خوانندۀ گرامی! هرکس اندکی مطالعه و اطلاع داشته باشد، روابط خویشاوندی نسبی بین صحابه رضوان الله علیهم اجمعین اعم از مهاجر و انصار را درک میکند، این روابط به قدری صمیمی و گسترده بود که حتی موالی و بردگان صحابه از اشراف و سادات قریش زن گرفتند: زید بن حارثه رضی الله عنه صحابیای که نامش در قرآن کریم آمده همسرش کیست؟ زینب بنت جحش رضی الله عنها که بعدها افتخار ام المؤمنین را کسب نمود.
پیشگفتارى از کتاب «رحماء بينهم»
اسم، اشاره به مسمی یا صاحب اسم است، و این علامت ویژهای است که او را از دیگران متمایز میکند، و مردم همواره این اصل را پذیرفتهاند و به آن عمل میکنند. هیچ عاقلی نیست که در أهمیت اسم تردید داشته باشد، زیرا با همین نشان بارز است که کودک از سایر برادران و کودکان دیگر باز شناخته میشود و رفته رفته بوسیله آن در خانواده و جامعه معروف و مشهور میگردد تا اینکه سر انجام انسان فنا میشود اما اسمش (با ویژهگیهای خوب یا بد آن) باقی میماند.
اسم از «سُمُوّ» یعنی بلندی یا از «وَسْم» به معنی نشان و علامت گرفته شده است، همۀ این امور دلالت بر اهمیت اسم برای کودک میکند، و این اهمیت را به هیچ عنوان نمیتوان نادیده گرفت. از بازرترین ویژگیهای اسم این است که دلالت بر عقل و مکتب اعتقادی شخص میکند، به طور مثال دشوار و شاید ناممکن است که شما شنیده باشید یهود و نصاری فرزندانشان را (محمد صل الله علیه و آله و سلم ) بنامند! یا اینکه مسلمانان فرزندانشان را لات و عزی یا فرعون و هامان و ابوجهل و ابولهب بنامند! بنابراین رابطۀ فرزند با پدرش به وسیلۀ اسم بر قرار میگردد، و پدر و سایر اعضای خانواده فرزندشان را با اسم بلکه با اسمی که دوست دارند و میپسندند صدا میزنند، بنابر این اسم تک تک افراد خانواده در میان آنان و سایر خویشاوندان بسیار تکرار میگردد، و از قدیم گفتهاند: (مِنْ اسمك أعرِفُ أباك) از روی اسمت شخصیت پدرت را میشناسم.
برای شناخت و تشخیص این اهمیت همین کافی است بدانیم که شریعت پاک محمدی صل الله علیه و آله و سلم به اسم اهمیت فوق العادهای قائل شده است، لذا رسول محبوب صل الله علیه و آله و سلم اسم بعضی صحابه را اعم از زن و مرد عوض کردند، بلکه حتی اسم شهرشان را از یثرب به مدینه تبدیل کردند،کما اینکه آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم مانع از نامگذاری بعضی اسمها شدند. لذا فرمودند: «إنَّ أخنع اسم عند الله رجل تسمى بملك الأملاك». پستترین اسم در نزد خداوند کسی است که خودش را ملک الملوک یا شاهنشاه بنامد.
همچنین رسول گرامیمان صل الله علیه و آله و سلم به بعضی أسماء مانند عبدالله و عبدالرحمن و غیره که در آن اشاره به مقام بندگی برای خداوند است ترغیب فرمودند: «أحبُّ الأسماء إلى الله عبدالله وعبدالرحمن». «محبوبترین نامها در نزد خداوند عبدالله و عبدالرحمن است».
چنانکه از سیرت رسول گرامیمان صل الله علیه و آله و سلم معلوم میشود ایشان از اسم خوب خوششان میآمد و آن را به فال نیک میگرفتند. از نظر علمای علم اصول و ادبیات عرب، اسمها از خودشان مفاهیم و معانی دقیق و حساب شدهای دارند، تفصیل این موضوع را درکتب اصول فقه و ادبیات عرب ملاحظه میفرمائید، و علماء در زمینۀ مسائل گوناگونی که از آن گرفته میشود بحث کردهاند.
خوانندۀ عزیز! سراسیمه نشو و پیشاپیش تعجب نکن؟با من ادامه بده، لطفا به این پرسشها پاسخ بده.
فرزندت را چه مینامی؟ آیا اسمی را برایش میپسندی که از دید شما و همسر و خانوادهات معنی و دلالت روشن و دلکش و دوست داشتنی دارد، یا اینکه هرچه پیش آمد خوش آمد؟! حتی اگر اسم دشمنانت باشد؟! سبحان الله، واقعاً شگفتانگیز است، ما امروز در این عصر جهالت و غفلت از دین، برای فرزندانمان اسم معنی دار و دلکش و جذاب و با شخصیت انتخاب میکنیم، اما حاضر نیستیم این اصل را در مورد بهترین انسانهای روی زمین که در عصر طلایی زندگی میکردند بپذیریم، و میگوئیم نه! آنها به دلائل سیاسی و اجتماعی مجبور شدند اسم دشمنانشان را بر روی فرزندانشان بگذارند، بدون اینکه احساس و عاطفۀ شان، آنان را راهنمایی کند!
عجیب است که سروران امت و عاقلترین انسانها، و صاحبان عزت و افتخار و شجاعت که علاوه بر شجرۀ طیبه (نسب شریف)، شخصیتهای آنان نیز همچون نور میدرخشد، از ابتدائیترین معانی انسانیت محروم نگه داشته میشوند! تا جائیکه به آنان اجازه داده نمیشود که فرزندانشان را به نامهای پسندیده و محبوبشان نامگذاری کنند، بلکه مجبور میشوند نام دشمنانشان را بر روی فرزندانشان بگذارند، آیا این باور کردنی است؟
شایان ذکر است که این نامگذاری تنها برای یک فرد نبود بلکه اهل بیت مجموعهای از فرزندانشان را با این نامها افتخار بخشیدند، و این نامگذاری پس از سپری شدن و فراموش کردن دشمنی نبوده بلکه به ادعای آنان در اوج دشمنی بوده است که ما میگوئیم خیر بلکه در اوج محبت بوده، زیرا دشمنیای در کار نبوده است، این مساله مهم و قابل توجهی است که باید آن را دقیق مطالعه کرد، و روی آن حساب نمود، زیرا که در آن دلالتهای فراوانی است و در آن رد بر تمام آن داستانهای خیالی و افسانههای مسموم و اوهام و خرافاتی است که دلهای صاف مسلمین را مکدر و صف محکم آنان را متفرق کرده است، این حقیقت به قدری روشن و قابل فهم است که هر انسان عاقل و بیغرضی براحتی میتواند آن را درک کند، و هر انسان با شعوری که احساس و عاطفهاش نَمُرده باشد خیلی ساده میتواند آن را بفهمد، و ناممکن است که انسانهای عاقل و آزاده بپذیرند که براستی این نامگذاری نمایشی بوده باشد، و نه امکان رد و تأویل آن وجود دارد.
لذا در پایان بن بست با خط درشت نوشته است، عشق و محبت و احترام صحابه و اهل بیت نسبت به یکدیگر چنان در رگ و خون آنان عجین شده بود که بوی عطر صفا و صمیمیت آن تا امروز نیز مشام جهانیان را عطر آگین میکند، اما بیمارانی که حس بویاییشان کار نمیکند و همواره دچار زکام و سرما خوردگی هستند؛ از استشمام این نعمت بزرگ محرومند و شاید هم مدعی شوند که بوی گند به مشامشان میرسد، راست میگویند؛ چون مریضند، اگر سالم بودند تشخیص میدادند که ادعای بوی گند دروغ است؛ جهان عطر آگین است ولی آنها مانند کوری هستند که عصاکش آنان دیگرانند و خدا نکند که خودِ عصاکش هم کور باشد!
علی÷ از فرط محبتش با خلفای ثلاثه ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم ، سه تا از فرزندانش را با نام گرامی آنان نامگذاری میکند. ابوبکر÷ ابن علی بن ابی طالب که با برادر بزرگوارش امام حسین - علیه وعلی آبائه الصلاة والسلام - در صحنه کربلا به شهادت میرسد. عمر÷ ابن علی بن ابی طالب که با برادر بزرگوارش امام حسین÷ در حماسه کربلا شرکت میکند و پس از جهاد و مبارزه، زنده با امام زین العابدین به مدینه بر میگردد. و نسلش ادامه پیدا میکند. عثمان÷ ابن علی بن ابی طالب که با برادر بزرگوارش امام حسین÷ در کربلا به شهادت میرسد.امام حسن مجتبی÷ نیز سه تا از فررندانش را ابوبکر÷ و عمر÷ و طلحه÷ نام میگذارد که با عمویشان درکربلا به شهادت میرسند.امام حسین÷ نیز فرزندش را عمر÷ نام میگذارد. امام زین العابدین÷ یک دخترش را عایشه رضی الله عنها ویک پسرش را عمر÷ نام میگذارد، که نسل عمر بن زین العابدین ادامه پیدا میکند.
همچنین بقیه اهل بیت از نسل عباس ابن عبدالمطلب و نسل جعفر بن ابی طالب و مسلم بن عقیل و دیگران، که در اینجا ما در صدد درج تمام این اسمها نیستیم بلکه مقصود فقط ذکر نمونههایی است که مطلب مورد نظر را روشن کند.
بعضی شیعیان منکر این حقیقت هستند که علی و فرزندانش رضی الله عنهم فرزندان خودشان را به این نامها نامگذاری کردهاند. البته اینها فقط کسانی هستند که یا اطلاع ندارند چون مطالعه نمیکنند و با کتابها سروکاری ندارند، و یا اینکه تجاهل عارفانه میکنند و قصداً از روی ضد و عناد این حقایق روشن را انکار میکنند.
خوشبختانه بسیاری از ائمه و علمای بزرگ تشیع اینگونه جهالت مقصود یا غیر مقصود را رد کردهاند، زیرا دلائل وجود این نامهای مبارک قطعی و یقینی است، چون نسلهای آنان ادامه دارد و بلکه خود کتب تشیع که جریان حادثه کربلا را نقل میکنند گواهی میدهند که ابوبکر بن علی بن ابی طالب و ابوبکر بن حسن بن علی و عمر بن علی و عثمان بن علی‡ در کنار امام حسین به شهادت رسیدند. آری اینها شهدای صحنه کربلا هستند، این امر را خود برادران شیعه در کتابهایشان آوردهاند، شاید شما بپرسید پس چرا در حسینیهها از این قبیل شهداء اسمی برده نمیشود و در دستههای عزاداری کسی نام آنها را نمیبرد؟! طبیعی است باید هم بپرسید، اما پاسخ اینگونه پرسشها را ما نباید بدهیم، از کسانی بپرسید که بیشتر از ما ادعای حب اهل بیت دارند، که براستی چرا از این قهرمانان اهل بیت هیچ خبری نیست در حالیکه عمر بن علی بن ابی طالب و عمر بن حسن بن علی از شجاعترین و حماسه آفرینترین مردان آن صحنه تاریخی بودند.
خلاصه اینکه مسألۀ نامگذرای ائمه اهل بیت‡ فرزندانشان را به نامهای افتخار انگیز ابوبکر و عمر و عثمان و عائشه و طلحه و زبیر و معاویه و دیگر بزرگان صحابه رضی الله عنهم یکی از مسائل مهمی است که در قاموس تشیع نوین هیچ پاسخی برای آن نمیتوان یافت. ناممکن است اگر بگوئیم آنها بدون در نظر داشتن معنی و دلالت این اسمها فرزندانشان را به این نامهای گرامی و فخرآفرین نامیدند، هیچ عقل سلیمی باور نمیکند، و این را هم نمیتوان گفت که این یک دسیسه و سازش حساب شده از طرف اهل سنت است که از قدیم الأیام در کتب تشیع دست بردهاند، و این گونه مطالب را در آنها گنجانیدهاند! زیرا معنی این گفته طعن و تشکیک در تمام روایات وکتب تشیع است. بنابراین هر روایتی که شیعیان از آن خوششان نیامد بگویند این دسیسه و سازش از سوی اهل سنت است! در این صورت هرکس هر روایتی که موافق میلش نبود میتواند به همین سادگی رد کند و بگوید این توطئه است! به ویژه آنکه در مکتب تشیع هر مجتهد زندهای خیلی راحت میتواند هر روایتی که خواست رد کند و آن را نپذیرد چون خودش مجتهد است و هیچ قانون و ضابطهای هم وجود ندارد که او را باز دارد.
از چیزهای بسیار خندهآور این است که مقصود از نامگذاری به نامهای صحابه بزرگ سب و توهین و لعن و نفرین آنان بوده است، کما اینکه فرمودهاند! هدف از نامگذاری به اسمهای این چهرههای تاریخ ساز، بدست آوردن دل عامه (اهل سنت) بوده است، یعنی امامان اسم فرزندانشان را به اسم دشمنانشان گذاشتهاند تا اینکه اینها را توهین کنند و در نهایت دشمنانشان مورد اهانت قرار گیرند و یا اینکه مردم تصور کنند که امام، خلفاءرا دوست دارد. یعنی اینکه تقیه کرده است. به به!!!
چه شخصیتی از امام میسازیم!، امام یعنی کسیکه هر کارش بر خلاف اعتقاداتش است! تا اینکه یاران خودش و سایر مردم را بفریبد و به آنها وانمود کند که دشمنانش را دوست میدارد، در حالیکه دشمن آنها است و از روی ترس چنین میکند!!.چگونه امام تاریخ آینده و نسلهای پس از خود را حیران و سردرگم میگذارد و نعوذ بالله با این حیلهها و ترفندها که با عزت و کرامت و شجاعت و اخلاق خاندان نبوت منافات دارد به خودش و خاندانش اهانت روا میدارد، چرا؟! فقط برای اینکه بنی تمیم یا بنی عدی یا بنی امیه را از خودش راضی نگهدارد،کسانی که با سیرت پاک ائمه‡ آشنایی دارند قطعا میدانند که ائمه از شجاعترین مردم بودند بر خلاف روایات جعلی و ساختگیای که ائمه را مردانی بزدل و ترسو و دروغگو معرفی میکنند، که نه برای دینشان انتقام میگیرند، و نه آبرو برایشان مهم است، و نه عزت و کرامت برایشان معنایی دارد، و متأسفانه چقدر زیاد است از این دست روایتهایی که به نام دین به مردم قالب شده و مردم با چقدر اخلاص و پاک دلی آنها را پذیرفتهاند.
کاری که ائمه (علی و فرزندانش)‡ کردهاند از قویترین دلائل عقلی و روانی و حقیقی است که صدق محبت آل بیت‡ با خلفای راشدین رضی الله عنهم و سایر اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را میرساند، شما شخصاً این حقیقت را دارید مشاهده میکنید و اصلاً جای هیچگونه انکار و تردیدی وجود ندارد.و این واقعیت ارشاد پاک و منزه خداوند را عینیت میبخشد که فرمود: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ﴾ [الفتح: 29].
«محمد رسولِ خداست و کسانی که با اویند برکافران سختگیر و در میان خود مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجده میبینی که از خداوند فضل و خشنودی میجویند. نشانۀ درستکاری آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست».
خوانندۀ عزیز! لطفاً آیه را دوباره با دقت تلاوت کنید و معانی آن را تصورکنید و در صفت رحمت که در آیه کریمه آمده ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ﴾ بیشتر بیندیشید، ببینید که به چه نتیجهای میرسید.
خوانندۀ گرامی! دوست داری فرزندت را،جگرگوشهات را، پیوند قلبت را، دختر عزیزت را به چه کسی بدهی؟آیا راضی میشوی که او را به خانۀ مردی فاسق و جنایت کار بلکه به خانۀ قاتل مادرش یا برادرش بفرستی؟ کلمه داماد برای شما چه معنی دارد؟شما حاضرید چه کسی را به دامادی خود انتخاب کنید؟.
المصاهره در لغت از صاهر است، گفته میشود: (صاهَرْتُ القومَ اذا تَزَوَّجْتُ مِنْهُم)، وقتی دو خانواده جهت برقرار کردن روابط اجتماعی و پیوند زناشویی بین پسر و دختر یا زن و مرد با هم وصلت برقرار میکنند، این وصلت را در عربی مصاهره میگویند، صهر یعنی داماد ولی در عربی معنی گستردهتر از این دارد، صهر مرد یعنی خویشان زنش، و صهر زن یعنی خویشان شوهرش،خلاصه اینکه مصاهره در عربی به خویشان زن گفته میشود و گاهی به خویشان مرد نیز گفته میشود، و خداوند این مصاهره را جزو نشانههای قدرت خودش قرار داده، چنانکه میفرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا٥٤﴾ [الفرقان: 54].
«او کسى است که از آب، انسانى را آفرید; سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد); و پروردگار تو همواره توانا بوده است». در آیه کریمه دقت کنید که چگونه خداوند انسان را موجودی آفریده که با اطرافیان خودش از روی نسب و مصاهره رابطه داشته باشد و خانواده و اجتماع را تشکیل دهد. پس مصاهره رابطه شرعی است که خداوند آن را در ردیف نسب ذکر کرده است،نسب به اقوام پدر نیز گفته میشود، بعضی علماءمعتقدند که نسب مطلق قرابت و خویشاوندی است، پس وقتی میبینید که خداوند نسب و صهر را در ردیف هم ذکر کرده، بدانید که این امر بیانگر مطالب بسیار عمیقی است که نباید از آن غافل شد.
مصاهره از دیدگاه عربها از اهمیت ویژهای برخوردار است، آنان به نسب افتخار میکنند کما اینکه به دامادها و موقعیت و منزلت آنان افتخار میکنند، لذا مشهور است که عربها کسی را که از خودشان شأن و منزلت کمتری داشته باشد به دامادی خود قبول نمیکنند، بلکه در نزد بسیاری از جوامع غیر عرب نیز وضعیت به همین منوال است، لذا اندیشههای ناسیونالیستی امروز یکی از دشوارترین و بغرنجترین مشکلات اجتماعی غرب بشمار میرود.
بویژه عربها درباره زن غیرت و حساسیت بخصوصی دارند، همین امر باعث شده بود که دختران نوزاد و معصومشان را زنده به گور کنند که مبادا کسی به آنان توهین کند، بر سر این موضوع، چه بسا جنگها در میگرفت و خونها میریخت که آثار آن تا امروز نیز وجود دارد. گمان میکنم این اشارههای کوتاه جهت تفهیم و رساندن مطلب کافی است.
وقتی اسلام آمد همه خوبیها و صفات حمیده را بر قرار داشت و از همه زشتیها نهی فرمود، خداوند متعال بیان نمود که معیار ارزشها فقط تقوی است ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾ [الحجرات: 13]. «گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شما است». این معیار، بخشی از دیدگاه شریعت است. کما اینکه فقهای بزرگوار موضوع «کفء» یا کفائت (هم سطح بودن) در دین و نسب و حرفه و مباحث مختلفی که به آن تعلق میگیرد را مورد بحث قرار دادهاند، ازجمله اینکه آیا کفاءت (مساوی بودن زن و شوهر)از شروط صحت عقد است یا از شروط لزوم آن؟ و اینکه آیا این حق زن است یا اولیای امور او نیز در آن دخالت دارند؟و مباحث دیگری که در باب نکاح مطرح میگردد.
و اما در مسئله صیانت و حفاظت عرض و آبرو و غیرت نسبت به زنان، رسول گرامی صل الله علیه و آله و سلم کسی را که در دفاع از آبروی خودش کشته شود شهید گفتهاند، بلکه جنگِ دفاع از آبرو و حیثیت را خود رسول گرامی صل الله علیه و آله و سلم فرماندهی کردهاند. داستان مشهوری که یهود بنی قینقاع با حیله، حجابِ زن مسلمانی را از سرش کشیدند و بدینوسیله عهدشان را شکستند و با رسول الله صل الله علیه و آله و سلم اعلان جنگ کردند، خیلی معروف است. جریان از این قرار بود که یک زن مسلمان وقتی میخواست از یک مرد یهودی طلا بخرد یهودی از او خواست که چهرهاش را باز کند زن نپذیرفت. آن یهودی در حالیکه زن نشسته بود و بدون اینکه احساس کند گوشه چادرش را به چیزی بست که وقتی از جایش بلند شد صورتش لخت شد. زن فریاد کشید و کمک طلبید، جوان مسلمانی که در آن نزدیکی بود آمد و مرد یهودی را کشت، از آن سو هم یهودیها جمع شدند و جوان مسلمان را کشتند، این داستان واقعی میرساند که حفاظت از ناموس چه نقش مهمی در جامعۀ اسلامی داشته و دارد؛ در پی همین جریان بود که رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بر اثر پیمان شکنی یهود بنی قینقاع با آنان به جنگ پرداختند. آری خوانندۀ گرامی! علاوه بر آن بعضی احکام شرعی مثل اشتراطِ ولی در عقد نکاح و شاهد گرفتن در نکاح و بلکه حد قذف و حد زنا و دیگر احکامی که همگی بیانگر اهمیت عزت و آبرو و حیثیت انسان مسلمان است، نشان میدهد که شریعت چقدر به حفظ آبرو حساس است.
اگر در این احکام و در حکمت و فلسفه و پیامدهای آنها بیندیشید و دقت کنید اهمیت موضوع خود به خود برای شما آشکار میشود.
احکام زیادی بر مصاهره مترتب میشود، اصلاً در خود مشروعیت عقد نکاح (که قرآن از آن به میثاق غلیظ تعبیر فرموده) دقت کنید که مرد چگونه و با چه شرایط و آدابی از زنی خواستگاری میکند و چه احکام زیبا و پندآمیزی بر آن مترتب میشود؛ ممکن است خواستگاری او پذیرفته و ممکن است رد شود.
ببینید مرد خواستگار چگونه از خانواده و خویشان و آشنایانش جهت بر قراری روابط رسمی و کسب موافقت خانواده عروس تلاش میکند، و خانوادۀ عروس با چه دقتی بررسی میکنند، فکر میکنند، مشورت میکنند، دربارۀ داماد تحقیق میکنند؟ و در نهایت هیچ الزامی هم ندارند، ممکن است موافقت کنند و یا با کمال اختیار و جرأت و شهامت مخالفت خودشان را اعلان میکنند، حتی اگر داماد هدایایی فرستاده باشد یا مقداری مهر مقدم پرداخته باشد یا هر احسان دیگری نیز به آنان کرده باشد، آنان مختارند هزار بار بیندیشند که آیا شایسته است دست عزیز و جگر گوشهشان را به دست این مرد بدهند یا خیر؟ علاوه بر آن عقد باید شاهد و گواه داشته باشد، و نکاح باید اعلان شود؛ چرا؟زیرا احکام و پیامدهای بسیار مهم و سرنوشت سازی بر آن مرتب میگردد. نکاح، دورها را نزدیک و بیگانهها را با هم آشنا میکند و به مجرد اینکه عقد ازدواجشان بسته شود بسیاری زنان دیگر بر داماد و بسیاری مردان دیگر بر عروس حرام میگردند. این کتاب کوتاه ظرفیت تفصیل بیشتر را ندارد، فقط مقصود بیان اهمیت موضوع است و زمینهسازی جهت مطلبی که در پی خواهد آمد،بنابراین حالا شما به مطلب ذیل بیندیشید و دقت کنید.
خواهر امام حسن مجتبی و امام حسین سید الشهداء، دختر فاطمه زهراء «ام کلثوم» رضی الله عنهم را پدرش امیر مؤمنان علی بن ابی طالب رضی الله عنه به ازدواج فاروق اعظم عُمر بن خطاب رضی الله عنه در میآورد، آیا شایسته است بگوئیم که علی از ترس عمر این کار را کرد؟! پس شجاعتش کجا بود؟ دوستی و محبتش با دختر عزیزش کجا بود؟ آیا علی مرتضی دست دخترش را بدست ظالمی میسپارد؟ غیرتش دربارۀ دین خدا کجا رفت؟پرسشهای زیادی که پایان ندارد، یا اینکه به ناچار باید اعتراف کنیم که چون علی عمر را کاملا میشناخت و به او اعتماد داشت، و با او الفت و محبت داشت لذا خواست بدینوسیله از شخصیت او تقدیر کند،آری بدون شک و تردید عمر با میل و رغبت خود علی و خانوادهاش با دخترِ دختر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد و ازدواجشان کاملاً شرعی و صحیح و علنی و اختیاری بود.این خود میرساند که این دو خانواده چقدر یکدیگر را دوست میداشتند و به یکدیگر احترام میگذاشتند و جوّی سرشار از الفت و محبت در میان آنان حاکم بود، چرا چنین نباشد، درحالیکه خود رسول الله صل الله علیه و آله و سلم داماد (شوهر دختر) عمر رضی الله عنه بود، بنابر این رابطه گرم اجتماعی بین خانواده رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و خانواده عمر قبل از این ازدواج هم قائم بود.
امام جعفر صادق÷ نوۀ ابوبكر رضی الله عنه
نمونه دوم: فرمودۀ امام جعفر صادق÷ کافی است که فرمودند: (ولَدَنِي أبوبكر مَرَّتين) آیا میدانید مادر امام صادق کیست؟ «ام فروه» دختر قاسم ابن محمد بن ابی بکر صدیق رضی الله عنه . آیا دقت کردهاید که چرا امام صادق÷ فرمودند ابوبکر و نگفتند محمد بن ابی بکر؟ آری این صراحت و بازگشت به جد بزرگوار خانواده صدیق رضی الله عنهم بدلیل این بود که بعضی شیعه نمایان فضیلت ابوبکر صدیق را انکار میکردند،بر خلاف محمد پسر ابوبکر که شیعیان دربارۀ فضل او متفقند، شما را به خدا فکر کنید و بیندیشید که انسان به چه کسی افتخار میکند؟!
خوانندۀ گرامی!
هرکس اندکی مطالعه و اطلاع داشته باشد، روابط خویشاوندی نسبی بین صحابه رضوان الله
علیهم اجمعین اعم از مهاجر و انصار را درک میکند، این روابط به قدری صمیمی و گسترده
بود که حتی موالی و بردگان صحابه از اشراف و سادات قریش زن گرفتند: زید بن حارثه
رضی الله عنه صحابیای که نامش در قرآن کریم
آمده همسرش کیست؟ زینب بنت جحش رضی الله عنها
اسامه بن زید رضی الله عنه برده معروف که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فاطمه بنت قیس قریشی را به همسری او دادند. سالم مولای(برده) حذیفه رضی الله عنهم که حذیفه دختر برادرش هند بنت الولید قریشی را به همسری او داد در حالیکه پدر وی از سرداران قریش بود. اگر از مصاهره در بین صحابه رضی الله عنهم سخن بگوئیم موضوع بسیار طولانی خواهد شد، لذا به ذکر همین چند نمونه از ازدواجهای صمیمانه بین اهل بیت و خلفای راشدین رضی الله عنهم اکتفا میکنیم. پس گفتیم که عمر فاروق رضی الله عنه با ام کلثوم دختر فاطمه زهراءدختر گرامی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ازدواج کرده کما اینکه مادر امام جعفر صادق÷ از هر دو طرف نوۀ ابوبکرصدیق رضی الله عنه است.
پس خوانندۀ گرامی! چه بهتر که از وسوسۀ شیطان بر حذر باشیم، و جدی و عمیق بیندیشیم،ما مسلمانیم، و هر مسلمان مکلف است که از عقل خودش کار بگیرد، چه بسیار است آیاتی که در قرآن کریم انسان را به تعقل و تفکر و تدبر فرا میخواند که اینجا جای تفصیل آن نیست لذا باید از عقل کار گرفت و دائرۀ تفکر و اندیشه را گسترش داد و از تقلید کورکورانه پرهیز نمود. برای انسان عاقل و دانا که خداوند به او عقل سالم عنایت فرموده، زشت است که بدون تفکر و تعقل هر سخنی را پیش از تحقیق و سنجش بپذیرد، به ویژه در باب اعتقادات، که نباید اجازه دهیم سرنوشت دائمی و ابدی ما نسنجیده رقم بخورد، زندگی آخرت و اعتقاداتی که بر اساس آن مسیر سعادت یا شقاوت انسان تعیین میشود شوخی بردار نیست. پس خدایا از شر همه شیطانهای انس و جن به ذات شنوای دانا وحکیم و توانای تو پناه میجوئیم.
خوانندۀ محترم ! آیا شما راضی میشوید که پدران و پدر بزرگان شما دشنام داده شوند و به آنها اهانت گردد و گفته شود دختر شما را به زور و بر خلاف میل خانواده و فامیل و خویشاوندانش در حالیکه شما (یعنی پدرش) حاضر و زنده است به ازدواج گرفتهاند؟ آیا شما این را برای خود میپسندید که به شما گفته شود « دختر شما یا ناموس شما به زور غصب شده است» پس وقتی برای شما حتی شنیدن این مسئله دشوار است و نمیتوانید آن را تحمل کنید، و چه بسا آن را منافی عزت و غیرت خود میدانید، پس نسبت به بهترین و پاکترین انسانهای روی زمین بعد از پیامبران† چگونه باید این چرندیات را شنید و تحمل کرد؟ این چه عقلی است که این گونه چرت و پرتها را به نام دین و دانش و اسلام ناب و مکتب اهل بیت و روایات ائمه اطهار† میپذیرد؟! از خداوند میخواهیم که دلهایمان را از کینه و عداوت نسبت به مؤمنان پاک بدارد. پروردگارا ! محبت همه بندگان صالح و نیکو کارت را در دلهایمان جای بده، و دلهای خرابمان را با محبت واقعی اهل بیت آباد بگردان. آمـــین یا رب العالمین.
اینک قبل از مبحث سوم نصوص و روایاتی از کتب معتمد برادران تشیع و از علمای بسیار معتبر آنان را از نظر شما میگذرانیم که در آنها اثبات ازدواج عمر فاروق با ام کلثوم دختر گرامی علی و زهراء رضی الله عنهم به روشنی به چشم میخورد.
صفی الدین محمد بن تاج الدین معروف به ابن الطقطقی الحسنی متوفای 709 هجری نسب شناس و مورخ معروف در کتابی که تالیف آن را به اصیل الدین حسن پسر خواجه نصیرالدین طوسی وزیر هلاکو تقدیم نموده، و آن را به اسم خودش نام گذاری کرده در ذیل عنوان بنات امیر المؤمنین علی÷ مینویسد: «وام کلثوم و أمها فاطمة بنت رسول الله تزوجها عمر بن الخطاب فولدت له زیدا ثم خلف علیها عبدالله بن جعفر» یعنی «یکی دیگر از دختران امیر المؤمنین ام کلثوم میباشد که مادرش فاطمه دختر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم است که عمر بن خطاب با وی ازدواج کرد و فرزندی به نام زید از او به دنیا آورد و پس از عمر به عقد عبدالله بن جعفر در آمد».
محقق سید مهدی رجائی مطالب بسیاری نقل کرده از جمله تحقیق ابوالحسن العمری از نوههای عمر پسر امام زین العابدین÷ در کتابش «المجدی» مینویسد: «آنچه از این روایات میتوان بدان اعتماد کرد مطلبی است که اکنون از نظر گذشت که عباس ابن عبدالمطلب ام کلثوم را بارضایت و اجازه پدرش به ازدواج عمر در آورد و از عمر فرزندی به نام زید به دنیا آورد». محقق مذکور اقوال بسیار دیگری نیز نقل کرده از جمله:زنی که عمر با او ازدواج کرده شیطانی بوده!!! یا ممکن است ازدواج کرده اما با او هم بستری نکرده!!! یا اینکه به زور و با غصب با او ازدواج کرده است!!!
ملا باقر مجلسی مینویسد: «… همچنین است انکار شیخ مفید از اصل جریان ازدواج. این برای بیان این مطلب است که آن (ازدواج) از طریق آنها ثابت نشده است، و الاّ بعد از ورود آن روایات و روایات دیگری که با سند خواهد آمد که علی÷ هنگامی که عمر وفات کرد نزد ام کلثوم آمد و او را با خود به خانه خودش برد، و روایات دیگری که از بحار الانوار آوردهام این انکار، عجیب مینماید، اصل جواب این است که این ازدواج از روی تقیه واضطرار بوده است…….الخ» !!!
انصاف هم خوب است. صاحب اصول کافی چندین حدیث در کتابش آورده است از جمله (باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أن تعتد وما يجب عليها: حميد بن زياد عن ابن سماعه عن محمد بن زياد عن عبدالله بن سنان و معاويه بن عمار عن ابي عبدالله÷ قال: سألته عن المرأة المتوفى عنها زوجها أتعتد في بيتها او حيث شاءت؟قال بل حيث شاءت إن عليا÷ لما توفي عمر أتى ام كلثوم فانطلق بها إلى بيته). «معاویه بن عمار میگوید از امام صادق÷ پرسیدم زنی که همسرش وفات کند باید در خانهاش (عده) بنشیند یا هر جایی که خواست؟ فرمود بلکه هر جائیکه خواست، علی÷ هنگامی که عمر وفات کرد، ام کلثوم را با خود به خانه خودش برد).
خوانندۀ عزیز! با بعضی از علمای معاصر تشیع درباره این ازدواج صحبت کردم،از بهترین ردودی که آنان برای توجیه این ازدواج نوشتهاند رد قاضی محکمۀ اوقاف و مواریث شیخ عبدالحمید الخطی در قطیف عربستان که نماینده چندین مرجع بزرگ تقلید در عربستان سعودی است میگوید: «و اما اینکه قهرمان اسلام امام علی÷ دخترش ام کلثوم را به ازدواج عمر در آورده جای تعجب ندارد، زیرا رسول گرامی صل الله علیه و آله و سلم برای هر فردی از مسلمین أسوۀ حسنه هستند، ایشان با ام حبیبه رضی الله عنها دختر ابوسفیان ازدواج کردند، در حالیکه شخصیت ابو سفیان در برابر عمر رضی الله عنهما اصلا قابل مقایسه نیست!، اینکه درباره ازدواج عمر با دختر علی اظهار تردید میشود هیچ توجیهی ندارد،و اما این گفته شما که عمر با جنی ازدواج کرده! یا جنی به شکل ام الکثوم در خانه عمر رضی الله عنه بوده! هم خنده دار و هم گریه آور است، و بقدری مسخره است که ارزش ذکر کردن هم ندارد اگر قرار باشد دنبال اینگونه چرندها بگردیم بسیار است!».
شیخ پیرامون بحث مورد نظر یعنی نقش مصاهره در پیوندهای اجتماعی چیزی نگفته و حتی اشارهای نکرده، که اینگونه پیوند اجتماعی در واقع جز با قناعت و باور تحقق نمییابد، و در آن دلالت روشن و آشکاری بر محبت و أخوت و الفت بین دو خانواده عروس و داماد وجود دارد.خوانندۀ عزیز! بر شما پوشیده نیست که بین ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب و بین ازدواج مرد اهل کتاب با زن مسلمان چقدر فرق آشکار وجود دارد، که اولی جایز و دومی ناجائز است، دقت کنید.
مصاهره بین صحابه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بسیار روشن و آشکار است بویژه بین خاندان علی با خاندان خلفای راشدین رضی الله عنهم اجمعین، کما اینکه مصاهره بین بنی امیه و بنی هاشم قبل از اسلام و بعد از اسلام بسیار معروف است، که بارزترین آن ازدواج رسول الله صل الله علیه و آله و سلم با دختر ابو سفیان است. مقصود ما در اینجا اشاره به دستاوردهای روانی و اجتماعی مصاهره بود که از بزرگترین و بارزترین آن محبت بین طرفین مصاهره است. امیدواریم همین مقداری که به عرض رساندیم کافی باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر