توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۱۵, یکشنبه

فصل دوم اکنون ما به جنگ آنها می‌رویم و آنان به جنگ ما نخواهند آمد

 

فصل دوم
اکنون ما به جنگ آنها می‌رویم و آنان به جنگ ما نخواهند آمد
[1]

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  هیچ گاه از نیروهایی که با قریش علیه مسلمانان وارد جنگ می‌گردیدند، غافل نبود. و بعد از غزوۀ خندق آشکارا اعلام کرد که گام بعدی، جنگ با قریش است؛ زیرا اوضاع به نفع مسلمانان تغییر یافته بود و آنها بیش از پیش آمادۀ نبرد و جهاد بودند. بنابراین، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در صدد گسترش قلمرو اسلام، به قبایل اطراف مدینه بر آمد. زیرا این مسئله او را در جنگی که با قریش در پیش داشت، کمک می‌کرد؛ به گونه‌ای که در طول سال (ششم ه‍جری) دو غزوه و چهارده سریه به مناطق مختلف فرستاد که هدف این حرکت‌ها و مانورها، تضعیف توان رزمی قریش بود؛ چرا که با گسترش نفوذ اسلام، دایرۀ محاصرۀ قریش تنگ‌تر می‌شد و در این صورت هم پیمانان خود را از دست می‌داد[2].

موفقیتی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و یارانش در غزوۀ احزاب و بنی قریظه کسب نموده، موجب گردید که آنان استفاده مطلوب را در برنامه‌ریزی علیه دشمنانشان بنمایند؛ چنانکه دایرۀ تحریم اقتصادی قریش را تنگ‌تر نمودند و دسته‌های زیادی را جهت تعقیب قبایلی که در احزاب شرکت داشتند یا به داعیان خیانت کردند و یا دشمنی خود را با اسلام اعلام نموده بودند، اعزام کردند.

تحرکات نظامی اسلام در این دوره این گونه بود:

سریۀ محمد بن مسلمه  رضی الله عنه  به سوی قبیله قرطاء

قبیله‌های عشایری نجد از بدوی‌های مشرکی بودند که میزان دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان بیشتر از سایر قبایل بود؛ زیرا از تعداد و توان رزمی بالایی برخوردار بودند؛ چنانکه قبایل نجد ستون فقرات لشکر احزاب را تشکیل می‌داد.

بر این اساس نخستین لشکر نظامی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از غزوۀ احزاب، متوجه قبایل نجد گردید. و اوایل ماه محرم سال پنجم ه‍. و بعد از فراغت از غزوۀ بنی قریظه[3]، دسته‌ای متشکل از سی نفر به سرپرستی محمد بن مسلمه  رضی الله عنه  برای یورش بر قبیلۀ بنی قرطاء در هفت مایلی مدینه اعزام گردید[4].

آنان سحرگاه بر آنها حمله کردند و ده نفر را کشتند و بقیه نیز مجبور به فرار گردیدند. و مسلمانان، با شتران و گوسفندان زیادی بود، به مدینه برگشتند[5].

در مسیر بازگشت نیز ثمامه بن أثال، سردار بنی حنیفه، را دستگیر کردند و به مدینه آوردند و او را در حالی که نمی‌شناختند به ستون مسجد بستند. هنگامی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  او را دید، فرمود: ای ثمامه! فکر می‌کنی با تو چگونه رفتار خواهم کرد؟ ثمامه گفت: ای محمد  صل الله علیه و آله و سلم ! سخن خوبی دارم،‌ اگر مرا به قتل برسانی، کسی را کشته‌ای که مستحق کشتن است و اگر بر من منت نهی، بر کسی منت گذاشته‌ای که سپاسگزار است و اگر مال می‌خواهی، هر چه دوست داری طلب کن. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  او را به حال خود گذاشت و رفت، تا اینکه روز بعد به او گفت: ای ثمامه! فکر می‌کنی با تو چگونه رفتار خواهم کرد؟ گفت: من سخنی جز آنچه دیروز بیان نمودم، ندارم. روز سوم نیز پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  سخن خود را تکرار کرد. ثمامه نیز در جواب خود همان سخن سابقش را گفت: آن گاه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: ثمامه را آزاد کنید. ثمامه به سوی نخلهائی که نزدیک مسجد بودند، رفت و در آنجا غسل نمود، سپس به مسجد برگشت و شهادتین را بر زبان آورد و گفت: ای محمد  صل الله علیه و آله و سلم ! بخدا سوگند! هیچ چهره‌ای نزد من مبغوض‌تر از چهرۀ شما نبود، ولی اکنون محبوبترین چهره نزد من چهرۀ شما است. و هیچ دینی مبغوض‌تر از دین شما و هیچ شهری مبغوض‌تر از شهر شما نبود ولی اکنون دین و شهر شما محبوب‌ترین دین‌ها و شهرها نزد من هستند. و افزود که افراد تو در حالی مرا دستگیر نمودند که من برای عمره به مکه می‌رفتم، اکنون چه کار کنم؟ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به او تبریک گفت و دستور داد که برای عمره برود.

هنگامی که ثمامه به مکه آمد، گفتند: تو بی‌دین شده‌ای! گفت: بی‌دین نشده‌ام. بلکه توسط محمد  صل الله علیه و آله و سلم  که پیامبر خدا است، مسلمان شده‌ام و به خدا سوگند! تا پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  اجازه ندهد، از این پس دانه‌ای گندم از یمامه به سوی شما فرستاده نخواهد شد[6].

ثمامه سوگندش را عملی ساخت تا اینکه سران قریش به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نامه نوشتند و خویشاوندی با آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را واسطه قرار دادند و از ایشان خواستند که به ثمامه دستور دهد تا راه حمل توشه به مکه را باز نماید[7]. بنابراین پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به او نامه نوشت و دستور داد که راه را باز کند. ثمامه بی‌درنگ به دستور سرور و پیامبر خویش راه محصولات غذائی را به سوی مکه باز کرد و بدین صورت اهل مکه از تنگی معیشت نجات یافتند[8]. این داستان حاوی درس‌ها و فواید زیادی است از جمله:

1-   جواز زندانی کردن انسان کافر در مسجد.

2-   جواز منت گذاشتن بر انسان کافر و تأثیر عفو بر گناهکار؛ چنانکه قلب ثمامه بعد از اینکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  او را بصورت رایگان آزاد کرد، متحول شد، به گونه‌ای که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که تا لحظه‌ای پیش، مبغوض‌ترین فرد نزد او بود، به محبوب‌ترین چهره نزد او تبدیل گردید.

3-   غسل کردن هنگام مسلمان شدن.

4-   احسان، بغض را از بین می‌برد و به جای آن محبت می‌آفریند.

5-   کافری که قبل از مسلمان شدن قصد انجام کار خیری داشته است، بعد از مسلمان شدن می‌تواند به انجام آن اقدام نماید.

6-   خوش‌رفتاری با کسی که امید به مسلمان بودن او می‌رود به ویژه با فردی که ممکن است مسلمان بودن او باعث اسلام آوردن اطرافیانش گردد[9].

7-   اسلام، تاثیری بسزا در رفتار مسلمانان خواهد گذاشت و او در تصرفات خود صلاح اسلام و مسلمانان را مدنظر قرار می‌دهد؛ چنانکه ثمامه جلوی صادرات گندم را به مکه گرفت تا اینکه از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  اجازه صدور آن را گرفتند.

8-   شایسته است که انسان بعد از پذیرش اسلام به روابط خود با دنیای کفر پایان بخشد و فقط پایبند مقتضیات ایمان باشد[10].

سریۀ نظامی ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه  به سوی سیف البحر

اعزام دستۀ نظامی ابوعبیده  رضی الله عنه  ادامۀ سیاست نظامی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  جهت تضعیف و محاصرۀ اقتصادی قریش به شمار می‌رود. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  لشکری متشکل از سیصد سوارکار را به فرماندهی ابوعبیده  رضی الله عنه  جهت تعرض به یکی از کاروان‌های تجاری قریش، فرستاد. این لشکر در حالی که به سوی ساحل دریا پیش می‌رفت، توشه‌اش تمام شد. ابوعبیده  رضی الله عنه  دستور داد تا باقیماندۀ توشه را نزد او بیاورند و مقدار کمی خرما که باقی مانده بود، او به صورت جیره‌بندی روزانه چند خرما به آنها می‌داد تا اینکه نوبت به یک دانه خرما در روز رسید.

با وجود اینکه لشکر، دچار گرسنگی شدیدی گردیده بود، اما به این دلیل که از روحیۀ والا و قوی‌ای برخوردار بودند و به راهشان ادامه دادند. و سعی می‌کردند با همان یک عدد خرما وقت بیشتری را سپری کنند[11]. چنانکه جابر بن عبدالله ‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «ما آن یک عدد خرما را مانند بچه‌ها می‌مکیدیم و بر آن آب می‌نوشیدیم و بدین صورت یک روز را با آن سپری می‌کردیم»[12].

وهب بن کیسان  رضی الله عنه  از جابر رضی الله عنه  پرسید که این یک عدد خرما برای شما چه ارزشی داشت؟ جابر رضی الله عنه  گفت: ما قدر آن یک دانه خرما را وقتی احساس کردیم که دیگر وجود نداشت[13].

جابر  رضی الله عنه  می‌گوید: بعد از آن ما برگهای درختان را با آب می‌خوردیم. تا اینکه قیس فرزند سعد بن عباده  رضی الله عنهم  که از خانوادۀ سخاوتمند بود، سه وعده خوراک به لشکر داد که در هر وعده‌ای سه شتر ذبح کرد. ولی سرانجام ابا عبیده ‌ رضی الله عنه  او را از ادامۀ این کار منع کرد[14].

خداوند در حالی که آنها شدیداً گرسنه و درمانده بودند، ماهی بزرگی برایشان از دریا بیرون افکند؛ چنانکه جابر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌گوید: ما در کنار ساحل به راه خود ادامه دادیم، که از دور چیزی شبیه تپه در کنار ساحل دیدیم. نزدیک رفتیم متوجه شدیم که ماهی بسیار بزرگی به نام عنبر است.

ابوعبیده  رضی الله عنه  گفت: این خود مرده‌ای است؛ سپس گفت: خیر؛ بلکه ما فرستادگان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و در راه خدا هستیم و در مضیقه قرار گرفته‌ایم؛ پس بخورید. جابر  رضی الله عنه  می‌گوید: لشکر سیصد نفری ما تا یک ماه از آن می‌خورد. و از روغن چشمانش مشکیزه پر می‌کردیم. و به اندازۀ لاشۀ گاو، قطعه‌هایی از گوشت آن جدا می‌نمودیم. و سیزده نفر از ما داخل حلقۀ چشم آن نشستند. و یکی از استخوان‌های پهلوی آن را نصب کردند به قدری بلند بود که بلندترین ما سوار بر شتری از زیر آن عبور می‌کرد و از گوشت آن با خود به مدینه آوردیم و جریان را به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفتیم. فرمود: روزی‌ای بوده است که خدا نصیب شما کرده است. آیا چیزی از آن با خود همراه دارید که ما بخوریم. ما نیز مقداری از گوشت آن را به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دادیم و ایشان از آن خوردند[15].

این سریه قبل از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است، بنابراین، تاریخ وقوع آن را نمی‌توان براساس دیدگاه ابن سعد در رجب سال هشتم هجری دانست[16].

ابن سعد و واقدی می‌گویند: پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  این سریه را به سوی طایفۀ جهینه سازماندهی کرد[17].

ابن حجر می‌گوید: این نظر با آنچه در بخاری آمده است که آنها به‌سوی کاروان قریش رفته بودند، تعارض ندارد؛ زیرا احتمال دارد که برای هر دو منظور اعزام شده باشند و شاید هدف اصلی آنها جهینه بوده است و قصد تعرض به کاروان قریش را نداشته‌اند و تنها قصد آنها این بوده است که آن را از تعرض جهینیان نجات بدهند[18]. چنانکه در صحیح مسلم تصریح شده است که این دسته به سوی جهینه اعزام شده بود[19].

 

درس‌ها و فوایدی که در این ماجرا عبارت نهفته است از:

1-   رفتار حکیمانۀ ابوعبیده  رضی الله عنه  در جمع‌آوری توشه‌های باقیمانده و تقسیم مساوی آنها درمیان مجاهدین و این درسی بود که از رسول گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  فرا گرفته بود.

2-   سخاوتمندی قیس بن سعد  رضی الله عنه  در چنین شرایط دشواری جهت تخفیف مصیبتی که لشکر به آن گرفتار شده بود. چنانکه در روایت واقدی آمده است که او شترانی را که ذبح می‌کرد، از یک مرد جهینی قرض می‌گرفت. آن گاه ابوعبیده  رضی الله عنه  او را سرزنش کرد و گفت: می‌خواهی زیر بار قرض بروی، در حالی که هیچ مالی برای پرداخت آن نداری[20].

قیس  رضی الله عنه  گفت: ای ابوعبیده  رضی الله عنه  آیا به نظرت پدرم که قرضهای مردم را پرداخت می‌نماید و حامی ورشکستگان است و به گرسنگان غذا می‌دهد، خرماهایی را که من در مقابل آن برای مجاهدان غذا تهیه کرده‌ام نخواهد داد؟ چنانکه سعد  رضی الله عنه  با اطلاع از این موضوع، چهار تا از باغهایش را به فرزندش هدیه نمود که فقط یکی از آنها نزدیک هفت تُن محصول داشت[21].

3-   مسئلۀ حلال و حرام.

مسلمانان با وجود اینکه در گرسنگی شدیدی به سر می‌بردند تا جایی که روزانه به یک دانه خرما اکتفا می‌نمودند و بعد از آنکه همان یک دانه خرما میسر نبود، به برگهای درختان روی می‌آوردند، از کنار مردی از جهینه گذشتند که مال و شتران زیادی داشت؛ چنانکه فرزند سعد  رضی الله عنه  از او شترانی خرید و ذبح کرد، اما به هیچ وجه این لشکر بزرگ در این فکر نیفتاد که شتران آن مرد جهینی را به زور تصاحب نمایند و ذبح کنند و بخورند، آن گونه که قبل از اسلام مرسوم بود؛ زیرا آنها اکنون حاملان دین خدا بودند، دینی که یکی از اهداف آن حفاظت از مردم و مالهایشان بود و آنها کسانی بودند که درمیان مال حلال و حرام فرق می‌گذاشتند و این را از برنامۀ جهانی رب‌العالمین فرا گرفته بودند[22].

4-   جواز خوردن حیوان مردار دریا.

این جریان دلالت بر این دارد که خود مردۀ دریا حلال است و مشمول این آیه نمی‌شود که می‌فرماید: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ [المائدة: 3]. «خود مرده و خون بر شما حرام کرده شد». بلکه مشمول این حکم خداوندی می‌شود که می‌فرماید: ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُ [المائدة: 96]. یعنی شکار و خوراک دریا برای شما حلال است.

ابوبکر صدیق، عبدالله بن عباس و جمعی از صحابه  رضی الله عنهم  بر این عقیده‌اند: که «مراد از صید، شکار دریا و از طعام، خود مردۀ دریا است.» چنانکه در سنن از ابن عمر رضی الله عنه  روایت مرفوع و موقوفی نقل شده است که برای ما دو چیز خود مرده و دو نوع خون حلال است. دو خود مرده، ماهی و ملخ و دو خون، طحال و کبدند و خوردن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از گوشت ماهی‌ای که صحابه  رضی الله عنهم  از ساحل در بازگشت از غزوۀ سیف البحر آورده بودند، دلیل حلال بودن خود مردۀ دریا است[23].

نووی معتقد است این جریان دلالت بر استحباب سخت‌گیری در بعضی اشیاء مشتبه دارد[24].

5-   احکامی که امام نووی در مورد این جریان ذکر نموده است.

نووی می‌گوید: این حدیث بیانگر جواز بستن راه دشمنان اسلام و ترور و به غنیمت گرفتن اموال آنها است و احکامی دیگر نیز از آن استنباط می‌شود. و آن اینکه: هر لشکری باید امیری داشته باشد تا آن را کنترل و هدایت نماید؛ افراد سپاه نیز باید از امیر خود تبعیت نمایند و امیر باید بهترین آنها باشد. از این‌رو مستحب است وقتی چند نفر اراده مسافرتی را می‌نمایند، می‌بایست، یکی را از میان خود امیر مقرر کنند. همچنین مستحب است که توشه‌های خود را به خاطر ایجاد برکت یک جا جمع کنند[25].

سریۀ عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه  به سوی دومه الجندل

این سریه به دروترین نقطۀ شبه جزیرۀ عربستان اعزام شد و مسیری را طی نمود که تا آن زمان دسته‌های نظامی اسلامی چنین مسیری طولانی‌ را طی ننموده بودند.

دومۀ الجندل در نزدیکی مرزهای شام و در قلب صحرای عربستان واقع شده بود و ساکنانش به خاطر همسایگی با مسیحیان روم، مسیحی شده بودند و یکی از اهداف اعزام نیرو به آنجا، گوش مالی دادن به امپراطوری روم بود.

فرماندهی این سریه را عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه ، یکی از ده یار بهشتی، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر عهده داشت. عبدالرحمان از پیشگامان و ستون‌های دعوت اسلامی به شمار می‌رفت و از آن جا که سریه دو هدف مهم یعنی، جهاد در راه خدا و دعوت به دین اسلام را تعقیب می‌نمود بنابراین، مناسب بود که امیر آن از مسلمانان صدر اسلام انتخاب گردد[26].

عبدالله بن عمر رضی الله عنه  در مورد این سریه می‌گوید: پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه  را طلبید و گفت: آماده شو که تو را امروز یا فردا با دسته‌ای به جایی اعزام خواهم نمود. ابن عمر رضی الله عنه  می‌گوید: من مواظب بودم که نماز فجر را با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بخوانم تا بشنوم که به عبدالرحمن رضی الله عنه  چه چیزی توصیه می‌نماید. بنابراین صبح زود هنگام در آنجا حضور پیدا کردم. ابوبکر، عمر و افرادی از مهاجران و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنهم  در آنجا دیدم. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به عبدالرحمن  رضی الله عنه  دستور داده بود که شب هنگام به سوی دومه الجندل حرکت نماید و آنها را به اسلام فرا خواند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با دیدن عبدالرحمان بن عوف در نماز فجر، گفت: چرا تو از همراهانت باز مانده‌ای؟ ابن عمر  رضی الله عنه  می‌گوید: همراهان ابن عوف  رضی الله عنه  که هفتصد نفر بودند، شب هنگام و بوقت سحر، مدینه را به سوی دومه الجندل ترک کرده بودند. عبدالرحمن  رضی الله عنه  گفت: ای پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ! دوست داشتم در حالی که لباس سفر پوشیده‌ام، آخرین نماز را پشت سر شما بخوانم.

ابن عمر  رضی الله عنه  می‌گوید: عبدالرحمن  رضی الله عنه  عمامه‌ای بر سرش پیچیده بود. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  او را پیش روی خود نشانید و عمامه‌اش را باز کرد و عمامه‌ای سیاه رنگ با دستان خود بر سر او بست و دو سر آن را درمیان شانه‌هایش آویزان کرد و گفت: ای ابن عوف  رضی الله عنه ! این گونه عمامه ببند. و در حالی که شمشیر عبدالرحمن  رضی الله عنه  به گردنش آویزان بود، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: به نام خدا، در راه خدا حرکت کن و با کافران به مبارزه بپرداز. و در غنیمت خیانت مکن؛ عهد شکنی نکن و از کشتن کودکان خودداری کن. ابن عمر  رضی الله عنه  می‌گوید: سپس پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دستش را دراز کرد و گفت: ای مردم! از پنج چیز قبل از اینکه عذاب خدا شما را فرا گیرد، بپرهیزید: هر قومی که در پیمانه کاهش داده است، خدا آنها را با خشکسالی و کمبود میوه‌ها مؤاخذه نموده است تا توبه کنند و هر قومی که عهدشکنی کرده است، خدا دشمنان آن قوم را بر آنها چیره ساخته است و هر ملتی که از پرداخت زکات سر باز زده است، خدا درهای آسمان را بر روی آنها بسته است به گونه‌ای که قطره‌ای آب از آن نچکیده است. و اگر رعایت حال غیر انسان‌ها را نمی‌کرد، قطره‌ای از آن نمی‌چکید و در هر ملتی که زنا و فحشا رواج یافته است، خدا آنها را دچار بیماریهای ناعلاج کرده است. و هر ملتی که قرآن را معیار اصلی زندگی خود قرار نداده‌اند، دچار تفرقه شده است. و برخی توسط برخی دیگر عذاب داده شده‌اند[27].

ابن عمر رضی الله عنه  می‌گوید: آن گاه عبدالرحمن  رضی الله عنه  به راه افتاد و به لشکریان خود پیوست و رهسپار دومه الجندل گردید. و هنگامی که به آنجا رسید، مردم آن دیار را به اسلام فراخواند. و تا سه روز منتظر پاسخ آنها ماند. روز سوم مردی به نام اصبغ که سردار کلبی‌ها و مسیحی بود، مسلمان شد. عبدالرحمن  رضی الله عنه  خبر مسلمان شدن او را به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نوشت و از آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  نیز اجازه خواست که در آنجا ازدواج نماید. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در جوابش نوشت که با تماضر، دختر اصبغ، ازدواج کند. عبدالرحمن  رضی الله عنه  با دختر اصبغ ازدواج نمود و او را با خود به مدینه آورد. واقدی می‌گوید: این سریه در شعبان سال ششم ه‍ اتفاق افتاد.

درسها و فواید این سریه

1-   رفتار متواضعانه و شفقت‌آمیز پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با یارانش، چنانکه عمامۀ عبدالرحمن  رضی الله عنه  را با دستان خود بر سرش بست که این برخورد، باعث تقویت روحی آنها می‌شد و انگیزۀ خدمت به دین را در وجود آنان قوی‌تر می‌کرد؛ زیرا محبت و احترام متقابل فرمانده و زیر دستانش، از عوامل مهم موفقیت و رسیدن به هدف است[28].

2-   لشکری که عبدالرحمن  رضی الله عنه  آن را فرماندهی آن را بر عهده داشت، کاروان ایمان و عقیده بود و در حالی پا به صحرای گسترده نهاد که حامل شریعت خدا به سوی بندگان خدا بود. و اهداف اصیل جهاد را دنبال می‌کرد. زیرا جهاد آنها به خاطر محمد  صل الله علیه و آله و سلم  و یا به خاطر بر افراشتن پرچم قبیله، وطن و رهبر خود نبود؛ بلکه آنها پرچم خدا را به دوش گرفته بودند و در جهت کسب رضای او می‌جنگیدند. و محمد  صل الله علیه و آله و سلم  از دیدگاه آنان فقط بنده و پیام‌آور خدا بود، پس حزب خدا است که با باران عقیدۀ توحیدی، این صحرای تشنه را سیراب می‌نماید[29]. و در حالی پیش می‌روند که شعارشان این است:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ [الأنعام: 162-163].

«بگو نماز، عبادت و زیستن و مردن من از آن خداست، که پروردگار جهانیان است».

بنابراین، آنها فقط با کسانی می‌جنگند که به خدا کفر ورزیده‌اند.

واحیاناً علی بکر اخینا

 

اذا لـم نجد الا اخانا

پس هدف اصلی این لشکر این نیست که براساس معیارهای جاهلی بجنگد؛ بلکه هدف آن است، این است تا با کسانی که به خدایشان کفر ورزیده‌اند، بجنگد.

3-   بر حذر داشتن عبدالرحمن  رضی الله عنه  از خیانت در غنیمت و شکستن عهد و کشتن کودکان بیانگر فرهنگ والای جهاد است؛ زیرا جهاد، به خاطر احقاق حق و از بین بردن باطل مشروع شده است؛ پس نباید کسی از آن، سوء استفاده نماید و مطابق دلخواه خود در آن دخل و تصرف کند. بنابراین،‌ می‌بایست مجاهدان دارای دو ویژگی مهم یعنی قدرت و خشونت و از طرفی دیگر از عاطفه و شفقت والایی برخوردار باشد[30].

4-    عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه  یکی از سرداران امت اسلامی و از بزرگ‌ترین دعوتگران بود. او بردبار، حکیم، با تجربه و با سابقه بود. بنابراین، تمام تلاش و کوشش او بر این بود تا مردم سرزمینی که به سوی آنها اعزام شده بودند، مسلمان بشوند؛ چنانکه موفق گردید سردار آن سامان را برای پذیرفتن اسلام متقاعد سازد. و با این امر به موفقیت بزرگی نائل گردید.

5-    موفقیت عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه  در راستای مسلمان گرداندن سردار بنی کلب در دومه الجندل یاد و خاطرۀ جعفر  رضی الله عنه  جهت مسلمان گرداندن پادشاه حبشه، نجاشی و مصعب بن عمیر  رضی الله عنه  جهت مسلمان گرداندن سرداران اوس و خزرج را در اذهان زنده ‌می‌گرداند. در مدینه این سه نفر از شخصیت‌های بزرگ و پیشگامان دعوت اسلامی هستند که در تأسیس نخستین مدرسۀ اسلامی در مکه نقش بسزایی داشتند.

عبدالرحمن  رضی الله عنه  با وجود اینکه از جنگ‌های سابق حدود بیست زخم بر بدن داشت به گونه‌ای که بر اثر آنها می‌لنگید، اکنون راهی دورترین نقطۀ شبه جزیرۀ عربستان می‌شد تا مرکزی جدید برای اسلام و عقیدۀ توحیدی بنا نماید؛ زیرا در آینده، وجود چنین مرکزی برای مسلمانان احساس می‌گردید تا از آنجا توطئۀ رومی‌ها و اعراب را خنثی سازند[31].

بدین صورت برای اولین بار حاکمیت اسلام در نقطۀ دور دستی بر قرار گردید و مسلمانان و نصارا در کنار هم و با هم زندگی می‌کردند. مسلمانان بر اساس احکام اسلامی و غیر مسلمانان با پرداخت جزیه به زندگی خود ادامه دادند و این اولین تجربه‌ای بود برای یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که در آینده قرار بود به سوی عراق، شام، فارس و روم مهاجرت نمایند این سرزمین‌ها را فتح نمایند تا مردم این نواحی بر این امر واقف گردند که اساس و شالودۀ این عقیده بر پایۀ گفتگو پیش می‌رود نه با شمشیر. و همچنین خاطر نشان سازد که مبادی اسلام دارای قدرت ذاتی فوق العاده‌ای است که نور و روشنی آن، جوامع تاریک جاهلی را در می‌نوردد[32].

6-   ازدواج عبدالرحمن  رضی الله عنه  با دختر سردار دومه الجندل باعث تحکیم روابط رهبر جدید و مسلمانان دومه الجندل با حکومت اسلامی مدینه می‌شد. و این امر یکی از سیاست‌های پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و فرماندهانش بود که با دختران سرداران قبائل ازدواج می‌نمودند و با ایجاد روابط خانوادگی، میان آنان و اسلام پیوندی ناگستنی ایجاد می‌نمودند؛ به گونه‌ای که آنان از حامیان اسلام قرار می‌گرفتند و دشمنی آنان به دوستی با اسلام مبدل می‌گردید[33].

تأدیب خیانت کاران و غزوۀ بنی لحیان و غابه

بعد از بازگشت و پراکندگی لشکر احزاب، وضعیت دفاعی مسلمانان به وضعیت هجومی تبدیل گشت. بنابراین، وقت آن رسیده بود که در صدد دفع خیانتکاران بنی لحیان که در رجیع به خبیب و همراهانش  رضی الله عنهم  خیانت کردند و آنها را شهید نمودند، برآیند؛ لذا پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در ربیع الاول سال ششم هجری با دویست نفر از صحابه  رضی الله عنهم ، رهسپار آن نواحی گردید[34].

الف - فریبکاری با دشمن

سرزمین بنی لحیان در فاصلۀ دویست مایلی مدینه واقع شده بود. و از آنجا که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  شیفتۀ انتقام خون پاک شهیدانی بود که قربانی خیانت این قوم شده بودند، او و یارانش  رضی الله عنه  این مسیر طولانی و مشقت بار را متحمل شدند.

رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  در این غزوه نیز طبق معمول، این طور وانمود کرد که به سوی شمال رهسپار است؛ در حالی که منطقۀ بنی لحیان در ناحیۀ جنوب واقع شده بود. بنابراین، اعلام نمود که به جنگ اهل شام می‌رود، حتی کسانی که در رکاب ایشان بودند، بعد از آنکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در اثنای راه و بعد از بیست مایل پیشروی به سوی شمال مسیرش را بسوی بنی‌لحیان تغییر داد، متوجه هدف اصلی شدند.

آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  مسیر لشکر را از منطقه‌ای به نام «بتراء» به سوی غرب تغییر داد و پس از اندکی پیشروی به‌سوی غرب، جهت آن را به سوی مقصد اصلی یعنی جنوب تغییر داد[35].

ب - فرار افراد طائفۀ بنی لحیان قبل از رسیدن لشکر اسلام

با وجود استفادۀ پیامبراکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از تاکتیک و روشی خاص، از طرفی دیگر بنی لحیان نیز به خاطر خیانتی که انجام داده بودند، کاملاً مواظب حرکات مسلمانان بودند و همه جا، جاسوسانی را گمارده بودند تا تحرکات لشکر اسلام را کنترل نمایند. بنابراین، خبر قدوم لشکر اسلام به آنها قبل از خود لشکر رسید، لذا پای به فرارگذاشتند و به کوه‌های اطراف پناه بردند.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از اینکه به محل سکونت دشمن رسید، دو روز در آنجا اردو زد و دسته‌هایی را جهت تعقیب فراریان به نواحی مختلف فرستاد، اما اثری از آنها دیده نشد. سپس پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی که در دلهای دشمنان خود ترس و اضطراب ایجاد نموده بود، به مدینه برگشت[36].

ج - ایجاد رعب و وحشت برای مشرکان مکه

از آنجا که این منطقه در نزدیکی مکه واقع شده بود، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت با حرکتی نمایشی، مشرکان مکه را به رعب و وحشت بیندازد. برای این منظور راه مکه را در پیش گرفت و بعد از اینکه به وادی «عسفان» رسید، در آنجا اردو زد و ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  را با ده نفر سوار به اطراف مکه فرستاد. ابوبکر و همراهانش  رضی الله عنهم  راه مکه را در پیش گرفتند تا اینکه در نزدیکی مکه به «کراع غمیم» رسیدند. قریش از آمدن ابوبکر  رضی الله عنه  مطلع شدند و گمان کردند که محمد  صل الله علیه و آله و سلم  قصد حمله به آنان را دارد بنابراین، ترس و وحشت شدیدی دامنگیر آنها شد و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز که چنین هدفی را دنبال می‌نمود، و از آنجا به مدینه برگشت[37].

د - ترحم بر شهدا

با رسیدن لشکر اسلام به وادی «غران» یعنی محلی که تعدادی از صحابه  رضی الله عنهم  توسط خائنان به شهادت رسیده بودند، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در حق آنان دعا و به حال آنان ترحم نمود.

غزوۀ غابه

هنوز چند روزی از بازگشت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از غزوۀ بنی لحیان نگذشته بود که عینیه بن حصن فزاری با گروهی از سواران غطفان به جنگلی در نزدیکی‌های مدینه حمله کرد و ذر بن ابی ذر را کشت. و همسر او را اسیر نمود و حدود بیست شتر را نیز به غارت برد.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، فوراً با پانصد نفر از یارانش در حالی که سعد بن عباده  رضی الله عنه  و سیصد نفر از بستگانش را به نگهبانی مدینه گمارد، به تعقیب آنان پرداخت[38] و در دامنۀ کوهی در نزدیکی آب ذی قرد، بر دشمن مسلط گردید و برخی از آنان را کشت و شتران را پس گرفت[39].

رویداد مهم این غزوه، اثبات قهرمانی بی‌نظیر صحابی بزرگوار، سلمه بن اکوع  رضی الله عنه ‌ است که او نیز در آنجا از شتران بیت المال نگهداری می‌نمود. سلمه  رضی الله عنه  که تیراندازی ماهر بود، قبل از رسیدن سواران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دشمن را هدف تیرهای خود قرار داده و مشغول ساخته بود، به گونه‌ای که توانسته بود به تنهایی تعدادی از شتران را از آنها پس گیرد[40].

همسر ابن ابی ذر نیز که به اسارت در آمده بود، توانست سوار بر یکی از شتران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از دست دشمن بگریزد و خود را به مدینه برساند و نذر کرده بود که اگر سالم به مدینه برسد، شتری را که بر آن سوار است، قربانی کند. وقتی نذر خود را به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفت، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  لبخندی زد و فرمود: بد پاداشی به آن می‌دهی. بر آن سوار شده و از دست دشمن نجات یافته‌ای، آیا پاداش آن کشتن است؟ سپس فرمود: وفا به نذر مالی که از آنِ تو نیست لازم نمی‌باشد[41]. آن گاه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از پنج روز به مدینه برگشت[42].

این غزوه از مهم‌ترین غزوه‌هایی به شمار می‌رود که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از غزوۀ احزاب و بنی قریظه و قبل ازغزوه خیبر شخصاً در آن حضور داشت و به تأدیب اعراب نجد پرداخت. و پس از این غزوه نیز حمله‌های متعددی برای سرکوب ساختن و تأدیب مشرکان انجام گرفت که برخی موفقیت‌آمیز بودند و عده‌ای هم با شکست مواجه شدند. و مهم‌ترین آنها، دستۀ نظامی عکاشه بن محصن اسدی  رضی الله عنه  معروف به «سریه غمر»[43] بود.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  او را در ربیع الاول سال ششم هجری به سوی بنی اسد فرستاد. آنها قبل از رسیدن عکاشه  رضی الله عنه  و همراهانش فرار کرده و به کوه‌های اطراف پناه بردند. مسلمانان دویست شتر به غنیمت گرفتند و به مدینه بازگشتند[44].

یکی دیگر از سریه‌های مهمی که در این فرصت اتفاق افتاد سریۀ محمد بن مسلمه انصاری رضی الله عنه  به محله‌ای به نام «ذی قصه» بود که با هدف فراری دادن بنی ثعلبه از غارت مواشی اهل مدینه اتفاق افتاد. محمد بن مسلمه  رضی الله عنه  در ربیع الثانی سال ششم هجری با گروه اندکی از مسلمانان بر آنها حمله نمود. تعداد بدویها صد نفر بود. آنان یکدیگر را مورد هدف قرار دادند و با یکدیگر به مبارزه پرداختند. سرانجام همراهان محمد بن مسلمه  رضی الله عنه  به شهادت رسیدند و خودش زخمی شد و نتوانست خود را به مدینه برساند تا اینکه توسط یکی از مسلمانان به مدینه آورده شد[45].

بعد از سریۀ محمد بن سلمهۀ انصاری، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ابوعبیده  رضی الله عنه  را جهت انتقام خون شهدا، با دسته‌ای چهل نفری به منطقۀ مسکونی بنی ثعلبه فرستاد. آنها در آنجا به کسی دسترسی پیدا نکردند، فقط تعدادی از مواشی آنها را به غنیمت گرفتند و به مدینه آوردند[46].

در جمادی الاول سال ششم، زید بن حارثه  رضی الله عنه  با صد و هفتاد سوار برای بار دوم به «عیص» جهت تعرض به کاروان قریش که از شام می‌آمد، اعزام گردید. آنها به این قافله رسیدند و محمولۀ آن را به غنیمت گرفتند و بعضی از افراد قافله از جمله داماد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یعنی ابوالعاص و مادرش را که خواهر خدیجه  رضی الله عنها  بود، اسیر نمودند[47].

همچنین در شعبان همین سال، دسته‌ای متشکل از صد نفر به فرماندهی علی  رضی الله عنه  برای سرکوب ساختن بنی‌سعد بن بکر که جهت یاری رساندن به یهودیان خیبر جمع شده بودند، اعزام گردید؛ چنانکه علی  رضی الله عنه  بر آنان حمله برد و مقداری از حیوانات و مواشی آنان را به غنیمت گرفت و به مدینه بازگشت[48].

هدف این سریه، تأدیب تمامی دشمنانی بود که قصد یاری رساندن به یهودیان را داشتند؛ زیرا همه دریافتند که هرگونه تحرک آنها زیر نظر چشمان تیزبین دولت مردان مدینه قرار دارد و آنها همه چیز را کاملاً کنترل می‌نمایند[49].

اعزام این دسته‌ها و متلاشی ساختن گردهم‌آیی دشمنان، علاوه بر اینکه برای مسلمانان در تمامی ادوار درسی بزرگ بوده است؛ بیانگر اهمیت کنترل اخبار و وضعیت دشمنان نیز می‌باشد، چنانکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  توسط عناصر مختلف مانند دسته‌های اطلاعاتی، مسلمانانی که هنوز قومشان از مسلمان شدن آنها بی‌خبر بودند و کسانی که رابطۀ حسنه با مسلمانان داشتند، پیشاپیش از تحرکات و اوضاع دشمنان خود باخبر می‌شد. بنابراین، هیچ گاه دشمنان نتوانستند، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را غافلگیر سازند؛ پس باید مسلمانان امروزی نیز با تأسی از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  همواره مواظب تحرکات و نقشه‌های شوم دشمنان خود باشند و بی‌تفاوت ننشینند[50].

سریۀ کرز بن جابر فهری  رضی الله عنه  به سوی عرنیین

در شوال سال ششم ه‍. گروهی از طائفۀ عُکل و عرینه نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند و مسلمان شدند. سپس به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند: ما دامدار بوده‌ایم و با کشاورزی و زمین سر و کار نداشته‌ایم آب و هوای مدینه را ناسازگار یافتند.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  چند شتر و یک چوپان در اختیار آنها گذاشت و به آنها فرمود: از شیر آنها بنوشند و از ادرارشان بر بدن خود بمالند. آنان بعد از اینکه به حره رسیدند، چوپان را کشتند و شتران را در پیش گرفتند و فرار نمودند.

وقتی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با اطلاع از این ماجرا، کسانی را دنبال آنها فرستاد و دستگیرشان کرد و دستور داد تا چشمانشان را بیرون بیاورند و دست و پای آنها را قطع نمایند و در همان سرزمین سنگلاخ رها شوند تا بمیرند. قتاده  رضی الله عنه  می‌گوید: بعد از آن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از مثله کردن منع فرمود[51].

ابوقلابه  رضی الله عنه  می‌گوید: «این قوم هم دزدی کرده بودند و هم مرتکب قتل شده و بعد از مسلمان شدن کافر شده بودند و با خدا و رسولش  صل الله علیه و آله و سلم  به جنگ برخاستند»[52].

جمهور مسفران می‌گویند: آیۀ زیر در مورد همین قوم نازل گردید:

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ يُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِكَ لَهُمۡ خِزۡيٞ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ٣٣ [المائدة: 33].

«کیفر کسانی که با خدا و پیغمبرش می‌جنگند و در روی زمین دست به فساد می‌زنند، این است کشته شوند، یا به دار زده شوند، یا دست و پای آنان در جهت عکس یکدیگر بریده شود، و یا اینکه به جایی تبعید گردند و یا زندانی شوند. این رسوایی آنان در دنیا است و برای ایشان در آخرت مجازات بزرگی است».

بنابراین، حکم این آیه برای همیشه باقی است و سزای راهزن، چه مسلمان باشند چه کافر، قطع کردن یک دست و یک پا می‌باشد.

اما مسئلۀ منسوخ شدن حکم مثله کردن و یا نهی از آن، ارتباطی با این جریان ندارد؛ زیرا پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با بیرون آوردن چشمان آنها قصد مثله کردن نداشت؛ بلکه از آنها قصاص به مثل می‌گرفت؛ زیرا آنان نیز چشمان چوپان را بیرون آورده و آن را کشته بودند[53].

در این سریه حکم راهزنی و جنگ با خدا و رسول مشخص  صل الله علیه و آله و سلم  گردید و خداوند سزای چنین کسانی را با قوی‌ترین حرف در چهار چیز خلاصه کرد که عبارتند از: قتل، اعدام، قطع دست و پای برعکس و تبعید؛ چرا که آنها همزمان مرتکب چهار گناه شده بودند که عبارت بود از: جنگ با خدا و رسول  صل الله علیه و آله و سلم  و کوشش برای ایجاد فساد در زمین بوسیلۀ قتل و ایجاد ترس و وحشت و غصب اموال آنها به زور.

همچنین خداوند خاطرنشان ساخت که این افراد در دنیا و آخرت مورد سرزنش و نکوهش قرار خواهند گرفت و هیچ قدر و منزلتی نخواهند داشت. و در پایان این سوره، خداوند کسانی را که توبه نمایند و به کارهای زشت و ناپسند اقدام ننمایند، به رحمت بی‌پایان خویش وعده می‌دهد و می‌فرماید:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٤ [المائدۀ: 34].

«مگر کسانی که قبل از اینکه بدست شما بیفتند، توبه بکنند؛ پس بدانید که خداوند بخشندۀ مهربان است».

بدین صورت دولت نوپای اسلامی، همزمان به قضایای سیاسی، نظامی، اجتماعی و اخلاقی می‌پرداخت تا از خلال آن، جامعه تکامل ساختاری را بپیماید.




[1]- صحیح البخاری، باب المغازی، ج 5، ص 58 شماره 411.

[2]- دراسات فی عهد النبوة، شجاع، ص 139.

[3]- صلح الحریبیه، بالثمیل، ص 24.

[4]- تاریخ اسلام، ذهبی ص 351.

[5]- مسلم، ج 3، ص 1386 شماره 1764.

[6]- نظرة النعیم، ج 1، ص 330.

[7]- همان.

[8]- السیرة الحلبی، ج 2، ص 298.

[9]- صحیح السیرة النبویة، ص 386-387.

[10]- همان، ص 387.

[11]- السرایا والبعوث النبویة، ص 118.

[12]- صحیح مسلم، شرح نووی ج 3، ص 84.

[13]- فتح الباری، ج 8 ص 77.

[14]- فتح الباری، ج 8، ص 78.

[15]- شرح مسلم نووی، ج 13، ص 87.

[16]- المجتمع المدنی، عمری، ص 125.

[17]- المغازی، ج 2، ص 774 – السیرة النبویة علی ضوء مصادر الاحلیة، ص 480.

[18]- همان.

[19]- صحیح مسلم، ج 3، ص 1537.

[20]- معین السیرة، ص 323 – السرایا و البعوث النبوی، ص 119.

[21]- معین السیرة، ص 323 به نقل از شرح زرقانی ج 2، ص 282.

[22]- همان، ص 324.

[23]- السیرة فی ضوء مصادرها الاصلیة، ص 480.

[24]- شرح النووی علی مسلم، ج 13، ص 86.

[25]- شرح النووی علی مسلم، ج 13، ص 86.

[26]- التربیة، القیادیة، ج 4، ص 167-168.

[27]- سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، شماره 4019.

[28]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 560-561.

[29]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 184.

[30]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 184.

[31]- التربیه القیادیة، ج 4، ص 174.

[32]- همان، ص 175.

[33]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 186.

[34]- السیرة النبویة في ضوء مصادرها الاصلیة، ص 468.

[35]- صلح الحدیبیه، باشمیل، ص 34-35.

[36]- همان، ص 36.

[37]- همان، ص 37.

[38]- عیرن الاثر، ابن سید الناس، ج 2، ص 72-73.

[39]- التاریخ السیاسی العسکری، ص 327.

[40]- صلح الحدیبة، ص 43.

[41]- همان ص 45.

[42]- التاریخ السیاسی و العسکری، ص 327.

[43]- غمر نام آبی از بنی اسد است.

[44]- تاریخ طبری، ج 2، ص 640.

[45]- التاریخ السیاسی و العسکری، ص 328.

[46]- واقدی ج 1، ص 551.

[47]- محمد رسول الله محد رضا ص 245-246.

[48]- التاریخ السیاسی والعسکری، ص 330.

[49]- معین السیرة، ص 325.

[50]- الاساس فی السنه، ج 2، ص 712.

[51]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیة، ص 478.

[52]- همان.

[53]- علاج القرآن الکریم للجریمه، عبدالله شنقیطی، ص 297-298.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...