توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ تیر ۳۰, چهارشنبه

هـ) نهی امام ابوحنیفه از علم کلام و جدل

 

هـ) نهی امام ابوحنیفه از علم کلام و جدل

1-   امام ابو حنیفه می‏گوید: (پیروان هوا و هوس و فرق ضاله در بصره زیاد بودند، و بیست و چند بار با آنها نشسته ام و گاهی یک سال یا بیشتر یا کمتر به گمان اینکه علم کلام از بهترین علوم است با آنها می‏نشستم).[1]

2-   امام ابو حنیفه می‏گوید: (من در علم کلام مناظره و مباحثه می‏کردم تا کار به جایی رسیده بود که با انگشت به سوی من اشاره می‏شد یعنی مشهور شده بودم و ما روزی نزدیک حلقه درس حماد بن أبی سلیمان نشسته بودیم که زنی نزدم آمد و گفت: مردی کنیزی دارد و می‏خواهد آن را بر سنت طلاق دهد، چگونه طلاقش دهد؟ ندانستم در جوابش چه بگویم: به او گفتم از حماد سؤال کند و بعداً پیش من برگردد و جواب حماد را به من بگوید زن رفت و از حماد سؤال کرد و حماد در جواب او گفت: او در حالی که در طهارت از حیض و جماع کردن است، یک طلاق دهد، سپس او را ترک کند تا دو حیض را پشت سر می‏گذارد و وقتی که از حیض دومی‏غسل کرد، در این هنگام ازدواج دوباره با او برایش حلال است، زن برگشت و جواب حماد را به من گفت: با خود گفتم: نیازی به علم کلام ندارم و کفشهایم را برداشته و در حلقه درس حماد نشستم).[2]

3-   امام ابو حنیفه می‏گوید: (لعنت خدا بر عمرو بن لبید باد که راه علم کلام را در میان مردم گشود، علمی‏که در آن هیچ نفعی برای مردم نیست).[3] مردی از ابوحنیفه سؤال کرد و گفت: (در مورد آنچه که مردم درباره پیشامدها، حوادث و اشیاء می‏گویند نظرت چیست؟ ابوحنیفه در جوابش گفت: اینها سخنان فیلسوفان است، بر تو واجب است که از روایات و راه و روش سلف پیروی کنی و از تمام چیزهای نوپیدا دوری گزینی چون همه نوپیداها و بوجود آمده ها بدعتند).[4]

4-   حماد بن أبی حنیفه می‏گوید: (روزی در حالی که عده ای از اهل کلام نزد من بودند و با هم در مسئله ای مناظره و مجادله می‏کردیم، پدرم ابوحنیفه بر من داخل شد، سر و صدایمان بالا گرفت تا به ناگاه صدای پدرم را در خانه شنیدم و به سویش رفتم، به من گفت: ای حماد چه کسی پیش توست؟ گفتم: فلانی و فلانی و فلانی، و کسانی را که نزدم بودند، نام بردم، پدرم گفت: در مورد چه چیزی بحث می‏کنید؟ گفتم: در مورد فلان مسئله، به من گفت: ای حماد از علم کلام دست بکش و آن را ترک کن به یاد نداشتم که پدرم دچار اختلال حواس شده باشد و از جمله کسانی هم نبود که به کاری امر کند، سپس از آن نهی کند به او گفتم: ای پدرم، آیا تو به من دستور نداده بودی تا دنبال علم کلام بروم، گفت: بله ای فرزندم، و من امروز تو را از آن نهی می‏کنم، گفتم: برای چه، گفت: ای فرزندم! آنهایی که بر سر مسائلی در علم کلام دچار اختلاف می‏شوند، از جمله کسانی‏اند  که تو آنها را بر یک سخن و بر یک دین می‏بینی ولی بعداً شیطان بین آنها تخم نفاق می‏پاشد و دشمنی و اختلاف را در میانشان می‏کارد، پس با هم به جنگ و جدال بر می‏خیزید...).[5]

5-   ابوحنیفه به ابویوسف گفت: (تو را برحذر می‏دارم از اینکه درباره اصول دین با عامه مردم بر اساس علم کلام صحبت کنی، چون آنها قومی‏هستند که از تو تقلید می‏کنند و تو را به آن مشغول می‏کنند).[6]

اینها مجموعه ای از سخنان و اعتقادات ابوحنیفه  رحمه الله  در مسائل مربوط به اصول دین و موضع ایشان نسبت به علم کلام و اهل کلام بود.




[1] - الکردی، مناقب ابوحنیفه، ص137.

[2] - تاریخ بغداد، 13/333.

[3] - الهروی، ذم الکلام، ص28-31.

[4] - الهروی، ذم الکلام، ص194.

[5] - مکی، مناقب أبوحنیفه، ص183-184.

[6] - مکی مناقب أبوحنیفه، ص373.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...