معرفی بنیمصطلق، تاریخ و انگیزۀ این غزوه
بنیمصطلق شاخهای از طایفه خزاعه است که به پدر بزرگشان، جذیمه بن سعد بن عمروبن ربیعهبن حارثه بن عمرو بن منسوب هستند[1]، امّا در مورد خزاعه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد: برخی آن را از عدنانیها میدانند، ولی نظر اکثر علما این است که آنان از قبایل قحطان یمن هستند[2].
در مورد تاریخ این غزوه سه نظریه وجود دارد: ابن اسحاق و به تبعیت از وی، ابن خیاط، طبری، ابن حزم ابن عبدالبر، ابن عربی، ابن اثیر و ابن خلدون میگویند: این غزوه در شعبان سال ششم هجری اتفاق افتاده است[3].
مسعودی، ابن عربی مالکی و گروهی دیگر معتقدند که این غزوه در شعبان سال چهارم هجری و موسی بن عقبه، ابن سعد، ابن قتیبه، بلاذری و ذهبی ابن قیم، ابن حجر و ابن کثیر و همچنین بسیاری از معاصران از جمله حضری،غزالی، بوطی، ابوشهبه، شیخ محمد ابوزهره، سید قطب، حسن مشاط، محمد علی صابرنی، محمد بکر آل عابد و مهدی رزقالله احمد میگویند: این غزوه در شعبان سال پنجم هـ اتفاق افتاده است، امّا به دلایل ذیل میتوان نظریۀ سوم را ترجیح داد:
الف - جمهور سیرهنگاران و مورخان معاصر، آن را تأیید مینمایند.
ب - در شعبان سال چهارم هجری، غزوۀ بدر موعد اتفاق افتاد نه بنیمصطلق.
ج ـ سعد بن معاذ انصاری در این غزوه شرکت داشته است؛ چنانکه در جریان واقعۀ افک که در بازگشت از همین غزوه اتفاق افتاد، به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «اگر کسی که این تهمت را دامن زده است از ما اوسیها باشد، شما اجازه بدهید، خود من گردنش را بزنم و اگر از برادران خزرجی ما بود، اختیار امر را به تو میسپارم»[4]. و ایشان در ذیقعدۀ سال پنجم هجری بعد از غزوۀ بنیقریظه وفات نمود. بنابراین، غزوۀ بنیمصطلق قبل از بنیقریظه بوده است.
مهمترین انگیزههای وقوع این غزوه را میتوان موارد زیر برشمرد:
الف - پشتیبانی بنیمصطلق از قریش و همکاری آنها و جمعی از حبشیان در غزوۀ احد با مشرکان.
ب - تسلط این قبیله بر شاهراه عبور و مرور به گونهای که این امر، مانعی بزرگ بر سر راه مسلمانان برای رسیدن به مکه محسوب میشد[5].
ج - به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خبر رسید که فرمانده بنیمصطلق، حارث بن ابیضراء، در حال فراهم ساختن لشکر بزرگی برای مقابله با مسلمانان است بنابراین، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با اطلاع از این امر بر آنان پیشی گرفت و آنها را بر یکی از آبهایشان به نام «مریسیع» که در ناحیۀ قدید و نزدیک ساحل بود، غافلگیر و با شکست بزرگی مواجه ساخت[6].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با اطلاع از حرکتهای مشکوک بنیمصطلق، بریده بن حصیب اسلمی را جهت خبر گیری از واقعیت امر فرستاد. بریده به دیار بنیمصطلق رفت و این طور وانمود کرد که برای کمک به آنها آمده است. پس از اینکه به نیت واقعی آنان پی برد، به مدینه بازگشت و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را در جریان کار قرار داد.
بر این اساس، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه، دوم شعبان سال پنجم هجری، همراه با هفتصد مرد جنگجو[7] که سی نفر آنها اسب سوار بودند[8]، مدینه را به قصد بنیمصطلق ترک نمود. بنیمصطلق از اقوامی بودند که از ظهور اسلام مطلع بودند و در جنگ احد نیز مشرکان را علیه مسلمانان یاری نموده بودند و اکنون در تدارک جنگی تمام عیار علیه اسلام مشغول بودند. بخاری[9] و مسلم[10] نقل کردهاند که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را بر یکی از آبهایشان غافلگیر نمود. جنگجویانشان را کشت و زنان و فرزندان و اموالشان را به غنیمت گرفت که درمیان اسیران، جویریه که دختر فرمانده قبیله (حارث) بود، نیز وجود داشت[11].
ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با جویریه دختر حارث.
بعد از تقسیم اسیران غزوه بنیمصطلق، درمیان آنها زنی به نام جویریه وجود داشت که دختر سردار قبیله، حارث، بود. ایشان باعث خیر و برکت بزرگی برای افراد طایفۀ خود شد؛ چنانکه عایشه میگوید: هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اسیران غزوۀ بنیمصطلق را تقسیم میکرد، جویریه سهم ثابت بن قیس بن شماس شد. او با ثابت بن قیس بر سر مبلغی به توافق رسیده بود تا خود را آزاد سازد. جویریه که زنی بانمک و خوش قیافه بود، نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و از ایشان برای آزادی خود کمک خواست.
عایشه میگوید: با دیدن وی جلوی حجرۀ خود، نگران شدم و دانستم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم او را زیبا خواهد دید؛ پس او وارد حجره شد و گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم من جویریه دختر حارث هستم و اکنون دچار این مصیبت شده و سهم ثابت بن قیس شدهام و ما با هم بر مبلغی به توافق رسیدهایم، اینک به کمک شما نیاز دارم.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا پیشنهاد بهتری به تو بدهم؟.
گفت: بلی. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا حاضری که مبلغ یاد شده را به ثابت بدهم و با تو ازدواج نمایم؟ جویریه این پیشنهاد را پذیرفت و گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم این پیشنهاد را پذیرفتم.
عایشه میگوید: این خبر بلافاصله در بین مردم شایع گردید. بنابراین اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به این دلیل که آنان خویشاوندان ایشان گردیده بودند، اسیران آنان را آزاد نمودند.
عایشه میگوید: ازدواج پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با جویریه باعث آزادی حدود یکصد خانواده از بنیمصطلق گردید و من هیچ زنی را سراغ ندارم که این گونه باعث خیر و برکت برای قوم خود باشد[12]. آن گاه پدرش، حارث بن ابی ضرار، برای آزاد ساختن دخترش به مدینه آمد. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم او را به اسلام فرا خواند. او نیز پذیرفت و مسلمان شد[13]. و به این ترتیب تمام قبیلۀ مصطلق به اسلام گرویدند.
این غزوه تنها غزوهای بود که بعد از آن اتمام آن، تمام قبیله اسلام را پذیرفتند، امّا مهمترین عامل در جریان پذیرش اسلام آنان، ایثار و خودگذشتگی اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود که به خاطر محبت بیش از اندازه با ایشان، دوست نداشتند که خویشاوندان یکی از همسران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را به عنوان برده و اسیر نزد خود نگه دارند و این ناشی از محبتی بود که آنان به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ابراز مینمودند.
یکی از اهداف ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با جویریه این بود که شاید بدین وسیله قوم او به اسلام ایمان بیاورند؛ چنانکه این ازدواج پیامدهای بسیار مطلوب و مفیدی داشت که از جمله میتوان مسلمان شدن کامل قبیله و همچنین سردارشان، حارث، را برشمرد و این ازدواج مبارک علاوه بر اینکه برای بنیمصطلق باعث خیر و برکت و آزادی شد، از طرفی دیگر نیز برای مسلمانان باعث خیر و برکت گردید؛ زیرا پذیرفتن اسلام از جانب قبیلۀ بنیمصطلق، موجب گردید تا قریش یکی از همپیمانان اصلی خویش را از دست دهد و این امر باعث تقویت لشکر اسلام گردید[14].
جویریه نیز همسر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و مادر مؤمنان شد. او در خانۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم عالم و فقیه و پرهیزگار گردید و بعد از وفات آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم یکی از عاملان اصلی انتشار گنجینههای علوم نبوی به امت شد؛ چنانکه علمای بزرگ امت اسلامی همچون ابن عباس، مجاهد، ابوایوب یحیی بن مالک و کریب از او حدیث فرا گرفتند و آنان نیز به روایت این احادیث پرداختند.
از ویژگیهای دیگر مادر مؤمنان، جویریه، این بود که به کثرت به ذکر و تسبیح و تقدیس خداوند مشغول بود؛ چنانکه میگوید: روزی بعد از ادای نماز صبح در مکانی که نماز گذارده بودم، نشستم. مدت زمانی طولانی از طلوع خورشید و هنگام فرارسیدن پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون شد و بعد از نماز چاشت به خانه تشریف آورد. من هنوز همانجا نشسته بودم. فرمود: تو هنوز نشستهای؟ گفتم: بلی. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: من بعد از تو چهار کلمه را سه بار گفتهام که اگر هر آنچه تو از صبح تا حالا گفتهای با آنها وزن کرده شوند، برابری نخواهد کرد، سپس فرمود:
«سبحان الله وبحمده عدد خلقه ورضا نفسه وزنة عرشه ومداد كلمـاته»[15].
جویریه در سال پنجاه هجری و بنابه نظریۀ افرادی دیگر در سال پنجاه و شش هجری وفات نموده است[16].
سعی و تلاش منافقان برای ایجاد فتنه درمیان مهاجران و انصار
عادت منافقان بر این بود که از شرکت در جنگها خودداری مینمودند، امّا در غزوۀ بنیمصطلق به دلیل پیروزیهای پیدرپی مسلمانان و همچنین کسب اموال غنیمت، شرکت نمودند[17].
آنان در کنار آبی به نام «مریسیع» پرده از کینۀ درونی خود نسبت به اسلام و مسلمانان برداشتند. و یکی از خصوصیات آنان این بود که هرگاه اسلام به فتح و پیروزی جدیدی میرسید، آنان نگران و خشمگین میشدند و منتظر روزی بودند که شاهد شکست و ضعف مسلمانان باشند تا عقدههای درونی آنها فروکش نماید. بنابراین، وقتی مسلمانان در «مریسیع» پیروز شدند، منافقان تصمیم گرفتند تا میان مهاجران و انصار فتنهای را دامن زنند و بعد از اینکه این شرارۀ فتنه توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خاموش گردید، اقدام به جنگ روانی دیگری علیه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و خانواده وی نمودند و واقعۀ معروف «اِفک» را تراشیدند. زید بن ارقم رضی الله عنه که یکی از اصحاب و یاران بزرگوار میباشد و شاهد این قضیه بوده است در مورد این حادثه میگوید: من در غزوهای مشارکت داشتم. شنیدم که عبدالله بن ابی میگوید: بر کسانی که با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هستند، انفاق ننمایید تا از نزد او متنفرق شوند. و افزود که اگر به مدینه بازگشتیم، عزیزترین ما، خوارترین ما را از آنجا بیرون خواهد نمود (هدف از عزیزترین، خودش و اهل مدینه و از خوارترین، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و مهاجران بود) زید میگوید: من آنچه را شنیده بودم به عمویم (سعد بن عباده) گفتم و عمویم آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم کسی را دنبال من فرستاد و جریان را از من پرسید. من هم برای ایشان توضیح دادم. آن گاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم کسی را نزد عبدالله بن ابی و اطرافیانش فرستاد، اما آنها سوگند خوردند که چنین سخنی نگفتهاند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سخن مرا تکذیب و سخنان آنها را تصدیق نمود. زید میگوید: نگرانی من به اندازهای بود که در عمرم آن قدر نگران نشده بودم. به خاطر این، در خانه نشستم. تا اینکه این آیه بر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نازل گردید:
﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ١﴾ [المنافقون: 1].
«وقتی منافقان نزد تو میآیند، میگویند: ما گواهی میدهیم که تو رسول خدا هستی. در حالی که خدا میداند تو فرستاده او هستی و خدا گواهی میدهد که منافقان (در گواهی دادن خود) دروغ میگویند».
به دنبال آن رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم کسی را نزد من فرستاد و این آیه را بر من خواند و فرمود: ای زید! خدا سخنان تو را تأیید نمود[18].
جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنه نیز که شاهد این ماجرا بوده است، میگوید: «در غزوۀ مریسیع مردی از مهاجران به پای مردی از انصار ضربهای وارد نمود. انصاری گفت: ای گروه انصار! مرا یاری نمایید. مهاجر نیز چنین فریادی برآورد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم که فریاد آنها را شنید، فرمود: این فریادهای جاهلی را چرا سر میدهند؟ ماجرا را برای ایشان توضیح دادند. فرمود: این سخنان زشت را رها نمایید.
عبدالله بن ابی (منافق) با اطلاع از این جریان، گفت: با ما چنین میکنند. به خدا سوگند! وقتی به مدینه برگردیم، عزیزترین ما، خوارترین را از آنجا بیرون خواهد راند. با اطلاع پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از این موضوع عمر رضی الله عنه گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! اجازه دهید من گردن این منافق را بزنم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: خیر، چون در آن صورت مردم خواهند گفت: محمد صل الله علیه و آله و سلم اطرافیان خود را به قتل میرساند[19].
در روایتی دیگر آمده است که عمر رضی الله عنه به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم گفت: مأموریت قتل او را به عباد بن بشر بسپار. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نپذیرفت و گفت: ای عمر! در جواب مردم وقتی بگویند: محمد صل الله علیه و آله و سلم یاران خود را به قتل میرساند، چه میگویی؟ خیر، این ممکن نیست. ولی اعلام کن تا لشکر حرکت کند. راوی میگوید: و این ساعتی بود که معمولاً رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در آن حرکت نمیکرد[20].
عبدالله بن ابی بن سلول وقتی متوجه شد که زید، سخنان او را به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بازگو نموده است، فوراً نزد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم آمد و سوگند خورد که چنین نگفته است. یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم که در اطراف ایشان نشسته بودند، گفتند: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! شاید این پسر بچه، اشتباه شنیده است. بعد از اینکه لشکر به راه افتاد، اسید بن حضیر نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و سلام کرد و گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! اکنون وقت حرکت نیست؛ چرا دستور دادهای که سپاه اسلام حرکت نماید؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: نمیدانی که فامیل شما چه گفته است؟ اسید گفت: کدام فامیل؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: عبدالله ابی. اسید گفت : چه گفته است؟
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: گفته است وقتی به مدینه برگردد، هر که از ما عزیز است، ذلیل را از آنجا بیرون خواهد راند.
اسید گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! اگر میخواهی او را از مدینه بیرون کن؛ زیرا تو عزیزی و او خوار و ذلیل است.
سپس اسید گفت : ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! بر او سخت نگیر. بخدا سوگند شما در حالی به مدینه آمدید که قوم او میخواستند او را به فرماندهی انتخاب نمایند و او گمان میکند که شما مانع رسیدن او به این جایگاه شدید.
سپس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم لشکر را در آن روز تا شب و شب را تا صبح بیوقفه به جلو سوق میداد و با شدت یافتن گرمای خورشید، در مکانی اردو زد، و بعداز اردو زدن، از فرط خستگی، همه آنان را خواب فرا گرفت. هدف پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم این بود تا مردم فرصت پیگیری قضیه را نداشته باشند و آن را فراموش نمایند. آنگاه سورۀ منافقون در مورد عبدالله بن ابی و همراهانش نازل شد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از نزول این سوره گوش زید بن ارقم را گرفت و گفت: خدا، آنچه را این شنیده بود، تأیید کرد[21].
این حادثه، در سیرۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در برگیرنده نکات مهمی است که مهمترین آنها عبارتند از:
حفظ آوازۀ سیاسی و وحدت داخلی.
چنانکه به عمر گفت: در جواب مردم وقتی بگویند: محمد صل الله علیه و آله و سلم یارانش را به قتل میرساند، چه میگویی؟! بدین صورت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آوازۀ سیاسیای را که پیرامون وحدت صفوف اسلامی طنین انداخته بود، حفظ میکرد؛ زیرا برای همگان محبت فوقالعادۀ اصحاب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نسبت به ایشان به اثبات رسیده بود به گونهای که، حتی رهبر بزرگ آنها ابوسفیان، میگفت: من تاکنون کسی را ندیدهام که کسی را به اندازهای دوست بدارد که اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، ایشان را دوست میدارند بنابراین، معقول نبود که مردم بگویند: محمد صل الله علیه و آله و سلم یکی از یاران خود را کشته است. در آن صورت چنین خبری برای دشمنانی که از نفوذ به داخل صفهای منسجم اهل مدینه مأیوس شده بودند، خوشایند بود و آنها را امیدوار میکرد.
همچنین آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به جای موضعگیری منفی در مقابل نقشهها و دسیسههای عبدالله بن ابی برای تضعیف وحدت و یکپارچگی مسلمانان و احیای شعارهای جاهلی، به موضعگیریهای مثبت روی آورد که میتوان به این موارد اشاره نمود:
الف - از همان لحظه لشکر را به حرکت واداشت و پیوسته آن روز را تا شب و شب را تا صبح و تا نزدیکی ظهر روز بعد به راهشان ادامه دادند و هنگامی که اردو زدند، از فرط خستگی، مردم را خواب فراگرفت و بدین صورت شرارۀ آتشی را که عبدالله بن ابی افروخته بود، خاموش کرد و فرصت شعلهور شدن آن را گرفت.
ب – پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای حفظ وحدت مسلمانان، در مقابله با نقشههای ابن سلول به زور و اسلحه متوسل نشد؛ زیرا ابن سلول درمیان مسلمانان، بستگان زیادی داشت که ممکن بود با کشتن او، احساساتشان برانگیخته شود و آنان درصدد انتقام برمیآمدند و در نتیجه صفهای منسجم مسلمانان دچار تفرقه و انحطاط بزرگی میگردید. ضمن اینکه در این کار (قتل عبدالله بن ابی) هیچ مصلحتی عاید اسلام و مسلمانان نمیشد بنابراین، حکمت شرعی و سیاسی اقتضا مینمود که قضیه به نحو مطلوب و مسالمتآمیز و سعۀ صدر حل گردد[22]. و این فرزانگی در حل قضیۀ فوق برگرفته از رسالت و نبوت آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بود[23] تا امت وی بعد از ایشان در قضایای بزرگ به ایشان اقتدا نماید.
این مدارا و تسامح در مقابل سرکردۀ منافقان، آخرالامر منفعت اسلام و مسلمانان را دربرداشت؛ چنانکه بعد از آن هرگاه حادثهای به وجود میآمد، اطرافیان عبدالله، او را مقصر میدانستند و سرزنش میکردند و از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اجازه میخواستند که او را به قتل برسانند، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اجازه نمیداد و او را معاف مینمود؛ چنانکه روزی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، آثار سیاست حکیمانهاش را برای شمشیر حق (عمر) خاطرنشان ساخت و گفت: «ببین عمر! اگر من آن روز به مشورۀ تو او را میکشتم، امروز این قدر خوار و حقیر نبود؟» عمر گفت من میدانستم که عملکرد رسول خدا از عملکرد من بهتر و با برکتتر است[24].
ما بر او ترحم و با او به نیکی رفتار مینماییم.
عبدالله بن ابی، فرزند مؤمن و مخلصی به نام عبدالله بن عبدالله داشت. او هنگامی که متوجه قضایا شد و از نزول سورۀ منافقین اطلاع یافت، نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! من شنیدهام که شما قصد کشتن پدرم را دارید، اگر واقعاً چنین است، این مأموریت را به من واگذارید، من سرش را از تنش جدا مینمایم و خدمت شما میآورم؛ چراکه به خدا سوگند! خزرجیان میدانند که هیچ کس به اندازۀ من با پدرش محبت نمیورزد. اگر شما این مأموریت را به کسی دیگر واگذارید، آن گاه میترسم که با دیدن قاتل پدرم، نتوانم برخود مسلط شوم و حس انتقام، مرا به کشتن او وا دارد و در نتیجه با کشتن انسان مسلمانی در مقابل کافری مستحق عذاب خدا بشوم. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: خیر. ما با پدرت تا وقتی که با ما است به نیکی رفتار مینماییم[25]. و هنگامی که مسلمانان در نزدیکی مدینه قرار گرفتند، عبدالله در مقابل پدرش ایستاد و او را توقیف کرد و گفت: به خدا سوگند تا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اجازه ندهد، نخواهم گذاشت که وارد مدینه شوی. تا اینکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و عبدالله بن ابی اجازۀ ورود به مدینه خواست. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به او اجازه داد، پس از آن عبدالله نیز به پدرش اجازه داد تا وارد مدینه گردد[26].
نمونۀ کامل ایمان
نمونۀ کامل ایمان در برخورد عبدالله با پدر منافقش نماد پیدا میکند. او محبت خدا و رسول وی را بر محبت و خشنودی پدرش مقدم میدارد[27]. عبدالله در نشاندادن احساسات ایمان و فداکردن عاطفۀ پدری و فرزندی، نمونهای است که نظیر ندارد. بنابراین، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز با عفو و رحمت بینظیری، احساسات پاک عبدالله را پاسخ داد و فرمود: با پدرت تا وقتی با ما است، به نیکی رفتار میکنیم. چه جلال و عظمت و عفو و بخشش پیامبرانهای[28]! او با این برخورد حکیمانه احساسات عبدالله و آتش خشم او را فرو نشاند[29].
از بین بردن تعصبات جاهلی.
تعصبات جاهلی را نمیتوان در قبیله جستجو نمود و گاهی ممکن است اشتراکات دیگری نیز باعث بروز تعصبات جاهلی بشود. بنابراین، در حالی که کلمات «مهاجر» و «انصار» در قرآن بیان شده است و مورد ستایش قرار گرفتهاند، اما وقتی این دو کلمه، منشأ تعصب قرار گرفتند و یکی از مهاجران، فریاد «یا للمهاجر» و آن فرد انصاری، فریاد «یا للانصار» سر داد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این شعارهای جاهلی را چرا سر میدهند؟ و وقتی متوجه شد که دو نفر با هم درگیر شده و این فریادها را سر دادهاند، فرمود: این شعارها را ترک نمایید؛ چراکه اینها فریادهای زشتی است؛ پس شایسته بود که آنها فریاد «یا للمسلمین!» «مسلمانان! به دادم برسید» سر میدادند تا مسلمانان به یاری کسیکه حقش ضایع شده بود میشتافتند، بدون اینکه مهاجر بودن یا انصاری بودن او مدنظر باشد.
این امر در برگیرنده پیام بزرگی برای داعیان است تا درصدد از بین بردن تعصبات جاهلی برآیند، خواه این تعصبات را چه بر اساس قبیله یا عواملی دیگر مانند: جنسیت، مذهب، حزب، رنگ، زبان و غیره ایجاد گردد تا فقط دوستی و همکاری بین مسلمانان بر اساس اخوت اسلامی باقی بماند که خداوند به آن توجیه نموده و معتبر قرار داده است:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: 10].
«همانا مؤمنان، با هم برادر هستند».
و همیشه همکاری بین مسلمانان، بگونهای باشد که خواستار حق باشند، نه باطل و با متجاوز همکاری ننمایند[30].
چنانکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ، شعار جاهلی «انصر اخاك ظالـما او مظلوما» «برادرت را یاری کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم» را این گونه تعدیل نمود که اگر ظالم است، مانع او از ظلم نمودن باش. و بدین صورت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تعصبات را از شعارهای جاهلیت برشمرد.
بنابراین، وظیفۀ علما و داعیان در از بین بردن تعصبات جاهلی از جامعۀ اسلامی براساس دستور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم امری دشوار است، ولی غیرممکن نیست و با توجه به اهمیت این مسئله میبایست به آن توجه ویژهای مبذول داشت تا ریشههای آن از جوامع اسلامی برکنده شود[31].
رهنمودهای قرآن کریم به جامعۀ اسلامی بعد از غزوۀ بنی مصطلق
سورۀ منافقون بعد از غزوۀ بنومصطلق و در مسیر بازگشت از آن نازل گردید. در سنن ترمذی آمده است: «فلما اَصبحنا قرأ رسول الله صل الله علیه و آله و سلم سورة الـمنافقين»[32] «هنگامی که صبح کردیم، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم سورۀ منافقون را بر ما تلاوت نمود».
این سوره به طور مفصل در مورد منافقان سخن گفته و به بعضی حوادث و سخنان آنها اشاره نموده و دروغهای آنان را برملا ساخته است و در پایان، مسلمانان را از سرگرم شدن با زینت زندگی دنیا برحذر داشته و آنان را به انفاق در راه خدا تشویق کرده است. این سوره در مجموع حاوی نکات ذیل میباشد:
1- در نخستین آیات این سوره، خصلتهای اخلاقی منافقان بیان گردیده است و پرده از دروغپردازیهای آنان برداشته شده است و به بیان اوصاف و حالات آنان میپردازد؛ چنانکه در آغاز سوره ادعای دروغین آنان مبنی بر ایمان آنان و سوگندهای دروغین و ضعف و بزدلی و دسیسههایشان علیه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان و بازداشتن مردم از راه خدا، مورد بحث قرار گرفته است[33]؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ١ ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ٣ ۞وَإِذَا رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡۖ وَإِن يَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡۖ كَأَنَّهُمۡ خُشُبٞ مُّسَنَّدَةٞۖ يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡهِمۡۚ هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٤ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوۡاْ رُءُوسَهُمۡ وَرَأَيۡتَهُمۡ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ٥﴾ [المنافقون: 1-5].
«هنگامی که منافقان نزد تو میآیند، سوگند میخورند و میگویند: ما گواهی میدهیم که تو حتماً فرستاده خدا هستی. خداوند میداند که تو فرستاده خدا میباشی؛ ولی خدا گواهی میدهد که منافقان در گفته خود دروغگو هستند.
آنان سوگندهای خود را سپری قرار دادهاند و از راه خدا باز میدارند، ایشان چه کار بدی میکنند!.
این به خاطر آن است که ایمان آوردهاند و سپس کافر شدهاند؛ پس بر دلهایشان مهر نهاده شد و ایشان دیگر نمیفهمند.
هنگامی که ایشان را میبینی، پیکر و قیافهاش تو را میگیرد و به شگفت میآورد و هنگامی که به سخن در میآیند به سخنانشان گوش فرا میدهی ،آنان انگار تختههایی هستند که تکیه داده شده باشند. هر فریادی را بر ضد خود و هر آوازی را به زیان خویش میپندارند.
آنان دشمناناند؛ پس از آنها بر حذر باش. خدا آنها را نابود بکند، چگونه از حق برمیگردانند.
چون به آنان گفته شود: بیایید تا پیغمبر خدا برایتان آمرزش بخواهد سرهای خود را تکان میدهند و مستکبرانه روی میگردانند و میروند».
2- آیههای بعدی از تمرد و اصرار آنان بر باطل و سرپیچی از فرمان کسی که آنها را به سوی حق دعوت میدهد، سخن به میان آورده و سخنان زشتی را که بر زبان میآورند، به تفصیل بیان داشته است به ویژه آنچه در غزوۀ بنومصطلق گفتند مبنی بر اینکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان را از مدینه طرد خواهند نمود و عزت از آن ایشان است و سایر اقوال نادرستی که ابراز داشتند[34]. چنانکه میفرماید:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوۡاْ رُءُوسَهُمۡ وَرَأَيۡتَهُمۡ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ٥ سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٦ هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ٧ يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٨﴾ [المنافقون: 5-8].
«هنگامی که به آنها گفته میشود بیایید تا رسول خدا برایتان آمرزش نماید، سرهای خود را تکان میدهند و مستکبرانه روی برمیگردانند و میروند. برای آنان یکسان است چه آمرزش بخواهی چه نخواهی. هرگز خدا ایشان را نخواهد بخشید. خدا قطعاً مردمان فاسق را هدایت نمیدهد. آنان کسانی هستند که میگویند: به آنانی که نزد رسول الله ج هستند، بذل و انفاق نکنید و چیزی ندهید تا پراکنده شوند و بروند. غافل از اینکه گنجینههای آسمانها و زمین از آن خدا است ولیکن منافقان نمیفهمند. میگویند: اگر به مدینه برگردیم عزیزترین ما ذلیلترین را از آنجا بیرون خواهد راند. در حالی که عزت از آن خدا و رسولش و مومنان است؛ولی منافقین نمیدانند».
3- سپس سوره با فراخوان مسلمانان به پرهیز از سرگرمشدن به زینتهای دنیا و مشابهت با منافقان به پایان میرسد و آنان را به صدقه و انفاق که نشانۀ ایمان به روز واپسین است، تشویق مینماید و آنان را به این امر فرا میخواند که قبل از اینکه مرگ فرا رسد و فرصت از دست برود، این عمل را انجام دهند. همچنین آیات این سوره، مسلمانان را به طاعت و بندگی خدا و تلاوت قرآن، ذکر، نماز و انجام دادن سایر فرایض فرا میخواند و آنها را از اینکه به سبب مشغولیت زیاد به امور زندگی و فرزندان، از ادای حقوق خدا بازمانند و مانند منافقان که به سبب بخل ورزی، گفتند: بر کسانی که نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هستند، انفاق نکنید... برحذر میدارد و به این موضوع میپردازد که هر کس به خاطر مشغولیت با مال و رسیدگی به امور فرزندان از دستورات خدا غافل شد، از جمله زیانکاران است[35]؛ چنانکه میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩ وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٠ وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١﴾ [المنافقون: 9-11].
«ای مومنان! اموالتان و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند. کسانی که چنین کنند، ایشان زیانکارند. از چیزهایی که به شما دادیم، بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید پیش از آنکه مرگ یکی از شما در رسد و بگوید: پروردگارا! چه میشود اگر مدت مرا کمی به تاخیر اندازی و زندهام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمرۀ صالحان و خوبان شوم. و خداوند هرگز مرگ کسی را به تاخیر نمیاندازد، هنگامی که اجلش فرا رسیده باشد. خداوند کاملاً آگاه است از کارهایی که انجام میدهید».
بدین صورت این سوره با بر شمردن یکی از خصوصیات منافقان؛ یعنی، مشغول شدن به زینتهای زندگی دنیوی از مؤمنان میخواهد تا از این خصلت دوری گزینند[36].
بر این اساس جامعۀ مدنی بر پایه رویدادها و حوادث شکل گرفت و قرآن کریم به آموزش و رهنمود آن پرداخت و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز بر آن اشراف داشت.
حادثۀ افک و تلاش بیهودۀ منافقان برای خدشهدار ساختن حیثیت خانوادگی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
توطئه منافقان در برانگیختن شعارهای جاهلی و ایجاد تفرقه بین صفوف منسجم یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، با شکست مواجه گردید بنابراین درصدد طرحریزی حادثۀ جدیدی برآمدند و این بار حیثیت و آبروی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و خانوادۀ ایشان را مورد هدف قرار دادند.
مؤرخان، سیرهنویسان و محدثان اتفاقنظر دارند که حادثۀ افک در مسیر بازگشت از غزوۀ بنیمصطلق رخ داد. این جریان را امام بخاری و مسلم به تفصیل ذکر کردهاند و عایشه، امالمؤمنین، این ماجرا را این گونه بیان مینماید:
عایشه میگوید: هرگاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قصد سفری مینمود درمیان زنان خود قرعه میانداخت و قرعه به نام هر کس میافتاد، او را با خود میبرد. این بار در غزوۀ (بنیمصطلق) قرعه به نام من بیرون آمد و در این وقت حکم حجاب نازل شده بود بنابراین، من داخل کجاوه بر مرکب خود مینشستم.
بعد از اینکه از غزوه فارغ شدیم و برگشتیم، نزدیک مدینه اردو زدیم. هنوز شب بود که اعلام حرکت نمودند. من برای اجابت مزاج به گوشهای رفتم. وقتی میخواستم به طرف مرکب خود بیایم، متوجه شدم که گردنبند من پاره شده و مهرههایش ریخته است؛ من مشغول جمعآوری آنها شدم. در آن اثنا، کسانی که مسئول حمل کجاوۀ من بودند، حسب معمول به گمان اینکه من داخل آن هستم، کجاوه را بر روی شترم گذاشتند. و چون من هنوز جوان بودم و زنان در آن وقت به خاطر نداشتن غذای کافی لاغر اندام و سبک بودند بنابراین، آنها متوجه خالی بودن کجاوه نگردیدند و شتر را همراه کاروان به حرکت درآوردند. من نیز بعد از اینکه گردنبند خود را پیدا نمودم، به محل کاروان آمدم و متوجه شدم که کاروان رفته است و اثری از آن نیست و چون میدانستم که اگر آنها متوجه قضیه بشوند، برمیگردند، در همانجا نشستم و سپس به خواب رفتم. صفوان بن معطل سلمی که پشت سر لشکر مانده بود، هنگام صبح، که هنوز هوا روشن نشده بود، به محل کاروان رسیده بود و از دور متوجه گردیده بود که چیزی جا مانده است. وقتی نزدیک میآید، مرا که قبل از حکم حجاب دیده بود، میشناخت و من با شنیدن «انّالله و انّااليه راجعون» از زبان ایشان، بیدار شدم و خود را پوشاندم. عایشه میگوید: به خدا سوگند! او حتی یک کلمه با من حرف نزد فقط مکرر «انالله» میگفت و شترش را خواباند و من برآن سوار شدم. او پیاده جلو شد و من سوار بر شتر، پشت سر ایشان تا به لشکر که در گرمای ظهر در جایی اردو زده بود، رسیدیم. پس از آنجا ماجرا شروع شد و کسی که این جریان را رهبری میکرد، عبدالله بن ابیسلول بود.
عایشه میگوید: وقتی به مدینه رسیدیم، من به مدت یکماه بیمار شدم و در حالی که مردم مشغول داستان افک بودند، من بدون اطلاع از همه چیز (در خانه بستری بودم) البته رفتار رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مرا به شک میانداخت؛ چون آن محبت و مهربانی سابق را از ایشان نمیدیدم، فقط به خانه میآمد و میگفت: حالت چطور است و سپس برمیگشت. تا اینکه حال من بهتر شد. شبی با مادر مسطح برای قضای حاجت بیرون شدم. در آن وقت ما فقط شبها برای این منظور بیرون میرفتیم، و هنوز به ساختن دستشویی کنار خانههای خود عادت نکرده بودیم و این کار را عربها عیب میدانستند. در بازگشت به خانه، پای مادر مسطح به دامن جامهاش گیر کرد و افتاد و گفت: وای! بمیرد مسطح. من گفتم: تو به مردی که در معرکۀ بدر حضور داشته است؛ چنین میگویی؟ گفت: چقدر تو سادهای! مگر نشنیدهای چه گفته است؟ گفتم: چه گفته است؟ آنگاه او ماجرای افک را مفصل برایم تعریف نمود. از آن لحظه بیماریام شدت گرفت. به خانهام برگشتم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد (و سلام کرد) و گفت: حالت چطور است؟ گفتم: اجازه میدهی نزد پدر و مادرم بروم؟ و هدفم این بود که در مورد این ماجرا واقعیت را از زبان آنها بشنوم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به من اجازه داد؛ پس نزد پدر و مادرم رفتم. به مادرم گفتم: مادر! مردم دربارۀ چه چیزی سخن میگویند؟ گفت: دخترم، آرام باش. به خدا سوگند! هر زنی هوو داشته باشد و شوهرش او را دوست بدارد، در مورد او سخنانی گفته میشود. گفتم: سبحان الله! این سخن واقعیت دارد؟.
پس آن شب را تا صبح گریستم و یکسره اشک ریختم و لحظهای نخوابیدم.
2- مشاوره با برخی از اصحاب و یاران
بعد از اینکه وحی در این مورد به تأخیر افتاد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با علی ابن ابیطالب و اسامه بن زید در مورد جدایی از من به مشورت پرداخت، اسامه گفته بود: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! ما در مورد خانوادۀ شما جز خیر و نیکی چیزی سراغ نداریم. اما علی به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم گفته بود: خداوند به شما گنجایش داده است و زنان دیگری غیر از این یک زن وجود دارند. سپس گفته بود که اگر از این کنیز دربارۀ او سؤال کنی، واقعیت را خواهد گفت. آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از بریره سؤال کرده بود که آیا از عایشه با مورد مشکوکی مواجه شده است؟ بریره گفته بود: نه به خدا سوگند! من هیچ مورد مشکوک و شبههآمیزی از او سراغ ندارم، جز اینکه میدانم او دختری کم سن و سال است که در حال خمیر کردن آرد، خواب میرود و گوسفندی میآید و آرد را از جلوی او میخورد.
آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی که از عبدالله بن ابی بن سلول به شدت ناراحت گردیده بود، از روی منبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه کسی خیال مرا از طرف مردی راحت میکند که آزارش حتی به زندگی خانوادگیام سرایت کرده است و در مورد مردی سخن میگویند که من از او جز نیکی سراغ ندارم و هیچگاه بدون حضور خودم به خانهام نیامده است.
سعد بن معاذ میگوید: ای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! اگر از اوس باشد، من خیال شما را راحت میکنم و گردنش را میزنم و اگر از برادران خزرجی باشد باز هم شما هر دستوری بدهید، اجرا خواهیم کرد.
عایشه میگوید: با این سخن سعد بن معاذ، سردار خزرج یعنی سعد بن عباده به خشم آمد. او مردی صالح بود، اما تعصب نژادی بر او چیره گشت و گفت: دروغ میگویی و اگر از خزرج باشد، تو او را نخواهی کشت و اگر او را بکشی، کشته خواهی شد.
اسید بن حضیر که پسرعموی سعد بود، برخاست و در جواب سعد بن عباده گفت: ما او را خواهیم کشت و تو که از منافقان دفاع مینمایی، شاید خودت هم منافق هستی و بدین صورت سخنان تندی میان افراد اوس و خزرج رد و بدل شد و نزدیک بود به جان یکدیگر بیفتند؛ ولی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که بر روی منبر بود، آنها را به سکوت و آرامش فراخواند و جریان را تمام کرد.
عایشه میگوید: کار من فقط گریه شده بود. صبح یکی از روزها که دو شب متوالی و یک روز کامل گریه کرده بودم و لحظهای نخوابیده بودم، پدر و مادرم بر بالین من آمدند. آنها گمان میکردند که گریه جگرم را پاره خواهد کرد. در حالی که آنها بر بالین من نشسته بودند، زنی از انصار اجازۀ ورود خواست. به او اجازه داده شد. آن زن نیز در کنارم نشست و با من میگریست. در آن اثناء، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وارد شد، سلام کرد و نشست و این اولین باری بود که بعد از شایع شدن این خبر، نزد من مینشست.
4- گفتگوی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با عایشه دربارۀ مسئلۀ افک
عایشه میگوید: یک ماه بود که وحی بر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نازل نشده بود. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! به من گفت: ای عایشه! در مورد تو به من خبرهایی رسیده است. اگر تو واقعاً بیگناه هستی، پس به زودی خداوند بیگناهی تو را اثبات خواهد کرد، اما اگر مرتکب گناهی شدهای، پس استغفار و توبه کن؛ زیرا بنده وقتی گناهی مرتکب شود و بعد از آن به خدا روی آورد، خدا نیز گناهش را میآمرزد. هنگامی که سخنان رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به پایان رسید، اشکهایم تمام شد، حتی قطرهای نمیچکید.
به پدر و مادرم گفتم: جواب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را بدهید. گفتند: به خدا سوگند! ما نمیدانیم چطور جواب او را بدهیم. آن گاه خودم در حالی که زن جوانی بیش نبودم و هنوز زیاد بر قرآن مسلط نبودم، گفتم: به خدا سوگند! اکنون که شما این جریان را شنیدهاید و آن را باور کردهاید، اگر من خود را از آن بری بدانم، در حالی که خدا میداند از آن بری هستم، شما از من نخواهید پذیرفت و اگر بدان اعتراف کنم در حالی که خدا میداند چنین نبوده است، شما خواهید پذیرفت. جواب من همان سخن یعقوب است که گفت:
﴿وَجَآءُو عَلَىٰ قَمِيصِهِۦ بِدَمٖ كَذِبٖۚ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ١٨﴾ [یوسف: 18].
«و پیراهنش را با خون دروغین آوردند (یعقوب) گفت: بلکه نفسهای شما کار زشتی را در نظرتان آراسته است. پس(کارمن) صبر جمیل است و خداست که از او در مقابل آنچه میگویید، یاری خواسته میشود».
این را گفتم و بر بسترم دراز کشیدم.
عایشه میگوید: چون من یقین داشتم که از این گناه بری هستم، میدانستم که خداوند مرا از آن تبرئه خواهد کرد؛ ولی نمیدانستم که برائت من در قرآن به صورت آیاتی که برای همیشه تلاوت خواهد شد، نازل میشود. احتمال میدادم که خداوند تبرئۀ مرا در خواب پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم به او اعلام میدارد.
عایشه میگوید: به خدا سوگند! هنوز رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از جایش تکان نخورده بود و هیچ یکی از کسانی که داخل خانه بودند، خارج نشده بودند که وحی بر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نازل گردید و آثار نزول وحی برایشان پدیدار شد و عرقها از چهرهاش مانند دانۀ مروارید سرازیر گردید؛ پس از اینکه آثار وحی برطرف گردید، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خندید و اولین سخنی که بر زبان آورد، این بود که فرمود: ای عایشه! خدا نیز تو را تبرئه کرد.
عایشه میگوید: مادرم گفت: بلند شو، دستهای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را ببوس. گفتم: خیر؛ بلکه من فقط شکر خدا را به جای میآورم.
این آیات نازل گردید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١ لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ١٢ لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٣ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٤ إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ١٥ وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦ يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧ وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٨ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ٢٠﴾ [النور: 11-20].
«کسانی که این تهمت بزرگ را پرداخته و سرهم کردهاند، گروهی از خود شما هستند، اما گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است؛ بلکه این مسئله برایتان خوب است. هر کدام از آنها به گناه کاری که کرده است، گرفتار میآید و هر کسی که بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی را دارد. چرا هنگامی که این تهمت را میشنوید، نمیبایست مردان و زنان مومن نسبت به خود گمان نیکبودن را نیندیشند و نگویند: این تهمت بزرگ، آشکار و روشنی است. چرا آنان نمیبایست چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخنان ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمیآوردند، آنان برابر حکم خدا دروغگو بودند.
اگر فضل و مرحمت خدا در دنیا و در آخرت شامل حال شما نمیشد، هر آینه به سبب خوض و فرورفتنتان در کار تهمت، عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان میگردید.
در آن زمان که به استقبال این شایعه رفتید و آن را از زبان دیگران میقاپید و با دهان چیزی پخش میکردید که علم و اطلاعی در مورد آن نداشتید و گمان میبردید این مسئله کوچک و سادهای است، در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده است.
چرا نمیبایستی وقتی که آن را میشنوید میگفتید: ما را نسزد که زبان بدین تهمت بگشاییم. سبحان الله! این بهتان بزرگی است.
خداوند نصیحتتان میکند که اگر مسلمان هستید، هرگز چنین کاری را تکرار نکنید. خداوند این آیات را برای شما بیان میدارد و خدا بس آگاه و حکیم است.
بیگمان کسانی که دوست میدارند گناهان بزرگی درمیان مؤمنان پخش کنند، ایشان در دنیا و آخرت شکنجه و عذاب دردناکی دارند. خداوند میداند و شما نمیدانید».
6- موضعگیری ابوبکر رضی الله عنه در آفرینندگان حادثۀ افک
ابوبکر صدیق رضی الله عنه پس از نزول تبرئۀ عایشه گفت: به خدا سوگند! که بعد از این به مسطح چیزی نخواهم داد. او همواره به مسطح به خاطر اینکه مردی بینوا و از خویشاوندانش بود، کمک مینمود. آن گاه این آیه نازل گردید:
﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٢٢﴾ [النور: 22].
«کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمت هستند، نباید سوگند بخورند که بذل و بخشش خود را از نزدیکان و و مستمندان و مهاجرین در راه خدا باز میگیرند. باید عفو کنند و گذشت نمایند، مگر دوست نمیدارید که خدا شما را بیامرزد؟ و خدا آمرزگار مهربان است».
ابوبکر بعد از نزول این آیه گفت: بلی، من میخواهم که مورد آمرزش قرار گیرم. بنابراین، از دادن کمک مالی به مسطح دریغ نورزید و گفت: آن را هیچ گاه قطع نخواهم کرد.
عایشه میگوید: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از همسرش، زینب بنت جحش، در مورد من سؤال کرده بود. او گفته بود: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! من گوشها و چشمهایم را از عذاب خدا بازمیدارم و در مورد او جز خیر چیز دیگری نمیدانم. عایشه میگوید: زینب از میان سایر همسران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با من رقابت میکرد و خداوند به خاطر تقوایی که داشت او را حفاظت کرد، اما خواهرش، حمنه، که همواره به خاطر زینب با من درگیر بود، از کسانی بود که در این شایعه شرکت داشت[37].
حادثۀ افک، حلقهای از زنجیرۀ شکنجهها و آزارهایی بود که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از طرف دشمنان دین با آن مواجه بود، اما خداوند بر پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم و بر مؤمنان لطف و مرحمت نمود و بطلان این بهتان بزرگ را آشکار ساخت. و تاریخ نیز موضعگیری یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را در مقابل این جریان به خوبی ثبت و ضبط نموده است تا این ماجرا برای همیشه درسی برای مسلمانان باشد که اگر مشابه این جریان برایشان رخ دهد، الگوی آنان، موضعگیری یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم باشد. گرچه نزول وحی منقطع شده است، ولی این درس برای همیشه و برای نسلهای آینده باقی خواهد ماند.
مهمترین آداب و احکام برگرفته از آیات افک
علمای اسلام از آیاتی که در مورد حادثۀ افک نازل گردید، احکام و آداب زیادی استنباط نمودهاند که میتوان مهمترین آنها را در چند مورد زیر برشمرد:
1- اثبات تبرئۀ عایشۀ صدیقه توسط آیات صریح قرآن که تا قیامت تلاوت خواهند گردید.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡ﴾.
2- حکمت خداوند مقتضی این امر بود که این جریان را که ظاهراً شر محض بود، در حق خانوادۀ ابوبکر، به خاطر صبری که در پیش گرفتند، به خیر محض و پاداش بزرگی تبدیل نماید.
﴿لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾
3- مؤمنان باید نسبت به یکدیگر گمان نیک داشته باشند.
﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ١٢﴾.
4- تکذیب کسانی که حادثۀ افک را آفریدند و کسانی که آن را پذیرفتند و پخش کردند.
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٣﴾.
5- بیان فضل و لطف خداوند در حق مؤمنان:
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾.
6- وجوب تحقیق و بررسی هر سخن قبل از نشر آن.
﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦﴾.
7- نهی شدید از ارتکاب چنین گناه بزرگی و از تکرار مجدد آن.
﴿يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧ وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٨﴾.
8- نهی از پخش کارهای فحش و ناشایست درمیان مؤمنان.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾.
9- نهی از پیروی نقشههای شیطان به این دلیل که به نابودی انسان میانجامد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ وَمَن يَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۚ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢١﴾ [النور: 21].
«ای مومنان! از گامهای شیطان پیروی مکنید و هر کس از گامهای شیطان پیروی بکند ، همانا او به کارهای زشت و ناپسند دستور میدهد و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمیبود، هیچ یک از شما ابداً تزکیه نمیشد، ولی خدا هر کس را بخواهد تزکیه میکند و خدا شنوا و دانا است».
10- تشویق به انفاق بر نزدیکان گرچه در حق انسان بدی کرده باشند.
﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٢٢﴾.
11- میزان غیرت خداوند به خاطر مؤمنان صادق و دفاع از آنها و تهدید و نفرین کسانی که آنها را بهتان میزنند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٢٣ يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤ يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥﴾ [النور: 23-25].
«کسانی که زنان پاکدامن بیخبر ایماندار را به زنا متهم میسازند، در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظیمی دارند.
در آن روزی که علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر کارهایی که میکردند، گواهی میدهند. در آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بیکم و کاست بدیشان میدهد و آگاه میگردند که خداوند حق آشکار است».
زمخشری در تفسیر این آیات میگوید:
با بررسی قرآن و همچنین بررسی تهدیدهایی که از جانب خداوند متوجه بندگان معصیت کار او میگردد به این موضوع پی ببریم که هیچ یک از این تهدیدها به غلظت و شدت تهدیدهایی که در مورد بهتان عایشه بیان گردیده است، وجود ندارد و در مورد هیچ حادثه و گناهی و حتی در مورد عذابهای شدید و رویدادهای خطیر قیامت، با این لحن سخن نگفته است. در اینجا به روشهای مختلف، تهدیدها و وعیدهای مختلفی را بیان داشته است. به گونهای که هریک ازآنها در جای خود عذاب کافی و مستقلی است و اگر آیهای دیگر در مورد آنان نازل نمیکرد، همین یک آیه کافی بود که میگوید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ﴾.
که در آن پاداش کسانی که حادثۀ افک را آفریدند و ساز و برگ دادند، این گونه بیان گردیده است:
- مورد لعنت خدا در دنیا و آخرت هستند.
- در آخرت دچار عذاب بزرگی میشوند.
- در آنجا اعضای جسمشان علیه آنها گواهی خواهد داد.
- خداوند در آنجا پاداش کامل جرمشان را به آنها خواهد داد[38].
12- بیان یکی از سنتهای الهی که خداوند مردان پاک را نصیب زنان پاک و زنان پاک را نصیب مردان پاک میگرداند؛ چنانکه میفرماید:
﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٢٦﴾ [النور: 26].
13- در مورد حادثۀ افک، مردم با توجه به موضعگیریهای متفاوت چهار گروه بودند.
1- گروهی که نه این جریان را تصدیق و نه تکذیب نمودند و جز سخن نیک چیزی بر زبان نیاوردند که افراد را همین گروه تشکیل میداد.
2- گروهی که شدیداً مخالف با این جریان بود و آن را تکذیب نمود. مانند ابوایوب انصاری و همسرش که صراحتاً گفتند: این دروغ و بهتانی بیش نیست.
3- گروه سوم کسانی بودند که نه تصدیق کردند و نه تکذیب. البته آنرا بعید نمیدانستند و مجالسشان با سخن در مورد این جریان گرم بود و آنها حرفزدن در مورد این جریان را گناه تلقی نمیکردند، که میتوان، حمنه بنت جحش، مسطح بن أثاثه و حسان بن ثابت را از همین گروه قلمداد نمود.
4- گروه چهارم کسانی بودند که این حادثه را آفریده بودند و آن را تبلیغ میکردند و در رأس آنها عبدالله بن ابی بن سلول ملعون قرار داشت که قرآن در وصف او میگوید: «تولّي كبره».
قرآن نیز به این گروهبندی اشاره نموده و گروه دوم را ستوده و بیان نموده است که باید همۀ مسلمانان همین موضع را در پیش میگرفتند:
﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ١٢﴾ [النور: 12].
در مورد موضعگیری گروه سوم، قرآن میفرماید: نباید آنها چنین موضعی اتخاذ مینمودند:
﴿إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ١٥ وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦﴾ [النور: 15-16].
علاوه بر آن قرآن سوابق نیک این گروه را متذکر شده است؛ چنانکه وقتی ابوبکر سوگند خورد که دیگر بر مسطح که از نزدیکانش بود انفاق نمیکند، قرآن هجرت و ایمان او را یادآور شد و فرمود:
﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٢٢﴾ [النور: 22].
در مورد گروه چهارم یعنی عبدالله بن ابی و طرفداران وی، در قرآن، اشاره به این شده است که بر کفر خواهند مرد و خداوند توبۀ ایشان را نخواهد پذیرفت و در دنیا و آخرت مورد لعن و نفرین قرار خواهند گرفت؛ چنانکه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٢٣ يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤ يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥﴾ [النور: 23-25].
فوائد، احکام و درسهای برگرفته از حادثۀ افک و غزوۀ بنیمصطلق
1- بشر بودن پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
حادثۀ افک به لطف حکمت الهی باعث بروز و پاکسازی شخصیت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از هرگونه شائبهای گردید؛ چراکه اگر وحی مسئلهای شخصی و ذاتی بود، شایسته نبود که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم یک ماه کامل در آن رنج و مصیبت بسر برد. بنابراین، برای همگان واضح شد که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بشری است که نبی خدا است و هنگامی که وحی الهی، شائبههایی را که در مورد عایشه به وجود آمده بود، برطرف گردانید، رابطۀ صمیمانۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و عایشه، همانند گذشته ادامه یافت و همه بعد از آن رنج و مصیبت جانکاه، خوشحال و شادمان شدند و یقیناً اگر وحی در مورد برائت عایشه نازل نمیگشت، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم همچنان در مورد همسر گرامی خود متردد و آزرده خاطر میماند، امّا خواست و ارادۀ خداوند بر این بود تا از خلال این حادثه، حقیقت وحی و نبوت ایشان را به مردم تفهیم نماید[39].
2- حد قذف (بهتان) و اهمیت آن در محافظت وجهه و آبروی مسلمانان
جامعۀ اسلامی در خلال وقایع و رویدادها، مراحل رشد و تکامل خویش را میپیمود؛ چنانکه با وقوع حادثۀ افک، خداوند احکامی را مشروع گردانید تا به حفظ آبرو و شخصیت انسانها کمک نماید. برای این منظور سورۀ نور نازل گردید که در مورد زشت بودن عمل زنا و حد زناکاران و حکم زن و شوهری که یکدیگر را به زنا متهم نمایند و حد کسی که انسانهای پاکدامنی را متهم به زنا کند و چهارگواه ارائه ننماید، به تفصیل سخن گفت[40].
اسلام عمل زنا را حرام قرار داده و برای زناکار نیز مجازاتی سنگین وضع نموده است و هر کردار و گفتاری را که معمولاً به زنا میانجامد، نیز حرام قرار داده است. از جمله: اشاعۀ فحشا و بهتانزدن را ممنوع کرده است. تا جامعه را از واژهها و بحثهایی که به اشاعۀ فحشا کمک مینماید، پاکسازی کند؛ زیرا تکرار این سخنان و مباحث، باعث تحریک انسانهای ضعیفالنفس میشود و به آنها جرأت گناه میدهد.
بنابراین، برای کسی که انسان پاکدامنی را متهم به زنا میکند، مجازاتی همانند هشتاد ضربۀ شلاق، در نظر گرفته است و علاوه برآن، گواهی چنین شخصی نیز پذیرفته نمیشود، مگر اینکه صادقانه توبه نماید؛ چنانکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از نزول این آیات، بر مسطح، حسان و حمنه که در اشاعۀ جریان افک شریک بودند، حد قذف اجرا کرد[41] و در مورد حد زدن عبدالله بن ابی، چیزی روایت نشده است[42] و روایاتی که در مورد حذف قذف عبدالله بن ابی ذکر شدهاند، روایاتی ضعیف هستند که نمیتوان به آن استناد نمود[43].
ابن قیم فلسفۀ اجرا ننمودن حد بر عبدالله بن ابی را چنین بیان نموده است:
الف - حد، کفارۀ گناهان است و چنین انسان خبیثی شایسته نیست که گناهانش تخفیف یابند. همان بس که او در آخرت به عذاب بزرگ تهدید شده است.
ب – میگویند او با هوشیاری، به گونهای برنامهریزی کرده بود که از او به عنوان یکی از افراد پخشکننده این شایعه یاد نمیگردید.
ج - از آنجا که حد بدون گواه و یا اعتراف خود شخص، اجرا نمیشود، او نه اعتراف کرد و نه کسی از اطرافیانش علیه او گواهی داد.
د - شاید مصلحت بزرگتری مدنظر بود همان طور که در مورد قتلش در نظر گرفته شد و آن تألیف قلوب مسلمانانی بود که اقوام و خویشان عبدالله بودند.
در پایان میگوید: ممکن است همۀ این موارد مدنظر بود[44].
3ـ عذر خواهی حسان بن ثابت از عایشه
در روایات به تصریح بیان شده که همۀ کسانی که در اشاعۀ جریان افک شریک بودند، به جز عبدالله بن ابی، توبه نمودند. از جمله حسان که از عایشه عذرخواهی نمود و در مدح ایشان سرود و گفت:
رایتك ولیغفرلفك الله حرة |
|
من الـمحصنات غیر ذات غوائل |
حصان رزانُ ماتزن بریبه |
|
و تصبح غرثی من لحوم الغوافل |
وإنّ الذی قدقیل لیس بلائق |
|
بك الدهر بل قیل امری متناحل |
فان کنت اهجوکم کمـا بلَّغُوکم |
|
فلا رفعت سوطی إلیَّ اناملی |
فکیف وودّی ما حییت ونصرتی |
|
لآل رسول الله زین الـمحافل |
وان لهم عزاً یری الناس دونه |
|
قصادًا، وطال العز کل
التطاول[45] |
«خدا تو را بیامرزد که تو را آزاده و پاکدامن یافتم.
پاک و باوقار هستی که کوچکترین شبههای در مورد تو درست نیست و آنچه در مورد تو گفته شده است، به هیچ وجه شایسته تو نیست؛ بلکه سخن مردی دروغگو بود.
من اگر به شما ناسزا گفتهام، انگشتانم توان بلند کردن شلاقم را نداشته باشد. دوستی و حمایت من از آل پیامبر همیشه زینت بخش محافل بوده است؛ آنها به عزت و مقامی رسیدهاند که هیچ کس نمیتواند به مقام عزت آنان برسد.
4- احکامی که در غزوۀ بنیمصطلق به استنباط رسید
جواز یورش غافلگیرانه بر ملتی که قبلاً به اسلام دعوت داده شده بودند و جواز قرار دادن آزادی به عنوان مهریه؛ چنانکه آزادی جویریه را مهریۀ او قرار داد و مشروعیت قرعهکشی بین همسران در سفر و جواز بردهگیری از عربها از جمله احکامی است که در گیرودار غزوۀ بنیمصطلق مشروع گردید.
علما بر این عقیدهاند که اگر کسی عایشه را بعد از تبرئه توسط نص قرآن، باری دیگر او را متهم به چیزی امری بنماید که قبل از آن به متهم شده بود، کافر است؛ چراکه به مخالفت با نص قرآن برخاسته است[46].
از جمله احکامی که در این غزوه مباح قرار داده شد، مسألۀ عزل زنان (جلوگیری طبیعی) بود؛ چنانکه وقتی صحابه در این مورد از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسیدند، فرمود: «اشکالی ندارد؛ زیرا هر موجود زندهای که تا فرارسیدن قیامت قرار است به وجود بیاید، به وجود خواهد آمد»[47]. براین اساس، جمهور علما با توافق زن آزاده معتقد به جواز عزل هستند[48].
همچنین آیۀ تیمم در همین غزوه نازل گردید که این حکم بیانگر جایگاه عظیم نماز میباشد که به هیچ وجه نمیتوان آن را ترک نمود؛ حتی اگر آب هم نباشد، باید بر خاک تیمم کرد و نماز خواند. همان طور که در حالت ترس و نبود امنیت نیز باید اقامه گردد[49].
[1]- حدیث القرآن عن غزوات الرسول، ج 1، ص 311.
[2]- مرویات غزوة بنیالمصطلق، ص 45-51.
[3]- صحیح السیرة النبویة، ص 329 – حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 312-313.
[4]- البخاری، کتاب التفسیر، سوره نور، ج 6، ص 9، شماره 475.
[5]- صحیح السیرة النبویة، علی، ص 332.
[6]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 315.
[7]- مغازی، ذهبی، ص 259.
[8]- واقدی، ج 1، ص 405.
[9]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 433.
[10]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب جواز الاغارة علی الکفار، ج 3، ص 1356، شماره 1730.
[11]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیة، ص 433.
[12]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 160-161.
[13]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 317.
[14]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 199-200.
[15]- مسلم، کتاب الذکر و الدعا، باب التسبیح و النهار، ج 4، ص 209، شماره 2726.
[16]- طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 121.
[17]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 318.
[18]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 408.
[19]- همان، ص 409.
[20]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 319.
[21]- همان، ص 319-320.
[22]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 202.
[23]- فقه السیرة النبویة، بوطی، ص 409.
[24]- السیرة النبویة، ابیشهبه، ج 2، ص 257.
[25]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 321.
[26]- الولاد و البراء فی الاسلام، قحطانی، ص 209.
[27]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 3، ص 163.
[28]- السیرة النبویة، ابیشهبه، ج 2، ص 257.
[29]- محمد رسول الله، محمد عرجون، ج 3، ص 162.
[30]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، ج 2، ص 301-302.
[31]- همان.
[32]- السنن الترمذی، کتاب تفسیر القرآن، باب و من سورة المنافقون، ج 5، ص 415.
[33]- التفسیر المنیر، وهبة الزحیلی، ج 28، ص 213.
[34]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 327.
[35]- التفسیر المنیر، ج 28، ص 230-231.
[36]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 243.
[37]- بخاری، کتاب التفسیر، باب ،﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ…﴾ ج 6، ص 6، شماره 4750.
[38]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 386 به نقل از تفسیر کشاف، ج 3، ص 223.
[39]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 441.
[40]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 357.
[41]- محمد بن اسحاق، ترمذی و قرطبی بر این عقیدهاند.
[42]- تفسیر قرطبی، ج 12، ص 201.
[43]- مرویات غزوة بنیالمصطلق، ص 242.
[44]- زادالمعاد، ج 3، ص 263-264.
[45]- تاریخ الاسلام، ذهبی، ص 281.
[46]- شرح صحیح مسلم، نووی، ج 5، ص 643.
[47]- السیرة النبویة الصحیحة، عمدی، ج 2، ص 415.
[48]- نیل الاوطار، شوکانی، ج 6، ص 222-224.
[49]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 210-211.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر