توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اسفند ۴, چهارشنبه

مهاجرین وانصار از دیدگاه علی رضی الله عنه

 

مهاجرین وانصار از دیدگاه علی رضی الله عنه

لقد رأيت اصحاب محمد  صل الله علیه و آله و سلم  فما اری احدا منکم يشبههم لقد کانو يصبحون شعثاً غبـراً باتوا سجّدا وقياماً يراوحون بين جباههم واقدامهم يقفون على مثـل الجمر من ذکر معادهم کان بين اعينهم رکب من طول سجودهم اذا ذکر الله هملت اعينهم حتی بل جباههم و مادوا کما يميد الشَّجَر في اليوم العاصف خوفا من العقاب و رجاءً لِلثَّواب. (نهج البلاغه)

«یاران محمد  صل الله علیه و آله و سلم  را دیدم. هیچکدامتان از حیث عمل با آن‌ها مشابهت ندارید. صبح می‌دمید درحالیکه آنان پراکنده مو و غبارآلود بودند. شب را در حالت سجده وقیام سپری می‌کردند و پیوسته راحتیشان را در بین پیشانی‌ها و قدمهایشان می‌جستند (یعنی در سجده وقیام احساس راحتی وآرامش می‌کردند) و از اندیشه آخرت راحت نداشتند. تو گوئی که بر اخگرپاره ها ایستاده‌اند. جبین‌هایشان در اثر کثرت سجود چونان زانو (سفت)شده بود. هنگامی که یاد خدا می‌شد از دیدگان‌شان اشک جاری می‌شد و تمام چهره هایشان خیس می‌گردید و از شدت ترس از روز رستاخیز و امید برثواب همچون درخت که در روز طوفانی به این طرف وآن طرف خم می‌شود در حرکت بودند.»

مهاجرین وانصار از دیدگاه حضرت جعفر صادق

کان اصحاب محمد «اثنا عشر الفاً، ثمانيه آلاف من المدينه والفين من غير المدينهِ والفين منَ الطُّلقاء لم يُرفيهم قدریُّ ولا مُرجّـی ولا مُعتَزِلـیٌ ولا صاحب رأی وکانوا يبکون ويقولون اِقبض روحنا قبل ان ناکل خبز الخمير. (کتاب الخصال)

«یاران رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  دوازده هزار تن بودند که هشت هزار تن از مدینه بودند و دوهزار از غیر مدینـه و دوهزار ازطلقا (آزادشدگان مکه) بودند که بین آنان نه قدریه دیده می‌شد و نه مرجئه و معتزلـی و آدم‌های خودرأی. شبانگاه می‌گریستند و این دعا را زمزمه می‌کردند پروردگارا قبل از آنکه موفـق به خوردن نان خمیر بشویم، ما را قبض روح کن».

حضرت علی رضی الله عنه  منکر منصوص بودن مقام امامت وخلافت است؟

 (ترجمه روایت): امیرالمؤمنین رضی الله عنه  فرمودند: سوگند به ذات مقدسی که دانه راآفرید وآن راشکافت ذاتیکه روح را خلق کرد اگر حضرت رسول  صل الله علیه و آله و سلم  خلافت را و امامت را برایـم وصیت کـرده بـود، یقیناً برای اخذ آن گرچه جز این چادرم همراهی دیگر نمی‌داشتم، جهاد می‌کردم وابـن ابی قحانـه (ابوبکر رضی الله عنه ) را نمی‌گذاشتم حتی بر یک پله منبر نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بالابرودچون وی برای راهنمایی در مسائل دینی ما مورد پسند رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بود ما هم برای امور دنیوی خود آن را پسندیدیم. (دار قطنی و ابن ابی سعد)

ما (اهل سنت) ایمان کامل داریم که اصلاً ممکن نیست که امیرالمؤمنین رضی الله عنه  راجع به حق مسلَّمی که نصاً خدا و رسولش برای وی وصیت کرده باشند درعین حال در تمام دوران خلافت خلفای ثلاثه از گرفتن آن معاذالله چشم بپوشد ودر رابطه با آن سستی وضعف از خود نشان بدهد.

شما در نظر بگیرید امروزه ملل ضعیف و اقلیت‌های موجود درکشورهای بزرگ جهان برای تلف شدن حقوق‌شان ولو اینکه در امور مادی باشد، حاضر نیستند تن در دهند، بلکه بشدت از حق‌شان دفاع نموده و تا سر حد زندان شدن وتبعید علناً قیام می‌کنند و تاآخرین لحظات به فعالیت می‌پردازند،چه برسد به آن مقام عالی،شخص اول میدان بدر،ضرغام وادی احد، قالع باب خیبر وآن کرارحیدر وشیرصفدرموصوف به «لافتی الا علی» و صاحب شمشیر «ذوالفقار»! مگر نمی‌بینید که آنجناب رضی الله عنه  در میـدان صفین وقتی ضائع شدن حقش را احساس کرد، شمشیراز نیام بیرون کشید و شخصاً وارد میدان کارزار گردید؟!

 

عدم صحت دعوای منصوص بودن امامت وخلافت علی رضی الله عنه

اگر واقعاً امامت یکی از اصول دین به شمار می‌رود و از طریق نص ثابت شده است، پس چرا امیـر المؤمنین رضی الله عنه  این اصل مهم دینی را به فرزندش «محمدبن الحنیفه» ابلاغ نکرد وآن را ازوی مخفی نگه داشت واز سعادت ونجات وی که فرزندش بود، چشم پوشید؟! تا جـائی که همین بی‌خبـری و بی‌اطلاعی «محمد» منجر به نزاع و اختلاف با «علی بن حسین رضی الله عنه  » گردید و مسئله بجائی رسیـدکه حجراسود را حکم و داور قرار دادند! (تفصیل این اختلاف در اصول کافی ص 192 طبع قدیم ایران ذکر شده است)

واگر مسئله امامت منصوص می‌بود و یکی از اصول دین بشـمار می‌رفت بـر امـام معصوم! حضرت سجاد نیز فرض بود که پسرش زید را از این مسئله فوق العاده مهم واقف و آگاه سازد و نـگذارد تـا کار به برادر بزرگوارش امام محمد باقر برسد و جریان انکار امامت وی از سوی «زید»، پیش بیاید. چنانچه کلینی در کافی الحجه ص 82 از ابان رجال کشی ص163 می‌نویسد که هشام احول گفت: مرا زیدبن علی بسوی خودش دعوت داد تا بـا او همکاری نمـوده وجهاد کنم امـا من نپذیرفتم و ازمعاونت وطرفـداری از او سر بـاز زدم. زیـد گفت :مگر تو جانت را از من عزیزتر داری؟! احـول در پاسخ گفت :مرا یک جان هست و بر روی زمین حجت خدا (حضرت باقر رضی الله عنه ) موجود است.پس بودن و نبودن من با تو یکسان است. زید گفت :پدرم مرا چنان دوست می‌داشت که حتی لقمه نان را با دست مبارکش در دهان من می‌گذاشت چطورممکن است پدر درحق من چنان بی‌توجه باشد که راجع به آینده و سرانجام من هیچ اندیشه وفکری نداشته باشد واز اینکه در اثرعدم آگاهی ازیک اصل مهم دین راهی جهنم بشوم، هیچگونه خوف وترسی در قلبش احساس ننماید ؟!

همین طور یاران وشاگردان حضرت صادق رضی الله عنه  پس از رحلت وی در امر امامت اختلاف کردند.

عمرابن سعد مدائنی معتقد بود که بعد از حضرت صادق رضی الله عنه  امام، پسر وی عبدالله است و علی ابن ابی حمزه و علی ابن رباح وغیره برآن بودند که امام، موسی است. همینطور دامنه اختلاف در مسئـله امامت گسترش یافت وبعد از رحلت موسی جمعی از شاگردان او از جمله احمدابن ابی بشر، سراج، ابو جعفر، حسین ابن مهران، محمدابن نصر سکونی، عثمان ابـن عیسی، ابو عمرو عامری، صفوان ابـن یحیی وغیره هم قائل بـودند که امامت بر موسی ختـم شده و شاگردان دیگر موسی گفتند: خیر بلکـه امام، علی است وحسین بن علی بن وصال شاگرد حضرت رضا وشاگرد جوادالائمه بطورکلی امامت امام باقر رضی الله عنه  و «زید» هردو را تـکذیب می‌کـرد واز شاگردان صادق وکاظم بن مهـران حضرمی و عثمان بن عیسی منکر امامت «حضرت رضا» بودند. خلاصه پیرامون مسئله امامتِ ائمه اهل تشیـع بقدری اختلاف است که ذکـر همه آن‌ها در این مختصـر میسر نیست. بنابراین محال است که یک امر منصوص تا این حد مورد اختلاف باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...