توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل چهارم هجرت به مدینه

 

فصل چهارم
هجرت به مدینه

آمادگی برای هجرت

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  قبل از هجرت به مدینه می‌بایست مقدمات هجرت را فراهم می‌نمود و برنامه‌ریزی خاصی را اتخاذ می‌نمود. خداوند چنین خواسته بود و کارها را خودش ترتیب می‌داد. این آمادگی و زمینه‌سازی در دو جهت بود: یکی آماده کردن افرادی برای هجرت و دوم آماده کردن جای مناسب برای هجرت.

1- آماده کردن مهاجران

هجرت تفریح و سفری سرگرم کننده نبود؛ بلکه به معنی ترک گفتن وطن و خانواده و خداحافظی با تمام پیوندها بود. هجرت یعنی ترک نمودن تمامی امکانات اجتماعی و رفاهی، ترک سرزمین و اهل و عیال، ترک اموال و دوستان و حتی امکانات ارتزاق برای برپایی عقیده بود. بنابراین، به تلاش و کوشش بزرگی نیاز داشت تا اینکه سرانجام مهاجران کاملاً قانع شدند که هجرت نمایند. از جمله اسبابی که آنها را آمادۀ هجرت نمود می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

- تربیت عمیق ایمانی که در صفحات گذشته از آن سخن گفتیم.

- ستم و آزاری که به مؤمنین می‌رسید تا جایی که کاملاً به این نتیجه رسیدند که در میحطی مشترک قادر به زندگی با کافران نیستند.

- آیات مکی مسلمانان را به هجرت تشویق نمود و توجه مسلمانان را به این امر جلب نمود که سرزمین خدا وسیع و پهناور است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ١٠ [الزمر: 10].

«بگو ای بندگان مؤمن من، از پروردگارتان بترسید. (و) برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده‌اند، نیکی (درنظر گرفته شده) است و زمین خدا وسیع است. همانا صابران مزدشان را بی‌حساب دریافت می‌کنند».

سپس سورۀ کهف نازل گردید و از جوانانی که به پرودرگارشان ایمان آورده بودند و از شهرشان به آن غار پناه برده بودند، سخن گفت و بدین صورت تصویری عملی از ایمان در اذهان اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شکل گرفت که از ترک خانواده و وطن در راه عقیده سخن می‌گفت. سپس آیات صریحی در سوره نحل نازل شد که به صراحت از هجرت سخن می‌گفت؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗۖ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١ ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٤٢ [النحل: 41-42].

«و کسانی که بعد از اینکه مورد ظلم قرار گرفته بودند، به خاطر خدا هجرت کردند، آنان را در دنیا در جای نیکی اسکان می‌دهیم و پاداش آخرت به مراتب بزرگ‌تر است، اگر بدانند. اینان کسانی هستند که صبر را پیشه کردند و بر پروردگارشان توکل نمودند».

و در قسمت پایانی سوره باری دیگر این مفهوم را تأکید می‌نماید:

﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَٰهَدُواْ وَصَبَرُوٓاْ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ١١٠ [النحل: 110].

«سپس پروردگارت برای کسانی که مورد شکنجه قرار گرفتند و بعد از آن هجرت نمودند و جهاد کردند و صبر نمودند، دارای مغفرت و مرحمت بسیاری است».

چنانکه هجرت به حبشه نیز تمرینی عملی برای ترک خانواده و وطن تلقی می‌گردید[1].

2- زمینه‌سازی در یثرب

رسول خدا بعد از اعلام آمادگی انصار مبنی بر اعلام حمایت از ایشان و یاری مهاجران دستور هجرت را صادر نفرمود؛ بلکه دو سال بعداز آشنایی با دستۀ اول انصار و مسلمان شدن آنها کار هجرت را آغاز نمود و دستور هجرت بعداز اعزام مصعب به مدینه و فراهم نمودن زمینه هجرت، شکل گرفت، تا جائی که انصار مصرانه خواهان هجرت رسول خدا به یثرب شدند و از گفتگوهائی که بین انصار و رسول خدا در بیعت عقبۀ دوم رد و بدل شد، می‌توان به میزان شیفتگی ‌آنها برای هجرت رسول خدا به دیارشان پی برد. حتی آنها آمادگی خود را برای حمله علیه کسانی که رسول خدا را در سرزمین مِنی مورد آزار قرار داده بودند، اظهار نمودند، اما رسول خدا نپذیرفت.

بدین صورت یثرب آمادگی لازم را برای پذیرش مهاجران و تحمل پیامدهای ناگوار آن پیدا کرده بود.

تأملاتی در برخی از آیه‌های سورۀ عنکبوت

سورۀ عنکبوت از آخرین سوره‌هایی است که در دوران مکی نازل شده است. بیشتر مضامین این سوره در مورد سنت الهی در دعوتها است که همان گرفتار شدن به مشکلات و آزمونها می‌باشد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣ أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ أَن يَسۡبِقُونَاۚ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٤ [العنکبوت: 1-4].

«آیا مردم گمان برده‌اند همین که گفتند: ما ایمان آورده‌ایم، رها کرده می‌شوند، در حالی که مورد آزمایش قرار داده نشده‌اند. همانا ما آنهایی را که قبل از ایشان بوده‌اند آزموده‌ایم. پس خدا باید راست‌گویان را از دروغگویان بشناسد. آیا کسانی که مرتکب اعمال بد می‌شوند، گمان کرده‌اند که بر ما پیشی می‌گیرند؟ چه بد قضاوت می‌کنند».

در سوره عنکبوت سه چیز توجه انسان را به خود جلب می‌نماید که عبارتند از:

1-   سخن از منافقان به میان آمده است و نفاق وقتی صورت می‌گیرد که مسلمانها در جامعه مغلوب باشند. آن گاه بعضی از مردم به خاطر ترس از اینکه منافع آنها از دست می‌رود به ظاهر اسلام می‌آورند، ولی در باطن کفر را پنهان می‌دارند در حالی که جامعۀ مکه، جامعه‌ای جاهلی بود و مشرکان بر آن سیطره و قدرت داشتند و حاکمیت از آن آنها بود؛ پس سخن از منافقان در این سوره چه مناسبتی دارد که خداوند فرموده است:

﴿وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ١١ [العنکبوت: 11].

«تا خداوند، مؤمنان را بشناسد و همچنین منافقان را بشناسد».

با وجود اینکه این سوره مکی است، امّا باید گفت مؤمنان چنان امیدوار بودند که پیروزی خود را بسیار نزدیک می‌دیدند یا اینکه این آیه ، مدنی است که در سورۀ مکی گنجانده شده است؛ چراکه هنوز وقت نفاق فرا نرسیده بود آن گونه که برخی از مفسران گفته‌اند، از این رو این آیه را مدنی قرار داده‌اند[2].

2-   خداوند دستور داد که با اهل کتاب به بهترین شیوه مجادله کنید گویا آنها را برای مرحلۀ بعدی که قرار بود مسلمانان با اهل کتاب در محیطی مشترک زندگی بکنند، آماده می‌کرد. پس آنها نباید سختی و تندروی را آغاز نمایند، لذا خداوند آنها را راهنمایی و گوشزد می‌نماید و می‌فرماید:

﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦ [العنکبوت: 46].

«با اهل کتاب جز به روش احسن مجادله نکنید. مگر با کسانی از آنان که ظلم کرده‌اند و بگوئید ما ایمان آورده‌ایم به آنچه به سوی ما نازل شد و به آنچه به سوی شما نازل گردیده است و خدای ما و خدای شما یکی است و ما مسلمانیم».

3-   آماده کردن افراد برای هجرت در سرزمین پهناور خدا؛ چراکه بعد از بیعت عقبۀ اول، مدینه آمادگی پذیرش مهاجران مؤمن را داشت. از این رو سوره عنکبوت نازل شد و در آن اشارات واضحی در مورد هجرت به چشم می‌خورد وتصریح شده بود که خداوند ضامن روزی بندگانش در هر جا و هر زمان می‌باشد[3].

چنانکه می‌فرماید:

﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦ [العنکبوت: 56].

«ای بندگان من! آنانی که ایمان آورده‌اید، (بدانید که) زمین من گسترده و وسیع است؛ پس فقط مرا بپرستید».

این آیه کریمه نازل شد تا مؤمنانی را که در مکه بودند، برای هجرت تشویق نماید؛ چون باقی ماندن در سرزمین کافران که عرصه را بر مؤمنان تنگ کرده بودند، درست نبود از این رو باید عبادت خدا را در زمین خدا و در کنار بندگان صالحش جستجو می‌کردند؛ یعنی، اگر شما برای اظهار ایمان خود در مضیقه قرار دارید، پس به مدینه هجرت کنید؛ چون شرایط حاکم در مدینه برای اظهار توحید آماده و زمینه، مساعد است[4]؛ سپس خداوند خاطر نشان ساخت که رزق و روزی، مختص سرزمین خاصی نیست؛ بلکه رزق الهی به بندگانش در هر جا و در هر شرایطی که باشند، می‌رسد؛ چنانکه مهاجران از روزی بیشتر و خوشایندتری برخوردار گردیدند[5]. بنابراین، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَكَأَيِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦٠ [العنکبوت: 60].

«چه بسیارند جنبندگانی که نمی‌توانند روزی خود را (با خود) حمل کنند. خدا روزی‌رسان آنها و شما است و او بس شنوا و آگاه است».

همچنین می‌فرماید:

﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧ [العنکبوت: 57].

«تلخی و سختی مرگ را هر نفسی خواهد چشید».

یعنی شما با مردن به مکانی انتقال داده می‌شوید که در آن جا سزا و جزا داده می‌شوید و هر کس که سرانجامی چنین دارد، چاره‌ای ندارد جز اینکه برای آن روز توشه‌ای بردارد وبا تلاش و کوشش خود را برای مهیا شدن چنین روزی آماده نماید[6] و این نوعی تشویق برای هجرت بود؛ چراکه وقتی انسان به مردن یقین داشته باشد جدایی و ترک گفتن وطن برای او آسان خواهد بود[7].

ابن کثیر دربارۀ این آیه می‌گوید: یعنی هر کجا شما باشید، مرگ شما را فراخواهد گرفت؛ پس در طاعت الهی به سر ببرید و در جایی باشید که خدا شما را دستور داده است. این برایتان بهتر است و مرگ حتماً خواهد آمد و راه گریزی از آن وجود ندارد و بعداز مردن، بازگشت به سوی خدا خواهد بود و هر کس فرمانبردار باشد، به او بهترین پاداش را می‌دهد و پاداش او را به تمام و کمال خواهد داد بنابراین، خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفٗا تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ٥٨ ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٥٩ [العنکبوت: 58-59].

«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده باشند، ایشان را در کاخهای عظیم بهشت جای می‌دهیم. کاخهایی که در زیر آنها رودبارها روان است. جاودانه‌ در آن به سر می‌برند، پاداش آنان که برای خدا کار می‌کنند، چه پاداش خوبی است آنان که صبر نمودند و بر پروردگارشان توکل کردند».

یعنی بر دینشان بردباری ورزیدند؛ به سوی خدا هجرت کردند و به مصاف دشمنان رفتند و از خانواده و خویشاوندان برای رضای خدا و به امید پاداش الهی و تصدیق وعده خدا جدا شدند و آنها در همۀ این کارها بر کسی جز خدا توکل نکردند[8].

مهاجران پیشتاز

وقتی پیشگامان خیر ودسته‌های نور از اهالی یثرب با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر اسلام و دفاع از آن بیعت کردند، مشرکان مکه به خشم آمدند و بر اذیت و آزار مسلمانان شدت بخشیدند. در این هنگام پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  مسلمانها را اجازه داد تا به مدینه هجرت نمایند و منظور از هجرت، اقامۀ دولت اسلامی برای برعهده گرفتن دعوت بود تا در راه آن جهاد نماید و هیچ فتنه‌ای باقی نماند و دین، فقط از آن خدا باشد[9].

دستور هجرت به مدینه از جانب خدا نازل شده بود، چنانکه عایشه رضی الله عنها  می‌گوید: «وقتی این هفتاد نفر از نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  رفتند، او خوشحال بود که خداوند برایش حامیان و قومی مقرر کرد که اهل جنگ و لشکر بودند و او را یاری می‌کردند».

مسلمانها بعد از بیعت عقبۀ دوم مورد اذیّت و آزار بیشتری از جانب مشرکان قرارگرفتند؛ چون مشرکان می‌دانستند که آنها هجرت می‌کنند. بنابراین، اصحاب و یاران پیامبر خدا از وضعیت موجود به تنگ آمدند و نزد ایشان شکایت بردند و از ایشان اجازۀ هجرت خواستند. پیامبر فرمود: «من سرزمینی را که بدانجا هجرت می‌کنید، در خواب دیدم. سرزمینی بود بایر و شوره‌زار در میان دو منطقه سنگلاخ واگر سرزمین «سراه» دارای نخل خرما می‌بود می‌گفتم همان است». سپس چند روزی درنگ نمود و بعد شادمان به نزد یارانش آمد و گفت: «سرزمینی که بدانجا باید هجرت می‌کنید به من گفته شد و آن یثرب است؛ پس هر کس می‌خواهد به آن جا برود، در پی تدارک مهاجرت باشد». از آن پس مردم با هماهنگی و به صورت پنهانی از مکه بیرون می‌آمدند و رهسپار یثرب می‌شدند و اولین کسی از اصحاب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که به مدینه آمد ابوسلمه بن عبدالاسد بود؛ پس از او عامر بن ربیعه به همراه همسرش لیلی بنت ابی خیثمه آمد. بنابراین لیلی اولین زن شوهرداری بود که به مدینه آمد. پس از آن یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یکی پس از دیگری آمدند. آنها نزد انصار اقامت گزیدند و انصار هم آنان را در منازل خود جای دادند و آنان را یاری و با آنها همدردی نمود. سالم، مولای ابوحذیفه، در محلۀ قبا قبل از اینکه پیامبر تشریف بیاورد، امام مهاجران بود. با شروع هجرت مسلمانها به مدینه، قریش بر آنها خشم گرفتند و به مبارزه با جوانانشان پرداختند و با آنان با خشونت رفتار می‌نمودند. گروهی از انصار در بیعت دیگری با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بیعت نمودند و سپس به مدینه بازگشتند. هنگامی که اولین دستۀ مهاجران به قبا رسید، آنها نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مکه رفتند تا همراه مسلمانان مکی به مدینه برگردند؛ پس آنها هم مهاجر بودند و هم انصار. این گروه عبارت بودند از: ذکوان بن عبد قیس؛ عقبه بن وهب بن کلده؛ عباس بن عباده ابن نضله و زیاد بن لبید. بیشتر مسلمانها به مدینه مهاجرت نمودند و در مکه کسی جز پیامبر و ابوبکر و علی و افرادی که در فتنه دشمنان گرفتار شده بودند یا بیمار بودند و یا توانایی بیرون رفتن را نداشتند باقی نمانده بود[10].

شیوه‌های قریش در مبارزه با مهاجران و مظاهر شکوه در هجرت

رهبران قریش تمام توانایی خود را برای جلوگیری از هجرت آن دسته از مسلمانها که تاکنون موفق به هجرت نشده بودند به کار گرفتند و قریش برای این کار از شیوه‌های متعددی استفاده کردند که برخی عبارتند از:

1- جداکردن شوهر از همسر و فرزندانش

ام سلمه هند بنت ابی‌امیه در مورد شگفتیهای ایمان و قوت یقین در هجرت خود و همسرش ابوسلمه چنین می‌گوید: «هنگامی که ابوسلمه تصمیم گرفت به مدینه برود، شترش را برای من آماده کرد و سپس مرا بر آن سوار کرد و فرزندم سلمه بن ابی سلمه را نیز در آغوشم گذاشت و ما به راه افتادیم، او جلوی شترش بود. وقتی مردان بنی مغیره بن عبدالله ابن عمرو بن مخزوم او را دیدند، به سوی او آمدند گفتند: در مورد جان خودت ما حریف تو نشدیم که آن را برایت حفظ کنیم، امّا در مورد این زن که ازخویشاوندان ماست، چه فکر می‌کنی؟ ام سلمه می‌گوید: آنها مهار شتر را از دست او گرفتند و مرا از وی جدا کردند.

سپس خویشاوندان ابوسلمه خشمگین شدند و گفتند: سوگند به خدا ما فرزند خود را نزد آن زن نمی‌گذاریم، وقتی که شما او را از شوهرش می‌گیرید و جدا می‌کنید.

ام سلمه می‌گوید: بر سر بردن بچه کشمکش کردند و بالاخره بنی عبدالاسد دست وی را از دست آنان خلاص کردند و او را با خود بردند و بنی‌مغیره مرا نزد خود نگاه داشتند و شوهرم ابوسلمه به مدینه هجرت کرد.

ام سلمه می‌گوید: بدین صورت میان من و همسر و فرزندم جدایی انداخته شد. من هرروز صبح بیرون می‌آمدم و در سرزمین پر از شن و هموار می‌نشستم و تا غروب گریه می‌کردم. تا یک سال و یا نزدیک به یک سال این جریان ادامه داشت تا اینکه روزی یکی از عموزادگانم از افراد مغیره از کنارم گذشت. وقتی حالت مرا دید، بر من ترحم نمود و به بنی مغیره گفت: چرا به این زن بیچاره اجازه نمی‌دهید که برود؟ چرا او را از شوهر و فرزندش جدا کرده‌اید؟

ام سلمه می‌گوید: بنی مغیره به من گفتند: اگر می‌خواهی، به شوهر خود ملحق شو. بنی عبدالاسدنیز فرزندم را به من برگرداندند. من شترم را آماده کردم و فرزندم را برداشتم و در آغوشم گذاشتم؛ سپس به قصد پیوستن به شوهرم در حالی که هیچ کس همراهم نبود رهسپار مدینه شدم.

با خودم گفتم هرکس را ببینم به او اعتماد می‌کنم و همراه او می‌روم تا اینکه به شوهرم برسم. وقتی به تنعیم رسیدم، عثمان بن طلحه از افراد قبیله بنی عبدالدار را دیدم. او به من گفت: ای دختر ابی‌امیه؟ کجا می‌روی.

گفتم: می‌خواهم نزد شوهرم در مدینه بروم.

گفت: کسی همراهت نیست؟

گفتم: به خدا سوگند فقط خدا و این پسر کوچکم همراهم هستند.

گفت: به خدا سوگند که تو را تنها نمی‌گذارم.

سپس او مهار شتر را گرفت و حرکت کرد. به خدا سوگند که با هیچ مردی بهتر از او همراه نشده بودم. او وقتی به محل استراحتی می‌رسید، شتر را می‌خواباند و سپس از من دور می‌شد تا اینکه پایین می‌آمدم؛ آن گاه شتر را آن طرف‌تر می‌برد و به درختی می‌بست ودور از ما زیر درختی دراز می‌کشید و چون زمان حرکت فرا می‌رسید، به سوی شترم می‌رفت و جهاز شتر و بار و بنه‌اش را بر آن می‌گذاشت و از من دور می‌شد و می‌گفت سوار شو. وقتی سوار می‌شدم و بر شترم قرار می‌گرفتم، مهار شتر را می‌گرفت و به راه ادامه می‌داد تا اینکه مرا به مدینه رساند. وقتی به قریۀ بنی عمرو بن عوف در قبا نگاهش افتاد، گفت: شوهرت در این قریه است، ابوسلمه در آن جا اقامت گزیده بود، پس به امید خداوند وارد این قریه شو؛ سپس خودش از آن جا به مکه بازگشت.

راوی از ام سلمه چنین نقل می‌کند: به خدا سوگند هیچ خانواده‌ای در اسلام را سراغ ندارم که به بلاهایی گرفتار شده باشد که خانواده ابوسلمه به آن گرفتار آمده بود و هیچ همسفری بهتر از عثمان بن طلحه را ندیدم[11].

این نمونه‌ای از شیوه‌های بی‌رحمانه‌ای بود که قریش برای جلوگیری از مهاجرت مسلمانان در پیش گرفته بودند. مردی میان او و همسر و جگر گوشه‌اش به زور جدایی افکند و او ماجرا را با چشمان خود مشاهده می‌نماید، اما هرگاه ایمان در دل جای بگیرد، امکان ندارد فرد با ایمان چیزی را بر اسلام و ایمان مقدم بدارد، حتی فرزند و جگرگوشه و شریک زندگی خود را. بنابراین، ابوسلمه  رضی الله عنه  بی‌آنکه به چیزی توجه نماید، به سوی مدینه حرکت کرد و شیوه‌ای که قریش برای جلوگیری او در پیش گرفتند، ناکام ماند. به حق که او برای دعوتگران به راه خدا الگویی زیبا است[12].

و این گونه هرگاه اثر ایمان با صفای دل در بیامیزد و نسیم ایمان وزیدن گیرد، چنین شاهکارهای شگفت‌انگیزی به نمایش می‌گذارد. این یک خانواده است که از هم می‌پاشد و زنی که از شدت رنجی که به او رسیده است می‌گرید و دست کودک آسیب می‌بیند و از مهر پدر و مادر محروم می‌گردد و شوهر و پدری شگفت‌انگیزترین صورتهای جان فدایی و اخلاص را به نمایش می‌گذارد تا اولین مهاجری باشد که وارد سرزمین هجرت می‌شود. همۀ اینها به چشمداشت پاداش خدا و در راه او تحمل می‌شود. با چنین مؤمنانی که مصمم‌اند راه ایمان را بپیمایند و به دستۀ هدایت ملحق شوند، چه می‌توان کرد؟!.

عملکرد عثمان بن طلحه  رضی الله عنه  که هنوز کافر بود و ام سلمه شهادت می‌دهد که او همسفری خوب بوده است، بیانگر غیرت و نجابت این نژاد است و گواهی صادق بر مروت و جوانمردی اوست و شاهد زنده‌ای بر این مطلب است که او حامی ضعیفان بوده است[13]. آری جوانمردی و اخلاق اصیل عربی به او اجازه نداد تا زن شرافتمندی را بگذارد که تک وتنها در این بیابان حرکت کند، گرچه آن زن بر دین او نبود و او نیز می‌دانست که این زن با این هجرت پوزه کافران قریش را به خاک خواهد مالید.

پس اخلاق حاکم بر جامعۀ صدر اسلام با اخلاق حاکم بر جامعۀ متمدن قرن بیستم کاملاً متفاوت است؛ چراکه بر آزادیها یورش می‌برد و بر حیثیت و ناموس تجاوز می‌کند و این کارها در ملاء عام و در معرض دید همه انجام می‌شود و از اتفاقاتی که هر روز، رسانه‌ها ما را از آن آگاه می‌کنند واقعاً عرق شرم بر پیشانی انسانیت می‌نشیند. آری تمدن حاضر برای قاپیدن، چپاول، هتک حرمتها و تصاحب داراییها، پایه‌گذاری شده است و در این راستا از اسلوبهای مختلف استفاده می‌کنند. اما این داستان، که نمونه‌های زیادی دارد، گواه بر این مطلب است که صفات پسندیدۀ موجود در جامعۀ اعراب جاهلی از زشتیها و کاستیهایشان بیشتر بوده است و از این رو خداوند آخرین پیامبرش را از آنها برگزید و آنها شایستگی برعهده گرفتن رسالت و رساندن آن به همه مردم را دارا بودند[14].

در این داستان عنایت الهی نیز به دوستانش و مساعد کردن شرایط بر آنها به چشم می‌خورد؛ چنانکه خداوند دل عثمان بن طلحه را رام کرد تا ام سلمه را همراهی کند[15] و از طرفی نیز سالم بودن و پاکی سرشت عثمان بن ابی طلحه آشکار می‌شود و همین سلامت فطرت بود که او را بعد از صلح حدیبیه به اسلام هدایت نمود[16].

2- گروگانگیری قریش

قریش تنها به اینکه در داخل مکه مانع هجرت مسلمانها بشوند، اکتفا نکردند؛ بلکه پا فراتر گذاشتند و کوشیدند تا افرادی را که وارد مدینه شده‌اند، برگردانند. بنابراین، قریش دست به گروگان گرفتن یکی از مهاجران زدند و این تلاش با موفقیت انجام گردید و یکی از مهاجران از مدینه ربوده و به مکه بازگردانده شد؛ چنانکه عمربن خطاب می‌گوید: «وقتی خواستیم به مدینه هجرت کنیم من و عیاش بن ابی ربیعه و هشام بن عاص بن وائل سهمی با هم قرار گذاشتیم که در تناضب (درختی است) در منطقه اضاء در حوزه خاندان بنی غفار بالاتر از سرف گردهم بیاییم و گفتیم هر کس که صبح فردا آن جا نبود، دلیل بر این است که دستگیر و از هجرت بازداشته شده است بنابراین، دو همراه دیگرش باید به راهشان ادامه بدهند.

عمر می‌گوید: صبح فردا من و عیاش بن ابی ربیعه به تناضب رسیدیم و هشام نتوانست بیاید و بازداشته شده بود؛ اورا شکنجه کرده بودند و دچار فتنه گردیده بود».

ما به راهمان ادامه دادیم، هنگامی که به مدینه رسیدیم در قبا در میان بنی عمروبن عوف اقامت گزیدیم. ابوجهل بن هشام وحارث بن هشام به سوی عیاش بن ابی ربیعه آمدند. او پسر عموی آنها و از یک مادر بودند. آنها آمدند و در مدینه به ما رسیدند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  هنوز در مکه بود. آنها با عیاش صحبت کردند و گفتند: مادرت نذر کرده است تا به سرش شانه نزد و در تابش آفتاب به زیر سایه نرود تا وقتی تو را ببیند. عیاش به حال مادرش رقت کرد. من به او گفتم: عیاش! به خدا سوگند که اینها می‌خواهند تو را از دینت برگردانند. بهتر است از آنها دوری کنی و این را بدان که اگر شپشها مادرت را اذیت کنند، سرش را شانه خواهد زد و اگر تحمل گرمای مکه برای او دشوار گردد، به سایه خواهد رفت. عیاش گفت: خیر. نذر مادرم را برآورده می‌کنم و آن جا مالی دارم با خود برمی‌دارم و برمی‌گردم.

عمر می‌گوید: گفتم: سوگند به خدا تو می‌دانی که من از همه قریش بیشتر مال دارم. نصف دارایی‌ام مال تو، اما با آنها نرو. ولی عیاش نپذیرفت و گفت باید برگردم. وقتی او بر تصمیمی که گرفته بود، مصمم گردید، عمر گفت: پس این شتر مرا بگیر که شتری رام و راهروی است و بر آن سوار شو، اگر آنها قصد نیرنگ داشتند، با این شتر خود را ازدستشان نجات بده. عیاش سوار بر همان شتر همراه آن دو حرکت کرد تا اینکه در میان راه، ابوجهل به او گفت: برادرزاده‌ام! این شتر مرا اذیت می‌کند، آیا مرا پشت سر خود بر شترت سوار نمی‌کنی؟ عیاش گفت: چرا؟ آن گاه شترش را خوابانید وآن دو نیز شترانشان را خواباندند تا ابوجهل جابه‌جا شود و بر شترش سوار شود. همین که پایشان به زمین رسید، آن دو بر عیاش حمله کردند و دست و پای او را بستند و او را دست و پا بسته به مکه آوردند و شکنجه کردند تا اینکه به فتنه مبتلا گردید[17].

عمر می‌گوید: گمان ما نسبت به کسانی که در مکه به فتنه مبتلا شده بودند، این بود که خداوند هیچ عملی از آنان را نمی‌پذیرد و توبۀ آنان را هم قبول نمی‌‌کند؛ چون آنها خدا را شناخته‌اند؛ سپس به خاطر مشکلی که بدان گرفتار شده‌اند به سرزمین کفر برگشته‌اند و خودشان نیز درمورد خود چنین فکر می‌کردند، اما وقتی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه آمد، خداوند در مورد آنها و درمورد سخن ما و آنچه آنها درباره خودشان فکر می‌کردند، این آیه را نازل کرد:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣ وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ٥٤ وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٥٥ [الزمر: 53-55].

«بگو ای بندگانم آنان که در معاصی زیاده‌روی هم کرده‌اید، از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید نگردید. قطعاً خداوند همۀ گناهان را می‌آمرزد؛ چرا که او بسیار آمرزگار و بس مهربان است و به سوی پروردگار خود برگردید و تسلیم او شوید پیش از اینکه عذاب ناگهان به سوی شما تاخت آرد و دیگر کمک و یاری نشوید و از زیباترین و بهترین چیزی که از وی پروردگارتان برای شما فرو فرستاده شده است (که قرآن است) پیروی کنید، پیش از اینکه عذاب ناگهان به سوی شما تاخت آرد در حالی که شما بی‌خبر باشید».

عمربن خطاب می‌گوید: این آیه را من با دستان خودم در صحیفه‌ای نوشتم و آن را به هشام بن عاص فرستادم. هشام گفت: وقتی به دست من رسیدآن را در «ذیطوی»[18] می‌خواندم و آه می‌کشیدم و با تمرکز آن را می‌خواندم، اما نمی‌فهمیدم تا اینکه گفتم بار خدایا! آن را به من بفهمان. پس خداوند در قلب من القاء کرد که این آیه درباره ما و در مورد آنچه ما در مورد خود می‌گفتیم ودیگران دربارۀ ما می‌پنداشتند، نازل شده است.

می‌گوید: پس به سوی شترم رفتم و بر آن نشستم و به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که در مدینه بود، پیوستم[19].

این واقعه بیانگر این موضوع است که عمر برنامۀ هجرت خود و دو همراهش عیاش بن ربیعه و هشام بن عاص بن وائل سهمی را چگونه آماده کرده بود. هر کدام از آنها از یک قبیله بودند و جایی که با هم وعده گذاشته بودند دور از مکه و خارج از حدود حرم در راه مدینه بود و زمان و مکان به طور دقیق مشخص شده بودند به صورتی که اگر یکی در موعد و جای مقرر حاضر نشد، دو همراه دیگرش حرکت کنند و منتظر او نباشند؛ چون او گرفتار شده است و همان طور که انتظار داشتند، هشام بن عاص  رضی الله عنه  گرفتار شد و عمر و عیاش موفق به هجرت شدند و برنامه کاملاً موفقیت‌آمیز انجام گرفت و آنها سالم به مدینه رسیدند[20].

قریش تصمیم گرفت مهاجران را تعقیب کند بنابراین، نقشۀ دقیق و منظمی کشید و از آنجا که ابوجهل می‌دانست که عیاش نسبت به مادرش خیلی مهربان است، به دروغ نذر مادر اورا به میان آورد؛ چنانکه مهرورزی عیاش، از موافقت وی برای بازگشت آشکار می‌شود. این داستان نیز به فراست و چاره‌اندیشی عمر دلالت می‌کند؛ چراکه او می‌دانست که آنها عیاش را به فتنه و بلایی گرفتار خواهند کرد[21].

از این داستان علاوه بر موارد ذکر شده به میزان برادری و اخوتی که اسلام در وجود این افراد ایجاد کرده بود، پی می‌بریم؛ چنانکه عمر نصف دارایی خود را به خاطر اینکه برادرش، سالم بماند و از ترس اینکه مبادا مشرکان بعد از بازگشت اورا دچار شکنجه و فتنه سازند، می‌بخشد. اما عاطفه و محبت مادر بر عیاش چیره شد و تصمیم گرفت تا به مکه برود و سوگند مادرش را بشکند و مالی که آن جا دارد با خود بیاورد. ولی عمر رضی الله عنه  به افقی دورتر نگاه می‌کرد و او گویا با چشم خود سرنوشت نامبارک و شومی را که در انتظار عیاش بود می‌دید؛ چنانکه وقتی نتوانست او را قانع کند شتر خود را به او داد و بالآخره آنچه عمر انتظارش را داشت، برای عیاش پیش آمد و مشرکان در اثنای راه به او خیانت کردند[22].

مسلمانان اعم از مهاجر و یا آنهائی که در مکه بودند، فکر می‌کردند کسانی که دچار فتنه شده‌اند و در جامعه جاهلی زندگی می‌کنند، خداوند هیچ نیکی و خیری را از آنان نمی‌پذیرد، تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣ [الزمر: 53].

«بگو ای بندگانم آنان که در معاصی زیاده‌روی کرده‌اید، از لطف و مرحمت خدا مأیوس نگردید».

با نزول این آیه‌ها، عمر فاروق  رضی الله عنه  برای برادران صمیمی خود، عیاش و هشام، پیام این آیه‌ها را فرستاد تا آنها دوباره برای ترک کردن اردوگاه کفر تلاش نمایند. همت و بلندنظری عمربن خطاب  رضی الله عنه  چه اندازه بزرگ است آن هنگامی که به برادرش عیاش گفت: نصف دارایی مرا بگیر، ولی مدینه را ترک نکن. سپس شترش را به او داد تا اگر دچار فتنه و بلایی گردید از مهلکه بگریزد و از گرفتاری و بدحالی برادرش شاد نشد که او چون با من مخالفت کرده و نصیحت مرا نپذیرفته است حقش بود که چنین شود؛ بلکه احساس محبت و وفاداری نسبت به برادرش چیزی است که بر عمر غالب است. از این رو به محض اینکه آیه فوق نازل گردید، عمر شتابان آن را به اطلاع برادرانش و دیگر مسلمانان مستضعف در مکه رساند تا تلاشهای تازه‌ای را برای پیوستن به اردوگاه اسلام انجام دهند[23].

3- شیوه زندانی کردن

قریش زندانی کردن را به عنوان یکی از راه‌های جلوگیری از هجرت در پیش گرفتند. پس هر کس در حالی دستگیر می‌شد که برای هجرت می‌کوشید، قریش او را در یکی از خانه‌ها زندانی می‌کردند و دست و پای او را با زنجیر می‌بستند و به شدت مورد مراقبت قرار می‌دادند تا نتواند فرار کند و گاهی آنها را در چهار دیواری ای که سقف نداشت، زندانی می‌کردند تا زیر گرمای خورشید شکنجه ‌شوند.

رهبران قریش با این کار می‌خواستند به دو هدف دست یازند: یکی جلوگیری از هجرت این افراد و دوم اینکه رفتار با آنان درس و عبرتی برای افرد دیگری از مسلمانها که در مکه به سر می‌بردند و فکر هجرت در سرشان بود، باشد، اما این شیوه نتوانست مسلمانان را از رفتن به مدینه باز دارد. حتی افرادی مانند عیاش و هشام رضی الله عنه  که در مکه زندانی بودند، توانستند سرانجام از مکه برون بیایند و وارد مدینه شوند[24].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از هجرتش به مدینه در قنوت نماز، برای همه مستضعفان مکه به صورت عام و برای بعضی به طور ویژه و با ذکر نام دعا می‌کرد. چنانکه از ابوهریره رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  وقتی سرش را از آخرین رکوع نماز بلند می‌کرد می‌گفت: «بار خدایا! عیاش بن ابی ربیعه را نجات بده. خدایا! سلمه بن هشام را نجات بده. بارخدایا! فشار قهر خود را بر مضر شدت بخش. بار خدایا! آنها را دچار خشک سالی چون خشک سالی دوران یوسف بگردان[25].

مسلمانها در برابر ربوده شدن عیاش ساکت ننشستند؛ بلکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یکی از صحابه را برای برگرداندن وی مأمور کرد. او برای این مهم آمادگی لازم را نمود و اموری را ترتیب داد و به مکه آمد وبا تمام قدرت و هوشیاری توانست به خانه‌ای برسد که عیاش و همراهش در آن زندانی بودند. آن گاه آنها را آزاد کرد و همه با هم به مدینه بازگشتند[26].

4- مصادرۀ اموال

صهیب بن سنان نمری از قبیله نمر بن قاسط بود. در ایام کودکی‌اش با حملۀ رومیها به اسارت آنها درآمد و زبان کسانی را که او را اسیر کرده بودند، فرا گرفت و سپس همانند یک برده دست به دست فروخته شد تا اینکه عبدالله بن جدعان او را خرید و سپس آزادش کرد. صهیب و عمار بن یاسر در یک روز مسلمان شدند[27].

در هجرت صهیب  رضی الله عنه  شگفتی ایمان و اخلاص تجلی می‌یابد. او در راه خدا و پیامبرش و پیوستن به دستۀ توحید و ایمان همۀ آنچه را که داشت فدا نمود[28]. از ابی عثان نهد  رحمه الله روایت است که گفت: «به من خبر رسیده است که صهیب وقتی خواست به مدینه هجرت کند، اهل مکه به او گفتند در حالی نزد ما آمدی که فقیر و حقیر و ناچیز بودی؛ سپس دارایی‌ات پیش ما زیاد شد و اینک می‌خواهی خودت همراه مالت از اینجا بروی؟ به خدا سوگند که چنین چیزی شدنی نیست. صهیب گفت: اگر مال خود را برای شما واگذارم، آیا مرا می‌گذارید که بروم؟ گفتند بله. پس صهیب همه اموال خود را به آنها داد. این خبر به اطلاع پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  رسید. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «صهیب سود برده است، صهیب سود برده است»[29]. و از عکرمه روایت است که گفت: «وقتی صهیب به قصد هجرت حرکت کرد، اهل مکه دنبال او افتادند. او از تیرکش خود چهل تیر درآورد و گفت: شما به من نخواهید رسید مگر اینکه هر یک از این تیرها در جان هر یک از شما فرو رود. سپس شمشیرم را برمی‌دارم و شما می‌دانید که من کیستم؟! دو کنیز از خود به جای گذارده‌ام آنها مال شما. با من کاری نداشته باشید»[30].

عکرمه می‌گوید: بعداز آن، این آیه نازل شد:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧ [البقرة: 207].

«و در میان مردم کسی یافته می‌‌شود که جان خود را در برابر خشنودی خدا می‌فروشد و خداوندگار نسبت به بندگانش بس مهربان است».

هنگامی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  صهیب را دید، فرمود: «ابا یحیی در معامله سود برده است» و برای او آیه فوق را تلاوت نمود[31].

گویا من صهیب  رضی الله عنه  را می‌بینم که دلیل قاطعی بر فاسدبودن عقل مادی‌گراها که حرکتها و رخدادهای تاریخ را با میزان ماده ارزیابی می‌کنند، ارائه می‌دهد. اگر کارها به خاطر مادیات انجام می‌شود، صهیب در این هجرتش که به خاطر آن همۀ دارایی‌ خود را فدا نمود، چه چیزی از مادیات را به دست آورد؟

آیا صهیب انتظار داشت که محمد  صل الله علیه و آله و سلم  به عوض آنچه او از دست داده است، مقامی به او بدهد؟ یا اینکه محمد زندگی مرفهی برای او در کنار اهل یثرب فراهم کند؟

صهیب این کار را فقط برای رضای خدا انجام داد و او فقط برای رضای خدا می‌خواست به هر قیمتی که باشد، به گروه مؤمنان بپیوندد تا برای جوانان اسلام نمونه‌ای در جان‌فدایی و فدا نمودن چیزهای گرانب‌ها قرار گیرد و آنها راه او را در پیش بگیرند و در مسیر او حرکت نمایند[32].

این مواضع شگفت‌انگیز همۀ مواضع عظیم و با شکوه هجرت مبارک نبود؛ بلکه این رخداد بزرگ (هجرت) سرشار از صحنه‌های عظمت و اخلاص و جان‌فدایی است که به امت درسهای مهمی در آفریدن افتخار و به دست آوردن عزت می‌دهد[33].

خانه‌هایی که مهاجران را به آغوش گرفت

به دنبال ایمان آوردن انصار و بیعتشان با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و تعهد آنها به یاری نمودن وی، رسول خدا از مسلمانان خواست تا به مدینه هجرت کنند. یکی دیگر از نتایج آشکار ایمان انصار، همکاری و همدردی آنها با مهاجران بود. بنابراین، انصار هم از نظر جای دادن مهاجران در منازل خود وهم با قلبی گشاده و سرشار از ایمان پذیرای هیئتهای مهاجران گردیدند و زنان و مردان، آمادۀ جای دادن آنها بودند و اگر نیاز بود که مرد مهاجر با همسرش در کنار مرد انصاری در یک خانه باشند، چنین می‌کردند و آنها مال و مسکن و غذا و مسئولیتهای دینی را بین همدیگر تقسیم می‌کردند.

برخی از خانه‌هایی که مهاجران را در خود جای داده بود عبارتند از:

1-   خانه مبشر بن عبدالمنذر بن زنبر در قباء: در این خانه مجموعه‌ای از زنان و مردان مهاجر اقامت گزیدند؛ چنانکه عمر بن خطاب و افرادی از خانواده‌اش که به او پیوسته بودند و دخترش حفصه با شوهرش و عیاش بن ربیعه را در خود جای داده بود.

2-   خانه خبیب بن أساف از بنی حارث ابن خزرج در سنح[34]که طلحه ابن عبیدالله بن عثمان و مادرش و صهیب بن سنان در آن سکونت داشتند.

3-   خانه أسعد بن زراره از بنی نجار. می‌گویند که حمزه بن عبدالمطلب در آن سکونت داشته است.

4-   خانه سعد بن خیثمه از بنی نجار که خانه او خانه مجردها نامیده می‌شد و مهاجرانی که زن نداشتند، در آن اقامت گزیده بودند.

5-   خانه عبدالله بن سلمه از قبیله ابن عجلان در قبا که عبیده بن حارث و مادرش ومصبح بن اثاثه بن عباد بن مطلب و طفیل بن حارث و طلیل بن عمیر و حصین بن حارثی در آنجا سکونت داشتند.

6-   خانۀ بنی جحجبتی که میزبان منذر بن محمدبن عقبه بود و زبیر بن عوام و همسرش اسماء دختر ابوبکر و ابوسبره دختر ابی‌وهب و همسرش ام‌کلثوم دختر صهیب در آن جا اقامت داشتند[35].

7-   خانه بنی عبدالاشهل که سعد بن معاذ بن نعمان از قبیلۀ بنی عبدالاشهل میزبان مهاجران بود. مصعب بن عمیر و همسرش حمنه دختر جحش نیز نزد او بودند.

8-   خانه بنی نجار که أوس بن ثابت بن منذر مهاجران را در آن جای داده بود و در آن جا عثمان بن عفان و همسرش رقیه دختر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سکونت داشتند[36].

تقسیم‌بندی و همکاری اجتماعی که میان مهاجران و انصار حاکم بود، از مهم‌ترین عواملی بود که زمینه را برای پیامبر و یاران مهاجرش مساعد کرده بود تا اقامت خوشی در مدینه داشته باشند، اقامتی که هر یک با ایثار و فداکاری، بردارش را بر خود مقدم می‌دارد و بدین صورت محبت و اخوت ایمانی در مدینه موج می‌زد و عملاً مدینۀ فاضله تحقق یافته بود[37].

با این روح بلند و ایمان عمیق و صداقت در رفتار، برادری و همبستگی میان مهاجران و انصار شکل گرفت، امّا سؤال اساسی و مهم این است که چرا در این خانه‌ها اختلاف به وجود نمی‌آمد و چرا از بگومگوهائی که معمولاً بین زنان رایج است، سخنی به میان نیامده است؟ پاسخ این مسئله را می‌توان این گونه بیان نمود: از آنجا که دین اسلام، دین حقی است بنابراین، تقوا را اساس تألیف قلوب و امور قرار داده است و از نظر اخلاقی به گونه‌ای است که میان مسلمانان برادری را حاکم نموده و یاری کردن دعوت را برعهدۀ آنها گذارده بود و این نشانۀ بیعت با رسول خدا و اثر آن در افراد بود؛ چون براساس آن باید صداقت می‌داشتند و منافع همه را در نظر می‌گرفتند. از عقاب و وحشت قیامت ترس داشتند و امیدوار پاداش و بهشت خداوندی بودند؛ پس طبیعی است که صفا و صمیمت بین آنان حاکم شود؛ ایمان و استقامت و سلوک و صداقت در دل و درون نماد پیدا نماید. چنانکه هر کسی که مسلمان می‌شد و بیعت می‌کرد اعم از زن و مرد، به آنچه دستور داده می‌شدند، عمل می‌نمودند و هر چه می‌گفتند، مخلصانه به زبان می‌آوردند و از خداوند چه در گفتار و چه در عمل می‌ترسیدند. آنها ایمان آوردند؛ پس از مهاجران با آغوشی باز استقبال کردند و تمام آنها با رعایت مصالح یکدیگر کار می‌کردند و این درخشنده‌ترین سیمای همبستگی و همکاری است و پاک‌ترین و مقدس‌ترین رخدادی است که همه را به پاداش تشویق می‌نماید تا جایی که یکی از آنان می‌ترسید که مبادا تمام پاداش نصیب کسی بشود که او را یاری می‌کند؟[38]

بذل و بخشش پدیده‌ای است که همه به آن نیازمندیم. ما در جهان معاصر و در صفوف اسلامی و در یک سفر چند روزه به عیبها و پندارهای یکدیگر پی می‌بریم و پرده از چهرۀ واقعی هر یک برداشته می‌شود، اما در آن جامعه که در حال شکل‌گیری است و هنوز پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آن سرزمین مهاجرت ننموده است، درها به روی مهمانان جدید گشوده می‌شود نه برای یک فرد؛ بلکه برای یک گروه و مهاجران چندین ماه را در خانه‌های انصار سپری می‌نمایند و زندگی روزمره ادامه دارد و انصار از بخشیدن مال و محبت و خدمت به برادرانشان که نزد آنها آمده‌اند، دریغ نمی‌ورزیدند و بدین صورت در جامعۀ اسلامی آن عصر، تعاون و همبستگی به اوج خود رسیده بود. در مهاجران نیز از جهتی الگوهای بذل و بخشش برای انصار محسوب می‌گردیدند؛ زیرا آنها فقیر و نادار نبودند؛ بلکه دارای مال و ثروت زیادی بودند و خانه و کاشانه داشتند، اما همه آنها را برای طلب رضای خداوند ودر راه اطاعت وی خرج کردند. قرآن آنان را چنین توصیف می‌کند:

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨ [الحشر: 8].

«غنائم از آن فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شده‌اند. کسانی که فضل خدا و خشنودی او را می‌خواهند و خدا و پیغمبرش را یاری می‌دهند، اینان راستانند».

این جامعۀ مدنی جدید بر مفاهیم ایمان و تقوا رشد یافت؛ گرچه هنوز پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آن سرزمین مهاجرت نکرده بود، اما این جامعه نوپا تحت اشراف سران دوازده‌گانه که همچون حواریون عیسی، قوم خود را زیر نظر داشتند و زیر نظر رهبران بزرگ مهاجران که به مدینه رسیده بودند و هر دو گروه از چشمه زلال و جوشان نبوی سیراب شده بودند، رشد می‌کرد[39] و از نشانه‌های شاخص این جامعه از بین رفتن تعصبات نژادی بود. سالم که غلام ابی حذیفه  رضی الله عنه  بود، امامت مسلمانها را به عهده داشت؛ چون او بیشتر از دیگران قرآن می‌دانست و بدین صورت این جامعه را که سران و افراد برجستۀ اصحاب محمد از مهاجران و انصار و سرداران عرب از قریش و اوس و خزرج در آن می‌زیستند، فردی که حامل قرآن بود رهبری و امامت می‌کرد و این بدان معنی است که کرامت و بزرگی در این جامعه از آن قاریان قرآن و حاملان آن است پس حافظ قرآن در جامعۀ اسلامی حامل پرچم اسلام در جنگ و صلح است و کشمکش موجود امروزی میان حاملان و حافظان قرآن و میان مجاهدان در راه خدا در میان آنها معنا و مفهومی نداشت. در جنگ یمامه حامل پرچم مهاجران، سالم، غلام آزاد شدۀ ابوحذیفه بود و شعارش این بود که شایستۀ حافظ قرآن نیست که از معرکه بگریزد؛ چنانکه وقتی دست راستش قطع گردید، پرچم را با دست چپ گرفت؛ سپس آن را به آغوش گرفت تا اینکه نقش زمین شد و در راه خدا به شهادت رسید[40].

ویژگی‌های جامعۀ اسلامی جدید

یکی از ویژگیهای جامعۀ اسلامی جدید، آزادی دعوت آشکار به سوی خدا بود؛ چراکه برای همگان این امر به اثبات رسیده بود که اکثر رهبران یثرب اسلام را پذیرفته‌اند بنابراین، جوانان، زنان و مردان در دعوت به راه خدا و مژده دادن به آمدن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  مشغول بودند.

با بررسی وضعیت مسلمانان در حبشه و جامعه اسلامی یثرب به این نتیجه می‌رسیم که مسلمانها در حبشه بیشتر رنگ پناهندگی سیاسی را به خود داشتند و به عنوان مهاجران خارجی و بیگانه محسوب می‌شدند و کمتر رنگ جامعه اسلامی کامل را به خود داشتند. گرچه مسلمانان در آن جا برای عبادت از آزادی کامل برخوردار بودند، اما آنها جدا و منزوی از جامعه مسیحیت قرار داشتند و نتوانستند در آن جامعه تأثیر مطلوب و به سزایی بگذارند؛ گرچه هجرت به حبشه گامی فراتر از جو خفقان مکه بود؛ چون در مکه آزادی دعوت و عبادت وجود نداشت، اما در مقایسه با مدینه باید گفت: شرایط حاکم بر جامعه حبشه بسیار محدودتر از جامعۀ اسلامی مدینه بود. بنابراین، وقتی مهاجران حبشه خبر هجرت مسلمانان به مدینه را شنیدند، به جز کسانی که پیامبر اکرم از آنان خواسته بود که در آن جا بمانند، دیگران از طریق حبشه و یا از راه مکه، رهسپار مدینه شدند. محیط مدینه بعد از آنکه قرنها اسیر بت‌پرستی و شرک بود، اینک سرشار از توحید و خداپرستی گردیده بود. جامعۀ مدینه تبدیل به جامعه‌ای اسلامی گردید و رشد و ساختار جدید آن بعد از بازگشت دوازده حاجی از بیعت عقبۀ اول بود که در رأس آنها صحابی گرانقدر، اسعد بن زراره قرار داشت و این مجموعۀ دوازده نفری مسئولیت دعوت را برعهده گرفتند، بدون آنکه این امر کاری سیاسی باشد و جامعه اسلامی مدینه بعد از بازگشت هفتاد نفری که حامل برنامۀ سیاسی و اجتماعی بودند، به اوج توسعه وتکامل ساختار خود رسید. آنها تصمیم گرفتند که شهرشان اولین پایتخت و مرکز مسلمان‌ها در زمین باشد. آنها آمادگی رویارویی با هر دشمن خارجی را که ممکن بود بر آنان حمله‌ور شود، داشتند. از طرفی دیگر گروه اصلی‌ای که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ، وقت و توانایی خود را در تربیت آن صرف کرده بود، تازه به جامعه مدنی جدید پیوسته و با مردم مدینه در مفاهیم ایمان و اخوت دینی درهم آمیخته شده بود.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  قبل از تشکیل جامعۀ اسلامی در مدینه، به تربیت و آمادگی افراد مدینه و بیعت گرفتن از آنان مبنی بر حمایت خود واصحابش پرداخت بنابراین، آمادگی و حمایت انصار از پیامبر عاملی مهم در تشکیل جامعۀ اسلامی محسوب می‌گردید[41].

و این گونه جماعت منظم و قوی مسلمان به مدینه انتقال یافت و با جماعت انصار یکی گردیدند و جامعه اسلامی شکل گرفت. جامعه‌ای که منتظر آمدن رهبر بزرگش بود تا به محض تشریف آوردن ایشان، تولد دولت اسلام را که قرار بود تمدنی بی‌نظیر بسازد، اعلام دارد.

علل انتخاب مدینه به عنوان مرکز دولت اسلامی

حکمت الهی در انتخاب مدینه به عنوان دارالهجره و مرکزی برای دعوت، علاوه بر بزرگداشت اهل مدینه، اسرار و رازهایی است که کسی جز خدا آن را نمی‌داند. مدینه به طور طبیعی از موانع و استحکاماتی جنگی برخوردار بود که در این باره هیچ شهری در جزیرۀ عربی با آن برابری نمی‌کرد. از ناحیه غرب و شرق با سنگلاخ محصور گردیده بود و فقط منطقه شمالی تنها منطقه‌ای بود که حائل و مانعی نداشت (و این همان منطقه‌ای است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در سال پنجم هجری در غزوه احزاب با حفر خندق آن رامصون کرد و استحکام بخشید) و اطراف دیگر مدینه با درختان خرما و کشتزارهای انبوه احاطه شده بود که لشکر نمی‌توانست از آن بگذرد، مگر اینکه از راههای باریکی عبور می‌کرد که در این صورت سیستم نظامی و ترتیب صفها به هم می‌خورد و پایگاههای کوچک نظامی برای برهم زدن نظام جنگی دشمن و جلوگیری از پیشروی آن، کافی بود. ابن اسحاق می‌گوید: «یک طرف مدینه بدون حایل و مانع بود و اطراف دیگر آن با خانه‌ها و درختان خرما بسته شده بود و دشمن نمی‌توانست به راحتی وارد آن شود»[42].

و شاید پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به این حکمت الهی در انتخاب مدینه اشاره نمود که به یارانش قبل از هجرت گفت: «من محل هجرت شما را در خواب دیده‌ام که زمینی دارای درختان خرما در میان دو منطقه سنگلاخ است که همان دو حره هستند[43]». از آن به بعد مسلمانان هجرت را آغاز کردند.

اهل مدینه چه اوس و چه خزرج دارای جوانمردی وشهامت و قدرت وجنگاوری بودند. آنها به آزادی خوگرفته بودند وتسلیم هیچ کس نمی‌شدند و به هیچ حکومت و قبیله‌ای خراج و مالیات پرداخت نمی‌کردند؛ چنانکه ابن خلدون می‌گوید: همواره این دو قبیله در یثرب غالب بودند و افتخار و توانایی رزمی متعلق به آنان بود و همسایگان آنها از قبیله مضر دین آنان را پذیرفتند.

بنی عدی بن نجار، خویشاوندان مادری آن حضرت بودند و این رابطۀ خویشاوندی از طریق هاشم بن عدی بن نجار به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌رسد. هاشم با سلمی دختر عمرو یکی از افراد قبیلۀ بنی عدی بن نجار ازدواج کرد و هاشم از آن زن صاحب فرزندی به نام عبدالمطلب شد. او فرزندش را نزد آن زن گذاشت تا اینکه نوجوان شد و هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که عمویش که اونیز عبدالمطلب نام داشت، او را با خود به مکه آورد. حق خویشاوندی در زندگی اجتماعی عرب جایگاه مهمی داشت. ابوایوب انصاری از همین تبار بود که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  روزهای نخست هجرت، در خانه او اقامت گزید.

اوس و خزرج از قبیلۀ قحطان بودند و مهاجران و کسانی که پیشتر در مکه و اطراف آن مسلمان شده بودند، از عدنان بودند. هنگامی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه هجرت کرد، فرزندان عدنان و قحطان همه زیر پرچم اسلام گردآمدند. آنها مانند یک جسم بودند در حالی که در دوران جاهلیت با یکدیگر رقابت داشتند و هر یک خود را از دیگری برتر می‌شمرد، اما با جمع شدند همۀ آنها زیر پرچم واحد، شیطان راهی برای نفوذ در دلهای آنها نداشت تا فتنه برانگیزد و آنها نیز از روی تعصب قحطانی و عدنانی بودن، ندای افتخار جاهلیت را سر دهند.

بنابراین با بررسی تمام جوانب شهر یثرب بهترین و مناسب‌ترین مکان برای هجرت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و یارانش بود تا اسلام نیرومند شود و مراحل رشد و ترقی را بپیماید و جزیرۀ عربی را فتح کند و سپس دنیای متمدن را در گسترۀ قلمرو خویش قرار دهد[44].

فضایل مدینه

هجرت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر شرافت و جایگاه مدینه منوره افزود تا اینکه از سایر شهرهای دنیا به جز از مکه برتری یافت. مدینه دارای فضایل بی‌شماری است که برخی از آنها عبارتند از:

1- زیاد بودن نام‌های مدینه

نامهای زیاد مدینه بیانگر این مطلب است که این شهر، از شرافت و بزرگی خاصی برخوردار است و برای هیچ شهری در دنیا نمی‌توان به تعداد نامهای مدینه و یا حتی نصف یا یک چهارم مدینه نام پیدا نمود. علما نامهای مدینه را در حدود صد نام ذکر کرده‌اند[45]. چنانکه زرکشی در کتاب اعلام الساجد باحکام المساجد[46] و مجد فیروزآبادی در قاموس المحیط[47] و نورالدین سمهودی در وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی و محمد بن یوسف صالحی در سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد[48] این نامها را ذکر کرده‌اند.

معروف‌ترین نامهای مدینه عبارتند از: یثرب؛ چنانکه خداوند متعال فرموده است:

﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَيَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِيقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِيَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣ [الأحزاب: 13].

«(و به یاد آورید) زمانی را که گروهی از آنان گفتند: ای اهل یثرب اینجا جای ماندگاری شما نیست، لذا برگردید. دسته‌ای از ایشان هم از پیغمبر اجازه خواستند و گفتند: واقعاً خانه‌های ما بدون حفاظ و نااستوار است، در حالی که بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان فرار بود و بس».

و در حدیثی آمده است که پیامبر از نامیدن مدینه به یثرب نهی کرده است، اما اینکه در قرآن یثرب نامیده شده به این دلیل است که خداوند به حکایت از گفتۀ منافقان آن را یثرب نامیده است.

طابه: از براء عازب  رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس مدینه را یثرب نامید، باید از خداوند طلب آمرزش نماید؛ زیرا نامش طابه است» و در روایتی آمده است که فرمود: «این است (مدینه) طابه، این است طابه»[49].

مدینه: این معروف‌ترین نام آن است و هرگاه این نام اطلاق شود، منظور مدینه منوره است نه شهری دیگر و در آیات زیادی در قرآن، این نام ذکر شده است؛ چنانکه خداوند فرموده است:

﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ١٠١ [التوبة: 101].

«در میان عربهای بادیه‌نشین اطراف شما و در میان خود اهل مدینه منافقانی هستند که تمرین نفاق کرده‌اند و در آن مهارت پیدا نموده‌اند. تو ایشان را نمی‌شناسی؛ بلکه ما آنان را می‌شناسیم. ایشان را دوبار شکنجه می‌دهیم؛ سپس روانه عذاب بزرگی می‌گردند».

و خداوند می‌فرماید:

﴿مَا كَانَ لِأَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ وَمَنۡ حَوۡلَهُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ ٱللَّهِ وَلَا يَرۡغَبُواْ بِأَنفُسِهِمۡ عَن نَّفۡسِهِۦۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَ‍ُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٢٠ [التوبة: 120].

«درست نیست که اهل مدینه و بادیه‌نشینان دور و بر آنان از پیغمبر خدا جدا بمانند و جان خود را از جان پیغمبر دوست‌تر داشته باشند؛ چرا که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی‌ای در راه خدا به آنان نمی‌رسدو گامی به جلو برنمی‌دارند که موجب خشم کافران شود و به دشمنان دستبردی نمی‌زنند مگر اینکه به واسطۀ آن کار نیکوئی برای آنان نوشته می‌شود، بی‌گمان خداوند پاداش نیکوکاران را هدر نمی‌دهد».

همچنین مدینه به مبارکه، منوره، مشرفه و دیگر صفت‌های نیکو موصوف شده است[50].

2- محبّت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نسبت به مدینه و تقاضای دفع انواع امراض و بیماریها

درخواست آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  از پروردگارش در مورد مدینه این گونه بود: بار خدایا! مدینه را برایمان محبوب بگردان، همان گونه که مکه برای ما دوست‌داشتنی بود و حتی بیشتر از مکه آن را برای ما دوست‌داشتنی قرار ده[51].

همچنین از انس  رضی الله عنه  روایت است که: «پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  وقتی از سفری برمی‌گشت و چشمش به خانه‌های مدینه می‌افتاد، بر سرعت سواریی که بر آن نشسته بود، می‌افزود و اگر بر چهار پایی سوار می‌بود، از محبت مدینه آن را به حرکت درمی‌آورد و تندتر می‌راند»[52].

3- پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از خداوند خواست تا دو برابر مکه به مدینه برکت دهد

انس رضی الله عنه  از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  روایت نموده است که فرمود: «بار خدایا! بر مدینه دو برابر مکه برکت نازل کن»[53].

از ابوهریره  رضی الله عنه  نیز روایت است که مردم مدینه اولین میوه‌های رسیده درختان مدینه را نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌آوردند، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آن را برمی‌داشت و می‌گفت: «بار خدایا! به میوه‌ها ما برکت بده و به مدینۀ ما برکت بده و به صاع و مد (پیمانه) ما برکت بده. بار خدایا! ابراهیم، بنده و خلیل و پیامبر بود و من نیز بنده و پیامبر تو هستم؛ او برای مکه دعا کرد و من از تو همان دعایی که ابراهیم برای مکه خواسته بود، من دو برابر آن را برای مدینه می‌خواهم».

ابوهریره می‌گوید: سپس رسول خدا کوچک‌ترین فرزند حاضر را صدا می‌کرد و میوه را به او می‌داد[54].

4- مصون بودن مدینه از دجال و طاعون به برکت دعای پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  

خداوند فرشتگانی را بر مدینه گماشته است که از آن حفاظت به عمل می‌آورند. از این رو دجال راهی به آن ندارد؛ بلکه مدینه، کافران و منافقان خود را به سوی دجال می‌اندازد. همچنین وبا و طاعون وارد مدینه نمی‌شود؛ چنانکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آن خبر داده است[55].

5- فضیلت صبر و بردباری بر سختی‌های مدینه

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  کسی را که بر سختی‌های مدینه بردباری نماید، وعدۀ شفاعت را در روز قیامت برایش نموده است. از سعد بن ابی وقاص  رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «مدینه برای آنان بهتر است اگر می‌دانستند. هیچ کس آن را از روی بی‌رغبتی رها نمی‌کند مگر خداوند بهتر از او را در مدینه جایگزین می‌نماید و هیچ کس بر شدت وتنگی معیشت در آن بردباری و پایداری نمی‌کند، مگر اینکه من روز قیامت برای او شفاعت خواهم کرد یا گواه او خواهم بود»[56].

6- فضیلت مردن در مدینه

از ابن عمر  رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس در مدینه باقی بماند و در آن بمیرد، من برای او شفاعت خواهم کرد»[57].

این دیدگاه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نسبت به مدینه موجب گردیده بود که عمر بن خطاب  رضی الله عنه  همواره چنین دعا نماید: «بار خدایا! شهادت در راه خود را به من عطا کن و مرگ مرا در شهر پیامبرت بگردان»[58].

خداوند نیز دعای فاروق  رضی الله عنه  را پذیرفت و او را در محراب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی که در نماز صبح پیشنماز بود به شهادت رساند.

 

7- مدینه مرکز ایمان است و ناپاکی‌ها را از خود دور می‌نماید.

هرگاه ایمان در شهرهای دیگر دچار مضیقه بشود به مدینه پناه می‌برد؛ چراکه مدینه انسانهای پلید و شرور را در خود جای نمی‌دهد[59].

از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ایمان به مدینه باز می‌گردد و جمع می‌شود همان طور که مار خود را در سوراخش جمع می‌کند»[60].

همچنین فرمود: «سوگند به خداوندی که جانم در دست اوست که هیچ کس از روی بی‌میلی و بی‌علاقگی مدینه را ترک نمی‌کند مگر اینکه خداوند، فرد بهتری از او را در مدینه جایگزینش می‌نماید و مدینه مانند کوره آهنگر است که ناپاکیها را از بین می‌برد و قیامت زمانی برپا خواهد شد که در مدینه افراد بدکار باقی نمانده باشند؛ همان طور که کوره آهنگر ناخالصیهای فلز را از بین می‌برد»[61].

8- مدینه گناهان را از بین می‌برد.

از زید بن ثابت  رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مدینه پاک است؛ گناهان را از بین می‌برد همان طور که آتش، آلایشها[62] و ناخالصی‌های نقره را از بین می‌برد»[63].

9- خداوند مدینه را از شر کسی که قصد سوئی علیه آن داشته باشد، حفاظت می‌نماید

خداوند حفاظت مدینه را از شر کسانی که قصد سوئی علیه آن داشته باشند، به عهده گرفته است و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  کسی را که در مدینه بدعتی ایجاد نماید یا بدعت‌گذار و خائنی را پناه دهد یا اهل مدینه را بترساند به لعنت و عذاب خدا و به نابودی زودرس هشدار داده است. از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ کس برای اهل مدینه توطئه نمی‌کند، مگر اینکه دچار نابودی می‌گردد همان گونه که نمک در آب منحل و از بین می‌رود[64]». و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مدینه حرم من است، هر کس در آن بدعتی ایجاد نماید یا بدعت‌گذار و خائنی را پناه بدهد[65] لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او و خداوند روز قیامت هیچ چیزی را از او نخواهد پذیرفت»[66].

10- حرم قرار دادن مدینه

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پس از نزول وحی الهی، مدینه را حرام قرار داده است؛ پس در آن خونی ریخته نمی‌شود و در آن سلاحی حمل نمی‌شود و در آن کسی ترسانده نمی‌شود و درختی از آن قطع نمی‌گردد و گمشدۀ آن برای هیچ کس حلال نیست؛ مگر کسی که بخواهد اعلام کند تا آن را به صاحبش برگرداند و دیگر اموری که موجب تحریم آن می‌گردد[67]. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ابراهیم مکه را حرم قرار داد و برای اهل مکه دعا کرد، من مدینه را حرم قرار می‌دهم همان طور که ابراهیم، مکه را حرم قرار داده است و برای صاع ومد (وزنهای) آنها دعا نموده‌ام که دو برابر آنچه ابراهیم برای اهل مکه خواسته بود، خداوند به آنان عنایت نماید»[68].

همچنین پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این کوه (احد) ما را دوست می‌دارد و ما آن را دوست می‌داریم. بار خدایا! ابراهیم، مکه را حرم قرار داد و من میان دو لابۀ مدینه را حرم قرار می‌دهم» و فرمود: «گیاه مدینه قطع نمی‌شود و سلاحی برای جنگیدن از غلاف بیرون کشیده نمی‌شود و برداشتن اشیاء گمشده در آن جائز نیست مگر برای کسی که آن را به قصد اعلام بردارد و برای هیچ مردی شایسته نیست که در مدینه سلاحی حمل کند و شایسته نیست که از آن درختی قطع شود، مگر اینکه کسی برای آذوقۀ شترش این کار را انجام دهد»[69].

فضایل بی‌شمار مدینه اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را شیفتۀ خود نموده بود و آنها را به هجرت به مدینه و سکونت در آن علاقمند ساخته بود؛ چنانکه نیروهای امت اسلام در آن گردهم آمدند و برای از بین بردن شرک با تمام انواعش و کفر با همۀ اشکالش، تصمیم گرفتند و شرق و غرب دنیا را فتح نمودند.


 



[1]- السیرة النبویة تربیة امة و بناء دوله، صالح الشامی، ص 118.

[2]- در این مورد به عملکرد محمد فواد عبدالباقی در المعجم المفهرس که آیه را با علامت (م) علامتگذاری کرده است، بنگرید و این علامت آیه‌های مدنی است و قرطبی، اختلاف علما را در مورد این آیه بیان کرده است، ج 13، ص 323.

[3]- معالم قرآنیه فی الصراع مع الیهود، مصطفی مسلم، ص 62 63.

[4]- تفسیر قرطبی، ج 6، ص 5073.

[5]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 360.

[6]- تفسیر کشاف، زمخشری، ج 3، ص 310 تفسیر ابی مسعود، ج 7، ص 45 تفسیر فتح القدیر، ج 4، ص 210.

[7]- الاساس فی التفسیر، سعید حوی، ج 8، ص 4223.

[8]- الهجرة فی القرآن کریم، ص 325.

[9]- الهجرة النبویة المبارکه، ص 33 34.

[10]- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 325.

[11]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 202 - 203.

[12]- السیرة النبویة، د ابراهیم علی محمد، ص 130 131.

[13]- الهجرة النبویة المبارکه، ص 124.

[14]- السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنه، محمد ابوشهبه، ج 1، ص 461.

[15]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 3، ص 128.

[16]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 204.

[17]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 205.

[18]- ذی طوی یکی از دره‌های مکه است.

[19]- المجمع، هیثمی، ج 6، ص 61 الهجرة النبویة المبارکه، ص 131.

[20]- التربیة القیادیه، ج 2، ص 159.

[21]- فی السیرة النبویة، ص 134.

[22]- التربیة القیادیه، ج 2، ص 160.

[23]- همان.

[24]- السیرة النبویة، ص 132.

[25]- البخاری، باب الاستسقاء، ج 2، ص 33، شماره 1006.

[26]- السیرة النبویة، ص 135.

[27]- الهجرة النبویة المبارکه، ص 119.

[28]- همان، ص 120.

[29]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 477.

[30]- مرسل، اخرجه الحاکم، ج 3، ص 398.

[31]- اخرجه الحاکم، ج 3، ص 398 صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه و سکت علیه الذهبی.

[32]- همان، ص 121.

[33]- الهجرة النبویة المبارکه، ص 119.

[34]- المرأة فی العهد النبوی، ص 116.

[35]- همان، ص 117.

[36]- السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنه، ابی شهبه، ج 1، ص 468 469.

[37]- المرأة فی العهد النبوی، ص 118.

[38]- همان، ص 132.

[39]- التربیة القیادیة، ج 2، ص 171 172.

[40]- همان، ج 1، ص 174 175.

[41]- التربیة القیادیه، ج 1، ص 146 147.

[42]- السیرة النبویة، ندوی، ص 157.

[43]- الهجرة النبویة المبارکة، ص 52.

[44]- الاساس فی السنة، ج 1، ص 333.

[45]- الهجرة النبویة المبارکة، ص 155. این کتاب مرجع اساسی در فضائل مدینه است.

[46]- همان.

[47]- الضوء اللامع، سخاوی، ج 1، ص 79 86. برای او تألیفاتی ذکر کرده که یکی از آنها المغانم است.

[48]- الطابة فی معالم طابه.

[49]- اخرجه احمد، ج 4، ص 285. ولی امام شوکانی در فتح القدیر، ج 4، ص 268 آن را ضعیف دانسته است.

[50]- الهجرة النبویة المبارکه، ص 156.

[51]- همان، ص 157.

[52]- البخاری، کتاب العمرة، باب من اسرع ناقته، ج 3، ص 620، شمارۀ 1802.

[53]- همان، کتاب فضائل المدینة، ج 4، ص 97، شمارۀ 1885.

[54]- مسلم، کتاب الحج، باب فضل المدینة، ج 2، ص 1000.

[55]- الهجرة النبویة المبارکة، ص 160.

[56]- مسلم، کتاب الحج، باب فضل المدینة، ج 2، ص 922، شمارۀ 1363.

[57]- اخرجه احمد، ج 2، ص 74، 104 با سند صحیح و ابن حبان آن را صحیح قرار داده است، شماره 3741.

[58]- البخاری، کتاب فضائل المدینة، ج 4، ص 100، شمارۀ 1890.

[59]- الهجرة النبویه المبارکه، ص 161.

[60]- البخاری، کتاب فضائل المدینه، ج 4، ص 93، شمارۀ 1876.

[61]- مسلم، کتاب الحج، باب المدینه تنفی شرارها، ج 2، ص 1005، شمارۀ 1381.

[62]- در روایتی آمده است : (ناپاکیها را از بین می‌برد) و در روایتی دیگر آمده است : (مردان ناپاک را از بین می‌برد.)

[63]- البخاری، کتاب المغازی، باب غزوه احد، ج 7، ص 256، شماره 4050.

[64]- البخاری، کتاب فضائل المدینه، باب اثم من آذی اهل المدینه، ج 4، ص 94.

[65]- مسلم، کتاب الحج، باب فضل المدینة، ج 2، ص 999، شماره 1371.

[66]- الهجرة النبویه المبارکه، ص 164.

[67]- البخاری، کتاب البیوع، باب برکه صالح النبی و مده، ج 4، ص 346، شماره 2129.

[68]- همان، کتاب المغازی، باب احد جبل یحبنا و نحبه، ج 7، ص 377، شمارۀ 484.

[69]- اخرجه احمد، ج 1، ص 119.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...