د- ابوسعید ابوالخیر (357-440 هـ)
ابوسعید ابوالخیر عارف جانگداز و سالک سلوک معرفت، یکی از چهرههای تابناک عالم عرفان و معنای جهان اسلام در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم هجری است.
سخنانش به روانی آب زلال و لطافت نسیم بهاری، تشنگان وادی معرفت را سیراب و مشامشان را عطر آگین می کند:
«درویشی از شیخ ما ([1]) سؤال کرد:
«او» را کجا طلب کنیم؟
گفت: کجاش جُستی که نیافتی؟»([2]).
درباره «حیرت» که سرگشتگی عارف از آن همه فیض و رحمت الهی است سالک به مرحلهای میرسد که سر از پا نمیشناسد، و غرق در تعجب و حیرت به دنیا و ما فیها مینگرد و انوار ربایندۀ فیوضات و الهامات، او را مسخّر و رام خود میسازند.
شیخ را پرسیدند از شریعت و طریقت و حقیقت([3])، شیخ ما گفت: این اسامی منازلست و این منازل بشریّت را بُوَذ([4]). شریعت، همه، نفی و اثبات بُوَذ بر قالب و هیکل، و طریقت، همه محور کلّی باشد و حقیقت همه حیرتست.
بوبکر صدّیق رضی الله عنه از دنیا میرفت و میگفت: «یا هادیَ الطریق حَرتُ»([5]). از حیرت حقیقت آواز میداد: این گفتها نشانست و نشان از بی نشان کفرست([6]).
﴿مُّحَمَّد رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا٢٩﴾[الفتح: ۲۹] [۹۷]..([7])
2- سوال عمر بن خطاب از کعب الاحبار
شیخ ما گفت که: عمر خطاب رضی الله عنه پرسید: مر کعب الأحبار را که کدام آیت یافتی در توریة (توراة) مختصرتر، گفت: اندر توریة ایدون یافتم که حقّ سبحانه و تعالی میگوید: «ألا مَن طَلَبَنی وَجَدَنی و مَن طَلَبَ غَیرِی لم یَجِدنی» هرکِ مرا جُست مرا یافت و هرکِ جز مرا جُست هرگز مرا نیافت. و در برابر این نبشته بود:
قَد طالَ شَوقُ الأبرارِ إلی لِقائی وَأنا إلی لقائهِم أَشوَقُ.
دراز گشت آرزومندی ایشان بمن و من بدیدار ایشان آرزومندترم([8]).
3-جریان سفیر روم و عمر بن خطاب رضی الله عنه
شیخ ابوسعید، جریان سفیر روم و عمر بن خطاب را چنین عارفانه رنگ آمیزی میکند شیخ گفت که: «کلب الروم([9]) رسولی فرستاد با امیرالمومنین عُمَر رضی الله عنه ، چون در آمد سرای او طلب کرد نشانش دادند، او با خود میگفت که: این چگونه خلیفه است که مرا نزدیک او فرستادند چون دَرِ سرایِ او بیافت او را عجب آمد، پرسیدند از حاضران، گفتند: بگورستان رفته است. بر اثر او برفت. او را دید درگورستان به میان ریگ فرو شده و بی خویشتن افتاده. پس رسول گفت: حکم کردی و داد دادی لاجرم ایمن و خوش نشستۀ، و ملک ما حکم کرد و داد نکرد و پاسبان بر بام کرد و ایمن نخفت»([10]).
شیخ بزرگوار در نقل این داستان که به افسانه شبیه است به موارد زیر توجه داشته است.
الف – زمامدار باید به رفاه و عدل بیندیشد و در فکر تجملات و ظواهر نباشد.
ب – سفیر روم که از سوی امپراطوری قدرتمند جهان آن روز نزد عمر میآید اقتدار و شوکت افسانهای امپراطوران رومی را در برابر خاک نشینی و سادگی خلیفه مسلمانان بی ارزش میشمارد.
ج- رسول روم به عدالت خلیفه اقرار میکند و میفهمد که آن همه، زرق و برق و دور شو، کور شو رومیان جز تظاهر و نیروی پوشالی نبوده است.
د- باید مسلمانان از خواب غفلت به خود آیند و خود و جامعه شان را از ننگ بردگی نفس و خیانتکاران ضد اسلام نجات دهند.
4- مسئولیت مسلمان در برابر اوامر و نواهی الهی
مسلمانان در برابر اوامر و نواهی الهی مسؤولاند و فریضۀ نماز ارتباط مخلوق با خالق و اتصال روح به مبدأ اعلی است.
شیخ ما گفت: «سُئِلَ أمیرالمومنین علیُ بنُ أبی طالبٍ رضی الله عنه عَن مَعنَی الرُّکوعِ فَقالَ: المُسلِمُ یَرکَعُ ویَقُولُ بِقَلبِهِ: لَو ضُرِبَ عُنُقِی لَم أَدَع دینی و عبادةَ رَبَّی»([11]).
5- دانش و بصیرت علی رضی الله عنه
دانش و بصیرت و منطق معرفتی علی بهترین و عالیترین مبلّغ اسلام و منطقی ترین جهاد در راه حق و ترویج این دین مبین است.
شیخ گفت: «مردی از جهودان به نزدیک امیرالمومنین علی رضی الله عنه آمد، و گفت: یا امیرالمومنین، خدای ما عزوجل کی بُوَد و چگونه بُوَد؟ گونۀ روی علی بگشت و گفت: خدای ما بی صفت بُوَد و بی چگونه بُوَد، چنانکه بود همیشه بُوَد، او را پیش نیست و از پیش همۀ پیشهاست، بی غایت و منتهاست و همۀ غایتها دونِ او منقطع زیرا که او غایت غایتهاست. یهودی گفت: گواهی دهم که در روی زمین هرکه جز چنین بگوید باطلست وأنا أشهَدُ أن لَّا إلهِ إلاَّ اللهُ وأنَّ محمّداً رَّسُولُ اللهِ»([12]).
آنچه که امیرالمومنین علی دربارۀ خداوند گفته است خلاصه و چکیده و عصارۀ قرنها تلاش و کوشش متکلّمان اسلامی است که کوشیدهاند حیات مسلمانان را از کفر و شرک نسبت به خداوند نجات دهند، هرچند در پارهای اوقات نتوانسته باشند حقّ مطلب را ادا کنند.
6- توجه نکردن عمر بن خطاب رضی الله عنه به شوکت ظاهری خلافت
خلیفۀ مسلمین عُمَر به مقام و شوکت ظاهری خود هیچ توجهی ندارد و در بازار قسمتی از سر آستینش را که جدا شده بود با کارد ببرید: «امیر المؤمنین عُمَر خطّاب رضی الله عنه در بازار فضله([13]) سر آستین بکارد ببرید»([14]).
ماجراهای ابوسعید، قلندر وادی عشق و گفتارهای آرام بخش او در این مختصر نمیگنجد، و بجاست برای حسن خِتام باز هم با کلامش به وجد آییم:
مردی از شیخ پرسید: «از خلق به حق چند راه است؟ شیخ ما گفت: به عدد هر ذراتی از موجودات راهی است به حق. اما هیچ راه نزدیکتر و بهتر و سبکتر از آن نیست که راحتی به کسی رسد. ما بدین راه رفتیم و همه را بدین وصیّت میکنیم»([15]).
[1]- ابوسعید ابوالخیر است.
[2]- یکسو نگریستن و یکسان نگریستن صد ماجرا از شیخ ابوسعید ابوالخیر، انتخاب و تلخیص از فریدون مشیری /19.
[3]- به نظر نویسنده شریعت و طریقت و حقیقت هر سه یکی است: سه نگردد بریشم ار او را = پرنیان خوانی و حریر و پرند. (هاتف اصفهانی).
[4]- در رسم الخطّ قرون اولیه بود را «بوذ» می نوشتند و میخواندند: آنانکه به فارسی سخن می رانند = در معرفی دال، ذال را نشناسند
ما قبل وی ار ساکن و جز «وای» بُوَد = دال است و گرنه ذال معجم خوانند.
[5]- ای هدایت کننده راه حیران شدم.
[6]- أسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابن سعید / تأ لیف محمد بن منوّر بن ابی سعید بن ابی طاهر بن ابی سعید مَیهنی / به اهتمام دکتر ذبیح الله صفا. چاپ چهارم/ 326.
[7]- (سوره فتح/29) «محمد فرستاده خدا است، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند. ايشان را در حال ركوع و سجود ميبيني. آنان همواره فضل خداي را ميجويند و رضاي او را ميطلبند. نشانه ايشان بر اثر سجده در پيشانيهايشان نمايان است. اين، توصيف آنان در تورات است، و اما توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانههاي (خوشههاي) خود را بيرون زده، و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقههاي خويش راست ايستاده باشد، بگونهاي كه برزگران را به شگفت ميآورد. (مؤمنان نيز همين گونهاند. آني از حركت بازنميايستند، و همواره جوانه ميزنند، و جوانهها پرورش مييابند و بارور ميشوند، و باغبانانِ بشريت را بشگفت ميآورند. اين پيشرفت و قوّت و قدرت را خدا نصيب مؤمنان ميكند) تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند. خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي را وعده ميدهد».
[8]- أسرار التوحید – فصل دوم /255.
[9]- مقصود امپراطور روم است که سفیری را نزد عمر بن خطّاب فرستاد.
[10]- اسرار التوحید.فصل دوم / 272.
[11]- ترجمه: از امیر المؤمنین علی رضی الله عنه درباره رکوع پرسیده شد، گفت: مسلمان به رکوع می رود و با قلبش می گوید: اگر گردنم را برنند دین و عبادت پروردگارم را رها نمی کنم.
[12]- اسرار التوحید. فصل دوم/261. یعنی؛ و من گواهی میدهم که هیچ خدایی نیست مگر الله؛ معبود بر حق، و اینکه محمد رسول و فرستادهی اوست.
[13]- باقیمانده – بازمانده.
[14]- اسرار التوحید. فصل سوم/320.
[15]- یکسو نگریستن و یکسان نگریستن/168.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر