توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

مبحث اول: عقایدی در ورای خیانات شیعه

 

مبحث اول:
عقایدی در ورای خیانات شیعه

در این فصل نمی‌خواهم که عقاید شیعه را در باب امامت یا دشنام صحابه یا در باره قرآن کریم و... بازگو کنم چون این عقاید در تحقیقات زیادی که بر جنبه اعتقادی شیعه تمرکز داشته‌اند به تفصیل بحث شده است بلکه فقط می‌خواهم که برخی از عقایدی را که به جنبه "خیانت" مربوط است ذکر کنم. به روشنی آشکار است که این عقاید به منزله محرک شیعه در تمام خیاناتشان بوده است و تردیدی نیست که اعمال انسان که از او سر می‌زند نتیجه اعتقاداتی است که در قلب او نهفته می‌باشد، عقایدی که برایش به مانند دین بوده که تدین و عباداتش بر طبق آن انجام می‌پذیرد و از این رو شدیداً بدان تمسک جسته و بر اجرای آن حریص است.

بدین خاطر، خواهی دید- در مطالبی که جلوتر می‌آید-که شیعه خیانات خود به اهل سنت را جزو دین دانسته و آن را قربة الی الله و برای کسب رضایت الله تعالی انجام می‌دهند!

1) کفر کسی که به ولایت امامان دوازده‌گانه ایمان نیاورد:

کتب شیعه و مراجعشان بیان کرده‌اند که امامت یکی از اصول دین است و هرکس آن را انکار کرده و یا یکی از ائمه را انکار کند کافر است.

نویسنده کتاب "حقیقة الشیعة" گوشه ای از اقوال بزرگان شیعه را در تقریر این اعتقاد نقل نموده که برخی از آن‌ها را بازگو می‌کنم:

رئیس محدثانشان محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی که نزدشان ملقب به صدوق است در رساله الاعتقادات (ص103 چاپ مرکز نشر کتاب-ایران1370) چنین می‌گوید: «اعتقاد ما در باره کسی که امامت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و ائمه بعد از ایشان -علیهم السلام-را انکار کند این است که او مانند کسی است که نبوت جمیع انبیاء را انکار کند و عقیده ما در باره کسی که به امامت امیر المؤمنین اقرار کند اما امامت یکی از ائمه بعد ایشان را انکار کند این است که او به منزله کسی است که به نبوت تمام انبیاء اقرار نماید اما نبوت پیامبرمان محمد صل الله علیه و آله و سلم  را انکار کند» و حدیثی منسوب به امام صادق را روایت می‌کند که او گفته است: «المنکر لآخرنا کالمنکر لأولنا» (منکر اولین نفر ما مانند منکر آخرین ماست).

و نیز به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  چنین نسبت می‌دهد که ایشان فرموده‌اند: «الأئمة من بعدي اثنا عشر؛ أولهم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام وآخرهم القائم، طاعتهم طاعتي ومعصيتهم معصيتي، من أنكر واحدًا منهم فقد أنكرني». (امامان بعد از من دوازده نفر هستند؛ اولینشان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام  است و آخرینشان قائم است، اطاعت آنان اطاعت از من و نافرمانی از آنان نافرمانی از من است و هرکس یکی از آنان را انکار نمود مرا انکار کرده است).

«همین اقوال صدوق و احادیثش را علامه‌شان محمد باقر مجلسی در بحار الأنوار27/61-62 از او نقل کرده است»[1].

و علامه‌شان ("علی الاطلاق"به گفته آنان) جمال الدین الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی.. در کتابش به نام "الألفین فی إمامة أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب" (ص 13 چاپ 3 مؤسسه الأعلمی للمطبوعات-بیروت 1982) می‌گوید: «امامت لطف عام و نبوت لطف خاص می‌باشد و علت آن امکان خالی‌بودن زمان از پیامبر است برخلاف امام، که شرحش خواهد آمد. و انکار لطف عام بدتر از انکار لطف خاص است و منظور صادق علیه السلام  همین بوده که در باره منکر کلی امامت گفته که: او بدترین‌شان است».

و شیخشان و محدثشان یوسف البحرانی در دائرة المعارف خود که نزد شیعه معتبر است (الحدائق الناضرة فی أحکام العزة الطاهرة18 /153 دار الأضواء-بیروت-لبنان) می‌گوید: «ای کاش می‌دانستم که چه فرقی است میان کسی که به الله سبحانه و تعالی و پیامبرش کفر بورزد با کسی که به ائمه علیهم السلام کفر بورزد در حالی که امامت به عنوان یکی از اصول دین ثابت شده است».

ملا محمد باقر مجلسی که او را "العلم العلامة الحجة فخر الأمة" لقب می‌دهند در بحار الأنوار 23/390 می‌گوید: «بدان که اطلاق لفظ شرک و کفر بر کسی که به امامت امیر المؤمنین و ائمه‌ای که از اولاد ایشان است-علیهم السلام- معتقد نباشد و دیگران را از آنان افضل بداند دلیل بر این است که آن‌ها در جهنم مخلّد و ابدی خواهند بود».

شیخشان محمد حسن النجفی در جواهر الکلام (6/62 چاپ دار إحیاء التراث العربی-بیروت) می‌گوید: «مخالف اهل حقّ کافر است و در این مورد در میان ما اختلافی نیست... مانند آنچه که از محمد صالح در شرح اصول کافی و قاضی نور الله در احقاق الحق در باره حکم به کفر منکران ولایت حکایت می‌شود چرا که ولایت اصلی از اصول دین می‌باشد».

«و شیخشان محسن طباطبائی ملقب به "حکیم" اجماع بر کفر مخالفانشان را در کتابش به نام مستمسک العروة الوثقی (1/392 چاپ 3 انتشارات الآداب- نجف1970) نقل می‌کند»[2].

آیت الله شیخ عبدالله ماقانی که نزدشان به علامه ثانی ملقب است در تنقیح المقال (1/208 باب الفوائد-چاپ نجف1952) می‌گوید: «نهایت آنچه که از اخبار و روایات بر می‌آید عبارت است از: اجرای حکم کافر و مشرک در آخرت بر کسی که دوزاده امامی نباشد»[3].

آیت عظمای آن‌ها و مرجع تقلیدشان ابوالقاسم خوئی در کتاب خود به اسم مصباح الفقاهة فی المعاملات (2/11چاپ دار الهادی-بیروت) می‌گوید: «... بلکه هیچ شبهه‌ای در کفر آنها-یعنی مخالفین-نیست چون انکار ولایت و ائمه حتی اگر فقط انکار یکی از آن‌ها باشد و اعتقاد به خلافت غیر آنان و اعتقاد به عقائد خرافی مانند جبر و مانند آن، موجب کفر و زندقه است و اخبار متواتر ظاهر در باره کفر منکر ولایت بر این دلالت می‌نماید... چرا که بین ما و مخالفان هیچ برادری و عصمتی وجود ندارد».

و شیخشان محمد حسن نجفی صراحتاً دشمنی شدید شیعه را با اهل سنت اعلان کرده و در دائرة المعارف فقهی او که میان شیعه متداول است یعنی در کتاب "جواهر الکلام فی شرائع الاسلام"22/62 می‌گوید: «پرواضح است که الله تعالی پیمان برادری را میان مؤمنین با این فرموده‌اش بسته است که: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ [الحجرات: 10] «فقط مؤمنان برادران همديگرند» و این برادری با غیر مؤمنان نیست و چگونه میان مؤمن و مخالف برادری تصور شود بعد از این‌که روایت در وجوب دشمنی و برائت از آنان به تواتر رسیده و انبوه آیات آن را تأیید کرده اند»[4].

و علامّه‌شان سید عبدالله شبر که نزد آنان به السید الأعظم والعماد الأقوم علامة العلماء وتاج الفقهاء رئیس الملة والدین، جامع المعقول و المنقول، مهذب الفروع و الاصول معروف است در کتابش به اسم "حق الیقین في معرفة أصول الدین" (2/188-چاپ بیروت) می‌گوید: «و اما در باره سایر مخالفینی که دشمنی نکرده و عناد نورزیده‌اند و تعصب ندارند، عموم بزرگان مذهب مانند سید مرتضی معتقدند که آن‌ها در دنیا و آخرت کافر هستند و جمهور مشهور و اکثر علما بر آنانند که آن‌ها در آخرت در جهنم ابدی و مخلّد خواهند بود»[5].

از این اقوالی که ذکرشان گذشت متوجه می‌شوید که اعتقاد شیعه به کفر اهل سنت است که دشمنی آن‌ها با اهل سنت و خیانت ورزیدن به آن‌ها و حلال دانستن خون و مالشان را همانطور که در ادامه خواهد آمد-برایشان موجّه می‌کند.

2) اعتقاد شیعه به این‌که اهل سنت دشمنان اهل بیت هستند:

از خطرناک‌ترین اعتقاداتی که آتش خیانت را در قلوب شیعه شعله‌ور می‌کند این اعتقادشان است که اهل سنت دشمن اهل بیت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم  هستند و از آن‌ها بغض داشته و از آن‌ها متنفرند و به آنان طعنه می‌زنند، بنابراین اهل سنت دشمن هستند و بلکه بدترین دشمنان هستند و برای همین آن‌ها را "نواصب" می‌نامند یعنی کسانی که با اهل بیت دشمنی می‌کنند!

و این هم برخی از اقوال شیوخ و محدثان و فقهایشان که نشان می‌دهد در نظر آن‌ها دشمن حقیقی‌شان اهل سنت است نه کسی دیگر:

شیخ و عالم و محقق و مدقّقشان حسین بن شیخ محمد آل عصفور الدرازی البحرانی شیعی در کتابش به نام"المحاسن النفسانیة فی أجوبة المسائل الخراسانیة" (ص147 چاپ بیروت) می‌گوید: «بلکه اخبار ائمه علیهم السلام فریاد می‌زنند که "ناصبی" همانست که در نزد آنان "سنّی" نامیده می‌شود و هیچ اعتراضی بر این سخن وارد نیست که منظور از نواصب همان اهل تسنن می‌باشند».

شیخ شیعی علی آل محسن در کتابش به اسم"کشف الحقائق" (چاپ دار الصفوة-بیروت ص249) می‌گوید: «از علمای اهل سنت کسانی که ناصبی می‌باشند بسیارند، از جمله ابن‌تیمیه و ابن‌کثیر دمشقی و ابن جوزی و شمس الدین ذهبی و ابن حزم اندلسی و دیگران»[6].

علامه شیعی محسن المعلم در کتابش با عنوان"النصب والنواصب" (چاپ دار الهادی-بیروت در باب پنجم، فصل سوم ص259) تحت عنوان "نواصب در میان بندگان بیشتر از دویست ناصبی هستند"برخی از آنان را نام می‌برد: «عمر بن خطاب، ابوبکر صدیق، عثمان بن عفان، ام المؤمنین عائشه، انس بن مالک، حسان بن ثابت، زبیر بن عوام، سعید بن مسیب، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبید الله، امام اوزاعی، امام مالک، ابوموسی اشعری، عروَة بن زبیر، امام ذهبی، امام بخاری، زهری، مغیرة بن شعبة، ابوبکر باقلانی، شیخ حامد الفقی رئیس أنصار السنة المحمدیة در مصر، محمد رشید رضا، محب الدین خطیب و محمود شکری الآلوسی و بسیاری دیگر».

دیگر نمی‌دانم چه تعداد از اهل‌سنت باقی مانده که شیعه آن‌ها را در شمار دشمنان اهل‌بیت و نواصب وارد نکرده باشد!

دکتر شیعی محمد تیجانی[7] در کتابش با نام "الشیعة هم أهل السنة" (چاپ مؤسسة الفجر در لندن و بیروت ص79) می‌گوید: «از آنجایی که اهل حدیث همان اهل سنت و جماعت هستند پس با دلیل محکم بی هیچ شک و تردیدی ثابت می‌شود که منظور از سنت در نظر آنان یعنی بغض و کینه با علی بن ابی طالب و لعن او، و برائت جستن از او همان "نصب" است».

و در صفحه161 می‌گوید: «لازم به توضیح نیست که مذهب نواصب همان مذهب اهل‌سنت و جماعت است».

و در صفحه 163 می‌گوید: «بعد از این توضیحات برایمان به وضوح روشن می‌شود که نواصبی که با علی علیه السلام  دشمنی ورزیدند و با اهل بیت علیهم السلام جنگیدند همان کسانی هستند که خود را اهل سنت و جماعت نامیدند».

و در صفحه 295 می‌گوید: «و اگر بخواهیم بیشتر توضیح دهیم باید بگوییم که اهل سنت و جماعت همان کسانی هستند که با اهل بیت نبوی به رهبری اموی‌ها و عباسی‌ها مبارزه کردند».

 تیجانی در همان کتاب فصلی با عنوان "دشمنی اهل سنت با اهل بیت هویتشان را افشا می‌کند" می‌گشاید و در صفحه 159 می‌گوید: «محقق بهت زده می‌شود وقتی که با حقیقت اهل سنت و جماعت روبرو می‌شود و می‌فهمد که آن‌ها دشمنان عترت پاک بوده و دنباله رو کسانی هستند که با آن‌ها مبارزه کرده و لعنشان نموده و برای قتل و محو آثارشان تلاش کرده اند».

سپس در صفحه 164 می‌گوید: «در اعماق این فصل غوطه‌ور شو تا حقیقت پنهان اهل‌سنت و جماعت را بشناسی که کینه‌توزی آن‌ها با عترت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  به کجا رسیده است به طوری‌که هیچ چیز را بدون تحریف رها نکردند».

و در صفحه 299 می‌گوید: «بعد از نگاه کوتاهی به عقاید اهل سنت و جماعت و کتب و رفتار تاریخی‌شان در برابر اهل بیت، بدون هیچ ابهامی درک می‌کنی که آن‌ها طرف مقابل و دشمن اهل بیت علیهم السلام را گرفته و شمشیرهایشان را برای جنگ با آنان برکشیده و قلمشان را برای طعنه زدن به آنان و کاستن از ارزش آنان و بالا بردن منزلت دشمنانشان به کار بستند»[8].

این کاهی از کوه اقوالی بود که اعتقاد شیعه را در باره دشمنی اهل سنت با اهل بیت بیان می‌کند. ما اینجا در مقام دفاع نیستیم تا توضیح دهیم که اهل سنت با اهل بیت دشمنی ندارند و فقط کسانی با آن‌ها دشمنی می‌وزند که به اهل بیت رسول الله بدی کرده و به دورغ سخنانی به آنان نسبت می‌دهند.

در ادامه، خیانت‌های شیعه را براساس این اعتقاد خواهی دید؛ هرگاه یک شیعی خیانت ورزید یا برای اهل سنت توطئه‌ای چید این را از حسنات و اعمال صالحش می‌پندارد چرا که به گمان خود از اهل بیت در برابر دشمنان و کینه توزان شان دفاع کرده است!.

3) اعتقاد شیعه در باره حلال بودن خون و اموال اهل سنت و نجس بودن آنها:

خونریزی و قتل نفس از مهم‌ترین مسایلی است که شریعت اسلامی با حکمت و شمولیت، آن را علاج نموده و حرمت خون را بیان نموده است خصوصاً وقتی که این خون از راه نیرنگ و پیمان شکنی و خیانت ریخته شود حتی اگر این خون، خونِ یک کافر باشد، رسول الله صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: «من أمن كافرًا على دمه ثم غدر به فأنا من القاتل بريء ولو كان مسلما» (هرکس کافری را امان داد که خونش را نریزد و سپس به او خیانت کرد، من از قاتل بیزار هستم حتی اگر مسلمان باشد)[9].

اما بر خلاف این، شیعه خون و مال اهل سنت را حلال می‌داند و علمایشان چنین فتوا می‌دهند، شیخ‌شان محمد بن علی بن بابویه القمی که نزدشان به صدوق و رئیس المحدثین مشهور است در کتاب "علل الشرائع" (ص601 چاپ نجف) از داود بن فرقد روایت می‌کند که گفت: به ابو عبدالله علیه السلام  گفتم: نظرت در باره قتل ناصبی-یعنی سنی-چیست؟ فرمود: "خونش حلال است اما من برایت می‌ترسم، اگر توانستی دیواری را بر سرش خراب کن یا در آب غرقش کن تا شاهدی علیه تو وجود نداشته باشد چنین بکن"، پرسیدم: در باره اموالش چه می‌گویی؟ فرمود: تا می‌توانی از آن بردار».

این روایت خبیث را شیخ‌شان حر عاملی در وسائل الشیعة (18/463) و السید نعمة الله الجزائری در الأنوار النعمانیة (2/307) را ذکر کرده است آنجا که می‌گوید: «جواز قتل آن‌ها-یعنی نواصب- و حلال بودن اموالشان»[10].

درباره مباح بودن اموال اهل سنت، محدثان شیعه و شیوخ‌شان از ابی عبد الله علیه السلام  روایت می‌کنند که گفت: «خذ مال الناصب حيث ما وجدته وادفع إلينا الخمس» (اموال ناصبی را هرجا که یافتی بردار و خمسش را به ما بده). این روایت را شیخ طایفه‌شان ابوجعفر طوسی در تهذیب الاحکام (4/122) و فیض کاشانی در الوافی (6/43 چاپ دار الکتب الاسلامیه در تهران) تخریج کرده و شیخ‌شان الدرازی البحرانی در المحاسن النفسانیة (ص167) این روایت را نقل کرده و آن را "مستفیض" توصیف نموده است و طبق مضمون همین روایت مرجع کبیرشان روح الله خمینی در تحریر الوسیلة (1/352) چنین فتوا می‌دهد:

«قويترين قول این است که نواصب در اباحت غنیمتی که از آنان گرفته می‌شود و تعلق خمس به آنچه از ایشان به غنیمت گرفته شده، به اهلحرب ملحق می‌شوند. بلکه ظاهر، جواز گرفتن مال ناصبی است هر جا که باشد و به هر طریق که بشود و پرداخت خمس آن واجب است»[11].

و این روایت را محسن المعلم نیز در کتاب "النصب و النواصب" (چاپ دار الهادی-بیروت ص615) نقل کرده و از آن بر جواز گرفتن اموال اهل سنت استدلال می‌کند چون اهل سنت در نظر او همان نواصب هستند[12].

فقیه‌شان شیخ یوسف بحرانی در کتابش به اسم الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة (12/323، 324) چنین می‌گوید: «اطلاق لفظ مسلمان بر ناصبی و ادعای این‌که گرفتن مال او از نظر اسلام جایز نیست برخلاف نظر سلف و خلف طایفه محقّ است که حکم بر کفر ناصبی و نجاست او و جواز غصب مال و بلکه قتل او کرده‌اند».

هم‌چنین بحرانی در جایی دیگر (10/360) می‌گوید: «ابو صلاح و ابن ادریس و سلار نیز بر همین نظر هستند و هم‌چنین بنا بر کثرت و استفاضه اخبار و روایاتی که در باره کفر و شرک مخالف و ناصبی بودن او و حلال بودن مال و خونش وجود دارند حق و ظاهر است، همان‌طور که در باره آن به اندازه کافی در کتاب "الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب و ما یترتب علیه من المطالب" شرح و بسط دادیم به طوری‌که هیچ شبهه‌ای در مورد آن نمی‌تواند مطرح شود»[13].

در باره نجاست اهل سنت در اعتقاد شیعه، مرجعشان میرزا حسم حائری احقاقی در کتابش به اسم أحکام الشیعة (1/137مکتبة جعفرالصادق-کویت) می‌گوید: «نجاسات: که دوازده تا هستند و کفار از از جمله آن‌ها برشمرده و نواصب را نیز از اقسام کفار دانسته است».

شیخ شان نعمة الله الجزائری در کتاب الأنوار النعمانیة (2/306 چاپ الأعلمی-بیروت) می‌گوید: «درباره ناصبی و احوال او، که با بیان دو امر صورت می‌گیرد: اول: در بیان معنای ناصبی که در روایات وارد شده که نجس است و بدتر از یهودی و نصرانی و مجوسی می‌باشد و به اجماع علمای امامیه رضوان الله علیهم نجس هستند»[14].

بنابر این، روایات خبیثه که اعتقاد شیعه را در باره کفر اهل سنت و اباحت خون و مالشان و حکم بر نجاستشان را تشکیل داده است در ادامه کتاب- حیران خواهی شد وقتی که برگه‌های تاریخ را ورق بزنیم و به دنبال خیانت‌های شیعه جستجو کنیم، یک شیعه که در اعتقادات و احکامش می‌خواند که او مأمور به کشتن سنی است اما بهتر است که او را در آب غرق کند و یا دیواری را بر سرش خراب کند تا دلیلی علیه خود باقی نگذارد-همان‌طور که فقهایشان می‌گویند- هرگاه فرصتی را یافت برای کشتن نواصب (اهل سنت) حتی با شیطان نیز هم پیمان خواهد شد چرا که او آن را فرصتی طلایی خواهد یافت و در استفاده از آن سستی نخواهد کرد، برای همین در نظر او هیچ اشکالی ندارد که همراه شیاطین مغول یا شیاطین صلیبی یا شیاطین آمریکا و انگلیس همپیمان شود.

4) اعتقاد شیعه در باره حرمت جهاد قبل از ظهور مهدی:

این اعتقاد خطرناک موضع‌گیری شیعه را بیشتر واضح می‌نماید؛ وقتی امت اسلام دچار بحران می‌شود آن‌ها را می‌بینی که فقط تماشا می‌کنند و حتی با دشمنان متحد می‌شود تا از یک‌سو شیعه را ایمن کنند و از سویی دیگر به اهل سنت ضربه بزنند.

تاریخ هرگز به یاد ندارد که شیعه علیه کفار جهادی کرده باشد مگر این‌که بر ضد اهل‌سنت باشد که از طریق خیانت‌هایی که در گذشته و حال می‌ورزیدند انجام گرفته است.

کتب شیعه مملو از روایاتی است که این اعتقادشان را پایه‌ریزی می‌کند، من جمله: ثقه آن‌ها در حدیث؛ محمد بن یعقوب کلینی در کافی (8/295) از ابی عبدالله علیه السلام  روایت می‌کند که گفته است: «كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عز و جل» (هر پرچمی که قبل از قیام امام زمان برافراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که به جای الله عزوجل پرستیده می‌شود). این روایت را شیخ‌شان حر عاملی نیز در وسائل الشیعة (11/37) ذکر نموده است.

محدث‌شان طبرسی در مستدرک الوسائل (2/248 چاپ دار الکتب الاسلامیة تهران) از ابی جعفر علیه السلام  روایت می‌کند که گفت: «مَثَلُ من خرج منا أهل البيت قبل قيام القائم عليه السلام مثل فرخ طار وقع من وكره فتلاعب به الصبيان» (کسی که از میان ما اهل بیت قبل از قیام قائم علیه السلام  خروج کند مانند آن است که جوجه ای پرواز کند و از لانه‌اش بیفتد و کودکان با آن بازی کنند).

در الصحیفة السجادیة الکاملة (ص16 چاپ دار الحوراء-بیروت) از ابی عبدالله علیه السلام  روایت است که گفت: «ما خرج ولا يخرج منا أهل البيت إلى قيام قائمنا أحد ليدفع ظلمًا أو ينعش حقًا إلا اصطلته البلية وكان قيامه زيادة في مكروهنا وشيعتنا» (تا قبل از ظهور مهدی هیچ احدی از ما اهل بیت برای جلوگیری از ظلم و یا ستاندن حقی خروج نکرده و نمی‌کند مگر این‌که بلا او را در بر می‌گیرد و قیام او موجب ازدیاد مشکلات ما و شیعیان ما می‌شود) [15].

حتی آن‌ها اهل سنت را به خاطر این‌که جهاد می‌کنند سرزنش و مذمت می‌کنند؛ ملا محسن ملقب به کاشانی در الوافی (9/15) و حر عاملی در وسائل الشیعه (11/21) و محمد حسن نجفی در جواهر الکلام (21/40) از عبدالله بن سنان روایت می‌کند که گفت: به ابی‌عبدالله علیه السلام  گفتم: فدایت شوم، نظر شما در باره کسانی که در جبهات می‌جنگند چیست؟ فرمود: "وای بر آن‌ها! عجله می‌کنند و در دنیا و آخرت کشته می‌شوند، سوگند به الله شهید فقط شیعیان ما هستند حتی اگر در رخت‌خوابشان بمیرند"[16].




[1]- عبدالله الموصلی: حقیقة الشیعة (ص36) چاپ دار الإیمان اسکندریه چاپ دوم2002

[2]- حقیقة الشیعة (ص37، 38) با تصرف اندک.

[3]- همان ص38

[4]- حقیقة الشیعة ص41، 42، 43.

[5]- همان ص42.

[6]- حقیقة الشیعة ص46

[7]- یا به عبارت دیگر "جانی" همان‌طور که شیخ عثمان محمد الخمیس او را نام نهاده است.

[8]- به این اقوال در کتاب حقیقة الشیعة مراجعه کنید (ص48-50).

 -[9]حدیث.

-[10] حقیقة الشیعة ص53.

[11]- جالب اینکه اين جمله، از ترجمه‌ی فارسی کتاب تحریر الوسیله حذف شده است، اما در نسخه‌ی عربی آن موجود است. و این هم عبارت عربی آن: «والأقوى إلحاق الناصب بأهل الحرب في إباحة ما اغتنم منهم وتعلق بخمسه، بل الظاهر جواز أخذ ما له أين وجد وبأي نحو كان، ووجوب إخراج خمسه». (مُصحح)

[12]- حقیقة الشیعة ص59.

[13]- همان ص60.

[14]- حقیقة الشیعة (ص64-56) با تصرف اندک.

[15]- حقیقة الشیعة ص 170.

[16]- همان ص172.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...