توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل اول: در بارۀ علاقه و محبت به محمد صل الله علیه و آله و سلم

 

فصل اول:
در بارۀ علاقه و محبت به محمد
 صل الله علیه و آله و سلم

رسول محبوب، روشنایی و نور چشم و سرور ما مسلمانان، پیامبر بزرگوار و گرانقدر و بسیار مهربان و دلسوزی است که خداوند به واسطه ایشان ما را از تاریکی به روشنایی و از گمراهی به راه راست هدایت کرد، و از نادانی به دانش و از ناتوانی به قدرت و توانایی رسانید، و از پستی و فرومایگی به سرافرازی و از تفرقه و پراکندگی به یکدلی و از ستیز و دشمنی به دوستی و همداستانی راه نمود. و این مدارج عالی انسانی را نصیب ما گردانید تا اینکه با ارشاد و راهنمائیش بهترین مردمانی باشیم که پدید آمده‌اند.

او پیامبر بزرگوار و بخشنده‌ای است که خداوند، دین او، پیروی از او، و محبتش را نعمتی گردانید که دل‌های ما را بهم نزدیک و الفت و همآهنگی و یگانگی را میان ما ایجاد کرد و ما را به هدایتش از آتش دوزخ رهانید. و خداوند در این باره می‌فرماید:

﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ [آل عمران: 103].

«و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل‌های شما الفت انداختند تا به لطف او برادران هم شدید، و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید».

خدای بزرگ و پاک بندگان مؤمنش را به یادآوری این نعمت بزرگ درگذر زمان فرمان داده است، تا به شکرگذاری آن برخیزند و اقدام نمایند و شکر این نعمت جز دوستداری و پیروی از رسول خدا نیست.

بعد از خدای تعالی هیچکس مانند پیامبر ما  صل الله علیه و آله و سلم  بر ما نیکی نکرده است، و به راستی محبت و دوستداری پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قسمتی از محبت خدای عزوجل می‌باشد، لذا میان محبت خدا و رسول تفاوتی ممکن نیست، پس آن دو لازم و وابسته به یکدیگرند. بنابراین، هرکس خدا را دوست بدارد، لازم است رسول خدا را هم دوست بدارد، و هرکس پیامبر را دوست داشته باشد، مسلماً خداوند را هم دوست می‌دارد. و این آیات کریمه به وابستگی و پیوند میان محبت خدا و محبت رسولش و همچنین وابستگی و پیوند بین اطاعت از خدا و اطاعت از رسولش اشارت دارد.

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ [آل عمران: 31].

﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ [التوبة: 24].

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا ٦٤ [النساء: 64].

«بگو: اگر خدای را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوست‌تان بدارد».

«بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کسادش بیم‌ناکید و سراهایی را که خوش می‌دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنی‌تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش به اجرا درآورد».

«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به توفیق الهی از او اطاعت کنند، و اگر آنان وقتی به خود ستم کرده بودند پیش تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند، و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می‌کرد قطعاً خدا را توبه‌پذیر، مهربان می‌یافتند».

ابوهریره رضی الله عنه  از حضرت رسول روایت می‌کند که فرمود: «مَنْ أَطَاعَنِى فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ يَعْصِنِى فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَمَنْ يُطِعِ الأَمِيرَ فَقَدْ أَطَاعَنِى وَمَنْ يَعْصِ الأَمِيرَ فَقَدْ عَصَانِى»([1]).

«هرکس مرا اطاعت و پیروی کند به راستی فرمان و دستور خداوند را گردن نهاده است، و هرکس مرا نافرمانی کند بی‌گمان از خداوند نافرمانی و سرپیچی کرده است، و هرکس از فرمانروای مسلمانان اطاعت کند از من اطاعت کرده است، و هرکس از فرمانروای مسلمانان سرپیچی کند از من سرپیچی کرده است».

و این آیۀ کریمه به طور کامل و روشن آن را بیان می‌دارد: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠ [النساء: 80]. «هرکس از پیامبر فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده، و هرکس روی‌گردان شود ما تو را برایشان نگهبان نفرستاده‌ایم».

باز پیامبر فرموده است: «أَحِبُّوا اللَّهَ لِمَا يَغْذُوكُمْ مِنْ نِعَمِهِ وَأَحِبُّونِى بِحُبِّ اللَّهِ وَأَحِبُّوا أَهْلَ بَيْتِى لِحُبِّى»([2]). «خداوند را دوست بدارید به خاطر آنچه از نعمت‌هایش که بر شما ارزانی داشته است، و مرا نیز دوست بدارید به خاطر محبتی که به خدا دارید، و خاندان مرا دوست بدارید به خاطر محبتی که به من دارید» و طبیعی است که محبت و دوستداری رسول در وجوب و تأکید به آن تالی و پیرو محبت خدا است، زیرا پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گرامی‌ترین مردمان نزد خداست که خُویی پسندیده و والا دارد و ارجمند و خوش‌اندام است.

بنابراین، انسان مؤمن واقعی به شمار نمی‌آید، مگر اینکه رسول خدا را دوست بدارد، تا جائی که احترام و محبت رسول از هرچیز نزد او بیشتر باشد.

و بیشتر از این ذکر کردیم که فرمایش خدای تعالی به صراحت برآن دلالت دارد.

﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ([3]) [التوبة: 24].

از انس بن مالک رضی الله عنه  روایت است که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «لاَ يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَلَدِهِ وَوَالِدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» وَفِي رَوَايَةٍ لِمُسْلِمٍ أيضاً: «حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَمَالِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»([4]).

«هیچیک از شما ایمانش کامل نمی‌گردد، مگر اینکه من از فرزند و پدرش و همه مردم نزد او گرامی‌تر باشم» و نیز از مسلم روایت است که «مگر اینکه من نزد او از خانواده و ثروتش و همه مردم گرامی‌تر باشم».

امام نووی رحمه الله  از قاضی عیاض نقل کرده است که محبت سه گونه است: 1- محبت از روی اکرام و بزرگداشت، مانند محبت فرزند نسبت به پدر و مادر. 2- محبت از جهت مهربانی و دلسوزی، مانند محبت پدر و مادر در مورد فرزندان‌شان. 3- محبت از روی همسانی و موافقت با دیگران، مانند دوست‌داشتن مردمان. بنابراین، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تمام گونه‌های محبت را در محبت خویش قرار داده است.

و همچنین گفت: یاری سنت و دفاع از شریعت و آرزوی درک دورۀ زندگانی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از جمله محبت و دوستداری اوست، در نتیجه ثروت و خواسته خویش را فدای او می‌کند.

سپس گفت: هنگامی که آنچه گفتیم در عمل نمایان شد، معلوم می‌گردد که حقیقت و درستی ایمان بدون آنها کامل نیست، و ایمان درست نمی‌باشد مگر اینکه حقیقةً منزلت و رفعت مقام پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بر هر پدر و فرزند و نیکوکار و صاحب فضیلتی ثابت آید، و کسی که عقیده و باورش چنین نباشد و به گونه‌ای دیگر بیندیشد و عقیده داشته باشد، مؤمن نیست.

اگر کسی بگوید: این گفتار بسیاری از مسلمانان را از ایمان خارج می‌کند (یعنی به استناد این سخن بسیاری از مردم به ظاهر مسلمان، مؤمن به شمار نمی‌آیند) در جواب می‌گوییم: از ایمان خارج نیست جز کافری که بر کفرش پایبند است، و اصرار دارد و دلیل ما آن است که به تجربه دریافته ایم. پس به مردی از جامعه مسلمین باید مراجعه کنیم و به او بگوییم فرض کن تو رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را زنده می‌بینی، و قطعاً یکی از دشمنانش نیز قصد جان او را دارد و تو مختاری میان اینکه پیامبر را به دشمن سپاری تا او به خواستش برسد و یا اینکه از او دفاع کنی و به خاطر او کشته شوی، پس کدامیک از آن دو را برمی‌گزینی.

پس باید آن را به او بگوییم و بگذاریم تا او با مراجعه به عاطفه و وجدانش قضاوت کند – اگرچه از نظر ایمان ضعیف‌ترین مردمان و گناهش نیز از همه فزون‌تر باشد – آیا لحظه‌ای تردید می‌کند در اینکه بگوید: بلکه خود و خانواده و هرچه در اختیار دارم فدای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌کنم.

پس این شعور و آگاهی معیار و سنجشی است از این محبت و عشق وافر که با قلب و خاطر هر مسلمانی آمیخته است، مگر آنکه انسان بسیار فراموشکار است و تا زمانی که آرزوهای نفسانی و طبیعت بشری و مشاغل زندگی و سرگرمی‌های آن بر او چیره است این محبت در وی پنهان می‌ماند، اما همین که از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ذکری شود آن را به یاد می‌آورد. پس اگر ذکری از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به میان آمد و کسی این احساس را در خود نیافت، ادعای ایمان او دروغین است.

قرطبی رحمه الله  گفت: «به راستی هر مسلمانی که دارای ایمانی درست باشد از وجود این محبت زیاد بی‌بهره نیست؛ تا آنجا که بسیاری از آنان که در آرزوهای نفسانی غرق شده‌اند، هنگامی که از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  یاد شود، مشتاق دیدارش می‌گردند تا آنجا که دیدار او را بر خانواده و ثروت‌شان ترجیح می‌دهند، زیرا محبت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در خاطر مسلمانان جای گرفته است، جز اینکه این محبت به سبب غفلت‌ها و بی‌خبری‌های پی در پی خیلی زود از بین می‌رود».

آری، محبت واقعی و فراوان از آرزوی درک زمان رسول گرامی و دیدارش در این حد و مرز متوقف نمی‌گردد، بلکه دوست‌داشتن وجود مبارک حضرت و تمنای درک زمان زندگی و دیدار او با عشق به سنت او و کوشش در پیروزی شریعت او پیوستگی دارد. و درست گفته‌اند که هرچه از محبوب باشد دوست‌داشتنی است، و ایمان و عقیده هر مسلمانی به درجه کمال نمی‌رسد، و ترجیح محبت رسول  صل الله علیه و آله و سلم  بر هرچیزی ثابت نمی‌گردد، مادامی که پیامبد و نتایج باورهای درونی در خارج تحقق پذیرد و صورت عملی به خود بگیرد.

و شناخت فلسفه شریعت بر این باور بسیار مؤثر است، چون شریعت اسلامی برای منافع بندگان خدا در دنیا و آخرت آمده است، و آنچه در شریعت است برای جلت مصلحت و آسایش بندگان و دفع ضرر از ایشان است.

زمانی که شناخت مقاصد شریعت در وجود پیروان ریشه دوانید، انسان این شریعت را دوست می‌دارد، و چون این شریعت را دوست دارد صاحب آن را هم دوست می‌دارد، لذا ارتباط در سخن سهل بن عبدالله واضح و آشکار است، آنجا که می‌گوید: «نشانه محبت خدا محبت قرآن است، و نشانه محبت قرآن دوستی رسول  صل الله علیه و آله و سلم  است، و نشانه حب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  محبت سنت اوست، و نشانه محبت خدای تعالی و قرآن، پیامبر و سنت او، محبت آخرت است، و نشانه محبت آخرت آن است که انسان خود را دوست بدارد، و نشانه این دوستی آن است که دوستدار دنیا نباشد، و نشانه نفرت از دنیا آن است که جز به اندازه توشه و کفاف زندگی از آن برندارد»([5]).

و این مسلمانانی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دوست می‌دارند و آنان که آمدند و آنان که پس از صدها سال درگذر زمان می‌آیند تا اینکه خدا زمین را با هرکه در آن است به ارث می‌برد، کسانی هستند که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را ستود و از آنان و محبت فراوانی که به او دارند خبر داد، بلکه فراتر از آن فرمود که هریک از آنان آرزوی دیدار آنحضرت را دارند با دادن هرآنچه در اختیارشان است.

از ابی هریره رضی الله عنه  روایت است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: از امتم مردمانی پس از من می‌آیند که محبت‌شان نسبت به من بسیار است و هریک از آنان تمنی می‌کنند اگر مرا ببینند خانواده و ثروت‌شان را در این راه بدهند([6]). از امام احمد نقل است: قطعاً خانواده و ثروتش را می‌بخشد در برابر اینکه مرا ببیند.

از ابوهریره رضی الله عنه  روایت است که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به قبرستان بقیع آمد و فرمود: «ای منزل‌گاه مسلمانان! درود و سلام خدا بر شما باد، و اگر خدا بخواهد ما هم به شما می‌پیوندیم، دوست داشتیم برادران‌مان را ببینیم، یاران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند: ای رسول خدا! آیا ما برادرانت نیستیم؟ فرمود: شما یاران من هستید، برادران من کسانی هستند که هنوز نیامده اند([7]). گفتند: ای پیامبر خدا! چگونه کسانی از امتت را که هنوز نیامده‌اند، می‌شناسید؟ فرمود: مگر ندیده‌ای مردی را که گله‌های اسب پیشانی سفید دارد، آیا این مرد میان اسب‌های سیاه رنگ خالص اسب‌های خویش را نمی‌شناسد؟ گفتند: آری، ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم . فرمود: پس آنان نیز در روز رستاخیز به سبب وضوگرفتن و عبادت‌کردن با دست و پا و پیشانی سفید پدیدار می‌گردند([8]).

این دو حدیث صحیح از سخنان پیامبر گرامی  صل الله علیه و آله و سلم  استواری محبت را در دل‌های پیروانش ثابت می‌کند، و اینکه هرکدام از آنان از جهت عشق و علاقه به دیدار پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در سوز و گدازند، و حاضرند عزیزترین فرد خانواده خویش و هرآنچه دارند برای او فدا کنند، و نیز این دو حدیث امتیاز اخوت و برادری را برای امتش ثابت می‌نماید.

امام احمد و ابن مردویه از صالح بن جبیر روایت کرده‌اند که صالح گفت: ابوجمعه انصاری از یاران پیامبر برای خواندن نماز در مسجد بیت المقدس بر ما وارد شد و در آن وقت رجا بن حیوة رضی الله عنه  همراه ما بود، وقتی ابوجمعه انصاری خواست برود، برای بدرقة او بیرون رفتیم؛ هنگامی که رجا از بدرقه مراجعه کرد گفت: برای شما حقی و جایزه‌ای است. بنابراین، حدیثی را که از رسول خدا شنیده ام برایتان روایت می‌کنم، گفتیم رحمت خدا بر تو باد آن را برایمان نقل کن، گفت: همراه پیامبر خدا بودیم و معاذ بن جبل و همین فرد از عشره مبشره با ما بود، گفتیم ای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ! آیا قومی یافت می‌شود که ثواب و پاداش‌شان از ما بیشتر باشد؟ زیرا که ما به خدا ایمان آوردیم و تو را پیروی کردیم، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: چه چیزی می‌تواند شما را از آن بازدارد (پیروی رسول و ایمان به خدا) و حال اینکه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در میان شما است و وحی آسمانی را برایتان می‌آورد، بلکه بعد از شما قومی خواهند بود که نوشته‌های کتابی (قرآنکریم) به آنان می‌رسد که به آن ایمان دارند و به مفاد آن عمل می‌کنند، اینانند که اجرشان بیشتر از شما است.

شگفت‌ترین مردم از لحاظ ایمان

حسن بن عرفه گفت: اسماعیل بن عیاش الحمصی از مغیره بن قیس تیمی و او از ابن شعب و ابن شعب از پدرش و او از پدر بزرگش روایت کرده که پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: شگفت‌ترین مخلوقات از لحاظ ایمان پیش شما چه کسانی هستند؟ گفتند: فرشتگان، فرمود: چرا از ایمان‌آورندگان نباشند، و حال آنکه نزد پروردگار خویش می‌باشند، گفتند: پس پیامبرانند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  فرود: چرا از ایمان‌آورندگان نباشند و حال آنکه وحی برایشان نازل می‌شود، گفتند: پس ما هستیم، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: چرا از ایمان‌آورندگان نباشید و حال آنکه من در میان شما هستم؟ پس رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: آگاه باشید که شگفت‌ترین مردم نزد من از لحاظ ایمان به راستی مردمی هستند که بعد از شما می‌آیند که صفحاتی از کتابی (قرآنکریم) را می‌یابند که بدآنچه در آن است ایمان می‌آورند([9]).

از مطالبی که بیان شد روشن می‌گردد که هر مسلمانی ایمانش به محبت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وابسته است، و اینکه مسلمانانی که درگذر زمان می‌آیند مزایا و امتیازاتی بر اصحاب رضی الله عنهم  پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دارند، و آن این است که آنان با وجود فاصله و طول زمان به رسول خدا ایمان آورده و با وجودی که او را ندیده‌اند مخلصانه او را دوست دارند.

فضیلت اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

شایسته نیست، اینگونه تصور شود که مسلمانانی که بعداً می‌آیند از یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فضیلت‌شان بیشتر است، چون علما ثابت کرده‌اند و اتفاق دارند، کسی که پیامبر را همراهی و معاشرت کرده و یک بار در طول عمرش او را دیده و از شرف صحبت پیامبر برخوردار بوده، از همه کسانی که بعد از او می‌آیند فضیلتش بیشتر است، زیرا فضیلت صحبت و همراهی با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به گونه‌ای است که هیچ چیزی و هیچ عملی برابر با آن نیست.

و علما گفته‌اند و این فضیلت خداست که آن را به هرکس بخواهد عطا می‌کند. و به فرموده رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  استدلال کرده‌اند که:... اگر هرکدام از شما به اندازه کوه احد طلا را در راه خدا ببخشید، ثواب آن کمتر از یک مُد یا مقدار ناچیز از احسان اصحاب است([10]).

امام نووی رحمه الله  گفت: دلیل فضیلت اصحاب این است که بخشش و احسان اصحاب در وقت تنگدستی و سختی زندگی بوده است، و احسان مردم دیگر این شرایط را ندارد، و سبب دیگر اینکه احسان اصحاب به خاطر یاری به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و حمایت از او بوده است و این فضیلت پس از پیامبر موجود نیست، و همچنین است جهاد و بقیه عبادت و طاعات اصحاب. و خداوند تعالی فرموده است: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١٠ [الحدید: 10].

«کسانی از شما که پیش از فتح مکه انفاق و جهاد کرده‌اند با دیگران یکسان نیستند، آنان از حیث درجه بزرگتر از کسانی‌اند که بعداً به انفاق و جهاد پرداخته‌اند و خداوند به هرکدام وعدۀ نیکو داده است، و خدا به آنچه می‌کنید آگاه است».

همه این‌ها همراه با آنچه در وجود اصحاب است از شفقت، دوستی و خشوع و فروتنی و از خودگذشتگی و جهاد در راه خدا از فضایل مهم اصحاب است.

و فضیلت همراهی و معاشرت با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هرچند لحظه‌ای اندک هم بوده باشد، امتیازی است که هیچ عملی برابر با آن نیست و هیچ چیز به درجه و منزلت آن نمی‌رسد.




([1])- روایت از مسلم.

([2])- روایت از ترمذی.

[3]- رجوع کنید به ترجمه آیه در صفحۀ قبلی.

([4])- روایت از صحیح مسلم.

([5])- قرطبی، جلد 4 ص 6.

([6])- حدیث از مسلم است، و امام احمد در مسند نیز روایت کرده است.

([7])- روایت از مسلم.

([8])- روایت از مسلم.

([9])- روایت از حاکم و حدیث صحیح الاسناد است.

([10])- روایت از مسلم.

فصل دوم: چرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دوست می‌داریم

 

فصل دوم:
چرا رسول خدا
 صل الله علیه و آله و سلم  را دوست می‌داریم

محبت ما به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دلایل و سبب‌های فراوانی دارد.

دلیل اول: اینکه خدای عزوجل دوستی و پیروی از پیامبر گرامی را بر ما واجب و آن دو را با محبت و اطاعت خود هم‌ردیف گردانید، و قبلاً آیات و احادیث فراوانی که بر این امر دلالت داشتند ذکر شد.

دلیل دوم: اینکه خدای تعالی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را دوست دارد و او را از میان بندگانش برای مأموریت و رسالتش برگزید و هم او را بر همه آفریده‌هایش برتری داد، آنگونه که صاحب کتاب الجوهره (در مبحث توحید) گفته است:

وَأَفْضَلُ الخَلْقِ عَلَى الإِطْلاقِ

نَبِيُّنَا فَمِلْ عَنِ الشِّقَاقِ

بزرگترین و بهترین آفریده بدون هیچ شکی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد، پس از مخالفت و ستیزه در این مورد پرهیز کن.

به تحقیق ثابت شده است که خدا هرگاه بنده‌ای را دوست بدارد محبت و پذیرش و مقبولیت او را نزد ساکنان زمین و آسمانی پدیدار می‌کند.

از ابوهریره رضی الله عنه  روایت است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا، فَأَحِبَّهُ. فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، فَيُنَادِى جِبْرِيلُ فِى أَهْلِ السَّمَاءِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا، فَأَحِبُّوهُ. فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِى أَهْلِ الأَرْضِ»([1]).

«هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، جبریل را فرا می‌خواند که خداوند فلان را دارد، پس ای جبرئیل او را دوست بدار، پس جبرئیل او را دوست می‌دارد و جبرئیل مردمان آسمان را صدا می‌کند که به راستی خداوند فلان را دوست دارد، پس او را دوست بدارید، سپس مقبولیت او در خاطر مردم زمین نهاده می‌شود».

قسطلانی در شرح این حدیث گفته است: پس مردمان او را دوست می‌دارند، به او می‌گرایند و از او خرسند می‌گردند. بنابراین، دوستی مردم نشانة محبت خداوند بر بنده‌اش است.

وقتی برای یک فرد عادی وضعیت چنین است، پس در نظر بیاورید که نسبت به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  چگونه باشد؟ پس بدون تردید محبت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  واجب است، و این محبت در دل‌های مؤمنین و غیر ایشان ثابت است و جای دارد. و خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦ [مریم: 96]. «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند به زودی خدای رحمان برای آنان محبتی در دل‌ها قرار می‌دهد» قرطبی (مفسر بزرگ قرآنکریم) در تفسیر این آیه گفته است: یعنی خداوند محبت او را در دل‌های بندگانش قرار داده است، چنانکه ترمذی نیز از حدیث سعد و ابوهریره روایت کرده است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ إِنِّى قَدْ أَحْبَبْتُ فُلاَنًا فَأَحِبَّهُ قَالَ فَيُنَادِى فِى السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْمَحَبَّةُ فِى أَهْلِ الأَرْضِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ ﴿سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦ وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ إِنِّى قَدْ أَبْغَضْتُ فُلاَنًا فَيُنَادِى فِى السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْبَغْضَاءُ فِى الأَرْضِ»([2]). «وقتی خداوند بنده‌ای را دوست بدارد جبرئیل را ندا دردهد که همانا فلان را دوست دارم پس او را دوست بدار، در نتیجه جبرئیل مردمان آسمان را ندا می‌دهد، سپس محبت او در میان اهل زمین نازل می‌شود. پس آن معنی فرموده خدای تعالی است که به زودی خداوند رحمان برای آنان محبتی در دل‌ها قرار می‌دهد، و هنگامی که خداوند از بنده‌ای خشمگین شود، جبریل را فرا خواند که همانا من از فلان بیزارم و بر او خشم گرفته‌ام، پس جبرئیل در میان اهل آسمان ندا می‌دهد، سپس کینه و تنفر از او در میان اهل زمین نازل می‌گردد.

دلیل سوم: به سبب مهر و رحمت او بر امتش می‌باشد و هم به سبب علاقه و حرص شدید پیامبر بر هدایت و نجات و راهنمایی امتش از آتش دوزخ، و این‌ها صفات ثابت و همیشگی آن حضرت است. و خداوند در بیان این اوصاف می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨ [التوبة: 128]. «قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».

و مسلم در صحیح خویش از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنه  روایت کرده است که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  این آیه را تلاوت فرمود که ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٦ [إبراهيم: 36].

«پروردگارا! آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هرکه از من پیروی کند، بی‌گمان او از من است و هرکه مرا نافرمانی کند، به یقین تو آمرزنده و مهربانی» و این آیه را از قول عیسی علیه السلام  خواند: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨ [المائدة: 118]. «اگر عذاب‌شان کُنی آنان بندگان تو‌اند، و اگر برایشان ببخشای تو خود توانا و حکیم و دانایی» سپس رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دو دستش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! امتم امتم (یعنی به پیروانم رحم کن) و گریه کرد؛ پس خدای عزوجل فرمود: ای جبرئیل! پیش محمد  صل الله علیه و آله و سلم  رو – هرچند خدا به حال او داناتر است – از او بپرس، چه چیزی سبب گریه او شده است، پس جبرئیل نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و از او پرسید، پس رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  جبرئیل را از آنچه گفته بود باخبر گردانید – و حال آنکه خدا از همه داناتر است بر احوال – سپس خدای تعالی فرمود: ای جبرئیل! نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رو، و به او بگو: «إنَّا سَنُرْضِيكَ في أمَّتِكَ وَلاَ نَسُوءُكَ»([3]). «از امتت خوشنود و راضی خواهم شد و تو را اندوهگین نمی‌کنم».

بیان رحمت و مهربانی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نسبت به امتش بیشتر از آن است که به شمار آید.

دلیل چهارم: اینکه دین و شریعت و تعلیم و راهنمائی‌های پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بهترین و نیکوترین شرایع و تعالیم و راهنمائی‌هاست. پیوسته میل داشت تا در همه چیز بر امتش آسان گیرد و از صفات آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  اینکه از میان دو امر آسان‌ترین را برمی‌گزید به شرط آنکه گناه و ناروا نمی‌بود.

و به یقین دستور فرموده است به ما که در کارهای‌مان از سخت‌گیری بر همدیگر بپرهیزیم و بر هم آسان گیریم و از سخنان آنحضرت است که «يَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَلا تُنَفِّرُوا» نسبت به هم آسان گیرید و سخت نگیرید، و بخشندگی و رحمت خداوند را مژده دهید و مردم را از خشم الهی نترسانید و مردم را از دین بیزار نکنید.

دلیل پنجم: به سبب مهربانی و دلسوزی و خوشرویی و بخشنده‌بودن و گذشت و بزرگواری پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  او را دوست می‌داریم.

از جمله عطوفت و مهربانی آنحضرت  صل الله علیه و آله و سلم  آن است که دعوتش را تا روز رستاخیز ذخیره کرده و به تأخیر انداخته است تا اینکه در سخت‌ترین وقت‌ها و شدیدترین تنگناهای روز قیامت شفیع امتش گردد.

از ابوهریره رضی الله عنه  روایت است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: هر پیغمبری را دعوتی مستجاب و پذیرفته است، پس هر پیغمبری در بهره‌مندی از دعوتش شتاب و تعجیل کرده است، اما من دعوتم را برای شفاعت امتم در روز قیامت نگاه داشته‌ام تا به خواست خدا هرکس از امتم که بمیرد و با خدا انباز و شریک نگیرد، از دعوتم بهره‌مند آید([4]).

و باز از جمله مهربانی و عطوفت آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  آن است که همیشه برای امتش دعای خیر می‌کرد و به حال و وضعیت ایشان توجه می‌نمود و از خدای توانا می‌خواست تا راه خطا را بر آنها ببندد و تلاش و کوشش‌شان را موفق گرداند تا اینکه رضای خدا را به دست آورند و از خشم و غضب او به دور باشند.

بزار از عایشه رضی الله عنها  روایت می‌کند که او گفت: هرگاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را خوشحال و شادمان می‌دیدم، می‌گفتم یا رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  برایم نزد خداوند دعا کن، حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِعَائِشَةَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهَا وَمَا تَأَخَّرَ، مَا أَسَرَّتْ وَمَا أَعْلَنَتْ». «خداوند از گناهان گذشته و آینده عایشه، از آنچه آشکارا و نهان انجام داده است، درگذر» پس از آن عایشه رضی الله عنها  خندید به گونه‌ای که سرش بر آغوشش افتاد، حضرت رسول  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: آیا دعای خیر من تو را شاد نمود؟ عایشه رضی الله عنها  فرمود: چرا از دُعای تو شادمان نباشم؟

سپس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: سوگند به خدا این دعای خیر من است در هر نمازی برای امتم([5]).

روایت شده است که مردی بادیه‌نشین از حضرت رسول  صل الله علیه و آله و سلم  چیزی درخواست کرد، و آن حضرت آن را به وی بخشید» سپس فرمود: ای اعرابی! آیا به تو نیکی کردم؟ اعرابی گفت: خیر نیکی نکردی، مسلمانان خشمگین شدند و بر او پرخاش کردند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به آنان فرمود که دست نگه دارید، سپس برخاست و به خانه‌اش رفت و اعرابی را فرا خواند و انعام بیشتری به او داد سپس فرمود: آیا دربارۀ تو نیکی کردم؟ اعرابی گفت: بله، خداوند به تو و به خاندان و بستگانت پاداش نیک دهد، پس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: پیش از این آنچه شایسته نبود گفتی، و در وجود یارانم از آنچه گفتی رنجشی به وجود آمد، و اگر می‌خواهی و دوست داری، آنچه را نزد من اکنون گفتی، پیش آنان نیز باز گوی، تا آن رنجشی که از تو در دل دارند زدوده شود، اعرابی گفت: بله می‌گویم، پس فردای آن روز اعرابی آمد و پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: این اعرابی آنچه را نمی‌بایست گفت، پس ما در حق او بیشتر بخشش کردیم، و او یقیناً از ما خرسند گشته است، آیا چنین است؟ اعرابی گفت: بله، خداوند به تو و به خاندان و بستگانت پاداش نیک دهد. پس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: وضع من و حال این مرد مانند حال مردی است که شترش از او نافرمانی کرد و گریخت، مردم شتر را دنبال کردند و جز رمیدن بیشتر شتر کاری از پیش نبردند، صاحب شتر فریاد زد که من و شترم را به حال خود واگذارید، زیرا من نسبت به شترم از شما داناتر و مهربان‌تر هستم، سپس روبرویش درآمد و با دست مشتی از خاک‌روبه‌های روی زمین را برداشت و شتر را باز گردانید و شتر زانو زد، بارش را بر او بست و سوارش شد. و اگر من آنگاه که آن اعرابی آن سخن نابایسته را گفت، او را به حال خود رها می‌کردم، پس شما او را می‌کشتید و او به دوزخ می‌رفت».

از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت است که فرمود: «لا يُبَلِّغْنِي أَحَدٌ مِنْكُمْ عَنْ اَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِي شَيْئًا، فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَيْكُمْ وَأَنَا سَلِيمُ الصَّدْرِ» «کسی از شما در باره یارانم چیزی را به من نگوید که سبب رنجش من از آنان گردد، زیرا دوست می‌دارم که با دلی پاک با آنان روبرو گردم».

حضرت رسول  صل الله علیه و آله و سلم  اگر در نماز گریه کودک را می‌شنید، نمازش را زودتر به پایان می‌بُرد.

زمانی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در حال سجده بود حسن رضی الله عنه  وارد شد و بر دوشش نشست و پیامبر تأخیر کرد و از سجده برنخاست، تا اینکه حسن رضی الله عنه  از دوش او پایین آمد. همین که نمازش را تمام کرد، یکی از یارانش به او گفت: سجده‌ات را طولانی کردی، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِنَّ ابْنِي ارْتَحَلَنِى فَكَرِهْتُ أَنْ أُعْجِلَهُ» «چون پسرم (حسن) روی دوشم بود، دوست نداشتم او را وادار کنم زودتر از دوشم پایین آید».

و بیشتر از این به حلم و بخشش و بزرگی و گذشتش اشاره نمی‌کنم، فقط همین بس هنگامی که خدا او را بر قریش پیروز کرد و یاریش نمود و فاتحانه و یپروزمندانه وارد مکه شد، سرمست پیروزی نشد و پیروزی او را مستبد و خودرای نکرد، بلکه روی شترش سرش را در برابر عظمت و لطف الهی فرود آورد و کلمه جاودانه‌اش را بر زبان راند و فرمود: ای قریش! چه می‌بینید و چه می‌اندیشید که من آن را دربارۀ شما انجام دهم، گفتند: در مورد ما نیکی کنید مانند برادری بخشانیده و برادرزاده‌ای کریم و بزرگ، حضرتش فرمود: بروید، شما آزاد و در امانید.

چه زیباست عفو و بخشش در هنگام قدرت و توانایی! چه مقدار عظیم و بزرگ است این نفس و جان که بر هر شرف و عظمتی برتری دارد و بر کینه و انتقام غلبه کرد و پیروز گشت و همه خوشی‌های دنیا را کنار گذاشت، و در بزرگواری و شرف به بالاتر از آنچه انسان به آن دست یابد رسید.

اینان قریش هستند، همان قریشی که محمد  صل الله علیه و آله و سلم  کسانی از آنها را می‌شناسد که باهم تبانی کردند تا او را به به قتل رسانند، و هم افرادی که پیش از فتح مکه او و یارانش را شکنجه کردند و آزردند، و نیز کسانی که در جنگ بدر و احد با او جنگیدند، و هم کسانی که در محاصره او در غزوه خندق شرکت داشتند، و افرادی که همۀ عرب را بر او شورانیدند و نیز همه آنهایی که اگر قدرت داشتند و می‌توانستند او را می‌کشتند و پاره پاره می‌کردند، و در این دشمنی‌های‌شان لحظه‌ای ناتوان و خسته نبودند و آنی درنگ نمی‌کردند.

همه اینان امروز تحت سلطه و فرمان اویند، و دستور او دربارۀ ایشان نافذ و روان است، و هزاران سرباز سراپا مسلح در فرمان او بودند که می‌توانستند در یک چشم برهم زدن شهر مکه و همه مردمش را نابود گردانند. اما محمد، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با دشمنی و کینه‌کشی آشنا نیست، و مردی نیست که بخواهد به دشمنی و انتقام از مردم برخیزد. پیامبر مردی ستمگر و خودخواه نیست، خداوند او را بر دشمنانش مسلط و چیره کرد و او عفو و بخشش را پیش گرفت.

و با این کارش در نیکویی و وفا به عهد و عظمت نفس برای عموم مردمان جهان و نسل‌های آینده نمونه و ضرب المثل شد که هیچکس به آن حد و مرز نمی‌رسد و نخواهد رسید.

دلیل ششم: به سبب هم‌نشینی و معاشرت نیک و کمال ادبش و اخلاق پسندیده‌اش با مردمان مختلف، و اما در حُسن معاشرت و نیکی اخلاق و کمال ادب و خوشرویی و خوش‌خوئیش با همه مردمان به غایت و حدی رسیده است که دریافت آن در توان و درک هیچکس نیست، و در این مورد فرموده پروردگارش را به اثبات رسانید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤ [القلم: 4]. «به راستی تو بر اخلاق بس‌عظیم و بزرگی هستی».

سرور ما حضرت علی رضی الله عنه  گفته است: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بلندهمت‌تر از همه مردم بود و بیشتر از همه مردم پذیرای سخن دیگران بود، و در سخن راستگوترین مردمان بود، و در خوی و منش مهربان‌ترین و در معاشرت با مردمان گرامی‌ترین ایشان بود.

قیس بن سعد بن عباده گفت: «رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از ما دیدن کرد، هنگام بازگشت سعد الاغی را که پارچه تاج عروس روی آن انداخته بود آورد و پیامبر برآن سوار شد. سپس سعد گفت: ای قیس همراه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برو، قیس گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت همراه من سوار شو، من شرمم آمد و خودداری کردم، پس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: یا سوار شو یا برگرد. بنابراین، برگشتم.

یارانش را دوست می‌داشت و از آنان بیزار نبود، و بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و او را بر آنان مهتر می‌گردانید و از مردمان پرهیز می‌کرد و خود را از آنان حفظ می‌نمود، بدون آنکه خوشرویی و خوی نیکش را از ایشان دریغ دارد، و از حال و وضع یارانش جستجو می‌نمود و حق و سهم هریک از هم‌نشینانش را در جای خود رعایت می‌کرد، و هم‌شنین او هرگز گمان نمی‌کرد کسی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گرامی‌تر از او باشد.

و هرکس برای نیازی نزد او می‌نشست – در صورت عدم برآورده‌شدن آن نیاز – با صاحب حاجت شکیبایی می‌نمود تا جائی که آن شخص نیازمند از درخواستش منصرف می‌شد.

و هرکس نیازی را از او درخواست می‌کرد او را برنمی‌گرداند، جز آنکه آن درخواست را برآورده می‌کرد و یا با خوشرویی و مهربانی به او پاسخ می‌داد. به راستی که خوش‌خلقی و خوش‌رویی او همه مردم را دربر می‌گرفت، او برای مردم بسان پدری مهربان بود، همه نزد او در حقوق‌شان یکسان بودند.

همیشه آنحضرت علیه السلام  شادمان و گشاده‌روی و نرمخوی و آرام بود، تندخو و سخت‌دل نبود صدایش را بلند نمی‌کرد و سخنان زشت بر زبان نمی‌راند، عیب‌جوی و مداح نبود، و از آنچه بدان رغبت نداشت غفلت می‌ورزید و بدان توجه نمی‌نمود؛ و دعوت و هدیه دیگران را می‌پذیرفت و پاداش آن را هم می‌داد.

انس – صحابی بزرگ – گفت: مدت ده سال به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خدمت می‌کردم و کارهای ایشان را انجام می‌دادم، هرگز کلمه اف را که نشان نفرت و بیزاری است، به من نگفت. و هرگز نفرمود چرا فلان کار را انجام ندادی.

با یارانش شوخی و مزاح می‌کرد و با آنان هم‌نشینی و گفتگو می‌نمود و دعوت همه را از آزاد و بنده گرفته تا کنیز و تهیدست و مسکین می‌پذیرفت، عذر و پوزش دیگران را قبول می‌فرمود و از بیماران در دورترین نقطه شهر مدینه عیادت می‌کرد.

و به هرکس می‌رسید ابتدا سلام می‌کرد، و در مصافحه و احوال‌پرسی با یارانش پیشدستی می‌نمود و هرکه را که بر او وارد می‌شد گرامی می‌داشت، و چه بسا ردایش را بر او می‌گسترد و او را بر خود ترجیح می‌داد، و اگر میهمان – به خاطر ادب – خودداری می‌کرد، خود برآن می‌نشست. یارانش را با کنیه و لقب نام می‌برد، و به خاطر بزرگداشت ایشان با نام‌هایی ایشان را فرا می‌خواند که خوشایندشان بود، سخن کسی را قطع نمی‌کرد.

- مبادا آن شخص سخنش را ناتمام بگذارد - تا زمانی که آن شخص سخنش را به پایان می‌برد یا از آنجا برمی‌خواست.

و با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود حتی پیش از آنکه به پیغمبری برگزیده شود و مردمان را به راه خدا فرا خواند بیشتر از هرکس لبخند بر لب داشت، درونش از همه مردمان پاک‌تر و وجودش از همه شریف‌تر و بزرگوارتر بود.

دلیل هفتم: به خاطر وفاداریش در حُسن عهد و پیمان و به پایان‌بردن و انجام‌دادن وعده‌هایش.

عبدالله بن ابی الحمساء گفت: پیش از بعثت با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  داد و ستد کردم و مقداری از طلبم پیش او مانده بود و با او قرار گذاشتم که در همان محل خرید برای وصول مطالبه نزد او‌ایم، پس فراموش کردم به آن محل بروم، پس از سه روز یادم آمد، به آنجا رفتم و با شگفتی دیدم که پیامبر در آنجا منتظر است، پس فرمود: ای جوان! به راستی مرا به زحمت و درد سر انداختی که مدت 3 روز است در اینجا منتظر تو می‌باشم.

انس رضی الله عنه  گفت: هرگاه برای پیامبر هدیه می‌آوردند می‌فرمود: آن را به خانه فلان زن ببر، زیرا وی در زمان حیات خدیجه پیش ما می‌آمد و دوست خدیجه بود، و به راستی خدیجه را دوست می‌داشت.

وقتی نمایندگان نجاشی به مدینه آمدند، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  شخصاً از ایشان پذیرایی می‌کرد، یارانش به او گفتند: ما کارهای شما و پذیرایی از مهمانان را انجام می‌دهیم، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: دوست می‌دارم خودم از آنان پذیرایی نمایم، زیرا آنان یاران ما را در حبشه گرامی داشتند.

آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  برای ثویبه خدمتکار ابولهب لباس و پول می‌فرستاد، زیرا ثویبه به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در کودکی شیر داده بود، و چون ثویبه از جهان رفت، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پرسید: آیا از خویشان وی کسی در حیات است؟ گفتند: نه، از بستگانش کسی زنده نیست، چون که بسیاری از صفات والا و اخلاق و روش‌های پسندیده‌ای که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به آن آراسته بود و نیز پاکی و پاکیزگی گویایی و سخنوری و شجاعت و دلاوری بی‌نظیر او و هم شرم و حیا و دادگری و پاکدامنی و راستگویی و نیکویی گفتار و خصایل دیگرش را کتاب‌های سیره بیان نموده‌اند، فقط من اینجا قصد دارم برخی از سیرت و زندگانی حیات‌بخش و روح‌انگیز پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را بیان کنم تا مانند ضرب المثلی بیانگر و توضیح مطالب گفته شده باشد.

خلاصه کلام اینکه آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به صفاتی بس‌عالی آراسته بود، پروردگارش او را نیکو و خوب پرورش نمود و او را ادب آموخت.

خداوند متعال در این باره خطاب به آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤ [القلم: 4]. «به راستی تو بر اخلاق بس‌عظیم و بزرگی هستی» و همین خصلت‌ها بود که مردمان را به او نزدیک گردانید و محبت او را در دل‌ها جای داد، و خوی و طبیعت سرکش قومش را پس از نفرت و بیزاری رام او کرد و آنان را واداشت تا گروه گروه به دین اسلام بگرایند و یارو یاور و دوستدار اسلام شوند، به گونه‌ای که خود و ثروت و هرچه داشتند در راه اسلام فدا کردند.

هرگاه برخی از این صفات پسندیده در انسانی موجود باشد، محبت و تمجید و تقدیر دیگران را نسبت به خود برمی‌انگیزاند، چه برسد به آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  که به تمام خصلت‌های نیک و منش‌های عالی و کاملترین آنها آراسته بوده است.

پس بر هر مسلمانی لازم و واجب آید که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را دوست بدارد، و نیز واجب و لازم است همه کسانی را که پیامبر ایشان را دوست دارد، دوست بدارد. زیرا دوستِ دوست، محبوب و گرامی است.




([1])- بخاری و مسلم روایت کرده‌اند.

([2])- ترمذی روایت کرده است، حدیث صحیح و حسن است.

([3])- جامع الاصول، جلد 8 صفحۀ 584.

([4])- روایت از مسلم در کتاب ایمان شماره 199.

([5])- هیثمی گفت که راویان این حدیث راویان صحیح هستند.

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...