توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اسفند ۸, یکشنبه

د: شیخ فرید الدین عطّار نیشابوری (537-627 -628)

 

د: شیخ فرید الدین عطّار نیشابوری (537-627 -628)

فرید الدین محمّد عطار نیشابوری از صوفیان مشهور قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجری است.

شخصیت والا، متانت، وارستگی و قدرت شاعری، او را در عالم عرفان شاخص و ممتاز نموده است بطوریکه شاعران و صوفیان قرنهای بعد به استادی و پرهیزگاریش اعتراف میکنند.

دیوان اشعار

از عطّار آثار گرانبهایی بیادگار مانده است از قبیل: اسرار نامه، خسرو نامه، مصیبت نامه، منطق الطیر، الهی نامه، تذکرة الأولیاء، دیوان قصاید و غزلیات.

اکنون خوانندگان گرامی را به چیدن گلها و شکوفههای معنوی این عارف بزرگ فرا می‌خوانم:

چهار یار

صدّیق مطلق، آنکه پسِ مصطفی به حقّ
در باخت مال و دختر در پیش یار غار        
دیدند جان خواجه، صحابه سزای او
          
گر تو قبول می‌نکنی در خلافتش                 

 

شایسته از او نبود هیچ پیشوا
جان هم بباختست به او یارِ بی دغا[1]
کاری کجا کنند صحابه به ناسزا؟
واجب کند ز منع تو تکذیب اولیاء

 

 

 

***

فاروق اکبر[2]، آنکه چو طاها و هو شنید
آهوی طاوها چو بر آوردی های و هوی     
چون نوش کرد ازکف ساقی شراب خاص    
هرگز ندید ار چه بسی دیده بر گماشت
         
میر سوم، خلاصۀ دین، آنکه در کشید            
آن ذات پاک او ز کف سیّد دو کَون
            
در بحر بی نهایت قرآن چو غوطه خورد   
دانی بر آسیای فلک چیست این شفق؟       

 

درهای و هوی آمد و شد صید طاوها
پر مشک شد ز آهوی هو نافه در هوا
حالی خروش عام برآورد کالصّلا[3]
شمعی ازو فروخته تر جنّت العّلا
آب حیات معرفت از کوثر حیا[4]
هم کوه حلم دیده و هم قُلزُم[5] سخا
 شد غرق بحر و کرد در آن بحر سر، فدا[6]
 بر خون بگشت از غم خون وی، آسیا

 

 

 

 

 

 

 

***

صدری که بُود از پس و عُلوِی[7] ز پس بُوَد
شیر خدا و ابن عّم نبی، آنکه باز یافت
چون مصطفاش در اسدالله مثال داد
این حلقۀ دری که دری جُست تا بیافت
     
گر عشق چار یار نداری میان جان          
گر چار رکن کعبۀ دل، چار یار نیست        

 

آن صدر، صدر هر دو جهان بُود، مرتضا
تختی چو دوش خواجه[8]وتاجی چو هَل أَتي[9]
طغرای آن مثال کشیدند لا فتا[10]
وان در درِ مدینۀ علمست و بابُها[11]
صورت مکن[12] که پنج نمازت بُوَد روا
زنّار چار کرد گزین و کلیسیا[13]

 

 

 

 

 

مسلک عطّار، از تعصّب و یکسو نگری دور است و با دید باز عارفانه، تضادها و تناقضات مکاتب و نحلههای مختلف را مادون توحید می‌شمارد در «اسرار نامه» این چنین از خلفای راشدین سخن می‌گوید:

ابوبکر

نخستین قدوۀ دارالخلافه
اساس دین حق، بنیاد تحقیق

سپهر صدق را خورشید انور
شریعت را نخستین قرّة العین[14]
شراب شرع چون جوشی بجوشید
نخستین جام حکمت نوش او کرد
نبی را در امامت پیش رفته
چو حق در گوش جان او ندا کرد  
چو در باخت آنچِ بودش زرّ و سیمی
زهی بینندگیّ و پاکبازی
مخالف گو بیا برخوان و بشناس
ز اوّل تا روز قیامت
در اوّل هم دم او در هر اندوه
در اوسط نایب خاص نخستین
در آخر در برِ او خفته در خاک

 

جهان صدق و پور بو قُحافه
نیابت دار شاه شرع، صدیق
چراغ اولیا صدّیق ابوبکر
رفیق مصطفا و ثانی إثنَین[15]
به آمَنّا و صَدَّقنا بنوشید
ز دست مصطفا سر جوش او خوَرد
توانگر آمده، درویش رفته
 هرآنچش بود با دختر فدا کرد
بساخت از مال دنیا با گلیمی
و لیکن نیست صدّیق ببازی
سَتُدعَونَ إلی قَومٍ أولی بأس[16]
   نبی در حقّ او کرده کرامت
چه در شهر و چه در غار و چه در کوه
 پیمبر را نیابت کرده در دین
زهی پیر و مرید و چست و چالاک[17]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(24- 25)

عُمَر رضی الله عنه

عطّار، که آنگونه از صدّیق و یار غار سخن گفته است، فاروق اعظم را چنین می‌ستاید، ستایشی فراخور و شایسته عُمَر:

سپهر دین عُمَر، خورشید خطّاب
چه شمعی کافتاب نامبردار
ازین پرتو که بود آن شمع دین را
اگر او قطب دین حق نبودی
ز بهر سر بریدن سر بداد او
چو آهنگ سر شمع هُدی کرد
چو چشم جان او اسرار بین شد
شریعت را کمال افزود اوّل
 رسولش گفت گر بودی دگر کس
خداوند جهان از نور جانش

چو حق را حلقۀ در گوش کرد او
از آن بر خویشتن زهر آزمودی
        
چنان شد ظلم در ایّام او گم
جهان از عدل او آسوده گشته
عجـم را تا قیـامت در گـشاده
 

 

چراغ هشت جنّت شمع اصحاب
طواف او کند پروانه کردار
نمی شایست جز خلد برین را
کمال شرع را رونق نبودی
بدان شد تا سر آرد نهاد او
به پیش طای طاها سر فدا کرد
شکش برخاست مشکلها یقین شد
ز چل مردان یکی او بود اوّل
نبی جز من نبودی جز عُمَر، کس
سخنها گفته بی او بر زفانش[18]
بنامش زهر قاتل نوش کرد او
که صد تریاق فاروقیش بودی
که اشکی در میان بحر قُلزم
ستم از بیم او نابوده گشته
هزار و شصت و شش منبر نهاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(اسرار نامه- 25،26)

عثمان  رضی الله عنه

عثمان بن عفان در تاریخ اسلام و ادب و فرهنگ فارسی و عربی سه ویژگی دارد؛

جامع قرآن، ذوالنورین و دارای شرم و حیا.

امیر اهل دین استاد قرآن
گزینِ خواجۀ کَونَین بوده
اگر حلم و حیا گشتی مصوّر         
حیا ایمانست یا جز وی ز ایمانست 
نگین حلقۀ حلم و حیا اوست

چو دیوان الهی با هم انداخت
همه در جمع او مهمان اوییم
در اوّل عمر در قرآن حق کرد
       
ز بس کو خون قرآن خورد از آغاز  
رسیده بود پیش
صبغةالله                
که کرد آن را ز پی دنیای غدّار        
نه میل دنیای غدّار کردند               
یکی را بر سر قرآن بکشته                
یکی را ز هر دل از بر فکنده
              
ازین بگذر خدا راباش کاصل اوست  

 

امیرالمؤمنین، عثمانِ عفّان
بدامادیش ذوالنورین بوده
ز ذوالنورین بودندی منوّر
بهر وجهی که هست از نور عثمانست
سر أحرار و تاج اسخیا اوست
ز قدمت شمّۀ در عالم انداخت
همه اجر خور دیوان اوییم
در آخر خویشتن قربان حق کرد
مگر زان خورد قرآن خون او باز
که خونش صبغة الله گشت، ناگاه
ندانم تا که بود آن را روا دار
که با مردان دین این کار کردند
یکی را در نماز آسان بکشته
یکی در کربلا بی سر فگنده
دگر سر برنه ودر سرکش ای دوست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(اسرار نامه-26-27)

علی  رضی الله عنه

علی، شیر میادین شجاعت و نور مصابیح هدایت است، علم علی و انفاق و فضیلتش در تمام اعصار، ضرب المثل آزادگان و دلدادگان و دلداران وادی عشق و معرف الهی میباشد.

سوار دین پسر عم پیمبر
بتن رستم، سوار رخش دلدل
علی القطع افضل ایّام او بود
مُنادی سَلُونی[19] در جهان داد
چنین باید  نماز از اهل رازی
چنان شد در نماز از نور حق جانش
نمازش چون چنین باشد گزیده
ز جودش ابر دریا پرتوی بود
تو ای زر زرد گرد از نا امیدی
که چون این سرخ رو سر سبز ره شد
زهی صدری که تا بنیاد دین بود           
ز طفلی تا که خود را پیر کردی            
چو دنیا آتش و تو شیر بودی
            
اگر چه کم نشیند گرسنه، شیر             
از آن جستی بدنیا فقر و فاقه               
الا یا در تعصب جانت رفته
                
ز نادانی دلی پر زرق و پر مکر          
گهی این یک بُوَد نزد تو مقبول
             
گرین یک، به گر آن دیگر ترا چه؟           
همه عمرت در ین محنت نشستی            
ترا چند از هوا راه خدا گیر                 
یقین دارم که فردا پیش حلقه
               
چه گویم جمله گر زشت ار نکویند        
خدایا نفس سرکش را زبون کن             
دل ما را به خود مشغول گردان               

 

شجاع صدر صاحب حوض کوثر
بدل، غوّاص دریای توکّل
علی الحقّ حجةُ الإسلام او بود
بیک رمز از دو عالم صد نشان داد
که تا باشد نماز تو نمازی
که از پائی برون کردند پیکانش
بالحمدش چنان گردد بریده
بچشمش عالم پر زر جوی بود
تو نیز ای سیم میکَن این سپیدی
سپید و زرد بر چشمش سیه شد
دلش اسرار دان و راه بین بود
برین دنیای دون تکبیر کردی
از آن معنی ز دنیا سیر بودی
نخوردی نان دنیا یک شکم سیر
که دنیا بود پیشت سه طلاقه
گناه خلق با دیوانت رفته
گرفتار علی گشتی و بوبکر
گهی آن یک شود از کار معزول
چو تو چون حلقه بر در ترا چه؟
ندانم تا خدا را کی پرستی؟
خدایت گر ازین پرسد مرا گیر
یکی گردند هفتاد و دو فرقه
چو نیکو بنگری جویان اویند
فضولی از دماغ ما برون کن
تعصّب جوی را معزول گردان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(اسرار نامه- 27،28)

منطق الطیر

عطّار در مثنوی منطق الطیر[20] که تمثیلی عرفانی از پیکار با نفس امّاره است خلفاء را چنین نیکو میستاید:

1- فضیلت ابوبکر صدّیق

در فضیلت ابوبکر صدّیق با چنان جاذبهای سخن می‌گوید که هر خوانندهای را تحت تأثیر قرار میدهد.

خواجه اوّل که اوّل یار، اوست
صدر دین، صدّیق اکبر، قطب حق
هر چِ حقّ از بارگاه کبریا
              
آن همه در سینۀ صدّیق ریخت         

 

ثانی اثنین إذ هما فی الغار[21]، اوست
در همه چیز از همه برده سبق
ریخت در صدر شریف مصطفی
لا جرم تا بود ازو تحقیق ریخت

 

 

 

(منطق الطیر، 23-24)

سپس آنچنان از صدیق تعریف میکند که به وجد میآید و انسان کاملی را که جهان و مافیها را طلاق داده باشد در او میبیند و بلندای روح را در سکوت و شب زنده داری بوبکر تجسم مینماید.

چون دو عالم را به یک دم در کشید
سر فرو بردی همه شب تا بروز
هوی او تا چین برفتی مشک بار
زین سبب گفت آفتاب شرع و دین
سنگ زان بودی به حکمت در دهانش
نی که سنگش بر زفان بگرفت راه
سنگ باید تا پدید آرد وقار
چون عمر مویی بدید از قدر او
چون تو کردی ثانی
اثنینش قبول

 

لب ببست از سنگ[22] وخوش دم درکشید
نیم شب هویی بر آوردی بسوز
مشک کردی خون آهوی تتار
علم باید جست ازینجا تا بچین[23]
تا بسنگ و هنگ هو گوید زبانش
تا نگوید هیچ نامی جز إله
مردم بی سنگ کی آید بکار
گفت کاش آن مویمی بر صدر او
ثانی
اثنین او بوَد بعد رسول

 

 

 

 

 

 

 

 

(منطق الطیر-24)

عطّار در پایان ابیات، خطاب به خداوند متعال میگوید: خدایا چون تو ابوبکر را در قرآن «ثانی اثنین» یعنی نفر دوم دو نفر نامیدی، لذا پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم   نیز ثانی اثنینی و جانشین پیامبر بود.

2- عُمَر، فاروق اعظم

در تاریخ اسلام عُمَر، فاروق اعظم و معیار حق و باطل است و اسلام او یعنی نابودی کافران و مشرکان و شکستن کمر امپراطوری روم و اکاسره ایران!

خواجۀ شرع آفتاب جمع دین
ختم کرده عدل و انصافش بحق          
آنک حقّ طاها برو خواند از نخست      
های طاها در دل او های و هوست      

 

ظلّ حق فاروق اعظم شمع دین
در فراست بوده بر وحیش سبق[24]
تا مطهّر شد ز طاها و درست
فرّخ انک از های و هو درهای هوست

 

 

 

(منطق الطیر-24)

ذوق هنری و بینش عرفانی، قدرت شگفت انگیزی در تجسّم صحنهها و رویدادها به عطّار بخشیده است، با آنکه در اوصاف مبالغه می‌کند اشعار بر دلها مینشیند و خواننده فکرش را به آنها می‌سپارد و توصیف عدالت و ثبات شخصیت ممدوحی چون عُمَر، راه انتقاد و انکار را بر او میبندد.

آنک دارد بر صراط، اوّل گذر
آنک اوّل حلقه دار السّلام

چو نخستش حق نهد در دست، دست
کار دین از عدل او انجام یافت
شمع جنّت بود و اندر هیچ جمع

شمع را چون سایۀ نَبود ز نور
چون سخن گفتی حقیقت بر زفانش

گه ز درد عشق جان میسوختش         
چون نبی دیدش که او میسوخت زار     

 

هست او از قول پیغمبر: عُمَر
او بدست آرد زهی عالی مقام
 آخرش با خود برد آنجا که هست
نیل، جنبش، زلزله، آرام یافت
هیچ کس را سایۀ نَبوَد ز شمع
چون گریخت از سایۀ او، دیو، دور
از رای قلبی خدا گشتی عیانش
گه ز نطق حقّ زفان میسوختش
گفت شمع جنّت است این نامدار

 

 

 

 

 

 

 

 

(منطق الطیر-25،24)

3- عثمان بن عفان؛ مظهر شرم و حیا

در تاریخ اسلام عثمان بن عفان مظهر شرم و حیاست و در تمام اوراق ادب و فرهنگ مسلمانان، شرم عثمان وجه مشخّص اوست.

خواجۀ سنّت که نور مطلق است
آنک غرق قدس و عرفان آمدست
رفعتی کان رایت ایمان گرفت

رونقی کان عرصۀ کونین یافت
یوسف ثانی بقول مصطفا
کار ذی القربی بجان پرداخته
سر بریدندش که تا بنشستۀ
هم هدایت در جهان و هم هنر

هم بعهد او شد ایمان منتشر
سیّد سادات گفتی بر فلک

 
هم پیامبر گفت در کشف و حجاب
چون نبود او تا کند بیعت قبول
حاضران گفتند ما بر سودمی


 

 بل خداوند دو نور[25] بر حق است
صدر دین عثمنِ[26] عفّان آمدست
از امیرالمؤمنین، عثمان گرفت
از دل پر نور ذی النورین یافت
 بحر تقوی و حیا کان وفا
جان خود در کار ایشان باخته
از چه پیوسته رحم پیوسته
 امتش در عهد او شد بیشتر
هم ز حکمش گشت قرآن منتشر
شرم دارد دایم از عثمان، مَلَک
حقّ نخواهد کرد با عثمان، عِتاب
بد بجای دست او دست رسول
 گر چو ذوالنورین غایب بودمی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(منطق الطیر-26،25)

4- علی، اسطورۀ مقاومت، شیرخدا

علی، اسطورۀ مقاومت، شیرخدا، پیشوای راستین، باب علم رسول، شوهر فاطمه، فرزند کعبه، صاحب اسرار، اقضی القضاة و ابن عمّ مصطفاست.

خواجه حقّ، پیشوای راستین
ساقی کوثر، امام رهنمای
مرتضای مجتبا، جفت بتول

در بیان رهنمونی آمده
مُقتدا بی شک باستحقاق، اوست
چون علی از غیبهای حقّ یکیست
     
هم ز أَقضیکُم علی جان آگه است       
از دم عیسی کسی گر زنده خاست    
گشته اندر کعبه
آن صاحب قبول
در ضمیرش بود مکنونات غیب

گر ید بیضا نبودیش آشکار
گاه در جوش آمدی از کار خویش     
در همه آفاق هم دم می‌نیافت      

 

کوه حلم و باب علم و قطب دین
ابن عمّ مصطفا[27]، شیر خدای
خواجۀ معصوم، داماد رسول
صاحب اسرارِ سَلُونی آمده
مفتی مطلق، علی الإطلاق اوست
عقل را در بینش او کی شکیست؟
هم علی ممسوس فی ذاتِ الله است
 او بدم دست بریده کرد راست
بت شکن بر پشتی دوش رسول
زان برآوردی ید بیضا ز جَیب
کی گرفتی ذوالفقار آنجا قرار
گه فرو گفتی بچه اسرار خویش
در درون می‌گشت و محرم می‌نیافت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(منطق الطیر-26)

 تذکرة الاولیاء

عطّار در اشعار فراوانی خلفای راشدین را ستایش می‌کند که ما به همین اندازه اکتفا می‌کنیم و برای استفاده بیشتر به کتاب تذکرة الأولیاء[28] این شاعر و نویسنده عارف روی می‌آوریم.

1- صدّیقان خود را ستایش نکنند

چنان که[29] صدّیق اکبر گفت رضی الله عنه : «لَستُ بِخَیرِکُم»[30]

2- در نامگذاری حسن بصری

در باره نامگذاری حسن بصری؛ از بزرگان تابعین، چنین آمده است:

«نقل است که چون او[31] در وجود آمد، پیش عمربن خطّاب رضی الله عنه  بردند. فرمود که: «سَمُّوهُ حَسَناً، فَإِنَّهُ حَسَنُ الوجه» او را حسن نام کنید که نیکو روی است»[32].

3- تعصب نکردن با نزدیکان پادشاه

«و با هیچ کس از نزدیکان پادشاه تعصّب نکنی إلاّ به حقّ، چنان که از امام ابوحنیفه رحمه الله  سؤال کردند: «از پیوستگان پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم  کدام فاضل‌تر؟» گفت: «از پیران صدّیق و فاروق و از جوانان عثمان و علی و از دختران فاطمه، و از زنان عایشه رضی الله عنهم  اجمعین»[33].

4- خواب دیدن امام شافعی رسول اکرم را

«شافعی[34] گوید که رسول صل الله علیه و آله و سلم  را به خواب دیدم. مرا گفت: «ای پسر تو کیستی؟ گفتم: یا رسول الله! یکی از امّت تو، گفت: نزدیک آی. نزدیک شدم. آب دهن به خود بگرفت تا به دهن من کند. و من دهن باز گشادم. چنان که به لب و دهان و زبان من برسید. پس گفت: اکنون برو، که برکات خدای عزوجل  بر تو باد».

و هم در آن ساعت امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه را به خواب دیدم که انگشتری خود بیرون کرد و در انگشت من کرد. تا علم نبی و ولی در من سرایت کرد»[35].

5- سخنان توحیدی علی بن ابیطالب

عطّار با نقل سخنانی توحیدی از علی بن ابی طالب کام جان را چنین شیرین میکند: «و این سخن آن است که از مرتضی سؤال کردند که: خدای عزّ وجّل را به چه شناختی؟ گفت: «بدان که شناسا گردانید مرا به او، که او خداوندی است که او را شبه نیست و او را در نتوان یافت به هیچ وجهی و او را قیاس نتوان کرد به هیچ خلقی، که او نزدیک است در دوری خویش و دور در نزدیکی خویش، بالای همۀ چیزهاست و نتوان گفت که تحت او چیزی هست. و او نیست از چیزی و نیست چون چیزی و نیست در چیزی و نیست به چیزی. سبحان آن خدایی که او چنین است، و چنین نیست هیچ چیز از غیر او»[36].

6- صحبت صدیق

«اگر خواهی که اهل صحبت باشی، صحبت با یاران چنان کن که صدّیق رضی الله عنه  کرد با پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم  که در دین و دنیا مخالف او نشد. لاجرم حق تعالی صاحبش خواند»[37].




[1] - دغا: به فتح اول به معنی نادرست و دَغَل.

[2] - فاروق اکبر: عمر بن خطاب.

[3] - الصّلا، به فتح صاد بانگ برآوردن برای طلب کسی.

[4] - مقصود عثمان بن عفّان است.

[5] - قلزم: دریا.

[6] - اشاره به کشته شدن خلیفه، عثمان در حال قرآن خواندن است.

[7] - علوی به ضّم عین به معنی بلند.

[8] - خواجه، حضرت رسول  گرامی.

[9] - (سوره الإنسان/1).

[10] - اشاره است به حدیث  «لا فتی إلا علی، لا سیفَ إِلاّ ذوالفقار»

[11] - اشاره است به حدیث «أنا مدینةُ العلم وَعلیٌ بابُها».

[12] - گمان مکن.

[13] - دیوان فرید الدین عطار نیشابوری با تصحیح و مقابله سعید نفیسی چاپ سوم/4-5.

[14] - نور چشم.

[15] - التوبه/ 40- «اگر شما او را (پیامبر) یاری نمی کنید البته هنگامی که کافران پیغمبر را از مکه بیرون کردند خدا یاریش کرد آنگاه یکی از آن دو تن (رسول اکرم) به رفیق و همسفر خود (ابوبکر) گفت: اندوه مخورخدا با ما است».

[16] - سوره الفتح/16.

[17] - اسرار نامه شیخ فرید الدین عطار نیشابوری با تصحیح و تعلیقات و حواشی دکتر سید صادق گوهرین- انتشارات صفی علیشاه/24-25.

[18] - زبان.

[19] - «سَلُونی قبل أن تَفقدونی»  پیش از اینکه مرا از دست دهید از من سوأل کیند: از امام علی  رضی الله عنه .

[20] - منطق الطیر (مقامات الطیور) شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری به اهتمام دکتر سید صادق گوهرین بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1348.

[21] - التوبة /40 دربارة آیه در صفحات قبل توضیح داده شده است

- گویند سنگی در دهان گذاشته بود که سخن بیهوده نگوید.[22]

- «اطلبو العلم و لو بالصین»[23]

[24] - فی الاُّمَمِ مُحدَّثوُنَ فَإن یَک فی اُمَّتی فَعُمَرٌ.

[25] - دو نور، دو دختر رسول اکرم  ص (رقیّه و ام کلثوم) که به ترتیب به عقد نکاح عثمان در آمدند.

[26] - عثمن، به همان شکل کتاب ـ یا رسم الخط عثمانی ـ نوشته شده است.

[27] - رسم الخطّ کتاب منطق الطیر رعایت نشده است.

[28] - تذکرة الأولیاء شیخ فریدالدین عطار نیشابوری- بررسی، تصحیح متن، توضیحات از دکتر محمد استعلامی- انتشارات کتابفروشی زوار- چاپ سوم 1360.

[29] - رسم الخطّ کتاب رعایت شده است.

[30] - «از شما بهتر نیستم» قسمتی از خطبۀ خلافت است (منبع مذکور/151).

[31] - حسن بصری، ابوسعید حسن بن یسار بصری (21-110 هـ ق) از فقها و زهاد عصر حجّاج و عمر بن عبدالعزیز.

[32] - منبع مذکور/30-31.

[33] - منبع مذکور/13.

[34] - امام محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان ابن شافع یکی از ائمه چهار گانه اهل سنت است (150-204 هـ ق).

[35] - منبع مذکور/250. متأسفانه شیخ عطّار برای احادیث و روایات منابع و مآخذی ذکر نمی کند.

[36] - منبع مذکور/420.

[37] - منبع مذکور/149.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...