باب (49): در مورد ارشاد باريتعالي كه ميفرمايد: ﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ ٥٠﴾ [فصلت:50].
«و هرگاه او را رحمتى از سوى خود بعد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم مىگويد: اين بخاطر شايستگى و استحقاق من بوده، و گمان نمىكنم قيامت برپا شود; و (بفرض كه قيامتى باشد،) هرگاه بسوى پروردگارم بازگردانده شوم، براى من نزد او پاداشهاى نيك است. ما كافران را از اعمالى كه انجام دادهاند (بزودى) آگاه خواهيم كرد و از عذاب شديد به آنها مىچشانيم».
مجاهد، در تفسير: ﴿هَٰذَا لِي﴾ ميگويد: يعني اين، در مقابل عمل و شايستگي من ميباشد([1]).
ابن عباس ميگويد: يعني از جانب خودم ميباشد.
و قتاده در تفسير: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ﴾ [القصص:78].
«(قارون) گفت: اين ثروت را بوسيله دانشى كه نزد من است به دست آوردهام!». و بعضي گفتهاند: يعني چون الله، علم داشته كه من شايستة اينها هستم، به من بخشيده است. و اين همان سخن مجاهد ميباشد كه در تفسير اين جمله گفتهاند: يعني بخاطر شرف و بزرگواري به آن دست يافتهام([2]).
و از ابوهريره رضی الله عنه روايت است كه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ ثَلاثَةً فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَبْرَصَ وَأَقْرَعَ وَأَعْمَى بَدَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَكًا فَأَتَى الأَبْرَصَ فَقَال:َ أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَال:َ لَوْنٌ حَسَنٌ وَجِلْدٌ حَسَنٌ قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ قَالَ:فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ عَنْهُ فَأُعْطِيَ لَوْنًا حَسَنًا وَجِلْدًا حَسَنًا فَقَالَ: أَيُّ الـْمَـالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ, قَالَ: الإِبِلُ أَوْ قَالَ الْبَقَرُ هُوَ شَكَّ فِي ذَلِكَ إِنَّ الأَبْرَصَ وَالأَقْرَعَ, قَال:أَحَدُهُمَا الإِبِلُ وَقَالَ الآخَرُ الْبَقَرُ فَأُعْطِيَ نَاقَةً عُشَرَاءَ فَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا وَأَتَى الأَقْرَعَ فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ شَعَرٌ حَسَنٌ وَيَذْهَبُ عَنِّي هَذَا قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ قَال:َ فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ وَأُعْطِيَ شَعَرًا حَسَنًا قَال:َ فَأَيُّ الـْمـَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ: الْبَقَرُ قَال:َفَأَعْطَاهُ بَقَرَةً حَامِلا وَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا وَأَتَى الأَعْمَى, فَقَالَ:أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ, قَالَ:يَرُدُّ اللَّهُ إِلَيَّ بَصَرِي فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ قَال:َ فَمَسَحَهُ فَرَدَّ اللَّهُ إِلَيْهِ بَصَرَهُ قَالَ: فَأَيُّ الْـمَـالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ الْغَنَمُ فَأَعْطَاهُ شَاةً وَالِدًا فَأُنْتِجَ هَذَانِ وَوَلَّدَ هَذَا فَكَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنْ إِبِلٍ وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ بَقَرٍ وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ غَنَمٍ ثُمَّ إِنَّهُ أَتَى الأَبْرَصَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئَتِهِ فَقَال:َ رَجُلٌ مِسْكِينٌ تَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَعْطَاكَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْـمَـالَ بَعِيرًا أَتَبَلَّغُ عَلَيْهِ فِي سَفَرِي فَقَال:َ لَهُ إِنَّ الْحُقُوقَ كَثِيرَةٌ فَقَال:َ لَهُ كَأَنِّي أَعْرِفُكَ أَلَمْ تَكُنْ أَبْرَصَ يَقْذَرُكَ النَّاسُ فَقِيرًا فَأَعْطَاكَ اللَّهُ فَقَال:َ لَقَدْ وَرِثْتُ لِكَابِرٍ عَنْ كَابِرٍ فَقَال:َ إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ وَأَتَى الأَقْرَعَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئَتِهِ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَال:َ لِهَذَا فَرَدَّ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَيْهِ هَذَا فَقَالَ:إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ وَأَتَى الأَعْمَى فِي صُورَتِهِ فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْكِينٌ وَابْنُ سَبِيلٍ وَتَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ أَسْأَلُكَ بِالَّذِي رَدَّ عَلَيْكَ بَصَرَكَ شَاةً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِي سَفَرِي فَقَال:َ قَدْ كُنْتُ أَعْمَي فَرَدَّ اللَّهُ بَصَرِي وَفَقِيرًا فَقَدْ أَغْنَانِي فَخُذْ مَا شِئْتَ فَوَاللَّهِ لا أَجْهَدُكَ الْيَوْمَ بِشَيْءٍ أَخَذْتَهُ لِلَّهِ فَقَال:أَمْسِكْ مَالَكَ فَإِنَّمَا ابْتُلِيتُمْ فَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ وَسَخِطَ عَلَى صَاحِبَيْكَ». (متفق عليه).
«خداوند خواست كه سه نفر از بني اسرائيل راكه يكي مبتلا به بيماري پيس و ديگري كچل و سومي نابينا بود، آزمايش بكند. براي اين منظور فرشتهاي را نزد آنان فرستاد. فرشته، نخست نزد كسيكه مبتلا به بيماري پيس بود، آمد و گفت: چه دوست داري؟ گفت: دوست دارم داراي رنگ و پوست زيبائي باشم و از بيماري كه مردم مرا بخاطر آن، زشت ميدانند، بهبود يابم. فرشته دستي بر سر و صورت او كشيد. بيماريش از بين رفت و داراي رنگ و پوست زيبا شد.
آنگاه از او پرسيد: چه مالي را دوست داري؟ گفت: شتر و يا گاو (راوي شك دارد).
به او شتر ماده و آبستني داد و گفت: خدا آنرا برايت بركت دهد.
سپس نزد كچل، رفت و از او پرسيد: محبوبترين آرزويت چيست؟ گفت: دوست دارم كه موهاي زيبائي داشته باشم و از آنچه كه مرا در انظار مردم، زشت كرده است نجات يابم. فرشته دستي بر سرش كشيد، بيماريش بر طرف شد و داراي موهاي زيبائي گرديد. فرشته پرسيد: چه نوع مالي را دوست داري؟ گفت: گاو و يا شتر (راوي شك دارد). فرشته به او گاو ماده و آبستني داد و برايش دعاي بركت نمود و نزد نابينا رفت. پرسيد: كه بهترين آرزويت چيست؟ گفت: اينكه خدا، روشنائي چشمانم را به من برگرداند تا مردم را ببينم. فرشته دستي بر چهرهاش كشيد، خداوند روشنائي چشمانش را برگردانيد.
آنگاه از او پرسيد: چه نوع مالي را دوست داري؟ گفت: گوسفند. فرشته به او گوسفندي آبستن داد و برايش دعاي بركت نمود.
خلاصه اينكه پس از مدتي، در اثر زاد و ولد شتر و گاو و گوسفند، وضع بجائي رسيد كه اولي داراي درّهاي پر از شتر و دومي داراي درّهاي پر از گاو و سومي داراي درّهاي پر از گوسفند شدند.
سپس فرشته، با همان قيافه نزد اولي رفت و گفت: مردي مسكين و مسافر هستم و از ادامة سفر باز ماندهام. و راه رسيدن به مقصد برايم بوسيلة الله و سپس بوسيلة شما مقدور است. بخاطر كسيكه به تو رنگ و پوست زيبا و مال عنايت كرده، به من شتري بده تا بوسيلة آن به راه ادامه بدهم. مرد گفت: مخارج من سنگين است (نميتوانم اين كار را بكنم) فرشته گفت: من شما را ميشناسم، مگر تو همان كسي نيستي كه مبتلا به بيماري پيس بودي و مردم تو را زشت ميدانستند و چيزي در بساط نداشتي؟ آنگاه خداوند، اينهمه مال را در اختيارت گذاشت؟!گفت خير. من اينها را از پدرانم به ارث بردهام. فرشته گفت: اگر دروغ ميگوئي، خداوند تو را به همان حالت اول بر گرداند. سپس نزد كچل رفت و به او نيز همان چيزي را كه نزد اولي گفته بود گفت. او نيز برخورد مشابهي كرد. فرشته گفت: اگر دروغ ميگوئي، خداوند، تو را به حالت اول برگرداند.
آنگاه نزد نابينا رفت و همان سخنان قبلي را نزد او گفت. نابينا گفت: من مردي نابينا بودم، خداوند، بر من منت نهاد و چشمانم را به من باز گرداند. هر چه از مالم ميخواهي بردار و هر چه ميخواهي براي من بگذار. سوگند به خدا كه امروز هر چه از مالم به نام الله برداري، آنرا از تو نگيرم. فرشته گفت: مالت را براي خود نگهدار. شما مورد آزمايش الهي قرار گرفتيد، خدا از تو راضي و از همراهانت ناراضي شد»([3]).
خلاصه آنچه در اين باب بيان شد:
1ـ تفسير آية سورة فصلت.
2ـ تفسير جملة: ﴿لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي﴾ [فصلت:50].
3ـ تفسير جملة: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ﴾ [القصص:78]
4ـ عبرتهاي پند آموز در اين داستان شگفتآميز.
[1]- ﴿هَٰذَا لِي﴾ طبق تفسير مجاهد يعني اينكه اين مالها از آن خودم ميباشد و از طرف الله جل جلاله نيستند. يا اينكه از طرف الله ميباشند ولي بخاطر شايستگياي كه در من بوده، مستحق آنها شدهام پس هر دو صورت، مردود ميباشند زيرا بيانگر غرور كسي است كه چنين ميپندارد. هم آنكه نعمتها را از آن خود ميداند و آنها را به خدا نسبت نميدهد و هم آنكه نعمتها را به خدا اختصاص ميدهد ولي خود را بخاطر شايستگيهائي، مستحق آنها ميداند.
گر چه فعل بنده در كسب و كار تأثير دارد، ولي نهايتاً همه چيز به فضل و بزرگواري الله، بر ميگردد. و فضل خدا شامل كسي ميشود كه خدا بخواهد.
[2]- ﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ﴾ طبق تفسير قتاده، يعني: چون من به راه كسب و كار و امور اقتصادي واقف بودم، اينها را بدست آوردهام. چنانكه بسياري از تجار و صاحبان صنعت و پست و منصب، چنين ادعا ميكنند, در حالي كه شايسته است، در اينگونه نعمتها، خود را ممنون فضل و بخشش پروردگار بدانند.
[3]- شيخ، پس از ارائه آيه و تفسير آن، حديث طويل و معروف آن سه نفر را ذكر كرد كه خداوند، آنها را شفا بخشيد و مال و نعمت فراوان به آنها عطا نمود ولي ديري نگذشت، كه دو تن از آنان، دچار غرور و فراموشي شدند و بجاي نسبت دادن نعمتها به الله، آنها را به خود و پدران خود، نسبت دادند. و اما نفر سوم، نعمتها را به خدا نسبت داد و خداوند، نيز به او پاداش خوبي داد و نعمتهايش را بر او مستدام داشت و آن دو نفر ديگر را مجازات نمود و نعمتهايش را از آنان پس گرفت.
و خدا داراي فضل و بخشش است. نعمتهايش را براي هر كه بخواهد، مستدام ميدارد واز هر كه بخواهد، پس ميگيرد. و از اسباب مستدام داشتن نعمتها اينست كه انسان، پروردگارش را تعظيم بكند و بداند كه نعمتها، از فضل و بخشش اويند. و علامت كمال توحيد اينست كه انسان خود را محتاج به الله بداند نه اينكه خود را شايسته و طلبكار بداند. بلكه الله مستحق تشكر و تجليل از طرف بندگانش ميباشد. و بايد بندگان، همواره او را بخاطر داشته باشند و نعمتها را از جانب او بدانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر