ج: ضیاء الدین نخشبی (وفات- 751هـ)
سید ضیاء الدین نخشبی یکی از چهرههای ارزشمند سلسلۀ چشتیه است که در آن روزگار مهمترین طریق عرفانی هند بوده و از محضر شیخ فرید الدین ناگوری (متوفّی 752 هـ .) به سلک عارفان در آمده است.
به استناد نوشتهها و آثار محققان، عرفای مسلمان از قبیل امام هجویری و شیخ معین الدّین چشتی در اشاعه فرهنگ اسلامی و تبلیغ قرآن مجید و مسلمان کردن هندوها، نقش اساسی داشتهاند[1].
ضیاء در نخشب یا نسف، یکی از شهرهای تاریخی ایران کهن در ماوراء النهر دیده به جهان گشود، در جوانی رهسپار هندوستان شد و در شهر بدایون (بداؤن) هند مقیم گردید. در مأخذ معتبر سِیَرُ الأولیاء[2] که از مآخذ معاصر نخشبی است، از این عارف بزرگ سخنی به میان نیامده است. ولی در منابع دیگر از قبیل ریحانة الأدب و اخبار الأخیار و تذکرۀ حسینی از او سخن گفته شده است. کتابهای «سلک السلوک»، «عَشَرَۀ مُبشَّرَه»، «کلیات و جزئیات» و «طوطی نامه» از آثار اوست»[3].
ضیاء نخشبی خلفاء را چنین معرّفی میکند:
1- جهل آدمی نسبت به سرنوشت خود
آدمی سرنوشت خود را نمیداند که آیا از بهشتیان است؟ یا از دوزخیان؟ و بزرگان و وارستگان گاهی اینگونه خود شکنی مینماید و رستگاری در عبودیت است نه در مقام.
«صدّیق اکبر رضی الله عنه ، با چندین جلالتی که حضرت جلال احد او را داده بود، به کرّات گفتی: کاشکی من بر صورت آدمی نشدمی». قال عُثمان رضی الله عنه : «وَدَدتُ إذا مِتُّ لَم أُبعَث» دوست داشتم هرگاه بمیرم در قیامت برانگیخته نشوم.
هِلال، غلامی بود که او را جز خواجه ثقلَین[4] کس نشناخت و او از اینجا[5] چنان متواری رفت که از مردن او خواجه او را خبر نبود، چون میخواستند که او را بشویند، امیرالمؤمنین عُمَر رضی الله عنه درین کار میان بست و بلال چون آن را بدید میان بر بست و گفت: «یا عُمَرُ أنتَ لَستَ مِنّا»[6]. ای عُمَر! تو همه وقت خواجگی کردهای، تو چه دانی که ذّل[7] بندگی چگونه باشد؟ هلال چون در ذلّ بندگی مرده است، شستن او حق بلال است. گریه در عُمَر افتاد و حضر رسالت صل الله علیه و آله و سلم ، چون درد عُمَر بدید، گفت: «دَعهُ یا بلالُ کُنّا مَوالِیَ اللهِ تعالی»[8]. ای بلال او را رها کن ما بندگان (بردگان) خداوند متعال هستیم.
2- فرهیختگان سنگر معنویت و سرزنش خویشتن
فرهیختگان سنگر معنویت و وارستگان معدن سلوک همیشه خود را سرزنش و مؤاخذه و محاسبه نمودهاند و جنگی که با نفس خویش میکنند «احتساب» نامند:
«وقتی أعرابی بخدمت امیرالمؤمنین عُمَر رضی الله عنه رفت او را دید، زرد چوبه[9] بر اندام خود مالیده و چون لَت[10] خوردگان مینالید، او را آن محلّ نبود که ازو تفتیش آن حال کند، بر پسر او رفت و از آن حال، استفسار کرد، پسر عُمَر بگریست و گفت: پدر مرا رسم است که در هفته، شش روز با خلق، احتساب کند و روز هفتم با خود، وی آن روز بوده باشد که در امری از امور دین، نفس خود را کاهل یافته باشد، هم به دست خود، خود را چندان تازیانه زده است که خود را همه مجروح گردانیده است»[11].
نبرد با نفس، کار آسانی نیست و پیکار گران عالَم نفسانی چه تلاشها و زجرها کشیده تا توانستهاند دهنه اسب سرکش نفس را در اختیار گیرند. امروز بسیاری از روشنفکران به عمق موضوع آگاهی ندارند و بر این کار انکار میکنند در حالی که برای پیروزی در یک رشتۀ ورزش باید چه تمرینهای سختی انجام پذیرد و چه زجرهایی تحمّل شود. و همۀ معنویت گرایان رسته از بندهای آرزوهای نفسانی میگویند: پیکار با نفس امّاره به معنی، پیش گرفتن روش افراط و تفریط و رهبانیّت و گوشه گیری نیست!
3- فرازی از حسن بن علی در عشق و محبت
باید عشق و محبت آدمی از آن خداوند و مهر و شفقتش نسبت به خلق باشد: «بشنو، بشنو، اندر آنچه حسنِ علی رضی الله عنه ، گفت و او هنوز خرد بود، روزی امیرالمؤمنین علی کَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ او را بر سر زانوی خود شانده بود[12] و از غایت محبت سر او را میبوسید، حسن کَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ گفت: ای پدر این ساعت شرم نداری که خداوند در تو ناظر باشد و تو غیرِ او را دوست بداری: فَبَکی عَلِیٌ بُکاءً شدیداً مِن مَقالَتِهِ ثُمَّ قالَ: وما الحیلةُ یا بُنَیَّ؟ قال: الحُبُّ لِلهِ والشفَقَةُ علینا»[13]. علی از سخن او بسیار گریست. سپس گفت: پسرم چاره چیست؟ گفت: دوست داشتن خداوند و مهربانی به ما.
عظمت مقامِ روحی حسن بن علی در داستان، ما را به تأثیر شگرف تربیت و ارزش مربُی آگاه، راهنمایی میکند.
4- دل کندن ابوبکر از تعلقات و بخشش چهل هزار درهم به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
دلکندن از تعلّقات دنیوی و بخشش و عطا، آدمی را از اسارت نفس نجات میدهد و کاخ رفیع حیات معنوی او را استحکام میبخشد چنانکه ابوبکر با تقدیم چهل هزار دینار به پیامبر، صدّیق امت شد.
«بشنو بشنو، آن روز که صدّیق اکبر رضی الله عنه خود را تجرید[14] کرد، و چهل هزار دینار به حضرت رسالت صل الله علیه و آله و سلم آورد، گلیمی پوشیده بود و سیخی درو زده هم در آن حال جبرئیل علیه السلام نازل شد به همان لباس، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پرسید این چه لباس است؟ گفت: یا رسولاللهِ! امروز همه ملایک را فرمان است تا موافقت ابوبکر گلیمی پوشند و سیخی بدو زنند»[15].
نخشبی!
در سخاست سود همه |
|
کیست کو این سخن بیان نکند |
|
5- واکنش عمر به هنگام دیدن قصری در راه شام
تمدن به معنی ساختن کاخهای بلند و ساختمانهای باشکوه و ترویج و اشاعه اشرافیّت و سرمایهداری بی بند و بار که حاصل خون ستمدیدگان و رنجبران میباشد، نیست بلکه جامعهای متمدّن و پیشرفته است که فاصله طبقاتی در آن به حدّاقل برسد و مردم از حقوق طبیعی و الهی یکسان برخوردار باشند، البتّه کار و فعالیّت شرط لازم و کافی جامعه پیشرفته میباشد:
«نَظَرَ عُمَرُ رضی الله عنه فی طَریقِ الشّامِ، إلی صَرحٍ قَد بُنِیَ بالجَصِّ وَالآجُرِ فَکَبَّرَ وَقالَ: ما کُنتُ أَظُنُ أَن یکونَ فی هذهِ الأُمَّةِ مَن بَنی بُنیانَ هامانَ وَفِرعَونَ»[16].
عُمَر رضی الله عنه در راه شام قصری را دید که با گج و آجر ساخته شده بود، تکبیری زد و گفت: گمان نمیکردم که شخصی در میان این امت باشد که به شیوه اشرافیت، هامان و فرعون خانه بسازد!.
6- التماس آدمی به میزان همت و اراده اوست
التماس و خواهش آدمی بیانگر میزان همّت و ارادۀ اوست:
«امیرالمؤمنین علی کَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ، میگوید: شبی در مسجد آمدم، اعرابی را دیدم در گوشهای مناجات میکرد: «خداوندا! من از تو هیچ نمیخواهم مگر بریانی»[17] و در گوشه دیگر صدّیق اکبر میگفت: خداوندا! من از تو هیچ نمیخواهم مگر هم تو را. آری التماس مرد به اندازه همّت مرد باشد»[18].
7- با یاران چنان باید بود که صدّیق رضی الله عنه ، با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
«با یاران چنان باید بود که صدّیق رضی الله عنه ، با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کرد یعنی هیچ در دین و دنیا مخالفت نکرد»[19].
دوست آن است که در دوست حلّ شود و او را از دل و جان، مهر بورزد.
علی شیر میدانهای شجاعت و نمونۀ صلاحیّت امت، اینچنین با فروتنی و اخلاص به نماز میایستد و به مسجد میرفت:
«امیرالمؤمنین علی کَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ، که شیر بیشۀ دین بود، هر وقت که در مسجد آمدی، سر فرو افگنده و پشت دوتا کرده آمدی، وقتی یکی او را پرسید، تو که بر پشت هیچ بار نداری، پشت دوتا کرده چرا میآیی؟ گفت: کدام بار از آن گرانتر که از حمل آن آسمان و زمین و جبال ابا کردهاند[20]، و ما تحمل کرده، وقالَ اللهُ تعالی: ﴿وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا﴾[الأحزاب: ۷۲] آری تبختر نشان مخنّثان راه دین است، نه علامت مردان یقین»[21].
[1] - رک. (کشف المحجوب به تصحیح استاد زنده یاد ژوکوفسکی- (خزینةُ الأصفیا) – (تذکره علمای هند) – سلک السلوک- یا مقدمه دکتر غلام علی آریا).
[2] - سِیَرُ الأولیاء تألیف سیّد محمد بن مبارک علوی کرمانی.
[3] - سلک السلوک-6، شرح احوال. (چهل ناموس- قصیدۀ ربوبیّه – داستان گلریز لذت النساء) نیز از آثار اوست.
[4] - خواجه ثقلین: سرور جن و انس، حضرت رسول اکرم ص.
[5] - این دنیا.
[6] - تو از ما در رنجدیدگان که قبلاً برده بوده ایم نیستی.
[7] - ذلّ: خواری، ذلت.
[8] - سلک السلوک- ضیاء نخشبی عارف قرن هشتم هجری – مقدمه و تصحیح و تعلیق و تحشیه دکتر غلام علی آریا- کتابفروشی زوار/ زمستان 1369-56،57.
[9] - زردچوبه: زرد چوبه.
[10] - لت: سیلی – لت خوردگان: سیلی خوردگان.
[11] - منبع مذکور/107،108.
[12] - شانده بود: نشانده بود.
[13] - منبع مذکور/103.
[14] - تجرید: از تعلقات نفسانی پاک شدن.
[15] - منبع مذکور/ 76.
[16] - منبع مذکور/ 129-130.
[17] - بریانی: گوشت کباب وتفته شده.
[18] -منبع مذکور /106.
[19] - منبع مذکور/183.
[20] - ابی کرده اند: خود داری کرده اند.
[21] - منبع مذکور/154.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر