شيخ ابو محمد بن عبدالله بن ابو زيد در آخر كتاب عقيدهاش بيان داشته كه بهترين زمان و دوران مربوط به كساني است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را ديده و به او ايمان آوردهاند سپس كساني هستند كه بعد از آنها آمدهاند. برترين اصحاب خلفاي راشدين هدايت يافته ابوبكر و عمر و عثمان و علي بودهاند حال سؤال اين است كه دليل فضيلت و برتري ابوبكر بر عمر، عمر بر عثمان و عثمان بر علي چيست؟ و هنگامي كه اين مسئله معلوم شد آيا عقوبت كسي كه مفضول را بر فاضل برتري دهد واجب است؟ از شما ميخواهيم بصورت مفصل اين مسئله را برايمان بيان داريد. ان شاء الله نزد خدوند مأجور خواهيد بود.
شيخ الاسلام اينگونه جواب ميدهد:
الحمد لله رب العالمين. تفضيل ابوبكر بر عمر سپس عمر بر عثمان و علي بين امامان مسلمين كه به امامت در علم و دين مشهورند اعم از اصحاب و تابعين و تابع تابعين مورد اتفاق است. اين امر مذهب مالك و اهل مدينه و ليث بن سعد، حماد بن زيد و حماد بن سلمه و امثال آنها از اهل عراق و همچنين مذهب شافعي و احمد و اسحاق و ابوعبيد و باقي ائمه مسلمين كه در ميان امت اعتبار و مقام علمي و ديني دارند ميباشد و امام مالك اجماع اهل مدينه را در اين مورد نقل ميكند و ميگويد: از افرادي كه مورد اقتدا هستند كسي را نيافتم كه در تفضيل ابوبكر و عمر ترديد داشته باشد اين امر از امير المؤمنين علي بن ابي طالب رضی الله عنه نيز مشهود است. در صحيح بخاري از محمد بن حنيفه روايت است كه گفت: به پدرم گفتم: پدر عزيزم بهترين مردم بعد از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم چه كسي ميباشد؟ فرمود: فرزندم مگر نميداني؟ گفتم: خير. جواب داد: ابوبكر. گفتم بعد از او چه كسي ميباشد؟ فرمود: عمر.
اين امر از علي بن ابي طالب از هشتاد طريق روايت كردهاند كه بر منبر كوفه قرار گرفته و ميگفت: هرگاه در مورد نفري به من خبر دهند كه مرا بر ابوبكر و عمر تفصيل داده حد افترا را بر او جاري ميكنم. پس هرگاه كسي او را بر ابوبكر و عمر برتري ميداد به مقتضاي سخنش هشتاد شلاق بر او جاري ميكرد. سفيان ميگفت: هركس علي را بر ابوبكر و عمر تفضيل دهد شأن و مقام مهاجرين را پايين آورده است. فكر نميكنم با چنين اوضاعي عملي از او به سوي خداوند بالا رود. اين تفضيل را ترمذي و ديگران از پيامبر صل الله علیه و آله و سلم روايت كردهاند: «يَا عَلِيُّ هَذَانِ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنْ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ إِلَّا النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ» (اي علي اين دو نفر سيد و رهبر مرداني از اهل بهشت هستند كه در سن پيري مردهاند از اول تا به آخر مگر كساني كه نبي و يا رسول پروردگار بودهاند.) در صحيحين و كتابهاي صحيح ديگر از ابو سعيد و ابن عباس و جندب بن عبدالله و ابن زبير روايت است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ ابابكرخَلِيلًا وَلَكِنْ صَاحِبُكُمْ خَلِيلُ اللَّهِ» (اگر خليلي از ميان اهل زمين برمي گرفتم ابوبكر را خليل خويش قرار ميدادم اما رفيق شما خليل خداوند است.) در صحيح روايت است رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در حاليكه بر منبر قرار داشت فرمود: «إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَي فِي صُحْبَتِهِ وَ ذات يده أَبُو بَكْرٍ لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ ابابكرخَلِيلًا وَلَكِنْ صَاحِبُكُمْ خَلِيلُ اللَّهِ اَلا لَا يَبْقَيَنَّ فِي الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلَّا خَوْخَةُ أَبِي بَكْرٍ» (در دوستي و مال از ابوبكر بيشتر از هركس امين هستم در صورتي كه از اهل زمين خليلي برمي گرفتم ابوبكر را خليل خويش قرار ميدادم آگاه باشيد همه درهاي رو به مسجد جز دروازه ابوبكر بسته شود.) اين حديث صراحت دارد به اينكه از ميان انسانها هيچ فردي استحقاق خليل بودن را براي رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ندارد و در صورتي كه فردي استحقاق اين را داشته باشد آن ابوبكر صديق خواهد بود و اين ميرساند كه نزد رسول خدا كسي از او افضلتر و محبوبتر نيست و همچنين از عمرو بن عاص رضی الله عنه در صحيح روايت است كه به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: محبوبترين مردم پيش تو چه كسي است؟ فرمود: عائشه. آنگاه سؤال را ادامه داد و گفت: از مردان چه كسي؟ فرمود: پدرش.
و همچنين در صحيح موجود است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم به عائشه فرمود: «ادعى لي أباك وأخاك، حتى أكتب لأبي بكر كتابًا لا يختلف عليه الناس من بعدي، ثم قال: يَأْبَي اللّه والمؤمنون إلا أبا بكر» (پدر و برادرت را پيشم بياور. تا براي ابوبكر چيزي بنويسم تا بعد از من در موردش دچار اختلاف نگردند. آنگاه فرمود خداوند و مؤمنان جز به ابوبكر رضايت نميدهند.) و همچنين در صحيح روايت است كه زني به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم گفت: اي رسول خدا به من خبر بده اگر آمدم و تو را نيافتم(مقصود مرگ است) به چه كسي رجوع نمايم؟ فرمود: «فَأْتى أبا بكر» (پيش ابوبكر برو.) و در سنن آمده كه فرمود: «اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ» (بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا نماييد.) و در صحيح روايت است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم هنگامي كه در سفر بود فرمود: «إِنْ يطع القوم أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ يَرْشُدُوا» (اگر قومي از ابوبكر و عمر اطاعت نمايند هدايت مييابند.) و در سنن روايت است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «رأيت كأني وضعت في كفة والأمة في كفة، فَرَجَحتُ بالأمة، ثم وضع أبو بكر في كفة والأمة في كفة، فرجح أبو بكر، ثم وضع عمر في كفة والأمة في كفة، فرجح عمر» (ديدم كه مرا در يك كفه و امت را در كفه ديگرش نهادند بر امت ترجيح يافتم آنگاه ابوبكر را در كفه اي و امت را در كفه ديگر گذاشتند و ابوبكر برتري يافت سپس عمر در كفه اي و و امت در كفه ديگر گذاشته شد و عمر برتري يافت.) و در صحيح موجود است كه ابوبكر و عمر در بينشان بحثي پيش آمد، ابوبكر از عمر عذرخواهي كرد ولي ايشان عذر او را نپذيرفت آنگاه ابوبكر به نزد پيامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و جريان را بازگو نمود، فرمود: «اجلس يا أبا بكر، يغفر اللّه لك» (بشين اي ابوبكر خداوند تو را ميبخشد.) عمر از كار خويش پشيمان شد به منزل ابوبكر رفت او را نيافت سپس به نزد پيامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد ولي پيامبر ناراحت و خشمگين بود، گفت: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ كَذَبْتَ وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ صَدَقتَ وَوَاسَانِي بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُوا لِي صَاحِبِي مَرَّتَيْنِ فَمَا أُوذِيَ بَعْدَهَا»[1] (خداوند مرا به سوي شما مبعوث داشت در حاليكه مرا تكذيب كرديد و گفتيد: دروغ ميگويد اما ابوبكر گفت: راست گفتيد. و با جان و مال مرا حمايت كرد. آيا با اين حال شما اصحاب مرا رها خواهيد كرد؟ آيا اصحاب مرا رها خواهيد كرد؟ بعد از اين مرا آزار ندهيد.) بصورت متواتر در صحيح و سنن آمده است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم هنگامي كه مريض شد فرمود: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ مرتين، أو ثلاثًًًًا حتي قال:إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ»[2] (ابوبكر را دستور بدهيد براي مردم نماز بخواند و اين سخن را دو يا سه بار تكرار نمود تا اينكه فرمود: شما مثل همراهان يوسف هستيد به ابوبكر دستور دهيد كه نماز را با مردم انجام دهد.) و اين تخصيص دادن و تكرار و تأكيد نمودن در تقديم ابوبكر بر بقيه اصحاب علي رغم حضور عمر و عثمان و علي و ديگران بيانگر مقدم بودنش نزد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم به نسبت بقيه است. و در صحيح موجود است هنگامي كه عمر را جهت مراسم تغسيل و تكفين گذاشته بودند علي پسر ابي طالب در ميان ازدحام جمعيت خود را به جنازه رساند و آنگاه گفت: من اميدوارم كه خداوند متعال تو را با دو رفيقت قرار دهد، من بسيار از رسول خدا ميشنيدم كه ميگفت: «جِئْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَدَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَخَرَجْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»[3] (همراه ابوبكر و عمر آمدم، با ابوبكر و عمر داخل شدم، با ابوبكر و عمر بيرون رفتم.) و اين بيانگر ملازم بودن اين دو نفر با رسول خدا در ورود و خروج و رفتنهاست. به همين سبب مالك به هارون الرشيد هنگامي كه از منزلت ابوبكر و عمر در نزد پيامبر جويا شد گفت: [منزلتهما منه في حياته كمنزلتهما منه بعد مماته] (مكان و منزلت آنها نزد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در زمان حياتش به مانند منزلت و مقامشان نزد او بعد از مرگش بود.) آنگاه هارون به مالك گفت: مرا شفا دادي اي مالك و اين بيانگر اين است كه آنها در ميان اصحاب به نسبت رسول خدا اختصاص خاص داشتهاند و همراهيشان در كارهاي آشكار و نهان با رسول خدا از جمله چيزهايي است كه هر فرد عالم به احوال و اقوال و افعال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و سيرت و روشش با اصحاب آن را ميداند، و به همين خاطر هيچيك از كساني كه عالم به سيرت و اخلاقش هستند در اين امر نزاع و اختلاف ننمودهاند و تنها و تنها كساني اين امر را نفي ميكنند يا در آن توقف مينمايند كه به حقيقت امورات رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آگاه نيستند هر چند در ميانشان افرادي باشند كه از كلام و فقه و حساب بهره اي هم داشته باشند يا اينكه گاهاً احاديث جعلي و دروغ را كه با اين امورات معلوم در تناقض ميباشد را شنيدهاند و دچار توقف و يا ترجيح دادن غير ابوبكر شدهاند.
اين مسئله همچون بسياري از مسائل معلوم و شناخته شده نزد اهل علم به سنت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ميباشد گرچه ديگران در آنها شك نمايند يا آن را نفي كنند مانند احاديث متواتر نزد اهل علم در مورد شفاعت و حوض رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و خارج شدن صاحبان گناهان كبيره از آتش و همچنين احاديث متواتر در مورد صفات و قدر و علو پروردگار و ديدنش و ديگر اصولي كه در موردش صاحبان علم به نسبت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم متفق هستند هر چند آن را ديگران نميدانند همانگونه كه حكم به شفعه و سوگند دادن مدعي عليه و رجم كردن زناي محصن و نصاب را در مورد دزدي معتبر دانستن و امثال اين احكام را كه نزد خواص اهل علم متواتر است در حاليكه صاحبان بدعت با آنها مخالفت مينمايند.به همين مناسبت ائمه اسلام بر اهل بدعت بودن كساني كه با اين اصول مخالفند اتفاق دارند بر خلاف كسي كه در مسائل اجتهادي كه به درجه تواتر در سنن نرسيده است با آن مخالفت نمايد چنانكه در مورد اينكه آيا بر اساس يك شاهد و سوگند حكم شود و در مسائل ديگري چون قسامه و قرعه و مسائلي از اين قبيل اختلاف نمودهاند.
اما در مورد عثمان و علي مسئله اينگونه نيست بلكه در آن نزاع و اختلاف وجود دارد. سفيان ثوري و جمعي از اهل كوفه علي را بر عثمان ترجيح دادهاند، سپس سفيان و ديگران از آن برگشتهاند. بعضي از اهل مدينه در مورد عثمان و علي توقف نموده و اين مسئله يكي از دو روايت موجود از مالك ميباشد كه در روايت ديگر قول به تقديم عثمان بر علي نموده است همانگونه مذهب بقيه ائمه چون شافعي و ابو حنيفه و اصحابش و احمد بن حنبل و اصحاب او و امامان ديگر غير از اينها نيز همين ميباشد. تا جاييكه در مورد اينكه آيا معتقد به تفضيل علي بر عثمان را اهل بدعت بدانيم يا نه با همديگر اختلاف كردهاند، كه هر دو نظر آن از احمد روايت شده است و ايوب سختياني و احمد بن حنبل و دارقطني گفتهاند كه: هركس علي را بر عثمان ترجيح دهد از منزلت و مقام مهاجرين و انصار كاسته است. و ايوب امام اهل سنت و امام اهل بصره است. مالك در موطأ از او روايت كرده است در حاليكه از اهل عراق روايت ننموده است. نقل است كه از مالك در مورد روايت كردنش از او سؤال شد جواب داد: من از هيچ فردي روايت نكرده ام مگر اينكه ايوب بر او افضل باشد. ابوحنيفه يك بار او را به ياد آورد و گفت: من در حالي ايوب را ديدم كه بر نشيمنگاهش در مسجد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نشسته بود و هرگاه او را به ياد ميآورم پوست بدنم به حركت در ميآيد.
دليل بر فضيلت عثمان روايتي است كه از ابن عمر در صحيحين آمده كه فرمود: ما در زمان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در مورد فضيلت افراد بحث ميكرديم. در اول ابوبكر و سپس عمر و بعد از وي عثمان را بيان ميداشتيم. و در بعضي از طرق آمده است كه اين كار ما به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نيز ابلاغ شد ولي ايشان آن را انكار ننمود.
و همچنين با نقل صحيح در صحيح بخاري و غير بخاري ثابت است آن هنگام كه امير المؤمنين شوراي را براي انتخاب خليفه بعد از خود برگزيد اعضاي آن شش نفر بودند. از عثمان، علي، طلحه، زبير، سعد و عبدالرحمن بن عوف تشكيل شد و سعيد بن زيد را كه يكي از افراد ده گانه اي كه به آنها مژده بهشت داده شده بود را داخل در آن شورا نكرد. ايشان از قبيله بني عدي- قبيله عمر- بود و در مورد پسرش عبدالله گفت: عبدالله با شما حضور خواهد داشت ولي در مسئله خلافت حق انتخاب كردن و يا شدن را ندارد و وصيت نمود بعد از مرگش تا زماني كه شورا بر انتخاب يك نفر اتفاق خواهند كرد صهيب امامت نماز را در دست خواهد داشت. هنگامي كه عمر دار فاني را وداع گفت اعضاي شورا نزد منبر اجتماع نمودند. طلحه اظهار داشت: در اين امر براي من چيزي نخواهد بود اينكار برازنده عثمان است. زبير هم گفت: من هم چيزي را نميخواهم و لايق به آن علي است و سعد نيز ابراز داشت براي من نيز در اين كار علاقه اي نيست بلكه آن را به عبدالرحمن بن عوف ميسپارم با اين كار سه نفر از دور خارج شدند و سه نفر باقي ماندند. لذا با همديگر اجتماع نمودند. عبدالرحمن بن عوف گفت يكي از ما خارج شود و يكي هم سرپرستي را به عهده بگيرد. عثمان و علي سكوت كردند. عبدالرحمن بن عوف گفت: من خارج شدم. روايت است كه گفت: [عليه عهد اللّه وميثاقه أن يولي أفضلهما] (عهد و پيمان خدا بر او باشد كه افضل آنها را انتخاب كند.) بعد از آن عبدالرحمن بن عوف سه شبانه روز با مهاجرين و انصار و تابعين و مادران مؤمنان و اميران شهرها و نواحي(چون همه آنها در مدينه بودند و همراه عمر حج كرده و شاهد مرگش بودند) مشورت نمود. سرانجام عبدالرحمن بن عوف گفت: من سه شبانه روز خواب به چشمانم نرفته است در روز آخر به عثمان گفت: در صورتي كه سرپرستي را به تو بسپارم عهد و پيمان خداوند بر تو است كه عادلانه رفتار كني و در صورت انتخاب علي، بايد سخنش را شنيده و دستورش را اطاعت نمايي. گفت: بلي درست است.آنگاه همين امر را با علي در ميان گذاشت كه عهد و پيمان خداوند بر تو خواهد بود اگر تو را برگزينم به عدل رفتار و در صورت انتخاب عثمان دستورش را شنيده و اطاعتش كن. گفت: آري درست است. سپس گفت: من مردم را ديده و با آنها مشورت نموده ام حاضر به گذشت و عدول از عثمان نيستند بلافاصله بعد از آن علي و عبدالرحمن و بقيه مسلمانان به رضايت و اختيار بدون اينكه عطا و بخشش موجب رغبتشان باشد و يا ترس موجب پيمانش باشد بيعت كردند. اين كار نشان دهنده اجماع مسلمانان در آن هنگام بر تقدم عثمان بر علي است به همين سبب ايوب و احمد بن حنبل و دارقطني گفتهاند هركس علي را بر عثمان مقدم بدارد از منزلت و شأن مهاجرين و انصار كاسته است و در صورتي عثمان شايستگي تقدم را نداشته و آنها او را مقدم داشته باشند از دو حال خارج نيست يا اينكه به فضل و بزرگواريش جاهلند و يا اينكه به واسطه تقدم مفضول بدون هيچ ترجيح ديني ظلم كردهاند و هركس آنها را به جهل يا ظلم منتسب نمايد به تحقيق كه از شأن و مقامشان كاسته است.
اگر اهل ظن و گمان اظهار دارند كه عثمان را به خاطر بخل و حسادتي كه در دل بعضيها نسبت به علي موجود بود مقدم داشتند دارندگان بعض و حسادت دروني صاحب قدرت و شوكت بودند و امثال اين گفتهها را كه اهل هوا ابراز ميدارند به تحقيق با اين سخنان آنها را عاجز از قيام به حق دانسته و اهل باطل را حاكم و مسلط بر اهل حق پنداشتهاند اين در حالي است كه مسلمانان در آن هنگام در قدرتمندترين حالات ممكن بودند، هنگامي كه عمر وفات يافت اسلام در چنان قوت و عزت و ظهور و اجتماع و ائتلافي بود كه هرگز آن را به خود نديد و عمر اهل ايمان را عزت بخشيد و صاحبان كفر و نفاق را ذليل و خوار نمود و كسي كه كمترين شناخت را نسبت به آن هنگام داشته باشد اين امر بر او پوشيده نخواهد ماند.
آري در چنين حالي اگر كسي آنها را به جهل و يا ظلم و ناتوان از قيام نمودن به حق قلمداد نمايد شأن و منزلت آنها را كاسته و بهترين امتي را كه خداوند به خوبيشان شهادت داده بر خلاف واقع تصور ميكند و اين امر جزو اصول مذهب رافضه است كسي كه بناي رافضي را بنا نهاد يك يهودي بود كه منافقانه اسلام را اظهار نمود و براي جاهلان دسيسهها چيد و با آن اصل ايمان را نشانه رفت به همين مناسبت رفض بزرگترين دروازه نفاق و الحاد ميباشد. اول يك فرد را وادار به توقف نموده سپس از او يك مفضله ميسازد كه به فضيلت علي معتقد است آنگاه او را تبديل به يك فحاش ميكنند و سرانجام از او اهل غلو و افراط و در نهايت منكر و اهل تعطيل ميشود به همين خاطر رهبران زنادقه از اسماعيليه و نصيريه و انواعشان اعم از قرامطه و باطنيه و درزيه و امثال اينها از انواع طوايف زنديق و نفاق به آنها ملحق ميشوند.
چون ايراد گرفتن و جريحه دار كردن بهترين دورانها (كساني كه مصاحب و همدم رسول خدا بودهاند) ايراد گرفتن از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم است چنانكه مالك و ديگران از ائمه مسلمين بيان داشتهاند. اصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را مورد طعن و ايراد قرار ميدهند تا كساني بگويند مردي نادرست داراي همراهان و اصحاب بدكار است و اگر صالح ميبود ياراني از صالحان ميداشت!!!
و همچنين اينان همان كساني هستند كه قرآن و اسلام و شريعت پيامبر صل الله علیه و آله و سلم را نقل كردهاند و همان كساني هستند كه فضايل علي و ديگران را اظهار داشتهاند؛ طعنه زدن به آنها باعث خواهد شد كه به آنچه برايمان نقل كردهاند اعتماد نداشته باشيم و در اين هنگام نه براي علي و نه براي هيچ فرد ديگري فضيلتي ثابت نخواهد شد. رافضه جاهل و فاقد عقل و نقل و دين و دنياي كه در آن منصور گردند ميباشند چون اگر يك ناصبي كسي كه علي را مبغوض ميدارد و به فسق و كفر او معتقد است (چون خوارج و كسان ديگر) از آنها بخواهد كه ايمان و فضل علي را ثابت كند قادر به اين كار نخواهد شد بلكه مغلوب خوارج خواهند گرديد چون فضايل علي را اصحاب نقل نمودهاند همان كساني كه مورد طعن و ايراد روافضند لذا فضيلت معلوم و آشكاري بصورت تعيين برايش ثابت نخواهد شد. وقتي كه آنها در مورد بعضي از خلفا اظهار ميدارند كه هدفشان رياست بود و به خاطر آن جنگيدند و نسبت به آنها افترا ميبندند، طعن و ايراد خوارج در مورد علي به همان صورت و بيشتر از آن به نسبت كسي كه ديگران بدون جنگ و قتال از او اطاعت كردند درست تر جلوه مييابد اما رافضه جاهلند و نميدانند و پيرو زنادقه ميباشند. قرآن در جاهاي زيادي از اصحاب به نيكي ياد ميكند چنانكه ميفرمايد: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾ [التوبة: 100] «پيشي گيرندگان آغازين از مهاجر و انصار و كساني كه به نحو احسن از آنها پيروي كردند خداوند از آنها راضي و آنها نيز از پروردگار خويش راضي هستند.» و ميفرمايد: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [الحدید: 10] «كساني كه قبل از فتح انفاق كرده و جنگيدند با كساني كه بعد از فتح ايمان آورده و با جان و مال جهاد كردند مساوي نيستند و به درجات از آنها جلوترند و همگي را پروردگار وعده نيكو داده است.» و ميفرمايد: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ﴾ [الفتح: 29] «محمد پيامبر خداست و كساني كه با او هستند بر كافران سختگير و با همديگر مهربانند. آنان را در ركوع و سجود ميبيني. فضل و خشنودي پروردگار را خواستارند. علامت آنان بر اثر سجود در چهره هايشان است اين صفت ايشان است كه در تورات و مثَل آنها در انجيل چون زراعتي است كه جوانه خود را برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاي خود بايستند و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان كافران را به خشم در اندازد.» و ميفرمايد: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾ [الفتح:18] «به راستي خداوند هنگامي كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت كردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهايشان بود باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آنها پاداش داد.»
و در صحيح مسلم از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ثابت است كه فرمود: «لَا يَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ بَايَعَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (آنهايي كه زير درخت با رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بيعت كردند هيچكدامشان وارد آتش نميگردند.) و در صحيحين از طريق ابوسعيد روايت است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنْفَقَ أَحَدُكُمْ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلَا نَصِيفَهُ» (به اصحاب من ناسزا مگوييد قسم به كسي كه جانم در دست اوست اگر يكي از شما به اندازه كوه احد طلا انفاق نمايد به يك مد يا نصف انصاف آنها نميرسد.) و در صحيح از طريق مختلف روايت است كه فرمود: «خيْرُ القرون القرن الذي بُعِثْتُ فيهم، ثم الذين يَلُونَهُمْ، ثم الذين يَلُونَهُم» (بهترين دوران زماني است كه من در آن مبعوث شده ام سپس كساني كه به دنبال آنها ميآيند و سپس كساني هم كه به دنبال آنها ميآيند.) اين احاديث مشهور بلكه در مورد فضايل اصحاب و ثناي آنها و برتري دادن قرنشان بر قرون بعدي متواتر ميباشد. طعنه زدن و ايراد گرفتن بر آنها، طعنه به قرآن و سنت است و به همين دليل مردم در مورد تكفير رافضه سخن گفتهاند كه در جاي ديگر آن را مبسوط بيان داشته ايم. والله تعالي اعلم.
س: نفري به سنت متمسك است و در تفضيل سه خليفه اولي بر علي دچار ترديد است چون رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در مورد علي فرموده است: «أنت مني وأنا منك» (تو از من و من از تو هستم.) و همچنين فرموده: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[4] (نسبت تو به من چون نسبت هارون به موسي است.) و همچنين فرموده است: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ…»[5] (پرچم را به دست كسي ميدهم كه خدا و رسولش را دوست دارند…) و ميفرمايد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[6] (هركس من مولاي او هستم علي نيز مولاي اوست.) «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ…»[7] (بار الها كسي كه او را دوست ميدارد دوست بدار و با كسي كه با او دشمني ميكند دشمن باش.) و ميفرمايد: «أذكِّركُم اللّه في أهل بيتي» (شما را در مورد اهل بيتم متذكر ميشوم.) در سوره آل عمران آيه 61 خداوند ميفرمايد: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ...﴾ «بگو بياييد تا فرزندانمان و شما نيز فرزندانتان را فرا خوانيم…» و ميفرمايد: ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ﴾ [الإنسان: 1] «هر آينه مدتي بر آدمي آمده است» و ميفرمايد: ﴿هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمۡ﴾ [الحج: 19] «اينها دو دشمن هستند كه بر سر پروردگارشان با همديگر ميجنگند.»
ج: در آغاز به نكته اي بايد توجه نمود و آن اينكه: هنگامي يك فضيلت براي يك نفر اثبات ميشود كه مانندش در ديگري وجود ندارد در صورت وجود شرايط مساوي دارنده صفت برتر است ولي داشتن فضائلي كه ديگران نيز داراي آن هستند موجب فضيلت نميباشد.
و حال كه چنين است فضايلي كه ابوبكر صديق رضی الله عنه را از ديگران متمايز كرده است خاص اوست وديگران فاقد آن ميباشند، در حاليكه فضايل علي از جمله امورات مشتركي ميباشدكه ديگران نيز واجد آن هستند، رسول الله صلي الله عليه وسلم در مورد صديق ميفرمايد: «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا من اهل الارض خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خليلاً»[8] (در صورتي كه از اهل زمين خليلي برمي گرفتم ابوبكر را يار صميمي خويش قرار ميدادم.) و ميفرمايد: «لَا يبْقي فِي الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلَّا سدت الا خَوْخَةَ أَبِي بَكْرٍ»[9] (همه درهاي رو به مسجد را بستند تنها دروازه ابوبكر را باز گذاشتند.) و ميفرمايد: «إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَي فِي صُحْبَتِهِ وَ ذات يده أَبُو بَكْرٍ»[10] (در دوستي و مال از ابوبكر بيشتر از هركس امين هستم.) اينها مجموعاً سه خصوصيتي هستند كه هيچ فردي در آن با او مشترك نيست. يكي دال بر اين است كه رسول خدا آنگونه كه نسبت به ابوبكر در جان و مال احساس امنيت داشته از كسي ديگر نداشته است. بعضي از دروغگويان خواستهاند با جعل حديث مسدود ننمودن در را براي علي هم ثابت كنند ولي موضوع ساختگي ياراي مقابله با صحيح را ندارد و اين امر مخصوص ابوبكر صديق است.
در سومي اظهار ميدارد كه هيچ بشري استحقاق خليلي را در صورت امكان جز ابوبكر نداشته است و در صورتي كه ديگران از او برتر بودند نسبت به اين امر شايستگي بيشتري ميداشتند. و همچنين منسوب كردن ابوبكر بر امامت نماز در مدت زمان مريضي از جمله خصايص و فضايل خاص اوست و به همين صورت سپردن امارت حاجيان در زمان حيات خويش به ابوبكر براي اينكه سنت را برپا دارد و آثار جاهليت را محو نمايد از جمله خصوصيات و ويژگيهاي اوست و همچنين فرمودهاش در حديث صحيح كه مسلم آن را روايت ميكند: «ادْعُ لي أَبَاكِ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ لِأَبِي بَكْرٍ كِتَابًا»[11] (به عايشه صديقه ميگويد: برادرت و پدرت را صدا بزن تا كتابي براي ابوبكر بنويسم.) و امثال اين احاديث كه بسيارند بيان كننده اين امرند كه در ميان اصحاب فردي مساوي و در مرتبه او نبوده است.
اما اينكه در مورد علي فرموده است: «أنت مني وأنا منك» همين مسئله را در مورد ديگران نيز بيان داشته است. آن را به عموم مسلمانان و و جماعت اشعريها نيز گفته است. پروردگار متعال ميفرمايد: ﴿وَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنَّهُمۡ لَمِنكُمۡ وَمَا هُم مِّنكُمۡ﴾ [التوبة:56] «به پروردگار سوگند ياد ميكنند كه از شما هستند در حاليكه از شما نيستند.» رسول الله -صلي الله عليه و سلم- ميفرمايد: «مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا» (هركس ما را فريب دهد از ما نيست.) كه مقتضي آن اين است هركس اين گناهان كبيره را ترك نمايد از ماست پس هر مؤمن كامل الايمان از پيامبر و پيامبر از اوست و همچنين پيامبر صل الله علیه و آله و سلم در مورد دختر حمزه ميفرمايد: «أنت مني وأنا منك» و به زيد ميفرمايد: «أنت أخونا ومولانا» (تو برادر ما و مولاي ما هستي.) اين امر اختصاص به زيد ندارد بلكه همه كساني را كه آزاد كرده است به همين صورت ميباشند.
و همچنين اين فرموده: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ…» صحيحترين حديث روايت شده در مورد فضيلت علي رضی الله عنه ميباشد كه بعضي از دروغگويان بر آن افزودهاند كه گويا ابوبكر و عمر در آغاز پرچم را گرفته و سپس فرار نمودهاند. در صحيح موجود است كه عمر رضی الله عنه گفت: [ما أحببت الإمارة إلا يومئذ] (من رياست را جز در آن روز دوست نداشتم.) اين حديث رد كننده موضع گيري نواصب در مورد علي ميباشد. در مورد توصيفي كه در اين فرموده در شان علي ذكر شده بايد گفت: اين مسئله تنها جزو خصايص او نيست بلكه هر مؤمن كامل الايماني خدا و رسولش را دوست ميدارد و خدا و رسولش نيز او را دوست ميدارند چنانكه ميفرمايد: ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾ [المائدة: 54] «خداوند به زودي قومي را برمي انگيزد كه آنها را دوست ميدارد و آنها نيز خداوند را دوست ميدارند.» حال آنكه اينها همان كساني هستند كه با امامت ابوبكر با مرتدين جنگيدند و در صحيح موجود است كه از رسول خدا سؤال شد كه: «أَيُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ عَائِشَةُ قال فمِن الرِّجَالِ قَالَ أَبُوهَا»[12]. (محبوبترين مردمان پيش تو چه كسي ميباشد؟ فرمود: عايشه. سؤال را در مورد مردان تكرار كردند: فرمود: پدرش. كه اين مورد جزو خصايص ابوبكر است.) اما در اين مورد فرموده است: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[13] (آيا راضي نيستي كه نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسي را داشته باشي.) رسول الله صل الله علیه و آله و سلم اين را هنگامي فرمود كه قصد عزيمت به غزوه تبوك را داشت و علي را نيز در مدينه جانشين كرده بود. بعضي گفتهاند به خاطر اينكه ايشان را مبغوض داشته او را جانشين نموده است. رسول الله صل الله علیه و آله و سلم هرگاه به جنگ ميرفت نفري از امتش را بعد از خويش جانشين قرار ميداد و اين كار را هنگامي انجام ميداد كه تعدادي از مؤمنان نيرومند و توانا در مدينه ميماندند، ولي در غزوه تبوك اجازه ماندن به هيچ فردي را نداد بنابراين جز افرادي كه معذور بودند يا گناهكار كسي باقي نماند. بنابراين چنين جانشيني نشانه ضعف بود لذا منافقين شروع به طعنه زدن به علي كردند به همين خاطر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم برايش بيان ميدارد كه من تو را به خاطر اينكه پيش من داراي نقايصي هستي جانشين نكردهام، چنانكه موسي هارون را جانشين خويش كرد در حاليكه او شريك رسالتش بود آيا تو به اين كار راضي نيستي؟ و آشكار است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم قبل از ايشان ديگراني را نيز جانشين كرده بود كه آنها نيز همگي چنين منزلتي را يافته بودند و اينكار از جمله خصوصيات علي نيست در صورتي كه اين جانشيني نشانه فضيلت بر ديگران بود ترسي بر علي نبود تا اينكه از ناراحتي گريه كند. از جمله چيزهايي كه بيانگر اين مسئله ميباشد اين است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجري ابوبكر را بر علي امير و سرپرست قرار داده است و در اينكه علي را بر ابطال عقد و قرار دادها با مشركين فرستاد به عنوان خصوصيت ويژه برايش محسوب نميگردد چون عادت بر اين منوال جريان داشت كه عقد قرار داد و ابطال آن را تنها ميبايست يكي از افراد اهل بيت انجام دهد لذا فردي از اهل بيت رامامور انجام آن مينمايد بنابر اين معلوم ميشود كه اين حديث بر اينكه او به منزله هارون از هر جهت باشد دلالت نميكند تنها شبههاي كه ايجاد ميكند اين است كه بر خلافت و جانشيني ايشان دلالت نمايد ولي باتوجه به اينكه اين امر مخصوص ايشان نبوده است مسئله روشن است.
رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ابوبكر را به ابراهيم و عيسي، و عمر را به نوح و موسي - عليهم السلام- هنگامي كه به مسئله اسراء و معراج اشاره ميكند تشبيه مينمايد و اين مورد به نسبت تشبيه كردن علي به هارون بزرگتر و مهمتر است ولي لازمهاش اين نيست كه ابوبكر و عمر به منزله آن پيامبران باشند بلكه تشبيه كردن چيزي به چيز ديگر به خاطر مشابهت در بعضي موارد است كه اين در قرآن و سنت و كلام عرب بسيار است.
اما در مورد اين فرموده: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ…»[14] (هركس من مولاي او هستم علي نيز مولاي اوست بار الها هركس او را دوست دارد دوستش بدار…) اين حديث در هيچكدام از كتابهاي مصدر بيان نشده است فقط ترمذي آن را در سننش آورده و آن هم تنها بخش نخستش را بيان داشته است «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» و قسمت اضافي بر آن در حديث وجود ندارد. از امام احمد در موردش سؤال ميكنند جواب ميدهد كه كوفيان آن را اضافه نمودهاند و بدون هيچگونه شكي ساختگي است و دلايل آن واضح ميباشد.
اول اينكه: حق غير از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم همدم و همراه هيچ فرد ديگري نيست چون در غير اين صورت فرد مذكور ميبايست چون رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در تمام اقوالش پيروي شود. در حاليكه اصحاب و حتي پيروان علي در مسائلي با او مخالفت نمودهاند كه نصوص هم موافق آنها بوده است چنانكه در مسئله عده زن حامله كه شوهرش مرده است اختلاف روي داد و قول علي صائب نبوده است.
ثانياً: «اللهم انصر من نصره...» (پروردگارا، را كمك كن هركس كه او را كمك ميكند) كه ادامه حديث قبلي است خلاف واقع است چنانكه كساني همراهش در جنگ صفين شركت كردند و پيروز نشدند و كساني ياريش نكردند و خوار و ذليل نشدند چنانكه سعد بن ابي وقاص فاتح عراق همراهش نجنگيد و همچنين ياران معاويه و بني اميه كه با او جنگيدند بسياري از سرزمينهاي كفر را فتح و خداوند پيروزي را نصيب آنها نمود.
ثالثاً: گفته «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ…» (بار الها كسي كه او را دوست ميدارد دوست بدار و با كسي كه با او دشمني ميكند دشمن باش.) مخالف با اصل اسلام است چنانكه قرآن بيان ميدارد مؤمنان علي رغم جنگيدن با هم و ظلم و ستمي كه بر هم روا ميدارند برادر همديگرند.
و همچنين در مورد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» از اهل حديث كساني چون بخاري و ديگران از آن ايراد ميگيرند و بعضي هم آن را حسن ميدانند و در صورتي كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آن را گفته باشد ولايت مخصوص به او را بيان نداشته است بلكه چيزي را كه ديگران نيز متصف به آنند را اعلام نموده است و آن همان ولايتي است كه همه مؤمنان به نسبت همديگر از آن برخوردارند. نقطه مقابل موالات معادات و دشمني است و بدون شك مؤمنان را نسبت به غير مؤمنان بايد دوست داشت و اين امر رد بر نظريه نواصب است.
و حديث بخشيدن و صدقه دادن انگشتري در نماز توسط علي به اتفاق اهل علم دروغ و جعلي است سبب آن نيز امر واضح و ثابت شده اي است كه در جاي خويش بصورت مشروح بيان گرديده است.
اما فرموده رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در روز غدير كه فرمود: «أذكِّركُم اللّه في أهل بيتي» (شما را در مورد اهل بيتم متذكر ميشوم.) تنها مخصوص علي نيست بلكه تمامي اهل بيت در آن مساوي هستند و دورترين مردم در عدم رعايت اين سفارش و وصيت رافضه ميباشند چون آنها با عباس و فرزندانش دشمني و با اكثر اهل بيت مخالفت و كافران را بر عليه آنها ياري كردند.
در مورد آيه مباهله بايد گفت اين هم از جمله خصوصيات خاص وي نميباشد بلكه درخواست رسول الله صل الله علیه و آله و سلم از علي و فاطمه و دو فرزندشان به خاطر اين نبوده است كه آنها افضل امت هستند بلكه سبب آن اين بوده كه در ميان اهل بيت جزو خواص رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ميباشند چنانچه حديث كساء نيز بعد از جمع كردنشان ميفرمايد: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا»[15] (پروردگارا اينها اهل بيت من هستند پليدي را از آنها دور و پاكشان گردان.) منظور خاصان اهل بيت ميباشند نه منحصر كردن اهل بيت در آنها لذا آنها را صدا زده و تخصيص نموده است و در مورد «الأنفس» تعبير به واحد نوعي نموده است چنانكه در آيه 12 سوره نور ميفرمايد: ﴿ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا﴾ «مؤمنان اعم از زن و مرد نسبت به خويش حسن ظن دارند.» و ميفرمايد: ﴿فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾ [البقرة:54] «بعضي از شما بعض ديگر را بكشد.»
و اينكه ميفرمايد: «أنت مني وأنا منك» (تو از من و من از تو هستم.) منظور اين نيست كه او جزو ذات رسول الله صل الله علیه و آله و سلم است هر چند شكي نيست كه ايشان از نظر منزلت و نزديكي جزو بزرگترين افراد است، ايشان داراي ويژگيهايي در ايمان و قرابت است كه بقيه طايفه و اهل بيت از آن برخوردار نيستند و جريان مباهله نيز مؤيد آن است ولي اين امر مانع از آن نيست كه از غير طايفه افرادي باشند كه از او برترند چون جريان مباهله در بين خويشان و فاميل روي داده است.
و آيه ﴿۞هَٰذَانِ خَصۡمَانِ...﴾ [الحج: 19] مختص به علي نيست بلكه در مورد علي، حمزه و عبيده ميباشد و حتي ميتوان گفت كه شامل تمام كساني است كه در بدر حضور داشتند.
اما در مورد سوره انسان ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ﴾ [الإنسان: 1] بايد گفت: هركس شأن نزولش را در مورد علي، فاطمه و دو فرزندشان بيان داشته آ نرا جعل كرده و دروغ گفته است چون اين سوره مكي است و حسن و حسين نيز در مدينه متولد شدهاند و در صورتي هم كه آن را صحيح فرض نماييم اين معني را نميرساند كه هركس مسكين و يتيم و اسير را خوراكي دهد افضل اصحاب ميباشد بلكه مشترك بين تمام كساني است كه چنين كاري را انجام ميدهند و دلالت بر استحقاق ثواب و پاداش براي انجام دهنده چنين كاري مينمايد، گر چه اعمال ديگري چون ايمان به خدا و برپا داشتن نماز در وقتش و جهاد در راه خدا از آن برترند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر