فصل پنجم
اختلاف بر سر تقسیم غنایم
عباده بن صامت رضی الله عنه میگوید: ما در رکاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در غزوه بدر شرکت داشتیم. بعد از نابودی و شکست دشمن توسط خداوند، گروهی به تعقیب دشمن پرداختند؛ عدهای نیز شروع به جمع آوری غنایم نمودند و برخی هم به محافظت و نگهبانی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در برابر دشمن پرداختند.
کسانی که به جمع آوری غنایم پرداخته بودند، براین عقیده بودند که این اموال از آن آنها است؛ چراکه آنها این اموال را جمعآوری نمودهاند؛ امّا در مقابل این ادعا دوگروه دیگر که به تعقیب دشمن پرداخته و از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم حفاظت به عمل آورده بودند، گفتند: شما از ما مستحقتر نیستید. آن گاه خداوند، این آیه را نازل نمود:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١﴾ [الأنفال: 1].
«در مورد غنائم از تو سؤال میکنند. بگو: غنائم از آن خدا و رسول خدا است. از خدا بترسید و اختلافات ما بین خود را اصلاح نمائید و از خدا و رسولش پیروی کنید، اگر واقعاً مؤمن هستید».
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم غنایم را در بین مسلمانان به صورت مساوی تقسیم نمود[1]. در روایتی دیگر عباده بن صامت در مورد غنایم میگوید: این آیه در مورد افرادی که در بدر شرکت داشتند و بر سر تقسیم غنایم اختلاف نمودند، نازل گردید، بنابراین خداوند متعال غنایم را در اختیار پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قرار داد و ایشان، غنایم را به صورت مساوی بین ما تقسیم نمود.
خداوند، رویدادها و حوادث غزوه بدر را در سوره انفال بیان نمود و به ذکر مفصل تمام جزئیات، رویدادها، عوامل و نتایج آن پرداخت و آیههای این سوره به تزکیۀ نفس بشری و تربیت مسلمانان براساس مفاهیم عمیق ایمانی و ساختار دقیق آن پرداخته است[2].
نخست در این سوره، حکم یکی از آثار جنگ که غنایم است، بیان گردیده و به این موضوع پرداخته است که غنایم از آن خدا و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم است؛ چرا که خداوند، مالک همه چیز و رسولش خلیفه وی میباشد. سپس خداوند، مؤمنان را به سه چیز دستور میدهد: 1-تقوا 2- اصلاح ذاتالبین 3- اطاعت از خدا و رسول.
موارد فوق پایه و اساس جهاد به شمار میروند؛ زیرا جهاد هنگامی معنا پیدا مینماید که براساس تقوا بنیانگذاری گردیده باشد و وحدت کلمه یکی از عوامل مهم جهاد به شمار میرود و لزوماً باید اختلاف از بین برود و همین طور انضباط و نظم در جهاد از امور اساسیای است که بدون آن جهاد تحقق نمییابد و در پایان، خداوند متعال اطاعت از خدا و رسول را از نشانههای ایمان برمیشمارد.
سپس خداوند، به بیان صفات مؤمنان حقیقی میپردازد که این صفات در موضوع جهاد از اهمیت ویژهای برخوردار هستند و آنها عبارتاند از:
1- وقتی که نام الله را میشنوند، قلبهایشان هراسان و خوفناک میگردد. 2- تلاوت قرآن موجب تقویت میان آنان میگردد. 3- بر خدا توکل مینمایند و هیچ امیدی به غیر او ندارند و صرفاً به درگاه خدا پناه میبرند و نیازهایشان را فقط از او میخواهند و فقط توجه آنان به اوست و یقین دارند آنچه را خداوند بخواهد، شدنی است و آنچه را او نخواهد، شدنی نیست و تنها اوست که توانایی تصرف در مخلوقات را دارد و احدی با او شریک نیست و ارادۀ او هرگز به تعویق نمیافتد و خدا در حسابرسی خیلی سریع است. 4- اقامۀ نماز و برپایی آن در وقت مخصوص آن، تعدیل رکوع، سجود، و تکمیل ساختن وضو از ویژگیهای آنان است. 5- از آنچه خدا به آنها بخشیده است، به صورت زکات و پرداخت سایر حقوق واجب و مستحب به بندگان او انفاق مینمایند؛ زیرا محبوبترین بنده، نزد خدا کسی است که از همه برای بندگان خدا مفیدتر باشد و از نظر خداوند کسانی که دارای این صفات هستند، مؤمنین واقعی به شمار میروند که در بهشت به مقامات بلندی نایل میگردند و گناهانشان به نیکی تبدیل میشود[3].
خداوند میفرماید:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٤﴾ [الأنفال: 1-4].
«از شما در مورد غنائم سؤال مینمایند. بگو: غنائم از آن خدا و رسول خدا است. از خدا بترسید و به اصلاح ذات بین خودتان بپردازید و اگر ایمان دارید، از خدا و رسول وی پیروی نمائید. مؤمنین واقعی کسانی هستند که هرگاه ذکر خدا میشود و هنگامی که آیات الهی تلاوت میگردد، ایمانشان افزوده میشود و بر پروردگار خود توکل مینمایند. کسانی هستند که نماز را بر پا میدارند و از روزیهائی که به آنها دادهایم، انفاق مینمایند، آنها هستند مؤمنین حقیقی نزد پروردگارشان. برای آنها درجات، مغفرت و رزق کریم در نظر گرفته شده است».
دیدگاه استاد محمد امین مصری دربارۀ مضامین سورۀ انفال:
آیههای این سوره، به اعمال مؤمنان در بدر نپرداخته است؛ بلکه به بیان سرزنش سخت و دردناکی پرداخته است تا مؤمنان را وادار نماید به فطرت و سرشت اصلی خویش بازگردند و تقوای الهی را پیشه سازند و نکاتی را قرآن مورد توجه قرار داده که جوانب صفت را با بیانی قوی و واضح ضمن تصویرکشیدن آنچه که در درون نفسها است آنهم با تصویری رقیق و اعجاب انگیز که تمام حرکات و اشارات را به منصه ظهور میکشد، خاطرنشان نموده است. بر این اساس، وجدان و ضمیر مؤمن آگاه میگردد و میتواند فاصلۀ بین خود و درجات ایمان که همواره قلبش جهت رسیدن به آن میتپد، درک نماید. از آنجایی که آیات، از جانب ذاتی حکیم و علیم است، ذوق سلیم میتواند، زیبایی شیوۀ سرزنش را به گونهای احساس نماید که سرزنش در آن جایی نداشته باشد، اما چون این عتاب، حرکات درون نفس را به تصویر میکشد، هر انسانی میتواند درک نماید که مؤمن واقعی نباید به این اوصاف، متصف باشد و به همین جهت است که نتایج والای ایمان وخصوصیات متمایزکنندۀ میان مؤمن و ذلت در این آیات قبل از مطالب دیگر ذکر شدهاند:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٤﴾
در این آیات، عتاب خاصی ذکر نشده است، اما واقعیتی را ذکر نموده است که از هر عتابی بلیغتر است.
خداوند میفرماید: ﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِ﴾ مقصد خطاب این است که نباید آنها چنین سؤالی بکنند.
خداوند متعال حقیقت خروجشان را از مدینه چنین بیان نموده است:
﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ﴾ [الأنفال: 5].
در این تعبیر، تصویر خوف و وحشت به بلیغ ترین شکل بیان شده است؛ یعنی، افرادی که به سوی مرگ رانده میشوند و هیچ اختیاری از خود ندارند و مرگ را با چشم سر مشاهده میکنند. سپس خداوند میفرماید:
﴿وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ﴾ [الأنفال: 7].
«دوست داشتید، غنایم کاروان نصیب شما شود».
این آیه، تصویر کوچکی از ضعفی که نفوس دچار آن هستند، بیان مینماید.
استاد محمد امین ادامه میدهد:
آیات قرآن هر نوع احساس برتری و غرور را از نفوس مؤمنان بر طرف گردانید[4].
سوره با موضوع غنائم و اختلاف مؤمنان در تقسیم آن و دیدگاه آنان در این موضوع آغاز گردید و چهار آیه در این باره جهت اطمینان قلب آنان و پاک گردانیدنشان از اختلافی که انگیزهاش حب مال و تمایل به آن بود، نازل گردید[5].
اگرچه اختلاف در مورد تقسیم غنائم، بعد از اختلاف در مورد خروج به بدر و جنگ با دشمن انجام گرفت، اما از آنجا که این موضوع در زندگی مؤمنان اهمیتی ویژه دارد، لذا سوره با موضوع اختلاف در تقسیم غنائم آغاز گردید و سنت الهی نیز چنین است که در بیان قصص و رویدادها ترتیب وقوع آنها را در نظر نمیگیرد[6].
ندایی که متوجه قلبهای مؤمنان هنگام درگیری بر سر غنایم شد، ندای تقوا بود که از جانب خدا نازل گردید. آری: چه والا و پاک است خالقی که بر اسرار قلبها و دلها آگاه است. او نمیخواهد قلب هیچ بشری از تقوای الهی و احساس ترس از وی و کسب رضایت و خشنودی او در دنیا و آخرت، تهی باشد؛ زیرا قلبی که با خداوند ارتباط نداشته باشد و از غضبش نترسد و رضایتش را دنبال نکند، هرگز توان رهایی از سنگینی متاع دنیا را ندارد و هیچ گاه نمیتواند آزادی و رهائی را احساس نماید.
به درستی که: تقوا، مهار دلها است که انسانها با آن گام به گام پیش میروند و بدین جهت است که قرآن بدین وسیله، آنان را به صلح و دوستی دعوت میدهد، آنجا که میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡ﴾
«از خدا بترسید و بین خو صلح برقرار کنید».
همچنین بدین وسیله، آنان را به اطاعت خدا و رسولش فرا میخواند: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اطاعت نخستین در این آیه از دستور خداوند، در مورد قضاوت او در غنایم است. بدین صورت غنایم از ملکیت مجاهدان در آمد و در ملکیت خدا و رسولش قرار گرفت و حق تصرف در آنها صرفاً از آن خدا و رسول خدا گردید و مؤمنان باید با طیب خاطر به تقسیم خدا و رسول، گردن نهند و روابط و اختلافات خود را اصلاح نمایند و با یکدگر متحد شوند[7].
این تربیت ربانی، زمام دلهایشان را به خدای یکتا سپرد و آنان را از نشاط پیروزی و غرور موفقیت بازداشت تا مبادا ضعف و قصور بشری خود را فراموش کنند و به تکبر و فخر بر دیگران بیندیشند.
این شیوۀ تربیت ربانی بر حقیقیتی مهمتر از پیروزی بر مشرکان تأکید مینماید و آن اصلاح میان مردم است و اینکه پیروزی حقیقی، پیروزی بر روزنههای قلب است که در بارگاه الهی از هر چیز مهمتر و بزرگتر است و پیروزیی که بر اثر آن اختلاف داخلی ایجاد گردد، ارزشی ندارد.
آیات فوق بیانگر این موضوع است که نقش تقوا و ایمان را در زندگی مسلمانان نمیتوان نادیده انگاشت و تقوای الهی وسیلهای است که زندگی و جهاد در راستای برقراری فرامین الهی قرار خواهند گرفت[8].
یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم توجیهات ربانی آیات فوق را پذیرفتند و به دنبال آن، آیات ذیل نازل گردید که کیفیت تصرف در غنایم را به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تعلیم داد.
بعد از اینکه غنایم از آن خدا و رسول خدا گردید، خداوند فرمود:
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٤١﴾ [الأنفال: 41].
«بدانید آنچه غنیمت گرفتهاید، یک پنجم آن از آن خدا و رسول، ذوی القربی، ایتام، مساکین و مسافران است. اگر به خدا و آنچه بر بندهمان روز بدر، روز روبروشدن دو گروه نازل نمودیم، ایمان دارید و خدا بر چیز چیز قادر است».
دستورات فوق، بعد از آن نازل گردید که قلبهایشان از ناخالصیها پاک گردید و به طاعت پروردگار درآمد. این حکم، بیانگر آن است که چهار قسمت غنایم متعلق به مجاهدان و فقط یک پنجم آن از خدا و رسول میباشد که آن هم در امور مسلمانان و در جهات بیان شده در آیه مصرف میشود.
براساس تعالیم الهی در مورد غنایم این موضوع به اثبات میرسد که برای اجرای احکام شرعی، نخست باید فضای روحی و روانی مناسب را فراهم نمود تا حکم شرعی، جایگاه شایستۀ خود را در ضمیر و عقل مخالفان بیابد و بدین صورت کاملاً ثابت و استوار گردد و نتایج مطلوب را دربرداشته باشد. بنابراین، خداوند متعال نخست بندگانش را از تعلق به غیر خود و دلبستگی به غنایم منع نمود تا جزو بندگان مخلصی قرار گیرند که لیاقت نصرت و اتمام نعمت را از جانب خدا دارند.
آنان نیز هنگامی که جامۀ عمل به فرامین الهی پوشیدند و مخلصانه جهاد نمودند، خدا آنان را نصرت نمود و چنان مشمول فضل و کرم خود قرار داد که تصورش را هم نکرده بودند[9]. چنانکه عبدالله بن عمر رضی الله عنه میفرماید: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با 315 نفر از یارانش به سوی بدر حرکت نمود. وقتی که آنجا رسید، گفت: بارالها اینها گرسنه هستند، سیرشان بگردان؛ پابرهنه هستند، سوارشان بگردان؛ برهنه هستند، بپوشانشان و خداوند نیز دعای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پذیرفت و آنان را فاتح و پیروز گرداند و غنایم هنگفتی را نصیب آنان نمود[10].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز در تقسیم غنایم جنبه عدالت و انصاف را در نظر گرفت به گونهای که به تمام کسانی که به دستور ایشان جهت انجام وظایف مهم موفق به شرکت در جنگ نشده بودند، سهمی به اندازۀ سهام کسانی که حاضر بودند بخشید و بر این اساس که خدا، بندگانش را بیش از طاقت آنها مکلف نساخته است، بنابراین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز خواستۀ خویش را از سپاهیان خود، بر این رویه، استوار گردانده بود؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦﴾ [البقرة: 286].
«خداوند، هیچ نفسی را بیش از طاقتش مکلف نمیگرداند. از آنِ هر نفس است ثواب اعمال نیک وی و به ضرر آن است جزای اعمال بدش. بارالها ما را مؤاخذه نگردان به آنچه فراموش و خطا کردیم. بارالها آن بار سنگینی که بر دوش گذشتگان گذاشته بودی، بر ما مگذار و آنچه را طاقت آن را نداریم، بر ما منه. ما را ببخش و از ما در گذر و بر ما رحم نما؛ تو هستی مولای ما؛ پس ما را بر کافران پیروز بگردان».
براساس مضامین این آیه، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز مسلمانان را بیش از طاقتشان چه در شرائط عادی و چه در جنگ مکلف نمیگردانید. و به این دلیل در جنگ بدر نیز رسول خدا، برخی از اصحاب را به جهت ملاحظۀ شرایط خانوادگی از شرکت در جنگ معاف نمود.
چنانکه عثمان رضی الله عنه را به خاطر بیماری همسرش، رقیه رضی الله عنها ، که نیاز به مراقبت داشت، از شرکت در جنگ معاف نمود[11].
همچنین آن حضرت، به ابوامامه نیز اجازه داد تا در خانه بماند؛ زیرا مادرش مریض بود و نیاز به مراقبت و نگهداری داشت؛ چنانکه ابوامامه بن ثعلبه میگوید: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اعلام کرد که میخواهد به سوی بدر حرکت کند . من آماده حرکت شدم. اما دائیام گفت: نزد مادرت بمان! من به او گفتم: تو از خواهرت مراقبت بنما. چون این خبر به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید، ایشان دستور داد تا من نزد مادرم بمانم و ابوبرده در جنگ شرکت نمود. در بحبوحۀ جنگ مادر ابوامامه وفات نمود و آن حضرت بر او نماز خواند[12].
این اخلاق والا و رعایت نمودن شرایط و وضعیت خانوادگی سپاهیان، سبب میشد که ارتباطی قوی و دوستانه میان فرمانده و سپاهیان به وجود آید.
برخی از اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که وظائف خاصی داشتند و یا به دلیل مشکلات خاص، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آنها را برگرداند عبارتند از:
1- ابولبابه: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وی را در مدینه جانشین خویش تعیین نمود.
2- عاصم بن عدی: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وی را جهت کاری به سوی مردم «بخش بالای مدینه» فرستاده بود.
3- حارث بن حاطب: پیامبر وی را جهت کاری به سوی مردم بنی عمر و بن عوف فرستاده بود.
4- حارث بن صمه: در وسط راه افتاد و پایش شکست. رسول خدا وی را بگردانید.
5- خوات بن جبیر: در مسیر راه سنگی به پایش اصابت کرد و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وی را از«صفراد» برگردانید[13].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز سهم شهدا را از غنایم به وارثان آنان داد و بدین طریق بیش از چهارده قرن است که اسلام، فرزندان و خانوادهای شهدا را گرامی داشته است[14].
ابن عباس میگوید: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد اسیران خطاب به ابوبکر و عمر رضی الله عنه فرمود: نظرتان در مورد اسیران چیست؟
ابوبکر رضی الله عنه گفت: آنها عموزادگان و اقوام ما هستنند. به نظر من، اگر فدیهای از آنها بگیریم، شاید این امر موجب تقویت ما علیه کافران بشود و به آنان نیز فرصت مییابند تا در آینده اسلام را بپذیرند.
رسول خدا خطاب به عمر فرمود : نظر تو چیست؟
عمر رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند! با ابوبکر موافق نیستم. من معتقدم که به ما اجازه دهی تا گردنشان را بزنیم. علی گردن عقیل را بزند و من گردن فلانی( یکی از اقوامش) را میزنم؛ زیرا اینها سران و زمامداران کفر هستند.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم براساس پیشنهاد ابوبکر عمل نمود و رأی عمر را نادیده گرفت.
عمر رضی الله عنه میگوید: فردای آن روز پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر را در حالت گریه دیدم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه شده است؟
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: به خاطر پیشنهاد دوستانت، ناراحتم. نزدیک بود عذاب الهی که تا نزدیکی این درخت آمده بود، گریبانگیر ما بشود.
آیاتی که در این باره نازل گردید، این گونه بود:
﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ...﴾ [الأنفال: 67].
عبدالله بن مسعود در روایتی میگوید: روز بدر، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: در مورد اسیران نظرتان چیست؟
ابوبکر گفت: ای رسول خدا، آنها اقوام بستگانت هستند؛ آنها را نگهدار و مورد لطف قرار بده؛ امید است به سوی خدا برگردند.
عمر گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنان، تو را از دیارت بیرون کردند و تکذیبت نمودند. بگذار تا گردنشان را بزنم!.
عبدالله بن رواحه گفت: یکی از درههایی که بیشتر هیزم داشته باشد، انتخاب کن و آنها را در آن رها کرده و آن را بر آنها شعلهور بگردان.
عباس گفت: صله رحم را قطع کن.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پاسخی به آنها نداد. مردم میگفتند: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نظر به ابوبکر را میپذیرد؛ برخی هم میگفتند: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نظریه عمر را میپذیرد و برخی میگفتند: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رأی عبدالله بن رواحه را خواهد پذیرفت.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا، دلهای برخی از افراد را از خشت هم نرمتر میگرداند؛ همان طور که قلب عدهای را از سنگ نیز سختتر میگرداند. ای ابوبکر! تو مانند عیسی هستی که فرمود:
﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨﴾ [المائدة: 118].
«بارالها! اگر آنها را عذاب دهی، آنان بندگان تو هستند و اگر آنان را ببخشی، تو غالب و با حکمت هستی».
و مثال تو ای عمر مانند نوح است که قرآن میگوید:
«﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا٢٦﴾ [نوح: 26].
«نوح گفت: بارالها خانهای از کافران را بر روی زمین باقی نگذار».
و مانند موسی هستی که گفت:
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَآ إِنَّكَ ءَاتَيۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِينَةٗ وَأَمۡوَٰلٗا فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَۖ رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ٨٨﴾ [یونس: 88].
«موسی گفت: بارالها به فرعون و قومش، زینت و دارایی دنیا را عنایت نمودی تا از این طریق بندگان را گمراه نمایند. بارالها، اموالشان را نابود و قلبهایشان را سخت بگردان. پس ایمان نیاورند مگر اینکه عذاب دردناک را مشاهده نمایند».
سپس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: به دلیل تنگدستی و مشکلاتی که به آن گرفتار هستید، بنابر این آنان را بدون پرداخت فدیه آزاد ننمایید.
عبدالله بن مسعود میگوید: من گفتم: غیر از سهیل بن بیضاء که علیه اسلام تبلیغ مینمود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ساکت ماند و چیزی نگفت: به اندازه ترس مرا فراگرفت که فکر کردم سنگی از آسمان بر سرم خواهد افتاد تا اینکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز فرمود: غیر از «سهیل بن بیضاء»؛ سپس این آیات نازل گردید:
﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ...﴾ [الأنفال: 67][15].
آیه فوق بیانگر اصل مهمی در بنای دولت نو پای اسلامی است و آن اینکه دولت اسلامی باید صلابت داشته باشد و رعب و وحشتش، در دل دشمنان نفوذ نماید. بنابراین، جهت اجرای چنین اصلی باید به جزئیات اهمیت داد[16].
در آن روز سعد بن معاذ رضی الله عنه با مشاهدۀ این وضعیت که اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مشغول اسارت گرفتن مشرکان هستند، ناراحت به نظر میآمد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به وی فرمود: گویا از این عمل(اسیر گرفتن) ناراحت هستی. او گفت: آری، ای رسول خدا! این اولین درگیری با کفار است بنابراین، به نظر من بهتر بود، آنان را به قتل میرساندیم[17].
برخورد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با اسیران بیانگر رحمت، عدالت و رعایت اهداف عالی دعوت بود. به همین علت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با آنان شیوههای مختلفی اعمال نمود، به این ترتیب که دستور قتل برخی را صادر نمود؛ از برخی فدیه پذیرفت و عدهای را هم بخشید و آزاد نمود و آزادی برخی را به آموزش دادن ده نفر از فرزندان مسلمانان مشروط گردانید.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مورد اسیران به اعمال شیوههای ذیل پرداخت
الف - پذیرفتن سفارش مطعم بن عدی
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر مطعم بن عدی زنده میبود و در مورد اینها(اسیران) سفارش میکرد، همه را آزاد مینمودم[18].
این حدیث، بیانگر عمل نمودن به عهد و پیمان و در نظر داشتن احسان است؛ زیرا مطعم بن عدی دارای خصلتهایی بود که همواره از آنها به نیکی یاد میشد. او کسی بود که به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ، در بازگشت از طائف، پناه داد و ایشان را مورد حمایت قرار داد و یکی از سرسختترین افرادی بود که مفاد قطعنامۀ ظالمانه مشرکان، مبنی بر محاصره مسلمانان و بنیهاشم را لغو نمود[19]. بنابراین، آن حضرت به موضعگیری وی، هر چند که مشرک بود، اعلام وفاداری نمود[20].
ب - به هلاکت رساندن عقبه بن ابی معیط و نصر بن حارث
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم همان گونه که نسبت به مطعم بن عدی اظهار وفاداری نمود، از طرفی دیگر نیز میبایست سران فتنه و جنایتکاران جنگی را به سزای اعمالشان میرساند. و چون عقبه بن ابی معیط و نصر بن حارث از بزرگترین دعوتگران جنگ علیه اسلام و کینهتوزترین افراد نسبت به مسلمانان بودند، بنابراین، زندهماندن آنان، در شرایط خاصی که اسلام با آن مواجه بود، تهدید بزرگی علیه اسلام محسوب میگردید؛ چراکه اگر این افراد آزاد میشدند، ناگزیر دست به هر جنایتی علیه اسلام و مسلمانان میزدند. بر این اساس، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هنگام بازگشت از بدر در محل «صفرا» دستور قتل آنها را صادر کرد.
عقبه ابن ابی معیط با اطلاع از حکم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مبنی بر قتل وی، خطاب به قریشیان گفت: ای قریشیها! افسوس که من در جمع شما کشته میشوم؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: به خاطر دشمنی با خدا و رسول کشته میشوی.عقبه ابن ابی معیط گفت: ای محمد! احسانت بر من بهتر است. مرا هم مانند یکی از مردان قوم در نظر بگیر. اگر آنان را به قتل رساندی، مرا نیز به قتل برسان و اگر بر آنها احسان نمودی، بر من هم احسان کن. اگر از آنها فدیه گرفتی، از من نیز فدیه بگیر. ای محمد! چه کسی بعد از من فرزندانم را سرپرستی میکند.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آتش. سپس فرمود: ای عاصم! گردنش را بزن[21]. عاصم نیز دستور پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را عملی نمود[22].
نضر بن حارث نیز یکی از افراد شرور قریش و از کسانی بود که همواره رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را مورد آزار قرار میداد. او به سرزمین«حیره» رفت و از آنجا حکایات فرمانروایان فارس و ماجراهای رستم و اسفندیار را آموخته بود و زمانی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در جلسهای از خداوند سخن میگفت و قومش را از سرنوشت امتهای گذشته، بیم میداد، فوراً بعد از سخنان آن حضرت، برمیخاست و میگفت: به خدا سوگند، من سخن بهتری دارم. نزد من بیائید! سپس به بیان ماجراهای پادشاهان فارس، رستم و اسفندیار میپرداخت و میگفت: سخنان محمد، چگونه از سخنان من بهتر است؟[23]
بدیهی است که چنین فرد متکبری که تصور مینماید، سخنان بهتری از کلام خدا و رسول خدا، برای گفتن و بیان نمودن دارد، باید اکنون که در جنگ با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دستگیر شده است، به سزای اعمال خود برسد. به همین دلیل، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم درباره او با کسی مشورت نکرد[24] و به علی دستور داد تا او را به قتل رساند[25].
با کشته شدن این دو مجرم، مسلمانان آموختند که برخی از سرکشان معاند و دشمنان سرسخت، نباید مورد ترحم قرا گیرند و اصولاً هیچ نوع تساهل و سازشی در مورد آنان پذیرفتنی نیست؛ زیرا آنان سردمداران شرارت و رهبران ضلالت هستند و با اعمال زشت و قبیح خود، جایی برای عفو و گذشت باقی نگذاشتهاند[26].
ت - شیوه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در نگهداری اسرا
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بعد از اینکه به مدینه رسید، اسیران را درمیان اصحاب خود تقسیم نمود و فرمود: با آنها به خوبی رفتار کنید[27]. این توصیه در واقع از این فرمودۀ الهی سر چشمه میگرفت که میفرماید:
﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا٨﴾ [الإنسان: 8].
«به خاطر محبتی که با خدا دارند، به مسکین و یتیم و اسیر خوراک میدهند».
ابوعزیز بن عمیر، برادر مصعب بن عمیر، مشاهدات خویش را این گونه بیان میکند:
من در جنگ بدر از اسیران بودم. پیامبر در مورد اسیران سفارش به نیکی نمود. من میان انصار بودم. به جهت سفارش پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آنها هر وقت شام و نهار میخوردند، غذای بهتر را به من میدادند[28].
ابوالعاص بن ربیع نیز میگوید: خداوند به انصار جزای خیر دهد. من درمیان آنها بودم. هر وقت شام و نهار میخوردند، نان را به من میدادند و خودشان خرما میخوردند؛ چرا که نان کمتر یافت میشد. بنابراین، مرا بر خود ترجیح میدادند. ولید بن ولید بن مغیره نیز علاوه بر تأیید مطالب فوق میگوید: خودشان پیاده راه میرفتند و ما سواره بودیم[29].
اساس این رفتار سراسر شفقتآمیز را، قرآن طرحریزی نموده بود که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز آن را به اصحاب و یارانش تعلیم داد و آنان به آن عمل نمودند و چنان در وجود اسیران اثر گذاشت که تعدادی از اشراف و بزرگانشان دین اسلام را پذیرفتند مانند ابوعزیز که قبل از رسیدن به مدینه مسلمان شد و همین طور سائب بن عبید[30] که بعد از پرداخت فدیه اسلام را پذیرفت.
اسیران در حالی به خانههایشان بازگشتند که از دعوت اسلامی متأثر گشته و دلهایشان پاک شده بود. آنان در مجالس خود از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و مکارم اخلاقی، محبت و گذشت، دعوت و تقوای او سخن میگفتند. حقا که این نوع برخورد کریمانه بیانگر برتری اسلام در رفتار با انسانها به ویژه دشمنان میباشد[31].
ج ـ فدیه آزادی عباس عموی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم
مردم قریش جهت آزادی اسیرانشان مبالغی را نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرستادند و هر تیرهای، اسیرش را آزاد گردانید. عباس گفت: ای پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم من مسلمان بودم. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا بهتر میداند. اما ظاهراً علیه ما شمشیر کشیده بودی. بنابراین، خودت را و دو برادرزادهات، نوفل بن حارث بن عبدالمطلب و عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب، و همپیمانت، عتبه بن عمرو، را با پرداخت فدیه آزاد کن. عباس گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم من چنین پولی ندارم. پیامبر فرمود: پس کجا شد آن مالی که تو و امالفضل در زمین پنهان کرده بودید و گفتی اگر در این سفر با مشکلی روبرو شدم، این مال از آن فرزندانم، فضل و عبدالله و قثم است.
عباس گفت: به خدا سوگند! اکنون یقین دارم که تو رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هستی؛ زیرا از این موضوع جز من و امالفضل کسی خبر نداشت؛ پس اموالی که در جنگ از من نصیب شما گردیده است، به جای فدیه قبول نمائید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این مال، مالی است که خدا به ما داده است. سرانجام، عباس طبق دستور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم جهت آزادی خود و افراد مورد نظر فدیه پرداخت کرد و آزاد شد. این آیات نازل گردید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم مِّنَ ٱلۡأَسۡرَىٰٓ إِن يَعۡلَمِ ٱللَّهُ فِي قُلُوبِكُمۡ خَيۡرٗا يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٧٠ وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ فَقَدۡ خَانُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ فَأَمۡكَنَ مِنۡهُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ٧١﴾ [الأنفال: 70-71].
«ای پیامبر، بر اسیرانی که در اختیار شماست بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیر را سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده است به شما میدهد. خداوند، گناهان شما را میبخشد و خداوند، غفور و رحیم است. اگر مشرکین بخواهند به تو خیانت کنند، آنها قبل از این نسبت به خداوند مرتکب خیانت شدند، اما خداوند شما را بر آنها پیروز گردانید و خداوند دانا و با حکمت است».
عباس میگوید: در ازای بیست اوقیه مالی که از من به غنیمت گرفته شد، خداوند در اسلام، بیست غلام به من داد. افزون بر مغفرتی که در آخرت امیدش را دارم[32].
آیۀ فوق هر چند در مورد عباس نازل گردیده است، اما حکم آن برای تمامی دوران ثابت است و تمام اسیران را شامل میشود[33].
بعضی از انصار، از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواستند تا فدیۀ عباس را بپردازند و گفتند: اجازه بدهید فدیۀ خواهرزاده خود را بپردازیم! پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: به خدا شما نمیتوانید حتی یک در هم از فدیۀ عباس را کم بکنید[34].
این تعبیر انصار که گفتند: ( ابن اختنا)[35] (خواهرزاده ما) بیانگر ادب آنها در برخورد با رسول خدا است؛ چرا که نمیخواستند با پرداخت فدیۀ عباس بر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم منت بگذارند. بنابراین، نگفتند: ابن عمک(پسر عموی تو) از طرفی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به جهت آنکه این موضوع را به اثبات برساند که در دین هیچ نوع تبعیض و تساهلی وجود ندارد، پیشنهاد آنان را نپذیرفت[36].
این عملکرد رسول خدا برای مسلمانان حاوی این مطلب است که در اجرای فرامین الهی هیچ تفاوتی میان اقوام و خویشان و دیگران وجود ندارد؛ بلکه بر عکس، آن حضرت بهای آزادی عباس را سنگینتر نمود[37].
عباس رضی الله عنه بعد از پرداخت فدیۀ آزادی خود و افراد زیر نظر خود به مکه بازگشت و در آنجا اسلامش را مخفی نمود و با مهارت خاصی به عنوان نیروی اطلاعاتی دولت اسلامی در مکه انجام وظیفه نمود تا اینکه در فتح مکه چند ساعتی قبل از ورود لشکر اسلام، مسلمان بودن خود را اعلام کرد[38].
د - ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب، دختر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم
عایشه رضی الله عنها میگویى: وقتی مردم مکه بهای آزادی اسیران خود را فرستادند، زینب نیز جهت آزادی شوهرش، ابیالعاص، مالی را فرستاد و آن گردنبندی بود که از مادرش به یادگار مانده بود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با مشاهدۀ آن گردنبند، شدیداً متأثر شد و به صحابه فرمود: اگر دوست دارید، اسیرش را آزاد کنید و مالش را برگردانید! صحابه نیز پذیرفتند و چنین کردند[39].
پیامبر از ابوالعاص تعهد گرفت که بین زینب و آمدنش مانع نشود و به همین منظور زید بن حارثه و مردی از انصار را فرستاد و فرمود: در وادی( یاجج)[40] بمانید تا زینب از آنجا بگذرد، سپس وی را به مدینه برگردانید[41].
ابوالعاص بن ربیع، شوهر دخت گرامی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ، کسی بود که در برابر دعوت اسلامی هیچ گونه موضعگیری ننموده و با دست و زبان خود نیز هیچ گونه آسیبی به مسلمانان نرسانیده بود. در جنگ بدر نیز تنها کسی بود که هیچ نقشی نداشت؛ نه صدایی از او شنیده شد و نه اظهار نظری کرد و نه حملهای نمود.
قریشیان چون به آزادی اسیرانشان پرداختند، زینب، دختر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز جهت آزادی شوهرش گردنبندی که مادرش خدیجه هنگام ازدواج به وی داده بود، فرستاد و چون این گردنبند برای رسول خدا خاطره انگیز بود، خاطرات پدری و خاطرات زندگی با خدیجه و خاطرات خانوادگی و عاطفی وی زنده شد و از آنجا که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز پدری است برخوردار از بالاترین درجات شفقت پدری بنابراین، احساسات و عواطف ایشان به جوش آمد و شفقت مهربانی بر قلب مبارکش طنین افکند. بنابراین، خطاب به یارانش فرمود: اگر دوست دارید که اسیرانش را آزاد کنید و مالش را برگردانید، این کار را بکنید.
این نوع درخواست، بلیغترین تعبیری است که در دل کریمان نفوذ مینماید و آنان را به پاسخ توأم با رغبت و رضایت وادار مینماید[42]. این موضعگیری رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم علاوه بر مظاهر عطوفت و ترحم نسبت به فرزندش، هدف دیگری را نیز همراه داشت و آن اینکه دامادش را که از عقل سالم و نظر صائب برخوردار بود، به اسلام فرابخواند[43].
ه - ابوعزه عمرو بن عبدالله الجمحی در بین ترحم و صلابت نبوی
او فردی نیازمند و صاحب فرزندانی دختر بود. هنگام اسارت، خطاب به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تو میدانی که من فردی نیازمند و عیالدار هستم و مالی هم ندارم که پرداخت کنم بنابراین، بر من احسان کن!
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پذیرفت و از او تعهد گرفت تا دوباره علیه پیامبر موضعگیری ننماید و دشمنانش را حمایت نکند. ابوعزه بعد از آزادی، در مدح رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم چنین سرود:
من مبلغ عني الرسول محمد |
|
بانك حق والـمليك حميد |
وانت امرؤ بوئت فينا مباءة |
|
لها درجات سهلة وصعود |
فانك من حاربته لـمحارب
|
|
شقي ومن سالـمته لسعيد |
«چه کسی از جانب من به پیامبر میرساند که تو بر حقی و خداوند شایستۀ ستایش است. تو در بین ما دارای مقام و منزلتی هستی که از درجات بالا و سهل بر خوردار است. تو با هر کسی به جنگ پرداختی، آن طرف بدبخت است و هرکسی که تو با او صلح نمودی، نیکبخت است».
ابن کثیر میگوید: ابوعزه به عهد خود با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وفا ننمود و مشرکان، وی را فریب دادند و در جنگ احد دوباره به اسارت مسلمانان در آمد. این مرتبه نیز از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خواست تا وی را ببخشاید، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اکنون تو را رها نمیکنم که دست به رخسارت بکشی و بگویی محمد را دو مرتبه، گول زدم».
آن گاه دستور داد تا گردنش را بزنند[44].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم زمانی که ابوعزه، فقر و بدبختی خود را یادآور گردید، از وی گذشت نمود و او را آزاد گردانید، اما او به تعهدی که با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مبنی بر شرکت ننمودن در جنگ علیه پیامبر و پذیرفتن صلح بسته بود، وفا ننمود و در جنگ احد دوباره به اسارت در آمد، امّا این بار بر خورد پیامبر با وی قاطعانه و با صلابت بود و دستور داد تا گردنش را بزنند.
و - سهیل بن عمرو در بین اسیران و سخنان سوده
عبدالرحمن بن اسعد بن زراره رضی الله عنه میگوید: اسیران را به مدینه آوردند. سوده بن زمعه، همسر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم که در محل آل عفرا بود و هنوز آیات حجاب نازل نشده بود، میگوید: من آمدم. مردم گفتند: اینها اسیران جنگی هستند. من به خانهام برگشتم و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنجا تشریف داشت. ناگهان چشمم به ابوزید، سهیل بن عمر، در گوشه خانه افتاد که دستانش با طناب به گردنش بسته شده بود. خطاب به او گفتم: ابوزید! دستانت را در اختیار آنها گذاشتید، چرا با عزت نمردید؟ ناگهان با صدای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از داخل خانه به خود آمدم. فرمود: آیا او را علیه خدا و رسولش تحریک مینمایی؟ گفتم: به خدا وقتی ابوزید را در این وضعیت، مشاهده نمودم، نتوانستم خود را کنترل کنم و چنین گفتم[45].
مکرز بن حفص برای آزاد کردن سهیل بن عمرو به مدینه آمد. چون با مسلمانان به گفتگو پرداخت و به توافق رسیدند به وی گفتند: پس مال مورد نظر را بپرداز! او گفت: مرا به جای سهیل بازداشت نمائید تا او بهای آزادی خود را بیاورد. مسلمانان، سهیل را آزاد کردند و مکرز را بازداشت نمودند. در حدیثی مرسل، آمده است که عمر بن خطاب به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: به من اجازه بده تا دندانهای سهیل را بکشم که زبانش آویزان شود تا کسی دیگر نتواند علیه شما لب به سخن بگشاید!.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: من او را مثله نمیکنم تا مبادا خدا مرا مثله گرداند؛ هر چند که پیامبر باشم. سپس رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به عمر فرمود: امید است در آینده به مقامی برسد که وی را سرزنش ننمائی. ابن کثیر میگوید: این همان مقامی بود که بعد از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و ارتداد عرب و بروز نفاق، سهیل به آن دست یافت و به عنوان خطیب در مکه به ایراد سخن پرداخت و مردم را به ثبات بر دین حنیف تشویق نمود و گفت: «ای قریش، آخرین مردمان در قبول اسلام و اولین آنها در ارتداد نباشید. هر کس ما را نسبت به اسلام دچار شک و تردید گرداند، گردنش را میزنیم»[46].
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از مثله نمودن سهیل صرف نظر کرد و این عمل را؟ آفرینش خدا دانست و این عمل بزرگی است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را برای رهبرانی که در جنگها پیروز میشوند، آموزش داد[47].
ابنعباس میگوید: برخی از اسیران قادر به پرداخت بهای آزادی خود نبودند. بنابراین، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را موظف نمود تا به فرزندان انصار سواد خواندن و نوشتن بیاموزد[48]. و هر کدام از آنها ده کودک را آموزش میداد، این عمل به جای فدیه از او پذیرفته میشد[49] .
پذیرفتن آموزش از اسیران در شرایطی که مسلمانان شدیداً به مال نیاز داشتند، بیانگر نظر عمیق اسلام در باب علم و معرفت و مبارزه با بیسوادی است. البته از دینی که نخستین فرامینش به خواندن و نوشتن تشویق مینماید، این عمل زیاد شگفتآور نیست؛ چنانکه نخستین آیات و قرآن حامل این پیام هستند:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤﴾ [العلق: 1-4].
«بخوان به نام ذاتی که تو را آفرید. ذاتی که انسان را از خون بستهای آفریده است. بخوان! که پروردگارت بزرگوار است. ذاتی که به وسیلۀ قلم آموخت».
با این عمل، رسول خد ا صل الله علیه و آله و سلم نخستین فردی است که هستههای اولیه مبارزه علیه بیسوادی و نشر خواندن و نوشتن را گذاشت. حقا که اسلام، گوی سبقت را در این زمینه از همه برده است[50].
سرنوشت اسیران در اسلام در اختیار امام وقت است. امام، باید با در نظر داشتن مصالح کلی مسلمانان یکی از موارد چهارگانه زیر را اختیار نماید:
1- قتل: آن حضرت قتل عقبه بن ابی معیط و نضر بن حارث را صلاح دانست.
2- احسان نمودن: یعنی آزاد کردن اسیر بدون عوض؛ چنانچه پیامبر ابوعزۀ جمحی را آزاد نمود.
3- گرفتن فدیه: آزاد کردن اسیر در برابر پرداخت بهای آزادی؛ چنانچه با عباس، نوفل بن حارث، عقیل بن ابی طالب و دیگران چنین بر خورد نمود.
4- بردهگیری: چنانکه سعد بن معاد رضی الله عنه در مورد یهود بنیقریظه چنین قضاوت نمود که فرزندان و زنانشان به عنوان برده گرفته شوند و اموالشان تقسیم گردد و جنگجویانشان کشته شوند[51].
[1]- مسند امام احمد، ج 5، ص 324 – تفسیرابن کثیر، ج 2، ص 283.
[2]- مسند امام احمد، ج 5، ص 322.
[3]- الاساس فی التفاسیر، ج 4، ص 2113 – 2114.
[4]- من هدی سورة الانفال، محمد المصری، ص 95 - 96.
[5]- همان، ص 67.
[6]- همان، ص 67 – 68.
[7]- فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1473-1474.
[8]- المنهج التربوی للسیرة النبویة التربیة الجهادیة، غضبان، ج 1، ص 52.
[9]- صور و عبر من الجهاد النبوی فیالمدینة، ص 61-62.
[10]- سنن ابی داوود،ج 5، ص 525، حسنه الالیانی رحمه الله .
[11]- بخاری، کتاب الفضائل، باب مناقب عثمان، ج 4، ص 245، شمارة 3699.
[12]- الطبرانی فی الکبیر و رجاله تقات – مجمع الزوائد، ج 3، ص 31.
[13]- معین السیرة، ص 215.
[14]- السیرة النبویة، ابی شهبة، ج 2، ص 176.
[15]- مسند امام احمد، تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 325.
[16]- معین السیرة، ص 209.
[17]- التربیة الجهادیة، غضبان، ج 1، ص 141.
[18]- ابوداود فی الجهاد، بابالمن علی الأسیر، شماره 2689.
[19]- معین السیرة، ص 208.
[20]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 54.
[21]- مجمع الزوائد، ج 6، ص 89.
[22]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 60.
[23]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 439 – 440.
[24]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 57.
[25]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 255.
[26]- البدایة والنهایة، ج 3، ص 306.
[27]- همان، ص 307.
[28]- مجمع الزوائد، ج 6، ص 86.
[29]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 119.
[30]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 474.
[31]- التاریخ الإسلامی، ج 4، ص 175 – 176.
[32]- البخاری فی المغازی، باب 12، شمارة 4018.
[33]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 132.
[34]- شرح العسقلانی لصحیح البخاری، ج 7، ص 321، بهنقل از المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 135.
[35]- چونمادر بزرگ عباس امعبدالمطلب از بنینجار یثرب بود.
[36]- سیلالرشاد، حاحلی، ج 4، ص 135.
[37]- السیرة النبویة، ابی شهیة، ج 2، ص 176.
[38]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 68.
[39]- صحیح السیرة النبویة، ص 261.
[40]- اسم مکانی است در نزدیکی مکه.
[41]- ابوداود، الجهاد، باب فی فداء الاسیر بالمال، شماره 2692.
[42]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 480 – 487.
[43]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 4، ص 183.
[44]- البدایة والنهایة، ج 3، ص 313.
[45]- السیرة النبویة، محمد صویانی، ج 2، ص 200.
[46]- التاریخ السلامی، حمیدی، ج 4، ص 181.
[47]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 474.
[48]- صحیح السیرة النبویة، ص 261.
[49]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 74.
[50]- السیرة النبویة، ابوشهبه، ج 2، ص 164 – 165.
[51]- غزوة بدر الکبری، ص 101.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر