ب: افضل الدین خاقانی شروانی (500-595)
شاعر قصیده سرا و چیره دست قرن 6 هجری در قصیدهای که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را ستوده از خلفاء چنین سخن گفته است:
آورده
روزنامه دولت در آستین |
|
مهرش نهاده سوره و النجم إذا هوی[1] |
|
||
|
||
|
و در قصیده دیگری اینگونه عظمت روحی و شخصیت معنوی آنان را میستاید:
چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند نداشت ساعدِ دین، یاره داشتن، یارا[4]
خاقانی در این ابیات رهایی از زندان تعلّقات دنیای زودگذر را در گرو مهر و محبّت نسبت به چهار یار میداند.
در قصیده و شکوائیه و مدحیه دیگری اینچنین مقام خلفاء را ستایش میکند:
هر داستان که آن نه ثنای محمّدست دستان کاهنان شمر آنرا نه داستان
خواهی که پنج نوبت الصّابرین زنی تعلیم کن از چار خلیفه طریق آن
از صادقین، وفا طلب از قانتین، ادب از متّقین، حیا وز مستغفرین، بیان[5]
مقصود از پنج نوبت، اذان نماز و اقامه آن است که باید بر مبنای تبعیّت از خلفاء انجام پذیرد.
تشبیه پدر به عمر و خود به عثمان
خاقانی در قصیده دیگری در مدح پدرش علی نجّار پدرش را به عمر رضی الله عنه و خود را به عثمان رضی الله عنه تشبیه میکند:
هم
به ثنای پدر ختم کنم چون مُقیم |
|
نان من ازخوان اوست، جامگی از خان او |
|
||
|
||
|
در مطلع دوم: (تجدید مطلع) قصیده «تحفة الحرمین وتُفاحة الثَقَلین» که در کعبه معظّمه در مدح حضرت رسول سروده است اینگونه از «چهار رکن یعنی چهار یار» یاد میکند:
مصطفی کعبه است و مُهر کتف او سنگ سیاه
هر کف از بهر کفِ او زمزم احسان آمده
گرد چهار ارکان او بین هفت طوق و شش جهت
چهار ارکانش ز یاران، چار اقران آمده
در این ابیات، مصطفی صل الله علیه و آله و سلم به کعبه و کتفش به حجرالأسود[7] و کف دستش به آب زمزم و چهار رکن وجود مبارکش به چهار خلیفه تشبیه شده است.
تشبیه پسر عمویش به عثمان و خود به علی
خاقانی، در تب و تاب مرگ پسر عمویش، او را «عثمان» و خود را «علی» که ماتمدار خلیفه مقتول است معرّفی میکند:
دلم مرگ پسر عم سوخت و در جانم زد آن آتش
که هیمهاش عرق شریان گشت و دودش روح حیوان
سخن در ماتم است اکنون که من چون مریم از اوّل
در گفتن فرو بستم به مرگ عیسیِ ثانی
علی را گو که غوغای حوادث کشت عثمان را
علی وار از جهان بگسل که ماتم دارِ عثمانی[8]
در قصیدهای در تهنئت عید و مدح اتابک اعظم مظفّر قزل ارسلان بن ایلدگز ممدوح را به «علی» تشبیه مینماید:
در کشور دولت چون نبی شهر علومی[9] در بیشۀ صولت چو علی شیر وَغایی
مانند علی سرخ غضنفر توئی ار چه از نسل فریدونی نه از آل عبایی
گر تیغ علی فرق سری یک سره بشکافت البرز شکافی تو اگر گرز گرایی[10]
این شاعر قصیده سرا و سخنور که سخت ترین قوافی و اوزان عروضی رام و مسخّر اوست در ترکیب بندی که در مدح رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم سروده و به مدح ناصرالدین ابراهیم به پایان رسانیده است میگوید:
مهیّا کرد پنج ارکان ملّت را به چار ارکان[11]
که هریک جدولی بودست کز دریای او آمد
کنون جز ناصرالدّین کیست؟ کز بهر نیابت را
ز بعد چارتن[12] در چار بالشهای او آمد[13]
شاعر بلند پایه شروان، علی را ستم شکن و بدعت شکاف معرّفی میکند:
ای چراغ یزیدیان که دلت چون علی خیبر ستم بشکافت
تارکِ ذوالخمار بدعت را ذوالفقار تو لاجرم بشکافت[14]
در دو بیت زیر شمشیر ممدوح را به ذوالفقار برنده علی تشبیه مینماید:
گر تیغ علی شکافت فرقی او البرز از سنان شکافد[15]
چون حیدر ذوالفقار برکش تا چرخ جهود سان نجنبد[16]
نامیدن ممدوح به «فاروق دین افزا»
خاقانی، ممدوح خود را «فاروق دین افزا» مینامد و فاروق، لقب عُمَر بن خطّاب رضی الله عنه خلیفه دوم است.
از در افریقیه تا حدّ چین نام او فاروق دین افزای باد[17]
خاقانی، در یک بیت، ممدوحش را «حیدر فاروق عدل» میداند و «فاروق» یعنی عُمَر بن خطاب نمونه کم نظیر مجری عدالت و برابری است.
حیدر فاروق عدل، جعفر فرقان پناه کز شرف او سماک، رُمح سپاهش سزد[18]
در بیت دیگری مظفرالدین قزل ارسلان را به «فاروق عجم ستان» که نقاب را از چهره بی بی شهربانو گشاده است تشبیه میکند.
هر عقده که روزگار بندد دست شه کامران گشاید
وز گرد مصاف روی نصرت شاهنشه شه نشان گشاید
یعنی که نقاب شهربانو فاروق عجم ستان گشاید[19]
[1] - اشاره به سوره مبارکه نجم است.
[2] - چهار امین بمعنی چهار خلیفه است.
[3] - دیوان خاقانی شروانی/ بکوشش دکتر ضیاء الدین سجادی/6-9 / کتابفروشی زوّار.
[4] - دیوان خاقانی شروانی/ بکوشش دکتر ضیاء الدین سجادی/6-9 / کتابفروشی زوّار.
[5] - دیوان خاقانی شروانی/ بکوشش دکتر ضیاء الدین سجادی/6-9/ کتابفروشی زوّار.
[6] - مأخذ مذکور/366.
[7] - مأخذ مذکور/372.
[8] - مأخذ مذکور/415
[9] - اشاره به «أنا مدینةُ العلمِ وعلیٌّ بابُها» است (من شهر علمم وعلی درِ آن است).
[10] - مأخذ مذکور/437
[11] - چار ارکان، چهار خلیفه است.
[12] - چارتن همان چهار یار و چهار خلیفه است.
[13] - مأخذ مذکور/448-449.
[14] - مأخذ مذکور/470.
[15] - مأخذ مذکور/512.
[16] - مأخذ مذکور/513.
[17] - مأخذ مذکور/518.
[18] - مأخذ مذکور/520.
[19] - مأخذ مذکور/512.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر