امام ابوحامد محمد غزالی عارف و دانشمند و نویسندۀ توانای قرن پنجم هجری یکی از درخشانترین چهرههای معرفتی جهان اسلام است.
این دانشمند آثار فراوانی به زبان عربی دارد که از آنهاست: «إحیاء علوم الدین»، «المستصفی»، «المُنقِذ مِنَ الضلال»... و «کیمیای سعادت».
1- کیمیای سعادت و خلفای راشدین
غزالی مختصری از کتاب إحیاء را به فارسی ترجمه کرد و آن را «کیمیای سعادت» نامید، این عارف بزرگ در کیمیای سعادت در باره خلفای راشدین چنین میگوید:
«علی رضی الله عنه چون در نماز خواستی شد، لرزه بر وی افتادی و گونه بر وی بگشتی، و گفتی: آمد وقت امانتیکه بر هفت آسمان و زمین عرضه کردند و ایشان طاقت آن را نداشتند»[1].
نماز علی اتصال به انوار فیض الهی، و قرارگرفتن در دایرۀ عبودیت و فراموش نمودن خویشتن است. در عبارتی زندگی بی پیرایه عُمَر رضی الله عنه و جامه پینه بستهاش را چنین توصیف میکند:
«اول مرقّع دار عمر بود رضی الله عنه که بر جامۀ وی چهارده پاره بر دوخته بود»[2].
غزالی میخواهد به زمامداران مسلمانان و حکومتیان و مدّعیان مسند نشین بگوید که: اوّل شرط زمامداری و حکومت، استفاده از حدّ اقل امکانات است. در آداب تلاوت قرآن به دو موضوع زیر اشاره میکند که: «و رسولالله صل الله علیه و آله و سلم بر ابوبکر بر گذشت، نماز میکرد به شب و قرآن آهسته میخواند، گفت: «چرا آهسته میخوانی؟ گفت: آنکه با وی میگویم میشنود؛ و عمر را دید به آواز میخواند، گفت: چرا آواز میخوانی؟ گفت: خفته را بیدار میکنم و شیطان را دور کنم، گفت: هر دو نیکو کردید»[3].
در این دوگانگی قرآن خواندن و انجام نماز، نیّت آدمی نقش اصلی دارد. شقیق بلخی عارف مشهور نزد هارون الرشید خلیفه عباسی رفت و هارون به او گفت: «توئی شقیق زاهد؟ گفت: شقیق منم اما زاهد نه! گفت: مرا پند ده، گفت: خدای تعالی ترا به جای صدیق[4] نشانده است، و از تو صدق در خواهد چنانکه از وی، و به جای فاروق[5] نشانده است، و از تو فرق در خواهد میان حق و باطل چنانکه از وی، و به جای ذوالنّورَین[6] نشانده است، و از تو شرم و کرم در خواهد چنانکه از وی، و به جای امیرالمؤمنین علی مرتضی رضی الله عنه بنشانده است و از تو علم وجود و عدل در خواهد چنانکه از وی...»[7].
غزالی علاوه بر بیان شاخصهای خلفا، تصویری را از عارفی از بند اوهام نفس رسته نشان میدهد که شکوه و هیبت هارون او را از گفتن حقایق و پند دادن به خلیفه باز نمی دارد.
علی مرز بین زاهد وغیر زاهد را، در انجام کار برای خداوند میداند.
«و برای این گفت علی مرتضی رضی الله عنه : «اگر کسی هرچه روی زمین مالست به دست آوردی زاهدست اگرچه توانگرترین خلقست، و اگر به ترک همه بگوید- و نه برای حق تعالی است – وی زاهد نیست»[8].
در کلام علی، پیام ارزشمند اقتصادی نهفته است؛ که مسلمان وارسته کوشش کند که خود و جامعه مسلمانان را از فقر اقتصادی و سختی معیشت نجات دهد، تا از زنجیر اسارتبار بیگانگان آزاد شوند.
بزرگان هیچگاه خودبین نبوده و چنان تحت تأثیر آیات قرآن و مظاهر خلقت قرار گرفته که چه شبها و روزها با اندوه و غم سرنوشت ساز زیستهاند:
«بدانکه چون صدیق رضی الله عنه [9] با بزرگی وی مرغی را دیدی گفتی: کاشکی من تو بودمی... و عمر رضی الله عنه گاه بودی که آیت قرآن بشنیدی بیفتادی و از هوش بشدی و چند روز مردمان به عیادت وی رفتندی، و بر روی او دو خط سیاه بودی از گریستن، و گفتی: کاشکی هرگز عمر را مادر نزادی، و یک راه به در سرایی بگذشت، یکی قرآن همیخواند در نماز اینجا رسیده بود: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧﴾[الطور: ۷] [۱۸۹] [10]، از ستور خویشتن در افگند از بی طاقتی و وی را به خانه بردند، یک ماه بیمار بود که کسی سبب بیماری وی ندانست»[11].
غزالی تصویری میآفریند که مرز میان اعتقاد و عمل را به هم نزدیکتر میکند، و با آوردن این رنگ آمیزیهای زیبا، شکستن بت «خودبینی» و تمسّک به قرآن را دو عامل مهم و حرکت آفرین حیات مؤمن به شمار میآورد. در مذمّت دنیا و لذت گرائی میگوید: «زید بن ارقم همی گوید: با ابوبکر رضی الله عنه بودم، وی را آب آوردند، با انگبین شیرین کرده، چون به دهان نزدیک برد باز گرفت و بگریست بسیار چنانکه همه بگریستیم، چون خاموش شد دلیری نیافت کسیکه پرسیدی، چون چشم بسترد گفتند: یا خلیفۀ رسول الله چه بود؟ گفت: یک روز با رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم، دیدم که به دست چیزی را از خود دور همی کرد- و هیچ چیز ندیدم – گفتم: یا رسول الله آن چیست؟ گفت: دنیاست که خویشتن را بر من عرضه همی کند، باز آمد و گفت: اگر تو جستی از من، کسانی که پس از تو باشند نجهند، اکنون ترسیدم که دنیا مرا یافت، ترک کردم و بگریستم»[12].
گرچه غزالی در این موارد، سندی را ارائه نداده است ولی ما حصل پیام او این است که: دل بستن به دنیا آدمی را به بند میکشد و نمیگذارد، شخصیّت و هویت اصلی انسان بر وجود مادیش فرمانروایی کند و گاهی چنان دستخوش امیال شهوانی و آرزوهای نفسانی میگردد که از حیوان پستتر میشود. توکّل، عامل ارزشمندی در پیکار سرنوشت آفرین انسانی است و دوری از اسباب ظاهر و شرایط و عوامل نامناسب مخالف توکّل نیست.
«عمر رضی الله عنه به شام میرفت، خبر رسید که آنجا طاعون عظیم است، گروهی گفتند: نرویم، گروهی گفتند: از قَدَر حَذَر نکنیم، عمر گفت: از قَدَر خدای به قدر خدای گریزیم[13]، و گفت: اگر یکی را از شما دو وادی بُوَد یکی پر گیاه و یکی خشک، به هرکدام که گوسفند بَرَد به قدر برده باشد، پس عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه را طلب کرد تا وی چه گوید، وی گفت که: من از رسول صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که: «چون بشنوید که جایی وبا است آنجا مروید، و چون آنجا باشید هم مقام کنید و بمگریزید، پس عمر شکر کرد که رأی او موافق خبر بود»[14].
غزالی با نقل روایت بالا به یک موضوع اساسی و اصولی بهداشت و پزشکی اشاره میکند و این حقیقتی است که در لابلای کتابها و روایات تا به امروز مانده و بشریت را به حیرت انداخته است.
در اسلام هرکاری که انجام میشود باید برای رضایت خداوند باشد، و شرک در عبادت گاهی به معنی عبادت دوگانه است. یعنی، یک وجه آن برای خدا و وجه دیگر به منظور دیگری است، چنانکه آمده است: «و ازین بود که امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه کافری بیفگند تا بکشد، وی آب دهان در وی پاشید، بازگشت و نکشت و گفت: خشمگین شدم، ترسیدم که برای خدای تعالی نکشته باشم. و عمر رضی الله عنه یکی را درّه[15] بزد، آنکس دشنام داد، دیگرش نزد، گفتند: چرا تقصیر کردی؟ گفت: تا این زمان او را به حق زدم، اکنون که او دشنام داد اگر بزنم به قهر زده باشم»[16].
علاوه بر وجه توحید افعالی که خالی از هر نوع شرک آشکار و پنهان است در هر دو نوع روایت، ارزش و اهمیت جلوگیری از خشم به خوبی نمایان است و انسان با ایمان و حکومتیان و دستگاه عدالت و ضابطین آنها باید به گونهای عمل کند که خود را از زنجیر خشم و کینه و انتقام جویی نابخردانه نجات دهند.
عالم دوستی باید بر یکرنگی و یکدلی استوار باشد و تکلّفها و تشریفات ظاهری و قید و بندهای بادکنکی عرفی، بر خلاف آیین دوستی و معاشرت صادقانه است: علی میگوید رضی الله عنه : بدترین دوستان آن بُوَد که ترا حاجت بُوَد به عذر خواستن از وی و تکلیف کردن برای وی»[17].
انسان باید در مسیر داوری و قضاء، رازداری و سرپوشی را برگزیند و در هر حال نسبت به مردم پاک طینت و پاکدل باشد: صدیق[18] میگوید رضی الله عنه : «هر که را بگیرم، اگر دزد بُوَد و اگر میخواره بُوَد، آن خواهم که خدای تعالی آن فاحشه[19] بر وی بپوشد»[20]. بر قاضی و حاکم شرع واجب است که خود را در برابر خداوند مسؤول بداند و در حکمی که صادر میکند از هیچ قدرتی غیر از خدا نترسد:
عمر رضی الله عنه گفت: «وای بر داور زمین از داور آسمان – روزی که او را بیند، مگر آنکه داد بدهد و حق بگزارد و به هوی حکم نکند و جانب خویشان خود نگاه ندارد و به بیم و امید حکم نکند، لیکن از کتاب خدای آینه سازد و پیش چشم خود بنهد و بدان حکم میکند»[21].
عمر بن خطاب رضی الله عنه زمانی که خلیفۀ مسلمانان بود، پارهای از شبها به پاسداری از شهر میپرداخت تا به کسی ستم نشود و ستمگری از تیررس حکم او خارج نگردد: عمر خطّاب رضی الله عنه به جای عسس[22] خود شب میگردید، تا هر کجا خللی ببیند به تدارک آن مشغول شود، و گفت: اگر گوسفندی گرکن[23] بر کناره فرات بگذرانند و روغن در نمالند، ترسم که روز قیامت که روز حسابست مرا از آن باز پرسند! و باز آنکه احتیاط و عدل او چنین بود که هیچ آدمی بدان نتواند رسید»[24].
فیض الهی را که در غار تلاوت قرآن مجید بر دل میتابد از دست داد زیرا ممکن است آن تابش نور حقّ بر قلب دیگر تکرار نشود، یا برای مدّتی متوقف گردد:
«و چون عرب میآمدند در روزگار رسولالله صل الله علیه و آله و سلم و قرآن تازه میشنیدند و میگریستند و احوال[25] بریشان پدید میآمد، ابوبکر گفت رضی الله عنه «کُنَّا کَمَا کُنْتُمْ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُنَا» گفت: ما نیز چون شما بودیم، اکنون دل ما سخت شد، که با قرآن قرار گرفت و خو کرد، پس هرچه تازه بُوَد اثر آن بیش بُوَد.
و برای این بود که عمر رضی الله عنه حاج را فرمودی تا زودتر به شهرهای خویش روند، گفت: ترسم که چون خو کنند با کعبه، آنگاه حرمت آن از دل ایشان برخیزد».
غزالی در نقل دو روایت فوق به دو موضوع مهّم و اساسی تکیه میکند:
یکی اینکه بزرگان هیچگاه خویشتن بین نبوده و همواره خواستهاند که حقیقت را بازگو کنند و به نفس سرکش اجازه دخالت در کارها ندادهاند، و دیگر اینکه وارد شدن در یک فضای روحی تحولی انقلاب آفرین است و باید لحظات اولیه دگرگونی و بازتاب تابش فیض را عزیز دانست زیرا خو گرفتنهای بعدی ممکن است از درجۀ درک معنی بکاهد.
زهد، دوری از دنیا و تعلقات زنجیر آسای آن و قانع بودن به حدّاقل معیشت حلال است.
رسول الله صل الله علیه و آله و سلم خطبه میکرد، گفت: هرکه لا إِلهَ إِلاّ اللهُ به سلامت بیاورد به چیزی دیگر نا آمیخته. بهشت، وی راست، علی رضی الله عنه برخاست و گفت: یا رسولالله! تفسیر کن تا آن چیست که به وی نمیباید آمیخت؟ گفت: دوستی دنیا و جستن آن که قومی باشند که سخن ایشان سخن پیغمبران بُوَد و کردار ایشان کردار جبّاران، هر که لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بیاموزد و این دروی نَبُوَد جای وی در بهشتست»[26].
دوری از زرق و برق دنیا آدمی را از ننگ بردگی و عبودیّت غیر خدا، میرهاند و انسان وارسته و دانای حقیقی، کسی است که مرزی میان فکر و عمل او نیست. در تاریخ فرهنگ و ادب فارسی خوی تظاهر و دوگانه بودن بسیار مورد مذمّت و انتقاد قرار گرفته است. حافظ شیرازی شاعر غزل سرای مشهور ایران میگوید:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنـند
حفصه رضی الله عنها [27]پدر خویش عمر رضی الله عنه را گفت: «چون مال غنیمت از شهرها در رسد، جامهای نرمتر از این درپوش و طعامی خوشتر از این ساز، تا این کسان که با تواند بخورند، گفت: یا حفصه! حال شوهر هیچ کس بهتر از زن نداند، تو حال رسول بهتر از همه دانی، به خدای بر تو که رسول صل الله علیه و آله و سلم چند سال در نبوت بود که وی و اهل وی چون بامداد سیر بودندی شبانگاه گرسنه بودندی؛ به خدای بر تو که چند سال بر وی بر گذشت و خرما سیر نیافت، تا آنگاه که فتح خیبر افتاد»[28].
در نقل حکایت، عظمتی نهفته است که پشت زمامداران دیکتاتور و زورگو را به لرزه در میآورد و به انسان کرامت و شکوه خاصی میبخشد، به گونهای که عمر با جامۀ پینه بسته و زهد خاص خود، توانسته، دو قدرت بزرگ زمان، یعنی حکومت ساسانیان و امپراطوری روم را به زیر سلطه و اقتدار خویش در آورد و خواب راحت و آسایش را از آنها بگیرد.
عمر به حفصه امّ المومنین میگوید: «دو یار از پیش رفتهاند: محمد و ابوبکر و ایشان به راهی میرفتند، اگر به راه ایشان روم به ایشان رسم، و اگر نه مرا از راهی دیگر ببرند»[29].
قدرت و سلطه حکومت چنان است که در اکثر موارد، عدالت و آزادگی را از حاکم میگیرد و او را به یک موجود سلطهگر، زورگو و ستمگر تبدیل میکند و انسان هرچه بارش کمتر، و سبکبالیش بیشتر شود، بهتر میتواند، در فضای حریّت و آزاد زیستن، زندگی نماید.
2- هیبت و صولت عمر رضی الله عنه
غزالی در بارۀ هیبت عمر بن خطاب به روایت زیر اشاره میکند:
«و نیکوترین خُلق رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را بود که یک روز زنان اندر پیش وی بانگ همیکردند و غلبه همی داشتند، عمر رضی الله عنه اندر شد، بگریختند، گفت: ای دشمنان خویش ز من حشمت دارید[30] و از رسول خدا حشمت ندارید؟! گفتند: تو از وی تندتری و درشت تر. و رسول صل الله علیه و آله و سلم گفت: «یا ابن خطّاب، بدان خدای که نفس من به حکم وی است، که هرگز ترا شیطان اندر راهی نبیند که نه آن راه بگذارد و به راهی دیگر شود از هیبت تو»[31].
3-عید مؤمن از نظر علی رضی الله عنه
عید مؤمن روزی است که گناهی در آن انجام نپذیرد و مسلمان باید کوشش کند که همواره زندگی خویش را از اسارت آرزوهای نفسانی و معصیّت الهی آزاد نماید:
«امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه قومی را دید آراسته، گفت: این چیست؟ گفتند: روز عید ایشانست، گفت: آن روز که معصیت نکنم روز عید من است»[32].
جامۀ ساده و قلب روشن علی، نشانهای از بی پیرایگی و همسویی با فقر است: «و امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه جامۀ مختصر داشت، با وی عتاب کردند، گفت: دل بدین خاشع شود و دیگران اقتدا کنند و درویشان را فرا دلخوشی بود»[33].
5- فایده خاموشی و سکوت ابوبکر صدیق رضی الله عنه
صُمت و خاموشی یکی از وسائل و مراحل پیکار با نفس است که تخلیه وجود از رذایل و تحلیه به فضائل بدون آن بسیار مشکل به نظر میرسد. و ناگفته نماند که زیانهای پر حرفی در امور خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و دینی بر کسی پوشیده نیست. در کیمیای سعادت آمده است: «و رسول الله صل الله علیه و آله و سلم گفت: «هرکه بسیار سخن باشد بسیار سَقَط بُوَد، و هرکه بسیار سَقَط بُوَد بسیار گناه بُوَد، و هرکه بسیار گناه بُوَد آتش به وی اولیتر» و از این بود که ابوبکر صدّیق رضی الله عنه سنگی در دهان نهاده بودی تا سخن نتوانستی گفتن»[34].
مولانا جلال الدّین محمّد مولوی در مثنوی میگوید:
هرکه داد او حسن خود را در مزاد صد قضای بد سوی او رو نهاد
دشمنان او را ز غیرت میدرند دوستان هم روزگارش میبرند
سخن زیبا گفتن بدون محاسبه و بررسی پیامدهای آن؛ به زیبایی صورت میماند که در معرض دید همگان قرار گیرد، علاوه بر اینکه فرصت وقت گرانبها را از آدمی میگیرد رشکها و حسادتهای دیگران را نیز به طغیان وا میدارد.
6- مدح و ستایش و مسؤولیت انسان از نظر عمر رضی الله عنه
انسان در برابر سخنهایش، مسؤولیّت تام دارد، ستودن دیگران در صورتی که منطبق با واقعیت نباشد درست نیست:
اما ممدوح را از دو وجه زیان دارد:
یکی اینکه عُجبی و تکبری در وی پدید آید: عمر رضی الله عنه نشسته بود با درّه[35]، جارود[36] مردی بود آنجا فرود آمد، یکی گفت: این مهتر ربیعه[37] است، چون بنشست عمر رضی الله عنه وی را درّه بزد گفت: یا امیرالمؤمنین این چیست؟ گفت: نشنیدی که این مرد چه گفت؟ عمر گفت: ترسیدم که چیزی اندر دل تو افتد، آن عُجب خواستم که در تو بشکنم. و دیگر اینکه چون به علم و صلاح بر وی ثنا گویند، کامل شود اندر مستقبل و گوید: من خود به کمال رسیدم، و ازین بود که در پیش رسول صل الله علیه و آله و سلم مدح کردند، گفت: گردن وی بزدی، و رسول صل الله علیه و آله و سلم بر صحابه ثنا گفته است، گفت: «یا عمر، اگر مرا به خلق نفرستادی ترا فرستادندی» و گفت: «اگر ایمان جملۀ عالم با ایمان ابوبکر مقابله کنند، ایمان وی زیادت آید» و امثال این که دانست که ایشان را زیانی ندارد»[38].
امام غزالی میخواهد با نقل این روایتها، آدمی را به انواع مدح آشنا کند، زیرا، چه بسیاری از شاعران و ادیبان، کسانی از حکومتیان را به صفاتی ممدوح ستودهاند که هیچ عقل سالمی آن را نمیپذیرد و علاوه بر آن وجدانهای بیدار به ضدّیت با آنان برخاستهاند.
ناصر خسرو قبادیانی به شاعران دربار محمود غزنوی حمله میکند و میگوید:
من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی درّ لفظ دری را
هیچ شاعر آزادهای حاضر نیست که سخنان زیبا و آراستۀ خود را نثار پادشان خوک صفت و شهوت ران نماید! و اگر گاهی شاعر و نویسندهای توانا، صفتی عالی به ممدوح خود داده، برای تشویق او به کسب فضائل و انجام کارهای نیک و پسندیده بوده است.
7- غلبه بر خشم ابوبکر صدیق رضی الله عنه
«یکی ابوبکر صدّیق را دشنام داد، گفت: آنچه از ما بر تو پوشیده است بیشتر است»، «یکی ابوبکر صدّیق را در پیش رسول الله صل الله علیه و آله و سلم جفا میگفت و وی خاموش میبود، و چون در جواب آمد رسول صل الله علیه و آله و سلم برخاست، گفت[39]: تاکنون مینشستی چون جواب گفتن گرفتم برخاستی، گفت:[40] تا خاموش بودی جواب تو فرشته میداد چون تو گفتن گرفتی شیطان آمد نخواستم که با شیطان بنشینم»[41].
آنچه که ما را به حقیقت موضوع راهنمایی میکند اینست که: بدانیم تحمّل سخن نادرست دیگری در باروری منش آدمی نقش بسزائی دارد چنانکه در تاریخ حیات پیامبر بزرگوار اسلام آمده است که: مشرکان و دشمنان انواع تهمتها را به آن حضرت میزدند در حالی که رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم با شکیبایی ویژهای به آنان پاسخ میداد.
8- کراهیّت مال دوستی از نظر علی رضی الله عنه
مردان سترگ تاریخ معرفت هرگز به دنیا و ما فیها دل نبسته و همواره کوشیدهاند که خود و دیگران را از دام زرق و برق دنیا و مال دوستی نجات دهند. علی رضی الله عنه درمی بر کف دست نهاد و گفت: «تو آنی که تا از دست من نروی مرا هیچ سود نکنی»[42].
مال دوستی به معنی مال داشتن نیست زیرا چه بسا افرادی پیدا میشوند که با وجود داشتن مکانت و ثروت به آن دل نبستهاند و در مواقع ضروری از مال خود انفاق میکنند چنانکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «نِعم العَونُ علی تقوی اللهِ المالُ»[43].
عمر رضی الله عنه گفت: «چه جمع کنیم از مال دنیا؟ گفت[44]: زبان ذاکر و دل شاکر و زن مؤمنه»[45].
نباید از احادیث و روایاتی که مال دنیا را مذمّت میکنند چنین استنباط شود که اسلام به فقر و گوشه گیری و زندگی بخور و نمیر دستور میدهد بلکه شریعت نبوی میخواهد به مسلمانان بفهماند که برای رفع تبعیضات و ایجاد قسط و عدالت اجتماعی و جامعه مرفه و آزاد اسلامی لازم است که مسلمانان از اسراف و تبذیر و ریخت و پاش دوری نمایند و به موقع نیز گذشت و ایثار کنند مانند عملکرد ابوبکر در خریدن بلال حبشی سیاه پوست.
علی رضی الله عنه گوید: «چون دنیا بر تو اقبال کند خرج کن که از خرج کم نشود، و چون از تو بگریزد خرج کن که بنماند»[46].
بخل بلای کشندۀ جامعه اسلامی است- ابوسعید خدری رضی الله عنه که یکی از اکابر صحابه رسول خداست میگوید: «دو مرد اندر نزدیک رسول صل الله علیه و آله و سلم شدند و بهای شتری بخواستند، بداد، چون بیرون شدند پیش عمر شکر کردند، عمر حکایت کرد با رسول صل الله علیه و آله و سلم ، پس رسول گفت: فلان بیش ازین بستد و شکر نکرد، پس گفت: هرکه از شما بیاید و به الحاح[47] از من چیزی فرا ستاند و ببرد آن آتش است، عمر گفت: و چون آتش است چرا میدهی؟ گفت زیرا که الحاح کند و حقّ تعالی نپسندد که بخیل باشم و ندهم، گفت: شما همی گویید که بخیل معذورتر از ظالم بُوَد، چه ظلم است نزدیک حق تعالی عظیمتر از بخل، سوگند یاد کردست حق تعالی به عزّت و عظمت خویش که هیچ بخیل را اندر بهشت نگذارد»[48].
حافظ در غزلی شیوا و بلیغ که چند بیت آن نقل میشود، در مذمّت بخیل چنین میگوید:
نوشتهاند بر ایوان جنّت المأوی |
|
که هرکه عشوۀ دنیا خرید وای به وی |
|
||
|
||
|
تاریخ اسلام از واقعه هجرت چنین خبر میدهد که پیامبر بزرگوار صل الله علیه و آله و سلم با ابوبکر صدیق؛ یار غار، از مکّه به مدینه (یثرب) هجرت فرمود و علی رضی الله عنه در بستر پیغمبر خوابید تا مشرکان گمان کنند که رسول اکرم از شهر مکّه بیرون نرفته و در رختخواب خویش خوابیده است، زیرا کافران میخواستند در همان شب پیامبر را بکشند:
«رسول صل الله علیه و آله و سلم از قصد کافران میگریخت، علی رضی الله عنه برجای وی بخفت تا اگر کافران قصد کنند خویشتن را فدا کرده باشد، حقّ جلّ جلاله وحی کرد به جبرئیل و میکائیل که میان شما برادری افگندم و عمر یکی درازتر کردم، کیست از شما که ایثار کند؟ هر یکی از ایشان آن عمر درازترین میخواست از بهر خود، حق تعالی گفت: چرا چنین نکنید که علی کرد، وی را با محمّد برادری دادم جان خویشتن فدا کرد و وی را ایثار کرد و بر جای وی بخفت، هردو به زمین شوید و وی را از دشمن نگاه دارید، بیامدند، جبرئیل نزدیک سر وی بایستاد و میکائیل نزدیک پای وی گفت: بخ بخ[50] یا پسر ابوطالب که حق تعالی با فرشتگان خویش بر تو مباهات میکند، و این آیت فرود آمد که: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ﴾[البقرة: ۲۰۷] [۲۳۰]. [51].
12- پندار ناصواب، تجمل گرایی و ردای پینه بسته عمر رضی الله عنه
زندگی پیامبر و مسلمانان صدر اوّل اسلام در منتهای سادگی و بی پیرایگی بود، در همان عصری که امپراطوریهای ایران و رُم از هیبت عمر بن الخطاب، خواب راحتی نداشتند چهارده پینه بر ردای خلیفه مسلمین بود و هیچگاه در تاریخ این ساده زیستن عیب و نقصی برای خلیفه و جامعه اسلامی به حساب نیامده است، و از زمانی که مسلمانان به تجمّل گرایی و زرق و برق دنیا روی آوردند شکوه و عظمت خود را از دست دادند.
«اگر جامۀ نیکو اندر پوشند و اسب و ساخت[52] و تجمّل سازند. گویند: این نه رعونت است، که این کوری دشمنان اهل دین است، که مبتدعان بدین کور شوند که علماء با تجمّل باشند؛ و سیرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم و جامۀ خَلَق[53] ایشان فراموش کنند، و پندارند که آنچه ایشان همیکردند خوار داشتن اسلام بود و اکنون اسلام به تجمّل وی عزیز خواهد شد؟»[54].
آنچه که از سیرت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین رضی الله عنهم فهمیده میشود اینست که: باید زندگی علمای دینی و فرمانروایان اسلامی نیز در نهایت سادگی و بی پیرایگی باشد و کوشش کنند که تهیدستان و مستمندان، زندگی بهتری را دارا شوند.
اهمیت و ارزش صبر بر کسی پوشیده نیست، و همه دانشمندان و انسانهای وارسته معتقدند که هیچ انسان، مکتب و دینی بدون داشتن نیروی صبر و شکیبایی، پیروز نمیشود.
علی رضی الله عنه گفت: «صبر از ایمان همچنانست که سر از تن، هرکه را سر نیست تن نیست، و هرکه را صبر نیست ایمان نیست»[55].
14- ریا از نظر معاذ بن جبل و عمر
ریا از مهلکاتی است که بر صفحه اعمال خط بطلان میکشد، و دارنده آن مانند سمّ کشندهای است که همه از او میگریزند؛ ریاکار با روش منافقانه خویش، آنچه را که در دل دارد، انجام نمیدهد و زندگیش لبریز از مکر و فریب است.
«معاذ رضی الله عنه [56] همیگریست، عمر رضی الله عنه گفت: چرا همی گریی؟ گفت: از رسول صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که اندک ریا شرک است و گفت: مرایی[57] را روز قیامت ندا کنند و آواز دهند: یا مرایی یا نابکار یا غدّار، کردارت ضایع شد و مزدت باطل شد، برو و مزد آنکس طلب کن که کار برای وی کردۀ»[58].
خداوند متعال در قرآن مجید چهرۀ ریاکاران را به خوبی ترسیم کرده است که: ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ﴾[البقرة: ۱۰].. «دلهایشان بیمار است و خداوند بیماریشان را زیاد میکند».
امروزه آثار این بیماری روحی خطرناک بر کسی پوشیده نیست، و آشکارا میبینیم که انسان ریاکار برای رسیدن به هدف چگونه چهرۀ خود را عوض میکند و گاهی چنان مدافع دین و اصول عالیۀ اخلاقی میگردد که به اصطلاح «از پاپ کاتولیک تر» میشود.
عمر رضی الله عنه مردی را دید سر در پیش افگنده یعنی که من پارساام، گفت: «ای خداوند[59]! گردنِ کژ راست باز کن خشوع اندر دل بُوَد نه اندر گردن»[60].
15- ساده زیستن عمر و علی رضی الله عنهما
بزرگان اسلام کوشیدهاند که از حدّاقّل امکانات حدّاکثر استفاده کنند و هیچگاه شخصیّت آدمی را با جاه و جلال و زرق و برق و صورت ظاهر، نسنجیدهاند.
«عمر رضی الله عنه اندر بازار همی شد، گوشت اندر دست چپ در آویخته بود و دِرَّه[61] اندر دست راست... عمر را رضی الله عنه دیدند اندر بازار و چهارده پاره بر اِزار[62] وی دوخته بعضی از ادیم[63]... و علی رضی الله عنه جامه مختصر داشت، با وی عتاب کردند، گفت: دل، بدین خاشع شود و دیگران اقتدا کنند و درویشان را فرادلخوشی بُوَد»[64].
در ساده زیستن خلفا و مسلمانان آغازین، درسی است برای همه جویندگان معرفت و پویندگان کمال از این جهت که آنان سبکبال و سبکبار بودند و در دریای زندگی به راحتی شنا میکردند و از میان امواج متلاطم و طوفانی حوادث به ساحل نجات میرسیدند صدق ابوبکر، عدالت عمر و زهد علی و شرم عثمان به جویندگان راه مستقیم درس سبکباری و بی آلایشی و ساده زیستن میدهند به گونهای که عملاً به ما میآموزند که میتوان با ایمان و اخلاص و اعتقاد راسخ اسلام را گسترش داد و مجاهدان حقیقی یعنی پیکارگران در روز و زاهدان شب باشیم.
علی رضی الله عنه از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت میکند: «هرگاه که خلق روی به جمع دنیا و عمارات آن روند و درویشان[65] را دشمن دارند، خدای تعالی ایشان را به چهار خصلت مبتلا کند: قحط زمان و جور سلطان و خیانت قاضیان و شوکت و قوّت کافران و دشمنان»[66].
«و از این گفت رسول صل الله علیه و آله و سلم : «یا رب»، قوت[67] آل محمّد به قدر کفایت کن»[68].
حدیث نبوی فوق وظیفه ثروتمندان را در برابر تهیدستان و درماندگان روشن میکند که آنان با انفاق و بخشش و دادن زکات خلاء اقتصادی جامعه اسلامی را پر کنند و درویشان و فقیران نیز نباید از کار و کوشش خودداری نمایند بلکه واجب است که با سعی و تلاش زندگی خود را از تیرگی فقر نجات دهند:
علی رضی الله عنه میگوید که: «درویشی باشد که عقوبت[69] بُوَد، و نشان آن بدخویی و شکایت و خشم بر قضای خدای بُوَد، و باشد که سعادت بُوَد، و نشان آن نیکوخویی و گله ناکردن و شکر گزاردن بُوَد»[70].
و وظیفۀ بزرگان دین و فرمانروایان اسلامی اینست که، با پوشیدن لباس ساده و دوری از تجمّل و احقاق حقوق درماندگان و بی نوایان، اسلام را از تکاثر و افزون خواهی نجات دهند یعنی خود کم بخورند و کم بنوشند و به زرق و برق دنیا روی نیاورند تا بتوانند با سخنانی گیرا و دلنشین در قلوب رنجدیدگان تأثیر کنند.
علی رضی الله عنه گفت: «خدای تعالی عهد فرو گرفت بر ایشان جامۀ کمترین مردمان بُوَد تا توانگر بدو اقتدا کند و درویش دل شکسته نشود... عمر رضی الله عنه چهارده پاره بر دوخته بود»[71].
ممکن است برای عدهای سوء تفاهم پیش آید که پوشیدن لباس پینه بسته و کهنه، مخالف اصول بهداشت و پیشرفت علمی است! با اندک دقّت و تأمّل در مییابیم که استفاده کردن از لباس کهنه، در صورتیکه تمیز و نظیف باشد هیچ اشکالی ندارد! و از طرف دیگر با نگاهی سطحی به کاخها و کوشکها و ماشینهای گرانبها و تجملات و دکوراسیون خانهها و ادارات و ریخت و پاشهای عروسیها و مجالس شادی و عزاداریها و صدها حیف و میلها... به این حقیقت میرسیم که اگر بخش ناچیزی از اینها در راه بی نوایان و رفاه آنان خرج کنند آیا بی نوائی خواهیم داشت! آری علی چنین بود و ما چنین هستیم!!..
همچنانکه نماز صورتی حقیقی دارد که آن روح صورت است، زکات نیز چنین است و چون کسی راز و صورت حقیقی آن را نداند، زکات صورتی است بی روح، و راز آن سه چیز است:
راز اول (طبقه صدیقان، نیک مردان و سره مردان)
یکی اینکه خلق مأمورند به محبّت و دوستی حقّ تعالی، بگونهای که انسان مؤمن واجب است که خداوند را از مال و جاه و حشمت و زنان و فرزندان و عشیره و تجارت و هرچه که دارد بیشتر دوست داشته باشد، و خداوند تعالی در قرآن مجید سوره توبه /17 به آن دستور میدهد. و کسانی که از مدار تعلقات دنیوی میگذرند و به روح زکات عمل میکنند سه طبقه و دستهاند:
طبقه اوّل: صدّیقان بودند، هرچه که داشتند فدا کردند و گفتند: از دویست درم، پنج درم دادن کار بخیلان باشد، بر ما واجب آن بُوَد که به همه بدهیم در دوستی دوست، چنانکه ابوبکر جملۀ مال بداد، رسول گفت: «عیال را چه باز نهادی؟» گفت: «خدای و رسول خدای، و عمر یک نیمه بیاورد». گفت: «عیال را چه گذاشتی؟ گفت: «نیمی» رسول صل الله علیه و آله و سلم گفت: «بَینَکُما ما بَینَ کَلِمَتَیکُما» تفاوت درجۀ شما همچُن تفاوت سخن شماست»[72].
طبقه دوم: نیک مردان بودند، که ایشان مال بر یک بار خرج نکردند و قوّت آن نداشتند، لیکن نگاه همی داشتند و منتظر حاجت فقراء و وجوه خیرات بودند، و خود را با درویشان برابر میداشتند و بر قدر زکات اقتصار نکردند[73]، و چون درویشان رسیدند ایشان را همچون عیال[74] خود دانستند[75].
طبقه سوم: سره مردان[76] بودند، که ایشان بیش از آن طاقت نداشتند که از دویست درم پنج درم بدهند، بر فریضه اقتصار کردند[77] و فرمان به دل خوش به زودی به جای آوردند، و هیچ منّت بر درویشان ننهادند[78].
راز دوم (تطهیر دل از آلایش و نجاست بخل)
«سرّ دوم تطهیر دلست از آلایش و نجاست بخل: که بخل در دل چون نجاستی است که سبب ناشایستگی اوست، قرب حضرت حق را چنانکه نجاست ظاهر سبب بعد اوست از نماز، و آن نجاست بخل پاک نشود إلاّ به خرج کردن مال: و بدین سبب زکات که نجاست بخل را ببرد، چون آبی است که بدو نجاست شسته آید. و برای اینست که زکات و صدقه بر رسول و اهل بیت او حرامست که منصب وی را از اوساخ[79] اموال مردمان صیانت[80] کردهاند»[81].
«سرّ سوم، شکر نعمت است، که مال، نعمتی است، چون در حق مؤمن سبب راحت و دنیا و آخرت باشد، پس چنانکه نماز و حج و روزه شکر نعمت تن است، زکات شکر نعمت مال است، تا چون خود را بی نیاز بیند بدین نعمت، و مسلمانی دیگر را همچون خود درمانده بیند، با خود گوید: «او نیز بندۀ خدایست همچون من، شکر آن را که مرا از وی بی نیاز کرد و او را محتاج من کرد. با او رفقی[82] کنم، که نباید که این از من به شبی برود- اگر تقصیر کنم – و مرا به صفت او گرداننده و او را به صفت من. پس هرکسی باید که این اسرار بداند تا عبادت او صورت بی معنی نباشد»[83].
تنبیه: (زیان افراط و تفریط و اسراف و تبذیر)
مشکل اساسی ما مسلمانان در طول اعصار و قرون (منهای عصر سعادت نبوی و صدر اول اسلام) به ویژه قرن معاصر اینست که: وجود افراط و تفریط و اسراف و تبذیر از یک طرف و بی برنامگی و دخالت بیگانگان و استعمارگران از طرف دیگر، نمیگذارند که کشورهای اسلامی در امور اقتصادی و فرهنگی و... خود را از اسارت ننگ آفرین سلطه پذیری نجات دهند و مسلمانان وابستۀ نفس امّاره و تکاثر طلب، به جای پیکار با دشمن درونی و بیرونی خود، روش خویشتن بینی را پیش میگیرد و به علت پیروزی از فلسفه لذت گرایی از خدمت بینوایان و درماندگان سر باز میزند و حکومتها نیز به علتهای گوناگون از جمله نداشتن برنامههای دقیق و منظم اقتصادی و غیره و سلطه گری اهرمهای فشار خارجی نمیتوانند آنگونه که قرآن دستور میدهد فقیران و دربندیان اقتصادی را از زیر فشار تنگدستی و محرومیّت برهانند.
یکی از شیوههای معامله سلف صالح امت این است که، به سود اندک و معامله بسیار قانع بودند تا محرومان نیز از قدرت خرید بهرهمند شوند: علی رضی الله عنه در بازار کوفه میگردید و میگفت: «ای مردمان سود اندک را رد میکنید که از بسیار بیفتید»[84].
عمر رضی الله عنه گفت: «بازرگانان، اول روز آخرت را بگذارد و پس از آن دنیا را»[85].
عبدالرحمن بن عوف[86] را پرسیدند: «توانگری تو از چیست؟ گفت: سود اندک را رد نکنم»[87].
باید در سیستم اقتصاد خانواده، از دو صفت خطرناک دوری کرد، استکبار و اتراف: استکبار آدمی را وادار میکند که خود را از همه بالاتر و بهتر ببیند و بالانشینی و غرور، خصلت همیشگی مستکبر است و کلیّه نشست و برخاستها و اعمال روزانه او نشان آشکاری از استکبار میباشد چنانچه اشیاء نیکو و ارزان قیمت را نمیخرد و همیشه میخواهد جایگاهش بالاتر از دیگران باشد.
خوشگذرانی و عیاشی و ریخت و پاشها، صفات ممّیزۀ اتراف هستند قرآن مجید در این باره میفرماید:
(الإسراء: 16). «هرگاه بخواهیم سرزمینی آباد را نابود کنیم، به گروه مُترف (خوشگذران و سردمدار) فرمان میدهیم (که خود را اصلاح کنند) (متأسفانه) به فسق و بدکاری میپردازند و کلمه عذاب تحقّق مییابد و بخوبی نابودشان میگردانیم»، خانواده و جامعهای که اقتصادشان بر مبنای اتراف قرار میگیرد، دخلها و خرجها با هم مطابقت نمیکنند و در ازدواجها، دعوتها، جشنها، خریدها، فروشها به تجمّل گرایی روی میآورند و ظاهر سازیها بر آنان چیره میگردد، و از حدّ اعتدال خارج میشوند و راه افراط و تفریط و اسراف و تبذیر را پیش میگیرند!...
[1] - کیمیای سعادت- امام محمد غزالی – به تصحیح احمد آرام- چاپ دوازدهم1361- صفحه 161.
[2] - مأخذ مذکور/جلد دوم/640.
[3] - مأخذ مذکور/جلد اول/200.
[4] - ابوبکر رضی الله عنه .
[5] - عمر رضی الله عنه .
[6] - عثمان رضی الله عنه .
[7] - مأخذ مذکور/جلد اول/416.
[8] - منبع مذکور/جلد دوم/556.
[9] - ابوبکر رضی الله عنه .
[10] - هر آینه عذاب پروردگارت شدنی است.
[11] - منبع مذکور/716.
[12] - منبع مذکور/522.
[13] - استاد مرتضی مطهری در کتاب انسان و سرنوشت همین موضوع را با جریانی از علی بن ابی طالب نقل می کند.
[14] - منبع مذکور/828.
[15] - تازیانه.
[16] - منبع مذکور/جلد اول/403
[17] - منبع مذکور/ جلد اول /324.
[18] - ابوبکر
[19] - کار زشت
[20] - منبع مذکور/جلد اول/329.
[21] - منبع مذکور/جلد اول/416.
[22] - پاسبان شب، شبگرد، حارس، نگهبان شب. (ب)
[23] - گر.
[24] - مبنع مذکور/جلد اول/415.
[25] - احوال جمع مکسرحال و حال تابش فیض الهی در قلب است.
[26] - منبع مذکور /جلد دوم/ 733.
[27] - زوجه پیامبر و دختر عمر است.
[28] - منبع مذکور/جلد دوم/734
[29] - منبع مذکور/جلد دوم/734.
[30] - یعنی ملاحظه مرا میکنید.
[31] - منبع مذکور/ جلد دوم/ 428.
[32] - منبع مذکور/ جلد دوم/826.
[33] - منبع مذکور/ جلد دوم/ 614.
[34] - منبع مذکور/ جلد دوم/ 473.
[35] - تازیانه.
[36] - مرد شوم، بد اختر.
[37] - بزرگ قبیله ربیعه
[38] - منبع مذکور/ جلد دوم/ 502-501.
[39] - یعنی ابوبکر گفت.
[40] - رسول گفت
[41] - منبع مذکور/ جلد دوم/511.
[42] - منبع مذکور/534.
[43] - منبع مذکور/ 689- مال بهترین یاوری بر پرهیزگاری است.
[44] - یعنی خود پاسخ داد.
[45] - منبع مذکور/689.
[46] - منبع مذکور/545
[47] - اصرار و پافشاری کردن
[48] - منبع مذکور/ 548
[49] - دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام سیّد ابوالقاسم انجوی شیرازی /244-243.
[50] - بخ بخ: خوشا به حال.
[51] - «و از مردمان کسانی هستند که نفس خود را برای به دست آوردن خشنودی خدای تعالی فروشند». منبع مذکور/ 550.
[52] - ساخت: ابزار و یراق.
[53] - خَلَق: کهنه.
[54] - منبع مذکور/634.
[55] - منبع مذکور/664.
[56] - معاذ بن جَبَل از صحابه رسول خداست.
[57] - مرایی: ریاکار.
[58] - منبع مذکور/572
[59] - خداوند: امروزه به معنی آقا، صاحب است.
[60] - منبع مذکور/573
[61] - تازیانه
[62] - ازار: زیر جامه- فوطه- شلوار –عمّامه
[63] - ادیم: چرم.
[64] - منبع مذکور/614.
[65] - درویشان: فقیران و تهیدستان.
[66] - منبع مذکور/722.
[67] - خوراک – روزی.
[68] - منبع مذکور/724.
[69] - عقوبت: شکنجه و عذاب و بدبختی.
[70] - منبع مذکور/ 726.
[71] - منبع مذکور/ 738
[72] - منبع مذکور/ جلد اول/ 162
[73] - یعنی از مقدار زکوة بیشتر می دادند.
[74] - زن و فرزند و کسی که مخارج زندگیش به عهدۀ شخص است.
[75] - منبع مذکور/162.
[76] - مردان پاک و خالص.
[77] - به زکوة اکتفا می کردند.
[78] - منبع مذکور/ 163.
[79] - کثافتها و چرکها.
[80] - نگهداری.
[81] - منبع مذکور/163.
[82] - مدارا و مهربانی.
[83] - منبع مذکور/ جلد اول/163..
[84] - از سود بسیار محروم شوید
[85] - منبع مذکور/ 280.
[86] - از صحابه رسول خداست.
[87] - منبع مذکور/280.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر