حكم اموی، در مدینه در زمان خلافت یزیدبن­معاویه به دنیا آمد. در مصر در زمان ولایت پدرش بر آن بزرگ شد. از عبدالله بن جعفر، انس بن مالك، سعید بن مسیب و... روایت نموده است و از او پسرانش، عبدالله و عبدالعزیز و زهری روایت كرده‌اند. به دلیل زهدی كه داشت، مشهور بود. بعد از سلیمان بن عبدالملك به خلافت رسید. در رجب سال 101در سن 40سالگی در دیر سمعان درگذشت. 118-121.

[21]- نعمان بن ثابت بن زوطی تمیمی، مشهور به ابوحنیفه فقیه عراق در سال 80 هجری به دنیا آمد. از اصحاب، انس بن مالك رضی الله عنه  را دیده است. از عطاء، نافع، عبدالرحمن بن هرمز روایت كرده است. زفر بن هذیل و ابویوسف و محمدبن­حسن در نزد او تفقه نمودند، علما او را ستوده‌اند. یزیدبن­هارون می‌گوید: «فقیه‌ترین مردم ابوحنیفه است». از وظائف دولتی كناره نمود و به تجارت مشغول شد. در سال150هجری فوت نمود. تذكره 1/168-169.

[22]- نُشره: رقیه‌ایست كه بوسیله آن مریض و مجنون را شفا دهند- القاموس المحیط 2/142.

[23]- اشاره به حدیث نبوی كه ابوداود از جابربن عبدالله رضی الله عنه  روایت می‌نماید. از پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  درباره نشره سوال شد، فرمود: «عمل شیطان است». 4/6رقم 3868- احمد3/294- بزار، مجمع‌الزوائد 5/102 رجال بزار صحیح است.

[24]- حدیث رقیه خواندن بر پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  توسط جبرئیل، در صحیح مسلم آمده است. 7/13 ابن ماجه 2/164 رقم 3523-3524.- احمد6/160.

[25]- رقیه­ای كه پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  برای اصحابش خواند، در صحیحین آمده است. بخاری 7/24 و 4/119- مسلم 7/15.

[26]- امر پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بر رقیه به اصحاب-بخاری 7/23- مسلم 7/17-18.

[27]- حدیث رقیه‌خوانی صحابه و گرفتن اجرت بر آن در بخاری و مسلم آمده است. بخاری 7/22-23- مسلم 7/19-20- ابوداود 3/265رقم3418- احمد3/2و44.

[28]- امر پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  نسبت به رقیه به اصحاب ، بخاری 7/23- مسلم7/17- 18

[29]- رك: معارج القبول از مؤلف 1/336-338.

[30]- طبرانی در مجمع الزوائد 18395/5

[31]- بخاری 4/18- مسلم6/136-ابوداود 3/24 رقم 2552- مالك 3/118و احمد5/216.

[32]- ابوداود 4/9/ رقم 3183- ابن ماجه 2/1167 رقم 3530- احمد 1/381- حاكم 4/216-217 بر شرط شیخین آن را صحیح دانسته ذهبی با او موافقت نموده است.

[33]- احمد 4/156- مستدرك 4/219 حاكم و ذهبی بر آن سكوت نموده‌اند. رجال احمد ثقات‌اند. مجمع‌الزوائد 5/103 - رك: فتح‌المجید131.

[34]- ابن ماجه 2/1167 رقم 3531- احمد 4/445- حاكم آن را صحیح دانسته و ذهبی با او موافق است. 4/216.

[35]- حذیفه بن یمان رضی الله عنه  ، صحابی رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  و صاحب اسرار او ، قبل از بدر ایمان آورد امّا در آن حضور نیافت ولی در بقیه­ی مشاهد حضور داشت. در زمان عمر رضی الله عنه  بر مدائن ولایت نمود، و در سال 36 هـ فوت نمود. التهذیب 2/219 - 220

[36]- (حسن) این اثر را ابن‌كثیر از حذیفه رضی الله عنه  در ذیل آیه­ی 106 یوسف آورده است. تفسیر ابن­كثیر 2/494 رك: فتح‌المجید132.

[37]- قول سعیدبن جبیر است كه وكیع آن را روایت می‌كند. فتح‌المجید 143.

[38]- ازجمله ام‌المؤمنین عایشه رضی الله عنها و ابوجعفر محمدبن علی. رك: معارج القبول از مؤلف 1/338.

[39]- ابومعبد عبدالله بن عُكیم جهنی كوفی، در كوفه سكنی گزید و در زمان حذیفه رضی الله عنه  به مدائن رفت. در حدیث ثقه است. بخاری می‌گوید: «در زمان پیامبر زیسته است، اما سماع صحیحی از او دیده نشده است». از كبار تابعین است. در زمان ولایت حجاج فوت نمود. تهذیب 5/323.

[40]- ابومحمد یا ابوعبدالرحمان، عبدالله بن عمروبن عاص قرشی سهمی رضی الله عنه ، قبل از فتح با پدرش مهاجرت نمود. فاصله سنی او و پدرش فقط11سال بود. در نزد رسول‌الله  صلی الله علیه و آله و سلم  از محترمان به شمار می‌آمد. از پیامبر علم زیادی را كتابت نموده است، از فتنه كناره گرفت. در مصر در سال 65 فوت نمود و در خانه­ی خود دفن شد. 1/4-42.

[41]- كاهن كسی است كه ادعای علم غیب نماید. رك: قاموس 4/264.

[42]- بخاری 5/221- ترمذی 5/362- ابن ماجه 1/69 رقم 194.

[43]- ابوداود 4/15 رقم 3904- ابن ماجه 1/209 رقم 639- دارمی 1/207 رقم 141- احمد 2/408 و 429 و 476 - حاكم 1/8 این حدیث را بر شرط شیخین صحیح دانسته است و ذهبی با او موافق است.

[44]- مسلم 7/37- احمد 4/68 و 5/380 جمع این دو حدیث اینگونه است كه: «اگر كسی نزد ساحری آید، نمازش چهل روز قبول نیست و اگر او را تصدیق كند، كافر شده است» رك: فتح‌المجید 306-308.

[45]- ابوداود 4/16- ا بن ماجه 2/1149- احمد 1/227، 318- سندحدیث صحیح است.

[46]- (ضعیف) احمد 5/90.

[47]- طبرانی سخن ابن عباس را به حالت رفع آورده است. مجمع‌الزوائد 5/117- رك: فتح‌المجید312.

[48]- بخاری سخن قتاده را به صورت معلق روایت نموده است. 4/74.

[49]- (متفق علیه) بخاری 4/238- مسلم 2/45 و 1/58- ترمذی 3/325 رقم 1001- احمد 2/291 و 337 و 342 و 5/342-343.

[50]- (متفق علیه) بخاری 8/199- مسلم 7/31- ابوداود4/16رقم 3906- مالك1/198-199.

[51]- متفق علیه: بخاری 7/17- مسلم 7/31- ابوداود 4/17رقم 3911 و 4/18 رقم 3916- ترمذی 4/161 رقم 1615- ابن ماجه 2/1170 رقم 3537 و 3539 و 3540- احمد1/174 و 180 و 1/269 و 1/24 و 25 و153 و 2/266 و 267 و 406 و 430 و 3/118 و 120 و 154.

[52]- ابوداود 4/17- ترمذی 4/160 رقم 1614- ابن ماجه 2/170 رقم 3538- احمد1/389 و 438 و 440 - حاكم 1/18 آن را صحیح دانسته، ذهبی با او موافق است.

[53]- ابوداود 4/17- ترمذی 4/160 رقم 1614- ابن ماجه 2/170 رقم 3538- احمد1/389 و 438 و 440 - حاكم 1/18 آن را صحیح دانسته، ذهبی با او موافق است.

[54]- (ضعیف الإسناد) احمد 1/213 است رك: فتح‌المجید328.

[55]- (حسن) احمد 2/220 - مجمع‌الزوائد 5/105 رك: فتح‌المجید 326-327.

[56]- (متفق علیه) بخاری 7/24- مسلم 7/13- ابوداود 4/9 رقم 3879- ترمذی 4/397 رقم 2061- مالك 3/118-120- احمد1/274 و 2/222 و 1/289 و 4/67 و 5/70.

[57]- بخاری 7/23- مسلم 7/17-18- مختار الصحاح ص 301.

[58]- بخاری 7/23- مسلم 7/17-18- ابن ماجه 2/1161 رقم 3512- احمد6/72 و 138 و 438.

[59]- از جمله: ابن عباس و مجاهد و غیره. ابن كثیر 4/409.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...