مبحث پانزدهم:
خیانتهای شیعیان نصیریه[1]
نصیریه یکی از فرقههای غالی شیعه است که فرد گمراهی معروف به محمد بن نصیر آن را بنیان نهاد، او ابتدا بر مذهب شیعه دوازده امامی بود اما بعدها با آن مخالفت کرد و فرقه دیگری ساخت و شهر سامراء را پایگاه خود قرار داد، او تا سال260 هجری مرجع اعلی مذهب نصیری بود، او ادعای نبوت هم کرد و گفت که ابوالحسن علی بن ابی طالب او را مبعوث کرده است[2].
مذهب نصیریه بیشتر در بلاد شام رواج دارد، آنها اعتقادات فاسدی دارند و علی را خدا میدانند و میگویند: محمد شبها به علی متصل است و روزها از او جداست و علی محمد را خلق کرده و محمد سلمان فارسی را و سلمان پنج نفری را خلق کرده که کلیدهای آسمآنها و زمین به دست آنهاست و آن پنج نفر عبارتند از:
مقداد: پروردگار مردم و خالق آنها و موکل رعد و برق و صاعقه و زلزله.
ابوذر: موکل چرخش ستارگان و سیارات.
عبدالله بن رواحه: موکل بادها و قبض ارواح بشر.
عثمان بن مظعون: موکل معده و حرارت بدن و امراض انسان.
قنبر بن ذاذان: موکل نفخ ارواح در اجسام.
نصیریان در توجیه این عقیده میگویند که خدا هر وقت بخواهد در اجسام حلول میکند[3]، نصیریان مانند دیگر فرق شیعه غالی دشنام به صحابه را از فروض دینی میدانند چون به ادعای آنها صحابه بودند که حق علویان را در خلافت غصب کردند[4].
نصیریان به قیامت و حساب و کتاب اعتقاد ندارند و به تناسخ ارواح معتقد بوده و شراب و زنا و دیگر محرمات را جائز میدانند[5].
نصیریان خود را علوی مینامند و از اسم نصیری بدشان میآید، آنها دشمنی طولانی با اسلام و مسلمین دارند که گاهی در شورشها و خروج علیه خلفای مسلمان مجسم میشود و گاهی در همکاری با دشمنان خارجی اسلام در گذشته و حال.
لازم به تذکر است که آنها در زمان ما در کشور سوریه سلطه و نفوذ گستردهای در عرصههای گوناگونی چون رسانهای و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارند.
حال میرویم که برخی از خیانات نصیریان را بشناسیم.
در سال 696 هجری اخبار متواتری مبنی بر نیت مغول برای حمله به شام منتشر شد و مردم شدیداً وحشت زده شدند اما لشکری از دمشق برای جنگ با مغول خارج شد و این دو لشکر در منطقه سلیمة به هم رسیدند، مغولان مسلمین را کشتند و سلطان قازان فرار کرد و عدهای از امرا و شاهزادگان و شماری زیادی از عوام کشته شدند. مغول به شهر نزدیک شد و در بیرون شهر ویرانی زیادی کردند، سپس مالیات زیادی را بر مردم شهر اجبار کردند به طوریکه تمام بازاریان و هر یک به اندازه درآمد خود باید مالیات میپرداخت، سپس مغولان منجنیقها را به کار انداختند تا قلعه را تخریب کنند. مردم وحشت زده شده و در خانههایشان پناه گرفتند به طوریکه کمتر کسی در خیابانها دیده میشد و جز اندکی در مسجد نماز نمیخواندند و روز جمعه جز صف اول تکمیل نشد و در صفهای بعدی عده بسیار کمی بودند و هر کسی از روی ضرورت از خانه خود خارج میشد مانند مغولان لباس میپوشید و فوری بر میگشت و البته هنگام خروج احتمال میداد که زنده باز نگردد. این جنایتها با همدستی نصیریان با مغول انجام میگرفت که در رأس این نصیریه در آن زمان الشریف القمی محمد بن احمد بن قاسم المرتضی العلوی و الأصیل بن نصیر طوسی بود که برای این خیانت صدهزار درهم مزد گرفت...»[6].
ببین که چگونه یک خائن، شریف علوی نامیده میشود در حالی که او پست و رذلی بیش نیست.
در همان زمانی که این علوی (نصیری) خیانت میکرد، مردان اهل سنت و در رأسشان شیخ الاسلام ابن تیمیه روح ایمان را در امت میدمیدند و خود برای جهاد خروج میکردند حتی در همین واقعه مذکور وقتی که مغول قلعه دمشق را محاصره کردند و سلطان از نائب قلعه خواست که قلعه را تحویل مغول دهد او امتناع کرد چون شیخ الاسلام ابن تیمیه به او گفته بود که قلعه را تسلیم نکن حتی اگر یک سنگ هم در آن نمانده باشد و این به مصلحت مسلمین بود چرا که الله تعالی این قلعه و سنگر را برایشان حفظ نمود، قلعهای که الله تعالی آن را پناهگاهی برای اهل شام قرار داده بود، شامی که همیشه و هنوز دار ایمان وسنت است تا اینک عیسی ین مریم علیه السلام در آن فرود آید[7].
به خواست الله تعالی لشکریان از دیار مصر برای نصرت اهل شام حرکت کردند، هنگامی که مغول خبر را شنیدند از آنجا عقب نشینی کردند. عدهای از کسانی که با مغول همکاری کرده و مسلمین را آزار میدادند شناخته شده و عدهای از آنها به دار آویخته شده و عدهای دیگر به میخ کوبیده شده و عدهای نیز میله داغ به چشمانشان فرو کرده شد و برخی زبانشان بریده شد و امور بسیاری رخ داد، سپس نائب السلطنة با لشکری از دمشق به کوهستان الجرد وکسروان رفت و "این کوهستانی بود که علویان در آنجا سکونت کرده و بعدها به اسم آنها نامیده شد".
شیخ الاسلام تقی الدین ابن تیمیه و به همراه او شمار زیادی از داوطلبان، برای جنگ با اهل این منطقه خروج کردند و این اقدامشان به سبب فساد نیات و عقائد و کفر و ضلال آن مردمان و نیز جنایتی بود که در حق نظامیان مسلمان مرتکب شده بودند واین جنایت زمانی بود که مسلمین از مغول شکست خورده بودند و فرار کرده و موقع بازگشت از سرزمین آنها گذشته بودند و آنها از این فرصت سوء استفاده کرده و به آنها حملهور شده بودند و اموالشان را به تاراج برده و اسلحه و اسبانشان را گرفته و بسیاری از آنها را کشته بودند، هنگامی که مجاهدان به سرزمین آنها رسیدند رؤسای آنها نزد شیخ الاسلام ابن تیمیه آمدند و ایشان سبب توبه آنها شد و حقایق دین توسط ایشان برای بسیاری از آنها روشن شد و این موجب خیر بسیاری گردید و پیروزی بزرگی بر آن مفسدان بود، آنها به بازگرداندن اموالی که از لشکر مسلمین گرفته بودند ملزم شدند و مقرر شد که اموال زیادی را به بیت المال تحویل دهند»[8].
دیدید که خیانت این علویان چگونه بود؟ آنها همراه ارتش شام برای جنگ با مغول و دفاع از شهر و حفاظت از حریم امت اقدامی نکردند و حتی در کوههایشان بدون اینکه علیه مسلمین با دشمنشان همکاری کنند نماندند و حتی نظامیان مسلمانی که فرار کرده بودند را پناه ندادند بلکه آنها را غارت و چپاول کرده و اکثرشان را کشتند. انا لله و انا الیه راجعون.
در سال 705 هجری لشکر مغول برای لشکر حلب به کمین نشستند و شمار زیادی از بزرگان و دگر افرادشان را کشتند و در بلاد حلب به سبب این مصیبت عزا و نوحه بسیار شد. و از آنجایی که خیانت علویانی که ساکن بلاد الجرد بودند ثابت شد نائب السلطنه همراه نظامیانی که از لشکر شام باقی مانده بودند به سوی آنها حرکت کردند وجلوتر از آنها عدهای از ارتش همراه ابن تیمیه پیش رفته بودند، آنها به سوی بلاد الجرد و رفض و تیامنه به قصد جنگ با آنان رفتند و الله تعالی آنها را نصرت داده و پیروز کرد و بسیاری از آن رافضیان و فرقههای ضالهشان را نابود کرده و بسیاری از سرزمینهای آنها را تصرف نمودند.. به سبب حضور شیخ ابن تیمیه در این جنگ فوائد بسیاری حاصل شد و شیخ الاسلام علم و شجاعت زیادی در این جنگ از خود نشان داد[9].
یکی دیگر از خیانتهای نصیریان:
ابن کثیر رحمه الله میگوید: «در سال717هجری نصیریان دست از اطاعت بیرون کردند و در میان آنها فردی بود که او را گاهی محمد بن الحسن المهدی القائم بأمرالله مینامیدند و گاهی علی بن ابی طالب فاطر السموات و الارض نامیده میشد-تعالی الله عما یقولون علو کبیرا-و گاهی او را محمد بن عبدالله حاکم بلاد مینامیدند، او شورش کرده و مسلمین را تکفیر کرد و ادعا کرد که نصیریه برحق هستند. این شخص بر عقول بسیاری از نصیریان گمراه سیطره یافته و برای هر یک از آنان صدهزار و سرزمینهای بسیاری تعیین کرد، آنها به شهر جبلة حمله کرده و وارد آن شدند و شماری از مردم آن را کشتند و در حالی از آن خارج میشدند که میگفتند: لا إله إلا علی، لا حجاب إلا محمد، لا باب إلا سلمان، و شیخین (ابوبکر و عمر) را دشنام دادند و مردم شهر فریاد میزدند: "وا اسلاماه، وا سلطاناه، وا امیراه". اما در آن روز هیچ یار و یاور و پناهی نداشتند برای همین شروع به گریه و تضرع به درگاه الله عزو جل کردند. این فرد گمراه و ضال اموال غارت شده را میان یاران و پیروان خود- قبحهم الله اجمعین-تقسیم کرد و بدانان گفت که برای مسلمین هیچ نام و نشان و دولتی نمانده است و اگر با من فقط ده نفر باقی بمانند تمام کشورها را با آنها تصرف خواهیم کرد و در آن سرزمین اعلان کرد که تقسیم اموال ده درصدی خواهد بود تا مردم را بدان تشویق کند و به یارانش فرمان داد که مساجد را ویران کرده و در جایشان شراب خانه درست کنند و به هر مسلمانی که اسیر میکردند میگفتند: بگو لا إله إلا علی و برای خدایت مهدی که زندگی و مرگ در دست اوست سجده کن تا در امان بمانی و برایت امان نامه بنویسد. آنها جنایتهای بزرگی مرتکب شدند تا اینکه لشکریان مسلمان بدانان حمله کرده و آنها را شکست دادند و شمار زیادی از آنان را کشتند و مهدی که فرد اصلی آنان بود کشته شد و روز قیامت پیشگام آنها به سوی جهنم خواهد بود»[10].
یکی دیگر از خیانتهای نصیریان:
این بار برخی از اشکال خیانت را از مهمترین کتاب نصیریان یعنی کتاب"تاریخ العلویین" تألیف "محمد امین غالب الطویل" که نصیری است گلچین میکنیم.
جای تعجب است که این مؤلف نصیری خیانت را وسیله مینامد و در کتاب مذکورش آن را توجیه کرده و میگوید: «از آنجایی که انسان ضعیف و مظلوم برای حفظ یا بازپسگیری حق خود چارهای جز توسل به خیانت ندارد-و این امری طبیعی است که هر انسانی بدان کشیده میشود- هرگاه سنیان اموال علویان و حقشان را غصب میکردند، علویان هنگامی که فرصتی بدستشان میآمد به خیانت ورزیدن به سنیان متوسل میشدند»[11].
و وقتی مغولان به بلاد اسلام حملهور شدند این فرصت پیش آمد[12]، مؤلف کتاب تاریخ علویان میگوید: «تیمور لنگ با لشکری که تعدادش معلوم نشده است آمد و بر بغداد و حلب و شام در سال 822-823 هجری مسلط شد، او ادعا میکند که تیمور لنگ از نظر عقیدتی یک نصیری محض بوده است چون در شعائر و مراسمات دینی او مواردی مطابق با آداب طریقت جنبلانیه (نصیریه) دیده میشود و علت گرویدن او به این طریقت، رفتن سید برکت نصیری به خراسان نزد امیر تیمور در هنگام حضور او در شهر بلخ بود».
سپس میگوید: «تیمور لنگ به تصرف کشورها ادامه میداد و شیخش سید برکت او را به دوام فتوحاتش بشارت میداد تا اینکه به بغداد آمده و آن را از دست سلطان احمد گرفت. و بر موصل در سال896 هجری مستولی شد و مرقد جرجیس پیامبر و یونس پیامبر علیهما السلام را در آنجا بنا نهاد. وبه الرها آمده و در محل ابراهیم پیامبر غسل نمود و سپس به ماردین آمد و به آنان امان داد. سپس بر دیار بکر و عنتاب که امیرش به حلب پناه برد مستولی شد»[13].
سپس میگوید: «نائب حلب که یک امیر علوی (نصیری) به نام تمورطاش بود مخفیانه با تیمور تماس گرفت و قرار شد که او تیمور لنگ را در فتح حلب یاری کند. تیمور لنگ به حلب حمله کرد و به زور وارد آن شد و مدتی طولانی به کشتار و چپاول و شکنجه مشغول شد تا اینکه از کلههای مردم تپه بزرگی ساخت و تمام فرماندهان مدافع شهر را کشت. و تمام این مصیبتها منحصر سنیها بود!».
سپس میگوید: «سپس تیمور لنگ به شام سفر کرد و قبل از سفرش یک زن علوی (نصیری) به نام درة الصدف دختر سعد الانصار به همراه چهل دختر بکر علوی نزد او آمد و در حالی که نوحه میخواندند و گریه میکردند از او خواستند که به خاطر اهل بیت و دخترانشان که شامیان آنها را به بردگی بردهاند انتقام بگیرد. این سعد الانصار از مردان الملک الظاهر است که در حلب مدفون است و قبری باگنبد دارد، تیمور به او وعده داد که انتقام بگیرد و دختران علوی همراه تیمور رفتند و نوحه میخواندند و گریه میکردند و ترانههایی که متضمن تشویق به انتقام بود میخواندند. این ماجرا سبب وارد آمدن وحشتناکترین مصائب به اهل شام شد که همانند آن شنیده نشده است».
سپس میگوید: «در شام از خشم تیمور لنگ هیچ کس نجات نیافت جز خانواده ای از مسیحیان، تیمور لنگ دستور به قتل عام اهل سنت داد و علویان (نصیریان) را استثنا کرد و بعد از شام تیمور لنگ به بغداد رفته و نود هزار نفر از آنان را کشت»[14].
این برخی از خیانتهای آنها در دوره حملات مغولان و تاتار بود و اما در دوره حملات صلیبی به جهان اسلام نیز صلیبیان جز از طریق اینان و از مناطق سکونتشان-غالباً-همانند طرسوس و انطاکیه و دیگر مناطق نفوذشان وارد سرزمینهای اسلامی نشدند بلکه حتی شهر انطاکیه طی توافقی به دست صلیبیان افتاد که میان رهبر نصیری"فیروز" و فرمانده صلیبیان "بوهمند" صورت گرفت[15].
برخی از خیانتهای نصیریان در دوره معاصر:
خیانتهای نصیریان در دوران معاصر بیشتر از آنست که به شمار آید، آنها همیشه خود را به استعمار نزدیک میکنند و در ازای برخی منافع با آنها همکاری میکنند، به عنوان مثال:
نصیریان با اشغالگران فرانسوی در اثنای تسلط آنها بر سوریه همکاری کردند و بهترین یار آنها علیه دولت عثمانی (دولت خلافت در آن دوران) بودند و در ازای این کار نصیریان، فرانسویان مجموعهای از اراضی را به آنها بخشیدند که از وضعیتی شبه مستقلانه برخوردار بود و این اراضی همانی است که به کوهستان علویان معروف شده است.
بوی گند این خیانت از سخنان خود نصیریان وقتی که به الطاف فرانسه اقرار میکنند پخش میشود و البته این لطف نبوده بلکه مزد خیانت بوده است.
محمد ایمن غالب نصیری میگوید: «این ترکان بودند که این گروه را از این اسم (علویان) محروم کرده و بر آنها نام نصیریان را گذاشتند و این اسم از کوهستانی گرفته شده که در آنجا سکونت میکردند و قصدشان از این نام ضربه زدن به آنها و تحقیرشان بود اما فرانسویان در هنگام قیمومیتشان بر سوریه این اسم را که 412 سال از آن محروم مانده بودند به آنها باز گرداندند و از سوی کمیسریای عالی در بیروت در تاریخ 1/9/1920 میلادی فرمانی مبنی بر نامگذری کوهستان نصیریان به عنوان"اراضی مستقل علویان"صادر شد»[16].
یکی از مشهورتین سران خائن نصیری در دوران معاصر فردی است که به او "سلمان المرشد" گفته میشود و از روستای جوبه در شرق شهر لاذقیه سوریه است. این شخص ادعای خدایی کرده بود و بسیاری از نصیریان به او ایمان آورده و از او پیروی کردند.
او نقش خود را خوب بازی کرد؛ لباسی میپوشید که دارای دکمههای برقی بود و در جیبش یک باطری پنهان کرده بود که به این دکمهها وصل بود، هنگامی که برق جریان مییافت نوری از این دکمهها ساطع میشد که با دیدن آن یارانش برایش به سجده میافتادند.
جالب اینجاست که مشاور فرانسوی نیز که در پشت پرده این الوهیت پوشالی بود همراه سجده کنندگان سجده میکرد و سلمان المرشد را چنین خطاب میکرد که: ای معبود من![17].
فرانسویان او را به خود نزدیک کرده و استخدامش کردند و برای علویان نظام خاصی قرار دادند. او قدرت گرفت و لقب "رئیس ملت علوی جبدری غسانی" به او داده شد، او قضاتی را تعیین کرده و قوانینی را به وجود آورد و بر روستاهای تابع خود مالیات وضع کرد. و گروه دفاعی مخصوصی به نام فداییان را تشکیل داد و به خاطر همکاری محکم میان او و اشغالگران فرانسوی، هنگامی که فرانسویان سوریه را ترک کردند اسلحه زیادی را برای این نصیری و پیروانش جا گذاشتند که موجب شد آنها سر به شورش بردارند، حکومت سوریه در آن زمان نیرویی را فرستاد که برخی از پیروان او را کشته و او را به همراه برخی دیگر دستگیر کردند و سپس در دمشق در سال1946 به دار اعدام آویخته شد[18].
یکی دیگر از سرانشان، نصیری خبیث "سویف یاسین" بود که مدتها سعی در پیکار با دولت عثمانی به وسیله سخنرانیها و اشعار و حتی سلاحش کرد.
دکتر سلیمان الحلبی میگوید: «هنگامی که انگلیس فلسطین را در سال 1918میلادی اشغال کرد یوسف یاسین به همراه گروهی که انگلیس شکل داد داوطلب شد که همراه لورنس و ملک عبدالله در حجاز به اسم ارتش عربی با ترکان عثمانی بجنگد، یوسف یاسین در باشگاهها و در میان جوانان در شهر قدس سخنرانی کرده و آنها را به جهاد علیه ترکان فرا میخواند».
روزنامه الکواکب صادره از قاهره در تارایخ3/9/1918 گزارشی را از گزارشگر خود در قدس منتشر کرد که گردهمایی را که در باشگاه عربی به منظور تشویق جوانان به شرکت در این ارتش تشکیل شده بود را توصیف میکرد، گزارشگر میگیود: یوسف یاسین جوان به عنوان یک سرباز ارتش عربی به ایراد سخنرانی پرداخته و سپس چنین سرود:
سنأخذ هذا الحق بالسيف
والقنا |
|
شيب وشبان على ضُمر بلق |
این حق را با شمشیر و زحمت همراه پیر و جوان علی رغم ضعف و لاغری خواهیم گرفت.
و البته انگلیس هم عملاً فلسطین را گرفت اما با فریب و نیرنگ نه، بلکه با شمشیر و زحمت و لاغری، و سپس آن را به یهود داد و آنها نیز دولتی برای خود در آن برپا کردند...»[19].
اینها علاوه بر خیانتهایی است که آنها با همکاری با مارونیهای نصرانی در بسیاری از حوادث چه در سوریه و چه در لبنان، به امت اسلام روا داشتهاند[20].
در بایگانی وزارت خارجه فرانسه (شماره3547 به تاریخ15/6/1936) سند مهمی وجود دارد که متضمن عریضهای است که رهبران طائفه نصیریه در سوریه به نخست وزیر فرانسه نوشته، و طی آن از او خواهش میکنند که فرانسه از سوریه نرود و یهودیانی را که به فلسطین آمدهاند ستایش کرده و فرانسه را بر ضد مسلمین تحریک میکنند و این سند را این افراد امضا کرده اند: سلیمان الأسد، محمد سلیمان الأحمد، محمود أغا حدید، عزیز أغا هواش، سلیمان المرشد، محمدبک جنید. در ادامه متن این سند را به خاطر اهمیت آن میآوریم:
«دولت لیون بلوم، رئیس حکومت فرانسه:
ملت علوی که سال به سال با غیرت و قربانیهای بسیار استقلال خود را حفظ نموده و در معتقدات دینی و عادات و تاریخ خود با ملت مسلمان "سنی" فرق دارد و هیچ روزی نبود که حاضر به پذیرش سلطه و دخالت در امورش شود، ما امروز میبینیم که چگونه مردم دمشق یهودیانی را که میان خودشان زندگی میکنند از ارسال مواد غذائی برای برادران یهودی مظلومشان در فلسطین اجباراً منع میکنند و این یهودیان پاک طینت برای اعراب مسلمان تمدن و صلح را آورده و طلا و رفاه را در سرزمین فلسطین پخش کرده و هیچ وقت کسی را اذیت نکرده و چیزی را با زور نگرفتهاند اما با این حال مسلمانان (سنی ها) علیه آنها اعلان جهاد کردهاند علی رغم اینکه انگلیس در فلسطین و فرانسه در سوریه است. ما احساس اصیلی را که شما را وادار به دفاع از ملت سوریه و خواسته او برای رسیدن به استقلال میکند ارج مینهیم اما سوریه هنوز از این هدف شریف دور است و تحت تأثیر روح فئودالیسم مذهبی مسلمین (سنیان) و تخریب ملت علوی که امضا کنندگان این یادداشت نمایندهشان هستند میباشد، ملت علوی به این وسیله حکومت فرانسه را برای حفظ آزادی و استقلالش به فریاد میخواند و سرنوشت و آینده خود را جلوی او میگذارد و مطمئن است که حتماً تکیه گاه محکمی نزد آنها برای ملت علوی که دوست آنها بوده و خدمات بزرگی را به فرانسه کرده است خواهد یافت»[21].
شیعیان نصیری از توطئه بر ضد دولت عثمانی در تلاش برای از بین بردن آن دست برنمیداشتند؛ رهبر نصیری"شیخ صالح العلوی"در سرنگون کردن دولت عثمانی مشارکت داشت به این وسیله که راهی را که طرطوس را به حماه وصل میکرد قطع کرد و در نتیجه آن ترکان خسارت زیادی را دیدند، او در سال 1920 میلادی با کمال آتاتورک قراردادی را بست و بعد از انقلاب مشکوکی بر ضد فرانسویان صالح العلوی تسلیم شد و فرانسویان از او گذشت کردند بر عکس کاری که با مجاهدان مسلمان میکردند[22].
این بود تاریخ آنان که در ظاهر و باطن گواه خیانت آنها و همدستی همیشگیشان با دشمنان اسلام میباشد.
[1]- نصیریه: با ضم نون و فتح صاد و سکون یاء.
[2]- ابوالحسن اشعری: مقالات الاسلامیین ص15، بغدادی: الفرق بین الفرق.
[3]- دکتر مصطفی الشکعة: اسلام بلا مذهب ص307، 308.
[4]- دکتر سلیمان الحلبی: طائفة النصیریة (ص95) چاپ المطبعة السلطیة-قاهره.
[5]- فاروق الدملوجی: الألوهیة في المعتقدات الإسلامیة (ص115) -چاپ بغداد کتاب "الهتف الشریف"ص64 حقیقت دکتر مصطفی غالب النصیری/و این از مهمترین کتب نصریان است.
[6]- البدایة والنهایة (14/906) با تصرف و اختصار.
[7]- البدایة والنهایة (14/8)
[8]- منبع سابق.
[9]- البدایة والنهایة (14/35) با تصرف.
[10]- البدایة والنهایة (14/84، 83).
[11]- تاریخ العلویین (ص407) چاپ بیروت-چاپ اول.
[12]- این حمله مغول غیر آن حملهای است که به دست هلاکوخان در سال656 هجری رخ داد.
[13]- تاریخ العلویین (ص334) و ما بعد آن.
[14]- تاریخ العلویین (ص34-339).
[15]- تاریخ العلویین (ص293).
[16]- تاریخ العلویین (ص391)
[17]- اسلام بلا مذهب (ص309)
[18]- خیرالدین الزرکلی: الإعلام (3/170).
[19]- الطائفة النصیریة (ص114، 115).
[20]- منبع سابق ص109.
[21]- دکتر محمد احمد خطیب: الحرکات الباطنیة في العالم الإسلامي (ص335) چاپ عالم الکتب للنشر والتوزیع، ریاض0چاپ دوم (1406هجری-1986میلادی).
[22]- استاد محمد عبدالغنی النواوی: مؤامرات الدویلات الطائفیه ص263 چاپ اول 1403 هجری-1983.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر