الف: احمد بن عبدالله بن محمد بن أبی المکارم مشکانی (قرن هشتم هجری)
این دانشمند و نویسنده گمنام، کتاب مفصّل «شرح تعرّف» تألیف ابو ابراهیم اسمعیل بن محمّد بن عبدالله مستملی بخاری مُتوفّی (434 هـ ق) را که ترجمه فارسی و شرح کتاب «التعرّفُ لِمَذهَبِ أهلِ التصوُّفِ» ابوبکر بن ابی اسحق محمّد بن ابراهیم بن یعقوب کلاباذی (متوفی380 هـ ق) است در یک کتاب خلاصه کرده و در دسترس سالکان معرفت و رهروان وادی سلوک قرار داده است.
مرحوم استاد احمد علی رجایی بخارایی در باره شرح تعرّف میگوید:
شرح تعرّف عبارات فارسی استوار دارد و از کتب معتبر صوفیان است تا آنجا که همپایه «إحیاء علوم الدین» غزالی از آن یاد میشده است.
تا چند همی خوانی منهاج به معراج احیای علوم دین با شرح تعرّف[1]
اکنون نظر خوانندگان گرامی را به درهای گرانبهای سخن درباره خلفای راشدین معطوف میداریم:
1- امامت ابوبکر رضی الله عنه
«امامت ابوبکر رضی الله عنه به اجماع صحابه است و امامت عُمَر رضی الله عنه به استخلاف ابوبکر است، و امامت عثمان رضی الله عنه به شورای صحابه است و به فرمان عُمَر و باز امامت علی رضی الله عنه هم حق است، از بهر آن که وقت شوری اتفاق بر هر دو افتاد بر عثمان و علی، چون عثمان را پیش کردند وی معین گشت امامت را، چون عثمان شهید شد علی معیّن گشت به همان شورای اول رضوان الله علیهم اجمعین»[2].
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به علی رضی الله عنه گفت: «قال النبیُّ ص لِعَلِیٍّ رضی الله عنه : هذان سَیَّدا کُهولِ أهلِ الجَنَّةِ مِنَ الأوَّلینَ وَالآخِرینَ إِلاّ النّبینَ واَلمُرسَلینَ» (یعنی ابابکر و عُمَر رضی الله عنهما ) «فَأَخبَرَ أَنَّهُما خَیرُ النّاسِ بَعدَ النّبیّین». و این خبر حجتی قاطع است، چون ابوبکر و عُمَر سیّدان اهل بهشتند از اولین و آخرین مگر نبیّان و مرسلان، و آن ولی یا از اولین باشد یا از آخرین و لا محاله ابوبکر و عُمَر رضی الله عنهما سیّد وی باشند و محل این سیدان کمتر از انبیاء است، محال باشد که محل آن ولی برتر از انبیاء باشد»[3].
در باب سیزدهم فضیلت هر یک از خلفاء چنین آمده است:
«گفتیم که صحابه مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را بد مگویید که ایشان اعوان دینند و ناصر مصطفی خصوصاً امیرالمؤمنین أبیبکرالصدّیق رضی الله عنه که صاحب غار است و رفیق سفر و حضر است و تن و مال و فرزند خویش فدای مصطفی صل الله علیه و آله و سلم کرد و ضجیع[4] او است اندر گور، و آن کس است که مصطفی صل الله علیه و آله و سلم فرمود: ما طَلَعَتِ الشَّمسُ ولا غَربَت علی ذی لهجةٍ بَعدَ النبیّینَ أفضلَ مِن أبی بَکرٍ»[5].
و اندر عُمَر رضی الله عنه طعن مکنید که هم بر پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم است، و خدای عزّ وجَّلَ اسلام را به وی عزیز کرد و عادل است و فاروق است، فَرَّقَ بینَ الحقّ والباطِلِ.[6] و مصطفی صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ما فی السّماءِ مَلَکٌ إلاّ وهُوَ یُوَقِّرُ عُمَرَ بنَ الخطّابِ وما فی الأرضِ شَیطان إلاّ وهُوَ یَفِرُّ مِن عُمَرَ»[7].
و گفتیم: اندر عثمان رضی الله عنه طعن مکنید که داماد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم است به دو دختر، و صاحب بئر رومه است صاحب جیش عُسرَة است و مصطفی فرمود که: «إنَّ الملائکَةَ فی السّماءِ تَستَحیی مِن عُثمانَ» پس ما را گفتند: شما ناصبیاید و دشمن اهل بیتید و ما از این بیزار و دشمن اهل بیت نزدیک ما کافر.
باز روی به ناصبیان آوردیم و گفتیم: اهل بیت را بد مگویید خاصه علی رضی الله عنه را که پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود مر علی را: «أَنْتَ مِنّی بمَنْزلةِ هارونَ مِن مُوسی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی»[8].
و نیز فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلِیٌّ مَولاه»[9]. صاحب ذوالفقار و شمشیر دین بود و زوج البتول بود و پدر شپیر و شپر[10] بود، و آن بود که مصطفی صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «یا عَلِیُّ لا یُحِبُّکَ إِلاّ مُؤمِنٌ تُقِیٌّ ولا یُبغِضُکَ إلاّ مُنافِقٌ شَقِیٌُُّ»[11]. و مر فاطمه را گفت: «هِیَ بضعةٌ مِنّی»[12]. و مر حسن و حسین رضی الله عنهما را گفت: «الحسنُ والحسینُ سَیَّدا شبابِ أهلِ الجَنَّةِ وأبوُهُما خیرٌ مِنهُما»[13].
و چون با ایشان این مناظره کردیم ما را رافضی خواندند[14].
4- ترس مؤمن از سرانجام کار خویش
مؤمن از سرانجام کار خویش میترسد که آیا از صالحان است یا از مشرکان...؟!
چنانکه ابوبکر و عُمَر رضی الله عنهما که از عَشَرَة مُبَشَّره بودند و به آنان وعده بهشت داده شده بود باز از پایان کار خود هراس داشتند.
«والروایات الّتی جاءَت فی خَوفِ المُبَشَّرِینَ مِن قَولِ أبی بَکرٍ رضی الله عنه : لَیتَنیِ کُنتُ تَمرَةً یَنقُرُها[15] الطَیرُ. و قَولُ عُمَر رضی الله عنه : یا لَیتَنی هذا التبنُ، لَیتَنی لَم أک شیئاً»[16].
علی فرموده است: «العمرفَةُ، أَنَّ ما تَصورَ فِی وَهمِکَ فاللهُ بِخِلافِهِ». گفت: هرچیزی که در سر تو صورت بندد حق تعالی خلاف آن است»[17].
در حقیقت آنچه به فکر و اندیشۀ آدمی برسد، تعریفی برای خدا نیست و خداوند بالاتر از تعریف و توضیح انسانی است.
ابوبکر که برترین امّت است با ایمان و یقین قلبش بر دیگران برتری یافت و صدّیق امت شد.
«فَقَد وَرَدَ الخبرُ عَنِ النّبی ص فی أبی بَکرٍ رضی الله عنه ؛ أنَّهُ لَم یُفَضَّلکُم بِکَثرِةِ صَومٍ أو صَلوةٍ وَلکِن بِشَیءٍ وَقَرَ فی صَدرِه. ای فی قَلبِهِ»[18].
«از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در بارۀ ابوبکر روایت شده است که: او با روزه و نماز زیاد بر شما برتری نیافت بلکه (این برتری) با چیزی است که در سینه یعنی قلبش جای گرفته است».
عُمَر آنچنان شیفته اسلام است که به هیچ وجه کمترین زیان مسلمانان را نمی پذیرد و از این نظر است که در جریان صلح حُدیبیّه زبان به اعتراض میگشاید:
«باز گفت چون امیرالمؤمنین عُمَر رضی الله عنه را حمیّت مسلمانی غلبه کرد و چون مصطفی صل الله علیه و آله و سلم به حدیبیه آمد تا به مکه اندر آید. و حدیبیه موضعی است به کنارۀ حَرَم، کافران حرم مکه او را باز داشتند از اندر آمدن به مکه و با وی صلح کردند که دیگر سال باز آید و عمره را قضا کند و سه روز مکه را خالی کنند تا وی اندر آید و عمرۀ خویش را قضا کند و مرادهای خویش به تمامی به جای آرد و باز گردد. مصطفی صل الله علیه و آله و سلم به صلح اجابت کرد. چون عُمَر بدانست که صلح خواهد کرد حمیّت و صلابت اسلام بر وی غلبه کرد پیش ابوبکر صدّیق آمد و گفت: یا أبابکر نه وی پیغمبر خدای است؟ گفت: بلی. گفت: نه ما مسلمانیم؟ گفت: بلی. گفت: نه حق تعالی وعده خویش را راست خواهد کردن که فرموده است: ﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ﴾؟ [الفتح: ۲۷]. ابوبکر گفت: بلی. گفت: پس این (ذل) صلح کردن چراست؟ ابوبکر رضی الله عنه مر او را گفت: یا عُمَر آنجا رو که علامت است و هم آنجا بایست. یعنی تو و ما کهترانیم[19]، ترا با اعتراض کردن کار نیست، ما را طاعت باید داشتن و خاموش بودن. پس عُمَر رضی الله عنه را صبر نمود. بیامد به خدمت مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و همان سخنها که با ابوبکر گفته بود با مصطفی بگفت. پس مصطفی صل الله علیه و آله و سلم فرمود که: من بنده خداوندم عزَّ وَجَلَّ و رسول وَیم و امر او خلاف نکنم. یعنی این صلح به امر خدای تعالی میکنم و خدای عزّ وجلّ مرا ضایع نگذارد. پس ترا اعتراض نرسد که اعتراض بر حق تعالی باشد.
باز گفت: چون عُمَر رضی الله عنه مغلوب بود اندر حمیّت دین پای از حدّ ادب بیرون نهاد و حق تعالی مر او را معذور داشت. نبینی که عذاب و ملامت نیامد. پس عُمَر گفت: از پس آن همواره روزه همی داشتم و صدقه همی دادم و بنده (را) آزاد همی کردم از آنچه آن روز حدیبیه کرده بودم اومید داشتم که جز خیر نباشد از بسیاری کفّارت که کرده بودم»[20].
اعتراض بر انگیخته از ایمان عُمَر این نکته را به ما میآموزد که باید فرمانروایان اسلامی به مخالفان و منتقدان اجازه دهند که نظراتشان را بیان کنند زیرا در برخورد آراء و عقاید است که حقایق روشن میشوند و تسامح در این راه، به دیکتاتوری و استبداد میانجامد.
[1] - خلاصۀ شرح تعرف – بر اساس نسخه منحصر به فرد مورّخ 713 هجری – به تصحیح دکتر احمد علی رجایی – انتشارات بنیاد فرهنگ ایران 85- صفحه 7.
[2] - خلاصه شرح تعرّف – 139.
[3] - خلاصه شرح تعرّف 180،181.
[4] - ضجیع: همخوابه، هم گور.
[5] - خورشید پس از پیامبران بر سخنگویی بهتر از ابوبکر طلوع و غروب نکرد.
[6] - حق و باطل را از هم جدا کرد.
[7] - «در آسمان فرشته ای نیست جز اینکه عُمَر را بزرگ می دارد و در زمین شيطانی نیست جز اینکه از عُمَر می گریزد یا یَفِرُّ مِن ظِلَّ عُمَر یعنی از سایه عمر می گریزد».
شيخ آلباني گفته است: این حدیث موضوع و ساختگی است. (نگا: حديث: 5118، ضعيف الجامع». (مُصحح)
[8] - تو برای من بمنزله هرون برای موسي هستی جز اینکه بعد از من هیچ پیامبری نمی آید.
[9] - من دوست هر کس باشم علی هم دوست اوست. شیعه مولی را به ولی امر معنی کرده است.
[10] - شبیر و شبر.
[11] - ای علی! جز مؤمن پرهیزگار ترا دوست ندارد و غیر از منافق بدکار دشمن تو نیست.
[12] - او پاره ای از تن من است.
[13] - حسن و حسین، سروران جوانان بهشتی هستند و پدرشان از آنان بهتر است.
[14] - خلاصه شرح تعرّف – 114-115.
[15]- کاش خرمایی بودم که پرنده آن را بر می داشت.
[16] - کاش من این کاه بودم، کاش من چیزی نبودم. در متن عربی یا لیتنی کُنتُ هذه النبتةَ و در شرح تعرّف لیتنی هذهِ النبتةُ آمده است.
خلاصه شرح تعرف/23.
[17] - خلاصه شرح تعرف/155.
[18] - خلاصه شرح تعرف/209.
[19] - کهترانیم: کوچکترانیم.
[20] - خلاصه شرح تعرف-380-381-382.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر