فصل پنجم
غزوة بدر موعد و دومه الجندل
ابوسفیان پس از جنگ احد قرار جنگ دیگری را در سال آینده و در مکان بدر با مسلمانان گذاشت. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز در ذیقعده سال چهارم هجری با لشکری متشکل از هزار و پانصد مرد جنگجو که پرچمدار لشکر علی بن ابیطالب رضی الله عنه بود، به میدان بدر رفت و در آنجا هشت روز در انتظار لشکر مشرکان ماند. ابوسفیان نیز با همپیمانان خود لشکری متشکل از دو هزار مرد جنگجو که پنجاه نفر از آنها اسب سوار بودند، فراهم ساخت و راهی بدر شد. وقتی آنان به مرالظهران و آبهای مجنه رسیدند، ابوسفیان طی سخنانی خطاب به لشکر خود گفت: ای قریشیان! به نظر من جنگ در این سال خشک، به صلاح شما نیست و بهتر است زمان وقوع آن را برای سالی آباد و سرسبز موکول نمایید تا شتران شما خوب فربه شوند و خود شما نیز با خوردن شیر و ماست، سرحال و بانشاط باشید. بنابراین، من برمیگردم و شما نیز برگردید[1].
در این هنگام، مخشی بن عمرو ضمری که قبلاً با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از طرف قبیلهاش (بنیضمره) پیمان بسته بود، نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمد و پرسید: آیا برای رویارویی با قریش به اینجا آمدهاید؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی ای ضمری و اگر تو نیز میخواهی عهد و پیمانت را پس بگیری، اشکالی ندارد و آن گاه ما با هم به جنگ خواهیم پرداخت تا خدا درمیان ما فیصله نماید. ضمری گفت: ای محمد صل الله علیه و آله و سلم به خدا سوگند، که چنین نخواهم کرد[2].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این برخورد و گفتگو، توجه همپیمان خود را به قدرت و توان رزمی مسلمانان جلب نمود. تا ضمری متوجه این موضوع گردد که مسلمانان به خاطر ضعف و ناتوانی با او هم پیمان نشدهاند؛ بلکه با وجودی که از قدرت نظامی بالایی برخوردار هستند، بنابر درخواست و میل باطنی طرف مقابل، قرارداد صلح و آشتی امضا نمودهاند تا بدین صورت دشمن را دچار رعب و وحشت نماید[3].
تحرکات لشکر اسلام از مدینه به سوی بدر، مانور زیبا و موفقی بود و توجه دشمنان داخلی و خارجی را به قدرت و یکهتازی نظامی مسمانان در منطقه جلب نمود و این امر را به اثبات رساند که اسلام از نظر نظامی در شبه جزیره عربستان گوی سبقت را از دیگران ربوده است؛ به ویژه زمانی که بزرگترین قدرت نظامی شبهجزیره که لشکر قریش بود، حاضر نشد برای عملی نمودن وعدۀ خود در میدان حضور پیدا کند و با لشکر اسلام، مقابله نماید.
علاوه بر آن حملات تبلیغاتی قریش علیه اسلام، به خاطر موفقیت آنان در جنگ احد تحتالشعاع قرار گرفت و خنثی گردید و قریش با عقبنشینی از جنگ، هیبت خود را از دست داد و مورد تمسخر و استهزاء اعراب قرار گرفت و هیبت و عظمت لشکر اسلام بر دلها نشست و ثابت شد و برای همگان به اثبات رسید که شکست نسبی مسلمانان در جنگ احد، به معنای سقوط قدرت نظامی اسلام نبوده است و بدین صورت مسلمانان بدون اینکه وارد معرکه بشوند، از نظر نظامی به موفقیت و پیروزی بزرگی دست یافتند و از نظر اقتصادی نیز در بازارهای موسمی بدر که هماهنگ با تاریخ موعد جنگ بود، به داد وستد پرداختند و منافع هنگفتی بدست آوردند[4].
این غزوه نیز از جمله غزواتی است که برای تثبیت پایههای دولت اسلامی انجام گرفت. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اندکی بعد از غزوۀ بدر موعد، لشکر اسلام را به سوی سرزمین قضاعه واقع در شمال منطقۀ طوایف اسد و غطفان که زیر نظر دولت روم «بیزانس» بودند، فرماندهی نمود. در آنجا بازار معروفی به نام دومهالجندل وجود داشت که فاصلۀ آن از مدینه 450 کیلومتر بود. این اولین قبیلۀ ساکن شمال بود که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در غزوۀ معروف دومه الجندل در ربیعالاول سال پنجم هجری وارد جنگ با آنان میشد.
اخبار رسیده به مدینه حاکی از آن بود که برخی از قبایل ساکن در دومهالجندل به کاروانهای تجاری حمله میکنند و به اذیت و آزار کاروانیان میپردازند و نیز خبر رسید که آنها قصد نزدیک شدن به مدینه و ایجاد ناامنی در آن را دارند[5].
همان طور که قبلاً توضیح دادیم، از آنجا که دومهالجندل واقع در مرزهای شام بود، با مدینه منوره فاصلۀ زیادی داشت و برای رسیدن به آنجا میبایست شانزده شبانهروز طی مینمودند. بنابراین، اگر مسلمانان درصدد حمله به آنان برنمیآمدند، خطر جدی و زودرسی متوجه مسلمانان نبود، اما سیاست کلان و چارهاندیشی نظامی، مسلمانان را برآن داشت تا به دلایل ذیل در حرکت به سوی این گردهمآیی قبیلهای و فروپاشی قدرت آن شتاب به خرج دهند:
1- ساکتماندن در قبال چنین حرکت و تجمعی و نشان ندادن عکسالعمل در برابر جرائمی که مرتکب میشدند، منجر به افزایش قدرت آنان و ضعف و سقوط هیبت مسلمانان میگردید.
2- قرار گرفتن این گروه در مرزهای شام و بر سر راه کاروانهای تجاری و ایجاد مزاحمت برای کاروانها به ضعف اقتصادی مسلمانان و سایر کاروانها و قبایل میانجامید که در نتیجه، اقتصاد شبهجزیره عربستان از رونق میافتاد و ناامنی و هرج و مرج به وجود میآمد.
3- علاوه بر موارد ذکر شده، مهمتر از آن، نفوذ و تسلط مسلمانان و حکومت اسلامی در آن دیار مدنظر بود تا ساکنین منطقه و همچنین کاروانها احساس نمایند که دولتی از آنان حمایت مینماید که امنیت راههای تجاری را فراهم خواهد ساخت و با سارقان و اشرار مبارزه خواهد نمود.
4- محروم ساختن و یا مأیوس نمودن قریش از انعقاد هرگونه پیمان تجاری در این منطقۀ مهم تجاری و بازرگانی؛ چراکه قریش که بزرگترین دشمن حکومت اسلامی محسوب میشد، با گسترش قلمرو نظامی حکومت اسلامی در مرزهای شام و تسلط بر این مرکز بازرگانی، مرعوب قدرت مسلمانان میگردیدند و بر این اساس تجارت خود را در معرض خطر میدیدند[6].
5- از بینبردن رعب و وحشت رومیها از دل و اندیشۀ عربهای آن دیار و نیز خاطرنشان ساختن این موضوع به مسلمانان که رسالت آنها عالمی است و مختص یک سرزمین و یا یک قوم نیست[7].
همچنین براساس نظریۀ ذهبی، واقدی، محمد احمد باشمیل و برخی مؤرخان، یکی از هدفهای این غزوه، بیمدادن به رومیها بود که در ده کیلومتری شهر دمشق اردو زده بودند و نیروهایشان در آستانۀ شهرهای شام قرار داشت. بنابراین، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همراه با هزار نفر از یارانش به قصد این دیار حرکت نمود و شبها این مسیر را میپیمودند و روزها به استراحت میپرداختند تا حرکت و مسیر آنان از دید جاسوسان پنهان بماند و دشمن قبل از رسیدن دشمن، از آن اطلاع نداشته باشد و فردی از بنیعذره به نام مذکور را به عنوان راهنما به همراه داشت و به راه خود ادامه داد تا اینکه به دیار دشمن رسید. آنها با نزدیک شدن لشکر اسلام، خانه و کاشانۀ خود را ترک نمودند و پا به فرار گذاشته بودند و چارپایان و گوسفندان آنان به غنیمت مسلمانان درآمد.
همچنین فردی از آنان به اسارت مسلمانان درآمد که او را نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آوردند. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم از او در مورد سایر سپاه پرسید. گفت: وقتی از قدوم شما مطلع شدند، پا به فرار گذاشتند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اسلام را بر این شخص عرضه کرد، او نیز پذیرفت و مسلمان شد. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم چند روزی در آنجا ماند و سپاه اسلام را به اطراف آن منطقه در تعقیب فراریان اعزام نمود، ولی موفق به دستگیری کسی نشد و سرانجام، لشکر اسلام به مدینه بازگشت. در مسیر بازگشت، آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم با عیینه بن حصن فزاری قرارداد صلح امضا نمود و عیینه از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواست تا بتواند شتران و گوسفندان خود را در فاصلۀ شصت و پنج کیلومتری مدینه بچراند.
رسیدن لشکر اسلام به دومهالجندل با توجه به مسافت طولانی و انعقاد پیمان صلح با عیینه و اجازه خواستن عیینه برای چرانیدن مواشی خود در 65 کیلومتری مدینه، بیانگر قدرت فوقالعاده مسلمانان در منطقه است، امّا با این وجود، مسلمانان خود را موظف به ایجاد امنیت در منطقه دانستند و آنان نیز به این نتیجه رسیدند که اسلام، قدرتمندترین حکومت مرکزی است و کسی یارای مقابله با آن را ندارد و اگر کسی چنین قدرتی میداشت، عیینه بود که میگفتند: با خشم او، ده هزار جوان جنگجو خشم میگیرد و اینک او با مسلمانان از در صلح و آشتی وارد شده بود[8].
غزوۀ دومهالجندل اعلان دعوت اسلام به بادیهنشینان شمال و ساکنان نواحی جنوبی شام بود و آنها متوجه قدرت اسلام و حضور آن همان طور که قبل از آن متوجه حضور و قدرت قیصر روم و لشکریانش گردیده بودند و از طرفی طینمودن این مسافت طولانی، به مثابۀ تمرینی عملی برای لشکر اسلام بود که در آیندهای نزدیک قصد لشکرکشی به سایر سرزمینها را داشت بنابراین، این غزوه را مقدمۀ فتوحات بعدی اسلام در سرزمینهای آسیا و آفریقا شمردهاند[9].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این غزوه، اهداف مهمی را دنبال مینمود، از جمله اینکه این غزوه از یک طرف جنگی تبلیغاتی و مانور نظامیای بود که شبهجزیره عربستان را تحتالشعاع قرار میداد و مرکز قدرت را در آن شناسایی مینمود و از طرفی دیگر جنگی تمام عیار علیه قبائل و نیروهایی بود که در حال شکلگیری بودند و احتمال میرفت در آینده به مدینه نزدیک بشوند و حکومت اسلامی را تهدید نمایند و این غزوه نیز جنگی سیاسی محسوب میگردید که زمینۀ گسترش قلمرو حکومت اسلامی را فراهم میساخت.
غزوۀ دومهالجندل در واقع اردوی تربیتی زیبا و در عین حال طاقتفرسایی بود که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را رهبری میکرد و در رکاب ایشان یک هزار شاگرد ممتاز وجود داشت که هر لحظه مشغول فراگیری درسی بودند؛ درس طاعت و حرف شنوی، انضباط، تمرین نظامی، تحمل مشقتها و احکام فقهی (حلال و حرام.) همچنین عملیات آمیخته شدن نیروهای اسلامی در قالب امت واحد و چارچوب مشخص و بیرون کردن آنها از چارچوبهای عشیرهای و فامیلی که فقط برای خدا دوستی و دشمنی بکند، هدف دیگری بود که در این غزوه بدان پرداخته شد.
علاوه بر موارد ذکر شده، این غزوه موجب بروز استعدادها و قدرت ایمان افراد و شناسایی منافقان و انسانهای ضعیفالایمان قرار گرفت و برخورد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با هر یک از آنان بر اساس خصوصیات درونی آنان بود و بر این اساس به تربیت آنان میپرداخت تا در پرتو دستورات اسلام، نسلی را بیافریند و تربیت کند که رهبری آیندۀ جهان بشری را به عهده بگیرد.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این غزوه، سباع بن عرفطۀ غفاری را امیر مدینه تعیین کرد. او نه از قبیلۀ اوس بود و نه از خزرج و نه از قریش؛ بلکه از قبیلۀ غفار بود که عربها آنها را راهزنان حجاج میدانستند. بدین صورت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با انتخاب سباع خواستار این بود که به مسلمانان تبعیت از امیر و فرمانده را بیاموزاند و در این جریان، فرقی نمیکند امیر چه کسی و از چه قبیلهای باشد و مهم این است که او شایستگی این کار را دارد و فردی از مسلمانان است و شایسته نیست که اعمال گذشتۀ وی را مدنظر قرار داد و اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم باید در غیاب ایشان، همان راه و روشی را اتخاذ نمایند که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آن را پیمود که پیروی از کتاب خدا و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میباشد.
[1]- غزوة الاحزاب، محمد احمد باشمیل، ص 88.
[2]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 232.
[3]- معین السیرة، شامی، ص 264-265.
[4]- تاریخ اسلامی، حمیدی، ج 6، ص 67.
[5]- تاملات فی سیرة الرسول، محمّد وکیل، ص 169.
[6]- دراسات فی عهد النبوه، شجاع. ص 144-145.
[7]- همان، ص 144.
[8]- تأملات فی سیرة الرسول، ص 170.
[9]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ص 251-252.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر