توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ شهریور ۱۹, جمعه

دلائل تحریم متعه از أحادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم

 

دلائل تحریم متعه از أحادیث نبوی  صلی الله علیه و آله و سلم  

در زیر بعضی از احادیثی که پیامب  صلی الله علیه و آله و سلم  نکاح موقت را در آن تحریم فرموده می‌‌آید. از جمله حدیث علی و سلمه و عبدالله پسر عمر رضی الله عنهم .

1-   از محمد پسر علی رضی الله عنه  از علی رضی الله عنه  پسر ابی‌طالب: همانا رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  از نکاح موقت زنان در روز خیبر و خوردن گوشت درازگوش اهلی نهی فرموده است[1].

2-   از ربیع پسر ببره از پدرش روایت کرده و گفته است: رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  در سال فتح نکاح موقت را تحریم فرمود[2].

3-   از الیاس پسر سلمه از پدرش روایت شده، گفته است: پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  سال اوطاس سه ‌مرتبه به نکاح موقت اجازه داد بعداً از آن نهی فرمود[3].

4-   از عبدالله پسر عمر روایت شده گفته است: وقتی عمربن خطاب به خلافت رسید برای مردم خطبه داد سپس فرمود: همانا پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  سه مرتبه به ما اجازه نکاح موقت داده است سپس آن را حرام نمود.

قسم بخدا بدانم هر کسی که همسر داشته و نکاح موقت را انجام دهد وی را با سنگ سنگسار می‌کنم مگر اینکه چهار شاهد بیاورد که رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از حرام کردن آن را حلال گردانیده[4].

5-   از سالم پسر عبدالله روایت شده که همانا مردی از عبدالله پسر عمر رضی الله عنهما  در مورد نکاح موقت سؤال کرد فرمود: حرام است گفت: همانا فلانی می‌گوید: جائز است سپس فرمود به خدا سوگند دانسته شده که رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  روز خیبر آن را حرام گردانیده و ما زناکار نیستیم[5].

6-   از سالم پسر عبدالله روایت شده گفته است: به نزد عبدالله پسر عمر آمد به او گفته‌اند که عبدالله پسر عباس به نکاح موقت امر می‌کند ابن ‌عمر گفت: سبحان ‌الله گمان نمی‌کنم ابن ‌عباس رضی الله عنهما  چنین کار را انجام بدهد گفتند: چرا به‌‌ آن دستور داده‌است گفت: آیا ابن عباس رضی الله عنهما  در زمان رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  نوجوانی بیش بود؟ سپس فرمود: رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  ما را از نکاح موقت نهی فرموده و ما زناکار نیستیم[6].




[1]- إمام مالک در ص 335 و حمیدی در ص 37 می‌گوید: سلیمان برای ما بازگو کرده است و احمد: 1/79، 592 می‌گوید: سلیمان برای ما بازگو کرده است و در 1/142 (1203) می‌گوید: عبدالرزاق برای ما بازگو کرده است. می‌گوید: معمر به ما خبر داده است و دارمی – 1996- می‌گوید: احمد پسر عبدالله به ما خبر داده است می‌گوید: مالک به ما بازگو کرده است و در -2203- می‌گوید: محمد برایمان بازگو کرده است می‌گوید: ابن‌‌عینیه برایم بازگو کرده است.

و بخاری: 5/172، می‌گوید: یحیی پسر قزعه برایمان بازگو کرده است. می‌گوید: مالک برایمان بازگو کرده است و در 7/16- می‌گوید: مالک ‌بن اسماعیل برایمان بازگو کرده است. می‌گوید: ابن ‌سنان عینیه برایمان بازگو کرده است و در 7/123- می‌گوید: عبدالله پسر یوسف برایمان نقل کرده است. می‌گوید: مالک به ما خبر داده است و در 9/31 می‌گوید مسدد برای ما بازگو کرده است و می‌گوید یحیی از عبیدالله پسر عمر برایمان بازگو کرده است و مسلم: 4/134 و 135 و 6/63 می‌گوید. یحیی پسر یحیی برای ما بازگو کرده است و می‌گوید: آن را بر مالک پسر انس قرائت نمودم. و ابوبکر پسر ابوشیبه و پسر نمیر زهیر پسر حرب برای ما بازگو کرده‌اند و می‌گویند: سفیان و پسر نمیر برای ما بازگو کرده‌اند. می‌گوید: پدرم گفت: عبیدالله برایمان بازگو کرده‌اند و ابوطاهر و حرمله بازگو کرده‌اند. این دو می‌گویند: ابن ‌سنان‌ وهب به ما خبر داده است. می‌گوید: یونس به من بازگو کرده است و در 4/134 می‌گوید: و عبدالله پسر محمد اسماء ‌الصنبحی برایمان بازگو کرده است می‌گوید: جویریه از مالک برایمان بازگو کرده است و در 6/63- می‌گوید: اسحاق و عبد پسر حمید برایمان بازگو کرده‌اند این دو می‌گویند: عبدالرزاق به‌ ما خبر داده‌ است و ابن ‌سنان‌ماجه در -1961- می‌گوید: محمد پسر یحیی برایمان بازگو کرده است. می‌گوید: بشر پسر عمر برایمان بازگو کرده است. می‌گوید: مالک پسر انس برایمان بازگو کرده است و ترمذی: 1121-1794، می‌گوید: پسر ابن‌ سنان عمر برای ما بازگو کرده است. گفت: سفیان برای ما بازگو کرده است و در 1794- گفته است: محمد پسر بشار برایمان بیان کرده است گفت: عبدالوهاب ثقفی از یحیی پسر سعید انصاری از مالک پسر انس برایمان بیان نموده‌اند و سعید پسر عبدالرحمن مخزونی برایمان بازگو کرده است گفته است: سفیان برایمان بیان نموده است و نسائی: 6/125 می‌گوید: عمرو پسر علی به ‌ما خبر داده است. گفت: یحیی پسر عبدالله پسر عمر برای ما بازگو کرده است و در 6/126 گفته: محمد پسر سلمه و حارث پسر مسکین برای آن‌ها قرائت و من گوش دادم می‌گفتند: پسر قاسم از مالک به ما خبر داده‌اند و عمر پسر علی و محمد پسر بشار و محمد پسر مثنی به ‌ما خبر داده‌اند. گفتند: عبدالوهاب به ‌ما خبر داد گفت: شنیدم یحیی پسر سعید می‌گفت: مالک پسر انس به ‌من خبر داد و در 7/207 گفته است: محمد پسر منصور و حارث پسر مسکین به ما خبر داده‌اند در حالی که آن را بر وی قرائت می‌کردند و من گوش می‌دادم از سفیان، سلیمان پسر داود به‌ ما خبر داد گفت: عبدالله پسر وهب برای ما بازگو کرده است گفت: یونس، مالک و مسلمه به من خبر دادند هر شش‌تایشان (مالک و سفیان پسر عینیه، و معمر و عبیدالله پسر عمر و یونس و اسامه پسر زید) از زهر از عبدالله و حسن پسران علی از پدرشان و حدیث را بیان کرد- به مسند الجامع: 13/266-268 نگاه کن: مسند علی پسر ابی‌طالب.

[2]- حمیدی آن را ابراز کرده است 846- می‌گوید: سفیان آن را برایمان بازگو کرده است و احمد 3/404 می‌گوید: اسماعیل پسر ابراهیم آن را برایمان بازگو کرده است گفته: معمر آن را بازگو نموده است و در 3/403 گفته: عبدالصمد برایمان بازگو کرده گفته: پدرم برایمان بازگو کرده گفته است: اسماعیل پسر امیه آن را برایمان بازگو کرده است. و در 3/404 گفته: عبدالرزاق برای ما بازگو کرده، گفته: معمر برایمان بازگو کرده است و در 3/405 گفته: سفیان پسر عینیه برایمان بازگو کرده است و دارمی: 2202 گفته: محمد پسر یوسف به ‌ما خبر داده گفته: که پسر عینیه برای ما بازگو کرده است و مسلم: 4/133 گفته: عمرالناقه و ابن ‌نمیر گفته‌اند: سفیان ‌بن عینیه و ابوبکر پسر ابی شیبه آن را بازگو نموده‌اند گفته: ابن‌علیه از معمر برای ما بازگو کرده‌اند و حسن‌الحلوانی و عبد بن حمید از یعقوب پسر ابراهیم پسر سعد برای من بازگو نموده‌اند پدرم از صالح بازگو کرده است و حرمله پسر یحیی برای من بازگو کرده است. گفته: ابن ‌وهب به ما خبر داده گفته: یونس به من خبر داده است و ابوداود: 2072 گفته: مدد پسر مسرهد برای ما بازگو کرده و گفته: عبدالرزاق از اسماعیل پسر امید برای ما بازگو کرده است و در 2073 گفته: محمد پسر یحیی پسر فارس برای ما بازگو کرده گفت: عبدالوارث از اسماعیل پسر امید برای ما بازگو کرده است و در 2073 گفته: محمد پسر یحیی پسر فارس برای ما بازگو کرده گفته: عبدالرزاق برای ما بازگو کرده گفته: معمر به ما خبر داده است و نسائی در الکبری، تحفة الأشراف: 3809 از محمد پسر عبدالله پسر بزیع از یزید پسر زریع از معمر نقل کرده است و از محمد پسر بشار از وهب پسر جریر از پدرش از محمد پسر اسحاق برای ما بازگو کرده‌‌اند هر شش نفرشان (ابن عینیه و معمر و اسماعیل ‌ابن امیه و صالح و یونس و محمد پسر اسحاق) از زهری از ربیع ‌بن سبره و حدیث را بیان کرده است. به مسند جامع 6/32-33 بنگر.

[3]- امام احمد آن را ابراز نموده است. 4/55 و مسلم: 4/131 گفته: ابوبکر بن ابی شیبه برای ما بازگو نموده که هردو (احمد و ابوبکر) گفته‌اند: یونس پسر محمد برای ما بازگو کرده گفته است: عبدالواحد پسر زیاد برای ما بازگو کرده گفته: ابوعمیس از إلیاس پسر سلمه برای ما بازگو کرده است و حدیث را بیان نموده است به مسند جامع مسند سلمه بن ‌الأکوع: 7/94-95 بنگر.

[4]- ابن‌ ماجه آن را ابراز نموده است (1963) گفته: محمد بن حسن عسقلانی برای ما بازگو کرده گفته: فریابی ز ابان ‌ابن ابی حازم از بکرحوض از عبدالله پسر عمر برای ما بازگو کرده‌اند و حدیث را ذکر می‌نماید. به مسند ‌الجامع مسند عمر 13 و 552 بنگر.

[5]- طبرانی آن را روایت کرده است به مجمع الزوائد و منبعالفوائد: 4/265 والسنن الکبری: 7/202 بنگر. طبرانی در الأوسط روایت نموده گفته: رجال آن صحیح هستند به جز معانی ‌بن سلیمان که او نیز مطمئن می‌‌باشد به مجمع الزوائد هیثمی 4/265 بنگر.

[6]- عبدالرزاق در مصنفش 7/502 آن را روایت کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...