فصل دوم: تلاش برای پاکسازی جامعه
بحث اول: پخش کردن گناه و بدی حرام است
خدای تعالی فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: 19].
«بیگمان کسانی که دوست میدارند گناهان بزرگی (همچون زنا) در میان مؤمنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت، شکنجه و عذاب دردناکی دارند. خداوند میداند و شما نمیدانید».
این آیه در{{سایق}} آیات افک نازل شده که منافقان آن را برای متهم نمودن مادر و مؤمنان، عایشه صدیقه رضی الله عنها به فحشا بافته بودند. اما خداوند او را تبرئه نمود و در عوض آن محنت و صبر و توکل زیبایی عایشه رضی الله عنها برای تبرئهی او از تهمت منافقان، آیاتی از قرآن را نازل فرمود که مردم در طول زمان آن را میخوانند و از این طریق عبادت پروردگار خود را بهجای میآورند. اما همانگونه که مشخص است، عمومیت آیه در نظر گرفته میشود و نمیتوان آن را مخصوص سبب نزول آیه آن دانست. پس این آیه به طور عمومی از ترویج هرنوع فاحشهای در جامعهی اسلامی نهی فرموده است. زیرا جامعهی اسلامی جامعهای باارزش و دارای الگوهای والا، ارزشهای اخلاقی و معیارهای شرعی خاص خود است و لازم است که از فحشا پاک و برای عبادت پروردگار و ارتقای انسان به مدارج کمال درونی و اخلاقی و محقق ساختن انسانیت واقعی و احترام به کرامت، مهیا باشد. بدون شک متهم نمودن مردم به بیناموسی، ترویج گفتارهای زشت و تجاوز به آبروی آنها و غیبت آنان، اگر به سخن رایج مجالس تبدیل شود بر شنوندگان تأثیر منفی میگذارد. زیرا نفس انسانی تمایل بسیار زیادی به بدی دارد و چنین سخنانی نیز از عوامل فریب آن است. بیان این سخنان در جمع گاهی باعث میشود که شنوندگان به تقلید از این امر شر پرداخته و گاهی نیز موجب تمایل آنان به دست چنین نمودن رذائل میگردد، بطور خاص اگر اخبار و داستانهای آن رذائل در مجالس و محافل آنان، باب سخن گردد. از آن جهت که مسلمانان دارای حقوق مساوی هستند و خونشان به یک اندازه حرمت دارد و پایینترین فرد جامعه برای بر عهده گرفتن مسئولیت میتواند در تلاش باشد، پس حفظ کرامت و پاس داشتن آبروی افراد از مهمترین دستورات پروردگار متعال و تبیینات رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم به شمار میرود. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مسلمان کامل را اینگونه شناسانده است: «مسلمان کسی است که سایر مسلمین از زبان و دست او در آسایش باشند»([1]). در حقیقت مقصود این حدیث بیان فضایل و شرط رسیدن به کمال است از طریق اجتماع خصلتهای مشروع در روان فرد ممکن است و یکی از آن خصائل آن است که مردم از دست و زبان فرد در امان باشند.
شکستن حرمت و آبروریزی مسلمان به حق هم که باشد برخلاف جوانمردی و مراعات اولویت است، زیرا خداوند متعال امر فرمودهاست که عیوب و گناهان مسلمان پوشانده شود، مخصوصاً اگر معروف به شر نباشند و فواحش آشکار از آنان دیده نشده باشد و نصایح دیگران را بیارزش ندانند، اما اگر چنین حالاتی داشته باشند لازم است برای مردم بیان گردد و به مسئولین مربوط معرفی گردند تا در راستای تأدیب و بازداشتن آنان از آزار مردم و اشاعهی گناه و تجاوز به حدود خداوند اقدام لازم صورت میگیرد.
اصل قضیه چنین باید باشد که خیر و نیکی بر جامعه اسلامی غالب و افراد جوانمرد و نیکوکار بسیار و انسانهای پست و شرور اندک باشند تا شیوع و افشای گناهان کمتر صورت گیرد. به همین دلیل رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به پوشانیدن عیوب مسلمانان اهل خیر و یاری کردن آن برای غلبه بر شیطان امر فرمودهاست تا کرامت و ارزش آنان محفوظ بماند و از صف نیکوصفتان به جرگهی ددمنشان ملحق نگردند.
ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نقل نمودهاست که فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است، نه به او ظلم میکند، نه او را رسوا میسازد و نه تحقیرش مینماید، تقوی این جاست -در این حال سه بار به سینه خود اشاره فرمود و این جمله را تکرار نمود- و برای مسلمان، شر همین مسأله کافی است که برادر مسلمان خویش را تحقیر کند. همهی دارائیهای مسلمان بر دیگران حرام است، از جمله خون و مال و آبروی او»([2]). پس این حدیث نص صریحی برای وجوب برادری دینی و لزوم روابط امنیت بخش در رفتارهای آنان با یکدیگر است و این مسأله در حدیث زیر اینگونه تأکید شده است: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ»([3]). «هیچکدام از شما ایمانش کامل نمیگردد تا زمانی که آنچه را که برای خود دوست دارد برای برادرش هم دوست بدارد».
پس فرد مسلمان از حقوق برادر مسلمانش نمیکاهد بلکه برای رساندن او به حقوقش و رفع مسئولیتی که در این باره دارد تلاش میکند، همچنین به او سخن دروغی نمیگوید و پاسخش را تکذیب نمینماید و هرگاه به کمک او نیاز داشته باشد یاریش میدهد، هم با گفتار و هم با کردار و در صورت لزوم به نفع او شهادت میدهد و در پیشگاه مردم از آبرویش دفاع میکند و مردم را از آزار او منع مینماید. در حدیثی که ذکر شد به طور وضوح از تجاوز به آبرو، اموال و خون مسلمین نهی شدهاست و مسلمانان از تحقیر برادران خود و تکبر بر آنان به بهانه مقام یا ثروت یا علم و یا عبادت ممنوع شدهاند. خداوند در برابر اشاعهی فحشا و اخبار منفی و تجاوز به آبروی مردم، تهدید به عذاب دردناکی در دنیا نموده که عبارت از اجزای «حد قذف» بر آنان است و در آخرت هم برایشان آتش جهنم را در نظر گرفته است.
اما کسانی که عیوب و گناهان مسلمانان را میپوشانند، خداوند نیز پاداشی از جنس عمل برایشان مهیا فرمودهاست و در قیامت عیوبشان را میپوشاند. در حدیث شریف نبوی چنین آمده است: «هر بندهای که گناه بندهی دیگری را در دنیا بپوشاند خداوند نیز در قیامت گناهانش را میپوشاند»([4]).
پوشاندن گناهان دیگران گاهی موجب ایجاد انگیزه برای توبه میگردد. زیرا فردی که شریف و پاکدامن است از خدشه وارد شدن به جوانمردی و کرامت خود در نظر مردم ناخشنود میگردد و همواره سعی میکند که از عوامل بدنامی خود بپرهیزد و اگر احیاناً عملی زشت از او سر زند و پوشیده بماند، از آن توبه میکند و میکوشد که دوباره آن را انجام ندهد، اما اگر انسان شروری از عمل او مطلع گردد و او را در انظار مردم رسوا سازد، کرامتش را از دست میدهد و همراه انسانهای پست و بدکاره به سرازیری ذلت میافتند.
گاهی خود شخص گناهکار سبب انتشار خبر گناه میشود. مانند حالتی که برخی افراد گناهکار،گناهان خود را ناچیز میپندارند و به گناهان و جسارتی که در شکستن حرمتهای مردم و آبروریزی آنان داشتهاند، افتخار میکنند. این کار چه از روی بیمبالاتی باشد و چه از روی جهالت، اینگونه توصیف میشود که آنان اوامر خدا و رسول را کوچک شمارده و حقوق عمومی جامعهی خود را نادیده گرفتهاند و با این کار خود را در دنیا مستحق مجازاتِ «حد قذف» و در قیامت مستحق خشم خدا و عذاب دردناک او میگردانند که خداوند آن عذاب را به کسانی وعده دادهاست که دوست دارند در جامعهی اسلامی به انتشار فحشا بپردازند. اکنون به حدیث رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در این زمینه گوش فرا میدهیم: «همهی امت من بخشیده خواهند شد، غیر از کسانی که به طور علنی، مرتکب گناه میشوند و یکی از انواع گناهان علنی آن است که شخصی شبانه گناهی انجام میدهد و خداوند گناهش را میپوشاند، اما صبح که بیدار میشود به مردم میگوید: فلانی من دیشب چنین و چنان کردم. او در حالی که خداوند گناهش را در شب پوشانده بود با این سخن حجاب خدا را از خود برمیدارد»([5]).
شعبی روایت کرده که: «مردی نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه آمد و گفت: من دختری داشتم که در جاهلیت زنده به گورش کردم، اما قبل از این که بمیرد از قبر بیرونش آوردیم. سپس دورهی اسلام را دید و مسلمان شد. آن گاه مرتکب گناهی شد و مستوجب حد گردید. او به خاطر رسوایی حاصل شده تیغی برداشت تا خودکشی کند، اما رسیدیم و مانع این کار شدیم و فقط توانست قسمتی از شاهرگ خود را بزند. ما او را مداوا کردیم و بهبود یافت و پس از آن توبهی نیکویی نمود و اکنون خواستگار دارد، آیا خواستگارش را از سرگذشت او آگاه کنم؟عمر رضی الله عنه فرمود: آیا قصد داری گناهی را که خداوند بر او پوشانده و فاش نمایی؟! به خداوند سوگند اگر یک نفر از مردم را از گذشتهاش مطلع سازی، تو را مایهی عبرت مردمان میگردانم. اکنون برو و او را مانند یک دختر با عفت و مسلمان شوهر بده»([6]).
مردم به چنین نمونهها و مثالهای شایستهای نیاز دارند که آنها را الگوی خود قرار دهند و لازم است که وسایل ارتباطی مختلف بر ترویج مفاهیم و نمونههای درخشان و والای تمدن اسلامی تمرکز نمایند و هدایت آسمانی را که دست فرد و جامعه را برای وصول به خوشبختی دنیا و قیامت میگیرد، برای مردم تبیین نمایند. اما بیان ارزشهای پست و توصیف شخصیتهای تهی از ایمان و هدایت و انتشار اخبار دروغ و بیاعتبار و کلمات زشت به اشاعهی فحشا در جامعهی اسلامی دامن میزند و عاملان آن، مشمول این تهدید خداوند قرار میگیرند که فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: 19].
«بیگماه کسانی که دوست میدارند گناهان بزرگی (همچون زنا) در میان مؤمنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی دارند».
برای انسانهای خردمند ثابت گشته که تمدن غربی به خاطر اشاعهی فحشا و ابراز فتنه و گمراهی، جوامع خود را با خطرات جدی مواجه کردهاست که نابودی نهاد خانواده و افزایش فرزندان نامشروع، افزایش جرایم جنسی، دزدی و قتل از نمودهای این فحشا پراکنی است. رهبران تمدن غربی اکنون توان مقابله با این خطرات را ندارند -خطراتی که ناشی از اشاعهی فحشا در جامعه است – زیرا رهبران اجتماعی، فکری و سیاسی غرب از بینش کافی برای بنای جامعهای پاکیزه برخوردار نیستند یا این که چنین چیزی را نمیخواهند:
﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧﴾ [النساء: 27].
«و کسانی که دنبال شهوات راه میافتند، میخواهند (از حق دور شوید و بهسوی باطل بگرایید و از راه راست) خیلی منحرف گردید و به کجروی بزرگی بیفتید (تا همچون ایشان شوید)».
خداوند برای حفاظت از نظافت جامعه، امر به معروف و نهی از منکر را تشریح نموده و فرمودهاست:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠﴾ [آل عمران: 110].
«شما بهترین امتی هستید که به سود انسانها پدیدار شدهاید (مادام که) امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (از باور آئینی که برآنند، ولی تنها عده کمی) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظایف آن) هستند».
این آیه بر فضیلت امت اسلامی دلالت دارد و بیان کرده که اگر امت به شروط امر به معروف و نهی از منکر عمل نماید و به خداوند ایمان داشته باشد، حفظ کرامت آن بر عهدهی پروردگار خواهد بود. از ابوهریره رضی الله عنه نقل شدهاست که در مورد ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ گفته که: منظور بهترین مردم برای مردم است و شما در حالی که زنجیرهایی در گردن مردم انداختهاید آنها را وارد دین اسلام میکنید»([7]).
امام احمد گفته است که: مردی نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و در حالی که ایشان روی منبر بودند پرسید: چه کسی از همه بهتر است؟ فرمود: «بهترین مردم کسی است که قرآن را بیشتر میخواند، از همه باتقواتر است، بیشتر از همه امر به معروف میکند، از منکر نهی مینماید و به صلهی رحم اهمیت بیشتری میدهد»([8]).
آیهی دیگر که بر فضیلت و ارزش والای امت اسلامی دلالت دارد این گفتهی خداوند متعال است:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾ [البقرة: 143].
«وهمچنین شما را امت میانه قرار دادیم تا برمردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد و ما آن قبله ای را که بر آن بودی (قبله) قرار دادیم. مگر برای اینکه بدانیم کسی را که از پیامبر پیروی مینماید از کسیکه بر پاشنههای خود به عقب باز میگردد. و اگر چه این (حکم) جز بر کسانیکه الله آنها را هدایت کرده دشوار است. و الله هرگز ایمان (= نماز) شما را ضایع نمیگرداند، همانا الله نسبت به مردم رئوف مهربان است».
امت وسط طبق نظر ابن کثیر یعنی امت برگزیده([9]).
پس با این توصیفات هیچ جای تعجب نیست که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم امتش را به اجری بزرگ و ثوابی فراوان بشارت داده و فرمودهاست:
«همهی امتها به من نشان داده شد، پیامبری دیدم که گروه بسیار اندکی همراهش بودند، پیامبری دیگر دیدم که فقط یک یا دو نفر همراهش بودند و پیامبرانی هم بودند که هیچ پیروی نداشتند. در این هنگام سیاهی بزرگ دیدم و گمان بردم امت من هستند، اما گفته شد: آنان پیروان موسی و قوم او هستند، اکنون به افق بنگر، و من نگریستم و سیاهی بزرگی دیدم. گفته شد: به افق دیگر بنگر، و من نگریستم و سیاهی بزرگی دیدم. گفته شد: اینان همه امت تو هستند و همراهشان هفتاد هزار نفر وجود دارد که بدون حساب و عذاب وارد بهشت میشوند...»([10]).
از عبداللّه بن مسعود روایت است که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ما فرمود: «آیا خشنود نمیشوید که یک چهارم اهل بهشت شما باشید؟ ما تکبیر گفتیم. سپس فرمود: آیا خشنود نمیشوید که یک سوم اهل بهشت باشید؟ ما تکبیر گفتیم. سپس فرمود: اما من امیدوارم که شما نصف اهل بهشت باشید»([11]).
این احادیث بر اجر بزرگ امت اسلامی دلالت دارد به خاطر اینکه به صفت ایمان به خدا و دعوت بهسوی او، امر به معروف و نهی از منکر موصوف است، برخلاف اهل کتاب که قرآن، آنان را به دلیل شانه خالی کردن از این مسئولیت مورد سرزنش قرار داده و فرمود:
﴿كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩﴾ [المائدة: 79].
خدای متعال به مردانی از امت امر فرمودهاست که فهم دین را به دست آورند و برای دعوت بهسوی پروردگار مهیا باشند:
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤﴾ [آل عمران: 104].
«باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند».
در آیهای دیگر هم فرموده است:
﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ١٢٢﴾ [التوبة: 122].
«باید که از هر قوم و قبیلهای، عدهای بروند تا با تعلیمات اسلامی آشنا گردند، و هنگامی که بهسوی قوم و قبیلهی خود برگشتند آنان را بترسانند تا خودداری کنند».
بر این اساس امت اسلامی همواره به وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر در طول تاریخ، مخصوصاً در صدر اسلام اقدام نموده و افراد عامل در این صحنه به گروههای مختلفی تقسیم شدهاند:
گروهی از آنان براساس سنت پیشینیان و روش اصحاب و تابعین عمل نمودند و با نیت درست و نصیحت خالصانه و صبر و تواضع در برابر مخاطبان و گفتار نرم و پایبندی به روشهای نیکو و مهرآمیز در بیان نیکوئیهای اسلام و انحرافات ادیان دیگر به دعوت مردم پرداختند.
گروهی نیز با التزام قولی و عملی به اسلام به دعوت پرداختند اما با اخلاقی تند و خشن این کار را انجام دادند و باعث شد که نتوانند به قلوب مردم نفوذ کنند. اینان در درجهی پایینتری نسبت به گروه اول قرار دارند.
برخی نیز وصلهی ناموزون دعوت شده و بدون اینکه از قواعد امر به معروف و نهی از منکر مطلع باشند به انجام این کار میپردازند و ریاکارانه با هدف شهرت طلبی و تسلط بر مردم وارد این میدان میگردند، آنان از اخلاص دورند، پس در برابر ضعفا زبان میگشایند و هنگام رویارویی با قدرتمندان سکوت میکنند.
شکی نیست که گروه اول همان کسانی هستند که مد نظر ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ﴾ هستند و صفت «خیریت» لباس برازندهی آنان است زیرا در ایمان و استقامت و دعوت بهسوی او دارای بهترین حالت هستند. به خاطر منبع صحیح آن است که دعوت آن افراد هیچ گاه در طول تاریخ اسلام به برتری نژادی یا تحقیر امتهای دیگر نیانجامیده و فقط خیرخواهی برای دیگران و پیمایش راه نجات در دنیا و آخرت محصول رویکرد دعوتگرای آنان بوده است. برخلاف آنچه که نیروهای نازی و فاشیست آلمانی به بار آوردند و روحیهی برتری جویی، آنان را به ایجاد جنگهای ویرانگری سوق داد که میلیونها انسان را فقط در نیمهی اول قرن بیستم به کام مرگ فرو برد.
گروهی از مسلمین با استناد به آیهی زیر، امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردهاند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٠٥﴾ [المائدة: 105].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافته باشید، گمراهی کسانیکه گمراه شدهاند به شما زیانی نمیرساند، بازگشت همهی شما به سوی الله است، آنگاه شما را از آنچه عمل میکردید؛ آگاه میسازد».
اما در حقیقت برداشت آنان از این آیه اشتباه است، زیرا تبعیت از امر پروردگار هم در مورد خود ما و هم در مورد دیگران، جزو هدایت است، پس این آیه همانگونه که ابوبکر جصاص گفته هیچ دلالتی بر نفی امر به معروف و نهی از منکر ندارد([12]).
«ابوثعلبه خشنی» که یکی از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود از ایشان در بارهی تفسیر این آیه پرسید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اینگونه پاسخ داد: «البته باید یکدیگر را به معروف امر کنید و از منکر نهی نمایید، تا زمانیکه، بخل و حرص بر مردم حاکم میشود واز هوی و هوس کاملاً پیروی میشود و دنیا بر همه چیز ترجیح داده میشود و افراد صاحب نظر به خود مغرور میگردند، در این حالت به اصلاح خودت بپرداز و از مردم عوام و دور افتاده از حق، فاصله بگیر و بدان که پیش روی شما روزگار سختی و صبر است، صبر در آن روزگار، مانند گرفتن گلولهی آتشین در دستان است و کسی که در آن ایام، عمل نیک انجام دهد به اندازه پنجاه نفر از شما پاداش میگیرد»([13]).
ابوبکر صدیق رضی الله عنه میدانست که مفهوم این آیه به نسبت برخی از مسلمانان دارای پوشیدگی و پیچیدگی است به همین خاطر در یکی از خطبههای خود چنین گفت: «ای مردم، شما این آیه را میخوانید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾ در حالی که من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: هرگاه مردم با ظالمی مواجه شوند و دست او را نگیرند و مانع او نشوند، نزدیک است که خداوند آنان را دچار عذابی سازد»([14]).
در حقیقت خیرخواهی برای مردم، امر به معروف و نهی از منکر جزو لوازم دوستی میان مؤمنان است. خدای تعالی فرموده است:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٧١﴾ [التوبة: 71].
«مردان و زنان مؤمن، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند. همدیگر را بهکار نیک میخوانند و از کار بد باز میدارند، و نماز را چنان که باید میگذارند و زکات را میپردازند، و از خدا و پیغبرش فرمانبرداری میکنند. ایشان کسانیاند که خداوند به زودی ایشان را مشمول رحمت خود میگرداند، خداوند توانا و کار بجا است».
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «برادر مؤمنت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یاری برسان». مردی گفت: ای رسول خدا، اگر مظلوم باشد، یاریش میکنم، اما اگر ظالم باشد چگونه او را یاری کنم؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: او را از ظلم کردن منع نما، اگر چنین کنی او را یاری کردهای»([15]).
پس دوستی و همکاری میان مؤمنان فقط در زمینهی عدل و حق است و بدان خاطر است که امر به معروف و نهی از منکر از فرضهای کفایی محسوب میشود که اگر هیچ یک از افراد امت به آن اقدام ننمایند، همهی آنها دچار گناه میگردند.
اصطلاح «معروف» در شریعت اسلامی برای اموری بهکار میرود که شارع مقدس به انجام آن امر فرموده، مانند مسائل عقیدتی، عباد یا معاملات صحیح، و منکر هم به اموری اطلاق میگردد که شارع مقدس از آنها نهی نموده است. و عقل سلیم انسانی و فطرت دست نخوردهی بشر نیز در آنچه که شریعت تأیید نموده یا از آن نهی کرده با دین آسمانی هماهنگ است.
این که امر به معروف و نهی از منکر، جوانب مختلف زندگی را در بر گرفته، بدان معنی است که جامعهای به وجود آید که به تمام معنا با برنامهی الهی سازگار باشد. از این جاست که هرگاه در میان امت انحرافی صورت گرفته باشد، علمای اسلام برای بیان آن انحراف و ارزیابی آن قبل از این که خطر آن گسترش یابد، اقدام نموهاند: ابن تیمیه رحمه الله بیان فرمودهاست که: هرگاه گروهی از مسلمانان، یکی از قوانین ظاهری و متواتر اسلام را رها نمایند، طبق نظر همهی پیشوایان مسلمان، جنگ با آنان واجب میگردد. هرچند با شهادتین هم گواهی بدهند. این حکم شامل کسانی هم میشود که از ادای وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر و جهاد با کفر خودداری میکنند([16]).
بدون شک به کارگیری روز و قدرت برای امر به معروف و نهی از منکر باید از طریق کسانی صورت گیرد که شایستگی این کار را دارند. این مسأله به نسبت دوران حاضر از اهمیت بیشتری برخوردار است. شهروندان فقط وظیفه دارند که دولت اسلامی را از وقوع منکرات باخبر سازند، اما تغییر منکرات از طریق گفتار و رفتار نیکو، امری است که افراد نیز میتوانند بدون این که خود و یا خانوادهها یا نزدیکان را دچار دردسر سازند، به آن اقدام نمایند.
عمر بن خطاب رضی الله عنه معتقد بود که گرایش صحیح به امت اسلامی مقتضی محقق ساختن شرط خداوند در این رابطه است و شرط خداوند هم عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر. ایشان میفرمود: «ای مردم! اگر شما دوست دارید که جزو امت اسلامی باشید، باید شرط خداوند را بهجا آورید»([17]). ایشان با این جمله به این آیهی قرآن اشاره داشت:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠﴾ [آل عمران: 110].
«شما بهترین امتی هستید که به برای مردم پدیدار شدهاید: امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان میآوردند؛ قطعاً برایشان بهتر بود، برخی از آنان مؤمنند و بیشتر آنان فاسق و نافرمانند».
آن چه بیان شد، مجموعهای از صفات امت مسلمان است. پس کسی که خواهان وابستگی به این امت است، باید شرط این کار را از طریق ایمان به خدا و تلاش برای استوار نمودن زندگی طبق آموزههای آن، فراهم نماید. این بدان معنا نیست که امر به معروف و نهی از منکر، جزو ویژگیهای خاص این امت است، بلکه سایر امتها نیز با الهام از تعلیم انبیای گذشته به این کار اقدام نمودهاند و حتی برخی از پیامبران در اثر این اقدام، به قتل رسیدهاند. خداوند برخی از داستانها را چنین نقل میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّۧنَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَيَقۡتُلُونَ ٱلَّذِينَ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ مِنَ ٱلنَّاسِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٢١﴾ [آل عمران: 21].
«به راستی کسانیکه به آیات الله کفر میورزند، و پیامبران را به ناحق میکشند و (نیز) کسانی از مردم را که به عدالت امر میکنند؛ به قتل میرسانند، پس آنان را به عذابی درد ناک مژده بده! ».
و در سفارشی که لقمان به فرزندش میکند، چنین آمده است:
﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧﴾ [لقمان: 17].
«ای پسر عزیزم! نماز را چنان که شاید بخوان، و بهکار نیک دستور بده و از کار بد نهی کن، و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساسی و مهمی) است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ثبات ورزید».
قرآن علمای یهود و نصاری را به علت ترک وظیفه «امر به معروف و نهی از منکر» مورد نکوهش قرار داده است، زیرا این بیتوجهی آنان باعث شیوع انحراف از شریعت خدا گردید، خداوند چنین فرمود:
﴿لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ٦٣﴾ [المائدة: 63].
«چرا الله پرستان و دانشمندان آنها را از سخنان گناهآلود، و خوردن مال حرام، نهی نمیکنند؟! چه بد است کاری که انجام میدادند».
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هم چنین فرموده است: «هر پیامبری که خداوند قبل از من مبعوث فرمودهاست، دارای اصحاب و یارانی بوده که طبق سنت او رفتار کرده و از او پیروی نمودهاند. اما پس از آنان افرادی جایگزین شدهاند که به گفتار خود عمل نکرده و اعمالشان طبق روش و دستور انبیاء نبوده است. [اگر در میان امت من هم چنین افرادی ظاهر شوند] هرکس به طور عملی با آنان مبارزه کند و با دست خود از این انحراف منعشان نماید، مؤمن به حساب میآید و اگر با زبان، این تلاش را به خرج دهد، بازهم مؤمن است. اگر در قلب او هم نسبت به عمل آنان بیزاری باشد، بازهم مؤمن است، اما در غیر این صورت در قلب او، به اندازهی یک ذره هم ایمان نیست»([18]).
فردی که به معروف امر مینماید و از منکر نهی میکند، بسیار لازم است که به حکم شرعی مورد نظر خود آگاهی داشته باشد، در غیر این صورت باید قبل از اقدام به این کار نسبت به آن عمل حاصل کند تا ناخواسته مرتکب خلاف شرع نگردد. و باید بداند که شریعت اسلام دارای تسامح و بخشش خاصی است و به مسلمانان اجازه داده که اگر گمان برد امر به معروف و نهی از منکر به ضرر خود یا دیگران تمام میشود، از این کار خودداری نماید و باید برآورد نماید که اقدام او موجب نفع و پند گرفتن طرف مقابلش خواهد گردید در غیر این صورت، این وظیفهی شرعی از گردن او ساقط میشود و باید به مرحلهی پایین آن یعنی انکار قلبی اکتفا کند.
ابن تیمیه رحمه الله قاعدهی مهمی را در باب «امر به معروف و نهی از منکر» برای مسلمانان و داعیان توضیح میدهد. این قاعده مربوط به رعایت مصالح و مفاسد توسط فرد داعی است. طبق این قاعده اگر در نتیجهی امر به معروف و نهی از منکر مصلحتی بزرگتر از مفسده حاصل شود، این کار بر او واجب میگردد و در صورتی که مفاسد این کار را بزرگتر و بیشتر از مصالح آن باشد، این کار بر او حرام میگردد و در صورت تساوی مصالح و مفاسد هم به این کار امر نمیشود و نباید به معروف امر نماید یا از منکر نهی کند، زیرا دفع مفاسد نسبت به جلب منافع اولویت بیشتری دارد. و اگر معروف و منکر از هم قابل تفکیک نباشد، باید به طور مطلق به معروف امر نماید و از منکر نهی کند. آنچه بیان شد براساس نوع معروف و نوع منکر بود، اما اگر در صورتی که مخاطبان داعی، یک فرد یا یک گروه مشخص باشند، امر به معروف و نهی از منکر در مورد آنها صورت میگیرد. نیکیهایشان ستایش میشود و برای بدیهایشان مورد سرزنش قرار میگیرند. اما باید داعی توجه داشته باشد که امر به معروف منجر به تباه شدن معروفی بزرگتر نگردد و یا نهی از یک منکر منجر به ایجاد منکر بدتر از آن یا از دست رفتن معروفی مهمتر از آن نشود([19]).
یکی از موارد بسیار ریز و دقیق در برخورد با منکرات، توسط امام ابن قیم رحمه الله بیان شده است. ایشان درجات آن را به چهار نوع و چهار حکم تقسیم نموده است:
اول: منکری را از بین ببرد و ضد آن را جایگزین سازد – این کار، مشروع است.
دوم: از منکری بکاهد، هرچند که طور کلی آن را از بین نبرد – این کار هم مشروع است.
سوم: منکری را از بین ببرد اما همانند آن را جایگزین سازد – این مسأله جای اجتهاد است.
چهارم: امر بدتری جایگزین منکر نماید – این کار حرام است.
امام ابن قیم برای توضیح این مطلب، مثالهایی ذکر میکند و میگوید: «اگر افرادی فاسق و یا فاجر را دیدی که در حالی بازی با شطرنج بودند، نهی آنان از این کار نشانهی ناآگاهی و ضعف بینش توست، مگر این که هدف تو این باشد که آنان را از این کار به تیراندازی و اسب سواری و سایر کارهایی رهنمون کنی که نزد خدا و رسول محبوبتر است. و اگر افرادی فاسق را دیدی که در اطراف یک کار لهو و لعب جمع شده و به سوت زدن و کف زدن مشغول هستند، بهتر است که آنان را به حال خود واگذاری نه اینکه با نهی از منکر به بدتر از آن کار سوق دهی، مگر این که یقین داشته باشی که میتوانی آنان را از آن کار بازداشته و به اطاعت خداوند وادار نمایی، زیرا آنچه که آنان بدان مشغولند باعث شده که از پرداختن به کارهای بدتر منصرف شوند. به همین صورت اگر فردی به خواندن کتابهای طنز و داستانهای بیثمر و بیارزش مشغول بود و از این میترسی که منع او از خواندن آن کتابها باعث پرداختن او به کتابهای بدعت و خواندن مطالب گمراه کننده و سحر جادو میشود. او را با همان کتابها به حال خود بگذارد.
ابن قیم به این شیوه، قاعدهی «اولویت دفع مفاسد به نسبت جلب منافع» را توضیح میدهد.
ابن قیم میگوید که من از شیخ خود ابن تیمیه شنیدم که میفرمود: «در زمان حکومت تاتارها، به همراه چند نفر از یارانم از کنار گروهی از تاتارها عبور کردیم که در حال شراب خواری بودند، یکی از یاران من عملشان را ناپسند دانست. من به او گفتم: خداوند به این خاطر شراب را حرام کرده، چون مانع یاد خدا و نماز میشود، اما شراب خواری، این افراد را از کشتن و اسیر کردن مردم و غارت اموال آنان باز داشته است»([20]).
حافظ ذهبی برای امر به معروف و نهی از منکر، دو شرط اساسی بیان کردهاست که عبارتند از: قدرت و اخلاص. ایشان میگوید: آشکار کردن ندای حق کار بزرگی است و به قدرت و اخلاص نیاز دارد، زیرا انسان مخلص، بدون توانایی نمیتواند به انجام این کار بپردازد و انسان قوی هم بدون اخلاص دچار رسوایی میگردد، اما اگر کسی در انجام وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر، از هردو شرط برخوردار باشد، صدیق است و شخصی که از انجام این وظیفه با این شروط ناتوان است، حداقل باید قلباً از عمل منکر بیزاری داشته باشد، زیرا پایینتر از این مرحله، ایمانی نیست»([21]).
خلاصه این که امر به معروف و نهی از منکر، فرض کفایی بر امت است و برحسب قاعدهی «انتخبا امرکم ضرورت» برآورده میشود و باید کسانی به انجام این وظیفه اقدام بکنند که به احکام شرع آگاهی داشته باشند و مراد و هدف از امر یا نهی مردم را میشناسند و این را نیز میدانند که اقدام به اینکار موجب ضرری برای خود و یا خانواده یا دیگران نمیگردد.
بحث دوم: قضیهی سرپرستی در جامعهی اسلامی
خدای متعال، مؤمنان را از این نهی کردهاست که کافران و هویپرستان را به عنوان دوست صمیمی و سرپرست خود بگیرند یا آنان را مشاور خود قرار دهند و امورات خود را به آنان بسپارند. خداوند علت این منع را در این دانستهاست که آنان برای تباه نمودن مؤمنان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند و هرنوع مکر و نیرنگی را در این راه بهکار میگیرند. خدای متعال فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ لَا يَأۡلُونَكُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِي صُدُورُهُمۡ أَكۡبَرُۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ١١٨﴾ [آل عمران: 118].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از غیر خودتان (کافران) (دوست و) محرم اسرار نگیرید، آنها از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند که شما در رنج و زحمت باشید. به راستی دشمنی از دهان (و زبان) شان آشکار شدهاست، و آنچه سینههایشان پنهان میدارد؛ بزرگتر است، بیشک ما آیات و نشانهها (ی دشمنی آنان) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید».
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هم بیان فرمودهاست که: «انسان براساس دین و باور دوستانش مورد ارزیابی قرار میگیرد، پس بنگرید که با چه کسانی دوستی و رفاقت میکنید»([22]).
بخاری از انس و او از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم چنین نقل کرده است: «خداوند هیچ پیغمبری نفرستاده و هیچ جانشینی در زمین تعیین ننمودهاست مگر این که همهی آنان دو همراه دائمی دارند، یکی از آنها به نیکی امر میکند و انسان را برای انجام آن تشویق مینماید و دیگری او را به شرارت امر میکند و برای انجام آن تشویق میکند، و فقط کسی از این مهلکه رهایی مییابد که خداوند او را نجات دهد»([23]).
عمر بن عبدالعزیز رحمه الله پس از پذیرش مسئولیت خلافت، در اجرای این توصیهی نبوی، چنین گفت: «هرکس که دوست دارد، همنشین ما گردد، باید پنج عمل را در رابطه با ما انجام دهد: نیازهای نیازمندانی را که خود نمیتوانند آن را با ما مطرح کنند به ما برساند، هرگاه در عدالت گرایی ناتوان ماندیم، ما را برای عدل گرایی یاری دهد، برای استقامت بر مسیر حق، یاریگر ما باشد، حق امانت را هم در مورد ما و هم در مورد مردم ادا نماید، هرگز نزد ما غیبت کسی را نکند. کسی که این پنج عمل را انجام ندهد، در همنشینی با ما دچار مشکل خواهد شد»([24]).
این خلیفهی عادل به این هم اکتفا نکرد و در موسم حج، نامهای به حجاج نوشت و از آنان طلب نصیحت و خیرخواهی نمود: «اما بعد، هر فردی که برای دفع یک ظلم، یا پیشنهاد یک امر که برای خاص و عام مردم موجب اصلاح دین میگردد، نزد ما بیاید، از صد تا سیصد دینار پاداش به او میدهیم و این مقدار براساس مخارج و دوری راه تعیین میگردد، شاید خداوند با این کار، حقی را زنده گرداند یا باطلی را بمیراند و یا در نتیجهی آن خیری را برای امت جاری سازد»([25]).
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از مشورت با مشرکان نهی کرده و چنین فرمودهاست: «با آتش مشرکان، اطراف خود را روشن نسازید»([26]). تفسیری که از حدیث بیان شد، توسط امام حسن بصری رحمه الله صورت گرفته است([27]).
علمکرد اصحاب رضی الله عنه معنی این حدیث را تقویت میکند. روایت شده که ابوموسی اشعری، یک فرد ذمی را برای کتابت بهکار گرفت. عمر رضی الله عنه به او نامهی نوشت و با تذکر این آیه: ﴿لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ﴾ وی را توبیخ نمود.
امیر مؤمنان عمر رضی الله عنه چنین نوشت: «از اهل کتاب برای انجام کارها کمک نگیرد، زیرا آنان رشوه را حلال میدانند، بلکه برای پیشبرد کارها و واگذاری مسئولیتها از افرادی استفاده کنید که از خداوند میترسند».
به عمر رضی الله عنه گفته شد که مردی از مسیحیان منطقهی «حیره» در خواندن و نوشتن از همه تواناتر است، آیا او را به عنوان کاتب استخدام نمیکنی؟ فرمود: «من به غیر از مؤمنان هیچ دوستی نمیگیرم». ایشان در نامهای به ابوهریره چنین نوشت: «... در هیچ یک از امورات مسلمانان، مشرکان را به یاری نگیر و فقط خودت به این کار اقدام کن، زیرا تو هم مانند سایر مسلمانان هستی، با این تفاوت که بار سنگین آنان بر دوش تو گذاشته شده است»([28]).
آیات زیر هم مؤید این مسأله است:
﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا﴾ [الکهف: 28].
«و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ١٤٩﴾ [آل عمران: 149].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از کافران، فرمانبرداری کنید، شما را به کفر برمیگردانند و زیان دیده برمیگردید».
واقعیت این است که حکومت اسلامی، حکومت عقیده و فکر است، پس امکان ندارد که مسئولیتهای حساس آن را افرادی برعهده گیرند که برای دین حاکم ارزشی قائل نیستند و عقاید آن دین را نمیپذیرند و تفکر آن را، باور فکری خود قرار نمیدهند. این به معنای ظلم به اشخاص نیست، زیرا سایر دولتهای عقیدتی نیز اجازه نمیدهند که مسئولیتهای حکومت را افرادی برعهده گیرند که به ایدئولوژی مد نظر حکومت، عقیده ندارند آنان حتی وظایف عادی را هم به آنان نمیسپارند، در حالی که اسلام مسئولیتهای جزئی را به مخالفان عقیدتی واگذار نمیکند. حوادثی که در طول تاریخ اسلام روی دادهاست، نشان از صحت این قضیه دارد. در زمان خلافت «المقتدر باللّه» عباسی، سپاه مسلمانان در سال 298 هجری، اسیرانی از رومیان را با خود به پایتخت کشور اسلامی آورد که صلیبهایی بر گردن داشتند. گروهی از بزرگان مسیحی هم در بغداد بودند و امور پادشاه را تدبیر و اجرا میکردند. وقتی که آثار و نشانههای رومی و صلیبی را در میان اسیران دیدند، سرافکنده و شرمنده گشتند»([29]). و بدین ترتیب، معلوم شد که رابطهی دینی، از هرنوع رابطهی دیگری قویتر و بالاتر از هرنوع مصلحتی است.
خدای تعالی فرموده است:
﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ﴾ [آل عمران: 28].
«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست و ولی خود بگیرند، و هر کس چنین کند، با الله هیچ رابطهای ندارند و (عهد و پیمان او با الله گسسته شده است). مگر اینکه (از آزار و اذیت) آنها بترسید (در ظاهر با آنان دوستی کنید)».
بغوی در تفسیر این آیه گفتهاست: خدای متعال، مؤمنان را از دوستی با کفار و نرمش در برابر آنان و بیان اسرار و روابط پنهانی با آنان نهی فرمودهاست، مگر در حالتی که کافران بر مؤمنان غالب و چیره باشند. یا شخص مؤمن در میان قوم کافر زندگی کند و از این بترسد که او را دچار فتنه کنند، پس در ظاهر با آنان مدارا کند، اما قلبش به ایمان وابسته و مطمئن بماند، البته چنین شخصی برای دفاع از خود نباید مرتکب قتل یا خوردن مال حرام گردد و یا باعث شود که کافران بر ناموس مسلمانان دست یابند. تقیه فقط زمانی درست است که شخص مسلمان از قتل بترسد و شرط دیگر تقیه، نیت سالم است. خدای تعالی چنین فرموده است:
﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾ [النحل: 106].
«به جز آنان که (تحت فشار و اجبار) وادار به اظهار کفر میگردند و در همان حال دلهایشان ثابت بر ایمان است».
علاوه بر این، تقیه برای مؤمن، نوعی رخصت است و اگر در ظاهر و باطن بر عقاید و باورهای خود پایبند بماند و در این راه کشته شود، اجر بزرگی خواهد داشت([30]).
طبری نیز در تفسیر ﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ﴾ میگوید: یعنی فقط زمانی برای شما مؤمنان جایز است که با کفار دوستی نشان دهید که زیر سلطهی حکومت آنان باشید و از جان خود بترسید و بدین خاطر در زبان با آنان مدارا کنید و دشمنی خود را پنهان دارید، اما نباید با اعتقادات کفرآمیز آنان همسو شوید و یا عملاً آنان را بر علیه مسلمانان یاری کنید»([31]).
خدای متعال از دوستی با کافران و پذیرش حاکمیت آنان و از اعتماد بر آنان به شدت نهی فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الممتحنة: 1].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید که با آنها طرع دوستی میافکنید، در حالیکه آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شدهاند».
﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ١١٣﴾ [هود: 113].
«و به کافران و مشرکان تکیه نکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرو میگیرد، و جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید، و پس از (تکیه به کافران و مشرکان) یاری نمیگیرید و پیروز گردانده نمیشوید».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١﴾ [المائدة: 51].
«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید. ایشان برخی دوست برخی دیگرند، هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد، بیگمان او از زمرهی ایشان به شمار است. و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمیکند».
طبری در تفسیر این آیه میفرماید: «هرکس که بهجای مؤمنان، یهود و نصاری را به عنوان دوست و یاور انتخاب کند، جزو آنان است، هم در دین و هم در ملیت، زیرا هیچکس، دیگری را به سرپرستی و دوستی نمیگیرد، مگر زمانی که او هم به عقیده و به منهج او راضی و خشنود باشد، و در این صورت به دشمنی با امور مخالف او میپردازد و بر او حکم همان شخص جاری میگردد»([32]).
ابن حزم میگوید: «صحیح است که این آیه: ﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡ﴾ بر ظاهر آن حمل میشود و مؤمن اگر سرپرستی و دوستی کفار را بپذیرد، مانند کافری از جملهی کافران محسوب میشود. این حقیقتی است که حتی دو تن از مسلمانان در آن اختلاف ندارند»([33]).
امام ابن تیمیه هم میفرماید: «خداوند در این آیه خبر دادهاست، کسانی که کافران را به دوستی میگیرند، جزو آنان به شمار میروند، خداوند در آیهی دیگری فرمودهاست:
﴿وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٨١﴾ [المائدة: 81].
«اگر آنان به خدا و پیغمبر و آنچه بر او نازل شده است، ایمان میآوردند، کافران را به دوستی نمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارجاند».
طبق این آیه، ایمان حقیقی مانع دوستی با کفار و متضاد با منهج آنان است و چنین ایمانی با دوستی کفار در یک قلب جمع نمیگردد. آری آیات قرآن، یکدیگر را تأیید میکنند»([34]).
اسلام همواره به این شیوه عمل کرده که میان پیروان خود و کافران، جدایی حاصل سازد و دوستی و محبت را میان مؤمنان، واجب نموده و آن را میان کافران و مؤمنان حرام کرده است، زیرا دین، عامل جدایی آنان است:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢﴾ [المجادلة: 22].
«مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیلهی ایشان باشند، چرا که مؤمنان، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است، و با نغمهی ربّانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است، و ایشان را به باغهای بهشتی داخل میگرداند که از زیر آنها رودبارها روان است، و جاودانه در آن میمانند. خدا از آنان خشنود، و ایشان هم از خدا خشنودند. و اینان حزب یزدانند. هان! حزب یزدان، قطعاً پیروز و رستگار است».
این آیه به طور علنی اعلام میکند که میان مؤمنان و کافران، جدایی وجود دارد و میان آنان نه رابطهی خویشاوندی به وجود میآید و نه روابط جنسی، عقیده سخن اول او را میزند و عقیده سرآغاز رابطهی یک مؤمن با دیگران است. امام این جدایی ناشی از عقیده در زمینهی روابط عادی با کافران رنگ تسامح به خود میگیرد، بدین معنی که اسلام، نیکوکاری و رفتار عادلانه با کفار را مجاز شمرده است. اسلام روابط دوستانه، برادرانه، محبتآمیز و مبتنی بر همکاری را فقط با مسلمانان جایز نموده است.
بدون شک، تعیین افرادی خاص و همراز و مشاور برای ادارهی جامعه، منجر به واگذاری امانات، اختلاط افراد با یکدیگر و بر قرار شدن روابط محبتآمیز و دوستانه میان آنان میشود و شایسته است که برای چنین موقعیتهایی، فقط از افراد مؤمن و صالح و از کسانی استفاده میشود که به استقامت، حق طلبی، خیردوستی، صداقت و شجاعت در بیان حقایق و انگیزهی ترجیح مصالح عمومی، مشهورند و به طور کلی دارای صفاتی باشند که در عزت بخشیدن به اسلام و مسلمین نمود مییابد که خود نیازمند بازگشتن نیکو بهسوی اسلام و عمل کردن به تعالیم و رهنمودهای قرآن و تشکیل امتی مؤمن و قوی و شایسته است که در دنیا گواه مردم میباشند و پیامبر در قیامت بر حقانیت آنان شهادت میدهد.
[1]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 53، حدیث شماره 10 و 11 و ص 316، حدیث شماره 6484 و مسلم صحیح، ج1، ص 65، حدیث شماره 41.
[2]- مسلم، صحیح، ج4، ص 1986، حدیث شماره 2564.
[3]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 57، حدیث شماره 13، و مسلم، صحیح، ج1، ص 67، حدیث شماره 45.
[4]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2002، حدیث شماره 2590.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 486، حدیث شماره 6069 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2291، حدیث شماره 2990، لفظ حدیث از بخاری است.
[6]- ابوجوزی، سیرهی عمر، ص 169.
[7]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 324، شماره 4557.
[8]- احمد، المسند، ج6، ص 432، هیثمی گفته: احمد و طبرانی آن را روایت کردهاند و رجال آن ثقه هستند و هر چند در مورد برخی راویان آن انتقادی شده اما ضروری به عدالت آنان نمیزند، مجمع الزوائد، ج7، ص 263.
[9]- ابن کثیر، مختصر تفسیر، ج1، ص 308.
[10]- مسلم، صحیح، ج1، ص 199، حدیث شماره 220.
[11]- مسلم، صحیح، ج1، ص 200، حدیث شماره 221.
[12]- ابوبکر جصاص، احکام القرآن، ج2، ص 592.
[13]- ابوداود، السنن، ج4، ص 512، حدیث شماره 4341 و ترمذی، الجامع، ج5، ص 257، حدیث شماره 3058 و گفته: حسن و غریب است.
[14]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 256، حدیث شماره 3057، و گفته که حسن و صحیح است و ابوداود، السنن، ج4، ص 510، حدیث شماره 4338.
[15]- بخاری، فتح الباری، ج12، ص 323، حدیث شماره 6952.
[16]- ابن تیمیه، الفتاوی، ج4، ص 181.
[17]- ابن کثیر، مختصر تفسیر، ج1، ص 311.
[18]- مسلم، صحیح، ج1، ص 70، حدیث شماره 50.
[19]- ابن تیمیه، الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، ص 19 و 23.
[20]- ابن قیم، اعلام الموقعین، ج2، ص 15.
[21]- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 234.
[22]- ابوداود، السنن، ج5، ص 168، حدیث شماره 4833 و ترمذی، الجامع، ج4، ص 589، حدیث شماره 2378 و گفته که حسن و غریب است.
[23]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 189، حدیث شماره 7198.
[24]- طبری، تاریخ، ج6، ص 569.
[25]- ابن عبدالحکم، سیرهی عمربن عبدالعزیز، ص 137.
[26]- نسائی، المجتبی، ج8، ص 176 و 177.
[27]- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن. ج4، ص 179 و 180.
[28]- ابن قیم، احکام اهل ذمه، ج1، ص 212.
[29]- صولی، الاوراق، عصر المقتدر، ص 123.
[30]- بغوی، تفسیر، ج1، ص 336.
[31]- طبری، تفسیر، ج3، ص 228.
[32]- طبری، تفسیر، ج6، ص 277.
[33]- محلی، ج13، ص 35.
[34]- ابن تیمیه، الایمان، ص 14.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر