توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ آبان ۱۲, چهارشنبه

فصل دوم: نقش عبادت‌های قلبی در تربیت

 

فصل دوم: نقش عبادت‌های قلبی در تربیت

بحث اول: محبت خداوند و راه رسیدن به دوستی او

خداوند، مؤمن صالح را دوست می‌دارد و محبتش را در مردم قرار می‌دهد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦ [مریم: 96].

«همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند».

اما خداوند از انسان کافر، منافق و یا کسی که گناهان بسیار می‌کند، متنفر است و نفرت او را در دل مردم هم قرار می‌دهد. گاهی چنین انسانی، پول بسیاری خرج می‌کند، خدمات بسیاری به مردم ارائه می‌دهد و برای برخورد زیبا با مردم و ایجاد دوستی با آنان و انجام امورات و رفع مشکلات آنها خود را بسیار به زحمت می‌اندازد، اما در دل آنان اثری از محبت صادقانه برای او وجود ندارد. این امر یک علت غیبی دارد که محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  آن را برای ما چنین بیان فرموده­است: «هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد، جبرئیل را فرا می‌خواند و به او می‌گوید: من فلانی را دوست دارم پس تو هم دوستش بدار. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: از آن پس جبرئیل هم او را دوست می‌دارد و در آسمان ندا میدهد و می‌گوید: ای اهل آسمان! خداوند فلان بنده را دوست می‌دارد، پس شما هم دوستش بدارید. در نتیجه اهل آسمان هم دوستش می‌دارند. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: پس از آن مقبولیت و محبت آن شخص بر روی زمین هم قرار می‌گیرد. اما هرگاه خداوند از بنده‌ای نفرت داشته باشد، جبرئیل را ندا می‌دهد و می‌فرماید: من از فلان شخص نفرت دارم، پس تو هم از او نفرت داشته باش، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: پس جبرئیل هم از او نفرت پیدا می‌کند و در میان اهل آسمان ندا سر می‌دهد و می‌گوید: خداوند فلان شخص را منفور قرار داده پس شما هم از او نفرت داشته باشید. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: در نتیجه همه‌ی اهل آسمان از او نفرت پیدا می‌کنند و پس از آن نفرت او روی زمین هم قرار می‌گیرد»([1]).

برای این که شخصی به محبت خدا و خشنودی او دست یابد.باید قلب خود را با ذکر و شکر،  تلاوت قرآن،  عبادت نیکو و عمل صالح زنده گرداند، زیرا ایمان با این اعمال آبیاری می‌شود و در قلب تقویت می­گردد. چیزی که باعث تغذیه ایمان و تقویت آن می‌شود قرآن است البته اگر در آیات آن تدبر شود، معانی آن فهم گردد و هنگام تلاوت آن کسب رضای خدا لحاظ شود. قرآن درخت ایمان را به درخت تاک تشیبه کرده و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قلب مؤمن را تاک [درخت انگور] نامیده است. خداوند فرموده:

﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ [ابراهیم: 24].

«ای رسول، آیا ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت پاک و زیبایی مثل زده­است».

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  هم فرمود: «انگور را «کُرم» ننامید زیرا این لفظ برای مسلمان، لایق است» و در روایتی دیگر فرموده: «نگوئید انگور «کُرم» است زیرا قلب مؤمن «کُرم» است»([2]).

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  اهمیت اصلاح قلب را در این دانسته که مایه اصلاح همه‌ی مسائل انسان است و فرموده­است: «أَلا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ أَلا وَهِيَ الْقَلْبُ». «بدانید که در بدن انسان تکه گوشتی هست که اگر اصلاح شود همه‌ی بدن انسان اصلاح می‌شود و اگر فاسد شود همه بدن او فاسد می‌گردد، آن تکه گوشت، قلب است»([3]).

یکی نشانه‌های وجود محبت بنده نزد خدا این است که هرگاه مرتکب گناه شود به سرعت توبه می‌کند. خداوند فرموده­است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ [البقرة: 222].

«همانا خدا آنان را که پیوسته به درگاهش توبه کنند و پاکیزگان دور از هر آلایش را دوست می‌دارد».

یکی دیگر از این نشانه‌ها، ظهور آثار تقوی در رفتار بنده است.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ [التوبة: 2].

«که خدا متقیان را دوست می‌دارد».

تقوی به معنی پرهیز از شرک و امور حرام و شبهه گناه و انجام فرائض و رها کردن مسائلی است که مباح و حلال است به خاطر ترس از افتادن در ورطه گناه. در حدیث عطیه السعدی از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چنین روایت شده است: «بنده نمی‌تواند به درجه متقین برسد تا زمانی که امور مباح را به خاطر ترس از واقع شدن در امور حرام ترک نماید»([4]).

از دیگر نشانه‌های محبت بنده نزد خدا، ظهور حالت توکل است یعنی هنگام استفاده از اسباب و وسایل مشروع، کارخود را به خدا می‌سپارد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ [آل عمران: 159].

«که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد».

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده: «اگر شما آن‌گونه که شایسته خداست بر او توکل می‌کردید، خداوند مانند آن پرنده به شما روزی می‌داد که صبح با شکم خالی بیرون می‌رود و غروب در حالت سیری برمی‌گردد»([5]).

یکی دیگر از نشانه‌های محبت خدا برای بنده این است که جزو نیکوکاران باشد.

﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ [البقرة: 195].

«و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد».

محسن به کسی می‌گویند که در رابطه با پروردگارش یعنی در نیت و اطاعت و پایبندی به سنت، نیکوکارانه رفتار کند و با بندگان خدا هم چنین باشد، یعنی برای مخلوقات خدا نیکی و خیرخواهی کند، در سختی‌های زندگی مددکارشان باشد و اگر توانایی مالی داشت به آن‌ها صدقه دهد و اگر دارای نفوذ و تأثیر بود، نیازهایشان را برطرف سازد، همچنین از آزار رساندن و سخن زشت به آنان خودداری کند. عیب آنان را بپوشاند و اخبار نادرست و منفی را میان‌شان شایعه ندهد.

یکی دیگر از نشانه‌های محبوبیت بنده نزد خدا این است که هنگام بلا و مصیبت جزو صابران باشد و برای پرهیز از امور حرام و مسائل شبهه‌ناک صبور باشد.

﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ [آل عمران: 146].

«که خدا صابران را دوست می‌دارد».

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مسلمان، دچار هیچ‌گونه خستگی، بیماری، نگرانی، ناراحتی، گرفتاری و غمی نمی‌شود مگر این که خداوند به وسیله آن‌ها گناهانش را می‌بخشد. حتی خاری که به پایش فرو می‌رود باعث کفاره گناهانش می‌شود»([6]).

از دیگر نشانه‌های این محبت آن است که قلب مؤمن پاک و پذیرای معانی قرآنی باشد، با نور ایمان لبریز گردد و شبهه‌ها و شهوت‌ها خللی به آن وارد نکند و در نتیجه، راه هدایت و حق و خیر را بشناسد و از گمراهی و باطل و شرور کناره گیرد. مؤمن که چنین قلبی باصفا و پاکی دارد و با استعداد زیبایی که برای پذیرش معیارهای الهی در آن هست به آسانی می‌تواند میان خیر و شر تفاوت قائل شود. قلب مؤمن نازک و نسبت به بندگان صالح خدا لبریز از رحمت است و در طلب حق و مخالفت با دشمنان حق، سخت و خشن است، قلب مؤمن مانند یک ستاره فروزان و درخشنده است و خداوند آن را چنین وصف نموده است:

﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥ [النور: 35].

«خدا روشن‌گر آسمان‌ها و زمین است، نور خدا مانند چلچراغی است که در آن چراغی باشد و آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حباب درخشانی که انگار ستاره فروزان است و این چراغ (با روغنی) افروخته می‌شود (که) از درخت پربرکت زیتونی (به دست می‌آید) که نه شرقی است و نه غربی. (آن روغن به حدی پالوده و خالص است) انکار خود به خود بدون تماس آتش می‌خواهد شعله‌ور شود، نوری است بر فراز نوری، خدا هرکه را خواهد به نور خود رهنمود می‌کند».

نور خداوند در روز قیامت در اطراف مؤمنان در حرکت است. خداوند فرموده­است:

﴿نُورُهُمۡ يَسۡعَىٰ بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا [التحریم: 8].

«نور ایمان و عمل صالح [ایشان، پیشاپیش و سوی راست آنها (رو به بهشت) در حرکت است] وقتی خاموش شدن نور منافقان آن را می‌بینند رو به درگاه خدا می‌کنند و [می‌گویند: پرودگارا! نور ما را کامل گردان».

یکی دیگر از علائم محبت خدا به بنده‌اش، سینه گشادی و دلگرمی به هدایت خداست.

﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ ١٢٥ [الانعام: 125].

«پس هرکه را خدا هدایت او خواهد قلبش را برای پذیرش اسلام باز و روشن گرداند و هرکه را خواهد گمراه نماید (به حال گمراهی واگذارد) دل او را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند که گویی می‌خواهد از زمین بر فراز آسمان رود. این چنین خدا آنان را که به حق نمی‌گروند مردود و پلید می‌گرداند».

در روایت ابن مسعود آمده که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تفسیر این آیه را این­گونه بیان فرموده است: «ابن مسعود  رضی الله عنه  می‌گوید: هنگام نزول این آیه درباره‌ی تفسیر آن از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پرسیده شد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: هرگاه نور وارد قلب شود، قلب وسعت و گشایش می‌یابد. مردم گفتند: آیا این گشادگی قلب، نشانه و علامتی دارد که با آن شناخته شود؟ فرمود: بازگشت از مشغولیت دنیا و پرداختن به سرای جاویدان و گوشه‌گیری از دنیای غرورآمیز و آمادگی حاصل کردن برای مرگ، نشانه آن است»([7]).

آیه و حدیثی که ذکر کردیم به روشنی بیان می‌کند که هدایت یک توفیق الهی است و اگر خداوند بخواهد نصیب هرکس کند، سینه‌اش را برای آن می‌گشاید و با ورود نور ایمان به داخل آن، قلب آن شخص وسعت می‌یابد و گشاده می‌گردد و اگر برای کسی گمراهی بخواهد قلب او منقبض و کوچک می‌شود و در برابر اسلام تنگ می‌گردد و نور ایمانی به داخل آن نفوذ نمی‌کند. پس به قلبی تنگ و بسته تبدیل می‌گردد. خداوند در قرآن برای چنین قلبی صفت «حرج» را به‌کار برده­است. «حَرَج» از «حَرَجَه» مشتق شده و به درختی می‌گویند که در میان درختان دیگر قرار گرفته و کسی به آن دسترسی ندارد. مانند قلب کافر که نور ایمان به آن راه نمی‌یابد. صاحب چنین قلبی از دست‌یابی به هدایت عاجز و ناتوان است. همان‌گونه که از بالا رفتن در آسمان‌ها ناتوان است، هردو کار برای او ناممکن و سنگین است. علم جدید مشکل تنفس را هنگام بالا رفتن در ارتفاعات کشف کرده و آن هم رقیق بودن هوا در طبقات بالای جوی و پایین بودن فشار هواست. این مسئله را در فهم مراد خداوند در آیه‌ی زیر کمک می‌کند که فرموده­است:

﴿كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِ [الأنعام: 125].

«گوئی به‌سوی آسمان صعود می‌کند».

﴿كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ.

«بدین منوال خداوند عذاب را بهره کسانی می‌سازد که ایمان نمی‌آورند».

که منظور از «رجس» در این آیه عذاب است.

در آیات بسیاری از قرآن کریم، نزدیکی ایمان به خوشبختی و نزدیکی کفر به بدبختی توضیح داده شده است. خداوند فرموده­است:

﴿فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ [طه: 123].

«پس اگر از جانب من برای شما راهنمایی بیاید آن هنگام هرکس از من پیروی کند نه هرگز گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد».

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧ [النحل: 97].

«هرکس چه زن و چه مرد کارشایسته انجام دهد و مومن باشد، به­او «دراین دنیا» زندگی پاکیزه وخوشایندی می‌بخشیم و «در آن­دنیا» پاداش «کارهای خوب و متوسّط و عالی» آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد».

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ [طه: 124].

«و هرکس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش کنیم».

منظور از ذکر در این آیه قرآن است. عبداللّه بن عباس گفته: خداوند این را به عهده گرفته که اگر کسی قرآن بخواند و به محتوای آن عمل کند، در دنیا گمراه نشود و در آخرت بدبخت نگردد. سپس این آیه را خواند:

﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ [طه: 123].

«هرکه از راه من پیروی کند نه هرگز گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد».

شکی نیست که تعریف زندگی پاک از نظر انسان‌های مختلف متفاوت است، مثلاً انسان مؤمن در حال ذکر خدا و تلاوت قرآن یا هنگام همکاری با برادران مؤمن در امور دینی و دنیایی آنان به امید کسب بهره‌ای بیشتر در قیامت، احساس سعادت و آرامش و لذت می‌کند و خوشبختی را در خنکی یقین و اطمینان قلب می‌یابد. در حالی که نگرش و ذوق انسان‌های ناهنجار به حدی پایین و پست است که معنی زندگی پاک را در لذت‌های حسّی مانند خوراک و نوشیدنی و لباس و مقام و مال می‌دانند. که چنین برداشتی از زندگی پاک، قدر مشترک دنیای حیوانات و انسان‌ها است.

بزرگ‌‌ترین عاملی که روح را تغذیه و قلب را زنده نگه می‌دارد، ایجاد رابطه محکم و استوار با پروردگار است که آن هم از طریق ذکر، قرائت قرآن، مشغولیت بیشتر به نمازهای سنت، اعمال خیر و نیک، همراه با خلوص نیت امکان پذیر است. قلب و روح انسان همیشه در معرض بیماری‌هاست و اگر مریض شد باید به معالجه آن پرداخت. اما قبل از بیماری باید آن را حفاظت کرد و ایمنی لازم را به آن بخشید. در حقیقت روح ضعیف می‌شود و قلب مریض می‌گردد که اگر صاحب آن، این مسئله را درک نکند قلبش خواهد مرد. خداوند فرموده­است:

﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢٢ [الانعام: 122].

«و آیا کسی که مرده (جهل و ضلالت) بود، ما او را زنده کردیم و به او روشنی (علم و دیانت) دادیم تا به آن روشنی میان مردم (سرافراز) رود مثل او مانند کسی است که در تاریکی‌های (جهل) فرو رفته و از آن به در نتواند گشت؟ (آری) کردار بد کافران در نظرشان چنین جلوه‌گر شده است».

از نشانه‌های قلب زنده پرداختن به سرای جاوید، جدا کردن حق و باطل، خیر و شر و زیبا و زشت است. عبداللّه بن مسعود فرموده­است: «هرکس که با قلب خود، معروف و منکر را نشناسد، هلاک گشته است»([8]).

[همان‌گونه که گفتم] از جمله بزرگ‌ترین اعمالی که باعث زنده گرداندن قلب می‌شود، شناخت خدا، اطاعت از او، آگاهی به شریعت و پایبندی به احکام آن است، و دست‌یابی به آن با تدبر و نظر مداوم در قرآن کریم و یادگیری سنت ممکن است. خداوند فرموده­است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ ٥٧ قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٥٨ [یونس: 57-58].

«ای مردم عالم، به حقیقت نامه‌ای که همه پند و اندرز و شفای دل‌ها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد. بگو که باید منحصراً به فصل و رحمت خدا شادمان شوند (و به نزول قرآن مسرور باشند) که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است که می‌اندوزند».

ابوسعید خدری گفته: «منظور از «فضل اللّه» در این آیه، قرآن و منظور از «رحمت» آن است که شما را جزو پیروان آن قرار داده است»([9]). هلال بن یساف که یک تابعی مطمئن و مورد اعتماد علماست گفته­است: «خداوند در این آیه فرموده­است که ای مسلمانان باید به خاطر اسلامی که خداوند به‌سوی آن هدایت‌تان کرده و به خاطر قرآنی که به شما آموزش داده­شده­است شادمان باشید، این از همه طلا و نقره‌ای که جمع کردهاید بهتر است»([10]).

قرآن کریم اثر مهمی در نفوس مؤمنان دارد، هر چند که سطح فرهنگی و سن و سال آنان متفاوت و ذوق آنان متنوع و فضای زندگی و زمانی که در طول چهارده قرن در آن زیسته‌اند باهم فرق داشته است. نسل‌های مسلمان پی در پی از روش‌ها و معانی کتاب خدا متأثر شده‌اند و قرآن کریم در رنگ دادن به شخصیت جامعه اسلامی و تشکیل بنیاد روانی و ارزش‌های زیبا و تعیین معیارهای اخلاقی و قوانین رفتاری و جایگاه آن در هستی و زندگی دنیایی بسیار اثرگذار بوده­است. این تأثیر عمیق و همیشگی قرآن نیاز به دلیل ندارد زیرا جزو مسلّمات است و نسل مسلمان معاصر هم- علی رغم طغیان فرهنگ مادی عصر حاضر- هنوز کتاب خدا را می‌خواند، از سرچشمه‌های آن بهره‌مند می‌شود و از قدرت معنوی و روحی آن کمک می‌گیرد تا با گره‌های سخت، مشکلات متنوع و فشارهای وارده بر اعصاب و روان که از طرف زندگی جدید وارد می‌شود مقابله کند، هنوز هم بسیاری از مردم برای ارزیابی خود به قرآن مراجعه و به دستورات آن عمل می‌کنند و به برگزیدگان گذشته و الگوهای خود اقتدا می‌نمایند هرچند که عمق فهم و سلامت رفتاری آنان متفاوت است.

بدون شک «دانشمندان از قرآن سیر نمی‌شوند و مخالفت‌های زیاد دشمنان باعث کهنگی آن نمی‌گردد و عجائب و شگفتی‌های آن پایان نمی‌یابد»([11]). و انسان به نهایت آن نمی‌رسد.

انسان هراندازه قرائت قرآن و تدبر در معانی آن را تکرار کند، مسائلی از قرآن برایش آشکار می‌شود که از لحاظ روحی، فکری و رفتاری او را بالاتر می‌برد، مخصوصاً اگر این کار را با گشادگی خاطر و قلب و عقل باز انجام دهد. فهم صحیح در صورتی است که براساس اسلوب زبان عربی انجام گیرد و از زیاده­روی و تحمیل معانی نالایق یا انحراف در معنی و آلوده شدن به تأویل‌های دور از حق مانند عمل خوارج و معتزله و باطنیه، دور باشد... خوارج منحرف بودند زیرا فهم آنان نادرست و عقل آنان ضعیف بود و اعراب خشن بر آنان غالب بودند. معتزلی‌ها هم منحرف بودند زیرا در مباحث عقلی غرق و از مسائل فلسفی سیراب بودند. باطنیه نیز به دلیل همراهی و رفت و آمد با تصوف شرقی و غلبه تفسیر اشاری و تأثر از فیلسوفان قدیم گمراه بودند.

فهم نیکو از کتاب خدا فقط زمانی صورت می‌گیرد که با شناخت از:

-      تفسیر قرآن از قرآن

-      تفسیر پیامبر از قرآن

-      تفسیر اصحاب و تابعین از قرآن

-      و تفسیر براساس زبان عربی و رعایت قواعد و معانی کلمات طبق کاربرد عرب در عصر نزول همراه باشد. زیرا قرآن به زبان قریش نازل شد. فهم قرآن بر این مبنا ضامن تغذیه روح و عقل با انوار وحی الهی است...

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢ [الشوری: 52].

« و این‌گونه بر تو (ای پیامبر) روحی (= قرآن کریم) را به فرمان خود وحی کردیم، تو (پیش از این) نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم، با آن هر کس از بندگان‌مان را که بخواهیم، هدایت می‌کنیم، و مسلماً تو (ای پیامبر) به راه راست هدایت می‌کنی».

راه رسیدن به ولایت خدا

خداوند فرموده­است:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٦٤ [یونس: 62-64].

خداوند در این آیه می‌فرماید: «آگاه باشید! همانا دوستان الله، نه ترسی بر آن‌هاست، و نه آن‌ها غمگین می‌شوند. (همان) کسانی‌که ایمان آوردند، و پرهیزگاری می‌کردند. برای آنان در زندگی دنیا و در آخرت بشارت است، سخنان الله تغییر ناپذیر است، این همان کامیابی بزرگ است».

قرآن در وصف آنان گفته که مؤمن هستند و راه پرهیزکاری را در پیش گرفته‌اند. آنان با خدا و رسول راست و صادق هستند و با ادای فرائض، انجام نوافل، دوری از نواهی و پایبندی به تقوا از خشم خدا می­ترسند. خداوند متعال به آنان مژده داده­است که در دنیا به وسیله‌ی رؤیای نیکو که خود می‌بینند یا دیگران برای‌شان می‌بینند، به آنها وعده بشارت و خوشبختی داده می‌شود و در قیامت با وعده بهشت به آنان مژده می‌دهد. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  این آیه را برای تعدادی از اصحاب  رضی الله عنهم  این چنین تفسیر کرد. یکی دیگر از مصادیق «مژده» در این آیه وعده‌هایی است که خداوند از زبان پیامبران به بندگان خود می‌دهد. مانند این که در بستر مرگ به مؤمن مژده داده می‌شود که خداوند از او خشنود است. در صحیح بخاری و مسلم روایت شده که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هنگامی که مرگ به سراغ مؤمن بیاید او را به خشنودی و بخشش الهی بشارت می‌دهند. در این هنگام، هیچ چیزی برایش از آنچه که در انتظارش هست محبوب‌تر نیست»([12]).

در آیه مذکور بیان شده­است که خداوند خلاف وعده خود عمل نمی‌کند بلکه این بشارت‌ها و مژده‌ها را در دنیا و آخرت برای مؤمنان به انجام می‌رساند به شرطی که ایمان و تقوی را مبنای عمل قراردهند و این است معنی ﴿لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِ [یونس: 64].

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ارزش و جایگاه اولیای خدا را در فرموده‌ی خود این‌گونه روشن کرده است: «خداوند فرموده­است: هرکس یکی از اولیای من را دشمن بدارد، با او اعلام جنگ خواهم کرد، بنده من آن‌گونه که با انجام فرائض می‌تواند به من نزدیک شود با عمل دیگری نمی‌تواند چنین کند و بنده‌ام همچنان با انجام سنت‌ها علاوه بر فرض‌ها به من نزدیک‌تر می‌شود تا این که محبوب من می‌گردد و اگر او محبوب من شد گوش او خواهم شد تا با آن بشنود، چشم او خواهم شد تا با آن ببیند، دست او خواهم شد تا با آن کار کند و پای او خواهم شد تا با آن راه رود و اگر از من چیزی بخواهد به او خواهم بخشید و اگر به من پناه آورد، پناهش خواهم داد»([13]).

دوستی این اولیای خدا واجب و دشمنی با آنان حرام است و به همچین صورت دشمنی با دشمنان خدا واجب و دوستی با آنان حرام است. خداوند فرموده­است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ [الممتحنة: 1].

«ای کسانی که به خدا ایمان آورده‌اید، هرگز نباید کافران را که دشمن من و شماهستند، یاران خود بگیرید و طرح دوستی با آنها افکنید».

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦ [المائدة: 55-56].

«یار و ولی شما تنها الله است، و پیامبراش و آن‌ها که ایمان آورده‌اند، (همان)کسانی‌که نماز را بر پا می‌دارند و آنان  با خشوع و فروتنی زکات را می‌دهند.و هر کس الله و پیامبر او و کسانی‌که ایمان آورده‌اند، دوست بدارد، (او از حزب الله است و) یقیناً حزب الله پیروز است».

حافظ ابن رجب فرموده­است: «مقصود از این حدیث «مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا...» آن است که هرکس با انجام فرائض و پس از آن با انجام سنت‌ها برای نزدیک شدن به خدای متعال تلاش کند، خداوند او را به خود نزدیک می‌سازد و از درجه ایمان به درجه احسان ارتقا می‌دهد و آن شخص به جایی می‌رسد که با حضور قلب و مراقبت روحی به عبادت می‌پردازد، گوئی که او را می‌بیند، در نتیجه قلب او از معرفت خدای تعالی، محبت، عظمت، خوف، بزرگی، جلال و شوق دیدار او لبریز می‌گردد... و هرگاه قلب او از عظمت خدا لبریز شد، هرچه را که غیر خداست از قلب پاک می‌کند و چیزی از آثار نفس و هوی در آن نمی‌ماند و اراده‌ای جز برای انجام درخواست‌های مولایش باقی نمی‌ماند در این حال است که بنده جز با یاد خدا سخن نمی‌گوید، جز با امر او حرکت نمی‌کند و اگر زبان بگشاید با خدا می‌گوید و اگر بشنود با خدا می‌شنود و اگر ببیند و یا با دستانش عملی انجام دهد با کمک و عنایت خاص خدا همه‌ی این کارها را می‌کند و این همان منظور رسول خدا از حدیث مذکور است.

این بنده محبوب و مقرب بارگاه خدا، نزد او جایگاه ویژه‌ای دارد، او از خدا هرچه خواهد به او می‌بخشد و اگر به او پناه برد، پناهش خواهد داد. در واقع دعای او به خاطر جایگاه والایش در نزد خدا برای همیشه پذیرفتنی است.

عبداللّه بن جحش در روز احد چنین گفت: پروردگارا! اگر فردا [در جنگ احد] با دشمن روبرو شدم مرا با مردی قوی که بسیار خشمگین باشد مواجه کن، تا در راه تو با او بجنگم و او با من بجنگد، سپس مرا بگیرد و بینی و گوش مرا ببُّرد. و اگر فردای قیامت تو را دیدم و از من پرسیدی که چه کسی بینی و گوش تو را بریده؟ در پاسخت بگویم: که در راه تو و رسولت این‌گونه شدم و تو بفرمایی: راست گفتی. سعد می‌گوید: من در پایان جنگ، عبداللّه را در حالی دیدم که بینی و گوش او در ریسمانی آویزان شده بود!!([14]).

بیشتر گذشتگان صالح امت که دعای‌شان نزد خدا مقبول بوده هنگام بلا صبر پیشه می‌کردند و ثواب آن را انتخاب می‌نمودند و از خداوند نجات از آن بلا را نمی‌خواستند به ابراهیم تیمی گفته شد - آن گاه که در زندان حجاج ثقفی بود -: کاش از خدای تعالی درخواست می‌کردی؟ گفت: دوست ندارم از خدا بخواهم که مرا از مشکلی نجات دهد که به خاطر آن اجر می‌گیرم!!([15]).

گاهی ممکن است که مؤمن «مستجاب الدعوه» از خدا چیزی بخواهد که خداوند خیر او را در امری دیگر بداند، در نتیجه دعایش را نپذیرد و در عوض چیزی به او بدهد که خیر او در آن است. این اولیا که خدا دوست‌شان دارد و آنان هم خدا را دوست دارند، برای یکدیگر نهایت تواضع و همکاری را دارند و قرآن چنین وصف‌شان می‌کند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤ [المائدة: 54].

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد (به الله زیانی نمی‌رساند) الله بزودی گروهی را می‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها (نیز) او را دوست دارند، (آنان) در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند، در راه الله جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نمی‌هراسند، این فضل الله است که به هر کس بخواهد می‌دهد، و الله گشایشگر داناست».

آنان به خاطر خدا محبت می‌ورزند یا دشمنی می‌کنند و به خاطر خودشان با کسی دشمن نیستند و طبق حدیث شریف به خاطر این اخلاق به ایمان روشن و آشکار دست می‌یابند:

«بنده خدا لیاقت دست یافتن به ایمان صریح را ندارد تا زمانی که دوستی و دشمنی او بامردم در راه حق باشد، پس هرگاه در راه خدا محبت ورزید و در راه خدا دشمنی کرد، شایستگی ولایت خدا را خواهد داشت. «به درستی که در میان بندگان و مخلوقاتم کسانی ولی و محبوب من هستند که با یاد من آنان هم یاد می‌شوند و هنگام یاد آنان من هم یاد می‌شوم»([16]).

آری به خاطر وجود این خصلت است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را به نیکویی ستایش نموده و جایگاه والایشان را نزد خداوند بیان کرده­است و فرمود: «در میان بندگان خدا انسان‌هایی هستند که پیامبر و شهید نیستند اما انبیاء و شهدا در روز قیامت به جایگا والایشان نزد خدا غبطه می‌خورند. مردم گفتند: ای پیامبر به ما بگو چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که فقط به خاطر خدا به همدیگر محبت می‌ورزند و رابطه خویشاوندی یا رد و بدل کردن مال دنیا در ایجاد این محبت کاملاً بی‌تأثیر بوده است. به خدا قسم که چهره‌هایشان نور است و بر [سکوی] نور قرار دارند. اگر مردم بترسند، ترس به آنان رو نمی‌کند و اگر مردم دچار حزن و اندوه شوند آنان اندوهناک نمی‌شوند. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در این هنگام این آیه را تلاوت فرمود:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ [یونس: 62]([17]).

«اگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی (از حوادث آینده عالم) و هیچ حسرت و اندوهی (از وقایع گذشته جهان) در دل آنها نیست».

این افرادی که در راه خدا به همدیگر محبّت می‌ورزند بدون این که رابطه‌ی خویشاوندی با مصلحت دنیوی، آنان را به هم وابسته کرده باشد، به ایمان کاملی دست یافته‌اند که براساس آن هر چه را برای خود می‌پسندند برای برادر مؤمن خود هم می‌پسندند. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده­است: « هیچ یک از شما ایمانش کامل نمی‌شود مگر این که هرچه را برای خود می‌پسندد برای برادر مؤمنش هم بپسندد»([18]).

هرگز محبت در راه خدا هم کامل نمی‌شود مگر این که سینه‌ی آن فرد از نیرنگ و کینه و حسد خالی باشد. آنچه که محبت را قوام می‌بخشد، خیرخواهی صادقانه است. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  «الدِّينُ النَّصِيحَةُ»([19]). «دین یعنی خیرخواهی».

نصیحت باید پنهانی صورت گیرد نه در میان مردم، زیرا در این صورت رسوایی خواهد بود و انگیزه‌ای برای طرد فرد مورد نظر خواهد شد زیرا او در خود احساس عزت می‌کند، در نتیجه از پذیرش نصیحت خودداری می‌کند و عظمت و نخوت سراپای او را فرا می‌گیرد و غرور گناه او را به ادامه انحراف وادار می‌کند. یکی دیگر از لوازم محبت مشارکت و همدردی با مال و گفتار نیک است و اگر در دینداری برادر مؤمن نقصی دیده شود باید دست او را گرفت و برای اصلاح او تلاش کرد. یکی از صالحان گفته است: «آنان که به خاطر خدا محبت می‌ورزند، با نور خدا می‌نگرند و بر گناهکاران مهر می‌ورزند، کارهایشان را زشت و ناپسند می‌دانند اما نسبت به خودشان مهربان هستند تا با پند و نصیحت از کارهای زشت بازشان دارند مبادا جسم‌شان طعمه آتش گردد».

انسان مؤمن با بی‌اعتنایی و نگاه تحقیرآمیز و برتری جویانه به برادرش نمی‌نگرد، زیرا در عبادت و اطاعت از پروردگار او را برتر می‌داند و «برای شر انسان همین کافی است که برادر مسلمانش را تحقیر کند»([20]).

بحث دوم: حفاظت خدا از مؤمن

خداوند متعال از مؤمنینی که با ایمان به خدا و رسول به یکتاپرستی گرویده‌اند می‌خواهد که با ادای فرائض و پرهیز از گناهان، تقوای او را رعایت کنند و بنگرند که برای قیامت خود چه عملی فرستادهاند؟ آیا عمل صالح است که نجاتشان دهد؟ یا گناه و عامل هلاکت آنان است؟ خداوند فرموده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١٩ [الحشر: 18-19].

«ای اهل ایمان، خداترس شوید و هر نفسی نیک بنگرد تا چه عملی برای فردای قیامت خود پیش می‌فرستد، و از خدا بترسید که او به همه کردارتان به خوبی آگاه است. و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان می­برد. آنان به حقیقت بدکاران عالمند».

لازم است در کلمه «لِغَد» که در آیه بالا به‌کار رفته دقت شود. این کلمه برای دلالت بر روز قیامت به‌کار رفته و نزدیک بودن آن را خبر می‌دهد، گویا فردا قیامت است.

خداوند متعال بندگان مؤمنش را از مشابهت با فاسقان نهی کرده تا جزو کسانی نباشند که یاد خدا و حقوق او را فراموش کرده‌اند و خداوند نیز سهم آنان از خیر و اعمال نیکو را، که مایه‌ی اصلی نجات‌شان در قیامت است، از یادشان برده است. خداوند فقط کسانی را محافظت می‌کند که آنان نیز [کرامت و بزرگی] او را حفظ کنند و کسانی را یاد می‌کند که در یادش باشند و به کسانی می‌بخشد که از او می‌طلبند و به کسانی یاری می‌رساند که از او یاری می‌جویند. از ابن عباس روایت شده­است که گفت: «روزی من پشت سر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بودم، فرمود: ای پسر به تو کلماتی می‌آموزم: خدا را پاس دار، تا او نیز تو را پاس دارد. خدا را پاس دار تا او را پیش روی خود یابی. هرگاه چیزی خواستی از خدا بخواه و هرگاه کمک طلبیدی از خداوند طلب کن و بدان که اگر تمام امت جمع گردند تا با چیزی به تو سود رسانند، نمی‌توانند مگر با چیزی که خداوند برایت نوشته باشد و اگر همه آنها گرد هم آیند تا با چیزی به تو زیان رسانند، نتوانند مگر با همان چیزی که خداوند به زیان تو نوشته باشد. [تقدیر خداوند پیشتر رقم خورده و] قلم‌ها برداشته شده‌اند و جوهر صفحات نوشته شده خشک گردیده است»([21]).

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ابن عباس را با این وصیت‌های جامع و با قواعد کلی و بزرگ اسلام وصیت نمود. به او سفارش کرد تا با انجام دستورات خدا و پرهیز از آنچه خدا نهی کرده او را پاس بدارد، از حدود قوانین دین او خارج نشود، دستوراتی مانند ادای نماز در اوقات آن را ضایع نکند تا برای او نور و راهنما و مایه نجات در قیامت باشد، اعضای خود را از انجام حرام منع کند تا فکر او با شناخت صحیح لبریز گردد و با انوار قرآن و سنت روشن شود و از افکار جاهلی و فلسفه‌های ساخت بشر دور باشد. و زبان خود را کنترل کند تا جز کلام نیکو از آن در نیاید، زیرا «هرکس که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید کلام نیکو و خیر گوید در غیر این صورت ساکت بماند»([22]). پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  توصیه فرمود که ابن عباس جسم خود را نیز حفظ کند یعنی با رزق حلال و پاک آن را رشد دهد و دست و پای خود را هم کنترل کند یعنی جز برای انجام فرامین خدا آنها را به‌کار نگیرد.

پس اگر بنده پروردگار خود را این‌گونه حفظ کرد، خداوند نیز مصالح دین و دنیای او را برایش حفظ می‌کند، بدین صورت که در مورد حفظ مصالح دین او را توفیق می‌دهد تا ثابت قدم باشد و راه مستقیم را در پیش گیرد و عاقبتی نیکو برایش در نظر می‌گیرد و او را در مسیر زندگی از شبهه‌های گمراه کننده و شهوت‌های حرام دور می‌دارد، خداوند فرموده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٤ [الانفال: 42].

ابن عباس فرموده­است: «یعنی خداوند میان مؤمن و گناهی که او را به‌سوی آتش می‌کشد مانع می‌شود»([23]).

این در حالی است که خداوند به شیوه‌های مختلف بنده را مورد حمایت قرار می‌دهد اما او درک نمی‌کند و حتی گاهی از آن ناخشنود است و نمی‌داند که مصلحتی در آن نهفته است. برخی از بندگان هستند که فقط فقر، ایمان آنان را اصلاح می‌کند و اگر ثروتمند شوند، ایمان‌شان ضایع می‌گردد، برخی از بندگان هم هستند که فقط ثروت باعث سلامت ایمان آن‌هاست و در صورت فقر ایمان‌شان فاسد می‌گردد، در مورد بیماری و تندرستی هم به همین شیوه است، گاهی بیماری تنها حافظ ایمان فرد خواهد بود و در صورت سلامت، خدا را از یاد می‌برد و برخی افراد هم فقط در حال صحت و تندرستی ایمان‌شان سالم می‌ماند و در حال بیماری ایمان‌شان فاسد می‌شود. این خداوند تعالی است که خالق بندگان و آگاه به احوال آن‌هاست و می‌داند چه چیزی مایه صلاح و چه چیزی مایه فساد آن‌هاست:

﴿فَٱللَّهُ خَيۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ [یوسف: 64].

«البته خدا بهترین نگهبان و مهربان‌ترین مهربانان است».

اما در مورد حفظ مصالح دنیوی فرد هم می‌توان به حفاظت از جسم و فرزند و زن و مال و ثروت اشاره کرد. خداوند فرمود:

﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ ١١ [الرعد: 11].

«انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض می‌شوند) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را می‌پایند) به فرمان خدا از او مراقبت می‌نمایند. خداوند حال و وضع هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانایی، از ذلّت و عزّت، از نوکری به سروری، و... و بالعکس نمی‌کشاند). مگر این که آنان احوال خود را تغیر دهند، و (این سنّت جاری در اسباب و مسبّیات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلای به قومی برساند هیچ‌کس و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ‌کس غیر خدا نمی‌تواند یاور و مددکار آنان شود».

ابن عباس درباره‌ی این آیه گفته: «معقبات» در این آیه ملائکه خداست که به دستور خدا مؤمن را حفاظت می‌کنند و اگر تقدیر شری برایش پیش آید آن را از او دور می‌کنند»([24]). پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  صبح و شب این دعا را فراموش نمی‌کرد: «اللَّهمَّ إني أسألُكَ العَافِيَةَ في الدنيا والآخِرةِ، اللَّهمَّ إني أَسألُكَ العَفو والعَافِيَةَ في دِيني ودُنيايَ، وأهلي ومَالي، اللَّهمَّ استُر عَوْرَاتي، وآمِنْ رَوْعَاتي، اللَّهمَّ احفظني من بَينِ يَدَيَّ ومِن خَلْفي، وَعن يَميني، وعن شِمالي، ومِن فَوقي، وأعُوذُ بِعَظَمَتِكَ أنْ أُغْتَالَ مِنْ تَحتي»([25]). «الهی من از تو می‌خواهم بخشش و امنیت را در دنیا و آخرت شامل حالم بگردانی، خدایا!  عیوب مرا بپوشانی و ترسم را به ایمنی مبدل سازی. الهی مرا از جلو و پشت سر و از راست و چپ و بالای سرم محافظت بفرما. من به بزرگی و عظمت تو پناه می‌برم از این که به طور ناگهانی از جانب پائین دچار هلاک گردم (یعنی در زمین فرو روم)».

وقتی بنده‌ای در حال نشاط و جوانی، شأن خداوند را مراعات کند، خداوند هم در پیری و ضغف او را حفاظت خواهد کرد و کسی که در ایام جوانی اعضای بدنش را از ارتکاب گناهان کند خداوند هم در بزرگ­سالی اعضایش را از ارتکاب گناه محفوظ خواهد داشت. محمدبن منکدر گفته: «خداوند برای بنده مؤمن فرزند و نوه‌اش را حفظ می‌کند و خانه او و خانه‌های اطرافش را هم نگه می‌دارد و پیوسته اطرافیان او تحت حمایت خداوند خواهند بود، تا زمانی که آن بنده‌ی مؤمن در میان‌شان باشد»([26]).

شایسته نیست که بنده، خدایش در حال آرامش و آسایش فراموش کند و فقط هنگام سختی و مشکل به یادش آورد، بلکه سزاوار است که در هردو حال خدا را به یاد داشته باشد و او را در نظر آورد، همان‌گونه که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سفارش نموده­است که: «خداوند را هنگام آرامش و آسایش بشناس تا تو را هنگام سختی و مشکلات بشناسد»([27]). و نیز فرموده­است: «هرکس که دوست دارد خداوند هنگام مشکلات و گرفتاری‌ها دعایش را بپذیرد باید به هنگام آسایش و راحتی بسیار دعا کند»([28]).

شناختی که عبد می‌تواند از پروردگارش داشته باشد دو نوع است: شناخت عمومی و شناخت اختصاصی. شناخت عمومی میان همه‌ی مؤمنان مشترک است و عبارت است از: اقرار به وجود خدا، تصدیق او و ایمان به او و شناخت اختصاصی عبارت است از ارتباط کامل با خدا، بریدن از دیگران، وجود انس و محبت میان بنده و خدا، کسب آرامش با یاد او، شرم از او، احساس عظمت و بزرگی او، دعای فراوان، طول دادن به عبادت و درخواست کمک و فریادرسی فراوان از پروردگار. درخواست بنده از خدا و اصرار بر این امر نشان از آن دارد که بنده به عظمت خدا و قدرت او در پذیرش دعا، معترف است و بنده با این کار، مفهوم بندگی برای خدا، ذلت در برابر او و نیازمند و فقیر بارگاه او بودن را اظهار می‌کند. در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پروردگار متعال هر شب پس از گذشتن دو سوم آن به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا فرا خواند تا پذیرای دعایش باشم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او ببخشم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش کند تا او را بیامرزم؟»([29]).

هنگام درخواست از خدا و طلب کمک از او مفهوم «لا حول ولا قوة إلّا بالله» تحقق می‌یابد. در واقع برای تبدیل ضعف بنده به قدرت و یا فقر او به ثروت هیچ تحولی صورت نمی‌گیرد مگر توسط خداوند، به همین خاطر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد «لا حول ولا قوة إلّا بالله» فرموده­است: که این جمله گنجی از گنج‌های بهشت است. بنده برای انجام دستورات خدا و ترک امور ممنوع و صبر در برابر مقدرات به کمک پروردگار نیازمند است، زیرا قلم [تقدیر] خشک شده و هر آنچه خدا خواسته ثبت گشته است و هیج کس توانایی ایجاد ضرر یا نفعی برای دیگران را ندارد مگر آنچه که خداوند مقدر کرده است...

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢ [الحدید: 22].

«هر رنج و مصیبتی که در زمین (از قطحی و آفت و فقر و ستم) یا در نفس خویش (چون ترس و غم و درد و الم) به شما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ ما) پیش از آن که همه را در (دنیا) ایجاد کنیم؟ ثبت است البته این کار بر خدا آسان است».

پس هیچ نفع و ضرری متوجه انسان نمی‌شود مگر این که قبلاً به عنوان تقدیری از جانب خدا در کتابی نوشته شده باشد و اگر همه‌ی مخلوقات باهم جمع گردند که تقدیر خدا را تغییر دهند، هرگز نمی‌توانند چنین کنند. در حدیث آمده است: «بنده خدا ایمان نمی‌آورد تا زمانی که به قَدَر خیر و شر معتقد باشد و تا زمانی که بداند که هرچه برایش پیش آمده قرار نبوده که از سرش بگذرد و هرچه از سرش گذشته قرار نبوده که برایش پیش آید»([30]).

واجب است که مؤمن هنگام مصیبت‌ها از دو درجه‌ی رضا و صبر تجاوز نکند. رضا [یا همان خشنودی به مقدرات خدا مخصوصاً هنگام مصیبت] از صبر بسیار بالاتر است زیرا نشان از وجود یقین به قضا و قدر دارد، اگر کسی نتوانست به رضا دست یابد باید به صبر پناه ببرد زیرا در صبر هم خیر فراوان وجود دارد و مراعات آن بر مؤمن واجب است. در حدیث آمده است: «حالات مؤمن بسیار عجیب است و همه‌ی مسائل او خیر است و فقط برای مؤمن این‌گونه است، اگر مسئله‌ای او را شادان سازد شکر می‌کند و این برای او خیر است و اگر ضرر و ناخشنودی برایش پیش آید، صبر می‌کند و این هم برای او خیر است»([31]).

اسلام دو اصل کلی و بزرگ را باهم جمع نموده؛ اول: قضا و قدر، دوم: مسئولیت انسان در برابر اعمال. جمع میان این دو مسئله راز تقدیر را تا روز قیامت باقی نگه می‌دارد و مسلمانان را از افتادن در اشتباهاتی که فلسفه‌های ساخته شده بشر مدت زمان طولانی است در آن گرفتار هستند، نجات داده است. فلسفه‌هایی که از قرن‌ها پیش بر اخلاق متعالی مهر باطل زده‌اند.

بحث سوم: نیّت

مردم براساس نوع زنگی به دو دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول کسانی هستند که تمام نگرانی آن‌ها، کسب دنیا و زینت‌های آن از جمله زنان، فرزندان، ثروت هنگفت و انباشتن طلا و نقره است. تلاش این دسته از چارچوب دنیا خارج نیست، نه خدا را می‌شناسند و نه برتری و فضلیت او بر خود را، به انجام فرامین خدا پایبند نیستند، عبادت را برایش خالص نمی‌گرداند، شکرگذاری نمی‌کنند و در نتیجه عنایتی به خدا ندارند. خداوند براساس اراده و خواست خود به این افراد، کم و بیشی از بهره دنیا می‌بخشد، اما هر بخشش او به آن‌ها، فرو بردن تدریجی آنان در هلاکت است، و هرچه بخشش خدا بیشتر می‌شود گناه و سرکشی آنان نیز بیشتر می‌گردد، زیرا نعمت بیشتر شکرگذاری و قدرشناسی بیشتری می‌طلبد. بدون شک، سرکشی این افراد در برابر نعمت‌های خدا، مشغولیت آن‌ها به دنیا، سپاس‌گذاری نکردن از خدای بخشنده و بی‌توجهی به قیامت، آنان را در حالی به جهنم می‌کشاند که به خاطر ناسپاسی، سرزنش شده‌اند و شکست خورده و دور از رحمت خدا در آتش هستند.

 

 

خداوند تعالی فرموده است:

﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ يَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا ١٨ وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩ كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا ٢٠ ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا ٢١ [الاسرار: 18-21].

«هر کس که (دنیای) زود گذر را بخواهد، در آن (دنیا) برای هر کس بخواهیم؛ همان اندازه که بخواهیم؛ زود خواهیم داد، سپس جهنم را برای او قرار خواهیم داد که نکوهیده‌ی مردود در (آتش سوزان) آن درآید. و کسی‌که (سرای) آخرت را بخواهد، و برای آن سعی و تلاش خود را بکند، در حالی‌که مؤمن باشد، پس اینان سعی (و تلاش) شان مشکور است (و پاداش داده خواهد شد). هر یک از اینان و آنان (از هردو گروه) از عطای پروردگارت (بهره و) کمک می‌دهیم، و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) باز داشته شده نیست (مؤمن و کافر همه از نعمت‌های دنیوی بهره‌مند می‌شوند) بنگر چگونه بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده‌ایم، و یقیناً درجات آخرت و برتری‌هایش از این هم بیشتر است».

این آیات بیان می‌کنند که خدای تعالی از مال دنیا هم به نیکوکار و هم به گناهکار می‌دهد و به کسانی که دنیا خواهند یا زندگی آخرت را می‌جویند، از روزی خود می‌بخشد. اما بهشت خود را مخصوص کسانی می‌گرداند که بندگان پرهیزکار او و در طلب بهشت هستند و با انجام عمل صالح برای دست‌یابی به آن در تلاشند. خداوند هدایت و توفیق خود را شامل حال این گروه می‌گرداند و آنان را بر دیگران برتری می‌بخشد. اما هم چنان که جایگاه دنیوی آنان با دیگران متفاوت است و مقام آنان بر گمراهان برتری دارد، منزلت آنان میان یکدیگر نیز در قیامت متفاوت خواهد بود، به این دلیل که اعمال و مقدار کوشش آنان برای اطاعت پروردگار متفاوت است. عمل افراد «اسبابی برای کسب ثواب و یا مجازات است و یکی از این دو نتیجه را در پی خواهد داشت مانند هر سبب دیگری که نتیجه‌ای مخصوص در بر دارد»، از طرف دیگر اعمال انسان نتیجه توفیق پروردگار برای هدایت و شکرگذاری و اطاعت است. این هم نشان از رحمت پروردگار دارد که خود او هدایت را شامل حال انسان می‌گرداند و در مقابل آن اجر و ثواب تعیین می‌کند. بر این اساس است که ورود این افراد به بهشت به خاطر رحمت خداست نه چیز دیگر، زیرا اعمال آنان به هر اندازه هم که زیاد و ارزشمند باشد و شکر و اطاعت بیشتری هم انجام دهند، فقط تکافوی نعمت‌های بی‌شمار پروردگار را می‌دهد که از عوض دادن آن ناتوان بوده‌اند.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده­است: «عمل هیچ­یک از شما او را وارد بهشت نمی‌کند. در لفظ دیگری آمده که عمل هیچ یک از شما او را نجات نمی‌دهد یا هیچ یک از شما به وسیله‌ی عملش وارد بهشت نمی‌شود. اصحاب گفتند: حتی شما ای رسول خدا؟ فرمود: حتی من، مگر این که خداوند با رحمت خویش مرا فرا گیرد [تا به بهشت داخل گردم]»([32]).

اعمال صالحی که نزد خداوند پذیرفتنی است، اعمالی است که هدف از انجام آن‌ها کسب رضای خداوند یکتا باشد و نیت خالص در انجام آن ضروری است. علاوه بر این باید مطابق روش پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و احکام شریعت خدا باشد. اما اگر آن اعمال در ظاهر صالح و موافق شریعت باشد ولی به خاطر ریا و خوش­نامی میان مردم و ستایش آنان انجام گیرد و حاصل آن بالا رفتن مقام مادی یا معنوی فرد باشد یا با این هدف انجام گیرد که مردم به او روی آورند و تجارتش رونق گیرد، سود و بهره کارش بیشتر شود، یاران و اطرافیانش افزوده شوند و سرشناس و معروف گردد، صاحب چنین اعمالی که هدف او رضای خدا نیست، در دنیا به اجر و پاداش خود می‌رسد و مزد خود را می‌گیرد و عمل او در قیامت نابود می‌گردد. دو آیه در سوره‌ی هود این مسئله را روشن می‌کند:

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٦ [هود: 15-16].

«کسانی که طالب تعیّش مادی و زینت دنیوی هستند ما مزد سعی آن‌ها را در همین دنیا کاملاً می‌دهیم و هیچ از اجر عمل‌شان در دنیا کم نخواهد شد. ولی هم اینان هستند که دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه اعمال‌شان در راه دنیا (پس از مرگ) ضایع و باطل می‌گردد».

پس کسی که اعمال نیکو را برای اهداف دنیوی انجام می‌دهد به طور تمام و کمال اجر آن را در دنیا می‌گیرد و برایش هیچ نیکی باقی نمی‌ماند که براساس آن در قیامت پاداش گیرد. پیامبر گرامی  صل الله علیه و آله و سلم  این مسئله را در حدیثی که ابوهریره  رضی الله عنه  روایت کرده چنین بیان فرموده است: «هنگامی که روز قیامت فرا می‌رسد، خداوند تعالی فرود می‌آید تا میان بندگان قضاوت کند در حالی که همه امت به زانو نشسته‌اند. اولین کسی که پروردگار ندایش می‌دهد شخصی است که قرآن را در سینه خود جمع کرده، پس از او مردی که در راه خدا جنگیده و پس از او مردی که ثروتمند است. خداوند به شخص قاری قرآن می‌فرماید: آیا آنچه را که بر پیامبر نازل کردم به تو نیاموختم؟ آن مرد می‌گوید: آری، البته که آموختی ای پروردگار من. خداوند می‌فرماید: به آنچه که یاد گرفتی چگونه عمل کردی؟ می‌گوید: من در تمام لحظات شب و روز آن را می‌خواندم. خداوند به او می‌گوید: تو دروغ گفتی. ملائکه هم می‌گویند: تو دروغ گفتی، آن گاه خداوند می‌فرماید: هدف تو از قرائت قرآن این بود که مردم بگویند: فلانی قاری قرآن است و این هم [درباره تو] گفته شد. سپس فرد ثروتمند آورده می‌شود و خداوند به او می‌گوید: آیا برای تو چنان وسعت و فراوانی قرار ندادم که محتاج کسی نباشی؟ او می‌گوید: آری البته که چنین بود ای پروردگار من. خداوند می‌فرماید: پس با آنچه که به تو دادم چه کردی؟ او می‌گوید: من با آن صله رحم می‌کردم و به مردم صدقه می‌دادم. خداوند و ملائکه به او می‌گویند: تو دروغ گفتی، آن گاه پروردگار می‌فرماید: تو خواستی که مردم درباره تو بگویند: چه مرد بخشنده‌ای است و این هم گفته شد. سپس کسی که در راه خدا جنگیده است آورده می‌شود. خداوند به او می‌گوید: به چه خاطر کشته شدی؟ می‌گوید: به من دستور داده شد که در راه تو جهاد کنم و بجنگم و من چنین کردم تا کشته شدم. خداوند و ملائکه به او می‌گوید: تو دروغ گفتی. آن گاه خداوند می‌فرماید: تو خواستی که مردم بگویند: چه مرد باشهامتی است و این هم گفته شد. در این حال پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بر دو زانوی من زد و فرمود ای ابوهریره این سه نفر اولین مخلوقات خدا هستند که روز قیامت آتش با آنان شعله‌ور می‌گردد»([33]).

باید گفت که هرگاه انسان قصد انجام عمل صالح همراه با اخلاص و نیت رضای خدا را داشت باید توجه کند که مطابق شریعت خداوند هم باشد، زیرا هر عملی اگر مخالف شریعت باشد صالح نخواهد بود و کسی که ادعای محبت خدا و رسول را داشته باشد، اما مخالف حکم آنان رفتار کند در محبت خود صادق نیست، خدای متعال نشانه محبت خود و پیامبرش را در فرموده خود این چنین بیان فرموده است:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١ [آل عمران: 31].

«بگو (ای پیغمبر) اگر خدا را دوست می‌دارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناه شما را ببخشد».

روشن است که پیروی از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فقط با پایبندی به شریعت خدا و رفتار براساس بایدها و نبایدهای آن است و از نشانه‌های محبت صادقانه برتری دادن سنت است بر بدعت، اطاعت است بر نافرمانی، دوست داشتن آن است که خدا و رسول دوست دارند و نفرت از آنچه که خدا و رسول از آن نفرت دارند، در چنین شرایطی است که دینداری به طور کامل برای خدا و در هر شرایطی مطابق شریعت او خواهد بود.

بحث چهارم: توکل

توکل، اعتماد صادقانه قلب به خدای متعال است، اعتماد بر این‌که خداوند می‌تواند در همه‌ی مسائل دنیا و آخرت برای ما مصلحت را جلب و ضرر و زیان را دفع نماید: توکل واگذاری همه‌ی امور به خدا و ایمان به این حقیقت است که غیر از خدا هیچ کسی نمی‌تواند چیزی ببخشد یا آن را از کسی منع کند، ضرری برساند یا منفعتی شامل کسی بگرداند([34]).خداوند فرموده است:

﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا ٣ [الطلاق: 2-3].

«و هرکس خداترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او می‌گشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند، و هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد».

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  این آیه را برای ابوذر خواند و فرمود: «اگر همه‌ی مردم به این آیه عمل می‌کردند برای آنان کافی بود»([35]). همان‌گونه که ابن رجب گفته: اگر مردم «تقوی و توکل را به حقیقت رعایت می‌کردند، همین برای مصالح دین و دنیای آنان کافی بود»([36]).

توکل جزو اعمال قلب است و ربطی به اعضای دیگر یا زبان او ندارد و هرچه شناخت بنده از خدا و صفات او مانند قدرت و لیاقت و علم و مشیّت و سایر صفات او بیشتر گردد، توکل هم بیشتر می‌گردد، در واقع هر اندازه «به خدا و صفات او داناتر و آگاه‌تر باشد توکل او هم صحیح‌تر و قوی‌تر خواهد بود»([37]).

نشانه‌ی این که توکل در قلب حاصل شده و نتیجه بخش بوده این است که شخص به قضا و قدر خداوند خشنود باشد، در طلب مال دنیا و تکاپو برای روزی حرص شدید را رها کند و هنگام ناموفق بودن در امور اهل شکایت نباشد. خداوند به ما یاد داده است که در دعاهایمان توکل و یاری جستن را مخصوص خدا گردانیم و جز از او کمک نخواهیم، خداوند این مسئله را در سوره فاتحه و در هر نمازی به ما آموزش داده است:

﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥.

« تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم»

خداوند پیامبرش را نیز امر کرده که بر او توکل کند:

﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ٧٩ [النمل: 79].

«پس تو بر خدا توکل کن که تو البته بر حقّی و حقّانیت بر همه آشکار است».

همه رسولان و انبیای خدا چنین بوده‌اند، قرآن از زبان آنان برای ما حکایت می‌کند که:

﴿وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ١٢ [ابراهیم: 12].

«و چرا ما بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راست‌مان هدایت فرموده­است؟».

خداوند فرموده­است:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ يَٰقَوۡمِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ ٨٤ فَقَالُواْ عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٥ [یونس: 84-85].

«و موسی گفت که ای قوم من، شما اگر به حقیقت ایمان به خدا آورده و اگر به راستی تسلیم فرمان او هستید بر او توکل کنید. پیروان موسی نیز همه گفتند: ما بر خدا توکل کردیم».

پس توکل دلیل ایمان و یار همیشگی آن است و هر قلبی که از توکل خالی باشد، از ایمان هم خالی است، بدین خاطر است که خداوند مؤمنان را چنین وصف نموده­است:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ [الانفال: 2].

«مؤمنان تنها کسانی هستند که چون نام الله برده شود، دل‌های شان ترسان گردد، و چون آیات او بر آن‌ها خوانده شود، ایمان‌شان افزون گردد، و  بر پروردگارشان توکل می‌کنند».

در صحیح بخاری آمده که ابن عباس گفت: «جمله «حسبنا الله ونعم الوکیل» را ابراهیم  هنگامی که در آتش انداخته شد، سه بار زبان آورد و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نیز هنگامی که به او گفتند: مردم قریش بر ضد شما گرد یکدیگر جمع شده‌اند، پس از آنان بترسید، این جمله را تکرار کرد»([38]).

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  حقیقت توکل را به یاران خود می‌آموخت و در دعاهای خود آن را به‌کار می‌برد. در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر ج در دعای خود فرمود: «اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ»([39]). «خداوندا! در برابر تو تسلیم شدم، به تو ایمان آوردم و بر تو توکل کردم».

آن چه در توکل لازم است این است که بنده جز از پروردگار چیزی نخواهد و جز هنگام ضرورت و ناچاری از مردم درخواست نکند. در صحیح مسلم از عوف بن مالک اشجعی روایت شده که گفت: «ما به تعداد هفت یا هشت یا نه نفر نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بودیم که به ما فرمود: آیا با فرستاده خدا بیعت نمی‌کنید؟ این در حالی بود که ما تازه بیعت کرده بودیم، پس گفتیم: با شما بیعت کرده‌ایم ای رسول خدا .پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دوباره فرمود: آیا با فرستاده خدا بیعت نمی‌کنید؟ در این حال ما دست‌های خود را دراز کردیم و عرض کردیم: ما با شما بیعت کرده‌ایم اما اکنون در چه موردی با شما بیعت کنیم؟ فرمود: بر این که خدا را عبادت کنید و برای او شریک قرار ندهید و نمازهای پنج‌گانه را به پا دارید و از من اطاعت کنید (پیامبر در این هنگام یک کلمه را پنهان کرد)، و از مردم چیزی نخواهید». مالک می‌گوید: «من از آن به بعد افرادی از آن‌ها را می‌دیدم که تازیانه‌شان بر زمین می‌افتاد اما از کسی نمی‌خواستند که آن را به آن­ها باز گرداند»([40]).

در صحیح مسلم آمده که قبیصه  از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چنین نقل کرد: «درخواست کردن فقط برای سه نفر جایز است. برای مردی که دیه‌ای به گردن گرفته جایز است که از مردم درخواست کمک کند تا این که به مطلوب خود می‌رسد، سپس از طلب کردن دست می‌کشد. دوم برای مردی که مصیبتی دامن‌گیرش شده و در نتیجه ثروتش را از بین برده است، برای او جایز است که از مردم درخواست کمک مالی کند تا این که توانای تأمین نیازهای ضروری زندگی را پیدا ‌کند. سوم برای مردی که فقیر و مستمند می‌شود، برای او جایز است که درخواست پول کند تا به مالی برسد و توان تأمین هزینه‌های جاری زندگیش را بیاید. ای قبیصه غیر از این سه مورد، درخواست پول کردن از مردم حرام است و صاحب چنین مالی آن را به حرامی می‌خورد»([41]).

استفاده از اسباب با توکل حقیقی منافاتی ندارد، مادامی که شخص معتقد باشد که امر و دستور و سرانجام همه‌ی امور در دست خداست و خداوند متعال «کسب عمل و انجام آن را به بنده نسبت داده و تقدیر و اختیار و امر و نهی را برای آنان قرار داده تا به این وسیله آنان را به بندگی خود درآورد و با این امتحان، فرمان­برداران را از نافرمان‌ها جدا کند و میان آنان که خدا را بر همه چیز ترجیح می‌دهند با آنان که چیز‌های دیگر را بر خدا ترجیح می‌دهند جدایی افکند، خداوند، مردم را امر کرده تا در این امور و برای انجام دستورات او بر او توکل کنند و به این وسیله آنان را مطیح خود سازد»([42]).

ابن رجب گفته است: «واقعیت بخشیدن به توکل منافاتی با استفاده از اسباب ندارد اسبابی که خداوند مقدرات را بر آن‌ها بنا کرده و سنت خود را در میان مخلوقات از طریق این اسباب جاری کرده است، و خداوند همراه دستور به توکل به استفاده از اسباب نیز امر کرده است. تلاش برای استفاده از اسباب با اعضا و جوارح انسان، برای او عبادت محسوب می‌‌شود و توکل قلبی به خداوند، ایمان به شمار می‌آید». خداوند فرموده­است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ [النساء: 71].

«ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید».

﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠ [الجمعه: 10]([43]).

«پس آن­گاه که نماز پایان یافت (بعد از ظهر جمعه باز در پی کسب و کار خود رفته و) روی زمین منتشر شوید و از فضل و کرم خدا (روزی) طلبید».

قرآن کریم امر کرده که مؤمنان برای رویارویی با دشمنان، نقشه‌های حکیمانه و استوار، هوشیاری، احتیاط و آمادگی دفاعی را وسیله قرار دهند و برای کسب روزی تلاش کنند. این در حالی است که آنان را به توکل بر خدا فرا خوانده، بدون این­که استفاده از وسائل تناقضی با توکل داشته باشد. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نیز به همین شیوه حقیقت توکل را با گفتار و کردار خود به اصحاب می‌فهماند. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روز اُحُد میان دو زره به یاری جنگجویان آمده بود و هرگز بدون زره در صف جهاد حاضر نشد... و هنگام هجرت یک راهنمای مشرک که هنوز بر دین قریش بود اجیر کرد تا راه را به او نشان دهد. این در حالی است که خداوند او را مایه هدایت همه جهانیان قرار داده و از شر همه مردم او را محافظت نموده بود.

پیامبر که سالار اهل توکل است برای خانواده‌اش، غذای یک سال را ذخیره می‌کرد و هنگام سفر یا جهاد یا حج یا عمره، توشه و کوله بار خود را با خود حمل می‌کرد»([44]).

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  هنگام مداوای بیماری از بهترین شیوه بهره می‌برد و این‌گونه بیان می‌فرمود که توکل صحیح نه تنها منافاتی با بهره‌گیری از اسباب ندارد بلکه با استفاده از اسباب تحقق می‌یابد، زیرا استفاده از اسباب، اطاعت از خدای تعالی است. سهل تُستری گفته­است: «هرکس حرکت – یعنی تلاش برای روزی – را ناپسند شمارد، سنت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را ناپسند دانسته و هرکس توکل را بی‌اعتبار داند، ایمان را بی‌اعتبار کرده است. توکل حالت روحی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و کسب روزی، سنت اوست، پس هرکس طبق حال پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رفتار کند، به هیچ عنوان سنت او را ترک نمی‌کند»([45]).

یوسف بن اسباط گفته­است: «می‌گویند مانند مردی عمل کن که گویا فقط عمل او باعث نجات او خواهد شد و مانند مردی توکل کن که گویا فقط مقدارات برایش پیش می‌آید»([46]). پس هرگاه انسان مسلمان برای رسیدن به اهداف خود از اسباب مشروع استفاده کند و از خداوند متعال یاری جوید به حقیقتِ توکل و رضای پروردگار دست یافته و اجر عظیم خود در قیامت را به دست آورده­است. در این زمینه امام مسلم از عمران بن حصین  رضی الله عنه  روایت کرده که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هفتاد هزار از امت من بدون حساب و کتاب وارد بهشت می‌شوند. اصحاب گفتند: آنان چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ فرمود: آنان کسانی هستند که تعویذ نمی‌خواهند، فال نمی‌گیرند، داغ نمی‌کنند و بر پروردگار خود توکل می‌نمایند»([47]).

همچنین پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «نزد خدا مؤمن قوی، بهتر و دوست داشتنیتر از مؤمن ضعیف است برای به دست آوردن آنچه به تو نفع می‌رساند حریص باش، از خداوند کمک بخواه و ناتوانی پیشه مکن. اگر امر نامطلوبی برایت پیش آمد نگو: اگر چنین و چنان می‌کردم چنین و چنان می‌شد، بلکه بگو: تقدیر خداوند بود و هر چه بخواهد انجام می‌دهد، آگاه باش که «اگر و کاش» کار شیطان را آغاز می‌کند»([48]).

امیر مؤمنان عمربن خطاب  رضی الله عنه  با گروهی از اهل یمن برخورد کرد، فرمود: «شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما بر خدا توکل کرده‌ایم، فرمود: [این‌گونه نیست] بلکه شما در خوراک و در اموال با مردم یک کاسه شده‌اید، متوکل کسی است که دانه‌ای در زمین می‌کارد و بر خدا توکل می‌کند»([49]).

حقیقت توکل هنگام اعتماد بر خدا، یاری خواستن از او در هر حالی، استفاده از اسباب مشروع و کوشش مطابق سنت‌های طبیعی و اجتماعی ظاهر می‌گردد، نتیجه‌ی توکل هم آن است که شخص به قضا و قدر خدا خشنود می‌شود و به انسان، قدرت و جرأت و شجاعت می‌بخشد. خداوند فرموده­است:

﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ [ابراهیم: 11].

«یعنی توکل کنندگان فقط بر خدا توکل می‌کنند».

ابن عباس  رضی الله عنه  از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نقل کرده که فرمود: «هرکس دوست دارد که قوی‌ترین مردم باشد، باید بر خدا توکل کند»([50]). «متوکل در حقیقت به کسی می‌گویند که می‌داند خداوند با روزی و توانای خود زندگی او را تضمین کرده است، در نتیجه او هم خدا را در این ضمانت تصدیق می‌کند، با قلبش به او اطمینان می‌یابد و برای روزی خود اعتماد به خدا را عملی می‌سازد بدون این که برای دست‌یابی به روزی توکل را جایگزین اسباب و وسایل کند. زیرا روزی هر فردی تقسیم شده است، چه نیکوکار باشد یا بدکار، مؤمن باشد یا کافر، همان‌گونه که خداوند فرموده است:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا [هود: 6].

«و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست جز آن که روزیش بر خداست».

برخی افراد در فهم حقیقت توکل به اشتباه افتاده‌اند و آن را مساوی با ترک سبب دانسته‌اند. مردی که به گمان خود قصد سفر حج را داشت و هیچ زاد و توشه‌ای با خود نبرده بود در این باره از امام احمد سؤال کرد. ایشان فرمودند: «آیا بر کیسه مردم توکل کرده‌ای؟!!»([51]).

آنان که در فهم معنی توکل اشتباه کرده‌اند و در نتیجه از کار و کوشش دست کشیده‌اند باعث شده‌اند که برخی از متفکران ناآگاه از حقیقت اسلام، این دین را متهم کنند به این که تلاش مسلمانان را بی‌ثمر می‌کند و عجز و تنبلی و بر سفره دیگران نشستن را در روح و روان آنان می‌کارد. اما اگر مسلمان جاهل باشد چه اتهامی بر اسلام وارد است؟ باید توجه کرد که برای شناخت تعالیم اسلام و تأثیر آن در جوامع، از طریق قرآن و سنت و سیره‌ی گذشتگان صالح عمل کرد، نه از طریق رفتارهای توده‌ی مردم یا انسان‌های جاهل. و اگر آنان که دست از کار و تلاش کشیده‌اند، حقیقت تعالیم اسلام را می‌دانستند و می‌فهمیدند که اسلام به قدرت و تمدن و دانش و بیداری فرا می‌خواند، کاری نمی‌کردند که سبب متهم شدن دین‌شان باشند و راضی نمی‌شدن که به خاطر عمل آنان عقیده و باورشان زشت جلوه داده شود تا چه رسد به این که در عقب افتادن امت از قافله تمدن جهانی سهیم باشند.

توکل صحیح آن است که یاری خواستن از خدا با ایمان جمع شده باشد، یعنی ایمان به «لا حول ولا قوة الا بالله» و ایمان به این که هر چه خدا خواهد همان خواهد شد و هر چه خدا نخواهد روی نمی‌دهد، حال اگر چنین توکلی سبب عقب افتادن مسلمانان از تمدن و ناکام ماندن تلاش‌های آنان بود چگونه این امت توانست در وقت خود بزرگ‌ترین بنای تمدنی را بنیان نهد و آنگاه که حاکمیت از آنِ او بود و در قرن‌های اولیه‌ی تابناک خود با معانی درست و صحیح بر مسند قدرت نشسته بود و توانست قوی‌ترین لشکر را ساز و برگ دفاع بپوشاند. پس واقعیت تاریخی این دین، بزرگ‌ترین دلیل است برای ظالمانه بودن این اتهام که اسلام را سبب عقب افتادگی فرهنگی و شکست‌های نظامی ما می‌داند. حقیقت این است که سبب اصلی این عقب افتادگی که امت اسلامی در دوران‌های اخیر سختی‌های زیادی از آن دیده است، همان انحراف از اسلام حقیقی و دور شدن از روش‌های آن است.

همان‌گونه که برخی از مسلمانان نادان، توکل صحیح را به هم کیسه بودن با دیگران و بی‌کاری و کسالت تغییر داده‌اند، برخی دیگر هم آن را کاملاً رها کرده و فقط بر اسباب طبیعی و اجتماعی اعتماد کرده و هیچ توجهی به معنی توکل ندارند و در نتیجه زندگی آنان سراسر به تلاش و فشار طاقت فرسا تبدیل شده و کوشش آنان برای جمع ثروت یک هدف ذاتی گشته است و هر چه که سرمایه‌های آنان بیشتر می‌شود سعی می‌کنند که با انواع وسایل مشروع و غیر مشروع، آن را دو برابر کرده و صفرهای جدیدی را به رقم حساب‌های خود بیفزایند. آنان در جنون بازار بورس و میان طغیان معاملات تجاری به سر می‌برند و در این حال حقوق پدران و فرزندان، روابط خویشاوندی، زدودن درد و زخم مریضان و ضعیفان و یاری رساندن به اهل حسرت و اندوه و تأمین غذای گرسنگان را به فراموشی می‌سپارند، حتی برخی از آنان به خودشان هم هیچ توجهی ندارند تا چه رسد به دیگران. علت اصلی این وضعیت فقدان توکل و همراهی و همنشینی قلبی آنان با اسباب ظاهری است، به همین خاطر خودشان را برای دست‌یابی به اسباب خسته کرده و نهایت تلاش را به‌کار می‌گیرند اما جز آنچه که خداوند مقدر نموده چیزی عایدشان نمی‌شود و اگر با قلب خود به طور حقیقی بر خدا توکل می‌کردند، خداوند روزی آنان را با کوچک‌ترین تلاشی برای‌شان حواله می‌کرد، آن‌گونه که با حرکت صبح و غروب یک پرنده روزی‌اش را به او می‌دهد، زیرا این حرکت هم نوعی طلب و کوشش برای دست‌یابی به روزی است با این وصف که تلاشی اندک و ساده است»([52]).

گاهی ممکن است انسان به دلیل گناهی که انجام می‌دهد از کل روزی یا بخشی از آن محروم شود. مانند آنچه که در حدیث ثوبان به آن اشاره شده است. او از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نقل می‌کند که فرمود: «گاهی شخصی به خاطر گناهی که انجام می‌دهد از روزی محروم می‌گردد»([53]). عمر‌بن خطاب  رضی الله عنه  هم گفته­است: «میان بنده‌ی خدا و روزی او حجابی قرار دارد، اگر قانع بود و نفس او به آنچه که خدا داده راضی شد، خداوند روزیش را به او می‌دهد و اگر شتاب کرد و حجاب را پاره نمود، بیشتر از روزیش به او داده نمی‌شود»([54]).

حضرت عمر‌بن خطاب  رضی الله عنه  از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت کرده که فرمود: «اگر شما آن‌گونه که شایسته خدا است بر او توکل می‌کردید، خداوند مانند پرنده‌ای که با رفت و آمد صبح و غروب [یعنی با کمترین تلاش] به او روزی می‌دهد به شما روزی می‌داد»([55]).

انس  رضی الله عنه  از در سنن از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت کرده که فرمود: «هرکس هنگام خروج از منزل، بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ» در پاسخ او گفته می‌شود: کفایت شدی، هدایت شدی و حفاظت گشتی و شیطان از او کناره می‌گیرد»([56]).

بدون شک، داشتن حسن نیت به پروردگار، بنده را به توکل کردن بر او، سپردن امور به او، اعتماد به فضل و رحمت او، قناعت به روزی و مراعات شأن او وا می‌دارد. در این حال اگر دنیا به بنده پشت کند نگران نمی‌شود، اگر بخشی از ثروتش را از دست دهد ناامید نمی‌گردد و اگر روزیش کم شود، غمگین و ناراحت نمی‌شود و این مسئله باعث نمی‌گردد که امیدش را به خدای تعالی از دست بدهد و مانند ملحدان و انسان‌های نافرمان و دور از خدا رفتار نمی‌کند که به محض تنگ­دستی و فقر دست به خودکشی می‌زنند، بلکه چنین انسانی به خدای خود خوش­بین است، به روزی پروردگار امیدوار است و انتظار خبر دارد، به شیوه نیکو بر خدا توکل می‌کند و در دعاهایش خدا را بسیار فرا می‌خواند، او مانند شخصی است که پادشاه درهمی به او داد اما از او دزدیدند، حاکم به او گفت: نزد من چندین برابر بیشتر از آن وجود دارد پس به درهم دزدیده شده اهمیت نده و هرگاه نزد من آمدی از خزینه‌های خود چند برابر آن را به تو می‌بخشم. اگر این شخص به صحت و درستی گفته حاکم آگاه باشد و به آن اطمینان پیدا کند و بداند که گنجینه‌های حاکم از آن درهم‌ها لبریز است، دزدیده شدن آن یک درهم او را نگران نمی‌کند. بنده خدا همواره باید این آیه را به یاد داشته باشد:

﴿مَن كَانَ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا [الطلاق: 2].

«هرکس خداترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوداث سخت عالم) را بر او می‌گشاید».

و نیز این گفته‌ی قرآن را:

﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا [الطلاق: 4].

«و هرکه متقی و خداترس باشد خدا (مشکلات) کار او را آسان می‌گرداند».

این که مردم در غرب به هنگام مشکلات و سختی‌ها به خودکشی پناه می‌برند به پوچی و بیهودگی بر می‌گردد که تمدن اروپایی به آن دچار شده است و مردم در نتیجه‌ی آن از پروردگار و خالق خود بریده‌اند و معانی توحید و توکل در قلب آنان محو گشته است. به همین دلیل آنان هنگام مواجهه با مشکلات سخت روانی به خودشان پناه می‌برند که نفس هم قادر به پذیرش آن نیست و عرصه به آنان تنگ می‌گردد، زیرا برای گریز از خشم خدا هیچ پناهگاهی جز خدا نیست، بر این اساس هزاران نفر در اروپا با خودکشی زندگی‌شان پایان می‌پذیرد چون قبل از آن، تاریکی در قلب جایگزین شده و امید و آرزوی‌شان به یأس تبدیل گشته است. اما انسان مؤمن می‌داند که هیچ جای یأسی از رحمت خدا نیست، زیرا قلب او به خدای رحمان و رحیم متصل است و پیوسته این آیه را ذکر می‌کند:

﴿وَلَا تَاْيۡ‍َٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيۡ‍َٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ [يوسف: 87].

«و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچ‌کس از رحمت خدا نومید نیست».

بحث پنجم: توبه

ذات حق  عزوجل  همه بندگان را از جمله مؤمنان و کافران و آنان که مرتکب گناهان کبیره یا کفرآمیز شده‌اند مورد خطاب قرار میدهد که از رحمت خدا ناامید نشوند:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣ [الزمر: 53].

«(ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنت‌های) خدا ناامید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است».

دروازه توبه باز است و پروردگار بخشنده و مهربان است. از علی  رضی الله عنه  در باره‌ی این آیه نقل شده که: این آیه از لحاظ معنی وسیع‌ترین آیه‌ی قرآن است.

از ابن مسعود هم روایت شده که گفته این آیه بازترین آیه در قرآن است([57]).

خدای متعال مؤمنان را به توبه کردن امر نموده و آن را امیدی برای رستگاری قرار داده و فرموده است:

﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ٣٠ [النور: 30].

« (ای پیامبر!) به مردان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نا محرم) فرو گیرند، و شرمگاه‌شان را حفظ کنند، این (کار) برای آن‌ها پاکیز‌ه‌تر است، بی‌گمان الله به آنچه انجام می‌دهند؛ آگاه است ».

و فرموده­است:

﴿وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ [الحجرات: 11].

«و هرکه توبه نکند چنین کسانی بسیار ظالم و ستمکارند».

پس اسلام به خاطر دیدگاه واقع بینانه به انسان از سایر دین‌ها متمایز شده است، از نظر اسلام انسان نه فرشته است و نه شیطان، بلکه موجودی عاقل و بلندمرتبه و بزرگوار است که تمایلات و انگیزه‌های روحانی در او هست و او را به بلندترین نقطه عالم می‌برد و در او کشش‌های جسمی و هواهای نفسانی هم وجود دارد که می‌تواند او را به شیطان‌های زینت‌گر نزدیک سازد... در واقع هم سرافرازی و رشد عالی و هم سقوط و انحراف جزو خصوصیاتی است که در سرشت او نهاده شده است. چنین خلقتی برای انسان جزو احکام تکوینی خداست و اراده و حکم دینی خدا هماهنگ با حکم تکوینی اوست، بر این اساس چون سرشت بشر قابلیت وقوع در گناه را دارد، دروازه بازگشت بر او بسته نشده و رحمت خدا از او دور نگردیده است تا در بدبختی دایمی و خطاهای پی در پی درجا نزند...

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  -در حالی که خداوند منزلت و ارزش او را بالا برده و گناهان گذشته و آینده او را بخشیده است- حتی یک روز هم از توبه و استغفار غافل نبود و این چنین اصحاب خود را به انجام آن توصیه می‌فرمود: «ای مردم؛ به‌سوی خدا توبه کنید و آگاه باشید که من در طول روز صدبار توبه می‌کنم»([58]).

توبه باعث تازه گشتن ایمان و استغفار مایه حیات قلب است. انسان ذاکر و خداشناس مرتکب گناه نمی‌شود. اما اگر درون او از ذکر خالی شد و خداوند او را به خود سپرد و در نتیجه دچار غفلت شد، در دام گناهان و نافرمانی خدا گرفتار می‌شود. این در حالی است که گناهان دو نوعند: صغیره و کبیره و اگر کسی از افتادن در ورطه گناهان صغیره نجات یابد و خداوند او را محفوظ دارد، بسیار کم احتمال دارد که از گناهان صغیره نجات یابد. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «قسم به کسی که جانم در دست اوست! اگر شما گناه نکنید، خداوند شما را از میان بر می‌دارد و قومی را به عرصه حیات می‌آورد که گناه کنند و در پی آن از خدا آمرزش بخواهند و خداوند هم آنان را ببخشد»([59]).

قلبی که در آن حیات ایمانی جاری است، بی‌وقفه گناه را با توبه نصوح دنبال می‌کند و فرد به خاطر واقع شدن در نافرمانی خدا، پشیمان می‌شود و برای ریشه کن کردن آن گناه شتاب میورزد و با خدای خود عهد می‌بندد که دوباره آن عمل را انجام ندهد و این روال، شرط توبه نصوح است.

حال اگر معصیت فرد، تجاوز به حقوق دیگران را در پی داشت مانند غصب اموال آنان یا شهادت دروغ یا ضرر به آنان، در این صورت لازم است برای بازگرداندن حقوق مردم شتاب کند، زیرا تا زمانی که حقوق افراد به آنان بازگردانده نشود، توبه فرد پذیرفتنی نخواهد بود. در حدیث آمده است: «هرکس که ظلمی به برادرش نموده باشد، خواه به آبروی او لطمه زده یا حق دیگری از او پایمال کرده است، همین امروز (در دنیا) از او طلب بخشش کند. قبل از این که روزی فرا رسد که دیگر دینار و درهمی نیست [تا خود را با آن نجات دهد] و در آن روز اگر عمل صالح داشته باشد به اندازه ظلمی که نموده است از آن کسر می‌گردد و اگر هم عمل نیک نداشته باشد گناهان مظلوم را به دوش او می‌گذارند»([60]). اما اگر معصیت فرد در زمینه‌ی حقوق خدا باشد باید استغفار کند و به خاطر انجام آن پشیمان باشد، به گناه خود اعتراف کند و از پروردگار طلب مهر و بخشش نماید و تقدیر الهی را برای گناه خود دلیل قرار ندهد -یعنی نگوید که گناه من تقدیر خدا بود و نمی‌توانستم آن را انجام ندهم یعنی به این وسیله در برابر خدا برای گناهان خود دلیل تراشی کند و خود را معذور بداند- زیرا چنین رفتاری با توبه در تضاد است. در حدیث صحیح آمده است: «هیچ‌کس مانند خدا معذرت خواهی را دوست ندارد»([61]).

پشیمانی بنده پس از ارتکاب گناه نشان از این دارد که او از خدای خود شرم دارد و او را بزرگ می‌شمارد، پس گناه خود را کوچک نمی‌داند بلکه به عظمت و بزرگی کسی می‌نگرد که نافرمانیش کرده است. اما کسی که گناهان خود را کوچک و بی‌ارزش می‌داند، در واقع، نه آن‌گونه که شایسته است خدا را می‌شناسد و نه به مجازات قیامت ایمان دارد.

از جمله نشانه‌های توبه نصوح، خشوع قلب، بازگشت به‌سوی خدا، ترس از آثار گناه، دعای فراوان برای پذیرش توبه، درخواست عفو و بخشش و گریستن به خاطر خطاها و گناهان است. اگر بنده‌ای پس از گناه صادقانه توبه کرد و به‌سوی خدا بازگشت، آثار گناه را کاملاً پاک کرد و حقوق مردم را به آنان بازگرداند، خداوند با لطف و احسان خود و از روی نیکی و مهربانی با بندگان، از توبه او شاد می‌گردد، در حالی­که نه به آنان احتیاج دارد، نه به توبه‌ی آنان... پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «به خدا قسم که خداوند به خاطر توبه‌ی بنده‌اش بسیار شادمان‌تر می‌شود از مردی که در سرزمین خشک در حال مسافرت است و برای استراحت زیر سایه درخت می‌رود و می‌خوابد. هنگامی که بیدار می‌شود سواری خود را نمی‌یابد، روی یک تپه می‌رود و از آن جا اطراف خود را می‌نگرد [تا شاید چهارپایش را بیابد] اما چیزی نمی‌بیند، روی یک تپه دیگر می‌رود، بازهم چیزی نمی‌بیند و با خود می‌گوید: به‌جای خودم باز می‌گردم و در آن جا می‌مانم تا می‌میرم، وقتی که به آنجا باز می‌گردد چهارپای خود را می‌بیند که دهنه‌اش را با خود می‌کشد. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شادی خداوند از توبه بندگان بسیار بیشتر از شادی چنین مردی است که چهارپایش را یافته است»([62]).

خدای متعال توبه را یکی از صفات پرهیزکاران قرار داده و پذیرش آن را به استغفار و مصر نبودن بر گناه وابسته کرده است و فرموده­است:

﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٣٥ [آل عمران: 135].

« و کسانی‌که چون مرتکب کار زشتی شوند یا بر خود ستم کنند، الله را به یاد می‌آورند، پس برای گناهان‌شان آمرزش می‌خواهند، و چه کسی جز الله گناهان را می‌آمرزد؟ و به آنچه کرده‌اند، در حالی‌که می‌دانند (که گناه است) پا فشاری و اصرار نمی‌کنند».

منظور از اصرار در آیه بالا انجام عمدی گناه یا توبه نکردن از آن است، استغفار هم همان توبه از گناه و پشیمانی از آن است، پس کسی که استغفار می‌کند، پشیمان است و بر انجام گناه اصرار نمیورزد. خداوند توبه کنندگان و پرهیزکاران را وعده مغفرت و بهشت و پاداش نیک داده است... و چنین فرموده­است:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ١٣٦ [آل عمران: 136].

«آن‌ها پاداش‌شان آمرزشی از (جانب) پروردگارشان و باغ‌هایی  است که از زیر (درختان) آن جوی‌ها جاری است، جاودانه در آن می‌مانند، و پاداش (نیکو کاران و) اهل عمل چه خوب است».

 حتی خداوند به آنان وعده داده که بدی‌هایشان را به نیکی تبدیل کند، زیرا گناه بدی و توبه نیکی است و نیکی‌ها و بدی‌ها را از بین می‌برند. این هم فرموده‌ی خداست:

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٧٠ [الفرقان: 70].

«مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به‌جای آرند. پس خدا گناهان آن را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است».

بر انسان لازم است که در انجام توبه شتاب ورزد زیرا ممکن است به ناگاه مرگ فرایش گیرد یا در بستر موت، بیمار افتد و اینک توبه او پذیرفته نمی‌گردد زیرا از روی اجبار است نه اختیار. در حدیث آمده است که: «خداوند توبه بنده را تا زمانی که در بستر مرگ روح به حلقوم او می‌رسد می‌پذیرد»([63]). خداوند هم چنین فرموده است:

﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٨ [النساء: 18].

«و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آن گاه که یکی‌شان مرگ را مشاهده­کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد، و آنان که به حال کفر بمیرند (توبه آنها نیز قبول نشود)، بر اینان عذابی دردناک مهیا ساختیم».

گناهان دو دسته‌اند: صغیره و کبیره. در مقابل گناهان صغیره کفاره‌هایی مانند روزه و نماز وجود دارد که باعث پاک شدن گناهان می‌گردد و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «نمازهای پنچ گانه، نمازهای جمعه و روزه‌هایی که در ماه رمضان گرفته می‌شود، یاعث پاک شدن گناهانی است که در فاصله میان آنها [در طول روز و هفته و سال] انجام می‌گیرد، البته به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود»([64]). قرآن نیز این مسئله را به صراحت تاکید کرده است.

﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا٣١ [النساء: 31].

«(ای اهل ایمان) چنان که از گناهان بزرگی که شما را از آن نهی کرده‌اند دوری گزینید، ما از گناهان دیگر شما درگذریم».

در مورد گناهان کبیره در حدیث صحیح چنین آمده است که «گناهان کبیره عبارتند از: شریک قرار دادن برای خدا، نافرمانی پدر و مادر، قتل و سوگند دروغ»([65]). این را هم باید دانست که کوچک شمردن گناهان صغیره و اصرار بر انجام آنها یعنی زیاد انجام دادن این گناهان باعث می‌شود که جزو گناهان کبیره محسوب شوند. در حدیث آمده است که: «نسبت به گناهان کوچک هوشیار باشید و از آنها بپرهیزید»([66]).

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «انسان مؤمن گناهان خود را همچون کوهی می‌بیند که در پای آن نشسته است و می‌ترسد که بر او فرو ریزد، اما انسان فاجر، گناهان خود را مانند مگسی می‌داند که بر بینی او می‌گذرد و گناه را مانند راندن مگسی ساده می‌انگارد»([67]).

از یکی از انسان‌های صالح چنین روایت شده است: «کوچک بودن گناهان خود را در نظر مگیر بلکه به عظمت آن کسی توجه کن که نافرمانیش کرده‌ای».

شکی نیست که باز بودن دروازه توبه در اسلام، هدفی استراتژیک و مهم را دنبال می‌کند که عبارت است {{از تداوم پیوند پیروان با دین و خدای آنها در مواقع ضعف و هنگام انجام گناهان و نافرمانی‌ها یا موقع سرکشی آنان در برابر برخی دستورات}} حتی آنان که دشمنی با دین خدا کارشان را به‌جای رسانده که شمشیر عدالت برای کشتارشان آخته گشته و قلم و زبان دعوت بر ضد آنها، به حکم مدیر جهان به حرکت درآمده، اسلام دروازه توبه را پیش روی‌شان گشاده و باز گذاشته است، بدان خاطر که رحمت پروردگار همه چیز و همه کس را دربر گرفته­است و نتیجه طبیعی چنین برخوردی این است که جذب پیروان به طور مداوم ادامه می‌یابد و دشمنان نیز از دین مأیوس نشوند، زیرا یک لحظه درخشش و روشنیِ چشم در برابر حق باعث می‌شود که نور الهی در دل نفوذ کند و به آن حیاتی تازه بخشد و آن­گاه است که تیغ روبروی اسلام در جهت دفاع از آن تغییر جهت می‌دهد.




[1]- به روایت مسلم، الصحیح، ج4، ص 2030، حدیث شماره 2637.

[2]- به روایت مسلم، الصحیح، ج4، ص 1763، حدیث شماره 2247. قابل توجه است که اعراب به انگور، درخت انگور و شرابی که از انگور به دست می‌آمد «کُرم» می‌گفتند. زیرا شراب انگور _ در نظر آنان _ باعث کرامت و بخشش می‌شد. شریعت، استفاده از این لفظ را برای مورد فوق، ناپسند دانست، زیرا چه بسا که مردم این لفظ را می‌شنیدند و تحریک می‌شدند و به یاد شراب می‌افتاند، به همین خاطر، رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یاد‌آوری نمود که لفظ «کرم» برای قلب مؤمن و خود مؤمن شایسته است، زیرا مؤمن، سرچشمه کرم و بخشش است. (شرح امام نووی بر صحیح مسلم). مترجم.

[3]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج1، ص 126، حدیث شماره 52 و مسلم، الصحیح، ج3، ص 1220، حدیث شماره 1599.

[4]- به روایت ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1409، حدیث شماره 4215 و ترمذی، الجامع، ج4، ص 634، حدیث شماره 2451 و گفته که حسن غریب است.

[5]- به روایت ترمذی، الجامع، ج4، ص 573، حدیث شماره 2344 و گفته که حسن و صحیح است.

[6]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج10، ص 103، حدیث شماره 5641 و 5642.

[7]- تفسیر طبری، ج8، ص 27.

[8]- طبرانی، العجم الکبیر، شماره 8564 و اسناد آن صحیح است و هیثمی گفته که رجال آن صحیح است. مجمع الزوائد، ج7، ص 257.

[9]- طبری، تفسیر، ج11، ص 125.

[10]- طبری، تفسیر، ج11، ص 124.

[11]- احمد، المسند، ج88 و 89 و ترمذی، المسند، ج5، ص 172، شماره 2906 – آن را ضعیف دانسته و طبری، تفسیر، ج1، ص 171 و حاکم، المسند رک، ج1، ص 555 و بیهقی، شعیب الایمان، ج1، ص 154.

[12]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 357، حدیث شماره 6507.

[13]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 340، حدیث شماره 6502.

[14]- ابن سعد، الطبقات، ج3، ص 63 و حاکم، المستدرک، ج3، ص 199 – 200 و گفته که این روایت طبق شروط بخاری و مسلم صحیح است اما مرسل است. ذهبی گفته: صحیح و مرسل است. و نگا: سیر اعلام النبلاء، ج1، ص 112.

[15]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 453.

[16]- به روایت احمدبن حنبل، المسند، ج3، ص 430.

[17]- به روایت ابوداود، السنن، ج3، ص 799، حدیث شماره 3527.

[18]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج1، ص 57، حدیث شماره 13 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 67، حدیث شماره 45.

[19]- به روایت مسلم، الصحیح، ج1، ص 74، حدیث شماره 55.

[20]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 1986، حدیث شماره 2564.

[21]- ترمذی، الجامع، ج4.

[22]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 445، حدیث شماره 6018 و 6019 و ج10، ص 531، حدیث شماره 6135 و 6136 و 6138 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 68، حدیث شماره 47.

[23]- طبری، تفسیر، ج9، ص 216.

[24]- طبری، تفسیر، ج13، ص 115.

[25]- ابوداود، السنن، ج5، ص 315، حدیث شماره 5074.

[26]- ابونعیم، الحلیه، ج3، ص 148 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج5، ص 355.

[27]- اما احمد، المسند، ج1، ص 307.

[28]- آلبانی، الصحیحه، ص 593.

[29]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 521، حدیث شماره 758 لفظ حدیث از بخاری است.

[30]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 451، حدیث شماره 2144 و گفته غریب است.

[31]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2295، حدیث شماره 2999.

[32]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 294، حدیث شماره 6463 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2169 و 2271، حدیث شماره 2816 و 2818.

[33]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 592، حدیث شماره 2382 و گفته: حدیث حسن غریب است. این حدیث در صحیح مسلم هم هست.

[34]- ابن رجب، جامع العلوم و الحِکَم، ص 409.

[35]- احمد، المسند، ج5، ص 178 و هیثمی، موارد الظمآن، حدیث شماره 1547.

[36]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.

[37]- ابن تیمیه، مدارج السالکین، ج2، ص 123.

[38]- ابن حجر، فتح الباری، ج8، ص 229.

[39]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 3، حدیث شماره 1120، و مسلم، ج4، ص 2086، حدیث شماره 2086.

[40]- مسلم، ج2، ص 721، حدیث شماره 1043.

[41]- مسلم، الصحیحه، ج2، ص 722، حدیث شماره 1044.

[42]- ابن قیم، مدارج السالکین، ج1، ص 133.

[43]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.

[44]- ابن قیم، مدراج السالکین، ج2، ص 140.

[45]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.

[46]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 410.

[47]- صحیح مسلم، ج1، ص 198، حدیث شماره 298. بخاری هم از طریق دیگری در ج11، ص 305، شماره 6472 آن را روایت کرده است.

[48]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2052، حدیث شماره 2664.

[49]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 414.

[50]- ابن ابی دنیا، التوکل، ج12، ص 10، از ابن عباس و کنزالعمال، ج3، ص 101.

[51]-ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 340.

[52]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 411.

[53]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1334، حدیث شماره 4026.

[54]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 411.

[55]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 573، حدیث شماره 2344 و گفته که: حدیث حسن صحیح است و ابن ماجه در السنن، ج2، ص 1394، حدیث شماره 4164. لفظ حدیث از ابن ماجه است.

[56]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 490، حدیث شماره 3426.

[57]- طبری، تفسیر، ج24، ص 15 و 16.

[58]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2076، حدیث شماره 2702.

[59]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2106، حدیث شماره 2749.

[60]- بخاری، فتح الباری، ج5، ص 101، حدیث شماره 2449.

[61]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 399، حدیث شماره 7416 و مسلم، ج4، ص 2114، شماره 2760، لفظ حدیث از بخاری است.

[62]- امام احمد، المسند، ج4، ص 275.

[63]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 547، حدیث شماره 3537 و گفته: حسن غریب است.

[64]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 209، حدیث شماره 233.

[65]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 555، حدیث شماره 6675.

[66]- احمد، المسند، ج1، ص 402.

[67]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 102، حدیث شماره 6308.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...