فصل دوم
در شدت و تنگا قرارگرفتن مسلمانان
با آنکه مسلمانان، همۀ جوانب احتیاط را رعایت نمودند و آمادگی لازم را برای دفاع از مدینه و اسلام در مقابل لشکر قریش و همپیمانان آنان داشتند، ولی سنت الهی چنین اقتضا مینماید که پیروزی بدون فداکاری و تحمل مصایب میسر نگردد بنابراین، مسلمانان در غزوۀ خندق با مصیبتهای بزرگ و طاقتفرسایی مواجه گردیدند که میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- نقض پیماننامه بنیقریظه و قصد حمله بر مسلمانان از داخل
مسلمانان از خیانت یهود بنیقریظه که در جنوب مدینه سکونت داشتند، در هراس به سر میبردند؛ زیرا در آن صورت میبایست با دو دشمن روبرو میشدند؛ لشکر قریش و همپیمانان آنها از جلو و یهود بنیقریظه از پشت سر و سرانجام سرکردۀ یهودیان بنینضیر در متقاعدساختن کعب بن اسد، سرکردۀ یهودیان بنیقریظه، برای شرکت در جنگ علیه مسلمانان موفق گردید.
خبر همکاری بنیقریظه با قبایل عرب درمیان صحابه شایع گردید بنابراین، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که از قبل از عهدشکنی یهودیان اطلاع داشت و احتمال میداد بنیقریظه بر عهد و پیمان خود ثابت نخواهند بود، زبیر بن عوام، مرد کارهای بزرگ، را برای بررسی این موضوع فرستاد. زبیر بعد از تحقیق و بررسی به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم گفت: آنها قلعههای خود و نیز راههای ورودی به مدینه را پاکسازی و حیوانات خود را جمعآوری نمودهاند[1].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پس از اثبات خیانت آنان، سعد بن معاذ، سعد بن عباده، عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر را فرستاد و به آنها فرمود: بروید و بررسی کنید که آیا اخباری که از آنها به ما میرسد، واقعیت دارد یا خیر و در صورت واقعیت داشتن این امر، خبر آن را به گونهای به من برسانید که بقیه متوجه نشوند، اما اگر برعهد خود پایبند بودند، این خبر را به طور علنی برای همه اعلان نمایید[2].
بعد از بررسی اوضاع، آنان متوجه شدند که خبر خیانت بنیقریظه واقعیت دارد. آن گاه نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برگشتند و گفتند: عضل و قاره. (اینها در قبیلۀ هذیلی بودند که با اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خیانت و پیمانشکنی کرده بودند) آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم کاملاً متوجه قضیه شد[3].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با حفظ ثبات و جوانمردی و با استفاده از وسایل موجود، تقویت روحیۀ گردید؛ چنانکه در مانوری نظامی، سلمه بن اسلم را با دویست نفر و زید بن حارثه را با سیصد نفر مرد جنگجو جهت حراست و نگهبانی از مدینه اعزام نمود، تا بدین صورت بنیقریظه را دچار رعب و وحشت بگرداند.
در همین اثناء بنیقریظه برای پیوستن به قبایل عرب آماده میشدند و پیشاپیش این لشکر، خرما، جو و انجیر زیادی که بیست شتر آنها را حمل میکرد، به عنوان توشه برای قبایل عرب فرستادند که خوشبختانه این محموله به دست مسلمانان افتاد و نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آورده شد[4].
2- تشدید محاصرۀ مسلمانان و حضور پیدا نکردن منافقان
قبایل عرب پس از پیوستن بنیقریظه، حلقۀ محاصرۀ مسلمانان را تنگتر کردند و آنها را در وضعیتی دشوار قرار دادند؛ چنانکه قرآن، حالت اضطراب و وحشت مسلمانان را این گونه بیان مینماید:
﴿إِذۡ جَآءُوكُم مِّن فَوۡقِكُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنكُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠ هُنَالِكَ ٱبۡتُلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِيدٗا١١﴾ [الأحزاب: 10-11].
«به خاطر بیاور زمانی را که دشمنان از طرف بالا و پایین به سوی شما آمدند و زمانی را که چشمها (از ترس) خیره شده و جانها به لب رسیده بود و گمانهای گوناگونی درباره خدا داشتید. در آن وقت مؤمنان آزمایش شدند و سخت به اضطراب افتادند».
همچنین قرآن به توصیف یقین کامل مسلمانان به کمک پروردگارشان میپردازد و فرموده است:
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا٢٢﴾ [الأحزاب: 22].
«و هنگامی که مؤمنان احزاب را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و پیامبرش به ما وعده داده بودند و حقا که خدا و رسولش راست گفتند. و این سختیها جز ایمان و تسلیم شدن آنان نمیافزاید».
منافقانی نیز که در لشکر اسلام حضور داشتند، به خاطر ترس شدیدی که دامنگیر آنان شده بود، یکی بعد از دیگری و به بهانههای مختلف، عقبنشینی میکردند تا جایی که معتب بن قشیر گفت: محمد صل الله علیه و آله و سلم به ما وعدۀ گنجینههای قیصر و کسرا را میداد و حالا ما میترسیم برای دستشویی بیرون شویم و برخی دیگر از آنان به بهانۀ اینکه خانههایشان بیسرپرست است، اجازۀ بازگشت خواستند و رفتند؛ چنانکه قرآن کریم تصویر دقیقی از موضعگیری آنان ارائه داده[5] و فرموده است:
﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَيَسۡتَٔۡذِنُ فَرِيقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِيَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣ وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَيۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا يَسِيرٗا١٤ وَلَقَدۡ كَانُواْ عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ لَا يُوَلُّونَ ٱلۡأَدۡبَٰرَۚ وَكَانَ عَهۡدُ ٱللَّهِ مَسُۡٔولٗا١٥ قُل لَّن يَنفَعَكُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٦ قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِي يَعۡصِمُكُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِكُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِكُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٧ ۞قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِينَ مِنكُمۡ وَٱلۡقَآئِلِينَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَيۡنَاۖ وَلَا يَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِيلًا١٨ أَشِحَّةً عَلَيۡكُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوكُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَيۡرِۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا١٩ يَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ يَذۡهَبُواْۖ وَإِن يَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ يَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِي ٱلۡأَعۡرَابِ يَسَۡٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِكُمۡۖ وَلَوۡ كَانُواْ فِيكُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِيلٗا٢٠﴾ [الأحزاب: 13-20].
«و به یاد آورید زمانی را که گروهی از آنان (منافقان) گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندن نیست، برگردید. گروه دیگری از آنان از رسول الله ج اجازه خواستند و گفتند: خانههای ما بدون حفاظ و نااستوار است؛ در حالی که چنین نبود و فقط میخواستند فرار کنند.
واگر احزاب از جوانب مدینه وارد شوند و آنها پیشنهاد نمایند که از دین برگردید، به سرعت میپذیرند و جز مدت کمی برای انتخاب این پیشنهاد درنگ نخواهند کرد. در حالی که قبلا با خدا عهد بسته بودند که پشت به دشمن نکنند و نگریزند.
و در مورد عهد و پیمان خدا مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
بگو: چه کسی میتواند شما را در برابر ارادۀ خدا حفظ کند، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ آنان غیراز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.
خداوند کسانی را به خوبی میشناسد که مردم را از جنگ باز میداشتند و کسانی را که به برادران خود میگفتند: بهسوی ما بیایید و جز مقداری کمی دست به جنگ نمییازیدند.
آنان نسبت به شما بخیل هستند و هنگامی که لحظات بیم و هراس فرا میرسد، میبینی به تو نگاه میکنند؛ در حالی که چشمانشان بیاختیار در حدقه به گردش درآمده است، همسان کسی که دچار سکرات موت بوده و میخواهد قالب تهی کند، اما هنگامی که خوف و هراس نماند، زبانهای تند و تیز خود را بیادبانه بر شما میگشایند و برای گرفتن غنایم، سخت حریص و آزمندند. آنان هرگز ایمان نیاوردند و لذا خدا اعمال ایشان را باطل و بیمزد میکند و این کار برای خدا آسان است.
آنان گمان میکنند لشکریان احزاب نرفتهاند و اگر احزاب بار دیگر برگردند، ایشان دوست میدارند درمیان اعراب بادیهنشین، صحرانشین شوند و اخبار شما را جویا شوند. اگر آنان درمیان شما میماندند، جز مقدار کم و ناچیزی نمیجنگیدند».
این آیات در برگیرنده نفاق و ترس و اضطرابی است که منافقان را فرا گرفته و آنان را نسبت به خدا، بدگمان ساخته بود که در چنین شرایط دشواری اعتمادشان نسبت به او سلب گردید و به جای تواضع و پناه بردن به خدا، گستاختر گردیدند و به این هم بسنده نکردند؛ بلکه به بهانۀ اینکه خانههایشان بیسرپرست است، میدان را خالی نمودند و دیگران را نیز به این کار تشویق کردند[6].
مشرکان نیز به حملات خود جهت نفوذ به داخل خندق و عبور از آن افزایش دادند و هر شب تعدادی زیادی از آنان در اطراف خندق دور میزدند و تلاشهای بیوقفه و مذبوحانهای را انجام میدادند تا بتوانند راهی به داخل خندق باز نمایند؛ چنانکه خالد بن ولید با دستهای از سوارکاران، تلاش زیادی نمود تا از ناحیۀ تنگتر خندق یورش غافلگیرانهای بر مسلمانان انجام دهد، ولی اسید بن حضیر با دویست نفر از صحابه، تحرکات او را زیرنظر داشتند ودفع نمودند. در این درگیریها، طفیل بن نعمان توسط وحشی (قاتل حمزه) شهید گردید. او از آن طرف خندق، طفیل را با نیزهای نشانه گرفته بود[7].
همچنین سعد بن معاذ، توسط تیری که حبان بن عرقه شلیک کرده بود، زخمی شد. سعد پس از اینکه زخمی شده بود، چنین دعا کرد : بارالها! اگر جنگ با قریش ادامه دارد، مرا زنده نگهدار؛ زیرا من دوست دارم با ملتی بجنگم که پیامبرت صل الله علیه و آله و سلم را تکذیب نمودند و از شهر خود بیرون کردهاند و اگر جنگ با قریش پایان یافته است، پس این زخم را باعث شهادت من بگردان، ولی قبل از آنکه مرا بمیرانی، چشمانم را با نابودی بنیقریظه خنک بگردان[8]. خداوند نیز دعای این بندۀ صالح را پذیرفت و سرنوشت بنیقریظه را او تعیین کرد.
دستۀ بزرگی از مشرکان نیز متوجه مقر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم شدند و حملات خود را آنجا متمرکز ساختند. مسلمانان آن روز از خود حماسۀ بینظیری نشان دادند و پیوسته تا شب جنگیدند، طوری که هم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و هم صحابه فرصت خواندن نماز عصر را نیافتند. بعد از اینکه شب همه جا را فرا گرفت و مشرکان به خیمههایشان برگشتند، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خدا خانهها و قبرهایشان را پر از آتش نماید، ما را چنان به خود مشغول ساختند که نماز وسطی قضا گردید»[9].
3- تلاش پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم جهت کاهش دامنۀ محاصره و قرارداد صلح با عطفان و شایعهپراکنی در صفوف دشمن
1- حسن سیاست رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در این نمایان میشود که ایشان از میان احزاب، به قبیلۀ غطفان پیشنهاد صلح داد تا در مقابل مالی که به آنها داده میشود، میدان جنگ را ترک نمایند و به سرزمین خود برگردند؛ زیرا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیک میدانست که غطفان هیچگونه انگیزۀ سیاسی و عقیدتی در جنگ با مسلمانان ندارد؛ بلکه هدف آنها رسیدن به اموال و دارایی مدینه است (به اضافه آنچه یهودیان به آنها وعده داده بودند.) اما دیگر قبایل عرب یعنی یهودیان و قریش، اهدافی سیاسی و عقیدتی داشتند و میخواستند با این جنگ، به موجودیت اسلام و مسلمانان پایان بدهند.
بنابراین، برخی از غطفانیها بیدرنگ پیشنهاد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را پذیرفتند[10]. از جمله عیینه بن حصن و حارث بن عوف که دو تن از فرماندهان غطفان بودند، مخفیانه از خندق عبور نمودند و با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وارد گفتگو شدند و تصمیم گرفته شد قراردادی نوشته شود که مهمترین بندهای آن عبارت بودند از:
الف - این قرارداد فقط متعلق به غطفان است نه سایر احزاب.
ب - غطفان دست از هر عملیاتی ضد مسلمانان، بردارد.
ج - غطفان به محاصرۀ مدینه پایان بدهد و نیروهای خود را به عقبنشینی وادار سازد.
د - مسلمانان در قبال این عقبنشینی، یک سوم محصولات این سال مدینه را به غطفان بدهند.
سرداران غطفان، بند آخر این قرارداد را نپذیرفتند و خواستار نصف محصولات مدینه شدند، ولی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نپذیرفت، امّا سرانجام آنها راضی شدند و با گروهی از ریش سفیدان قبیلۀ خود نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدند[11].
تن دادن رهبران غطفان برای صلح پیشنهادی در قبال یک سوم محصول مدینه، انگیزۀ درونی آنان را برای مشارکت در جنگ مشخص مینماید و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با آشکار ساختن انگیزه درونی احزاب از شرکت در جنگ علیه مسلمانان، باعث تضعیف روحیۀ آنان گردید[12].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این مذاکرات و در مقابله با بحرانها از شیوه و منهجی استفاده نمود تا این شیوه برای نسل آینده امت اسلام الگویی تربیتی قرار گیرد که بتوانند در چنین بحرانهایی از آن استفاده نمایند، اما قبل از امضای قرارداد فوق پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از صحابه در این مورد نظرخواهی نمود. آنها به اینکه بخشی از محصولات کشاورزی مدینه به غطفان داده شود، اعتراض نمودند؛ چنانکه سعد بن معاذ و سعد بن عباده گفتند: ای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! آیا این کاری است که براساس دیدگاه شما دوست دارید انجام گیرد و یا اینکه اگر دستور خداوند است چارهای جز تن دادن به آن وجود ندارد. یا اینکه کاری است که شما به خاطر ما مجبور شدهاید، انجام دهید؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: من فقط به خاطر شما این کار را انجام میدهم؛ چراکه تمامی قبایل عرب علیه شما یکپارچه شدهاند بنابراین، خواستم اتحاد آنان را از هم بپاشم. سعد بن معاذ گفت: ای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! قبل از اینکه به اسلام مشرف گردیم، ما نیز مانند اینها، به خدا شرک میورزیدیم و بتها را میپرستیم و خدا را نمیشناختیم و او را نمیپرستیدیم، با این وجود اینها به یک دانه میوۀ مدینه چشم نمیدوختند؛ مگر اینکه در مهمانی نصیبشان میشد یا میخریدند. اکنون که خدا ما را با اسلام گرامی داشته و با تشریفآوری شما به ما قدرت و عزت بخشیده است، چگونه مالهای خود را به آنها خواهیم داد؟ بنابراین، ما چنین قراردادی را لازم نمیدانیم. به خدا سوگند! جز شمشیر چیز دیگری به آنها نخواهیم داد تا خدا میان ما و آنها فیصله نماید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این شما و این هم آنها.
آن گاه معاذ، پیماننامه را پاره نمود و گفت: هر کاری که میخواهید، انجام دهید[13].
نپذیرفتن قرارداد توسط این دو پیشوای انصار، همان طور که شرح آن گذشت، کاملاً براساس رعایت حریم خدا و رسول او صل الله علیه و آله و سلم انجام گرفت؛ زیرا آنها بعد از اینکه اذعان نمودند که این دستور خدا و پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم نیست؛ بلکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تنها به خاطر آنها این کار را انجام میدهد، آن را لغو نمودند و نپذیرفتند و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز با شنیدن سخنان سعد که از آن بوی ایمان و قدرت ایمانی به مشام میرسید، خوشحال شد و پیماننامه را لغو نمود[14].
منظور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از اینکه فرمود: «تمامی قبایل عرب علیه شما متحد شدهاند» از همپاشیدن صف واحد دشمنان بود که از این عملکرد، نکات ذیل استنباط میگردد:
- مسلمانان باید تلاش نمایند تا راه نفوذ به داخل صفهای دشمن را بیابند.
- هدف استراتژی فرمانده نیروهای اسلامی حتیالمقدور، منصرف ساختن بخشهایی از نیروی دشمن از جنگ باشد و فرماندهی کل نباید رایزنی، مشورت و مصلحت دور و نزدیک را از یاد ببرد[15].
- مشورتگرفتن از صحابه در چنین موقعیت حساسی، بیانگر شیوۀ فرماندهی آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم و اهمیت مشورت بویژه در امور نظامی است که این امور مربوط به تمامی گروهها است؛ پس این مسئله میبایست در شورا مطرح گردد و نباید فقط یک نفر در آن اظهار نظر نماید؛ حتی اگر آن یک نفر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم باشد؛ مگر اینکه رأی و نظر او برگرفته از وحی و دستور الهی باشد[16].
- پذیرفتن رأی صحابه در لغو قرارداد صلح با غطفان، بیانگر توانایی و ارادۀ قوی فرماندۀ لشکر اسلام است؛ چراکه این فرمانده به افراد تحت نظر خویش اعتماد دارد و به آنها شخصیت میدهد و هر یک از این دو گروه قدرشناس زحمات گروه متقابل هستند. و فرمانده به رأی آنان و آنان به رأی فرمانده احترام قائل هستند، اما صلحی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خواست با غطفان امضاء نماید، از سیاستی شرعی که در آن مصلحتها و مفاسد بررسی میشوند و براساس آنها فرمانده کل تصمیم میگیرد، سرچشمه میگرفت[17].
پیامهای موضعگیری صحابه در قبال این صلح
الف - تأکیدی است به شجاعت ادیبانهای که اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هرگاه ایجاب نماید، در مورد مسائل مربوط به جماعت مسلمانان، ابراز میدارند.
ب - بیانگر جوهرۀ مسلمانان و حقیقت ارتباط آنان با خدا، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اسلام است.
ج - همچنین بیانگر روحیۀ و ایمان قوی مسلمانان است که آمادگی رویارویی با هر نوع بحران را با صبر و بردباری دارند و دشمن را هرچند که قوی و تعداد جنگجویانش زیاد باشد، ضعیف و کم میپندارند.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای تضعیف و از همپاشیدن نیروهای احزاب از سلاح تبلیغات روانی و شایعه پراکنی استفاده نمود؛ زیرا آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم از اختلافاتی که درمیان صفوف احزاب وجود داشت، آگاهی داشت بنابراین، سعی نمود آنها را شناسایی و ابراز نماید تا ریشهدار و عمیق بشوند.
قبلاً به این موضوع اشاره نمودیم که با سران غطفان مذاکره نمود و با آزمند ساختن آنان به مال، روحیۀ آنان را تضعیف کرد و در این مرحله نیز خداوند یکی از غطفانیها را که نعیم بن مسعود غطفانی نام داشت، هدایت نمود و او اسلام را پذیرفت. نعیم گفت: ای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! خویشاوندانم از مسلمان شدن من اطلاعی ندارند بنابراین، شما هر دستوری بدهید، من آمادهام. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: تو یک نفر از ما هستی، تا میتوانی آنها را شکست بده. زیرا جنگ یعنی فریبکاری[18].
نعیم براساس دستور پیامبر اکرم به ایجاد بدگمانی و شایعهپراکنی درمیان صفوف دشمن پرداخت و شیوۀ او این گونه بود که ازیک طرف یهودیان را تحریک کرد تا از قریش گروگان بخواهند تا به محاصرۀ مسلمانان پایان ندهند و از طرفی به قریش گفت: یهود بنیقریظه از شما گروگان میطلبند تا به محمد بدهند و در مقابل آن، دوباره با او صلح بنمایند[19].
آخرالامر اینکه تبلیغات نعیم بن مسعود موفقیتآمیز بود؛ چراکه توانست درمیان صفوف احزاب بدگمانی ایجاد نماید و اعتماد آنها را نسبت به یکدیگر سلب نماید.
اسباب موفقیت نعیم بن مسعود عبارت بودند از:
الف - اسلام خود را آشکار نساخت و بدین صورت اعتماد آنها را جلب نمود.
ب - سرنوشت یهودیان بنیقینقاع و بنینضیر را برای یهود بنیقریظه یادآور شد و آنها را در صورت استمرار مخالفت با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان به آیندهای خطرناک هشدار داد؛ چنانکه این هشدار در دل یهود کارساز واقع شد و باعث دودلی و تغییر افکار آنان گردید.
ج - او هر یک از دو طرف (قریش و یهود بنیقریظه) را به کتمان مذاکرات و روابط خود با آنها متقاعد ساخت؛ زیرا در صورت آشکار شدن روابط او با دو طرف، پرده از چهرۀ واقعی او برداشته میشد و مأموریتش به اتمام نمیرسید.
بدین صورت نعیم بن مسعود، نقشی اساسی در شکست احزاب ایفا نمود[20].
[1]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 457.
[2]- السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 3، ص 199.
[3]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 95.
[4]- السیرة الحلبیة، ج 2، ص 323.
[5]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 2، ص 424.
[6]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 425.
[7]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 424.
[8]- مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب اخراج الیهود، ج 3، ص 1389، شماره 1769.
[9]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 58، شماره 4111.
[10]- غزوة الاحزاب، محمد احمد باشمیل، ص 201.
[11]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 477.
[12]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 413.
[13]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 106.
[14]- تاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 125.
[15]- الأساس فی السنة، ج 2، ص 687.
[16]- العبقریه العسکریه فی غزوات الرسول، ص 414.
[17]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 414.
[18]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 113.
[19]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 430.
[20]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 477.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر