توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ آبان ۱۳, پنجشنبه

فصل پنجم: اوضاع نا‌بسامان داخلی و فرار مغزها

 

اوضاع نابسامان داخلی و فرار مغزها

روزنامه‌های ایرانی اخبار فرار مغزها از ایران را منتشر ساختند و اینکه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئول فرار استعدادهای علمی به خارج از ایران هستند.

دو روزنامه‌ی اطلاعات و کیهان توضیح دادند که عده‌ی زیادی از پزشکان، دانشمندان، دندان‌پزشکان و اساتید دانشگاه، تهران را ترک کرده‌اند و اضافه نمود که بعضی از وزرا و دولت مردان و بعضی از رهبران دینی، پیوسته از صدمات وارده بعد از انقلاب به کشور، در اثر خارج شدن مغزها و استعدادها هشدار می‌دهند.

از چند هفته‌ی قبل گزارش‌های روزنامه‌ها، بر بالا گرفتن خروج افراد از کشور و تأثیرات آن بر وضع مملکت متمرکز شده است. روزنامه‌ها این افزایش مهاجرت‌ها را در نتیجه‌ی عملیات تحقیق و بازجویی و پاکسازی کسانی‌که متهم به همکاری با حکومت شاه بوده‌اند، می‌دانند.

روزنامه‌ی اطلاعـات گفت: از 14000 پزشک، 5000 نفر آنـان بعد از انقلاب از کشور خـارج شده‌اند. روزنامه‌ی کیهان که از طرفداران خمینی است می‌گوید: گروه‌های پاک‌سازی می‌دانند که حدود 200 دندانپزشک که بعضی از آنهـا استاد دانشگاه می‌باشند، طی چند ماه گذشته ایران را ترک کرده‌اند. همچنین اضافه کرد که این رقم معادل 10% دندانپزشکان در ایران است.

 این روزنـامه همچنین در این زمینه سؤالی را مطرح کرد که [چگونه این اتفاقات در حالی روی می‌دهد که] دسته‌های پاک سازی می‌دانند که دانشمندان به تدریج کشور را ترک می‌کنند و اساتید دانشگاه نیز که در سطوح بالای علمی قرار دارند، به کشورهای استعمارگر هجرت می‌کنند تا در آنجا تدریس کنند.[1]

«نید تیمکو» در روزنامه‌ی «کریستین ساینس مانیتور» می‌گوید:

«چپ‌گراها توانسته‌اند دربین صفوف کارکنان ایرانی موفقیت‌هایی داشته باشند که این به مثابه یک بمب ساعتی است که دستگاه حکومت را تهدید می‌کند.»

از تحولات اخیر نتایج زیر حاصل گشته است:

نسبت بیکاری و تورم به حدود 20 تا 50 درصد رسیده است. همچنین قیمت گوشت تقریباً بالا رفته است. فعالیت‌های سیاسی در اوج است، اما تولید محصول در سطح پایین قرار دارد. حکومت جدید حقوق‌ها را زیاد کرده و حتی در بیشتر حالات بیش از دو برابر کرده است و به کارمندان میزانی از سودها [و پول‌های زیادی] را اختصاص داده است، اما عده‌ای از دیپلمات‌ها که تعدادشان نیز کم نیست می‌گویند، شعار خمینی مبنی بر دشمنی با امپریالیسم به خاطر مصالح چپ‌گراها پایان پذیرفته است. در یک کارخانه که یکی از افراد اهل چکسلواکی صاحب آن است، از ورود افراد روحانی جلوگیری به عمل آمده است. این چیزی که نقل شد، خلاصه‌ای از مقاله بود.[2]

انقلاب و اوضاع داخلی

روزنامه‌ی دیراشپیگل آلمان غربی یک بررسی از اوضاع داخلی ایران صورت داد که از اهمیت خاصی برخوردار است. چون بیشتر روزنامه‌ها که از ایران سخن می‌گویند، معلومات خود را از این بررسی، می‌گیرند. بنابراین خلاصه‌ای از این بررسی را در اینجا می‌آوریم:

«سر و صدای موسیقی (آمریکایی) راک، بار دیگر شنیده می‌شود. بانک‌ها در تنفیذ دستور خمینی، مبنی بر پرهیز از استفاده از دلار سرباز می‌زنند. در هتل‌های بزرگ معامله با دلار آمریکا صورت می‌پذیرد.

یکی از افراد هلندی، فرانک سوئیس و فولدن هلند به همراه داشت، به دنبال این بود که آنها را به تومان بدون پشتوانه تبدیل کند، اما فقط دلار مورد درخواست همه است، حتی در شعبه‌ی بانک فرودگاه تهران.

هنگامی‌که به ایران، بعد از گذشت یک سال از انقلاب، نظری می‌افکنیم، متوجه می‌شویم که با وضع بد اقتصادی روبرو است و سطح معیشت به شدت پایین آمده است. مواد غذایی نایاب شده و بر تعداد بیکاران افزوده شده است. همچنین از هم‌گسیختگی اوضاع سیاسی و پیچ و تاب‌های شدید آن، خطر بزرگی برای دولت به شمار می‌رود.

مهدی بازرگان در زمان نخست‌وزیری‌اش، دستور ساخت پنج میلیون خانه را در تمام شهرهای ایران برای حل مشکل مسکن، که طبقات فقیر مردم با آن روبرو هستند، داد. اما با کمال تأسف، اعتبارات دولت کافی نبود و دستیابی به مصالح ساختمانی از جمله سیمان، آهن و آجر بسیار دشوار بود.

تعداد کمی در ایران خبر دارند که خمینی یک شبکه‌ی انقلابی متشکل از طرفدارانش در عراق تشکیل داده است و این شبکه به تأیید حکومت حزب بعث عراق در بغداد رسیده است و به بیشتر نقاط ایران دست‌یابی دارند. یاران خمینی [قبل از این] در تمام نقاط ایران می‌گشتند و همچنان اموال و وسایل لازم برای انقلاب را توزیع می‌کردند و مردم را برای آن آماده می‌ساختند. آنها همچنین به فقرا در ساختن خانه و خرید وسایل برای زوج‌های جوان کمک می‌کردند. امـا امروز یاران خمینی [حتی] نمی‌توانند به دانشجویان و خانواده‌های محتاج کمک کنند.

تولید کارخانجات به نصف رسیده و همچنان این سیر نزولی ادامه دارد. کارخانجات تولید کفش، چرم برای تولید ندارند و تولید کارخانه‌های خودرو نیز به دلیل نداشتن قطعه از 100 هزار خودرو به 50 هزار کاهش یافته است.

تاجران از نبود خرید و فروش و کمی سود گله‌مند هستند. خیابان‌ها نیز پر شده است از جوانان بیکاری که رغبتی به رویارویی با خانواده‌هایشان در خانه ندارند. در کل اوضاع مانند وضع برلین در سال 1929 و بیروت در سال 1976 شده است.

ایستگاههای قطار در اثر رکودی که در تهران وجود دارد مأوی و پناهگاه آوارگان شده است. امروز در ایران 8/3 میلیون نفر بیکار داریم، در حالی‌که در زمان پهلوی بچه‌های کوچک نیز که لباس‌های کهنه بر تن داشتند وسایل آمریکایی می‌فروختند.

همواره نیمی از بازارهای تجاری از ترس سرقت و حمله‌ی جوانان بیکار و یا به علت اینکه صاحبان آن موقتاً از ایران خارج شده‌اند بسته است و کسانی نیز که در بازارها باقی مانده‌اند، با سیل عظیمی از کارجویانی روبرو هستند که حقوق و دستمزد خیلی کمی می‌خواهند.

در ‌چنین فضایی، رشد سریع نسبت جرم و جنایت بعید نیست. در روز روشن منازل و مغازه‌ها غارت می‌شود. به عنوان مثال یکی از جایگاه‌های بنزین در یک روز، دو بار مورد سرقت قرار گرفت.

کسانی‌که مورد سرقت قرار گرفته‌اند، می‌گویند که همگی دزدان مسلح به انواع گوناگون سلاح بودند و آن‌قدر که به دزدیدن مواد غذایی که قیمت آنها 30% افزایش داشت، حریص بودند، تلاشی برای سرقت اموال دیگر نداشتند.

کالاهای اساسی مانند برنج و شکر نایاب شده و هر اتفاقی [که مؤثر بر بازار آنها باشد]، تأثیر وحشتناکی در پی‌خواهد داشت. حتی اگر آمریکا در اثر توافق بـا ایران محاصره بر ایـران را لغو کند، تأمین مواد غذایی بـا مشکـلات زیادی روبروست. چرا کـه دولت احتیاجـات لازم را وارد نکرده و انبارهای موجود نیز کفـایت نمی‌کند. علاوه بر این یک‌ چهارم زمین‌های کشاورزی، به دنبال اتفاقات سیاسی کشت نشده است. بنابراین، ایران با مشکلی بزرگ در محصولات کشارزی سال آینده روبرو خواهد شد که عواقب وخیمی در پی‌خواهد داشت.

امروز در ایران گروه و صنف جدیدی دیده می‌شود و آنها جوانانی هستند که مسلح به رگبارهای آمریکایی و آلمـانی می‌باشند و از نظر تعداد بـا نیروهای پلیس برابری می‌کنند. آنها عزم خود را جمع کرده و بر خیابان‌ها مسلط گشته‌اند. همچنین در کارهای دیگر نیز دخالت می‌کنند. هر‌یک از آنها درخواست حقوق ماهیانه‌ای معادل دو هزار مارک را دارد. در حالی‌که این حقوق در حال حاضر به بالاترین درجات پرداخت می‌شود. در پایان سال گذشته، تعداد آنها، تنها در تهران به ده هزار فرد مسلح رسید. در خیابان‌های پایتخت نمودهای منفی زیادی دیده می‌شود.

بنابراین، از هم‌پاشیدگی اداری، بیکاری و تورم مالی روز افزون و کمبود مواد غذایی، مشکلاتی است که در برابر حکومت جدید وجود دارد. حکومتی که تاکنون نتوانسته است بر رویکرد نسل نویی که با موسیقی غربی و سینما و رقاصی و ترانه‌خوانی خو گرفته است، تأثیر بگذارد. بنابراین فیلم فرانسوی «حالت حصار» بیشترین اکران را در سینمای تهران داشت. چرا که از دانش آموزان و دانشجویان دختر مدارس و دانشگاه‌ها می‌خواست که چادر سیاه خود را که به منظور ابراز احساس نسبت به انقلاب به سر کرده‌اند، درآورند و به همان لباس‌های اروپایی و جولان دادن در بازارها باز گردند».

این روزنامه اضافه می‌کند: تاجران و بازاریانی که سنگینی بار مصارف حرکت خمینی را به دوش می‌کشند و تعدادشان در تهران به 9 هزار نفر می‌رسد، کمک‌ها و مساعدت‌های خود را متوقف کرده‌اند. چون حکومت جدید، آنچه را که آنها می‌خواستند، محقق نساخته است[3].

روزنامه‌های ایرانی در مورد فرار مغزها و توانایی‌ها و پتانسیل‌های علمی از کشور خبر دادند و سبب این رفتن را افزایش عملیات بازجویی و تفتیش عنوان کردند. اگر دانشمندان می‌توانستند آزادی‌های خود را داشته باشند، سرزمینشان را ترک نمی‌کردند.

روزنامه‌ها همچنین اوضاع نابسامان و ورشکستگی اقتصادی را بیان کردند و اینکه تعداد بیکاران رو به افزایش است و نسبت جرم و جنایت و راهزنی سیر صعودی داشته است. دستگاه‌های حکومتی و پادگان‌های پاسداران انقلاب، مملؤ شده است از دزدان و تبه‌کاران... به همین علت تعداد زیادی از مغازه‌داران مجبور به تعطیلی مغازه‌ی خود از ترس سرقت شده‌اند.

چگونه می‌شود در کشوری زندگی کرد که یک سوم پزشکان آن به خاطر صدمات ناشی از انقلاب از کشور خارج شده‌اند؟

آیا بهتر نیست که خمینی و انقلابیونش به جای تآمر و دستور دادن به کشورهای خلیج و عراق و سوریه و تعداد زیادی از کشورهای جهان اسلام به بررسی این فضای بدِ موجود در کشور خود بپردازند؟

آیا این است انقلاب اسلامی‌ای که می‌خواهیم به مردم، به عنوان جانشین اوضاع فاسد کنونی در جهان اسلام، ارائه دهیم؟ با وجود اینکه انقلابیون خمینی، در حالی تظاهر به دعوت به اسلام می‌کنند، که قصد دارند، چهره‌ی بد و زشتی از اسلام ارائه داده و نسبت به آن اسائه‌ی ادب کنند؟!.

انحطاط اخلاقی؛ قبل و بعد از انقلاب

مجله‌ی اطلاعات گزارش داد که وسایل استفاده از مواد مخدر در ایران جزئی از عادات و رسوم جامعه شده است. توزیع مواد مخدر در مهمانی‌های درباریان و بازرگانان و ساکنان شمال تهران صورت می‌پذیرد.

در بیشتر ساختمان‌های جدید در تهران، اتاقی مخصوص برای استعمال دخانیات افیونی یافت می‌شود. در این صورت، پایه‌ها و خشت‌های اخلاقی در جامعه‌ی ایران، از بین رفته است.

وجود مخدرات در ایران، از بزرگترین مشکلات حکومت به شمار می‌آید، چرا که به شکل عجیبی جوانان را می‌بلعد و اگر این مشکل حل نشود، به زودی تبدیل به بحران اجتماعی فراگیر و نابودکننده‌ای می‌شود که کیان جامعه‌ی ایران را تهدید می‌کند.

در گزارش سرشماری که وزارت بهداشت ایران در سال 1978 به سازمان ملل ارائه داد، آمده است:

«از قاچاقچیان در ده منطقه از ایران مقادیر 2754 کیلوگرم تریاک، 47696 کیلوگرم هروئین و 496345 کیلوگرم حشیش به دست آمده است. این در حالی است که کشفیات به دست آمده از تهران بدین‌گونه است: 30 کیلوگرم تریاک، 27178 کیلوگرم هروئین و 2800245 کیلوگرم حشیش.

طبق سرشماری صورت گرفته در ایران، در سال 1970 زمین‌های اختصاص یافته به کشت تریاک، 12 هزار هکتار و در سال 1975، 17 هزار و در سال 1976 به 22 هزار هکتار رسیده است.

سرشماری‌های زیادی نشان می‌دهد که زندان‌های ایران، پر است از قاچاقچیان و با این حال، تعداد قاچاقچیان و معتادان در سال‌های اخیر رو به افزایش بوده است.

در 8 مـاه از سال 1976 تعداد 12 هزار نفر قاچـاقچی در ایران تحت تعقیب بوده‌انـد. تعداد معتـادان نیز طبق سرشماری‌های غیررسمی به یک میلیون نفر رسید. اما سرشماری وزارت بهداشت ایران تعداد معتادان را ما بین 600 تا 700 هزار نفر اعلام کرد. همچنین تعداد معتادانی که با خود برگه‌ی جواز استعمال مواد مخدر را داشتند، 164 هزار نفر اعلام نمود»[4].

با پیروزی انقلاب خمینی، خرید و فروش مشروبات منع شد. منع خرید و فروش مخدرات نیز تجدید شد، چرا که منع مخدرات در اواخر زمان شاه نیز، جریان داشت. اگر چه، دستی که قانون منع را صادر کرده بود، شبکه‌های [پنهانی] زیادی را در ترویج و تجارت مواد مخدر، اداره می‌کرد.

بعد از هشت ماه از انقلاب، خبر زیر منتشر شد:

«منابع پلیس اسکاتلندیارد انگلیس فاش کردند که هروئین ایرانی به وفور در لندن، در جاهایی مانند ساندویچی‌ها و... یافت می‌شود. همچنین آنها بیان کردند که 58% هروئین از ایران به‌سوی جزایر بریتانیا روانه می‌شود».

معلومـات زیادی در دست پلیس بین‌الملل وجود دارد کـه نشـان می‌دهد، مافیـای مواد مخدر از هرج ‌و مرج سیاسی در ایران سوءاستفاده کرده و مراکزی برای تبدیل تریاک به هروئین در ایران برپا نموده است. همچنین این مافیا با به خدمت گرفتن مسافران ایرانی که قصد سفر به پایتخت‌های اروپایی را دارند، مقادیر زیادی هروئین از طریق آنان به این کشورها می‌فرستند.

اعتقاد بر این است که ایران جایگاه دوم در جهان از نظر اعتیاد به هروئین، بعد از ایالات متحده‌ی آمریکا را داراست و سن 75% از معتادان ما بین 15 تا 30 سال است[5].

توضیح:

در 18/10/1979 یعنی هشت ماه پس از عمر انقلاب گزارش‌های پلیس بین‌الملل بیان می‌کند که هرج و مرج سیاسی در ایران به افزایش صادرات مواد مخدر از ایران به اروپا، کمک کرده است.

گزارش پلیس اسکاتلندیارد نیز حاکی است، 58% هروئینی که به انگلیس قاچاق می‌شود، از ایران می‌آید. نیروهای امنیتی یکی از کشورهای عربی هم، نوعی از مواد مخدر معروف به «المهربون» با نام «خمینی» را کشف و ضبط کردند.

در صورت بحث از انحطاط اخلاقی در ایران، یاران خمینی این‌گونه جواب ما را می‌دهند که:

«این آثار به جای مانده از زمان شاه فاسد است که به ما رسیده است و ما به زمان زیادی برای اصلاح آنچه که این طاغوت، فاسد کرده است، نیاز داریم».

ما هم می‌گوییم: درست است که شاه سببی در انحطاط اخلاقی بود، اما اسباب دیگری نیز وجود داشت که عبارت بودند از:

1- دخانیات

بیشتر آیات و مراجع دخانیات استعمال می‌کنند و از استعمال آن در مساجد و حسینیه‌ها و مراسم عمومی ابایی ندارند و مردم را بر زراعت دخانیات و اینکه مباح است، تشویق می‌کنند، که در نتیجه این باعث مباح شمردن چیزهای دیگر می‌شود.

2- مُتعِه [صیغه]

که این خود از اموری است که اهل‌تشیع به آن دعوت می‌کند و این‌گونه ازدواجی برای هر انسانی این امکان را مباح می‌سازد که با هر زنی غیر از همسرش در یک مدت زمانی [معین] به سر ببرد و سپس او را رها سازد و با زن دیگری صیغه کرده و آن زن هم صیغه‌ی مرد دیگری شود.

متعه در دین ما حرام است و انتشار آن در ایران به شایع شدن زنا و فسق و فجور کمک می‌کند. عده‌ی زیادی از علما و تجار که از ایران دیدن کرده‌اند از ظهور این گناهان در آنجا سخن می‌گویند و نیز اینکه چگونه بیشتر هتل‌ها و منازل به مکان‌هایی برای خیانت و فسق و فجور تبدیل شده است.

در بعضی از سرشماری‌ها آمده است که تعداد مکان‌هایی که دختران و پسران جوان برای برگزاری پارتی (و کشیدن حشیش) به آنجا می‌روند، واقعاً زیاد است. همچنین تعداد این جوانان به بیش از سه میلیون نفر می‌رسد و تعداد حاملین این مواد مخدر یک میلیون نفر برآورد شده است که حکومت شاه بدون هیچ‌گونه بخششی تعدادی از آنان را در سال 1971 اعدام کرد.

3- تقیه و دروغ

مراجع دینی رافضه؛ جوانـان و طلاب را بر کذب و دروغ بـار می‌آورند و هرگاه دروغ در مردمانی شایع گشت، آن مردم اخلاق خود را از دست داده و ارزشش از بین می‌رود.

این‌ها اسباب انحطاط اخلاقی در ایران هستند. از سوی رهبری انقلاب، دستوری مبنی بر منع مواد مخدر و مشروبات الکلی صادر گشت. اما این دستور هیچ کاری از پیش نبرد، چرا که مهم، جلوگیری از اسباب و عللی است که باعث استفاده از مخدرات می‌شود.

بار دیگر این سؤال را مطرح می‌کنیم: اگر خمینی و پیروانش، در عمل، اسلام را می‌خواهند و به دنبال رضایت خداوند  جل جلاله  هستند، پس آیا بر آنها اصلاح این انحطاط اخلاقی واجب است یا تآمر و دستور دادن به مسلمانان خلیج، عراق و سوریه؟!.

اوضاع مسلمانان [اهل سنت] در ایران

اوضاع مسلمین [اهل سنت] در ایران، ما را به یاد وضع مسلمانان در اتحاد جماهیر شوروی، فیلیپین و اتیوپی می‌اندازد. اگر بخواهیم دراین مورد بحث کنیم، سؤال‌های زیر را باید جواب دهیم:

- نسبت مسلمانان اهل سنت درایران، چه میزان است؟؟

- تعداد دانشجویان آنها در الأزهر و یا دانشگاه اسلامی چقدر است؟؟

- آیا در فعالیت‌های اسلامی با برادران مسلمان خود در جهان اسلام، مشارکت دارند؟؟

- نسبت آنها در مناصب حکومت و مجالس کشور چه مقدار است؟؟

هیچ بررسی مدون و تدوین شده‌ای در مورد نسبت مسلمانان اهل سنت در ایران وجود ندارد و مشخص است که بیشتر کسانی‌که در مورد ایران مطالب می‌نویسند، متأثر از معلومات و بررسی‌هایی هستند که روافض متعصب انجام داده‌اند. در کتابی که دارالمعارف مصر منتشر ساخته، مؤلف آن می‌گوید: نسبت مسلمانان اهل سنت درایران، به 40% کل جمعیت در سال 1966 می‌رسد.

در کتاب منتشر شده از انتشارات النهار که نویسنده‌ی آن فردی رافضی به نام حسن امین می‌باشد، آمده است که این نسبت 8% می‌باشد. مشخص است که دکتر محمد عبدالغنی سعودی متأثر از گفته‌ی حسن امین بوده و نسبت مسلمانان اهل سنت ایران را 8% معرفی کرده است.

این نسبت‌هایی که این نویسندگان ذکر کرده‌اند نشانه‌ی دروغ‌گویی بعضی از آنها و جهل و نادانی بعضی دیگر نسبت به این مسأله است. ما با اعتماد بر بررسی‌هایی مانند بررسی‌ای که دکتر موسی موسوی در کتابش با عنوان «ایـران در ربع قرن» و نیز کتاب «ایران دیکتـاتوری و تحول و دگرگونی» از نویسنده‌ی بریتانیایی (فریدهـا لیوای) که به صورت اختصاصی درمورد خلیج و قضایای آفریقا نوشته است و نیز اعتماد بر بررسی‌ای که لوموند فرانسه در 19/2/1979 صورت داده و همچنین معلوماتی که خودمان از دوستانی که دراین امور اطلاع دارند، یک بررسی خلاصه‌وار از احوال و اوضاع مسلمانان (در ایران) انجام می‌دهیم:

1- مسلمانان عرب

از اوضاع آنها هنگام بحث از توطئه‌های رافضه نسبت به خلیج، سخن گفتیم. تعداد آنها به حدود سه میلیون نفر می‌رسد که بیشترشان اهل سنت می‌باشند. آنها از مناصب مهم [در حکومت] محروم هستند و اوضاع بد اقتصادی‌شان به آنها اجازه نمی‌دهد که فرزندانشان آموزش دیده بار بیایند و بیشتر فرزندانشان در دولت‌های خلیج به کارگری، مستخدمی و کارهایی از این دست مشغولند.

درسال 1958 سازمانی به نام «جبهه‌ی آزادی بخش اهواز» برای آنها ظهور کرد که حملات زیادی نسبت به حکومت شاه در اواسط دهه‌ی شصت صورت داد، اما فعالیتش در سال 1975 و در پی اختلافات ایران و عراق متوقف شد.

2- مسلمانان کُرد

رهبر معنوی آنان، شیخ‌ حسینی می‌گوید که تعداد کردها (در ایران) 5/3 میلیون نفر است (در گفتگویی که در تاریخ 6/8/1979 با رویترز انجام داد) بیشتر آنها مسلمانان اهل تسنن هستند، اما رافضه توانسته است مذهب خود را بین آنها نیز اشاعه دهد و نسبت کمی از آنان را شیعه کند. کردها در اقلیم کردستان و لرستان و کرمانشاه، یعنی در غرب ایران ساکنند. منطقه‌ی آنها از مناطق رها شده و متروک (از سوی حکومت) و به شدت محروم و تحت مضیقه است. به گونه‌ای که اصلاحات فرهنگی و سیاسی اصلاً وارد این منطقه نشده است. البته جز کرمانشاه که بین بغداد و تهران واقع شده است.

کردها از هرگونه مشارکت و داشتن سهمی در حکومت محروم هستند. پس از گذشت سال‌ها، حتی یک نفر از آنان به عنوان وزیر و یا سفیر انتخاب نشده است. آنها 4 نماینده درمجلس دارند، درحالی‌که طبق قانون برای هر 200 هزار نفر یک نماینده بـاید انتخاب شود. کردهـا بارهـا دست به قیـام زده‌اند، امـا دولت با خشونت و سرکوب با آنها مقابله کرده است. آنها در فقر و تنگنای شدیدی به سر می‌برند.

کردها در سال 1965 حزب کردی دموکرات را تأسیس کردند و در سال 1965 یک رویکرد انقلابی در حزب نمود یـافت و این رویکرد سبب درگیری‌هـایی بـا حکومت شـاه در سال 1967 گردید که 18 ماه ادامه داشت.

3- بلوچ‌ها

تعداد آنها حدود یک میلیون نفر است و اغلب قریب به اتفاقشان اهل سنت هستند. آنها در شرق و جنوب شرقی ایران ساکنند و به دامپروری مشغولند. فقیرترین قوم [در ایران] هستند و درآمد سالیانه‌ی آنها کمتر از مقدار میانگین است و از شدت فقرشان گیاهان خشک و هسته‌ی خرما می‌خورند. بعضی از آنها با پای برهنه راه می‌روند و جز گرد و غباری که بر آن می‌نشیند، پوششی برای آن نمی‌یابند. آنها به شکل قبیله‌ای زندگی می‌کنند. آنها متصف به شجاعت هستند و مقاومت مسلحانه را از اجدادشان در ایران و پاکستان به ارث برده‌اند.

4- ترک‌ها

آنها در مناطق شمال غربی در آذربایجان و نیز اطراف شمال شرقی ایران در استان خراسان زندگی می‌کنند. تعدادشان به 6 میلیون نفر می‌رسد و عده‌ای از آنها اهل سنت هستند. [اما تعداد زیادی از آنها بر اثر نقشه‌ی روافض در سال‌های متمادی شیعه شده‌اند] اهالی این منطقه به زبان ترکی سخن می‌گویند و بارزترین شهرشان دراین منطقه تبریز می‌باشد.

بارزترین جنبش‌ها در آذربایجان «گروه دموکراتیک آذربایجان» می‌باشد که این گروه در سال 1960 با حزب توده ادغام شد.

5- ترکمن‌ها

 تعدادشان در حدود یک میلیون نفر است که بیشترشان اهل تسنن هستند و در شمال شرق ایران ساکن بوده و مشاغل آنها کشاورزی و دامداری است.

در ایران همچنین اقلیت‌هایی از ادیان نصاری [مسیحیت]، یهود، زرتشت و بهایی‌ها وجود دارد که نسبت آنها حدوداً 2% کل جمعیت کشور است.

روزنامه‌ی «هرالد تریبون» درتاریخ 20/2/1979 نوشت که نسبت فارس‌ها در ایران 50% کل جمعیت است و طبق سرشماری سال 1970 نسبت شیعه 62% و نسبت اهل سنت 36% بوده است و این نسبت مطابق همان سرشماری است که مجله‌ی المستقبل درشماره‌ی 123 به تاریخ 30/6/1979 منتشر کرده است.

شایان ذکر است که نسبت جمعیتی مسلمانان اهل سنت در زمان صفویه یعنی حدوداً سه قرن پیش، بیش از 65% کل جمعیت ایران بود. اما به طور مستمر [از آن موقع] نزول یافته تا اینکه به 36% رسیده است و این نزول ادامه خواهد یافت، چرا که این، هدفی از اهداف حمله‌ی روافض است.

اوضاع مسلمانان بعد از انقلاب

مسلمانان این‌گونه گمان می‌کردند که با از بین رفتن دوران ظلم و طغیان، به حقوق شهروندی خود می‌رسند و چرا این‌گونه نباشد، در حالی‌که این انقلاب ندای اسلام و اینکه اسلام دین حق و عدالت است را سر می‌دهد.

مسلمانان به حقیقت این انقلاب پی‌بردند و با دانستن اینکه این انقلاب، تنها یک انقلاب شیعی و مجوسی است ناگهان یکّه خوردند. در اهواز نتایج انتخابات نشان می‌داد که مسلمانان اهل تسنن حتی یک نماینده در مجلس خبرگان ندارند. در منطقه‌ی آذربایجان هنگامی‌که حکومت دانست افراد شیعه در آنجا رأی نیاورده‌اند، نتایج انتخابات را اعلام نکرد و به دنبال آن با برگزاری مجدد انتخابات، حکومت طرفداران و جریان موردنظر خود را تحمیل کرد.

اما در کردستان دو نفر از پیروان خمینی، در حالی‌که کرد نبودند، از سوی حکومت تحمیل شدند و ثابت شد که انقلاب خمینی، اولاً فارسی و دوماً شیعی است.

به شیعی بودن آن می‌توان از آنچه که در کتب خمینی و صحبت‌های صریحی که در این زمینه دارد و نیز از ترکیب مجلس انقلاب، هیئت وزیران و فرماندهان ارتش و قانون پی برد. که بعضی از فقرات آن (قانون) را درباب دوم همین کتاب، فصل (خمینی بین تندروی و اعتدال) آوردیم. و برای فارسی بودن این انقلاب دلایل زیر را مطرح می‌کنیم.

دلایل فارسی بودن انقلاب ایران

عید نوروز

خمینی صحبت‌هایی را به مناسبت عید نوروز ایران، ایراد کرد که رادیو تهران در 20/3/1979، آن را پخش کرد. در این صحبت‌ها وی به دفاع از حکومت و تشویق مردم برای حمایت ارتش پرداخت و گفت: «ما به ارتشی نیاز داریم که مورد حمایت و تأیید ملت باشد و افراد ارتش را از خدمت کردن برای طاغوت برحذر داشت.»

عید اول سال ایرانی‌ها، یا همان نوروز، عیدی جاهلی و مجوسی است که اسلام آن را باطل کرده است. طرفداران خمینی محمدرضا شاه پهلوی را به این خاطر مورد هجوم قرار می‌دادند که او در راه احیای آداب و رسوم مجوسی است. آدابی که اسلام آنها را باطل کرده است. پس چگونه خمینی تعالیم اسلام را فراموش کرد و به همان سوراخی که شاه داخل آن شده بود، بازگشت؟

خلیج فارس

از خمینی نقل شده است که وی در ابتدای حکومتش به یاسرعرفات گفت: خلیج اسلامی است، نه عربی و نه فارسی. دنیای عرب از این تصریح خمینی شادمان شد، اما این کلام اگر هم ثابت شود که خمینی آن را بیان داشته، فریب و دروغی بیش نیست. دکتر سنجابی وزیر امورخارجه‌ی ایران در ابتدای وزارتش در گفتگویی با روزنامه‌ی لوموند فرانسه، اظهار داشت که مسأله‌ی عقب‌نشینی نیروهای ایران از جزایر سه‌گانه‌ی ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ که در ورودی تنگه‌ی هرمز قرار دارد، وارد نیست. همچنین از وی نقل شد که این جزایر، ایرانی است.

از سید انتظام، معاون نخست‌وزیر ایران در امور اداری و نیز سخنگوی رسمی حکومت، از تغییر اسم خلیج فارس سؤال شد که جواب داد، مردم ایران هرگز با تغییر نام خلیج فارس موافق نیستند[6].

رهبر اهل تشیع باید فردی ایرانی باشد

تهران - أ.ف.ب .. احمد خمینی فرزند آیت‌الله خمینی، طی نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله حسین منتظری رئیس جمعیت التأسیسیه مسئله‌ی هویت فرمانده‌ی کل قوا را آن طور که پدرش به عنوان رهبر انقلاب ایران در نظر دارد، مطرح کرد. پسر آیت‌الله خمینی در نامه‌اش به تناقضی که در دادن مناصب بزرگ و مخصوصاً فرماندهی نیروهای مسلح ایران در قانون وجود دارد اشاره کرد و اینکه در قانون مشخص نشده است که صاحب این مناصب باید هویت ایرانی داشته باشند.

وی در ضمن سخنانش در مورد مشکل جانشینی پدرش، سؤال زیر را مطرح کرد:

«آیا می‌شود رهبر عراقی باشد، مانند آیت‌الله حکیم که رهبر طائفه‌ی شیعه [در عراق] است بیاید و تا زمان وفاتش رهبر اهل‌تشیع باشد؟ و یا اینکه پاکستانی و یا کویتی باشد»؟

او همچنین به این مسئله اشاره کرد که جمعیت التأسیسیه متعهد شده که فرمانده‌ی کل نیروهای مسلح باید ایرانی باشد و اضافه کرد:

«در حال شعله‌ور شدن آتش جنگ بین ایران و عراق، فرمانده کلی که هویت عراقی دارد، چه باید بکند، آیا بر سرزمین خود اعلام جنگ نماید؟ و یا بر عکس و در این‌صورت ما چه باید بکنیم»؟

و نهایتاً سخن خود را اینگونه به پایان رساند: «بنابراین اینکه شما می‌گویید اسلام مرزها را نمی‌شناسد، صرفاً یک شوخی و مزاح کردن است»[7].

بله! ای کسرای خمینی، اسلامی که خداوند  جل جلاله  ما را به آن مشرف کرده، حدود و مرزها را نمی‌شناسد و این سخن ما حقیقت بوده و شوخی و مزاح نیست. اما این مجوسیت شماست که چیزی جز مرزها و طائفه‌گرایی و قوم‌گرایی را نمی‌شناسد.

چرا جلال‌الدین فارسی از کاندیداتوری انصراف داد؟

تهران، بوداپست - أ.ف.ب: رادیو ایران گزارش داد2 که حزب جمهوری اسلامی - که مهمترین تشکل سیاسی در ایـران می‌بـاشد - تصمیم به عدم ارائه‌ی کاندیدا در انتخابـات آتی ریاست جمهوری در روز 25/1/1980 گرفته است و این حزب - که سیاستش به صورت مطلق از سوی امام خمینی گرفته می‌شود - جلال‌الدین فارسی را برای انتخابات کاندید کرده بود .. اما وی که پدر و مادری افغانی داشت، به خاطر نداشتن شروط کامل بر طبق قانون که عبارت بود از ایرانی الأصل بودنِ کاندید، مجبور به انصراف از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری گردید.

جلال‌الدین فارسی از غلات [افراطیون] رافضه بود که مورد تقدیر و احترام خمینی قرار داشت. وی همچنین مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی بود که قویترین حزب در ایران بوده است. او همچنین از مبارزان علیه شاه بود. بالاتر از همه اینکه خود او یک فرد ایرانی بود، امـا صرفاً به خاطـر اینکه ایرانی الأصل نبود، مجبور به انصراف از کاندیداتوری شد.

به راستی انصار، رهبری قریش را پذیرفتند، در حالی‌که آنها (قریش) اصلاً اهل مدینه نبودند و مسئله‌ی عِرق و هویت در اسلام، مسئله‌ای جاهلی است و تاریخ اسلامی در زمان خیرالقرون (سه قرن طلایی اسلام) شاهد این‌گونه مسائلی که بزرگان قم آن را مطرح می‌کنند، نبوده است.

رهبران و سرکردگان تقلبی

پیروان خمینی از سال‌ها قبل، نقشه‌ای ترسناک کشیده بودند. آنهـا به خطـر غیر فارس‌ها برای قیـام علیه حکومت خود واقف بودند. به همین خاطر، آنها برای این برنامه‌ریزی می‌کردند که هیچ نوع حرکتی برای [دفاع از] مسلمانان اهل سنت در ایران بر پا نشود.

از مهمترین اقداماتی که در این زمینه انجام دادند، به دست آوردن حرکات حزبی در اهواز و کردستان ایران، از طریق قرار دادن یک رهبر شیعه برای آنان بود. [در واقع فرد جاسوس خود را به عنوان رهبر آن حرکات قرار دادند.]

در اهواز، سید عباس مهری یکی از رهبران جبهه‌ی آزادی‌بخش اهواز بود که درسال 1964 تأسیس شد و مکتبه‌هایی در بیشتر کشورهای عربی داشت.

هدف جبهه این بود که اهواز را از سیطره‌ی فارس‌ها آزاد کرده و آن را به عنوان جزئی از کشورهای عربی به آنها بـاز گرداند. مهری فردی فارس بود، نه عرب، پس چگونه اهوازی‌های غافل، رهبری او را پذیرفتند؟ به طور حتم ثابت شد که او از جماعت خمینی است و برای انضمام کویت به ایران تلاش می‌کرده است که حکومت کویت به همین خاطر او را اخراج کرد.

همچنین از جمله رهبران اهواز، امام طاهر خاقانی بود. اهالی اهواز فراموش کرده بودند که خاقانی، فردی شیعه مذهب است. مذهب امامی و جعفری در حقیقت سازمانی حزبی است که فرد منتسب به آن نمی‌تواند در آنِ واحد موالات [و دوستی و پیروی] برای دو جریان داشته باشد [بلکه باید تنها یک موالات و آن هم برای خود شیعیان داشته باشد] اما اگر موالاتی برای تفکر و حزبی دیگر داشت، این یک موالات ظاهری و صوری است که هدف آن شناخت اسرار و رازهای امور آنان است. اهالی اهواز [نهایتاً] از خواب عمیق خود بیدار شدند و اسرار خود را در برابر دشمنانشان در حالی‌که مکشوف بود، دیدند. در ادامه دو خبر که شخصیت خاقانی را کشف می‌کند، می‌آوریم.

خاقانی و دوستی (موالات) برای خمینی

امام طاهر خاقانی رهبر دینی اقلیت عرب در منطقه‌ی مملو از نفت خوزستان (اهواز) بیانیه‌ای صادر نمود که در آن پیروانش را به داشتن موالات و دوستی برای انقلاب اسلامی و نیز تبری جستن آنان از دشمنان انقلاب دعوت می‌کرد.

او همچنین گفت که حکومت ایـران دولتی دینی است نـه حکومتی فرقـه‌ای و به این نکته اشـاره کرد که حمایت از خمینی بـاید در سر لوحه‌ی کـار قرار گیرد (و به هیچ وجه، کسی اجازه ندارد که از یک وجب از خاک ایران چه در خوزستان، چه در هر جای دیگر سرزمین، چشم‌پوشی نماید).

وی اضافه نمود که برای مدتی به خاطر انجام معالجات در قم خواهد ماند... او روز یکشنبه‌ی گذشته [نسبت به زمان تألیف کتاب] همراه بعضی از افراد خانواده‌اش از خرمشهر به آنجا رفته بود[8].

خاقانی: اعلام جهاد را نمی‌پذیرم

از خاقانی در مورد موضعش در قبال اختلافات بین اهالی اهواز و حکومت سؤال شد که وی در جواب گفت: اعراب اهواز بارها از من خواسته‌اند که ضد حکومت اعلام جهاد نمایم، که من نپذیرفته‌ام.

وی اضافه کرد، که او مسئولین را برای بستن مرکز فرهنگی عربی در خرمشهر راضی کرده است، چرا که این مرکز از حکومت ترسی ندارد و او نیز این مطالب را به گوش حکومت رسانده است.

از وی همچنین در مورد آیت‌الله کرامی اهوازی که روابط خوبی با سرلشکر احمد مدنی داشت، سؤال شد که وی جواب داد که کرامی از یاران شاه بود و به او، مانند یک نبی می‌نگریست و او الآن همراه خمینی است، چرا که او فردی فرصت‌طلب است. (میدل ایست. ترجمه 7/9/1979)

شریعتمداری از حزبش برائت می‌جوید

آیت‌الله کاظم شریعتمداری نفر دوم در حکومت ایران و رهبر دینی آذربـایجان، در بیـانیه‌ای که روز شنبه 5/1/1980 از رادیو پخش شد، مردم را به آرامش و وحدت ملی فراخواند.

این رهبر دینی تأکید کرد که هر نوع اختلافی در کشور تنها برای استعمار سود داشته و برضد اسلام خواهد بود و تمام ایرانیان را برای اینکه در مواجهه با دشمن مشترک یعنی امپریالیست آمریکا، متحد شوند، دعوت نمود.

وی تأکید نمود که او هیچ ارتباطی با حزب مردمی خلق مسلمان، که اعضایش پیروی خود را از او اعلام کرده و در تبریز با پیروان خمینی درگیر شده‌اند، ندارد. وی همچنین گفت: «اگر این درگیری‌ها که به خودی خود فروکش کرده، دوباره شروع شود، من هرگز آن را تأیید نمی‌کنم».

 حکومت تهران حزب مردمی خلق مسلمان را متهم ساخت کـه در قلب حکومت حـاکم، تآمر و دخالت می‌کند و بیست نفر از افسران در پایگاه هوایی تبریز را بازداشت نمود و در دادگاهی با نام دادگاه انقلاب اسلامی که برای آنان ترتیب داد، آنها را متهم به تلاش برای براندازی حکومت کرد. دادگاه انقلاب اسلامی در تبریز، حکم اعدام برای 11 نفر از این افراد انقلابی را صادر نمود[9].

درست است که بین خمینی و شریعتمداری اختلافاتی بود، اما این اختلافات به اصول تشیع تجاوز نمی‌کرد و هرگاه خطری شیعه را تهدید کند، اختلافات آنها تا دفع خطر، فروکش می‌کند.

خمینی و قیام‌های داخلی

- تهران - کونا - خبرگزاری‌ها: آیت‌الله خمینی تهدید کرد که خود وی برای پایان دادن به غائله‌ی کردستان، و از بین بردن دشمن در صورتی‌که هرگونه کوتاهی و تقصیری از سوی ارتش روی دهد، در سریعترین وقت ممکن به آنجا خواهد رفت. هنگامی‌که طالقانی و هاشم صباغیان وزیر کشور وقت و فرمانده‌ی ارتش [به خمینی] گفتند کـه کردها فرصتی را بـرای مطرح ساختن و مبـاحثه و گفتگو بـرای مطـالبـاتشان را می‌خواهند، خمینی اینگونه جواب داد:

«آنها شما را فریب می‌دهند... این مردم به شما دروغ می‌گویند. آنها فرصت جدیدی را می‌خواهند که آمادگی نظامی خود را افزایش دهند». 1/9/1979

- خمینی حزب دموکرات کردستان و جنبش انقلابیون فدائیان خلق [مجاهدین خلق] را که نقش بارزی در پیروزی انقلاب داشتند به فساد و این‌که آنها مزدور و جاسوس بیگانگان و آمریکا می‌باشند، متهم ساخت.

وی در اشاره‌ای که به کشتار در کردستان ایران داشت، گفت که سید عبدالرحمن قاسم‌لو رهبر حزب دموکرات کردستان و شیخ عزالدین حسینی رهبر معنوی کردستان فاسد بوده و مسئول قتل و کشتار در منطقه می‌باشند.

آیت‌الله خمینی متمردین [و کسانی که از اطاعت وی سرپیچی می‌کردند] را کافر می‌دانست و برخورد تند و بی‌رحمانه با آنان را لازم می‌دید[10].

خمینی اعتقاد دارد که کردهـا کافرند و با شدت و بی‌رحمی باید با آنها برخورد کرد و تهدید می‌کند که شخصاً روانه‌ی جنگ بـا آنها شده و دادن مهلت به آنـان را نمی‌پذیرد. از سوی دیگر این ارتشی که خمینی آن را به ضعف متهم می‌کند در کردستان و اهواز فجایع زیاد و هولناکی به بار آورد.

روزنامه‌ی میدل ایست به نقل از شیخ محمد طاهر خاقانی رهبر شیعه مذهب در منطقه‌ی خوزستان، در دیداری که با او داشت نقل می‌کند که:

فرمانده دریادار احمد مدنی به من گفت: «اعراب، فتنه‌انگیزی می‌کنند و آنها را به حمله‌ای سخت تهدید کرد و گفت: اگر برای محقق ساختن خواسته‌هایشان پافشاری کنند، خونشان را مثل آب می‌نوشم». (القبس کویت 7/9/1979 از میدل اسیت).

از اخلاق رئیس دادگاه اسلامی

دشمنان اسلام به خوبی اخلاق قاضی‌ها در تاریخ اسلامی ما را می‌دانند. قُضات این امت شگفت‌ انگیزترین نمونه‌ها را در زمینه صدق و تقوی و اخلاص پدید آوردند. یک فرد ذمی یهودی و یا نصاری با امیرالمؤمنین تخاصم و دشمنی می‌کرد و در عین حال [با مراجعه به دادگاه] قاضی در فراخواندن آنها و نظر کردن به آنها فرقی بین آن دو قائل نمی‌شد و چه‌بسا خود قاضی به زندان و... می‌رفت تا از این وظیفه‌ای که به او سپرده شده بود نجات یابد، چرا که می‌ترسید مبادا به گونه‌ای که خود وی احساس نکند، مرتکب گناه [و حق کُشی] شود.

نمی‌خواهیم که در این مجال به بررسی اخلاص قضات در تاریخ پاک اسلامی بپردازیم. در این موضوع، کتبی را نوشته‌ام و دشمن قبل از دوست به عدالت قضات اسلام شهادت داده است. ما الآن درصدد هستیم که از دادگاه‌های انقلاب ایران که می‌خواهد با زور و ظلم و دشمنی، خود را به اسلام نسبت دهد، بحث کنیم.

مجله‌ی «باری ماتش» فرانسه گفت که عده‌ی زیادی از کسانی که آیت‌الله صادق خلخالی رئیس دادگاه‌های اسلامی در ایران آنها را در شهر سنندج محکوم به اعدام کرده است، زخمی بودند و آنها را در حالی‌که در حال جابجا شدن، بودند [برای اعدام] آوردند و سازمان مجاهدین خلق نیز بیان می‌کند که خلخالی برای فرزندی کوچک در کردستان، حکم اعدام را صادر کرده است.

خلخالی این اخبار منسوب به خود را در دیداری که با مجله‌ی ایرانی اطلاعات داشت، تکذیب کرد و برخی روزنامه‌های عربی اتفاقات کنفرانس خبری او در تاریخ 16 اکتبر سال 1979 را نقل کردند

در تاریخ 8/8/1979 خبرگزاری رویترز این سخن صادق خلخالی را منعکس کرد:

«من تیمی را برای ترور شاه که به همراه خانواده‌اش در مکزیک بودند، فرستادم و در مورد بختیار نیز گفت: اگر برایم ممکن باشد، با دست خودم، دوباره شاپور بختیار را خفه می‌کنم».

آیت‌الله خلخالی اعلام کرد، فردی که حکم اعدام امیر عباس هویدا را اجرا نمود، مجبور شد که گلوله‌ی دوم را در سر هویدا خالی نماید، چون گلوله‌ی اول بر گردنش اصابت کرده بود. وی اضافه نمود که خود او شخصاً حکم اعدام را برای بیش از 400 نفر، تنها در تهران صادر نموده است، به همین ترتیب او این حکم را برای تعدادی از افراد در اهواز صادر نموده کـه جنازه‌هـای آنها در شب از زنـدان منتقل شدند. وی در ادامه می‌گوید: «بعضی شب‌ها جسد 30 نفر و یا بیشتر به وسیله‌ی کامیون منتقل می‌شد».

به راستی آیا این فرد رئیس دادگاه اسلامی است و یا رئیس به دار آویختن؟؟؟

آیا دیده و یا شنیده‌اید که تنها یکی از قضات اسلام، آرزوی خفه کردن متهم با دستان خود را داشته باشد؟؟

«ولله في خلقه شؤون....»

خاتمه

این تنها گوشه‌ای از اوضاع مسلمانان اهل سنت در ایران، قبل و بعد از انقلاب است.

آنها در مشقت انواع فقر و تنگ‌دستی به سر می‌برند و حتی آزادی بیان وضعیت خود را ندارند. براستی ما برای آنها چه کرده‌ایم؟؟

جای بسی تأسف است که ما حتی یک مجله‌ی اسلامی که مشکلات آنها را بیان کند، نمی‌یابیم.

صاحبان این مجلات چه زیانی را از بازدید بلوچستان و آگاهی از اوضاع ساکنان آن متحمل می‌شوند؟

آیا این حق برادرانشان دراهواز، کردستان، بلوچستان و آذربایجان و مناطق ترکمان نیست که مآسی و مشکلات آنها را در صفحات این مجلات بسط داده و بر آن تمرکز نمایند؟

آیا بر رهبران جماعت‌های اسلامی واجب نیست که از این مناطق دیدار کرده و نظر ساکنان آن را جویا شوند؟؟

در دانشگاه‌های شیعی عنایت کم‌نظیری به امور شیعیان در خلیج، عراق، ایران، پاکستان و افغانستان می‌شود. پس چرا دانشگاه‌های اسلامی و الأزهر و مدارس شرعی درسرزمین‌های عربی، نسبت به فرزندان اهل سنت ایران، اهمال و سستی از خود نشان می‌دهند؟؟

چرا کنگره‌ها و همایش‌ها به خاطر نجات فرزندان مسلمین در ایران از چنگال مجوسیان و باطنی‌ها، برگزار نمی‌شود؟؟

شاید بیشتر رهبران جماعت‌های اسلامی، همانطور که عادت کرده‌اند، سریعاً جواب ما را این‌گونه بدهند که آیا از ما می‌خواهید که افراد قوم‌گرای عرب در اهواز و قوم‌گراهای کرد در کردستان و کمونیست‌ها و بی‌دین‌ها در آذربایجان را کمک کنیم؟؟

ما نیز در جواب می‌گوییم: آیا کوتاهی ما سببی برای این انحرافات نیست؟ قوم‌گراها و بی‌دین‌ها چگونه برای ورود به سرزمینی که علمایی دلیر و پهلوانان و قهرمانانی رزم‌آزموده و اهل نبرد برای ما [و امت اسلام] داشته، گوی سبقت را از ما ربوده‌اند؟؟

ای داعیانی که در هر گوشه و کناری از کره‌ی زمین هستید: برادرانتان در ایران نهایت احتیاج به کمک‌ها و مساعدت‌های شما دارند.

ای تاجران و صاحبان سرمایه: سرزمین‌های مسلمانان در ایران شما را برای برپایی مدارس و مساجد و حلقات علم، دعوت می‌کنند.

همانا زمین زیر پـایمان به لـرزه در می‌آید و همانـا روزهایی سخت پیش روی ماست و خطری بزرگ ما را تهدید می‌کند و بـاید وحدت کلمه، اخلاص و نیت همکـاری بر کار نیک و تقوی داشت و الله جل وعلا نیز کسی که او را نصرت بخشد پیروز می‌گرداند.

«وإن الله لقوی عزيز»

پايان


 



[1]- خبرگزاری رویترز 5/8/1979.

[2]- ترجمه‌ی روزنامه‌های عربی 26/12/1979.

[3]- ترجمه‌ی بررسی در روزنامه‌های عربی 16/1/1980.

[4]- الوطن به نقل از مجله‌ی ایرانی اطلاعات در مورخ 30/9/1979 و نیز 8/10/ 1979.

[5]- لوموند 19/2/1979.

[6]- کنفرانس خبری 11/3/1979 که از روزنامه‌های عربی در 12/3 نقل شد.

[7]- خبرگزاری فرانس پرس در تاریخ 19/1/1980.

[8]- تهران- کونا- خبرگزاریهای روز 23 ژولای 1979.

[9]- تهران- خبرگزاری فرانس پرس 20/1/1980.

[10]- السیاسه 19/8/79 از خبرگزاری رویتر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...