الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا، والصلاة والسلام الأكملان والأتمان على سيد المرسلين وإمام المتقين سيدنا ونبينا وحبيبنا محمد الذي أرسله الله شاهداً ومبشراً ونذيراً، وعلى آله وأصحابه الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ، تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا، سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، وَعَلَىْ الَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ.
اما بعد:
به اتفاق علماء، کتاب (صحیح البخاری) صحیحترین، و عالیمقامترین، و باارجترین کتاب بعد از کتاب خدا یعنی قرآن مجید است، و از اینجا است که این کتاب نه تنها در عالم اسلامی و نزد مسلمانان، بلکه در نزد همۀ جهانیان شهرۀ آفاق است، و این امر احتیاجی به دلیل و اثبات ندارد.
و باز از همین سبب است که این کتاب، اولین و مهمترین مرجع بعد از قرآن کریم برای علماء در علوم مختلفه به حساب میآید، در استنباط احکام برای فقهاء، در تفسیر بسیاری از آیات قرآن برای مفسرین، در مسائل متعلق به حدیث برای محدثین، در توحید و نبوات و احوال آخرت برای علمای علم عقیده، در غزوات و سیرت نبیکریم صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه رضی الله عنهم برای مؤرخین و سیرت نویسان، و همچنین در بسیاری از علوم دیگر.
در توصیف کتاب (صحیح البخاری) هرچه که گفته شود بازهم کم است، و همین کافی است که این کتاب، به اتفاق همۀ علمای مسلمین، اولین کتاب بعد از کتاب الله یعنی قرآن مجید است.
امام بخاری رحمه الله ، این کتاب را در مدت شانزده سال، و از بین ششصد هزار حدیث انتخاب و تألیف نموده است، خود امام بخاری رحمه الله میگوید: «کتاب جامع خود را [یعنی: صحیح البخاری را] در (مسجد الحرام) تألیف نموده، و هر حدیثی را که میخواستم در آن ثبت نمایم، دو رکعت نماز اداء نموده و از خداوند متعال استخاره میکردم، و بعد از متیقن شدن به صحیح بودن حدیث، آن را ثبت مینمودم».
این کتاب با احادیث مکرر دارای (7397) حدیث، و بدون تکرار دارای (2602) حدیث، و با معلقات و متابعات دارای (9082) حدیث است.
برای تالیف این کتاب از طرف امام بخاری رحمه الله چندین سبب وجود دارد، که مهمترین آنها عبارت است از اینکه:
1- امام بخاری رحمه الله چون دید کتابهایی که در عصر وی، در حدیث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمع و تألیف گردیده است، مختلطی از احادیث صحیح، و حسن و حتی ضعیف است، از این جهت تصمیم گرفت تا کتابی را که فقط مشتمل بر احادیث صحیح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد تألیف نماید، و همانطور هم کرد.
2- روزی از استاد خود امام اسحق بن ابراهیم حنظلی معروف به (ابن راهویه) شنید که شاگردانش را مخاطب قرار داده و میگوید: «چه خوب میشد اگر در کتاب مختصری، احادیث صحیح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمع میگردید»، این سخن در قلب امام بخاری رحمه الله تاثیر نمود، و تصمیم گرفت تا احادیث صحیح منسوب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را جمع و تألیف نماید.
3- خود امام بخاری رحمه الله میگوید: «شبی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بخواب دیدم، و گویا در دستم بادزنهای است که با آن، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اذیت حشرات محافظت مینمایم»، و این خواب را چنین تعبیر کردند که: احادیث صحیح و حقیقی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را، از احادیث دروغ و موضوعی محافظت مینماید، و این سبب دیگری از اسباب تألیف این کتاب بود.
امام بخاری رحمه الله :
وی امام المحدثین، قدوة الحفاظ والمحققین، مستند المتقدمین والمتأخرین، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه بخاری است، نامبرده بعد از نماز جمعۀ روز سیزدهم ماه شوال سال (194) هـ در شهر بخاری که یکی از شهرهای مشهور ازبکستان فعلی است، به دنیا آمد.
حضرت امام بخاری رحمه الله ، از مال حلال نشو و نما نموده و بزرگ شد، پدرش اسماعیل که یکی از محدثین مشهور عصر خود میباشد، هنگام وفات خود گفت: «به خاطر ندارم که در تمام مال من، یک درهمی از حرام مخلوط شده باشد».
وی از خوردسالی، به شنیدن و تعلم حدیث روی آورده و در سال (205) هـ ق به سن یازده سالگی شروع به فراگیری حدیث از علمای شهر خود نمود، بعد از آن در سال (210) هـ با مادر و برادرش به حج رفته و جهت تحصیل علم حدیث، مدت زمانی در مکۀ مکرمه باقی ماند.
بعد از آن برای همین غرض، به اکثر شهرهای مشهور آن وقت از قبیل خراسان، شام و مصر و شهرهای عراق مسافرت نموده و چندین بار به بغداد رفت و آمد نمود، و بالآخره به بخاری برگشته و در همانجا به سن شصت و دو سالگی در سال (256) هـ به رحمت حق پیوست، رحمه الله رحمة واسعة بفضله وکرمه، آمین.
غالب بن جبریل میگوید: بعد از آنکه امام بخاری وفات نمود، او را کفن کرده و بر وی نماز خواندیم و در قبرش نهادیم، از قبرش بوی خوشی مانند بوی مشک بلند گردید، و این بویخوش، چندین روز ادامه یافت، و مردم میرفتند و از خاک قبرش برمیداشتند، تا بالآخره مجبور گردیدیم که در اطراف قبرش پنجرۀ قرار دهیم.
عبدالواحد بن آدم طواویسی میگوید: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با عدۀ از اصحابشان به خواب دیدم که در جایی ایستادهاند، پرسیدم: یا رسول الله! سبب ایستادن شما در اینجا چیست؟ فرمودند: «انتظار محمد بن اسماعیل را میکشم»، و همان بود که بعد از چند روز خبر مرگ امام بخاری رحمه الله برای ما رسید، و چون حساب نمودم دیدم که وی در همان ساعتی وفات نموده است که من پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به خواب دیده بودم».
شخصیت امام بخاری در نزد علماء:
همه کسانی که در علم شریعت به طور عموم، و در علم حدیث به طور خصوص اشتغال دارند، خود را مرهون خدماتشایان این شخصیت بزرگ عالَم اسلامی، و بالأخص عالِم علم حدیث دانسته و از مقام ارجمندش درین علم، توصیف و تمجید نمودهاند، و امام ابن حجر رحمه الله در مقدمۀ (فتح الباری) که در شرح (صحیح البخاری) نوشته شده است، تعریف و توصیف بیش از صد عالم اسلامی را در مورد امام بخاری رحمه الله ذکر مینماید، که البته این مختصر گنجایش ذکر همۀ آنها و حتی قسمتی از آنها را ندارد، و ما برای نمونه و مثال، فقط قول چند نفر از آن علماء را ذکر مینمائیم:
محمد بن حاتم وراق میگوید: «امام بخاری را در خواب دیدم که در پشت سر پیامبر خداوند صلی الله علیه و آله و سلم روان است، چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم قدم خود را برمیدارند، امام بخاری رحمه الله قدم خود را به جای قدم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم میگذارد».
فربری میگوید: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم، از من پرسیدند: «عزم کجا را داری»؟ گفتم: میخواهم نزد محمد بن اسماعیل بروم، فرمودند: «سلام مرا به او برسان».
رجاء بن رجاء که یکی از حفاظ حدیث است میگوید: «امام بخاری آیتی از آیات خداوند متعال در روی زمین است».
امام یحیی بن جعفر بیکندی میگوید: «اگر قدرت میداشتم، از عمر خود به عمر امام بخاری میافزدم، چون مرگ یک انسان، و مرگ امام بخاری، سبب از بینرفتن علم است».
امام ابن خزیمه میگوید: «در زیر آسمان، شخص داناتری در علم حدیث، از امام بخاری وجود ندارد».
عبدالله بن حماد ایلی میگوید: «ای کاش من مویی در جسد امام بخاری میبودم».
و بالآخره ابواحمد حاکم میگوید: «... اگر توصیف همۀ ائمه را در مورد امام بخاری ذکر نمایم، کاغذ به اتمام رسیده و نفس از حرکت میماند، زیرا او دریایی است که پایان و ساحل ندارد...».
و گرچه این کتاب عظیم الشان مورد احترام و تقدیر در نزد همۀ امت اسلامی است، ولی چون مردمان زیادی از مسلمانان فارسی زبان – نسبت به اینکه به زبان عربی آشنائی چندانی ندارند – از فهم و درک معانی این کتاب محروم بوده و میباشند، بر خود لازم دیدم تا با کمی وقت، و کمی بضاعت، و کمی توان و قدرت این کتاب متبرک و با عظمت را ترجمه نموده، و در دسترس خوانندگان فارسی زبان قرار دهم، تا باشد که از این طریق، چیزی از مسؤولیتم را در پیشگاه خدای خود، دین خود، و مردم خود اداء نموده، و مردمی را به احادیث صحیح نبوی آشنا ساخته باشم.
اگر در این کاربس بزرگ موفقیت نصیبم شده باشد، که همین چیز قصد و آرزوی من است، این از فضل و مرحمت خداوند متعال است، و اگر تقصیری درکار باشد، از طرف خودم بوده و از خداوند متعال طلب آمرزش و مغفرت مینمایم.
طوری که اهل فن حدیث میدانند، امام بخاری رحمه الله در قبول حدیث و شروط صحت آن، اسلوب خاص خود را دارد، و همین شروط سختگیرانۀ این امام بزرگوار و جلیلالقدر در قبول حدیث است که کتاب او را در بالاترین درجات صحیح، و در عالیترین مقام کتب حدیث قرار داده است، و شرح و توضیح کامل این شروط، در اینجا نه لازم و نه مناسب به این مقدمۀ مختصر است، و بهترین مرجع درین موضوع، مقدمۀ (فتح الباری شرح صحیح البخاری) تالیف امام ابن حجر، و مقدمۀ کتاب (عمدة القاری) شرح صحیح البخاری، تالیف امام عینی، و مقدمۀ کتاب (ارشاد الساری، شرح صحیح البخاری) تالیف امام قسطلانی و شروح دیگر این کتاب عظیم است.
و آنچه که مناسب به موضوع ما میباشد این است که امام بخاری رحمه الله در کتاب خود (صحیح البخاری) غالبا یک حدیث را در بیشتر از یکجا ذکر مینماید، و این کار، اسباب و فوائد متعددی دارد، که از آن جمله است اینکه:
1- این تکرار، حدیث را از غرابت خارج میسازد، زیرا حدیثی که فقط از یک صحابی روایت شده باشد، در اصطلاح اهل حدیث به نام غریب یاد میشود، و این یک نوع ملاحظۀ در حدیث است، ولی بعد از اینکه حدیث از صحابی دیگری و یا از چندین صحابی روایت گردید، از حد غرابت خارج گردیده و سبب ارتقاء و ارتفاع مرتبۀ حدیث میگردد.
2- بعضی از روات، حدیث را کامل، وعدۀ دیگری آن را به طور مختصر روایت میکنند، و امام بخاری رحمه الله با مراعات امانت علمی، همۀ روایات را همانطوری که هست روایت نموده و سبب رفع شبهه میگردد.
3- در بعضی از احادیث، عبارات روات در یک و یا چند کلمه باهم مختلف میباشد، و هر کلمۀ دارای فائدۀ مشخصی بوده و ذکر آن در هر روایت و در هر باب فائدة دیگری دارد.
4- یک حدیث معین، از یک روایت به طور متصل، و از روایت دیگر، به طور ارسال روایت شده است، و روایت ارسال را از آن جهت میآورد تا نشان دهد که این ارسال، سبب رد روایت متصل نمیگردد.
5- از یک حدیث، در ابواب مختلف، احکام مختلفی را استنباط نموده و حدیث را در همان باب مناسبش دوباره ذکر مینماید، و چندین سبب دیگر.
به طور مثال اولین حدیث صحیح البخاری که حدیث: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى...» باشد، در هفت باب مختلف از (صحیح البخاری) ذکر روایت گردیده است، و هر روایت فائده و یا فوائد خاص خود را دارد، و این ابواب عبارت اند از:
1- كتاب بدء الوحي، باب كیف كان بدء الوحی إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم .
2- كتاب الإیمان، باب ما جاء أن الأعمال بالنیة.
3- كتاب العتق، باب الخطأ والنسیان في العتاقة والطلاق.
4- كتاب مناقب الأنصار، باب هجرة النبي صلی الله علیه و آله و سلم وأصحابه إلى المدینة.
5- كتاب النکاح، باب من هاجر أو عمل خیر التزویج امرأة فله ما نوى.
6- كتاب الأیمان والنذور، باب النیة في الأیمان.
7- كتاب الحیل، باب في ترك الحیل.
و بدون شک هریک ازین روایات مختلف، در ابواب مختلف، دارای فائده و مناسبت معینی است، ولی با اینهم برای خوانندۀ عادی که از یک طرف نه از صنعت حدیثی چیزی دانسته، و نه قدرت علمی استنباط احکام را دارد، و نه هم شاید وقت کافی در خواندن و مطالعۀ همۀ این روایات مختلف را داشته باشد، و در عین حال، شایق و علاقهمند اطلاع از احادیث نبی کریم صلی الله علیه و آله و سلم میباشد، بدون شک برای چنین شخصی، در دسترس بودن اصل احادیث، بدون تکرار، بهتر و مناسبتر خواهد بود.
و شاید روی همین منظور بوده باشد که کتاب (صحیح البخاری) را عدۀ از علماء، از آن جمله عالم برومند، امام زبیدی که سوانحش عن قریب خواهد آمد، به اسلوب علمی متفرد به خود، اختصار نموده، و آن را به نام (التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح) مسمی نمود، و کیفیت و طریقۀ این اختصار به قلم خود امام زبیدی بعد از این خواهد آمد.
و همین عوامل، و عوامل دیگری که ذکر آنها در مقدمۀ خود امام زبیدی خواهد آمد، مرا بر آن داشت تا این کتاب را ترجمه نموده و در دسترس فارسی زبانان علاقهمند به شریعت اسلامی به طور عموم، و دوستداران احادیث صحیح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به طور خصوص قرار دهم، و این ترجمه را به نام:
(رحمة الباری ترجمۀ مختصر صحیح البخاری)
مسمی نمودم، و از خداوند کریم مسئلت دارم تا این عمل ناچیزم را خالصا لوجهه الکریم گردانیده و آن را سبب شفاعت نبی خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از این بندۀ ناتوان در روز قیامت، روزی که ﴿لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ ٨٩﴾ قرار دهد، آمین.
در ترجمه چه موضوع علمی باشد و چه غیر علمی، اگر از ترجمۀ حرفی استفاده شود، بدون شک آن ترجمه نه تنها آنکه رکیک، غیر مرتبط و غیر موزون خواهد آمد، بلکه سبب تشویه عبارتی که میخواهد ترجمه شود، نیز خواهد گردید، از این سبب است که امروز در همۀ جهان و در همۀ زبانها، ترجمۀ حرفی را گذاشته و از (ترجمه به معنی) استفاده میکنند، به طوری که معنی عبارت اصلی را در نظر گرفته و آن را به غالب عبارات ادبی زبانی که میخواهند آن متن را به آن ترجمه نمایند، میریزند، و به این طریق، هم جانب امانت علمی را در نظر گرفته، و هم عبارتی را که به آن ترجمه نمودهاند از سکتگی و بیارتباطی میرهانند.
من هم در ترجمۀ این کتاب، از همان اسلوب ترجمه به معنی پیروی نمودهام، زیرا به علاوه از آنچه که در خوبیهای ترجمه به معنی گذشت، این را هم باید در نظر داشته باشیم که: این ترجمه، ترجمۀ سخن و یا نوشتۀ فلان عالم و یا فلان نویسندۀ عادی نیست، بلکه ترجمۀ کلام رسول رب العالمین است، که از یک طرف بعد از کلام خدا در عالیترین اسلوب بلاغی و بیانی قرار دارد، و از طرف دیگر کلام شخصیتی است که (جوامع الكلم) است، و از اینجا است که به عبارات و الفاظ بسیار کم و کوتاه، معانی زیادی را احتواء نموده و اداء میکند، و در چنین حالتی اگر عین لفظ بدون در نظرداشت معنی ترجمه گردد، به علاوه از رکاکت عبارت، بدون شک سبب نقص معنی نیز خواهد گردید.
مؤلف مختصر صحیح البخاری، احمد بن احمد بن عبداللطیف شَرْجِی زبیدی است، شَرْجه منطقۀ در اطراف مکۀ مکرمه است، و زبیدی رحمه الله در شب جمعه دوازدهم ماه مبارک رمضان سال (811) هـ در آنجا بدنیا آمد، و سپس به (زبید) که از توابع یمن است رفته و در آنجا به شهرت علمی رسید، وی از علمای مشهور احناف بوده، و از مشایخ زیادی کسب علم نمود، که از آن جمله میتوان از: نفیس علوی، ابن جزری، ابوالفتح مراغی، و سلیمان علوی و ابن الخیاط وغیره نام برد، شاگردان زیادی را در علوم مختلفه تدریس و تربیه کرده و به جامعۀ اسلامی تقدیم نمود.
وی در علم حدیث، فقه و لغت شهرۀ وقت خود بوده و مؤلفات سودمندی را از خود به یادگار گذاشت، که ارزشمندترین آنها: همین مختصر صحیح البخاری است، که نام اصلی آن – طوری که قبلا یادآور شدیم ـ : (التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح) میباشد، و از تالیفات دیگرش میتوان از: (طبقات الخواص فی سیر أولیاء الیمن) و کتاب: (الفوائد) و کتاب (نزهة الأحباب) نام برد.
و اینکه وی در اختصار (صحیح البخاری) چه کرده است، و چه از منهجی پیروی نموده است؟ بهتر آن است که جواب این سؤالها را از خودش بشنویم، وی در مقدمۀ کتاب خود بعد از حمد و ثنای پروردگار، و درود بر نبی کریم صلی الله علیه و آله و سلم میگوید:
اما بعد: بدان که کتاب (جامع صحیح) [یعنی: صحیح البخاری] تألیف امام بزرگوار، یگانۀ عصر و زمان خویش، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بخاری رحمه الله ، از ارزشمندترین و مفیدترین کتابهایی است که در اسلام تألیف گردیده است، ولی با این هم احادیث مکرر آن در ابواب مختلف پراکنده بوده، و کسی که بخواهد حدیثی از آن احادیث را در باب معینی مطالعه نماید، مواجه با مشکلات زیادی میگردد، و چه بسا که به مقصود خود هم نرسد، و گرچه مقصود خود امام بخاری رحمه الله از این کار، بیان روایات متعدد در یک حدیث میباشد، ولی مقصود ما، دسترسی به اصل حدیث است، زیرا ما متیقن هستیم که همۀ احادیث این کتاب، صحیح بوده [و خللی در روایات و سند آنها نیست].
امام نووی رحمه الله در مقدمۀ کتاب خود که در شرح صحیح مسلم نوشته است میگوید: «و هرچه که امام بخاری رحمه الله است، همۀ انواع مختلفه را در ابواب متفاوت از یک دیگر ذکر مینماید، و چه بسا که حدیث را در غیر بابی ذکر میکند که انسان فکر میکند این حدیث مربوط به آن باب باشد، و از اینجا است که پیدا کردن همۀ روایات حدیث...، برای طالب آن، مشکل میشود».
و میگوید: «و من مردمانی از حفاظ متأخرین را دیدم که در چنین مواردی دچار اشتباه شده و وجود بعضی از احادیثی را که بخاری رحمه الله روایت کرده است نفی مینمودند، حال آنکه این احادیث، در (صحیح البخاری) موجود است، منتهی نه در جایی که انسان فکر میکند باید آن حدیث در آنجا باشد، چون چنین چیزی وجود داشت، خواستم تا احادیث (صحیح البخاری) را بدون تکرار جمعآوری نمایم».
امام زبیدی کیفیت اختصار (صحیح البخاری) را در چند نقطه خلاصه نموده و میگوید:
- برای آنکه زحمت زیادی در رسیدن به اصل حدیث نباشد، سند حدیث را حذف نمودم.
- احادیث تکراری را در موضع اولیاش ذکر نموده و در مواضع دیگر، اگر با زیادت دارای فائدۀ آمده بود، آن زیادت را هم ذکر خواهم کرد، ورنه به همان روایت اولی اکتفاء مینمایم.
- گاهی میشود که حدیث برای اولینبار، به شکل مختصر روایت گردیده ولی در روایت دیگری، به طور مفصل ذکر میگردد، که در این صورت، روایت اول را گذاشته و روایت دوم را اختیار مینمایم.
- احادیثی را ذکر مینمایم که دارای سند بوده و متصل باشند، بنابراین، از ذکر احادیثی که سندش مقطوع بوده و یا معلق باشد، خودداری خواهم نمود.
- همچنین از ذکر احادیثی که مربوط به اخبار صحابه و یا غیر صحابه بوده و ارتباطی به حدیث نداشته، و یا در آن، ذکری از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمیباشد، اجتناب خواهم نمود، مثلا: خبر رفتن ابوبکر و عمر رضی الله عنهما به سقیفۀ بنی ساعده و جریاناتی را که درین قضیه گذشت، و یا قصۀ کشته شدن عمر رضی الله عنه و وصیت کردن به فرزندش در مورد اینکه از عائشه رضی الله عنها در دفن کردن وی در پهلوی دو یار دیگرش اجازه بخواهد، و یا آنچه را که در مورد شوری گفته بود، و یا قضیۀ بیعت عثمان رضی الله عنه ، و یا وصیت کردن زبیر رضی الله عنه برای فرزندش در ادای قرض وی، و امثال این قضایا را ذکر نخواهم نمود.
- در هر حدیث، جهت آنکه راوی حدیث دانسته شود، نام صحابۀ که آن حدیث را روایت نموده است ذکر مینمایم.
- غالبا همان لفظی را ذکر میکنم که در اصل روایت آمده است، مثلا: [امام بخاری رحمه الله ] گاهی میگوید: از عائشه رضی الله عنها ، و گاهی میگوید: از ابن عباس رضی الله عنهما و بار دیگر میگوید: از عبدالله بن عباس رضی الله عنهما و همچنین در مورد ابن عمر رضی الله عنهما ، [یعنی: گاهی میگوید: از ابن عمر و گاهی میگوید: از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما در جایی میگوید: از انس رضی الله عنه و در جایی دیگر میگوید: از انس بن مالک رضی الله عنه ، گاهی میگوید: از فلان صحابی از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم ، و گاهی میگوید: فلانی گفت که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند...، و یا میگوید: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم چنین فرمودند... که در همۀ این موارد، از وی پیروی نموده [و عبارت خودش را ذکر خواهم نمود]، و اگر در این کتاب، چیزی خلاف آنچه که مقرر داشتهام به نظر آید، شاید سببش اختلاف نسخهها باشد.
و این کتاب مبارک را به (التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح) مسمی نمودم، و از خداوند متعال مسئلت مینمایم که به جاه و منزلت حضرت پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم و آل و اصحاب وی، آن را سبب منفعت و خالصا لوجهه الکریم بگرداند، و اینک إنشاءالله تعالی به اصل کتاب شروع مینمائیم([1]).
(فیض الباری) شرح مختصر صحیح البخاری:
بعد از اینکه خداوند متعال برایم این لطف را عنایت فرمود که مختصر صحیح البخاری را ترجمه نمایم، کسانی معنی بعضی از احادیث را از من میپرسیدند، وعدۀ از اینکه فلان حدیث چنین معنی داشته باشد، تعجب میکردند، و در نتیجه راجع به چنین احادیثی استفساراتی میکردند.
مثلا: یکی از خوانندگان میگفت: در یکی از احادیث آمده است: (کسی که لا إله إلا الله بگوید به بهشت میرود)، و در صورتی که به مجرد گفتن (لا إله إله الله) انسان به بهشت میرود، پس چه حاجتی به انجام دادن کارهای دیگر از قبیل نماز خواندن، روزه گرفتن، زکات دادن حج کردن و امثال این کارها است؟
و کس دیگری در یکی از احادیث دیده بود که: اگر کسی روز عاشور را روزه بگیرد، تمام گناهان سال گذشتهاش بخشیده میشود، و در حدیث دیگری دیده بود که اگر فلان کار نیک را انجام دهد، تمام گناهان سال گذشته و آیندهاش بخشیده میشود، و میگفت: در صورتی که چنین باشد، پس چه مانعی دارد که انسان سود بخورد، رشوت بگیرد، خون ناحق بکند، مال یتیم را بخورد، زنا بکند، و هرگناه دیگری را مرتکب شود، و باز روز عاشورا روزه بگیرد، تا خداوند تمام این گناهان و هرگناه دیگری را برایش ببخشد؟ و استفسارات و سؤالات دیگری از همین قبیل.
و همان بود که لازم دیدم به چنین سؤالات و استفساراتی و سؤالات بسیار دیگری که در احادیث نبوی در این کتاب موجود است، پاسخ بدهم، و معنی حقیقی چنین احادیثی را با استناد با دلایل شرعی از قرآن کریم، و احادیث نبوی، و اقوال اهل علم شرح و توضیح نمایم، و همان بود که به توفیق خداوند متعال به این کار اقدام نمودم، و این شرح را به نام (فیض الباری) شرح مختصر صحیح البخاری مسمی نمودم.
در شرح این کتاب از کتابهای بسیاری در علوم مختلف، از قبیل: تفسیر، و فقه، و حدیث و لغت، وغیره استفاده شده است، که نام این کتابها در فهرست مراجع خواهد آمد، ولی کتابهای که بیشتر از آنها استفاده شده است، به طور عموم سه کتاب است، که به ترتیب وفیات مؤلفین آنها عبارت اند از:
1- فتح الباری بشرح صحیح البخاری: تألیف امام ابن حجر عسقلانی.
2- عمدۀ القاری شرح صحیح البخاری: تالیف امام عینی.
3- فتح المبدی شرح مختصر الزبیدی: تألیف امام شرقاوی.
و چون به طور عموم مراجع (فیض الباری) همین سه کتاب میباشد، لذا از ذکر این مراجع در پاورقی هر صفحه خودداری نمودم، تا اینکه ذکر این مراجع سه گانه در هر صفحه:
ا- سبب تکرار نگردد، و از قدیم گفتهاند که تکرار شنیع است.
ب- سبب زیادی حجم کتاب بدون لزوم نگردد.
جـ- همانطوری که در متن کتاب مشاهده خواهید کرد، در ستون نص عربی، شمارۀ هر حدیث در صحیح البخاری ثبت گردیده است، و کسی که بخواهد مثلا به شرح فلان حدیث از فتح الباری و یا عمدۀ القاری مراجعه کند، و چون ارقام احادیث در این کتابها موجود است، لذا میتواند به آسانی به شرح حدیث رسیده و مطلوبش را برآورده سازد.
فتح الباری که نام کاملش (فتح الباری بشرح صحیح البخاری) میباشد، یکی از مشهورترین کتابها در شرح احادیث پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم است، این کتاب حسب طبعهای مختلف در سیزده، و پانزده، و نزده مجلد چاپ شده است، و تالیف آن مدت (26) بیست و شش را از سال (817) تا سال (842) هـ دربر گرفت، و بعد از اینکه تالیف این کتاب عظیم به پایان رسید، امام ابن حجر مؤلف این کتاب به شکر این نعمت الهی، مهمانی کلانی را تدارک دید، وعدۀ زیادی از علماء و طلاب علم، از مذاهب مختلف در آن مجلس اشتراک نمودند.
توصیف علماء از فتح الباری:
علمای بسیاری که از این کتاب بس باارج با عبارات مختلفی تمجید و توصیف نمودهاند، از آن جمله:
امام سخاوی میگوید: شرح صحیح البخاری به نام (فتح الباری) بدون شک از بهترین و نافعترین کتابها در مشرق و مغرب است، و اگر این حجر هیچ کتاب دیگری را تالیف نمیکرد، تنها همین کتاب به علو قدر، و رفعت مکانتش کافی بود.
امام ابن قاضی شهبه میگوید: ابن حجر رحمه الله کتابهای بسیاری را تالیف نمود، که بهترین و مشهورترین آنها شرح صحیح البخاری است، که کتابی همانند آن تالیف نشده است.
و امام ابوذر حلبی میگوید: شرح صحیح البخاری شرح را عظمتی است که همانند آن وجود ندارد، و کتابی است که مورد توجه همگان قرار گرفته است.
مؤلف فتح الباری:
مؤلف (فتح الباری) شهاب الدین ابوالفضل، احمد بن علی بن محمد بن حجر عسقلانی، مصری است، وی در ماه شعبان سال (773) هـ در قریۀ در کنار رود نیل به دنیا آمد، و در پنج سالگی به تحصیل علم پرداخت، و نه ساله بود که قرآن کریم را حفظ کرد.
جهت تحصیل علم به شهرهای زیادی از آن جمله اسکندریه، یمن، حجاز، و شام سفر کرد، و از علمای زیادی که تعدادشان به صدها میرسد، کسب علم نمود، چنانچه شاگردهای زیادی از علم سرشار وی استفاده نمودند، امام سخاوی میگوید: شمارۀ شاگردان این امام بزرگوار به (626) نفر میرسد.
همانطوری که عدۀ زیادی از علماء از نزد وی کسب علم نمودند، تالیفات بسیار مفیدی را نیز از خود به ارث گذاشت، که تعداد آنها به بیش از (290) دو صد و نود کتاب میرسد، و مشهورترین، و نافعترین، مهمترین آنها کتاب (فتح الباری) است.
و بعد از اینکه از علم فیاض خود، معاصرین و آیندگان را از تعلیمات و تالیفات خویش بهرهور ساخت، در شب شنبه، (18) هژدهم ماه ذی الحجۀ سال (852) هـ بعد از نماز خفتن رحلت نمود، و فردایش در حالی که جنازهاش از طرف خلق بیشماری که تعدادشان به بیش از پنجاه هزار نفر میرسید مشایعت میشد، در خارج قاهره بعد از خواندن نماز جنازه بر وی، به خاک سپرده شد، رحمه الله رحمۀ واسعۀ بفضله وکرمه.
کتاب عمدة القاری از مشهورترین و بزرگترین و جامعترین شروح صحیح البخاری است.
و نسخۀ که در کتابخانۀ خودم میباشد، در (16) مجلد کلان به خط بسیار ریزی چاپ شده است، و اگر به خط کلان مناسب چاپ میشد، یقینا تعداد مجلداتش از (30) مجلد تجاوز میکرد.
و امام عینی رحمه الله در این کتاب همۀ جوانب احادیث نبوی را به اسلوب علمی بسیار عالی ورصین مورد بحث و بررسی قرار داده است، از آن جمله اینکه:
1- در هر حدیث مواضع تخریج آن را در صحیح البخاری بیان میکند.
2- رجال سند را به طور کامل شرح میدهد.
3- اسماء و انساب را به طور شاید و باید توضیح میدهد.
4- لغات و کلمات هر حدیث را کلمه کلمه توضیح و تفسیر میکند.
5- جانب بلاغی احادیث را بیان میکند.
6- مسائل نحوی را به شایستهترین وجهی توضیح میدهد.
7- لطائف اسناد را بیان میکند.
8- احکام فقهی هر حدیث را استنباط مینماید.
9- فوائد حدیثی را شرح میدهد.
10- تحت عنوان (سؤال و جواب) اعتراضات احتمالی را در احادیث مورد نظر مطرح نموده، و از آنها به اسلوب بسیار متینی جواب ارائه میدارد.
خلاصه آنکه: هر آن چیزی را که باید شخص از احادیث نبوی بداند، امام عینی رحمه الله در این کتاب به طور شاید و باید ذکر نموده و توضیح داده است.
بین (فتح الباری) و (عمدة القاری):
اگر خواسته باشیم که بین از دو کتاب بسیار با ارج و مهم مقارنه و مفاضله نمائیم، بنظرم غیر از اینکه از راه قرعهکشی بتوانیم یکی را بر دیگری ترجیح دهیم راه دیگری نیست، زیرا هریک از این دو کتاب دارای امتیازاتی است که مثل و مانند آن را کمتر میتوان در کتاب دیگری یافت.
و گرچه بعضی از علماء (فتح الباری) را بر (عمدة القاری) وعدۀ برعکس (عمدة القاری) را بر (فتح الباری) ترجیح دادهاند، ولی بعد از معایشۀ چندین سال در عمق این دو کتاب، چیزی که برایم معلوم شد این است که: این دو کتاب برای اهل فن، مانند دو چشم است که هردوی آنها زیبا و خوب، و ضروری و لازمی است، و هیچ کدام از دو چشم در اهمیت خود از چشم دیگر کمتر نیست.
و از خداوند متعال مسئلت مینمایم تا هردوی این شخصیت بارز اسلام را که عمر خود را در خدمت احادیث نبوی فنا کرده و به طور شایسته و بینظیری احادیث صحیح نبوی را شرح و تفسیر و توضیح نمودهاند، مورد رحمت خود قرار داده، و آنها را در زمرۀ علماء عاملین و خدمتگاران احادیث نبوی در جنۀ المأوی در جوار نبی کریم خود محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم قرار بدهد، آمین.
وی امام علامه، شیخ الإسلام، قاضی القضاة بدر الدین ابومحمد، محمود بن أحمد، بن موسی حلبی است، وی در (حلب) شام در هفدهم ماه رمضان سال (762) هجری چشم به جهان گشود، و از اوان کودکی در نزد پدر خود که از علمای مشهور آن دیار بود، به تحصیل علم پرداخت، بعد از آن در شام و حلب، و بیت المقدس از علمای زیادی کسب علم نمود، که مشهورترین و بارزترین آنها امام علاءالدین بن احمد سیرامی است.
و همانطوری که وی از نزد علمای زیادی کسب علم نمود همچنین عدۀ زیادی از نزد وی تحصیل علم نمودند، که مشهورترین آنها عبارتاند از:
1- امام کمال الدین به همام.
2- علامه قاسم بن قطلوبغا.
3- حافظ شمس الدین سخاوی.
توصیف علماء از وی:
علماء در وصف وی قلم فرسائیهای زیادی کردهاند، از آن جمله:
ابو المعالی الحسینی در (غایة الأمانی) میگوید: (وی عالم علامه، و حافظ متقن، و شیخ عصر، و محدث زمان خود، در روایت و درایت است، حجت خدا بر معاندین، و آیت کبری بر مبتدعین است، شرحش بر صحیح البخاری بینظیر است، و همتا و همانند ندارد).
ابوالمحاسن در (المنهل الصافی) میگوید: (وی در چندین علم یگانۀ زمان خود است، عالمی است کثیر الاطلاع، که در معقول و منقول توانا و واسع الاطلاع است، کلامش شیرینی خاصی دارد، قلمش روان، و خطش زیبا است، به سرعت مینوشت، حتی گفتهاند که کتاب قدوری را در یک شب به رشتۀ تحریر درآورد).
و امام سخاوی در (التبر المسبوك) میگوید: (عینی امام و علامه و حافظی در علم تاریخ و لغت است، و در همۀ علوم قلمفرسائی کرده است، از خواندن و نوشتن هیچگاه ملول نمیشود).
امام عینی به عمر نود و سه سالگی، بعد امام ابن حجر به سه سال، در شب به شنبه چهارم ذی الحجۀ سال هشتصد و پنجاه و پنج هجری، (855) هـ وفات یافت، و فردایش در جامع الأزهر بر وی نماز خواندند، و در مدرسهاش او را دفن نمودند، رحمه الله رحمۀ واسعۀ بفضله وکرمه.
نام کامل (فتح المبدی) چنین است: (فتح المبدی شرح مختصر الزبیدی) مؤلف این کتاب، (مختصر الزبیدی) را که عبارت از مختصر (صحیح البخاری) است، و قبلا در موردش سخن گفتیم، به طور نسبتا مختصری شرح نموده است، و از بارزترین مشخصات این شرح میتوان به این امور اشاره نمود:
1- مؤلف در این شرح عناوین ابواب را حذف نموده و ذکری از آن به میان نیاورده است، و شاید این عملش نقصی در شرحش بر مختصر زبیدی شمرده شود.
2- اصل حدیث را بدون ذکر شمارۀ حدیث، در بلند صفحه ذکر نموده، و با نهادن خطی افقی در زیر حدیث، به شرح آن میپردازد، و اینکه احادیث را بدون ذکر شما ذکر کرده است، لا اقل سبب ایجاد مشکلات برای رسیدن به حدیث مطلوب میگردد.
3- در شرح حدیث، هر جمله و عبارت از حدیث نبوی ذکر نموده و به شرح آن میپردازد.
4- به طور اغلب سوانح صحابی راوی حدیث را برای بار اول که نامش میآید، ذکر میکند.
5- در جاهای بسیاری قواعد نحوی را بیان میکند.
6- شرحش در اکثر جاها نقلی از کتاب فتح الباری، و کتاب عمدۀ القاری است.
7- در شرح احادیث احکام، بسیار میکوشد تا هر به شکلی که هست، مذهب امام شافعی رحمه الله را ترجیح داده، و احادیث را موافق به نظر این مذهب توضیح و توجیه نماید.
8- شرحش متوسط، و به دور از اطالۀ ممل، و اختصار مخل است.
9- احادیث متعلق به سلوک و اخلاق را از دیدگاه تصوفی توضیح میدهد.
مؤلف فتح المبدی:
مؤلف (فتح المبدی) امام عبدالله بن حجازی بن ابراهیم شافعی شرقاوی است، وی در قریۀ (قرین) در شرق مصر، در سال (1150) چشم به دنیا گشود، و در طفلی قرآن کریم را حفظ نمود، و غرض تحصیل علم به (الأزهر) رفت، و از نزد علمای مشهور آن تحصیل علم نمود.
در اول زندگیاش سخت فقیر و بیچاره بود، تا جائیکه در روزهای متوالی در خانهاش آتشی برای پختن چیزی برافروخته نمیشد، ولی در آخر امر که مردم از علم و دانشش مطلع شدند، از هر طرف خصوصا تجار شام برایش تحفهها و هدایای بسیاری فرستادند، تا اینکه از حال فقر و فاقه نجات یافت.
بعد از تحصیل علم و مراحل تدریس، در (الأزهر) به منصب (شیخ الأزهر) تعیین گردید، و کتابهای زیادی را تالیف کرد، که شاید مشهورترین و نافعترین آنها همین کتاب (فتح المبدی) شرح مختصر زبیدی باشد.
تذکر:
کتاب صحیح البخاری حاوی علوم مختلف شرعی از قبیل: تفسیر، و فقه، و عقیده، و تاریخ، و سائر علوم شرعی است، و هیچ موضوعی از موضوعات شرعی نیست که از آن به طور تفصیل و یا اقلا اجمال سخنی گفته نشده باشد، و این مسائل در لابلای صفحات این کتاب از نظر خوانندۀ محترم خواهد گذشت.
ولی بعد از اینکه به شرح این کتاب پرداختم، متوجه شدم که باید در مورد سه موضوع بس مهم در این مقدمه توضیحاتی داده شود، تا اگر برای کسانی که این کتاب را میخوانند، و شاید از علوم شرعی معلومات و افری نداشته باشند، و در وقت خواندن و مطالعۀ این کتاب برای آنها سؤالاتی پیش میآید، جواب آن را پیش از پیش دانسته، و سبب تشویش ذهنی برایشان نگردد.
و گرچه در خود شرح نیز به این مسائل اشاره خواهم کرد، ولی چون این مسائل ایجاب شرح بیشتری را مینمود، خواستم تا در مقدمه، با شرح مفصلتری به بیان این موضوعات بهپردازم، و این سه موضوع عبارت اند از:
1- اطلاق (دست) و (روی) و (انگشت) و امثال اینها برای ذات باری تعالی:
در بعضی از احادیث برای خداوند عزوجل اطلاق (دست)، و (روی) و (انگشت) و امثال این چیزها شده است، کسانی که این به چنین احادیثی برمیخورند، یقینا از خود خواهند پرسید که: آیا نسبت دادن چنین اموری به معنی متعارف آن نسبت به ذات باری تعالی جواز دارد، و یا نه؟ و به هرصورت مراد از نسبت دادن چنین اموری نسبت به ذات خداوندی چیست و چگونه میباشد؟
2- آمرزش گناهان نسبت به انجام دادن بعضی از عبادات:
در بعضی از احادیث میآید که: اگر کسی (لا إله إلا الله) بگوید به بهشت میرود، و اگر روز عاشوراء را روزه بگیرد، گناهان سال گذشتهاش بخشیده میشود، و اگر روز عرفه را روزه بگیرد، گناهان سال گذشته و سال آیندهاش بخشیده میشود، آیا معنی احادیثی چیست و چگونه است؟
3- اختلافات فقهاء در استنباط احکام از احادیث نبوی:
در اجتهاد و استنباط احکام و فهم معانی بسیاری از احادیث نبوی، علماء باهم اختلاف نموده و نظریات مختلفی ابراز داشتهاند، و این چیزی است که در شرح بسیاری از احادیث به نظر خواهد خورد، و طبعا کسی که این اختلافات را میبیند، از خود میپرسد که: آیا سبب این اختلافات چیست؟ و کسانی که این اختلافات را میبینند، و از آن اطلاع حاصل میکنند، قول کدام یک از این ائمه را معتبر دانسته و به آن عمل نمایند؟ که البته ارائۀ جوابهای علمی و قانع کننده از این سؤالات، مفید بلکه لازمی و ضروری است.
مسئلۀ أول: اطلاق دست و چشم و... برای خداوند عزوجل
در مورد مسئلۀ اطلاق (دست)، و (چشم) و (انگشت)، و (استواء) و امثال اینها بر خداوند متعال، دو مذهب مشهور وجود دارد:
1- مذهب اهل تأویل.
2- مذهب اهل سلف.
أهل تأویل این صفات را تاویل نموده و میگویند که مثلا: مراد از (دست) و (انگشت): سلطه و قدرت، و مراد از (چشم) عنایت و رعایت، و مراد از (استواء) استیلاء و تسلط است.
ولی علمای سلف بر این نظر اند که: هر صفتی که برای خداوند متعال در قرآن مجید، و یا در احادیث صحیح نبوی آمده است، صفتی از صفات خداوند متعال است، و چون این چیزها از متشابهات است، و درک حقیقت آنها برای بشر معلوم نیست، لذا به همۀ این صفات برای خداوند متعال ایمان داریم، و گرچه کیفیت و حقیقت این چیزها را نسبت به خداوند متعال نمیدانیم.
امام ابوحنیفه رحمه الله در کتاب (الفقه الأكبر) میگوید: «همانطوری که خداوند متعال در قرآن مجید ذکر کرده است، برای او تعالی دست، و رو، و نفس است، و هریک از اینها صفتی از صفات خداوند متعال است، بلاکیف، و نباید گفت که: دست او تعالی عبارت از قدرت و یا نعمت او است، زیرا این سخن مستلزم ابطال صفتی از صفات خداوند متعال میشود، و این [تاویل] نظر قدریه و معتزله است، بلکه میگوئیم که: دست او صفت او است، بلاکیف، و همچنین غضب و رضای خداوند متعال دو صفت دیگر از صفات او تعالی میباشد بلاکیف»([2]).
و ملا علی قاری هروی در شرح خود بر این کتاب (الفقه الأکبر) میگوید: «و همانطوری که خداوند متعال در قرآن ذکر کرده است، برای او تعالی دست، و رو، و نفسی است که لایق به ذات و صفات او تعالی است».
پس هر صفتی را که خداوند متعال در قرآن مجید برای خود ذکر کرده است، [از صفات او تعالی است]، مانند: (روی) در این قول خداوند متعال که: ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُ﴾ [القصص: 88]، و مثل این قول خداوند متعال که: ﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾ [البقره: 115]، و در مورد (دست)، مانند این قول خداوند متعال که: ﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ﴾ [الفتح: 10]، و مانند این قول خداوند متعال که: ﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ﴾ [ص: 75]، و در مورد چشم، مانند این قول خداوند متعال که: ﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ ٣٩﴾ [طه: 39]، و این قول خداوند متعال که: ﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَا﴾ [طور: 48]، [و در مورد استواء] مانند این قول خداوند متعال که: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾ [طه: 5].
و همۀ این چیزها از صفات (متشابهات) برای خداوند متعال است، به این معنی که [این صفات را برای او تعالی ثابت میسازیم] ولی کیفیت آنها را نمیدانیم.
مسئلۀ دوم – محو گناهان به سبب طاعات و عبادات
البته جای شک نیست که در آیات و احادیث بسیاری آمده است که بعضی از طاعات و عبادات سبب بخشودگی همۀ گناهان میشود، و این امر ثابت و یقین است، ولی اینکه معنی این چنین آیات و احادیثی چیست، چیزی است که بسیاری از عوام در فهم آن اشتباه میکنند.
و روی این اساس است که بعضی از کسانی که واجبات را ترک میکنند، یعنی: نماز نمیخوانند، روزه نمیگیرند، حقوق والدین را مراعات نمیکنند، سبب اذیت همسایگان خود میشوند، و یا مرتکب کارهای حرام، مانند: خون ناحق، خوردن مال یتیم، خیانت به بیت المال، رشوتخواری، سودخواری و امثال این گناهان میشوند، اینطور فکر میکنند که چون بعضی از طاعات و عبادات سبب بخشودگی گناهان میشود، از این سبب از اینکه ما واجبات را ترک میکنیم، و یا مرتکب گناهان دیگری میشویم، میشود که به انجامدادن یکی از این عبادات سبب از بین بردن تمام گناهان خود شویم.
مثلا: بعد از ارتکاب تمام این گناهان، روز عرفه را روزه میگیریم، و یا به حج و یا به عمره میرویم، و در نتیجه طوری که در احادیث ثابت نبوی آمده است، طوری از گناه پاک میشویم به مانند روزی که از مادر تولد شدهایم، و این فهم نادرست و اشتباه بزرگ آنها از چنین احادیثی است، و از اینجا است که باید معنی این چنین احادیثی را پیش از آنکه در فهم آنها در وقت خواندن این کتاب به خطاء بروند، برای آنها توضیح دهیم، و توضیح آن قرار ذیل است که:
بلی در آیات و احادیث بسیاری آمده است که بعضی از طاعات و عبادات سبب محو گناهان و از بین بردن آنها میشود، از آن جمله اینکه:
1- خواندن نمازهای پنجگانه، سبب محو گناهان میشود از عثمان بن عفان رضی الله عنه روایت است که گفت: از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمودند: «کسی که برای نماز وضوء بسازد، و وضویش را کامل نماید، بعد از آن به نماز فرض برود، و نماز را با مردم، یا به جماعت، یا در مسجد اداء نماید، خداوند گناهانش را میبخشد»([3]).
2- خواندن نماز جمعه، گناهانی را که بین این جمعه و جمعۀ دیگر واقع شده است، محو میسازد، از ابیهریره رضی الله عنه از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت است که فرمودند: «نمازهای پنج وقت، و از یک جمعه تا جمعۀ دیگر، کفارۀ گناهانی است که در بین آنها واقع میشود»([4]).
3- روزه گرفتن ماه رمضان کفارۀ گناهانی است که بین یک ماه رمضان تا ماه رمضان دیگر واقع میشود، از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم میگفتند که «نمازهای پنج وقت، و جمعه تا جمعۀ دیگر، و رمضان تا رمضان دیگر کفارۀ گناهانی است که در بین آنها واقع میشود، به شرط آنکه از گناهان کبیره خودداری نماید»([5]).
4- روزه گرفتن روز عرفه، کفارۀ گناهان سال گذشته و سال آینده، و روزه گرفتن روز عاشوراء که روز دهم ماه محرم است، کفارۀ گناهان سال گذشته میشود، از ابوقتاده رضی الله عنه روایت است که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «امید من به خدا آن است که روزه گرفتن روز عرفه گناهان سال پیش از آن و سال بعد از آن را محو سازد، و امید من به خدا آن است که روزۀ روز عاشوراء گناهان سال گذشته را محو سازد»([6]).
5- حجکردن هم سبب مغفرت گناهان میشود، تا جایی که تمام گناهان را محو میسازد، و حاجی طوری بیگناه از حج برمیگردد، به مانند روزی که از مادر تولد شده است.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت: از پیامبر خدا شنیدم که میگفتند: «کسی که برای خدا حج کند، و [در حج مرتکب] آمیزش با زنان و مرتکب معصیت نشود، از حج به مانند روزی که از مادر تولد شده است، بیگناه برمیگردد»([7]).
و همچنین عبادات بسیار دیگری که سبب کفاره و محو گناهان میشود، و این امر ثابت و غیر قابل انکار است، و در صفحات این کتاب احادیث بسیاری را در این زمینه خواهید دید.
و باید گفت: آیات و احادیثی که در مورد محو گناهان به سبب انجام دادن بعضی از طاعات و عبادات آمده است، حق و صدق است، و جای هیچشک و اشتباه نیست، و باید هر مسلمانی به آن ایمان و تصدیق کامل داشته باشد، ورنه مسلمان کامل نیست، ولی باید در اینجا یک مسئلۀ بسیار مهم را نیز در نظر داشته باشیم، و آن اینکه:
در عین حالی که به این آیات و احادیث نظر میکنیم، باید در پهلوی آن، به آیات و احادیث دیگری که در همین زمینه آمده است نیز نظر کنیم، زیرا:
اول آنکه: همانطوری که آیات و احادیث مغفرت از طرف خدا و رسول او است، آیات و احادیث دیگری که این مغفرت را مقید به بعضی از قیودات میسازد، نیز از طرف خدا و رسول او است.
دوم آنکه: آیات و احادیث مغفرت به طور مطلق آمده است، و آیات احادیث دیگری در همین زمینه به طور مقید، و بنابراین قاعدۀ شرعی که اگر در یک موضوع معین دو نص وجود داشته باشد، که یکی مطلق، و دیگری مقید باشد، باید مطلق را بر مقید حمل نمائیم، و این قاعده با شروط معین آن مورد اتفاق عامۀ علماء است.
آیات و احادیثی که مغفرت را مقید میسازد:
آیات و احادیثی که مغفرت را مقید میسازد، بسیار است، از آن جمله این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿اگر از گناهان کبیرۀ که از آن نهی شدهاید، اجتناب کنید، سیآت (گناهان صغیرۀ) شما را از شما میزداییم، و شما را به جایگاه خوبی وارد میکنیم﴾([8]).
و خداوند متعال میفرماید: ﴿آنان که از گناهان کبیره و از کارهای زشت خودداری نموده، و مرتکب صغائر میگردند، یقینا که آمرزش پروردگار تو واسع است([9]) [و همگان را شامل میشود].
و طوری که میبینیم گناهانی مورد آمرزش قرار میگیرد، که از صغایر باشد، و آنهم به شرط اینکه از گناهان کبیره اجتناب به عمل آمده باشد، ورنه گناهان صغیره هم آمرزیده نمیشود، پس شرط آمرزش گناهان صغیره، طوری که در این آیۀ کریمه آمده است، اجتناب و خودداری از گناهان کبیره است.
و علاوه بر این در سنت نبوی طوری که بسیاری از علماء از آن جمله امام قرطبی رحمه الله میگوید، یک چیز دیگر نیز شرط است، و آن انجام دادن فرائض است.
امام قرطبی رحمه الله در تفسیر این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿اگر از گناهان کبیرۀ که از آن نهی شدهاید، اجتناب کنید، سیآت (گناهان صغیرۀ) شما را از شما میزداییم، و شما را به جایگاه خوبی وارد میکنیم﴾([10])، چنین میگوید: (خداوند متعال گناهان صغیره را به سبب اجتنابکردن از گناهان کبیره میآمرزد، ولی با ضمیمۀ یک شرط دیگر، و آن اینکه: فرائض را بجا بیاورد، زیرا مسلم رحمه الله از ابوهریره رضی الله عنه روایت میکند که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: نمازهای پنج وقت، و جمعه تا جمعۀ دیگر، و رمضان تا رمضان دیگر کفارۀ گناهانی است که در بین آنها واقع میشود، به شرط آنکه از گناهان کبیره خودداری شود»)([11]).
بنابراین برای محو و آمرزش گناهان صغیره دو چیز شرط است:
شرط اول: طوری که در قرآن کریم آمده است، اجتناب کردن از گناهان کبیره.
شرط دوم: طوری که در این حدیث نبوی شریف، و احادیث دیگری به همین معنی آمده است، بجاآوردن فرائض.
پس اگر کسی باشد که تمام فرائض را اداء کند، ولی مرتکب گناه کبیره مانند: زنا، و شراب، و حرامخواری و امثال این چیزها گردیده باشد، گناهان صغیرهاش برایش بخشیده نمیشود، چنانچه اگر کسی باشد که از تمام گناهان کبیره اجتناب نماید، ولی فرائض را مانند: نماز، و روزه، و زکات و حج و امثال هم انجام ندهد، بازهم گناهان صغیرهاش بخشیده نمیشود.
پس در نتیجه چیزی که از این آیات و احادیث دانسته میشود این است که:
أ- به سبب طاعات مانند: ادای نمازهای پنجگانه، و روزۀ ماه مبارک رمضان، و روزه گرفتن روز عاشوراء، و یا روزه گرفتن روز عرفه، و حج بیت الله الحرام، و امثال اینها گناهانی بخشیده میشود که از صغائر باشد، مانند: نظر کردن به نامحرم، خودخواهی، سلام را علیک ندادن، دراز کردن پا به طرف قبله، ادای نماز در آخر وقت، قیل و قال با مردم بدون لزوم، همکارینکردن با کسی که به همکاری ضرورت دارد، قرض ندادن به کسی که از وی طلب قرض میکند، گران فروختن مال، و امثال این چیزهای که سبب پایمال کردن حق کسی نمیشود.
ب- گناهان صغائر هم برای شخصی بخشیده میشود، که از ارتکاب گناهان کبیره خودداری نموده و فرائض را انجام داده باشد، بنابراین اگر کسی باشد که از گناهان کبیره اجتناب نورزد، ولو آنکه انواع طاعات و عبادات را انجام دهد، و یا فرائض را ترک کند، ولو آنکه مرتکب هیچ کبیرۀ از منهیات نگردد، نه تنها آنکه گناهان کبیرهاش بخشیده نمیشود، حتی گناهان صغیرهاش نیز بخشیده نمیشود.
مثلا: کسی که دستش به خود ناحق آلوده است، و یا کسی که سود میخورد، و یا به بیت المال خیانت کرده و میکند، و یا رشوت میخورد، و یا مال یتیم و یا بیوهزن را میخورد، و یا زنا میکند، و یا شراب میخورد، و یا هرگناه کبیرۀ دیگری را انجام میدهد، چنین شخصی ولو آنکه انواع عبادات را انجام دهد، نه آنکه به سبب انجام دادن چنین طاعاتی گناهان کبیرهاش بخشیده نمیشود، بلکه گناهان صغیرهاش نیز بخشیده نمیشود.
سوم آنکه: به طور یقین صحابه رضی الله عنهم نمازهای پنج وقت را اداء میکردند، نمازهای جمعه را میخواندند، ماه رمضان را روزه میگرفتند، عمره میکردند، و به گمان أغلب اکثر آنها روز عرفه و روز عاشوراء را روزه میگرفتند، و اعمال نیک بسیار دیگری را نیز انجام میدادند، و با اینهم بشهادت نبی کریم، این اعمال نیک آنها هیچگاه سبب سقوط حق بندگان از آنها نشده بود.
کسی از آنها نسبت به ضرورتی که داشت، از شخص دیگری برای خود قرض گرفته بود، ولی پیش از آنکه قرض خود را اداءکند، اجلش فرا رسید و مرد، و نسبت به آنکه حقی از حقوق الناس بر ذمهاش بود، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از نماز خواندن بر وی خودداری نمودند.
از عبدالله بن أبی قتاده به نقل از پدرش روایت است که گفت: جنازۀ را نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آوردند تا بر آن نماز بخوانند، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «شما بر رفیق خود نماز بخوانید، زیرا او قرضدار است»، ابوقتاده گفت: قرضش بر من باشد، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: یعنی: قرضش را اداء میکنی»؟ گفت: ادا میکنم، و همان بود که بر وی نماز خواندند([12]).
و طوری که مشاهده میکنید، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از نماز خواندن بر کسی که قرضدار بود، خودداری نمودند، و این در حالی است، که این شخص قرضی را که گرفته بود، از راه مشروع و حلال بود، و قرض را به رضایت صاحبش از وی گرفته بود، و به نیتش بود که قرض او را اداء نماید، ولی پیش از توفیق یافتن به ادای آن، اجلش رسیده و مرده بود، و با اینهم پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از نماز خواندن بر وی خودداری نمودند.
و خواندن نمازهای پنجگانه، و نمازهای جمعه را، و یا روزه گرفتن روزۀ رمضان را، و حج و عمره کردن را، و یا انجام دادن هرکار نیک دیگری را سبب سقوط این حق از ذمهاش ندانستند.
پس کسی که تمام مالش از حرام، و از مال یتیم و بیوهزن، و از راه ظلم و ستم، و خیانت و رشوت باشد، حالش چگونه خواهد بود، و چگونه با انجام دادن حج و یا عمرۀ که آنهم از مال حرام میباشد، حقوق مردم از ذمهاش ساقط میشود؟
چهارم آنکه: شهید در نزد خداوند متعال مرتبۀ بسیار بلندی دارد، تا جائی که نامش در ردیف انبیاءالله آمده است، خداوند متعال میفرماید: ﴿آنان که خدا و پیامبرش را اطاعت کنند، همنشین پیامبران، صدیقان، شهداء، و صالحین هستند، و اینها چه نیکو رفیقانی هستند﴾([13]).
و از اینجا است که تمام گناهان کسی که در راه خدا به شهادت میرسد، برایش بخشیده میشود، یعنی: شهادت سبب آمرزش تمام گناهان میشود ولی با اینهم اگر شهید قرضدار باشد، قرضش بخشیده نمیشود.
از ابوقتاده رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برخاسته و فرمودند که: «جهاد فی سبیل الله، و ایمان به خدا از بهترین اعمال است».
شخصی برخاست و گفت: یا رسول الله! برایم بگوئید که اگر در راه خدا کشته شوم، آیا خطاهای من محو میشود؟
پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برایش گفتند: «بلی! اگر در راه خدا کشته شوی، و صبر کرده باشی، و مزد خود را از خدا خواسته باشی، و در حالت هجوم باشی نه در حالت گریز» [خطاهایت بخشیده میشود].
بعد از آن پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «چه گفتی»؟
گفت: [گفتم که]: اگر در راه خدا کشته شوم، آیا خطاهای من محو میشود؟
پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برایش گفتند: «بلی! اگر در راه خدا کشته شوی، و صبر کرده باشی، و مزد خود را از خدا خواسته باشی، و در حالت هجوم باشی نه در حالت گریز، [خطاهایت بخشیده میشود]، مگر قرض، زیرا جبرئیل این چیز را برایم گفت»([14]).
طوری که مشاهده میکنید، اگر کسی در راه خدا به همین شروطی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیان فرمودند، کشته شود، خطاها و اشتباهاتش محو گردیده و برایش بخشیده میشود، ولی قرض بخشیده نمیشود، که یا باید خودش در حیات خود، قرض خود را اداء کرده باشد، و یا آنکه بازماندگانش بعد از مرگش قرضش را اداء نمایند.
و در صورتی که برای شهید که بالاترین مرتبه را در نزد خداوند عزوجل دارد، قرضش که از راه مشروع، و به رضایت صاحبش آن مال را گرفته است، بخشیده نشود، پس کسی که تا لحظۀ اخیر زندگیاش به جمع کردن مال حرام مشغول است، و گوشت و پوستش از حرام نشو و نما کرده است، و در حرام غوطهور است، و تمام اموالش را از راه ظلم و ستم، و خیانت به بیت المال، و سودخواری، و خوردن مال یتیم، و رشوت، و غل و غش در معامله و امثال اینها به دست آورده است، چگونه گناهان این اعمال برایش بخشیده خواهد شد؟ هیهات هیهات، چه فکر خام و خیال باطل؟
پنجم و از همه مهمتر آنکه: در هرجا – چه در قرآن مجید و چه در سنت نبوی – که مسئلۀ مغفرت و عفو و بخشایش آمده است، مغفرت، و عفو و بخشایش از گناهان آمده است، نه مغفرت و عفو و بخشایش از حقوق، و بین موضوع (گناهان)، و موضوع (حقوق) فرق فراوان است.
ولی بسیاری از مردم بین این دو مفهوم خلط نموده، و فرق بارز و در عین حال دقیقی را که بین این دو چیز، یعنی: (گناهان) و (حقوق) وجود دارد، نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند، و برای آنکه موضوع واضح و آشکار شود، در زمینه در مثال میآوریم، یکی در حقوق الله، و دیگری در حقوق الناس.
اول – حقوق الله:
اکنون دو کس را به نامهای (ألف) و (باء) در نظر بگیریم، (ألف) در ماه مبارک رمضان مریض شد، و نسبت به مریضیاش نتوانست روزه بگیرد، ولی (ب) با آنکه صحیح و سالم بود، و هیچ عذر شرعی نداشت، بیباکانه روزه را خورد.
حالا هردوی آنها روزه را خوردهاند، و بر هردوی آنها از نگاه شرعی لازم است که روزه را که (حق خدا است)، قضاء بیاورند، و فرقی که بین آنها وجود دارد این است که: بر (ألف) تنها قضاءآوردن روزۀ ماه رمضان لازم است، و از روزه خوردن گناهی بر وی نیست، ولی (ب) هم گنهکار است، و هم باید روزه را که حق خدا است، قضاء آورده و کفاره بدهد.
حالا این شخصی که روزه را قصدا و بدون هیچ عذر شرعی خورده است، اگر نمازهای پنج وقت را به جماعت اداء میکند، و یا روز عاشوراء و یا روز عرفه را روزه میگیرد، و یا حج و یا عمره میکند، در صورتی که (حق خدا) را که قضاءآوردن رمضان باشد، اداء کرده باشد، امید است که خداوند متعال گناه روزه خوردنش را برایش ببخشد، ولی اگر روزه را که (حق خدا) است، قضاء نیاورده باشد، اگر هرکار خیر دیگری و هر طاعت و عبادت دیگری را انجام میدهد، به اتفاق همۀ علماء جای روزۀ قرضش را نمیگیرد، و همینگونه است، مسئلۀ نماز و یا حج و یا هر حق دیگری را که از (حقوق الله) ترک شده باشد.
دوم – حقوق الناس:
اکنون سه کس را به نامهای (أ) و (ب) و (ج) در نظر بگیریم، (أ) از (ب) مبلغ ده هزار درهم قرض میگیرد، و (ج) مبلغ ده هزار درهم به زور، و یا به رشوت میگیرد.
حالا از نگاه شرعی هریک از (أ) و (ج) باید برای (ب) ده هزار درهم بدهد، (أ) نسبت به اینکه پولی را از وی به طور قرض گرفته است، و بر وی لازم است که قرضش را اداء نماید، و (ج) نسبت به اینکه پولی را از (ب) به ناحق گرفته است، و پولی که به ناحق از کسی گرفته میشود، باید برایش مسترد گردد.
و فرقی که بین (أ) و (ج) وجود دارد این است که (أ) تنها مسؤول ادای ده هزار درهم قرض است، و گناهی بر وی نسبت به گرفتن پول از (ب) نیست، زیرا پول را از وی به رضا و رغبت خود (ب) گرفته است، و به نیتش هم این است که در وقت معین آن، قرضش را اداء نماید، ولی (ج) برعلاوه از آنکه باید ده هزار درهم برای (ب) بدهد، از اینکه این پول را از وی به زور و یا به شورت گرفته است، گنهکار نیز هست.
حالا اگر (ج) مالی را که از (ب) به غیر حق گرفته بود، برایش مسترد میکند، و بعد از آن اطاعات و عباداتی که سبب محو گناهان میشود، انجام میدهد، بازهم امید است که خداوند متعال به فضل و رحمت خود گناه اینکه ده هزار درهم را از راه غیر مشروع بدست آورده بود، برایش ببخشد، ولی اگر حق (ب) را نمیدهد، و در عین حال انواع طاعات و عبادات را انجام میدهد، و حج و یا عمره میکند، بازهم به اتفاق همۀ علماء این طاعات و عبادات – از هر نوعی که باشد، و به هر مقداری که باشد – هیچ تاثیری بر ساقط شدن حق (ب) از ذمۀ (ج) ندارد.
پس خلاصه آنکه: اگر کسی بر ذمهاش حقی از حقوق الله و یا حقوق الناس باشد، ولو آنکه سالها طاعت و عبادت کند، این طاعات و عباداتش سبب آن نمیشود که حق خدا و یا حق بندگانش از ذمۀ وی ساقط گردد.
بنابراین، اگر نمازی نخوانده است، باید نماز را قضاء بیاورد، و اگر روزۀ نگرفته است، باید روزهاش را قضاء بیاورد، و همچنین است هر حق دیگری از حقوق الله، و اگر مال کسی را از وی به زور، و یا از راه رشوت، گرفته است، باید برایش برگرداند، و همچنین است حکم خوردن مال یتیم، سودخواری، خیانت به بیت المال، غل و غش در معامله، و امثال هم.
و گناه کبیرۀ که امید است به سبب بعضی از طاعات و عبادات مانند حج کردن، بخشیده شود، گناه کبیرهای است که در این دنیا امکان جبران ندارد، و در این زمینه ملا علی قاری حنفی در مناسک خود میگوید:
«طوری که برای اهل علم و معرفت واضح است بعضی از حقوق الله مانند: ترک نماز و روزه از جملۀ چیزهائی است که به اتفاق علماء باید قضاء آورده شود، ولو آنکه شخص توبه نماید، چنانچه بعضی از حقوق الناس نیز به سبب حج بخشیده نمیشود، مانند: خون ناحق، خوردن مال مردم به ظلم، و یگانه راه بخشیده شدن این گناهان آن است که شخص قاتل، خود را در اختیار اولیای مقتول قرار دهد، [تا اگر خواستند او را قصاص نمایند، و یا از وی دیت گرفته، و یا او را بدون مقابل عفو نمایند]، و مالی را که از مردم به ظلم گرفته است، برای آنها برگرداند، و یا از آنها بحل داشتی بخواهد».
بلی گناهان کبیرۀ متعلق به حقوق الله، که نه قابل قضاءآوردن است، و نه قابل جبیره کردن، مانند شرابخواری و امثال آن، و همچنین گناهان کبیرۀ متعلق به حقوق الناس که به سبب وجود نداشتن صاحبان آنها، و یا به سبب آنکه قابل بحل داشتی خواستن نیست، [مانند: زنا و امثال آن]، امید بخداوند است، که به سبب (حج مبرور) بخشیده شود»([15]).
و حج مبرور حجی است که:
1- از مال حلال باشد.
2- در وقت انجام دادن حج مرتکب معصیتی نشود.
3- از گناهان گذشتهاش توبه نماید، یعنی: حق هرکس را برایش برگرداند.
4- بعد از حج توجهاش به امور عقبی، بیش از توجهاش به امور دنیا باشد.
ولی کسی که از مال حرام حج میکند، در وقت نیت حج برایش گفته میشود که: حجت قبول نیست، و مردود است، و در حدیث نبوی شریف آمده است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کسی که از مال حرام حج میکند، و میگوید: لبیك اللهم لبیك، خداوند متعال در جوابش میگوید: لا لبیك ولا سعدیك، حتى ترد ما في یدیك، یعنی: تا وقتی که مال مردم را برایشان برنگردانی حجت مقبول نیست».
و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کار و کسب تو از حرام است، و لباس تو از حرام است، و توشۀ راهت از حرام است، با گناهت پس بگرد، از این حج مزدی برایت نیست، و سرنوشت بدی در انتظار تو است».
و بالآخره این موضوع را به آنچه که امام قرطبی رحمه الله در تفسیر خود در مورد اثر توبه بر حقوق الله و حقوق الناس ذکر کرده است، ختم میکنیم.
امام قرطبی رحمه الله میگوید: (علماء گفتهاند: گناهی که از آن توبه صورت میگیرد، یا حق خدا است، و یا حق بنده، اگر حق خدا، مثلا: ترک نماز باشد، توبه از آن وقتی صحیح است که در پهلوی پشیمانی از ترک نماز، نمازهای را که فوت کرده است، باید قضاء بیاورد، و همچنین است حکم ترک روزه و زکات).
(و اگر کسی را به غیر حق کشته بود، اگر ورثۀ مقتول میخواستند که او را قصاص نمایند، باید خود را جهت قصاص برای آنها تسلیم نماید، و اگر کسی را قذف کرده بود، اگر جانب مقابل مطالبۀ حد را داشت، باید خود را آمادۀ اجرای حد قذف نماید، و اگر او را عفو کردند، همین کفایت است که از گذشتهاش پشیمان بوده و از روی اخلاص تصمیم بگیرد که دو مرتبه مرتکب چنین عمل زشتی نگردد، و همچنین اگر او را از خون ناحق در مقابل مال معینی عفو کردند، اگر قدرت به ادای آن مال را داشت، باید آن را برای آنها اداء نماید.....).
(و اگر گناهی را که مرتکب شده بود، حدی از حدود الله بود، اگر از صدق دل توبه کرده باشد، آن حد از وی ساقط میشود، و خداوند متعال در نص قرآن مجید، حد را از محاربینی که پیش از قدرت یافتن بر آنها توبه میکنند، ساقط ساخته است، و این دلیل بر آن است که اگر بعد از قدرت یافتن بر آنها توبه کردند، حد از آنها ساقط نمیشود، و همچنین است حکم شرابخواران، دزدان، و زناکاران، که اگر توبه کردند، و اثر توبه در آنها معلوم شد، و بعد از آن موضوع به امام رسید، مناسب نیست که حد را بر آنها جاری سازد).
(ولی اگر گناه متعلق به حقوق بندگان بود، توبه تا آن وقت صحت ندارد – که در صورت قدرت داشتن – حق آنها را به زودترین فرصت برای آنها برساند، و اگر به مسلمانی ضرری رسانده بود، و آن شخص نمیدانست و خبر نداشت که این ضرر از کجا و از طرف چه کسی برایش رسیده است، باید آن ضرر را از وی دور سازد، بعد از آن از وی بخواهد تا او را عفو نماید و برایش طلب آمرزش نماید، و اگر از وی عفو کرد، گناهش ساقط میشود، و اگر شخصی دیگری را فرستاد که از نزد آن شخص برایش طلب عفو و آمرزش نماید، و شخص مظلوم از ظالم عفو نمود، خواه ظالم را بشناسد، و خواه نشناسد، این عفوش صحیح است).
(و اگر کسی را بناحق آزرده ساخته بود، و یا سبب غم و اندوه او شده بود، و یا او را سیلی و یا پسگردنی و یا شلاقی زده بود، سپس از این کارش پشیمان شده بود، و تصمیم جدی گرفته بود که دوباره به این کار اقدام ننماید، و از مظلوم طلب عفو نموده بود، و مظلوم به خوشی خود از وی عفو نمود، این گناهان از وی ساقط میگردد، و همچنین است حکم هر دشنام دیگری که در آن حدی نیست)([16]).
پس خلاصۀ کلام در این موضوع آنکه:
1- اگر کسی از گناهان کبیره اجتناب ورزد، به سبب انجام دادن طاعات و عبادات، خداوند متعال از لطف و رحمت خود گناهان صغیرهاش را برایش میآمرزد.
2- اگر کسی مرتکب گناه کبیرۀ شده باشد، اگر از آن گناه از صدق دل توبه کرده و شروط توبه را کاملا مراعات نموده باشد، امید به لطف و مرحمت خداوند متعال آن است که توبهاش را قبول نموده و او را مشمول رحمت خود بگرداند.
3- و اگر کسی مرتکب گناه کبیره گردیده، و از آن گناهان توبه نکرده باشد، در تحت مشیئت خدا است که اگر خواسته باشد از وی عفو میکند، و اگر خواسته باشد او را به اندازۀ گناهش در آتش دوزخ عذاب کرده و سپس به رحمت خود، و به سبب شفاعت شافعین او را نجات داده و به بهشت میبرد.
4- کسی که حق و یا حقوق از بندگان بر ذمهاش میباشد، از این حقوق در قیامت باید جواب بدهد، به طوری که اگر ثوابی داشته باشد، این ثوابش عوض حق آن شخص به صاحب حق داده میشود، و اگر ثوابی نداشته باشد، به اندازۀ حق آن شخص و یا اشخاصی که حق آنها را خورده است، از گناهان آنها بر ذمۀ وی نهاده میشود، و در نتیجه عوض گناهان خود، و گناهان آن اشخاصی که بر وی حق و یا حقوقی دارند، در آتش دوزخ میسوزد.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم [صحابه را مخاطب قرار داده و] پرسیدند: «آیا میدانید که مفلس کیست»؟ گفتند: مفلس در بین مایان کسی است که درهم و متاعی نداشته باشد، فرمودند: «مفلس از امت من کسی است که روز قیامت با نماز و روزه و زکات حاضر میشود، و این در حالی است که این شخص را دشنام داده است، و آن دیگری را متهم به زنا کرده است، از آن دیگری مالش را خورده است، و خون آن شخص دیگر را ریخته است، و انسان دیگری را لت و کوب کرده است، به این و آن از حسناتش داده میشود، و اگر پیش از آنکه حق آنها داده شود، حسناتش خلاص شد، از گناهان آنها برداشته شده و بر این شخص نهاده شده، و بعد از آن در آتش انداخته میشود»([17]).
و باید دانست که انداخته شدن در آتش دوزخ کار سهل و آسانی نیست، زیرا اگر تمام نعمتهای دنیا ولو آنکه برای مدت هزاران سال ادامه داشته باشد، به آن نمیارزد که انسان در مقابل آن یک لحظۀ در آتش دوزخ معذب گردد، و طوری که نبی کریم صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: (آتش دوزخ نود و نه چند از آتش دنیا سوزندهتر است).
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «این آتش شما یک جزء از هفتاد جزء از آتش جهنم است»، کسی گفت: یا رسول الله! همین آتش دنیا هم [برای عذاب] کافی است، فرمودند: «آتش دوزخ بر آتش دنیا شصت و نه مرتبه برتری داده شده است، [یعنی سوزندهتر ساخته شده است]، و هر جزء آن مانند آتش دنیا سوزنده است»([18]).
و بالآخره باید گفت که: این عقیدۀ اهل سنت و جماعت در مورد گناهان، عقیدهای است حق و وسط بین افراط و تفریط، یعنی: بین عقیدۀ خوارج که مرتکب کبیره را خارج از دین میدانند، و بین عقیدۀ مرجئه که میگویند با داشتن ایمان گناه اثری ندارد، والله تعالی أعلم بالصواب.
مسئلۀ سوم – اختلافات فقهاء در استنباط احکام از احادیث
در این مسئله باید به سه موضوع مهم اشاره کرد:
موضوع اول: سبب اختلاف.
موضوع دوم: حکم اسلام در این اختلافات.
موضوع سوم: موقف دیگران از این اختلافات.
موضوع اول – اسباب اختلاف:
در مورد اول که سبب اختلافات فقهاء در استنباط احکام از قران مجید و سنت نبوی باشد، علماء کتابهای مستقلی تالیف نموده و این اسباب را به طور مشروح بیان داشتهاند، و در این مقدمه نمیتوان این اسباب را به طور کامل شرح داد، ولی میتوان به طور خلاصه به این اسباب اشاره نمود و گفت که: مهمترین این اسباب عبارت اند از:
1- اختلاف در ثبوت نص و عدم ثبوت آن:
به این طریق که فلان حدیث – نظر به شروطی که هر امام برای قبول احادیث وضع کردهاند – در نزد فلان امام و مجتهد ثابت و قابل احتجاج است، ولی در نزد امام دیگر قابل احتجاج نیست، مثلا: بعضی از علماء اتصال سند را در حدیث شرط میدانند، بنابراین حدیث مرسل را که سندش متصل نیست، قابل احتجاج نمیدانند، ولی عدۀ دیگری چنین چیزی را شرط ندانستهاند، بنابراین حدیث مرسل را قابل احتجاج میدانند، و از همین قبیل است شرط عدم اختلاف را وی با روایتش، فقیه بودن راوی در وقت مخالفت حدیثش با قیاس، و شروط دیگری همانند اینها.
2- اختلاف در فهم نص:
یعنی بعد از اینکه حدیث در نزد مجتهدین قابل احتجاج بود، میشود که اختلافشان در فهم این حدیث باشد، و چون از یک طرف آیات قرآن کریم، و احادیث نبوی دارای الفاظ مشترک، و مجمل، و ظاهر، و خفی و مطلق و مقید و امثال هم بوده، و از طرف دیگر مجتهدین دارای فهم و درک مختلفی میباشند، لذا میشود که در فهم این الفاظ و در استنباط احکام از این الفاظ باهم اختلاف نظر پیدا کنند.
3- اختلاف در جمع و ترجیح بین نصوص متعارضه:
گرچه در حقیقت امر، بین نصوص شریعت – چه قرآن باشد و چه سنت – تعارضی وجود ندارد، ولی میشود که نظر به اسبابی که در باب تعارض و ترجیح به تفصیل مذکور است، در ظاهر امر، بین بعضی از نصوص تعارض به چشم بخورد، و از جملۀ این اسباب آنکه:
أ- یک نص عام بوده، و نص دیگر جهت تخصیص آن آمده باشد.
ب- یک نص مطلق بوده و نص دیگر جهت تقیید آن آمده باشد.
جـ- یک نص منسوخ، و نص دیگر ناسخ آن واقع شده باشد.
د- یک نص دارای حکمی باشد که خاص به نبی کریم صل الله علیه و آله و سلم بوده، و نص دیگر متعلق به سائر افراد امت باشد، و اسباب دیگری از همین قبیل.
و چون مجتهدین در اجتهاد خود دارای مناهج مختلفی بوده، و در کیفیت دفع تعارض باهم اختلاف نظر دارند، میشود که این اختلاف نظر در دفع تعارض، سبب اختلاف نظر در استنباط احکام فقهی گردد.
4- اختلاف در قواعد اصولی:
اصول فقه دارای قواعد بسیاری است، مانند: قاعدۀ تخصیص عام، تقیید مطلق، عموم مشرک، عبارت نص، اشارۀ نص، اقتضای نص، مفهوم مخالف، دلالت امر، دلالت نهی، و دهها قاعدۀ اصولی دیگر، که هر مجتهد نظر به منهج و اسلوب خود در اجتهاد در این قواعد با مجتهد دیگر اختلاف نظر دارد، مثلا: عدۀ از مجتهدین مفهوم مخالف را حجت میدانند، حال آنکه عدۀ دیگر میگویند که مفهوم مخالف در شریعت قابل اعتبار و احتجاج نیست، و همچنین اختلاف در قواعد دیگر، و این اختلاف در قواعد، سبب اختلاف در بسیاری از مسائل فقهی در بین آنها میشود.
5- اختلاف در مصادر اجتهاد:
مصادر اجتهاد عبارت از ادلۀ کلی است که اساس اجتهاد شمرده میشود، مانند: قرآن کریم، سنت نبوی، اجماع، قیاس، استحسان، استصحاب، مصالح مرسله، عرف، شریعتهای گذشته، سد ذریعه، اجتهادات صحابه، و امثال اینها، چون بعضی از این مصادر در نزد بعضی از مجتهدین قابل احتجاج بوده، و در نزد عدۀ دیگری از مجتهدین قابل احتجاج نیست، این اختلاف در حجیت بعضی از مصادر سبب اختلاف در بسیاری از فروعات فقهی شده است.
موضوع دوم: حکم اسلام در این اختلافات:
به طور خلاصه میتوان گفت که اختلاف علماء و مجتهدین در فهم و استنباط احکام از نگاه شرعی مقبول و مشروع است، و برای این امر دلائل بسیاری است، و ما در اینجا به دو دلیل از این دلائل اشاره میکنیم:
دلیل اول: محتمل بودن خود نصوص شرعی.
باید گفت که حکمت خداوند عزوجل چنین تقاضا نمود که بعضی از نصوص قرآن مجید و سنت نبوی از نگاه دلالت بر معنی خود، قطعی و بدون احتمال بوده، و نصوص دیگری غیر قطعی و دارای چندین احتمال باشد.
به طور مثال: خداوند متعال در مورد زنی که شوهرش او را طلاق داده است، و این زن به سببی از اسباب عادت ماهانگی ندارد، میفرماید: ﴿وَٱلَّٰٓـِٔي يَئِسۡنَ مِنَ ٱلۡمَحِيضِ مِن نِّسَآئِكُمۡ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشۡهُرٖ وَٱلَّٰٓـِٔي لَمۡ يَحِضۡنَ﴾ [الطلاق: 4]، یعنی: و زنانی که از عادت ماهانه مرحوماند، اگر در وضع آنها شک دارید – و نیز زنهائی که حیض نشدهاند، عدۀ آنها سه ماه است.
و چون این آیۀ کریمه همانطوری که از نگاه ثبوت قطعی است، از نگاه دلالت نیز قطعی است، زیرا لفظ سه ماه) واضح و قطعی است که احتمال دیگری غیر از (سه ماه) ندارد، بنابراین همۀ علماء به اتفاق نظر میگویند که: اگر زنی حیض نمیشد، و شوهرش او را طلاق داد، عدهاش سه ماه کامل است.
ولی در آیۀ دیگری که در همین مورد، یعنی: عدۀ زن مطلقه آمده است، چون از نگاه دلالت بر معنای خود قطعی نبوده و دارای احتمال است، علماء در آن اختلاف نظر پیدا کردهاند.
خداوند متعال در مورد زنهای که طلاق شدهاند، و عادت ماهانه دارند میفرماید: ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾ [البقرة: 228]، یعنی: زنان مطلقه باید سه (قرء) انتظار بکشند، و لفظ (قرء) در کلام عرب به دو معنی میآید، یکی: (طهر) و دیگری (حیض)، و اینکه مراد از آن در این آیۀ کریمه کدام یک از این دو معنی است، هردو احتمال وجود دارد.
و از اینجا است که عدۀ از علماء نظر به ادله و قرائن دیگری که در نزد خود دارند میگویند که مراد از (قرء) در این آیۀ کریمه (حیض) است، نه (طهر)، و عدۀ دیگری بازهم به اساس ادله و قرائن دیگری که در نزد خود دارند، میگویند که مراد از آن (طهر) است، نه (حیض).
پس خلاصه آنکه: چون در آیۀ اول لفظ (سه ماه) آمده بود، و این لفظ واضح بوده و احتمال دیگری نداشت، علماء در فهم آن اختلافی باهم نکردند، ولی در آیت دومی چون لفظ (قرء) آمده بود، و این لفظ در لغت عرب دارای احتمال بوده و به معنی (طهر) و (حیض) هردو استعمال میشود، لذا در این مورد که مراد از (قرء) در این آیۀ کریمه کدام یک از این دو معنی است، علماء اختلاف نظر پیدا کردهاند.
و اگر خداوند متعال میخواست که اختلافی نباشد، میتوانست که این آیۀ کریمه را نیز به لفظی نازل کند که مانند آیۀ اول قطعی بوده و دارای احتمالات نباشد، مثلا: اینطور میگفت که: (زنان مطلقه باید سه (طهر)، و یا سه (حیض) انتظار بکشند) که در این صورت جای برای اختلاف فقهاء باقی نمیماند.
دلیل دوم: تأیید نبی کریم صل الله علیه و آله و سلم بر این اختلافات:
طوری که به همگان معلوم است، اختلاف در مسائل فقهی زادۀ عصر أئمۀ مجتهدین نیست، بلکه در زمان خود رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم صحابه رضی الله عنهم در چنین مسائلی باهم اختلاف نظر میکردند، ولی نبی کریم صل الله علیه و آله و سلم از این اختلافاتشان اطلاع یافته و مانع این اختلافات نمیشدند.
مثلا: در غزوۀ احزاب هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم عدۀ از صحابه را غرض محاصرۀ یهود به بنی قریظۀ فرستادند، برای آنها گفتند: «نباید کسی از شما نماز عصر را جز در (بنی قریظه) در جای دیگری بخواند»، و صحابه رضی الله به طرف بنی قریظه به راه افتادند، و در راه، پیش از رسیدن به بنی قریظه وقت نماز عصر فرا رسید.
عدۀ گفتند: تا به بنی قریظه نرسیم، نماز عصر را نمیخوانیم، زیرا پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفتهاند که: نباید کسی از شما نماز عصر را جز در (بنی قریظه) در جای دیگری بخواند»، و همان بود که خواندن نماز عصر را تا وقت رسیدن به بنی قریظه به تاخیر انداختند.
وعدۀ دیگری را از آنها گفتند که قصد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از این سخن، عجله کردن در رفتن بود، نه تاخیر نماز عصر، و همان بود که نماز را در اول وقت آن در راه خواندند، و چون این خبر به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید، هیچکدام را مورد سرزنش و ملامتی قرار ندادند.
این در حیات پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم ، ولی بعد از وفات پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم این دامنۀ اختلاف در مسائل فقهی هرچه وسیع، و وسیعتر گردید، تا جائی که تقریبا در تمام مسائلی که فقهاء در عصور بعدی اختلاف کردند، فقهای صحابه نیز در آن اختلاف نظر دارند.
و علاوه بر آنچه که ذکرش رفت، باید دانست که قصد همۀ فقهاء از ابراز نظر در مسائل فقهی، و اختلاف با یکدیگر، بیان حکم خدا و رسول او صل الله علیه و آله و سلم در مسائل شرعی است، نه چیز دیگری، و از اینجا است که بنا به فرمودۀ پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم اگر مجتهد در اجتهاد خود به صواب و حقیقت برسد، برایش دو مزد است، یکی مزد اجتهاد و دیگری مزد رسیدن به صواب، و اگر در اجتهاد خود به خطا میرود، برایش یک مزد است، که مزد اجتهادش باشد.
موضوع سوم – موقف دیگران از این اختلافات:
نظر به اسبابی که ذکرش رفت، علماء در بسیاری از مسائل فقهی – چه در عبادات و چه در معاملات و چه در جنایات وغیره – باهم اختلاف نظر دارند.
مثلا: مجتهدی میگوید که: اگر کسی وضوء داشت و همسرش را بوسید، اگر از وی چیز خارج نشود، وضویش نمیشکند، و دیگری میگوید که وضویش میشکند.
مجتهدی میگوید که: بالا کردن دستها در وقت رکوع کردن سنت است، مجتهد دیگری میگوید که سنت نیست.
یکی میگوید که اگر کسی با امام به جماعت نماز میخواند، خواندن (الحمد لله) بر وی لازم نیست، وعدۀ دیگری آن را لازم میدانند.
عدۀ میگویند که: اگر طفلی از سینۀ زنی یکبار شیر خورد، ولو آنکه این شیر اندک باشد، آن زن مادر این طفل شمرده و حرمت رضاع ثابت میگردد، وعدۀ میگویند تا سه بار شیر نخورد، حرمت رضاع ثابت نمیگردد، وعدۀ دیگری حرمت رضاع را به پنج بار شیر خوردن میدانند.
عدۀ میگویند که اگر کسی با زنی زنا کرد، مادر این زن و دختر این زن برای زانی حرام میشود، و این به مانند آن است که آن زن را به نکاح گرفته باشد، و در نکاح با وی جماع کرده باشد، وعدۀ مادر و دختر آن زن را بر وی حرام نمیدانند.
عدۀ میگویند که اگر کسی زنش را سه طلاق داد، تا وقتی که این زن در عده است، نفقهاش بر عهدۀ شوهری که او را طلاق داده است، لازم میباشد، خواه این زن حامل باشد، و خواه نباشد، وعدۀ دیگری میگویند که: اگر این زن حامل بود، نفقهاش ثابت میشود، و اگر حاصل نبود، مستحق نفقه نمیباشد، و همچنین در بسیاری از مسائل دیگر، و در این کتاب صدها مسئله که علماء در آنها اختلاف نمودهاند به چشم خواهد خورد.
حالا شخصی که از این نظریات مختلف اطلاع حاصل میکند، باید از کدام یک از این آراء پیروی نماید؟ مثلا: اگر وضوء داشت و همسرش را بوسید، آیا دوباره وضوء بسازد و یا نسازد؟ و اگر با امام به جماعت نماز میخواند، الحمدلله را بخواند و یا نخواند؟ و همچنین در هر مسئلۀ دیگری که علماء در آن اختلاف نمودهاند.
در جواب باید گفت که: کسانی که از این نظریات مختلف اطلاع حاصل میکنند، و میخواهند موقف خود را نسبت به این اختلاف بدانند، به طور کلی به سه مرتبه قرار ذیل تقسیم میشوند:
مرتبۀ اول – مجتهدین:
و مراد از مجتهد کسی است که با علم و دانشی که حاصل کرده است، میتواند احکام فقهی را از ادلۀ شرعی استنباط نماید، و شخص وقتی به درجۀ اجتهاد میرسد که متصف به چندین صفت باشد، که این اوصاف به نام شروط اجتهاد یاد میشود، و این شروط به طور خلاصه عبارت اند از اینکه:
1- مسلمان باشد.
2- دارای فهم و ذکاوت عالی باشد.
3- قرآن کریم را با تمام آنچه که متعلق به آن است، از قبیل: معانی لغوی الفاظ آن، اسباب نزول آیات آن، احادیث نبوی، و آثاری که از صحابه در تفسیر و توضیح آیات آمده است، ناسخ و منسوخ آیات، شواهد لغوی در فهم معانی آیات، و خلاصه هر آن چیزهائی را که دانستن آنها در فهم آیات قرآنی لازم است، باید به طور کامل و شاید و باید بداند.
4- أحادیث نبوی را، و بالأخص احادیث احکام را به طور کامل بداند، و از قواعد اصول حدیث، از حال روات، و اقوال صحابه در توضیح احادیث اطلاع کامل داشته باشد.
5- مسائلی را که مورد اجماع علماء است، به طور کامل بداند، تا نشود که نظر و رأیش بر خلاف اجماع علماء واقع گردد، و البته مسائل اجماع به هزاران مسئله میرسد.
6- لغت عربی را با تمام دقائق آن به طور کامل بداند.
7- از مقاصد شریعت اطلاع و فهم کامل داشته باشد.
8- علم اصول فقه را به طور شاید و باید بداند، زیرا بدون دانستن علم اصول فقه، استنباط احکام از نصوص شریعت – چه قرآن باشد و چه سنت، و چه هر دلیل دیگری – امکان پذیر نیست، و علم أصول فقه است که شامل ادلۀ شرع از کتاب و سنت و اجماع، و قیاس، وغیره، و شامل دلالت الفاظ از قبیل: امر و نهی، و عام و خاص، و مطلق و مقید، و نص و ظاهر، و خفی و مشکل، و محکم و متشابه، وغیره وغیره است.
و بعد از احتواء و تحصیل این علوم است که شخص مجتهد شمرده میشود، و بر چنین شخصی لازم است که خودش اجتهاد نموده و مقید به تقلید مجتهد دیگری نباشد.
و از اینجا بود که شاگردان امام ابوحنیفه رحمهم الله چون به درجۀ اجتهاد رسیده بودند، در بسیاری از مسائلی که امام ابوحنیفه رحمه الله اجتهاد نموده و ابراز نظر کرده بود، خود مستقلانه اجتهاد نمودند، و در نتیجه در بعضی از این مسائل با استاد خود موافقت نموده، و در مسائل بسیاری با وی مخالفت کردند.
مرتبۀ دوم – عوام الناس:
و مراد از عوام الناس کسانی میباشند که در علوم شرعی تحصیل نکرده و اهلیت نظر بر ادله و استنباط احکام را به هیچ وجه ندارند، چنین اشخاصی اگر پیرو مذهب معینی بودند، باید از همان مذهب پیروی نمایند، و اگر پیرو مذهب معینی نبودند، و در مسئلۀ از مسائل عالم متبحر، و مورد اطمینانی برایشان فتوی داد، میتوانند به فتوی آن عالم عمل نمایند، زیرا طوری که گفتهاند: مذهب عوام الناس مذهب کسی است که برای آنها فتوی میدهد.
مرتبۀ سوم – متعلمین:
مراد از متعلمین کسانیاند که در مرتبۀ بالاتر از عوام الناس، و پایینتر از مجتهدین قرار دارند، زیرا این گروه نظر به اینکه چیزی از احکام و مسائل دین را آموختهاند، مرتبۀشان از عوام الناس بالاتر است، و نسبت به اینکه قدرت اجتهاد کردن را ندارند، مرتبۀشان از مجتهدین پایینتر است.
و چون تمام کسانی که در این گروه داخل میشوند، در یک مرتبۀ واحدی از علم قرار ندارند، لذا نمیتوان برای همۀ اینها حکم واحدی صادر کرد، و آنچه که دربارۀ اینها میتوان گفت این است که:
اگر از اینها کسانی باشند که در مرتبۀ از علم قرار داشته باشد که بتوانند دلیل مسئله را کما هو حقه بدانند، برایشان روا است که قول راجحتر را اختیار نموده و به آن عمل نمایند، ولی اگر در چنین مرتبۀ از علم قرار نداشته باشند، قرار دادن آنها در مرتبۀ عوام الناس نزدیکتر به حقیقت، از قرار دادن آنها در مرتبۀ مجتهدین است.
و ترجیح بین اقوال علماء برای کسی روا است که:
اول آنکه: دلیل مسئله را از کتاب الله و سنت نبوی بداند.
دوم آنکه: اگر دلیل مسئله از سنت نبوی باشد، باید مرتبۀ حدیث را از صحیح و حسن، و متصل و منقطع، و مرسل، و حسن لذاته و حسن لغیره، وغیره مسائل متعلق به سند حدیث را بداند.
سوم آنکه: باید از تمام آیات و احادیث دیگری که در مسئلۀ مورد نظر آمده است، اطلاع کامل داشته باشد، تا اگر کدام دلیل دیگری با این دلیل معارض باشد، بین آنها موازنه نموده، و به دلیل راجحتر عمل نماید.
چهارم آنکه: از قواعد ترجیح، و اسالیب آن اطلاع کامل داشته باشد، تا نشود که دلیل راجح را گذاشته و به دلیل مرجوح عمل نماید.
پنجم آنکه: قواعد اصول را از الفاظ عموم، تخصیص عموم، تقیید مطلق، معانی مشترک، مفهوم موافق، مفهوم مخالف، دلالت الفاظ که عبارت از: عبارت نص، اشارت نص، دلالت نص، اقتضای نص باشد، و بالآخره از همۀ قواعدی که علماء در استنباط احکام وضع کرده و از آن به نام علم اصول فقه یاد میکنند، اطلاع کامل داشته باشد.
و اگر به این ادوات علمی مسلح نیست، باید قدر خود را بداند، و به میدان اجتهاد که میدان پُرخطری است، به اساس هوی و هوس قدم نگذارد، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ ١١٦﴾ [النحل: 116] یعنی: به اساس دروغی که زبانتان توصیف میکند، نگوئید که این حلال است و این حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید، کسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار نخواهند شد.
آنچه که در مورد موقف دیگران از اختلاف علماء ذکرش رفت بیشتر ارتباط به مسائل عبادات دارد، و اما مسائل معاملات که در بین افراد صورت میگیرد، مانند: خرید و فروش، نکاح و طلاق، کفالت و وکالت، دزدی و زنا، و امثال اینها، اگر دولت اسلامی وجود داشته باشد، از اولین وجیبهاش آن است که احکام شریعت اسلامی در این مسائل ذریعۀ اشخاص متخصص و قانوندان، تدوین نموده، و در محاکم شرعی و دیگر مؤسسات ذی ربط دولتی من حیث قوانین واجب الأجراء در اختیار آنها قرار دهد، تا طبق آن در همۀ شؤون زندگی حکم صادر کرده و عمل نمایند.
و در این صورت بر همگان – چه مجتهد باشند، و چه متعلم، و چه عوام الناس – لازم است که از این قوانین پیروی نموده و طبق احکامی که از این محاکم، و دستگاههای دولتی صادر میگردد، پابندی نشان داده و به آن عمل نمایند.
رموز توضیحی:
جهت استفادۀ بیشتر و توضیح ادای بهتر معانی، مسائلی را در ترجمه و شرح، قرار ذیل مد نظر قرار دادهام:
1- جهت تمییز و توضیح عبارات، این اقواس را قرار ذیل بکار بردهام:
أ- برای آیات قرآنی این دو قوس: ﴿﴾.
ب- برای الفاظ نبوی این دو قوس: «».
جـ- برای کلمات و یا عبارات مهم این دو قوس: ().
د- برای توضیح عبارات و کلمات این دو قوس: [].
2- صاحب مختصر، احیانا نام و یا لقب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را بدون صلاۀ و سلام ذکر مینماید، مترجم این عمل را استدراک نموده و همه جا متصل با ذکر نام و یا لقب آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ، صلاۀ و سلام را نیز ذکر مینماید.
3- و همچنین بسا میشود که بعد از ذکر نام صحابه ترضی از وی، یعنی: ( رضی الله عنه )، ذکر نمیگردد، ولی در ترجمه و شرح، مقرون به نام صحابه – به استثنای آنکه نام وی در متن لفظ نبوی بوده، و یا سیاق عبارت تقاضای ذکر ترضی را نداشته باشد – مقرون به ذکر نام صحابه، ( رضی الله عنه ) را نیز ذکر مینماید.
4- چون در زبان عربی برای همگان چه منظور احترام شخص باشد و چه نباشد – به جز در حالات و عبارات خاصی – صیغۀ مفرد به کار میرود، ولی در زبان فارسی در چنین موردی فرق گذاشته میشود، یعنی اگر منظور نظر، شخصیت بزرگی باشد، از وی به صیغۀ جمع یاد میگردد، مثلا: عوض آنکه بگویند: (فلان شخصیت چنین گفت)، جهت احترام میگویند: (فلان شخصیت چنین فرمودند)، روی این اساس، در هر موردی که موضوع مربوط به شخصیت و مقام پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم باشد، از صیغۀ جمع استفاده میگردد، مثلا گفته میشود که: فرمودند، پرسیدند، آمدند، رفتند، و امثال اینها.
5- در ترجمه ولو آنکه کلمۀ عربی به حال خود باقی بماند، آن کلمه به اساس قواعد و عرف زبان فارسی نوشته میشود نه قواعد عربی، مثلا وقتی که عبارت: (عن أبی هریره رضی الله عنه ) و یا عبارت: (عن أبی ذر رضی الله عنه ) را ترجمه میکنم نمیگویم که: (از ابی هریره روایت است)، و یا: (از ابی ذر روایت است) بلکه میگویم: (از ابوهریره رضی الله عنه روایت است)، (و از ابوذر رضی الله عنه روایت است).
6- وقتی که اسمی معرف به (الف لام) بوده و در عرف لسان فارسی، بدون از (الف لام) نطق و نوشته شود، همان اسلوب زبان فارسی مراعات میگردد، مثلا عوض (الحسن) و (العباس) و امثال اینها گفته میشود که (حسن) و (عباس).
توجه:
1- استنباط احکام از احادیث نبوی، اصول و قواعد و شروط خاص خود را دارد، و چنین کاری از اشخاصی که به مرحلۀ پختگی علمی نرسیدهاند، به هیچ وجه امکان پذیر نیست، به این اساس نباید همه کس آنچه را که از ظاهر بعضی از احادیث به ذهنش خطور میکند، حکم شرعی قرار داده و همانگونه به آن عمل نماید، و یا حسب فهم خود برای دیگران فتوی بدهد.
به طور مثال، اگر به حدیثی که میگوید: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در حج، در جواب همه کسانی که از ایشان میپرسیدند، من ندانسته چنین و چنان کردم، میفرمودند: «بکن و باکی ندارد» برخورد مینماید، نباید اینطور بفهمد که انجام دادن هر عملی که در حج دانسته و یا حتی ندانسته صورت میپذیرد روا بوده و باکی ندارد.
و یا اگر به این حدیث میرسد که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بعد از نماز عصر دو رکعت نماز میخوانند، نباید بگوید که: خواندن دو رکعت نماز بعد از عصر سنت است، زیرا پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بعد از عصر همیشه دو رکعت نماز میخواندند، و بسیاری از احادیث دیگری از همین قبیل.
بلکه باید برای فهم و درک حقیقی معنی چنین احادیثی، به کتب فقهاء و شروح احادیث نبوی مراجعه نماید.
2- در شرح این کتاب بس مهم، بیش از پنج هزار حکم فقهی، حکمت نبوی، فوائد حدیثی، و مسائل دیگر را برای خوانندگان این کتاب جمعآوری نمودهام، و این عملی را که انجام دادهام، عمل بشری است، و یقینا که مانند هر عمل بشری دیگری خالی از عیوب و اخطاء نخواهد بود، اگر اشتباه و خطائی به چشم خوانندۀ محترم میخورد، و یا عبارت از مبهم و غیر قابل فهم میداند، به آدرسی که در ابتدای این کتاب ثبت نمودهام، در حیاتم به طور مستقیم با خودم تماس برقرار ساخته و از نظریات و استفسارات خویش ممنونم سازد، و بعد از وفاتم از اهل علم در زمینه مشورت خواسته و آنچه را که صواب و حق میداند، در حاشیۀ کتاب مرقوم فرماید، و برایم از خداوند متعال طلب عفو و مغفرت نماید.
3- در شرح این کتاب، و به مراجعه به کتب علماء، و ذکر آراء آنها، در بعضی از مسائل که حق را برخلاف کدام نظر دیدم، ابراز نظر نمودم، و در این اختیارات خود اگر به صواب رسیده باشم، توفیقی است که از طرف خداوند متعال نصیبم گردیده است، و اگر راه خطاء را پیموده باشم، چون قصدم بیان حق و حقیقت است، لذا از خداوند متعال امید مغفرت دارم.
﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٨٦﴾.
1- كتاب بَدء الوَحي إلى رسول الله صل الله علیه و آله و سلم
[1]- از مقدمۀ مختصر صحیح البخاری به اختصار.
[2]- الفقه الأکبر با شرح ملا علی قاری (ص/66-68).
[3]- عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ تَوَضَّأَ لِلصَّلَاةِ فَأَسْبَغَ الْوُضُوءَ، ثُمَّ مَشَى إِلَى الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ، فَصَلَّاهَا مَعَ النَّاسِ أَوْ مَعَ الْجَمَاعَةِ أَوْ فِي الْمَسْجِدِ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ»، أخرجه مسلم، کتاب الطهارة، باب فضل الوضوء (1/469)، برقم (232).
[4]- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ عن النبي اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ، وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ كَفَّارَاتٌ لِمَا بَيْنَهُنَّ»، آخرجه مسلم، کتاب الطهارة، باب فضل الوضوء (1/469)، برقم [15] (233).
[5]- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَقُولُ: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ، وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ، وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ مُكَفِّرَاتٌ مَا بَيْنَهن إِذَا اجْتُنِبَتِ الْكَبَائِرُ»، أخرجه مسلم، کتاب الطهارة، باب فضل الوضوء (3/233)، برقم [16] (233).
[6]- عن إبي قتادة... أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قال: «صِيَامُ يَوْمِ عَرَفَةَ، أَحْتَسِبُ عَلَى اللهِ أَنْ يُكَفِّرَ السَّنَةَ الَّتِي قَبْلَهُ، وَالسَّنَةَ الَّتِي بَعْدَهُ، وَصِيَامُ يَوْمِ عَاشُورَاءَ، أَحْتَسِبُ عَلَى اللهِ أَنْ يُكَفِّرَ السَّنَةَ الَّتِي قَبْلَهُ»، أخرجه مسلم، کتاب الصیام، باب استحباب صیام ثلاثة أیام من كل شهر (3/233)، برقم [196] (1162).
[7]- عَنْ أَبِي هُرَيْرَة رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سمعت النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ یقول: «مَنْ حَجَّ فَلَمْ يَرْفُثْ، وَلَمْ يَفْسُقْ رَجَعَ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ»، أخرجه البخاری، کتاب الحج، باب فضل الحج المبرور (3/446)، برقم (1521)، ومسلم کتاب الحج، باب فضل الحج والعمرة (3/478)، برقم [438] (1350).
[8]- قال تعالی: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا ٣١﴾ [النساء: 31].
[9]- قال تعالی: ﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ﴾ [النجم: 32].
[10]- قال تعالی: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا ٣١﴾ [النساء: 31].
[11]- تفسیر الجامع لأحکام القرآن (5/158)، و متن حدیثی که در این باب آمده است این است که: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَقُولُ: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ، وَالْجُمْعَةُ إِلَى الْجُمْعَةِ، وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ، مُكَفِّرَاتٌ مَا بَيْنَهُنَّ إِذَا اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ»، أخرجه مسلم، کتاب الطهارة، باب فضل الوضوء، (3/233)، برقم [16] (233).
[12]- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ یحدث عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ النبی صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أُتِيَ بِرَجُلٍ لِيُصَلِّيَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: النبی صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِكُمْ فَإِنَّ عَلَيْهِ دَيْنًا»، قَالَ أَبُو قَتَادَةَ: هُوَ عَلَيَّ، فقَالَ رَسُولَ اللَّهِ، «بِالْوَفَاءِ؟»،: قَالَ: بِالْوَفَاءِ، فَصَلَّى عَلَيْهِ. أخرجه الترمذی، کتاب الجنائر، باب ما جاء فی الصلاة علی المدیون (3/381)، برقم (1069).
[13]- قال تعالی: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾ [سورة النساء: 69].
[14]- عَنْ أَبِي قَتَادَةَ، أَن رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَامَ فِيهِمْ فَذَكَرَ لَهُمْ أَنَّ الْجِهَادَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَالْإِيمَانَ بِاللهِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ، فَقَامَ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَرَأَيْتَ إِنْ قُتِلْتُ فِي سَبِيلِ اللهِ، تُكَفَّرُ عَنِّي خَطَايَايَ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «نَعَمْ، إِنْ قُتِلْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَأَنْتَ صَابِرٌ مُحْتَسِبٌ، مُقْبِلٌ غَيْرُ مُدْبِرٍ»، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «كَيْفَ قُلْتَ؟» قَالَ: أَرَأَيْتَ إِنْ قُتِلْتُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَتُكَفَّرُ عَنِّي خَطَايَايَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «نَعَمْ، وَأَنْتَ صَابِرٌ مُحْتَسِبٌ، مُقْبِلٌ غَيْرُ مُدْبِرٍ، إِلَّا الدَّيْنَ، فَإِنَّ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ لِي ذَلِكَ». أخرجه مسلم، کتاب الإمارة، باب من قتل في سبيل الله كفرت خطاياه إلاالدین (5/27)، برقم ([711] (1885).
[15]- إرشاد السارى إلی مناسك الملا علی القارئ (ص/527-539).
[16]- تفسیر الجامع لأحکام القرآن (18/199-200).
[17]- صحیح مسلم مع شرح النووی، کتاب البر والصلة، باب تحریم الظلم (6/105)، رقم [59] (2581).
[18]- صحیح البخاری مع فتح الباری، کتاب بدأ الخلق، باب صفة النار وأنها مخلوقة (6/381)، رقم (3265).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر