تبرج زن را خوار و بیارزش میکند
زنیکه خود را چون عروس بیاراید و از خانه خارج شده و راهی کوچه و بازار شود، زبان حال او چنین است: آیا به این زیبایی نمینگرید؟ آیا کسی هست که میل به نزدیکی و وصال من داشته باشد؟
این زن زیبائیاش را در کوچه و بازار عرضه میکند، درست مانند دورهگردیکه کالاهای خود را در معرض دید مردم قرار میدهد و یا مانند شیرینیفروشی که شیرینیهای خود را با انواع رنگها و مواد مختلف تزیین میکند تا نظر مشتریها را به سوی آنها جلب کند و هوس مردم را تحریک کرده و اشتهای آنها را برانگیزاند و با این کار فروش کالایش رونق گرفته و مشتریهایش زیاد میشود و مردم سراسیمه و گرسنه به مغازۀ او حملهور میشوند.
چگونه یک خانم شرافتمند و با حیا قبول میکند که زیبائیش را مثل کالای ارزان قیمتی در کوچه و بازار عرضه کند و چشمها به دنبال او باشند؟
چگونه شرم و حیای او اجازه میدهد که آتش شهوت را در درون مردیکه او را میبیند شعلهور سازد؟ چگونه وجدانش قبول میکند که همه با او توجه کنند و آرزوی رسیدن به او را داشته باشند؟!
چنین زنانی اگر لحظۀ در این مورد فکر کنند، از شدت خجالت سرخ خواهند شد و زیبایی و آرایش و زیورشان را از چشمهای پست و فرومایه خواهند پوشانید. خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٥٩﴾ [الأحزاب: 59]. «ای پیامبر، به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنین بگو که روپوشهایشان را بر خویشتن بنهند، این نزدیکتر است بدانکه شناخته شوند، پس در آن صورت مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خداوند آمرزنده و مهربان است».
خداوند در این آیه دیواری از صیانت و کرامت به دور زن مسلمان میکشد، تا در محدودۀ بزرگواری و کبریایی باقی بماند و به همین دلیل به پیامبرش فرمان میدهد که زنان مسلمان را وادار کند تا پیکر خود را با «جلبابهایشان» بپوشانند. «جلباب» لباس گشاد است، یعنی زنان خودشان را با لباسهای گشاد و فراخ بپوشانند تا به خود نگهداری و تقوی و عفت شناخته شوند و با اعمال زشت و ناپسند دیگران مورد آزار قرار نگیرند و زندگی شیرینشان با نگاههای بیشرمانه و گستاخانه تلخ نگردد و سخنان زشت و نامناسب متوجه آنها نگردد، واجب است که ظاهر یک زن مسلمان و با تقوا، معرف و بیانگر باطن او باشد و ایمان و تقوایش از طرز لباس پوشیدنش هویدا باشد، همانگونه که از سخنان و اعمالش نمایان میشود، باید ایمان در سراسر کردار و رفتارش تجلی یابد و پرتو افشانی کند و به سبب اجرای دستورات قرآن، قطعاً از اهل قرآن به شمار آید، که در این صورت مؤمنان به او احترام گذارند و فاسقان و تبهکاران آزارش ندهند.
شما را به خدا، اکنون همسران کسانیکه ادعای مسلمانی دارند، چه مقدار از آرایش و زیورشان را که خداوند دستور به پوشانیدن آنها داده است، به هنگام ظاهرشدن در میان مردم میپوشانند؟ در حالیکه بازوان و ساق پاها و سینههایشان را برهنه میکنند و فرو رفتگیها و برآمدگیهای اندامشان را بیرون میاندازند، چشمها و لبها و صورتشان را رنگآمیزی میکنند، سرها را برهنه کرده و موهایشان را دور سرشان میریزند، این خانمهای محترم کدام یک از آرایشهای جلف و انواع خودآرائیها را برای زنان غیر مسلمان و چه حیا و آبرویی برای خود باقی گذاردهاند؟
تو را به خدا ای خانم محترم! آیا میتوانی با این وضع میان یک رقاصۀ بیبندوبار و منحرف و یک خانم شرافتمند و پاک فرق بگذاری؟ و به همین دلیل است که مردان شهوتران و بلهوس، همچون گرگهای گرسنه در شکار آن خانم شرافتمند و محترم به انتظار مینشینند، همانطور که در انتظار دیگر زنان که وضعشان معلوم است، مینشینند، زیرا فکر میکنند که او هم طعمه و شکار است! از این رو این خانم سخنان ناخوشایند میشنود و با انواع صحنههای شرمآور روبرو میشود و مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، البته تقصیر از خود این خانم محترم است که خود را شبیه زنانی کرده است که از شرافت و کرامت بهرۀ نبردهاند و بیبند و بارند و از وقار و متانت بویی نبردهاند! و بدین ترتیب عزت و شرف این خانم شرافتمند به کلی از بین رفته است و بلهوسان پنداشتهاند که او هم کالایی است همانند سایر کالاها از اینرو این خانم محترم خویشتن را در معرض توهین و متلک و آزار و اذیت این و آن قرار میدهد. بر این گونه زنان افسوس میخورم!
تو ای خواهر مسلمان، هنگامیکه پوشش خود را کنار گذاردی آبرو و حیا و احترامت را از دست دادی و هنگامیکه لباس بیبند و باری بر تن کردی، نگاههای تحقیرآمیز به سویت روانه شد وای از این رسوایی و وای از این شرم و ننگ و بدنامی!
پوشش زن نشانۀ تقوا و شعار اسلام اوست، پوشش زن نشانۀ حیا و آبرومندی اوست، پوشش زن حافظ و نگهداری ارزش و بزرگواری و احترام اوست.
ای خانم مسلمان! پوشش تو، گرانبهاترین تاج برای زیبایی توست و بزرگترین نشانۀ ادب و تربیت و رشد و تکامل توست.
ای خانم مسلمان و شرافتمند! بدن پاکت را از تجاوز چشمهای تجاوزگر محافظت نما و آن را در اندرون دژ محکم وقار و متانت قرار ده، تا از تیرهای زهرآلود دشمن در امان باشی! یک زن شرافتمند و پاکدامن زنی است که به هیچ مردی اجازه ندهد که او را لمس کند و لذت ببرد، بلکه پاکدامن واقعی زنی است که طاقت ندارد، نگاههای آلودۀ مردان، قداست و پاکی او را به تباهی کشاند و طهارت مقدس او را لکهدار سازد.
عفت و پاکدامنی درجاتی دارد، همانطور که بیعفتی و فرومایگی نیز درجاتی دارد و افراد بشر در مراتب صعودی پاکدامنی و عفت و در سیر نزولی فرومایگی و بیعفتی هر کدام جایگاهی برای خود دارند، از طرفی زن شریف و محترمی را میبینید که با سپر حیا محافظت میشود و به خاطر نگاه دریدۀ متأثر و اندوهگین شده و برای حفظ و نگهداری از حیثیت و شخصیت خویش سرانداز را بر خویش مینهد و نیز برای محافظت از ارزش و مقام خود و هراس از اینکه زیبائیش هدف نگاههای طمع آلود واقع شود و آماج افکار آلوده قرار گیرد، با وقار و متانت راه میرود و سراندازش را کنار نمیگذارد و پوشش اسلامی را رعایت میکند و از طرف دیگر زن ناپاک و گمراهی را میبینید که دائم به فکر خوشگذرانی است و کارهای پوچ و بیهوده انجام میدهد و مشغول انواع سرگرمیهاست و اشتیاق کامل نشان میدهد که مردی او را در آغوش کشد و اندامش دیدگان همه را به سوی خود جلب کند و از اینکه وسیلۀ شهوترانی دیگران و بازیچۀ چشمهای این و آن باشد لذت میبرد، و در عرضهکردن اندام و زیبائیاش افراط میکند و در خودآرایی و بیبند و باری حد و مرزی برای خویش قائل نمیشود تا مبادا بر عیش و نوش و لذت موقت و زودگذر او لطمۀ وارد شود!
این است روحیۀ یک زن خودنمای افسونگر و خودنما، زنیکه از دیدگاه تمدن دروغین و کاذب، یک زن مترقی و به قول معروف امروزی به حساب میآید، اما آیا از دیدگاه اسلام نیز یک زن مسلمان و پارسا شناخته میشود؟ آیا سراپای وجود چنین زنی با نگاههای مردان آلوده نشده است؟! چنانچه رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «العين تزنى وزناها النظر» «چشم زنا میکند و زنای آن نگاهکردن است».
اگر زن خودآرا و خودنما با دیدۀ تأمل به اعمال و رفتار خود مینگریست و اگر قلبی داشت که متوجه حقایق بود، درمییافت که او با تظاهر به این زیبایی دروغین و زیادهروی در آرایشهای گوناگون، در حقیقت به زیبایی و جلوه و شکوه خود نمیافزاید، بلکه حالت طبیعی چهرهاش را از دست میدهد و خودش را مسخ میکند و در واقع زیبایی فطری و خدا دادیاش را در پشت نقابی از رنگ و روغنهای مصنوعی پنهان میکند، رنگ و روغنهایی که با فطرت سازگار نیست و ذوق سلیم از آن نفرت دارد!
اما این خانم اعتنایی به این مسائل ندارد و متوجه نیست که چه بلایی بر سر چهرهاش آورده است و تا چه اندازه صورتش را زشت و ناهنجار کرده است! خداوند متعال پلک چشم هیچ انسانی را آبی روشن یا سیاه نیافریده است ولی پشت چشم سگ و میمون را چرا! خداوند هرگز رنگ لبهای انسان را آن چنان سرخ، که گویی در ظرفی پر از خون فرو برده شده باشد نیافریده است و هیچ وقت گونههای قرمز و زننده نیافریده است! این ابروهای هلالی ویا... که انسان را به یاد ابروهای شیاطین و دیوها که در داستانهای تخیلی توصیف میشوند، میاندازد و این ناخنهای رنگارنگی که چون چنگال حیوانات درندهای است که به خون طعمههایشان آلوده شده است! شما را به خدا! آیا اینها آدمی را زیبا میکند و یا به عکس او را زشت و نفرتانگیز میسازد؟!
و سخن این شاعر عرب زبان حقیقت دارد که:
قل للجميلة أرسلت أظفارها |
|
إني لخوف كدت أمضـى
هاربا |
إن المخالب للوحوش نخالها |
|
فمتى رأينا للظباء مخالبا |
بالامس أنت قصصت شعرك غيلة |
|
ونقلت عن وضع الطبيعة حاجبا |
وغدا نراك نقلت ثغرك للقفا |
|
وأزحت أنفك رغم أنفك جانبا |
من علم الحسناء أن جمالها |
|
في إن تخالف خلقها وتجانبا |
إن الجمال من الطبيعة رسمه |
|
إن شذ خط منه لم يك صائبا |
- به آن زن زیباروی که ناخنهای خود را دراز کرده است بگوی، من آنچنان میترسم که نزدیک است پا به فرار گذارم.
- ما وقتی او را میبینیم، چنگالهای تیز درندگان را تصور میکنیم، کجا دیدهایم که آهوان زیبا چنگال تیز داشته باشند؟
- دیروز برای فریبدادن، موهای خود را کوتاه کردی و ابروان خود را از حالت طبیعیاش تغییر دادی.
- و فردا تو را خواهم دید که دهانت را پشت سرت بردهای و بینیات را برخلاف خلقت طبیعیاش کنار سرت گذاردهای.
- چه کسی به زیبارویان آموخته است که زیبایی آنها به این است که با آفرینش طبیعی خود مخالفت نکنند و از زیبایی فطری خود دوری گزینند.
- همانا زیبایی واقعی همان است که خداوند به طور طبیعی آن را ترسیم کرده و آفریده است و اگر جزئی از آن کم و یا زیاد شود، دلناخوشایند و به درد نخور خواهد بود.
پس این دستکاریهای بیمورد، در بارۀ موجودیکه خداوند او را به زیباترین شکل آفریده است، برای چیست؟ و باید گفت هرچه که از حدش بگذرد تبدیل به ضدش میشود.
آن زیبائی اصالت دارد که با آفرینش خداوند سبحان مطابقت و همآهنگی داشته باشد، خداییکه همه چیز را دوام و استحکام بخشیده و هر چیز را که خلق کرده، با بهترین و زیباترین صورت آن را آفریده است، هیپچ کس در نقاشی و مجسمهسازی ماهرتر و خلاقتر از او نیست و هیچکس در آرایشگری دقیقتر از او نیست و هیچ موجودی نمیتواند مانند او همآهنگی به وجود بیاورد! آری، خداوند است که هرچیز را نخست لباس آفرینش پوشانیده و بعد آن را هدایت کرده است.
یک نقاش ماهر کسی است که از همآهنگیها و نظامهای آفرینش خداوند الهام بگیرد و سعی داشته باشد که از طبیعت تقلید و نسخه برداری کند. بنا بر این، اگر او افراط کند یا در رنگی از انواع رنگها تغییر و دگرگونی ایجاد کند یا جزئی را جانشین جزء دیگری کند، کارش را به فساد خرابی کشانده و زحمتش را ضایع میکند.
چه بسیار از زنانیکه زیبائی طبیعی خود را با افراط در آرایش از بین بردهاند و چه بسیار از زنانیکه با رنگآمیزی عیبهای صورتشان را نمایان ساختهاند و از این طریق بر زشتی خود افزودهاند، آنها وقتی لباسهای چسبان و کوتاه بر تن کردهاند، عیبهای بدنشان را بیرون انداخته و نگاههای توهینآمیز را به سوی خود جلب کردهاند و چه بسیار پیر زنانیکه از روی هوی و هوس خودشان را کودکانه با زینت آلات مختلف آراسته و با این خیال که سنشان را بدین وسیله کمتر نشان دهند، خود را مورد تمسخر و استهزاء مردم قرار دادهاند و حال آنکه با این عمل از احترام و شخصیت خود کاستهاند.
خانمها! بدانید که رنگ و روغنها و آرایش و تزیین، زن بدقیافه را نه تنها زیبا نمیکند، بلکه بر زشتی او میافزاید و زن پیر را نه تنها جوان نمیکند، بلکه او را پیرتر هم نشان میدهد، در حالیکه زیبایی واقعی فقط زیبایی روح پاک و با تقوا است که از چشمها میتراود و صورت را فرا میگیرد و لباس جمال و زیبائی را بر آن میپوشاند.
زیبائی حیا و عفت است که میدرخشد و چنان به چهره نورانیت و صفا میبخشد که در دلها نفوذ میکند و دیدگان را حیران میسازد، چه بسا زیبا رویانیکه پستی و آلودگی و بیعفتی، زیبائی آنها را از بین میبرد و شادابی و طراوت را از آنها میگیرد، چه بسا چشمهای قشنگی که زنگار جهل و نادانی آنها را فرا میگیرد و یا دچار مرض افتخار و غرور و بیشرمی میشوند. و همینها درخشش آن چشمها را میرباید و روشنائی و نور آنها را خاموش میکند و چشمان زیبا را زشت و نفرتانگیز میسازد.
و چه بسا قیافههای زشتیکه غرق در نور تقوا و علم و ادب هستند و همواره چهرۀ تابناک و نورانی دارند.
ای خانم مسلمان! چگونه توانستهای که بندۀ من باشی و بیقید و بند بوده و زیبایی خودت را در معرض نمایش بگذاری، در حالیکه میتوانی یک خانم مؤمن و با شخصیت و محترم باشی؟ چگونه توانستهای که به زیبایی تن و اندامت برسی ولی زیبایی روح و جانت را فراموش کنی؟ چگونه توانستهای پردهای از تزویر و دروغ بر چهرهات بیاویزی و نقابی از تقلب و ساختگیبودن به صورت خود بیفکنی و به راحتی نور ایمان را در پشت آن پنهان سازی؟ چگونه به خود اجازه میدهیکه زیبایی حیا و متانت را با نقابی از بیشرمی و وقاحت معاوضه کنی؟ زنیکه با انواع آرایشها، بیشرمانه با مردان روبرو میشود و مفتضحانه زینت و اندامش را نمایش میدهد، او دیگر از لباس حیا و عفت بیرون آمده است و با این کار بزرگترین جذابیت را در زیبائیاش و بهترین زینت را در قیافهاش از دست داده است، چون رنگ و روغنهای مصنوعی هرگز نمیتواند جای زیبائی شرم و حیا را در صورت زن بگیرد.
همانا دست انسان در تقلید از زیبایی و جمالیکه خداوند آن را در روح و روان آدمی و نه در ظاهر او بودیعت نهاده کوتاه است.
ویکتور هوگو ادیب مشهور فرانسوی میگوید:
«زیباترین دختر، دختری است که به زیبائیش نبالد و ارزش خود را در آن نداند».
بنا بر این، وقتیکه زیباترین دختر دختری باشد که به زیبائیش نبالد و با سر و صورت خود ور نرود، بدون شک زشتترین دختر، دختری است که شیفته و فریفتۀ زیبائی خود باشد. دختر بیشرم و هوسبازی که هیکل خود را بیرون انداخته و خودپسندانه و مغرورانه اندامش را پیچ و تاب میدهد و با یک دنیا کبر و غرور خرامان خرامان راه میرود و در حرکات و رفتارش لحظه به لحظه عشوه میآید و در نگاهش افتخار و غرور و در کلامش ناز و عشوه نمایان است، دختریکه با این لوس بازیها خودش را ملکۀ زیبائی میداند، از زشتی و پلیدی خویش خبر ندارد، او هر چند هم زیبا باشد، زیبائیش اعتباری ندارد، زیرا آن دستخورده و عاریتی است و در لوای رنگ و لعاب درآمده است.
چنین زنان نادان و مغرور که از عیبهایشان غافل و بیخبرند، به علت خودآرایی و آرایش و نمایش آن به دیگران مورد خشم و غضب خداوند قرار میگیرند، آنها با این کار آخرت خود را از دست میدهند و از آنجائیکه مورد تمسخر مردم قرار میگیرند، دنیای خود را نیز از دست میدهند و در هردو جهان به خود ظلم میکنند.
آیا باید به حال پیر زنیکه آفتاب عمرش بر لب بام است و برف پیری بر سر و روی او نشسته است، خندید یا گریست؟! وقتیکه میبینیم پستی و بلندیهای صورتش را که با گذشت زمان فرسوده و خورده شده است، با کرم پودر پر میکند درست مانند شورهزاری که انباشته از تودههای نمک باشد و اطرافش را آب گل آلود و متعفن فرا گرفته باشد.
وقتیکه میبینیم لبها و دهان گشادش را که امتداد آن از مشرق تا مغرب صورتش را فرا گرفته است، با انواع رنگها عرض و طولش را مشخص میکند و گشادی و پهنای آن را ظاهر و آشکار میسازد و نتیجتاً نگاههای مردم را به سوی دهانش جلب میکند.
او که موهای وزوزی و بهمریخته دارد، وقتی با سر و روی برهنه و باز از خانهاش خارج میشود، چنین میپنداریکه روی سرش بیشۀ هولناک و پر شاخ و برگی را حمل میکند که در لابلای راههای باریک و پرپیچ و خمش، چشمها سیاهی میروند؟!
وقتیکه چشمان از حدقه در آمدهاش را مداد چشم میکشد و پشت چشمانش را سبز میکند، شبیه چشمان قورباغه میشود، زیرا چشم قورباغه را نیز سیاهی و کبودی فرا گرفته است و خبر ندارد که با روغنکاری چشمان بر آمدهاش، فقط عیب و زشتی آنها را ظاهر میسازد و بس.
لباسش را کوتاه میکند تا با ساقهای ورم کرده و یا با ساقهای ضعیف و استخوانیش که انسان با دیدنشان به یاد مردههای پوسیدۀ قبرها و استخوانهای متلاشی شدۀ آنها میافتد، مردم را به وحشت بیاندازد.
زن چاق و پفکردۀ که لباس تنگ و چسبان میپوشد و تمام اعضای هولناک و وحشتناک بدنش را بیرون میاندازد، تا مردم را با کوههای برافراشته و سراشیبهای تند و درههای عمیق و گود هیکلش بترساند.
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر