توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل چهارم مقاومت و دفاع و شروع سریه‌ها

 

فصل چهارم
مقاومت و دفاع و شروع سریه‌ها

اول: شیوه مقاومت و دفاع

یکی از شیوه‌هایی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مقابل دشمنان از آن استفاده نمود، شیوۀ مقاومت و برخورد با دشمن بود و این سنت در مرحلۀ مدنی دعوت اسلامی با شروع سریه‌ها و دسته‌های نظامی و شروع جنگهایی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای سرکوبی مشرکان از آن استفاده نمود، به وضوح به چشم می‌خورد و این شیوه، ارتباط مستقیم و محکمی با قدرت یافتن دین دارد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ [البقرة: 251].

«و اگر خداوند، برخی از مردم را به وسیلۀ برخی دیگر دفع نکند فساد، زمین را فرا می‌گیرد و خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد».

همچنین می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ يُذۡكَرُ فِيهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ كَثِيرٗاۗ وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ٤٠ [الحج: 40].

«همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانۀ خود اخراج شده‌اند و تنها گناهشان این بوده است که می‌گفته‌اند: پروردگار ما خدا است. اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دفع نکند، دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (نصرانیان) و کنشتهای (یهودیان) و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد می‌شود، تخریب و ویران می‌گردد و به طور مسلم خدا یاری می‌دهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است».

در آیۀ 251 سوره بقره بعد از بیان نمونه‌های نبرد و کشمکش حق و باطل که بین سپاهیان طالوت و لشکریان مؤمن او و جالوت و پیروانش اتفاق افتاده است، در پایان آن آیه چنین آمده است:

﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ [البقرة: 251].

«ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد».

این آیه بیانگر این مطلب است که دفع نمودن فساد به این صورت، نعمتی است که شامل حال تمامی مردم می‌گردد[1].

در پایان آیه قتال بعد از اینکه خداوند اعلام می‌دارد که به دفاع از دوستان مؤمن خود خواهد پرداخت و بعد از اینکه به مؤمنان اجازه می‌دهد که با دشمنان خود بجنگند، با تأکید به بیان قاعده‌ای اساسی می‌پردازد و می‌گوید: ﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ [الحج: 40]. اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  این سنت را دریافتند و دانستند که برای از بین بردن باطل و نابود کردن آن، حتماً باید امتی پدید آید که دارای رهبری و برنامه‌ریزی و قدرتی باشند که با آن باطل را در هم بشکنند و نابود کنند. آنها به یقین دانستند که حق به اراده‌ها و بازوهایی نیاز دارد که به وسیلۀ آنها برخیزد و پیش برود و به دلهایی نیاز دارد که شیفتۀ آن باشند و به پیوندهایی نیازمند است که به آن مرتبط باشد.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آنها آموخت که چگونه می‌بایست با این سنت، تعامل و رفتار نمایند. آنها نیز بی‌درنگ فرمان الهی را وقتی که آنها را به جهاد فراخواند، اجابت کردند؛ چون خداوند، جهاد را برای این امت مشروع گردانید و آن را به عنوان فریضه‌ای مقرر ساخت که تا روز قیامت ادامه داشته باشد و ستم هیچ ستمگر و عدالت هیچ عادلی نمی‌تواند آن را از میان ببرد و هیچ قومی جهاد را ترک نمی‌کنند؛ مگر اینکه خداوند آنها را خوار و ذلیل خواهد کرد و دشمنانشان را بر آنها مسلط خواهد کرد. جهاد مراحل گوناگونی را پیمود تا مشروع گردید و علّت اصلی پیمودن این مراحل را می‌توان این موضوع بیان نمود که مسلمانان بیشتر پرورش و تربیت یابند و بیشتر با سرشت انسان هماهنگی داشته باشد و بهتر مطابق با حرکت دعوت و شیوۀ برنامه‌ریزی آن سازگار باشد[2].

این چند مرحله را می‌توان این گونه خلاصه نمود:

مرحلۀ اول: احتیاط و خودداری و این زمانی بود که مسلمانان در مکه به سر می‌بردند. آنها از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌خواستند که به آنها اجازۀ جنگ و قتال بدهد، ولی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آنها گفت: صبر کنید؛ زیرا من به جنگ فرمان داده نشده‌ام[3].

مرحلۀ دوم: اجازۀ جنگ و جهاد از طرف خداوند بدون اینکه بر آنها واجب قرار داده شود؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ٣٩ [الحج: 39].

«اجازه به کسانی داده می‌شود که به آنان جنگ تحمیل می‌گردد؛ چراکه بدیشان ستم رفته است و خداوند توانا است بر اینکه ایشان را پیروز کند».

مرحلۀ سوم: واجب قرار دادن کارزار با کسانی که با مسلمانان می‌جنگند؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ١٩٠ [البقرة: 190].

«و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می‌جنگند و تجاوز و تعدی نکنید؛ زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد».

مرحلۀ چهارم: فرض شدن جنگ بر مسلمانان با عموم کافران؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُۚ فَلَا تَظۡلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمۡۚ وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ٣٦ [التوبة: 36].

«شماره ماهها در حکم و تقدیر خدا در کتاب آفرینش از آن روز که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، دوازده ماه می‌باشد. چهار ماه حرام است. این آیین راستین و تغییرناپذیری است؛ پس در آنها به خویشتن ستم نکنید. با همۀ مشرکان بجنگید؛ همان گونه که آنان جملگی با شما می‌جنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است».

وضعیت دولت نوپای اسلام و حالت لشکریان اسلامی از نظر سازوبرگ افراد و اینکه آنان تاکنون برای کارزار و جهاد آموزش ندیده بودند اقتضا می‌کرد که مسئلۀ جهاد و قتال گام به گام حرکت و پیشروی می‌نماید و لازم بود که مدت زمانی می‌گذشت تا می‌توانستند با دشمنان دعوت اسلامی مانند کافران قریش که مسلمانان را مورد اذیت و آزار قرار داده بودند و آنها را مجبور به ترک خانه و کاشانۀ آنان نموده بودند، حمله کنند. جهاد در ابتدا امری اختیاری بود و باید هم‌چنین می‌بود تا دولت اسلامی قدرت بگیرد و تعداد مسلمانان بیشتر شوند،به طوری که بتوانند در برابر قدرتهای کفر شبه جزیره عربستان اگر بر ضد مسلمانان بسیح شدند،بایستند چنانکه همین طور شد، مقاومت نمایند و واجب گردیدن جنگ در صورتی است که وضعیت دولت اسلامی و لشکر اسلامی در حدی باشد که آمادگی رویارویی با همه احتمالات را داشته باشد. البته اگر مسلمانان مدینه مورد حملۀ دشمنان خود قرار بگیرند، جنگیدن در این صورت بر آنها فرض است و اختیاری نیست؛ چنانکه این مسئله یکی از موضوعاتی است که در بیعت عقبه دوم مطرح گردید و انصار را موظف می‌نمود که در راه دفاع از دعوت اسلامی و صاحب آن و پیروان دعوت با سرخ و سیاه و هر کس که باشد، بجنگند[4].

با نزول آیاتی که اجازه جنگ را به مسلمانان می‌داد، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آموزش فنون جنگی به یارانش را آغاز کرد و خود نیز در تمرین و مانورها و نبردها شرکت می‌کرد و آمادگی برای جهاد را از بزرگ‌ترین و بهترین عبادتها قرار داد که به وسیلۀ آن انسان به خداوند متعال نزدیک می‌شود و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  این گفتۀ الهی را اجرا کرد که می‌فرماید:

﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٦٠ [الأنفال: 60].

«برای (مبارزه با) آنان تا آنجایی که می‌توانید نیرو و اسبهای ورزیده (ساز وبرگ جنگ)آماده سازید تا بدان دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و کسانی دیگر جز آنها را نیز به هراس اندازید که ایشان را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد. هر آنچه در راه خدا صرف کنید، پاداش آن به تمام و کمال به شما داده می‌شود و هیچ گونه ستمی نمی‌بینید».

برنامه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در ساختن و آماده کردن مجاهدان مسلمان بر دو شیوۀ متوازن استوار بود و این دو شیوه عبارت بود از: توجیه معنوی از یک طرف و آموزش علمی از طرف دیگر.

1- توجیه و رهنمود معنوی

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای بالا بردن معنویات مجاهدان تلاش می‌کرد و امید قطعی پیروزی یا بهشت را در وجود آنها تثبیت می‌نمود و از آن لحظه به بعد، همواره این امید، مسلمانان را در میدانهای جنگ به پیش می‌برد و او را وادار می‌نمود تا با تمام قوای جسمی و روحی برای پیروز شدن یا مرگ زیر سایۀ شمشیر تلاش نماید[5]. رسول خدا در این راستا به آنان می‌فرمود: «به خدا سوگند، اگر مردانی نمی‌بودند که دوست نداشتند از من باز بمانند و من هم چیزی نمی‌دیدم که آنها را بر آن سوار کنم و با خود ببرم، از هیچ جنگی که در راه خدا می‌شود، باز نمی‌ماندم و سوگند به کسی که جانم در دست اوست، دوست داشتم در راه خدا کشته شوم؛ سپس زنده شوم، باز کشته شوم، سپس زنده شوم و باز کشته شوم و باز زنده گردم و ...»[6].

همچنین می‌فرمود: «هرکس که وارد بهشت می‌شود، دوست ندارد به دنیا بازگردد و چیزی از چیزهای روی زمین را داشته باشد؛ به جز شهید که آرزو می‌کند به دنیا برگردد و دوباره در راه خدا کشته شود و این به خاطر گرامیداشتی است که می‌بیند»[7].

2- اسلوب علمی

سعی و تلاش پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر این بود که از تواناییهای قشرهای مختلف امت از مردان، زنان، کودکان، نوجوانان و پیرمردان استفاده کند و به مهارتهای جنگی از قبیل: نیزه زنی؛ شمشیرزنی؛ تیراندازی و اسب سواری پرداخت. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برنامه‌های متوازن تربیت نظامی از قبیل: توجیه؛ آموزش؛ امید به پیروزی یا بهشت و به کارگیری تمامی تلاش در میدان‌های جهاد را به هم می‌آمیخت و مسلمانان را تشویق می‌نمود تا آنچه از فنون جنگی را فرا می‌گیرند، خوب به خاطر داشته باشند تا جایی که فرمود: «هرکس تیراندازی را فراگرفت، سپس آن را ترک کرد، از ما نیست[8]». سخن پیامبر دعوتی است برای عموم؛ حتی برای کسانی که به سن پیری رسیده‌اند؛ چراکه همه باید تیراندازی را تمرین بکنند. اسلام به سایر استعدادها و توانهای امت، اهمیت می‌دهد و در فکر شکوفا ساختن و حسن استفاده از آن است.

آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  در تمامی شرایط و اوضاع به دشمنان توجه داشت و مسلمانان را تشویق و تحریک می‌کرد که از تمامی وسایل موجود برای نابودی دشمنان استفاده نمایند؛ چنانکه فرمود: «هر چه نیرو و توان دارید آماده کنید؛ سپس فرمود: آگاه باشید که نیرو، تیراندازی است؛ آگاه باشید که نیرو، تیراندازی است»[9].

قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مسلمانان آمادگی در تمامی زمینه‌های مادی و معنوی را آموخت و از آنان خواست تا در مقابل دشمن آماده و متحد باشند؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعٗا٧١ [النساء: 71].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، احتیاط نمایید و آمادگی خود را حفظ کنید و دسته دسته همگی با هم بیرون روید».

این آیه دلالت بر وجوب عنایت به اسباب و برحذر بودن از دسیسه‌های دشمنان می‌نماید و انواع آمادگیهای مربوط به سلاح و جسم و آموزش نظامی به مجاهدان و رهنمود ساختن آنان به اموری که آنان را در جهاد با دشمنان و سالم ماندن از مکرهای آن کمک می‌نماید را شامل می‌گردد. خداوند به طور مطلق دستور آمادگی و احتیاط در برابر دشمنان را داده است و نوع خاصی رامشخص نکرده است؛ چراکه به تناسب و نوع سلاحها فرق می‌نمایند و علاوه بر آن دشمن از نظر تعداد و نوع مبارزه، ضعیف و قوی می‌شود.

جهاد از دیدگاه اصحاب و یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مدرسۀ بزرگی برای تزکیه نفس بود و آنها یقین داشتند که جهاد هنگامی نتیجۀ مطلوب و مورد نظر را خواهد داد که آنها جهاد خود را خالصانه برای رضای خدا انجام دهند و به آنچه به آن ایمان دارند و مردم را به آن فرا می‌خوانند، عمل نمایند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خطر ریاکاری در اعمال را برای آنها بیان نموده بودو فرمود: «اولین کسی که در روز قیامت مورد بازخواست قرار می‌گیرد، مردی است که ظاهراً در راه خدا شهیدشده است. او را احضار می‌کنند و خداوند نعمت‌هایش را به او متذکر می‌شود؛ سپس خداوند می‌گوید: با این نعمت‌ها چه کار کرده‌ای؟ می‌گوید در راه تو جنگیدم تا اینکه به شهادت رسیدم. خداوند می‌گوید: دروغ گفتی؛ بلکه تو جهاد کردی تا دیگران بگویند فلانی چه قدر شجاع و با جرأت است و این در دنیا گفته شد؛ سپس خداوند دستور می‌دهد که او را بر چهره‌اش به سوی جهنم بکشانند؛ پس مردی را احضار می‌کنند که علم آموخته و آن را به دیگران یاد داده و قرآن خوانده است. خداوند نعمت‌های خود را به او متذکر می‌شود و می‌گوید: با این نعمتها چه کردی؟ می‌گوید: علم آموختم و آن را به دیگران یاد دادم و در راه تو قرآن خواندم. خداوند می‌فرماید: دروغ گفتی؛ بلکه چنین کردی که بگویند: فلانی چه انسان بخشنده و سخاوتمندی است و این گفته شد؛ سپس دستور می‌دهد که او را بر چهره‌اش به سوی دوزخ بکشانند»[10].

بنابراین یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خالصانه و برای خدا و به امید پاداش وی و از ترس عذابش جهاد می‌کردند. سخن آنها برای خدا بود و اموال خود را در جهت کسب رضایت خدا، خرج می‌نمودند وجان خود را در راه دفاع از دین خدا و برای اعتلای نام خدا تقدیم می‌کردند. جهاد آنها در راه خدا آثار بزرگی در تزکیۀ نفس‌های‌شان گذاشت که به طور خلاصه می‌توان برخی از آثار آن را این گونه بیان نمود:

3- آزاد کردن نفس از شیفتگی زندگی دنیا و وابستگی به آن

جهاد در راه خدا تمرین عملی بی‌رغبتی نسبت به دنیا و چشم دوختن به آخرت و مشتاق بودن به نعمت‌هایی است که خداوند برای بندگانش در بهشت آماده کرده است که این از بزرگ‌ترین مسائلی است که از نظر اسلام در تزکیۀ نفس‌ها، مؤثر است. مجاهد کسی است که وجودش را به خدا می‌فروشد تا او را خشنود سازد؛ چراکه خداوند، خالق و مالک حقیقی جانها است و او خود این افتخار را به مجاهدان داده که چیزی را که به آنها بخشیده است، دوباره از آنها می‌خرد؛ خداوند می‌فرماید:

 

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١١١ ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ ٱلۡحَٰمِدُونَ ٱلسَّٰٓئِحُونَ ٱلرَّٰكِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ ٱلۡأٓمِرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱلنَّاهُونَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡحَٰفِظُونَ لِحُدُودِ ٱللَّهِۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١٢ [التوبة: 111-112].

«بی‌گمان، خداوند جان و مال مؤمنان را در مقابل بهشت خریداری می‌کند. در راه خدا می‌جنگند؛ پس می‌کشند وکشته می‌شوند و این وعده‌ای است راستین که خداوند آن را در تورات و انجیل و قرآن داده است و چه کسی از خدا به عهد خود وفا کننده‌تر است؛ پس به معامله‌ای که کرده‌اید، شاد باشید و این پیروزی بزرگ و رستگاری سترگی است. آنان توبه کننده، پرستنده، سپاسگذار کننده، نمازگزار، دستور دهنده به کار نیک، بازدارنده از کار بد و حافظ قوانین خدا می‌باشند و مژده بده به مؤمنان».

- پاک گردانیدن نفس و آموزش دادن آن به صبر و جان فدایی

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در پرتو تربیت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یقین کرده بودند که بهشت با سختیها احاطه شده است و با تن پروری و راحتی به دست نمی‌آید و باید نفس را به مجاهدت وادار نمود تا در برابر سختی‌ها و خطرها استوار و مقاوم باشد و تنبلی و کاهلی را رها کند. همچنین آنان از قرآن کریم آموختند که حکمت خداوند اقتضا کرده است تا وجود انسانها را در معرض پاکسازی قرار بدهد و پایداری آن آشکار گردد و میدان جهاد، بزرگ‌ترین مدرسۀ پاکسازی است[11]؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيۡنَ ٱلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٠ وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمۡحَقَ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٤١ أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٢ وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ١٤٣ [آل عمران: 140-143].

«اگر به شما (مسلمانان) جراحتی رسیده است، به آن جمعیت نیز جراحتی همانند آن رسیده است و ما این روزها را در میان مردم دست به دست می‌گردانیم تا خداوند ثابت قدمان برایمان راجدا سازد و مؤمنان شناخته شوند و خداوند از میان شما قربانیانی برگیرد و افتخار شهادت نصیبشان گرداند و خداوند ستمکاران را دوست نمی‌دارد و تا اینکه خداوند مؤمنان را سره و خالص گرداند و کافران را نابود وتباه سازد. آیا پنداشته‌اید که شما به بهشت درخواهید آمد، بدون آنکه خداوند کسانی از شما را مشخص سازد که به تلاش و جهاد برخاسته‌اند و بدون آنکه خداوند بردبارانی را متمایز گرداند. شما که تمنای مرگ را پیش از آنکه با آن روبرو شوید، داشتید. اینک مرگ را می‌بینید و شما بدان می‌نگرید».

- جهاد باعث عزت نفس و قدرت آن می‌شود

اصحاب و یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در سایۀ رهنمود نبوی فرا گرفتند که جهاد در راه خدا بزرگ‌ترین وسیله برای رشد عزت نفس و تقویت و پاک کردن آن از ذلت و خواری و کسالت و رذالت است؛ چنانکه خداوند در کتاب خود بیان نموده است که مؤمن با عزت و عزیز است و این عزت، مرهون ایمان او به پروردگار و تمسک به دین خدا می‌باشد:

﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٨ [المنافقون: 8].

«می‌گویند اگر به مدینه برگشتیم، باید افراد با عزت و قدرت، اشخاص خوار و ناتوان را از آن جا بیرون کنند. عزت و قدرت از آن خدا و پیامبر وی و مؤمنان است و لیکن منافقان نمی‌دانند».

پس هرگاه مسلمان از جهاد شانه خالی کند و به دنیا مشغول گردد و از آخرت غافل شود، وجودش به ذلت و خواری و ضعف و کرنش خو می‌گیرد. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: «هرگاه به عینه[12] معامله کردید و دم گاوها را گرفتید[13] و به کشاورزی راضی شدید و جهاد را ترک گفتید، خداوند ذلتی بر شما مسلط می‌گرداند و آن را دور نمی‌نماید تا اینکه به دین خود بازگردید»[14].

و در مورد کسی که دنیا را بزرگ‌ترین هدف خود قرار داده است و فقط برای آن تلاش می‌نماید و به آن می‌اندیشد، بیم آن می‌رود که مشمول این وعید الهی قرار بگیرد که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا وَرَضُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِنَا غَٰفِلُونَ٧ أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٨ [یونس: 7-8].

«مسلماً کسانی که دیدار ما را انتظار نمی‌کشند و به زندگی دنیوی بسنده می‌کنند و از آیات ما غافل و بی‌توجه می‌مانند، چنین کسانی جایگاهشان دوزخ است، به سبب کارهایی که می‌کنند».

همچنین پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس در حالی بمیرد که جهاد نکرد و خود را به آن تحریک ننمود، بر بخشی از نفاق مرده است»[15].

یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  راه جهاد را تمام مشکلات آن در پیش گرفتند و بنابراین، سزاوار مژدۀ بزرگی از جانب خدا شدند که می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٦٩ [العنکبوت: 69].

«کسانی که در راه ما جهاد می‌کنند، آنان را به راه‌های خود، رهنمود می‌گردانیم و قطعاً خدا با نیکوکاران است».

دوم: اهداف جهاد در راه خدا

1- حمایت از آزادی عقیده

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٣٩ وَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَىٰكُمۡۚ نِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ٤٠ [الأنفال: 39-40].

«و با آنان پیکار کنید تا فتنه‌ای باقی نماند و دین خالصانه از آن خدا گردد؛ پس اگر دست برداشتند، خدا می‌بیند چیزهایی را که می‌کنند و اگر پشت کردند، بدانید که خداوند سرپرست شما است و او بهترین سرپرست و بهترین یاور و مددکار است».

سید قطب می‌گوید: اینجا وظیفه‌ای دیگر به مسلمانان واگذار می‌شود و آن اینکه باید هر نیرویی که درمقابل دعوت قد علم می‌کند و مانع رسیدن آن به طور آزادانه به مردم می‌گردد و آن را تهدید می‌نماید و مردم را منحرف می‌سازد، می‌بایست از میان برداشته شود و مسلمانان باید همواره به جهاد بپردازند تا مبتلا کردن مؤمنان به فتنه برای هیچ قدرتی در زمین ممکن نباشد و دین از آن خدا باشد ... نه اینکه در پذیرفتن دین اجبار و اکرامی باشد؛ بلکه به این معنی که دین خدا در زمین برتر و بالا باشد طوری که هر کس که بخواهد آن را بپذیرد، ترس و واهمه‌ای از کسی نداشته باشد و باید جهاد ادامه داشته باشد تا در زمین خدا، قانون و نظامی که مانع رسیدن نور خدا و هدایت او به اهل آن باشد، باقی بماند. در چهارچوب این اصول عام، جهاد در اسلام مشروع شد ... جهاد برای عقیده وحفاظت آن از محاصره و فتنه و حفاظت شریعت و قانون الهی در زندگی و تثبیت پرچم آن در زمین خواهد بود، به صورتی که هر کس قصد تجاوز به آن را داشته باشد، بداند که جهاد برپا می‌شود و هر کس علاقمند باشد به این عقیده بپیوندد، بدون اینکه از کسی بهراسد و این تنها جهادی است که اسلام به آن دستور می‌دهد و بر آن تأکید می‌نماید وکسانی را که در این جهاد کشته می‌شوند، شهید قرار می‌دهد وکسانی را که پرچم این جهاد را برعهده می‌گیرند، دوستان خدا می‌شمارد[16].

2- حمایت از شعائر و عبادات

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٖ كَفُورٍ٣٨ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ٣٩ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ يُذۡكَرُ فِيهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ كَثِيرٗاۗ وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ٤٠ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٤١ [الحج: 38-41].

«خداوند دفاع می‌کند از مؤمنان؛ چراکه مسلماً خداوند خیانت‌پیشگان کافر را دوست نمی‌دارد. اجازۀ جنگ به کسانی داده می‌شود که به آنان جنگ (تحمیل) می‌گردد؛ چراکه بدیشان ستم رفته است و خداوند توانا است بر اینکه ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانۀ خود اخراج شده‌اند و تنها گناهشان این بوده است که می‌گفته‌اند: پروردگار ما خدا است. اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دفع نکند، دیرهای (راهبان) و کلیساهای (نصاری) و کنشتهای (یهودیان) و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد می‌شود، تخریب و ویران می‌گردد و به طور مسلم خدا یاری می‌دهد کسانی را که او را یاری دهند؛ خداوند نیرومند و چیره است. کسانی هستند که هرگاه در زمین، ایشان را قدرت بخشیم، نماز را بر پا می‌دارند و زکات را می‌پردازند و امر به معروف و نهی از منکر می‌نمایند و سرانجام همۀ کارها به خدا برمی‌گردد».

نسفی می‌گوید: اگر خداوند مسلمان‌ها را به وسیله جهاد بر کافران مسلط و چیره نمی‌گردانید، مشرکان بر ملتهای مختلف و بر عبادتگاه‌های‌شان مسلط می‌شدند و برای نصارا کلیسایی نمی‌گذاشتند و دیرهای عبادتگزاران را تخریب می‌کردند و برای یهودیان کلیسا نمی‌گذاشتند و برای مسلمان‌ها مساجد نمی‌گذاشتند و یا به این معنا است که مشرکان در دوران امت محمد  صل الله علیه و آله و سلم  بر مسلمان‌ها و بر اهل کتابی که در پناه آنها هستند، مسلط می‌شدند و عبادتگاه‌های هر دو گروه را منهدم و تخریب می‌کردند. اینکه دیگر عبادتگاه‌ها قبل از مساجد ذکر شده‌اند، چون آنها قبل از مساجد به وجود آمده‌اند یا به خاطر اینکه سخن از انهدام است و آنها سزاوارتر برای انهدام‌اند تا مساجد[17].

3- دفع فساد از زمین

خدوند می‌فرماید:

﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٥٠ فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا يَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٥١ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٢٥٢ [البقرة: 250-252].

«هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا، صبر و شکیبایی بریز و گامهایمان را ثابت و استوا بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان. سپس به فرمان خدا ایشان را فراری و شکست دادند و داود، جالوت را کشت و خداوند حکومت و حکمت بدو بخشید و از آنچه می‌دانست بدو یاد داد و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀ برخی دیگر دفع نکند، فساد زمین را فرا می‌گیرد، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد این آیات خدا است که آنها را به حق بر تو می‌خوانیم و تو از زمرۀ فرستادگان هستی».

زمخشری می‌گوید: اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀ برخی دیگر از بین نمی‌برد و به وسیلۀ آنان از فسادشان جلوگیری نمی‌کرد، مفسدان چیره می‌شدند و زمین به فساد و تباهی کشیده می‌شد و منافع آن از بین می‌رفت و مصالح آن یعنی کشاورزی و تولید نسل و سایر آنچه زمین را آباد می‌کند، از بین می‌رفتند[18]. شیخ عبدالرحمان سعدی در تفسیرش می‌گوید: در این آیه درس‌ها و عبرت‌های زیادی برای امت وجود دارد از آن جمله یکی فضیلت جهاد در راه خدا و فواید و نتایج آن است و او تنها سببی است که باعث حفظ دین و حفظ منافع و جانها و اموال می‌شود.

مجاهدان گرچه کارها بر ایشان دشوار باشد، ولی سرانجام نیکویی خواهند داشت؛ همان گونه که آنهایی که از جهاد شانه خالی می‌کنند، گرچه اندک زمانی استراحت می‌کنند و راحت خواهند بود، امّا به زودی گرفتار رنج و مشقت خواهند شد[19].

4- آزمایش و تربیت و اصلاح

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلۡحَرۡبُ أَوۡزَارَهَاۚ ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖۗ وَٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ٤ سَيَهۡدِيهِمۡ وَيُصۡلِحُ بَالَهُمۡ٥ وَيُدۡخِلُهُمُ ٱلۡجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمۡ٦ [محمد: 4-6].

«هنگامی که با کافران روبرو می‌شوید، گردن‌هایشان را بزنید و همچنان ادامه دهید تا به اندازۀ کافی، دشمن را ضعیف و درهم می‌کوبید. در این هنگام (اسیران را) محکم ببندید. بعدها یا بر آنان منت می‌گذارید و یا فدیه می‌گیرید تا جنگ بارهای سنگین خود را بر زمین می‌نهد و نبرد فروکش می‌کند. برنامه این است و اگر خدا می‌خواست خود از آنان انتقام می‌گرفت، امّا خدا خواسته است بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید. کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، خداوند هرگز کارهایشان را نادیده نمی‌گیرد و بی‌مزد نمی‌گذارد. به زودی خداوند آنان را رهنمود می‌کند و حال و وضعشان را خوب و عالی می‌نماید و آنان را به بهشتی داخل خواهد کرد که آن را بدیشان معرفی کرده است».

ابن کثیر در تفسیر ﴿وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖ [محمد: 4]. می‌گوید: یعنی جهاد و جنگیدن با دشمنان را برای شما مشروع نمود تا شما را بیازماید و حالات شما را آزمایش کند[20]. همان طور که حکمت خود را دربارۀ مشروعیت جهاد بیان نموده و فرموده است:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٢ [آل عمران: 142].

«آیا پنداشته‌اید که شما به بهشت درخواهید آمد، بدون آنکه خداوند کسانی از شما را مشخص سازد که به تلاش و پیکار برخاسته‌اند و بدون آنکه خداوند بردباران را متمایز گرداند».

سید قطب می‌گوید: خداوند مؤمنان را، وقتی که آنان را به زدن گردن کافران و به اسارت گرفتن و ضعیف کردن آنان دستور می‌دهد، پرده‌ای از قدرت خود قرار می‌دهد و اگر می‌خواست آشکارا کافران را شکست می‌داد؛ بدون اینکه این اسباب در میان باشند، اما خداوند برای بندگان مؤمن خود خیر را می‌خواهد؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦ [البقرة: 216].

«جنگ و جهاد بر شما واجب گشته است و حال آنکه از آن بیزارید، لیکن چه بسا که چیزی را دوست نمی‌دارید و آن چیزی برای شما نیک باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».

و خداوند آنها را می‌آزماید و آنها را تربیت و اصلاح می‌کند و اسباب نیکی‌های بزرگ را برایشان میسر و آسان می‌گرداند:

الف می‌خواهد آنها را بیازماید و این آزمایش، باعث بروز بهترین توانائی‌ها و استعداد در وجود مؤمنان می‌گردد. آن گاه هیچ چیزی برای انسان بهتر از حقی که به آن ایمان دارد نمی‌ماند و آن را والاترین ارزش می‌داند و در راه آن جهاد می‌کند و می‌کشد و کشته می‌شود. اگر زنده است به خاطر همان حق و معرفتی است که کسب نموده است و زندگی را جز در سایه آن حق دوست ندارد و تسلیم کسی نمی‌شود.

ب خداوند می‌خواهد آنان را تربیت کند و از وجود آنان هر نوع میل و علاقه به کالاهای خاکی این دنیا را بیرون نماید و ضعفها را در وجود آنان از بین ببرد و قوی شوند و نقصها برطرف گردد و هر چیز ناشایست و نامناسب را از وجود آنها بزداید تا تمامی علاقه‌های آنان در یک کفه قرار بگیرند و در کفۀ دیگر لبیک به دعوت جهاد و چشم دوختن به رضای خدا باشد و این کفه سنگین‌تر از آن کفۀ دیگر باشد و خداوند می‌داند که وقتی به آنها اختیار انتخاب داده شود، آنها گزینۀ بهتر را انتخاب می‌کنند.

ج - می‌خواهد آنان را اصلاح کند. در رنجها و سختی‌های جهاد در راه خدا و در معرض مرگ قرار گرفتن و یا در هر مرحله‌‌ای، برای انسان مجاهد خطرهایی که مردم را وا می‌دارد تا بسیاری از اخلاق و ارزش‌های خود را برای نجات از آن دست بدهند ناچیز و حقیر است؛ چراکه این خطرها برای آنان که با آن خو گرفته‌اند، سهل و آسان است؛ خواه از آن خطرها جان سالم به در ببرد یا خطر او را فرا بگیرد و متوجه شدن به خدا در هر بار و در لحظات خطر کاری می‌کند که برق با اجسام می‌نماید و گویا این رویارویی، ساختار تازه‌ای برای دلها و جانها است که آن را بر اساس صفا و پاکی و خلوص شکل می‌دهد.

موارد ذکر شده اسباب اصلاح تمام جامعۀ بشری است که رهبری آن به دست مجاهدانی است که دلهایشان از وابستگی به تمامی کالاها و فریبندگیهای دنیا خالی است؛ مجاهدانی که زندگی برایشان ارزشی ندارد و آنها در راه خدا وارد خطرهای مرگ‌آفرین می‌شوند و در دلشان چیزی وجود ندارد که آنها را از خدا و چشم دوختن به رضای او باز دارد و به خود مشغول نماید. حقا که هرگاه رهبری جامعه بشری را چنین انسانهایی به دست بگیرند تمام زمین اصلاح می‌شود و بندگان اصلاح می‌گردند و برای چنین انسانهایی این موضوع که تسلیم کفر و گمراهی و فساد شوند و پرچم رهبری را به آنها بسپارند؛ در حالی که آنها این پرچم را با خون و جان و فداکاری‌های فراوان به دست آورده‌اند، امر بسیار دشواری است[21].

5- ترساندن و خوار نمودن کافران وتضعیف توطئۀ آنان

خداوند می‌فرماید:

﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٦٠ [الأنفال: 60].

«برای (مبارزه با) آنان تا آنجایی که می‌توانید نیرو و اسبهای ورزیده آماده سازید تا بدان دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و کسانی دیگر جز آنها را نیز به هراس اندازید که ایشان را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد. هر آنچه در راه خدا صرف کنید، پاداش آن به تمام و کمال به شما داده می‌شود و هیچ گونه ستمی نمی‌بینید».

و می‌فرماید:

﴿قَٰتِلُوهُمۡ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ بِأَيۡدِيكُمۡ وَيُخۡزِهِمۡ وَيَنصُرۡكُمۡ عَلَيۡهِمۡ وَيَشۡفِ صُدُورَ قَوۡمٖ مُّؤۡمِنِينَ١٤ وَيُذۡهِبۡ غَيۡظَ قُلُوبِهِمۡۗ وَيَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٥ [التوبة: 14-15].

«با آن کافران بجنگید تا خدا آنان را به دست شما عذاب کند و خوارشان دارد و شما را برایشان پیروز گرداند و سینه‌های اهل ایمان را شفا بخشد و کینه را از دلهایشان بردارد و خداوند توبۀ هرکس را بخواهد، می‌پذیرد. خداوند آگاه و دارای حکمت فراوان است».

و می‌فرماید:

﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٧ ذَٰلِكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مُوهِنُ كَيۡدِ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٨ [الأنفال: 17-18].

«شما کافران را نکشید؛ بلکه خدا ایشان را کشت و این تو نبودی که پرتاب کردی؛ بلکه خداوند پرتاب کرد تا بدین وسیله مؤمنان را خوب بیازماید. بی‌گمان خداوند شنوای آگاه است این (پیروزی مؤمنان و شکست کافران حق است) و خداوند مکر و کید کافران را سست می‌کند».

6- رسوایی منافقان

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُطۡلِعَكُمۡ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَجۡتَبِي مِن رُّسُلِهِۦ مَن يَشَآءُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمۡ أَجۡرٌ عَظِيمٞ١٧٩ [آل عمران: 179].

«خدا بر این نبوده است که مؤمنان را به همان صورتی که شما هستید به حال خود واگذارد؛ بلکه خداوند، ناپاک را از پاک جدا می‌سازد و بر این نبوده است که شما را بر غیب مطلع سازد، ولی خداوند از میان پیغمبران خود هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگار شوید، پاداش بزرگی خواهید داشت».

ابن کثیر می‌گوید: یعنی با مصیبت‌ها دوستان خدا مشخص می‌گردند و دشمنان او رسوا می‌گردند و مؤمن بردبار و منافق فاسق باید با آن مشکل شناخته شوند؛ یعنی، خداوند به وسیلۀ جنگ احد مؤمنان را آزمایش کرد؛ پس ایمان و بردباری و پایداری و فرمانبرداری آنان از خدا و پیامبرش آشکار گردید و به وسیلۀ آن منافقان رسوا گردیدند و مخالفت و شانه خالی کردن آنها از جهاد و خیانتشان به خدا و پیامبرش، ظاهر و آشکار گردید[22].

7- اقامۀ حکم خدا و نظام اسلامی در زمین

اقامۀ حکم خدا در زمین یکی از اهداف جهاد می‌باشد؛ خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥ [النساء: 105].

«ما کتاب به حق بر تو نازل کرده‌ایم تا میان مردمان طبق آنچه خدا به تو نشان داده است، داوری کنی و مدافع خائنان مباش».

8- دفع تجاوز کافران

یکی از اهداف جهاد در اسلام، دفع تجاوز کافران است و این جهاد بر چند نوع است که برخی عبارتند از:

الف کافران بر گروهی از مؤمنان مستضعف که در سرزمین کفار زندگی می‌نمایند، تجاوز کنند به خصوص اگر این مؤمنان توانایی هجرت به سرزمینی دیگر را نداشته باشند؛ پس در این صورت بر دولت اسلامی واجب است که برای جهاد با کافرانی که بر این گروه تجاوز نموده‌اند، آماده گردد تا آنان را از ستم و تجاوزی که بر آنها روا داشته شده است آزاد گرداند[23]؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۚ وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا٧٤ وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا٧٥ [النساء: 74-75].

«باید در راه خدا کسانی جنگ کنند که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود و یا اینکه پیروز گردد، پاداش بزرگی بدو می‌دهیم. چرا باید در راه خدا جهاد نکنید و مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچاره‌ای وجود دارد که می‌گویند: پروردگارا ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند، خارج ساز و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور و از سوی خود یاوری برای ما قرار بده».

قرطبی رحمه الله  می‌گوید: «این آیه مؤمنان را به جهاد برانگیخته و تحریک نموده است و دستور آزاد کردن مستضعفان را از دست کافران مشرکی که به آنها بدترین آزار را می‌رسانند و آنها را از دین منحرف می‌کنند، داده است؛ پس خداوند متعال جهاد را برای اعتلای کلمۀ خود و نجات دادن مؤمنان ضعیف واجب کرده است؛ گرچه این امر باعث تلف شدن جان‌ها گردد و آزاد کردن اسیران بر مسلمانها واجب است که یا بجنگند و آنها را آزاد نمایند و یا با پرداخت فدیه، آنها را آزاد کنند[24].

ب اینکه کافران بر سرزمین مسلمانها تجاوز کنند:

خداوند می‌فرماید:

﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ١٩٠ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَيۡثُ أَخۡرَجُوكُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِيهِۖ فَإِن قَٰتَلُوكُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ كَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٩١ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٩٢ [البقرة: 190-192].

«و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می‌جنگند و تجاوز و تعدی نکنید؛ زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد و هر جا آنان را دریافتید، ایشان را بکشید و آنان را که شما را از آنجا بیرون کرده‌اند، بیرون سازید و فتنه از کشتن بدتر است و با آنان در کنار مسجدالحرام کارزار نکنید؛ مگر آن گاه که ایشان در آن جا با شما بستیزند؛ پس اگر با شما جنگیدند، ایشان را بکشید، سزای کافران چنین است و اگر دست کشیدند چه بی‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است».

فقها تصریح کرده‌اند که هرگاه کافران بر سرزمین مسلمانان تجاوز کردند، باید برای دفاع از آن سرزمین، جهاد کرد؛ چون هرگاه دشمن، سرزمین را اشغال کند، مسلمانان را شکنجه می‌کند و در سرزمین اسلامی، احکام کفر را اجرا می‌نماید و مردم آن سرزمین را مجبور می‌کند تا به این احکام کفرآمیز تن در دهند و در نتیجه سرزمین اسلامی بعد از آنکه دارالاسلام بوده است، به دارالکفر تبدیل می‌شود. ابن قدامه(رح) می‌گوید: «و جهاد در سه موضع مقرر می‌گردد».

دوم: اگر کافران در سرزمینی سکونت گزیدند، بر مسلمانان واجب است با آنان بیرون نمایند[25] و برخی از علمای حنفی گفته‌اند: «از هر ناحیه‌ای که خطر هجوم دشمن باشد، بر امام و مردم آن سرزمین فرض است که مراقب آنجا باشند و آن را حفاظت کنند و اگر توانایی مقابله با دشمن را نداشته باشند، بر مسلمانانی که به آنها نزدیک‌تر هستند، واجب است تا به کمک آنان بشتابند تا تعدادی که برای مقاومت در برابر دشمن کفایت می‌کند، گرد بیایند[26].

ت اینکه دشمن بر رعیت خود ستم کند، گرچه رعیت او کافر باشند؛ زیراکه خداوند روا داشتن ستم را بر بندگانش حرام کرده است. از این رو واجب است که با همۀ مردم روی زمین به عدالت رفتار شود و اگر مسلمانان ستم را از ستمدیدگان دور نکنند، گناهکار شناخته می‌شوند؛ زیرا آنها موظف شده‌اند تا برای احقاق حق و از بین بردن باطل و نابود کردن ظلم در زمین جهاد کنند و این امر موجب رستگاری آنان را فراهم می‌سازد بنابراین، امر به معروف و نهی از منکر تحقق می‌یابد و فقط به خاطر همین کار، آنها بهترین ملت‌ها شناخته شده‌اند که به سود مردم آفریده شده‌اند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿كَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ١١ [آل عمران: 11].

«همچون رفتار و کردار قوم فرعون و کسانی که پیش از ایشان بودند و آیات ما را تکذیب می‌کردند، پس خدا آنان را به گناهانشان گرفت و خداوند شدیدالعقاب است».

همچنین خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨ [المائدة: 8].

«ای مؤمنان بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیک‌تر است. ازخدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام می‌دهید».

این امر که مسلمانان ظلم را از مظلوم کافری که تحت ستم است برطرف نمایند، عدالت و دادگری است. سرخسی می‌گوید: «واگر طلب امنیت و مصونیت کرد، منظورش یکی از پادشاهان اهل جنگ است، بر این اساس که به او اجازه داده شود تا در سرزمین خود آن گونه که می‌خواهد حکمرانی بکند؛ یعنی، قتل و خونریزی انجام دهد و ...، همکاری و ارتباط برقرار نمودن با او ناجایز است»[27].

ج مقابله با داعیان راه خدا و جلوگیری از رسانیدن دعوت

از جانب خداوند عزوجل بر مسلمانان فرض است که پیام‌های الهی را به تمامی مردم برسانند؛ خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٨ [یوسف: 108].

«بگو این راه من است که من با آگاهی و بینش به‌سوی خدا می‌خوانم و پیروان من هم چنین می باشند و خدا را منزه می‌دانم و من از زمرۀ مشرکان نمی‌باشم».

و دشمنان خدا، دوستان او را از رسانیدن دعوت خدا به بندگانش باز می‌دارند و مانع رساندن دعوت الهی به مردم می‌گردند همان طور که به داعیان اجازه نمی‌دهند که دعوت به خدا را به گوش مردم برسانند و در برابر آنها مشکلات و موانعی قرار می‌دهند که میان دعوت و داعیان و مردم مانع می‌شوند بنابراین، خداوند بر بندگان مؤمن خود واجب کرده است که با هر کس که آنان از راه خدا باز می‌دارد، بجنگند[28].

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ أَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ١ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡ كَفَّرَ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَأَصۡلَحَ بَالَهُمۡ٢ ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡبَٰطِلَ وَأَنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡحَقَّ مِن رَّبِّهِمۡۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ أَمۡثَٰلَهُمۡ٣ فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلۡحَرۡبُ أَوۡزَارَهَاۚ ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖۗ وَٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ٤ [محمد: 1-4].

«کسانی که کافر می‌گردند و مردمان را از راه خدا باز می‌دارند، خدا همۀ کارهای ایشان را باطل می‌نماید و اما کسانی که ایمان بیاورند و کارهای نیک و شایسته بکنند و چیزی را باور دارند که بر محمد نازل شده است و آن هم حق است و از سوی پروردگارشان آمده است، خداوند گناهانشان را می‌بخشاید و بدی‌هایشان را نادیده می‌گیرد و حال و وضعشان را خوب می‌سازد. این بدان خاطر است که کافران از باطل پیروی می‌کنند و مؤمنان از حقی پیروی می‌کنند که از سوی پروردگارشان آمده است. این گونه خدا برای مردم مثال‌های ایشان را بیان می‌دارد. هنگامی که با کافران روبرو می‌شوید، گردنهایشان را بزنید و همچنان ادامه دهید تا به اندازۀ کافی دشمن را ضعیف و درهم می‌کوبید. در این هنگام (اسیران را) محکم ببندید. بعدها یا بر آنان منت می‌گذارید و یا فدیه می‌گیرید تا جنگ، بارهای سنگین خود را بر زمین می‌نهد و نبرد پایان می‌گیرد. برنامه این است و اگر خدا می‌خواست خود از آنان انتقام می‌گرفت، امّا خدا خواسته است بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید. کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، خداوند هرگز کارهایشان را نادیده نمی‌گیرد و بی‌مزد نمی‌گذارد».

براساس مطالب ذکر شده این موضوع به اثبات رسید که جهاد، دربرگیرنده اهداف والا و منافعی بزرگ برای مسلمانان و دیگران است و نیز مشخص می‌شود که جهاد از آثار هجرت و نتیجه‌های مهم آن است و ستون پشتیبانی دولت اسلامی و باعث تحکیم پایه‌های اسلام محسوب می‌گردد[29].

«یقیناً امت، بدون ارتش قوی، در معرض نابودی قرار می‌گیرد؛ چراکه دشمنانش چشم طمع به آن می‌دوزند و ازآن نمی‌ترسند، اما با داشتن لشکری قوی، دشمنان به ارادۀ آن احترام می‌‌گذارند و به هیچ وجه فکر تجاوز و حمله به چنین امتی به دل دشمن راه نخواهد یافت که در نتیجه صلح و آرامش حاکم می‌گردد»[30].

سوم: نخستین سرایا و غزوات قبل از جنگ بدر

با استقرار مسلمانان در مدینه به رهبری پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و تشکیل دولت اسلامی در جامعۀ جدید، مسلمانان و رهبرشان متوجه وضعیت اطراف خود و حمله‌ای که از سوی دشمنان دعوت در انتظار آنها بود، گردیدند؛ چراکه دعوت اسلامی می‌بایست مسیرش را به سوی هدف عالی خود که محمد به خاطر آن فرستاده شده بود، ادامه می‌داد.

قریش در مکه، پرداختن به مسئلۀ رهبری مدینه را در اولویت برنامه‌هایشان قرار داده بودند؛ زیرا آنها به هیچ وجه راضی نبودند که اسلام ابراز موجودیت کند و کیانی داشته باشد؛ چراکه اسلام و تشکیل حکومت اسلامی، کیان آنها را تهدید می‌کرد و بنای شرک را درهم می‌شکست. پس آنها به یقین می‌دانستند که موجودیت اسلام، به معنی پایان یافتن جاهلیت و شرک و رسوم پدران و نیاکان آنان است. از این رو لازم می‌دانستند که در برابر اسلام بایستند. اهل مکه تمام تلاش خود را مبذول داشتند تا پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را از هجرت و رسیدن به مدینه باز دارند بنابراین، موضعی خصمانه در مقابل اسلام و نابود کردن مسلمانها اتخاذ کردند. این دشمنی همچنان بعد از هجرت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز ادامه یافت؛ چنانکه عبدالله بن مسعود  رضی الله عنه  از سعد بن معاذ روایت می‌کند که او با امیه بن خلف (کافر قریشی) دوست بود. امیه هرگاه از مدینه می‌گذشت، نزد سعد می‌آمد و هرگاه سعد به مکه می‌رفت، نزد امیه اقامت می‌گزید. بعد از آمدن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه، سعد به قصد عمره رهسپار مکه شد و در آنجا نزد امیه رحل اقامت گزید و به امیه گفت: هرگاه حرم خلوت شد، به من بگو تا کعبه را طواف کنم. امیه هنگام ظهر به اتفاق سعد برای طواف بیرون شد. در اثناء راه، با ابوجهل برخورد نمود. ابوجهل گفت: ای اباصفوان!؟ این کیست که با تو همراه است؟ امیه گفت: سعد است. ابوجهل به سعد گفت: تو با امنیت کامل در مکه، خانۀ خدا را طواف می‌نمایی در حالی که شما آن شخص را که از دین خود دست کشیده است، جای داده‌اید؟! به خدا سوگند اگر اباصفوان نبود، سالم برنمی‌گشتی. سعد نیز صدایش را بلند کرد و گفت: به خدا سوگند اگر تو مرا از طواف خانه خدا بازداری، من تو را از چیزی باز خواهم داشت که بر تو دشوارتر خواهد بود و آن راه تجاری شما از کنار مدینه به شام است. این داستان بیانگر خشم و کینه‌توزی سران قریش نسبت به اهل مدینه می‌باشد و این عملکرد جدیدی در برابر اهل مدینه است که قبل از تشکیل دولت اسلامی، اهل مکه چنین رفتاری با آنها نداشتند و هیچ یک از اهل مدینه برای وارد شدن به مکه نیاز به این نداشت که در پناه کسی وارد شود و قریشیان قبل از تشکیل دولت اسلامی در مدینه از اینکه به جنگ با اهل مدینه بیندیشند، اکراه می‌ورزید، حتی آنها خطاب به اهل مدینه می‌گفتند:

«سوگند به خدا! تنها قبیله‌ای از عرب که دوست نداریم میان ما و آنها جنگ بروز کند، شما هستید[31]. این داستان نیز بر این دلالت می‌نماید که قافله‌های تجاری قریش در راه خود به سوی شام تا زمان بروز این واقعه کاملاً در امنیت به سر می‌بردند و دولت اسلامی با آن برخورد نمی‌کرد و مکه تحریم اقتصادی نشده بود و اموال هیچ قافله‌ای مصادره و ضبط نگردیده بود.

پس در واقع زمامداران مکه شروع کنندگان جنگ محسوب می‌گردند که با دولت اسلامی در مدینه در افتادند و مسلمانان را اهل جنگ شمردند و به آنها اجازۀ ورود به مکه به جز در صورتی که کسی آنها راپناه داده باشد، داده نمی‌شد[32].

دلیل دیگری که مؤید این مطلب است، روایتی است که در سنن ابی‌داود آمده است و می‌گوید: «کافران قریش به «ابن ابی» و دیگر بت‌پرستان اوس و خزرج، زمانی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مدینه بود و قبل از وقوع غزوۀ بدر، نامه نوشتند که شما این مرد را پناه داده‌اید و سوگند به خدا یا باید با او بجنگید و او را بیرون کنید و یا اینکه ما با همۀ نیرو به سوی شما هجوم خواهیم آورد تا با شما بجنگیم و با زنانتان را به اسارت بگیریم و برای خود مباح قرار دهیم. آنها نیز پذیرفتند که با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  وارد جنگ شوند. رسول خدا از ماجرا مطلع شد. با ابن ابی و همراهانش دیدار کرد و فرمود: قریش شما را تهدید کرده‌اند آنان نمی‌توانند شما را به بلا و مصیبت گرفتار نمایند؛ بلکه شما خودتان می‌خواهید خود را گرفتار بلا و مصیبت نمایید و علیه خود توطئه کنید! شما می‌خواهید با فرزندان و برادرانتان بجنگید. وقتی آنها این سخنان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را شنیدند، پراکند شدند[33].

در اینجا عظمت و حکمت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، این رهبر و مربی، آشکار می‌گردد که فتنه را در نطفه خفه کرد و حس ناسیونالیستی آنها را بیدار کرد و بر آن انگشت گذاشت. آن حضرت به خوبی احساسات نهفته وجود انسانی و تعامل با آن را می‌دانست. بنابراین، سخن او در وجود مشرکان یثرب تأثیر گذاشت. ما مسلمانان به شدت به چنین بینش بزرگی در خنثی کردن و از بین بردن تلاش‌های مشرکان زمان خود نیازمندیم.

بعد از آنکه قریش با دولت اسلام در مدینه درصدد جنگ برآمد و خداوند نیز به مسلمانان اجازه جنگ داد، طبیعی بود که دولت مدینه با آنان رفتار مشابهی داشته باشد.

بنابراین، فعالیت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در تحکیم و تثبیت جایگاه دولت نوپا، شکل دیگری به خود گرفت. از آن پس، فعالیت ایشان به فرستادن دسته‌های نظامی و آمادگی برای بیرون رفتن در جنگها متوجه نبرد متمرکز گردید.

1- غزوۀ ابواء

اولین غزوه‌ای که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در ماه صفر سال دوم هجرت به همراه دویست نفر از مسلمانان که تعدادی از آنان سواره و تعدادی پیاده بودند، به قصد آن عزیمت فرمود، غزوۀ ابواء[34] بود و آن را غزوۀ ودان[35] نیز می‌گویند. ابواء و ودان منطقه‌ای هستند که در کنار هم واقع گردیده‌اند و از هم شش مایل فاصله دارد. در این غزوه جنگی رخ نداد؛ بلکه با بنی ضمره از کنانه پیمانی بسته شد[36].

2- سریه عبیدالله بن حارث

اولین پرچمی که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برافراشت، در این سریه بود[37]. تعداد مسلمانان شصت نفر و همگی از مهاجران بودند و تعدادنیروی دشمن اعم از سواره و پیاده دویست نفر بود. فرماندهی مشرکان را ابوسفیان بن حرب برعهده داشت. درگیریها و زد و خوردهایی میان دو طرف در کنار آبی در وادی رابغ صورت گرفت که سعد بن ابی وقاص اولین تیر را در راه اسلام انداخت و این سریه بعد از بازگشت از ابواء صورت گرفت[38].

3- سریه حمزه بن عبدالمطلب

ابن اسحاق می‌گوید: پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از بازگشت از غزوۀ ابواء به مدینه، حمزه بن عبدالمطلب را به همراه سی نفر سواره نظام از مهاجران به سیف البحر از ناحیه عیص فرستاد. این گروه در آن ساحل با ابوجهل بن هشام که سیصد سوار از اهل مکه را همراهی می‌کرد، برخورد نمودند. مجدی بن عمرو جهنی که هم پیمان هر دو طرف بود، میانجیگری کرد و مانع جنگیدن آنان شد و در نتیجه کارزاری صورت نگرفت[39].

4- غزوه بواط[40]

در ماه ربیع الاول سال دوم هجرت، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به اتفاق دویست نفر از یارانش به قصد این غزوه عزیمت کرد. او می‌خواست به کاروانی از قریش حمله کند که امیه بن خلف به اتفاق صد نفر و دو هزار و پانصد شتر در آن بود، اما کاروان تجاری قریش، اندکی قبل از رسیدن پیامر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آنجا را ترک نموده بود بنابراین، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه مراجعت نمودند.

5- غزوه عشیره[41]

در این غزوه، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به سراغ کاروان قریش رفت و در مدینه اباسلمه بن عبدالاسد را جانشین خود مقرر کرد. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اواخر جمادی الاول و اواخر جمادی الآخر را در آنجا اقامت نمود و سرانجام با بنی مدلج و هم پیمانانشان از بنی ضمره پیمان عدم تعرض بست. سپس به مدینه بازگشت و برخوردی صورت نگرفت؛ زیرا کاروان مورد نظر چند روز قبل از راه ساحلی راه شام را در پیش گرفته بود[42]. خبر این ماجرا به قریش رسید؛ قریش برای حمایت کاروان خود بیرون آمدند و با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در میدان بدر برخورد کردند که جنگ بزرگ بدر اتفاق افتاد[43].

6- سریه سعد بن ابی وقاص

بعد از غزوۀ عشیره، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  سعد بن ابی وقاص را در سریه‌ای همراه هشتاد نفر از مهاجران فرستاد. او نیز تا منطقۀ خرار در سرزمین حجاز پیش رفت. سپس برگشت و چیزی مبنی بر حیله و نیرنگ دشمنان مشاهده ننمود[44].

7- غزوه بدر اولی

کرز بن جابر فهری و تعداد اندکی از مشرکان چراگاه‌های مدینه را غارت کردند و برخی از شتران و چهارپایان را به غارت برد. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  درصدد تعقیب و متواری کردن آنان برآمد، تا اینکه به وادیی رسید که به آن سفوان می‌گویند این وادی در ناحیه بدر قرار داشت، اما کرز بن جابر را نیافت و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه بازگشت[45].

8- سریه عبدالله بن جحش اسدی به نخله[46]

پیامبر خدا، عبدالله بن جحش را به اتفاق هشت نفر از مهاجران در آخرین روز رجب به نخله در جنوب مکه برای کسب اطلاعات و آگاهی از اخبار قریش فرستاد، اما آنها به یکی از قافله‌های بازرگانی قریش حمله کردند و بر آن پیروز شدند و فرمانده و کاروان، عمرو بن حضرمی، را کشتند و دو نفر از مردانشان به نامهای عثمان بن عبدالله و حکم بن کیسان را اسیر کردند و آنها را با خود به مدینه آوردند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به این غنیمت‌ها دست نزد تا اینکه این آیه بر وی نازل گردید:

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمۡ عَن دِينِكُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢١٧ [البقرة: 217].

«از تو دربارۀ جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو جنگ در آن (گناهی) بزرگ است، ولی جلوگیری از راه خدا و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن به خدا، نزد خدا مهم‌تر از آن است و برگرداندن مردم از دین بدتر از کشتن است. پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند، ولی کسی که از شما از آیین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد می‌رود و ایشان یاران آتش می‌باشند و در آن جاویدان می‌مانند».

با نزول این آیه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  اموال غنیمت و دو اسیر را برداشت. اولین غنیمتی که مسلمانان به دست آوردند، در این سریه بود و عمرو بن حضرمی اولین فردی بود که توسط مسلمانان کشته شد و عثمان بن عبدالله و حکم بن کیسان اولین کسانی بودند که مسلمانان به اسارت گرفتند[47].

چهارم: درس‌ها و آموختنی‌ها

1- جهاد چه زمانی مشروع گردید؟

دکتر شیخ محمد ابوشهبه بر این باور است که جهاد در اوایل سال دوم هجری مشروع گردیده و علت آن را چنین بیان نموده است که مسلمانان در سال اول به سامان دادن اوضاع دینی و دنیوی خود مانند ساختن مسجد نبوی و امور زندگیشان و راههای کسب درآمد و منظم کردن اوضاع سیاسی خود از قبیل برقرار نمودن پیمان برادری میان خود و پیمان بستن با یهودیانی که ساکن مدینه بودند تا از شر آنان درامان باشند، مشغول بودند[48]. استاد صالح شامی می‌گوید: در اواخر سال اول هجری اجازه جهاد داده است[49].

2- تفاوت سریه و غزوه

سیره‌نگاران اغلب به هر دسته‌ای از مسلمانان که به فرماندهی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای رویارویی با دشمن بیرون آمده باشند، غزوه می‌گویند؛ خواه در آن جنگی رخ داده باشد یا خیر و یا اینکه تعداد آنها زیاد بوده یا کم و به هر دسته‌ای از مسلمانان که پیامبر اکرم آن را برای حمله به دشمن فرستاده و خود در آن حضور نداشته باشد، سریه یا «بعث» اطلاق می‌کنند و گاه در آن جنگی رخ می‌داد و گاه جنگی صورت نمی‌گرفت. و اغلب تعداد افرادی که در این سریه‌ها شرکت می‌کردند، اندک بودند؛ چراکه وظیفۀ آنها فقط ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن بود. رسول خدا در مجموع بیست و هفت غزوه را فرماندهی کرد و حدود هشتاد و سه سریه و لشکر فرستاد و برای تمامی این غزوه‌ها و سریه‌ها در مدت کوتاهی که با مقایسه با عمر ملت‌های دیگر بسیار اندک محسوب می‌شود یعنی در ده سال برنامه‌ریزی نمود[50].

3- سرشماری ساکنان مدینه و ارتباط آن با سریه‌ها

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در سال اول هجرت و بعد از انعقاد پیمان برادری دستور داد تا ساکنان مدینه در یک سرشماری مستقیم، شمرده شوند و این آمارگیری مخصوص مسلمانان بود؛ چنانکه فرمود: «هرکس که اسلام آورده است، اسم او را برای من بنویسید». تعداد جنگجویان آنان به هزار و پانصد نفر می‌رسید[51] و بعد از اجرای این آمارگیری مسلمانان با تعجب و شگفتی از یکدیگر می‌پرسیدند: «آیا ما می‌ترسیم در حالی که هزار و پانصد نفر هستیم؟»؛ چراکه قبل از آن مسلمانان به خاطر احساس ترس و خطری که داشتند، سلاحشان را از خود دور نمی‌نمودند و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز آنها را از تنهایی بیرون رفتن به هنگام شب منع کرده بود تا از خیانت درامان بمانند[52] و بعد از این سرشماری، آغازی برای شروع سریه‌ها و غزوه‌ها گردید و از اقدامات مهم ساماندهی در توسعۀ دولت نوپا بود[53].

4- پاسداری اصحاب از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  

اصحاب و یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به صورت شخصی از ایشان پاسداری می‌کردند و برای او نگهبانی می‌دادند؛ چنانکه از ام المؤمنین عایشه چنین روایت است: «پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شبی، خواب نمی‌رفت. فرمود: کاش مرد صالحی از یاران من می‌بود که امشب نگهبانی می‌داد و از من پاسداری می‌کرد. ناگهان صدای اسلحه به گوش رسید. فرمود: کیست؟ گفت: سعد هستم. آمده‌ام تا برای شما نگهبانی دهم. پیامبر خدا، راحت خوابید تا اینکه صدای نفس ایشان را در حالی که خواب بود شنیدیم[54]». و این جریان قبل از غزوه بدر کبری بود[55]. این حدیث بیانگر مشروعیت نگهبانی و اینکه نباید جانب احتیاط را از دست داد، می‌باشد و نیز بیانگر این موضوع است که مردم باید نگهبان سرپرست خود باشند تا مبادا دشمنان به او آسیب برسانند و رسول خدا با وجود توکل قوی بر خداوند، این عمل را انجام داد تا در این مورد به او اقتدا شود[56].

5- متن پیمانی که با بنی ضمر بسته شد

«بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشته‌ای است از محمد، پیامبرخدا  صل الله علیه و آله و سلم ، برای بنی ضمره بن بکر ابن عبد بن کنانه مبنی بر اینکه مال و جان ایشان در امان است و بر علیه هر کس که قصد جنگ با ایشان داشته باشد، یاری خواهند شد مگر اینکه با دین خدا از سرجنگ درآیند.

این پیمان تا زمانی که دریا به اندازه‌ای آب داشته باشد که بتواند جامه پشمینی را مرطوب گرداند، ادامه دارد[57] و نیز هرگاه آنان برای یاری کردن به مسلمانان فرا خوانده شوند، باید اجابت نمایند».

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در غزوه ابواء از فرصت طلایی پیش آمده استفاده نمود و پیمانی نظامی با شیخ و رئیس قبیله بنی ضمره بست؛ چون موقعیت سرزمین او دارای ارزش نظامی بود که در نبرد میان قریش و دولت نوپای اسلامی موقعیت گرانبهایی داشت. بنابراین، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با آنها پیمان بست که در صورت وقوع برخورد مسلحانه بین اهل مدینه و اهل مکه، آنها بی‌طرف باشند و برنامۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تا زمان واقعۀ بدر این گونه بود که با فرستادن مجموعه‌هایی کوچک از مهاجران در دل کاروانهای قریش، ترس و دلهره ایجاد می‌کرد و کاروانها نیز با خود نیرو و لشکری همراه نداشتند که آنها را حمایت کند و این امری بود که تا آن لحظه قریش به آن نیندیشیده بودند[58].

نزدیک بودن بنی ضمره و هم پیمانان آنان به مدینه که بازار و منبع درآمد آنان بود، آنان را در موقعیتی قرار داده بود که چاره‌ای جز در پیش گرفتن راه مسالمت و مصالحه با دولت نوپای اسلامی نداشتند بنابراین، به بستن پیمان با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تن دادند[59].

این پیمان بیانگر آن است که مقتضیات سیاست اسلامی گاهی مسلمانان را وادار می‌نماید تا با هر دسته و تشکل موجود، پیمان نظامی یا اقتصادی یا تجاری ببندد و نیز بیانگر این امر است که قرارداد و پیمان سیاسی، ریشه و اساسی در شریعت دارد و ضرورتی است که دور کردن زیان موجود یا زیانی که انتظارش می‌رود، آن را ایجاب می‌نماید[60]. این پیمان براساس قاعدۀ معروف «جلب منفعت و دفع ضرر» بنا شده است و باید اصل پیمان، هدف شرعی و مشخصی داشته باشد و مسلمانان می‌بایست در تصمیمات اتخاذ شده در این پیمان نقش داشته باشند، اما اگر مسلمانان مانند پیمانهای امروزی فقط پیرو و مجری باشند پس چنین چیزی با اصل شرعی انطباق پیدا نمی‌کند و رهبری امت باید در هر زمان و هر حرکت سیاسی، کاملاً و به صورت همه جانبه رسول خدا را الگوی خود قرار دهد و قاعدۀ معروف شرعی را که می‌گوید: «نه به خود زیان برسانید و نه به دیگران»[61] را درک نماید.

شیخ مصطفی زرقاء دربارۀ این قاعده می‌گوید:

«این قاعده از ارکان شریعت محسوب می‌گردد و نصوصی از قرآن و سنت به آن گواهی می‌دهد و زیانی که از آن نهی شده، هم زیان عمومی و هم زیان فردی است و باید قبل از وقوع آن به وسیلۀ راه‌های پیشگیری ممکن آن را دور کرد و بعد از واقع شدن زیان با تدابیر و اقدامات ممکن که آثار آن زیان را از بین می‌برد و از تکرار آن جلوگیری می‌کند، باید آن را از بین برد. همان طور که بر این اصل دلالت می‌کند که هنگام قرار گرفتن در معرض ضررهای گوناگون، باید سبک‌ترین آن را انتخاب نمود[62].

همچنین این قرارداد و پیمان‌نامه این مطلب را اثبات می‌کند که برای دولت اسلامی جایز است که با دولت‌های دیگر معاهده و پیمان دفاعی ببندد و امضاء کند و حتی فراتر از آن اگر مصلحت مسلمانان اقتضا می‌کرد و هیچ زیانی بر چنین معاهده‌ای مرتب نمی‌گردید، بر دولت اسلامی در چنین وضعیتی واجب است که دولت هم پیمان را بر ضد متجاوزان یاری کند همان طور که برای دولت اسلامی جایز است که از دولت هم پیمان بخواهد که او را با سلاح و مردان جنگی کمک کند تا آنها زیر پرچم دولت اسلامی بر ضد دشمنان کافر بجنگند[63].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با بنی‌ضمره بر این مبنا پیمان بست که با دین خدا از سرجنگ وارد نشوند؛ آن گاه هرکس بر آنها تجاوز کرد یا تلاش نمود که بر آنها تجاوز کند، مسلمانان به یاری آنان خواهند شتافت. این پیمان، بنی‌ضمره را متعهد می‌نمود که با دین اسلام وارد جنگ نشوند و مانع گسترش و نشر آن نگردد[64].

این پیمان‌نامه همچنین امتیازی سیاسی و نظامی برای مسلمانان محسوب می‌گردید که در آن روز از ارزش زیادی برخوردار بود[65].

6- اولین مردی که در راه خدا تیرانداخت[66]

سریۀ عبیده بن حارث، اولین سریه‌ای بود که رویارویی نظامی مسلمانان و مشرکان در آن رخ داد و جنگ میان دو طرف منجر به تیراندازی گردید و سعد بن ابی‌وقاص  رضی الله عنه  اولین نفر عرب بود که در راه خدا تیر انداخت. این جنگ، زیاد طول نکشید و هر دو گروه تصمیم به عقب‌نشینی و تجدید قوا گرفتند. قهرمان این جنگ سعد بن ابی‌وقاص  رضی الله عنه  بود. او بزرگ‌ترین نقش را در از بین بردن آمادگی دشمن برای ضد حمله ایفا نمود و با تیرباران کردن دشمن، ثبات و استقامت آنان را بر هم زد و با تیراندازی یک ستون دفاعی به وجود آورد که زمینه را برای عقب نشینی سالم مسلمانان هموار کرد و در آن روز عتبه بن غزوان و مقداد بن اسود که قبلاً مسلمان شده بودند به سوی مسلمانان گریختند وبه آنها پیوستند. سعد بن ابی‌وقاص  رضی الله عنه  در یک محل نظامی اسلامی گوی سبقت را از دیگران ربود و این عمل او در کارنامه‌اش که آکنده از کارهای بزرگی است که برای یاری دین خدا انجام داده است، ثبت گردید.

7- متن پیمان‌نامه‌ای که با جهینه منعقد گردید

«جانها و اموالشان در امان است و بر علیه هر کس که قصد جنگ با ایشان را داشته باشد یا بر آنها ستم کند، یاری خواهند شد و نیکوکاران و پارسایان بادیه‌نشین مشمول این عهدنامه که با شهرنشینان بسته شده است، می‌گردد»[67].

تأثیر این پیمان‌نامه را می‌توان از میانجیگری مجدی بن عمرو جهنی میان لشکر حمزه بن عبدالمطلب و قافلۀ قریش که ابوجهل فرماندهی آن را به عهده داشت و سیصد سوار از سواران قریش آن را حمایت می‌کرد، درک نمود[68]. در حالی که آنها در ناحیه عیص در منطقه‌ای که تحت نفوذ جهینه بود، رو در رو قرار گرفتند و برای جنگیدن صف بستند[69]. قبل از اینکه آتش جنگ میان دو گروه یاد شده افروخته شود، مجدی بن عمرو، که از رهبران جهینه بود، میانجیگری کرد تا از جنگ جلوگیری نماید و توانست با تلاشهای صلح‌جویانه خود، میان دو طرف صلح ایجاد نماید. مجدی و قومش با هر دو گروه پیمان صلح امضاء نموده بودند. مسلمانان از سخن او سرپیچی نکردند؛ پس هر دو گروه به شهرهای خود بازگشتند و میان آنها جنگی رخ نداد[70].

از این معاهده می‌توان به این نتیجه رسید که بستن پیمان بین دولت اسلامی و قبیله‌های مجاور، قبل از فعالیت‌های نظامی دولت اسلامی بوده است و بستن پیمان صلح بین دولت اسلامی و دولت‌های دیگری که با دشمنان دولت اسلامی پیمان صلح بسته‌اند، جایز است به این شرط که معاهدۀ آنان با همدیگر به گونه‌ای نباشد که روزی علیه مسلمانان متحد گردند.

همچنین این مطلب اثبات می‌گردد که دولت اسلامی می‌تواند جنگیدن با دشمنان خود را با وجود آمادگی لازم، می‌تواند رها کند، به این شرط که دست کشیدن از جنگ برای مسلمانان ضرری در بر نداشته باشد[71].

سریه حمزه  رضی الله عنه  نتایج بسیار ناگواری بر اردوگاه بت‌پرستان گذاشت؛ چراکه کیان قریش را تکان داد و هراس و ترس را در وجود مردان آن برانگیخت و باعث شد تا آنان متوجه خطری گردند که از جانب مسلمانان آنان را تهدید می‌نمود؛ خطری که تجارت و قدرت اقتصادی آنها را تضعیف می‌نمود[72].

ابوجهل، وقتی از حمزه دور شد و به مکه برگشت، گفت: ای قریش! محمد در یثرب مقیم شده است و دسته‌های پیشتاز لشکر خود را فرستاده است و قصد دارد تا به ما ضربه وارد کند؛ پس، از عبور کردن از راه او و نزدیک شدن به او بپرهیزید؛ زیرا او مانند شیر درنده‌ای است که بر شما خشمگین شده است؛ چون شما او را طرد نموده‌اید. به خدا سوگند که او دارای جادو است، هیچ گاه او و یارانش را ندیده‌ام مگر اینکه شیطان‌ها را در کنار آنها مشاهده کرده‌ام.

شما دشمنی و سرسختی دو پسر قیله را می‌دانید[73]؛ پس او دشمنی است که از دشمنان دیگر کمک می‌گیرد[74].

8- سریه عبدالله بن جحش و نتایج حاصله از آن

برخی از نتایج مهم این غزوه که دارای درس‌ها و آموختنی‌های بزرگی است عبارتند از:

الف در اخبار مربوط به این سریه آمده است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای امیر این سریه چیزی نوشت و به او دستور داد که آن را نخواند و به آن ننگرد مگر بعد از اینکه مسافت دو روز راه را طی کنند و این نمونه‌ای از اجرای اصل مهمی از اصول جنگ است که عبارت از مخفی نگاه داشتن نقشه‌های جنگی است؛ زیرا یهودیان و بت‌پرستان زیادی در مدینه اقامت داشتند و در صورت افشاء هدف مسلمانان انتظار می‌رفت که آنان شتابان نقشه و جهت حرکت این سریه را که به قصد قریش رهسپار می‌شد، به اطلاع اهل مکه برسانند؛ پس حرکت این افراد در حالی که خود نمی‌دانستند که هدف کجا است، باعث آسودگی خاطر فرمانده جنگ بود[75].

اثر تربیت نبوی را در این سریه می‌توان به وضوح مشاهده نمود؛ چرا که همۀ آنان بدون کوچک‌ترین اعتراضی سخن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را شنیدند و اطاعت نمودند و به حرکت خود ادامه دادند تا اینکه به محل موردنظر رسیدند و نامه را باز کردند. این عمل بیانگر قوت ایمان اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  است که در راه خدا این گونه از جان و مال خود بیم و هراسی نداشتند[76].

ب قریش تلاش کرد تا از قتلی که در ماه حرام از جانب افراد سریه صوت گرفته بود، بهره‌برداری کند و جنگی تبلیغاتی و متمرکز به راه انداختند و تبلیغاتی مغرضانه بر ضد مسلمان‌ها شروع کردند. قریش از تعالیم ابراهیمی که تا آن وقت هنوز برخی آثار آن در جامعه جاهلی وجود داشت از قبیل: حرمت جنگ در ماه‌های حرام و غیره بهره‌برداری نمود و از این فرصت برای بی‌اعتبار کردن و رسوا نمودن اسلام و مسلمانان و معرفی آنان به عنوان متجاوزانی که حرمت‌ها را رعایت نمی‌کنند، استفاده کرد[77].

آنها گفتند: «محمد و یارانش ماه حرام را حلال قرار دادند و در آن خونریزی راه انداختند و در ماه حرام اموال را به غارت بردند و مردان را اسیر کردند[78].

آنان در آغاز امر در این نقشه خود موفق شدند و تبلیغاتشان بازتاب گسترده‌ای یافت و اثر محسوسی حتی در مدینه و در میان مسلمانان گذاشت و کسانی که در این سریه حضور داشتند، به خاطر جنگیدن در ماه حرام، مورد اعتراض قرار گرفتند. موقعیت دشوار گردید، یهودیان نیز در این صدد بودند تا آتش فتنه را شعله‌ور نمایند[79].

یهودیان کشته شدن عمرو بن حضرمی توسط واقد بن عبدالله را به فال نیک گرفتند و گفتند: «واقد، وقدت الحرب» و «حضرمی حضرت الحرب» یعنی واقد آتش جنگ را برافروخت و حضرمی جنگ را پدید آورد. این سخن یهودیان بیانگر خشم و کینه درونی آنها نسبت به اسلام و مسلمانان بود[80].

افراد سریه نیز در کار خود درماندند و پشیمان شدند. در این وقت پاسخ محکم و غیرقابل انعطاف خداوند نازل شد و قرآن این جنایتکاران را رسوا کرد و استدلال آنها را باطل قرار داد.

در اعتراض آنها به جنگ در ماه حرام پاسخ داد و فرمود: بازداشتن از راه خدا و از مسجدالحرام و کفر ورزیدن به خدا از جنگیدن در ماه حرام گناه بزرگ‌تری است و بیرون کردن اهالی مسجدالحرام از آن از جنگیدن در ماه حرام نیز بزرگ‌تر است و شکنجه دادن افراد به خاطر دینشان از کشتن در ماه حرام بدتر و بزرگ‌تر است. قریش مرتکب تمامی این جنایتها و گناهان بزرگ شده بودند، اما آن را فراموش کرده یا نادیده می‌گرفتند. آنها می‌خواستند تمامی قبیله‌های بت‌پرست را علیه مسلمانان بشورانند و مردم را از گرویدن به دینی که درصدد احیای حرمتها و مقدسات بود، متنفر و گریزان کنند، به گونه‌ای که رسول خدا ناراحت شد و فرمانده سریه و یارانش را به خاطر کاری که کرده بودند، سرزنش کرد[81] آن گاه آیات روشنگر الهی نازل شد که با تمام قدرت به تبلیغات مغرضانۀ قریش پایان داد و آن را مردود شمرد و توضیح داد که گرچه در ماه حرام جنگ جایز نیست، اما کسی که حرمت‌ها را می‌شکند و از راه خدا باز می‌دارد، نزد خداوند حرمتی ندارد[82].

ت: سعد بن مالک و عتبه بن غزوان به دلیل پیدا کردن شتری که بر آن سوار بودند و گم شده بود، از سپاه اسلام عقب ماندند، در این هنگام قریش آمدند تا فدیۀ دو اسیر خود را پرداخت نمایند و آنها را آزاد کنند، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نپذیرفت و گفت: می‌ترسم که سعد بن مالک و عتبه بن غزوان را گرفتار کرده باشید تا اینکه سعد و عتبه آمدند آن گاه رسول خدا آن دو اسیر را با پرداخت فدیه آزاد کرد. یکی از آنها به نام حکم بن کیسان مسلمان شد[83] و نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  اقامت گزید و عثمان بن عبدالله بن مغیره با حالت کفر به مکه بازگشت[84].

این شیوۀ برخورد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  حامل این پیغام است که فرمانده می‌بایست به سلامتی سربازان خود اهمیت بدهد؛ چراکه سربازان جان خود را در راه یاری کردن دین خدا و برپایی دولت اسلام فدا می‌کنند و روانشناسان نظامی امروزی می‌گویند: هرگاه سرباز احساس کند که فرماندهی به او و سلامتی و امنیت وی اهمیت می‌دهد در اینکه نهایت جانفشانی را ابراز دارد، به خود تردیدی راه نمی‌دهد[85].

ث ظهور تربیت امنیتی در میدان

سریه عبدالله بن جحش اهدافی را که درصدد رسیدن به آن بود، کسب نمود و با یورش به مناطقی که تحت نفوذ قریش بود، قدرت خود را به نمایش گذاشت که این سریه و دقت انجام عملیات، قریش را غافلگیر نمود و آشفتگی و ترس آنان را بیشتر ساخت؛ حتی جاسوس‌های قریش نتوانستند آن را تحت نظر بگیرند و جهتی را که سریه قصد عزیمت به آن را داشت، شناسایی کنند و این امری بود که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با ابتکار نوشتن نامۀ محرمانه، آن را برنامه‌ریزی نموده بود تا قضیه کاملاً سری بماند و دشمن، اطلاعاتی در مورد حرکت مسلمانها کسب ننماید و این براساس «غافلگیر نمودن دشمن» بود که یکی از اصول مهم جنگ به شمار می‌رود[86].

همچنین این سریه و دستۀ نظامی بیانگر آن است که لشکر اسلام را مردانی قوی و نیرومند تشکیل می‌داد که دشوارترین مسئولیتها و وظایف را انجام می‌دادند و شیوه‌های جنگی را خوب می‌دانستند و توانایی انجام مسئولیتها را با تمام کفایت و قدرت داشتند که این امر بر روحیه بلند معنوی آنها دلات می‌نماید.

همچنین آثار تربیت نبوی در ایجاد نظامی گسترده و منسجم از روحیۀ فرمانده سریه که بدون هیچ گونه تردید یا سستی از دستورات پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  اطاعت می‌کرد، ظاهر می‌شود. فرمانده براساس دستور پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نوشته را نخواند تا اینکه دستور را کاملاً اجرا کرد و از خود الگوئی نیکو ارائه داد و در وجود سربازانش حماسه و شور آفرید. وی می‌گفت: «هر کس از شما که دوستدار شهادت است و به آن علاقمند است پس با ما بیاید و هر کس آن را نمی‌پسندد، من اصراری بر همراهی او ندارم و می‌تواند باز گردد، اما من دستور پیامبر خدا را اجرا می‌کنم»[87].

9- اهداف سریه‌ها و دسته‌های نظامی

با بررسی سریه‌ها و غزوه‌هایی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آنها را فرماندهی نمود، بسیاری از اهداف و برخی از درسها و آموختنیها را درک خواهیم نمود؛ پس با تفکر و اندیشیدن در حرکت سریه‌هایی که قبل از بدر انجام گردیده است، به این نتیجه خواهیم رسید که تمامی افراد آنها از مهاجران هستند و انصار در آن مشارکتی ندارند؛ چنانکه ابن سعد می‌گوید: «آنچه همه بر آن اتفاق دارند این است که افراد سریه‌ها همه از مهاجران بوده‌اند و پیامبر هیچ یک از انصار را به جایی نفرستاد تا اینکه آنها را در جنگ بدر با خود همراه نمود[88] و این امری حساب شده محسوب می‌گردید که اهدافی را دنبال می‌نمود که برخی عبارتند از: احیا و تثبیت قضیۀ مهاجران در داخل و خارج دولت اسلامی؛ تضعیف اقتصاد قریش و محاصره آنان و باز پس گرفتن برخی از حقوق از دست رفته؛ تضعیف قریش از نظر نظامی؛ تمرین اصحاب بر خوب فراگرفتن فنون جنگ؛ تحت نظر قرار دادن تحرکات قریش؛ ترساندن دشمن داخلی در مدینه و اطراف آن و سنجیدن توان نظامی دشمن. همچنین مهم‌ترین اهداف این سریه‌ها را می‌توان چنین برشمرد:

الف ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان داخلی و خارجی

این سریه‌ها و غزوات موجب گردید که دشمنان دعوت و دولت اسلامی به توان نظامی مسلمانان پی ببرند و در نتیجه هیچ موقع به فکر حمله به دولت اسلامی که دارای لشکری آماده باش و فعال است، نیفتند. یهودیان و قبیله‌های بت‌پرستان اطراف مدینه از این موضوع به شدت در هراس بودند و اعزام دسته‌های کوچک و بزرگ یکی پس از دیگری و بدون وقفه، رعب و وحشت مضاعفی ایجاد نموده بود که این امر باعث شده بود تا قریش بر تعداد پاسداران و نگهبانان قافله‌ها بیفزاید و قیمت کالاها گران‌تر شود و علاوه بر آن مردان قافله‌های قریش و صاحبان اموال در مکه نیز دچار ترس و هراس گردیده بودند[89].

ب جلب اعتماد برخی قبیله‌ها و کاستن از نقش اعراب

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با قبیلۀ جهینه و هم‌پیمانان آنان و نیز با برخی از قبیله‌هایی که در این منطقه سکونت داشتند، پیمان بست تا آنها در نبردی که میان مکه و مدینه وجود دارد، بی‌طرف باشند؛ «چون این قبیله‌ها به قریش گرایش داشتند و با آنها همکاری می‌کردند و میان آنها پیمان و قراردادهای تاریخی وجود داشت که قرآن کریم آن را ایلاف نامیده است[90] و قریش براساس این معاهدات درصدد برقرار نمودن امنیت برای کاروانهای تجارت خود با شام و یمن بود»[91].

بعد از آنکه برخی قبیله‌ها با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پیمان بستند، تأسیس دولت اسلامی، خطری جدی برای تجارت قریش محسوب می‌‌گردید[92].

همچنین پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ، نقش اعراب بادیه‌نشین را تضعیف و نابود کرد. آنان تا آن زمان قدرتی محسوب می‌شدند که قافله‌های تجاری را تهدید می‌کرد و قافله‌هایی که در مناطق تحت نفوذ آنها عبور می‌کرد جز با پرداخت مالیات نمی‌توانست از آنجا عبور نماید. با تشکیل دولت اسلامی آنها در این درصدد بودند تا این سیاست گذشته را نیز در میان مسلمانان به اجرا بگذارند و عهده‌دار این امر کرز بن فهری گردید، اما پیامبر خدا، فرصت را از او گرفت و کرز را تا سفوان (جایی نزدیک بدر که از مدینه 150 کیلومتر فاصله دارد) تعقیب کرد. سیره‌نگاران این تعقیب و گریز را غزوۀ بدر اولی نامیده‌اند. این غزوه درس مهمی برای همه اعراب بادیه‌نشین بود و از آن پس هیچ بادیه‌نشینی قصد یورش به مدینه را در سر نمی‌پروراند و هرگز مسلمانان به راهزنان مالیات پرداخت نکردند؛ بلکه آنها را مجبور به عقب‌نشینی و انعقاد صلح کردند و مسلمانها از شر آنان در امان ماندند[93].

ج رابطۀ سریه‌ها با فتوحات اسلامی

اعزام سریه‌ها و دسته‌های نظامی به منزلۀ تمرینهای مقدماتی نظامی و مانورهای ارتش اسلام محسوب می‌‌گردید و فعالیت‌های پرخروش و پی‌درپی نخستین سربازان اسلام، بیانگر شور و نشاط و پویایی دولت نوپای اسلام در مدینه و به فرماندهی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود.

با بررسی نام‌های فرماندهان و سربازان این سریه‌ها و لشکرها به این نتیجه می‌رسیم که بعد از آن سریه‌ها، در تاریخ فتوحات اسلامی بسیار درخشیدند؛ مانند فرمانده فتوحات شام؛ ابی عبیدة بن جراح و فاتح قادسیه و مدائن، سعد بن ابی وقاص و خالد بن ولید، شمشیر برهنۀ خدا وکسی که روم را در معرکۀ یرموک به زانو درآورد و عمرو بن عاص، فاتح مصر و لیبی و سایر فرماندهان دیگر. سریه‌ها و غزوه‌هایی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در حیات خود بر آن اشراف داشت، به منزلۀ تمرین عملی و متحرکی برای فرماندهانی بود که بعداً شرق و غرب جهان را فتح کردند.

زندگی اصحاب پیامبر، در طی بیست و چهار ساعت شبانه‌روز عبارت بود از تمرین مستمر و برنامۀ منظم روزانه آنان از این قرار بود: صبح را با ادای نماز فجر با فرمانده کل آغاز می‌کردند و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آنها تعلیم داد که خواندن نماز صبح، کلید زیبای روزی سرشار از سرحالی و نشاط است و فرمود: «وقتی شما می‌خوابید، شیطان سه گِره بر شما می‌زند و می‌گوید: بخواب که تو شب طولانی‌ای در پیش داری و چون بیدار شوید و نام خدا را بر زبان آورید، یک گره باز می‌شود؛ اگر وضوء بگیرید یکی دیگر از گرهها باز می‌شود و اگر نماز بخوانید، سومی نیز باز می‌شود و آن روز را سرحال و با نشاط شب خواهید کرد و اگر نه با تنبلی و خبث نفس به شب خواهید رساند[94].

آنان بعد از انجام فریضۀ الهی به دنبال انجام امور روزمرۀ خویش می‌رفتند و نمازهای بعدی را نیز بدون تأخیر به جای می‌آوردند و بعد از نماز عشاء استراحت می‌کردند تا اینکه بخش عمدۀ شب سپری می‌شد. آن گاه در یک سوم آخر شب بیشترشان برای ادای نماز شب بیدار می‌شدند. این عمل، دلهای‌شان را از روحانیت مالامال می‌کرد و نشاط بیشتری به آنها می‌داد. انجام این امور، علاوه بر امری دیگر همانند آمادگی همیشگی و بیداری کامل و فعالیت‌ها و تمرینها از قبیل اسب سواری و مسابقه دادن و تیراندازی بود که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده بود: تیراندازی بهترین نیرو و آمادگی برای رویارویی با کافران است.

همچنین رسول خدا آنها را به ساخت و تهیۀ ابزار جنگی تشویق می‌نمود؛ چنانکه عقبه می‌گوید، رسول خدا فرمود: «خداوند به سبب یک تیر، سه نفر را وارد بهشت می‌کند: سازنده‌ای که آن را به امید خیر، ساخته است؛ کسی که آن را در تیرکش قرار می‌دهد و کسی که تیر را در راه خدا شلیک می‌کند و فرمود: از سرگرمی‌ها به جز سه چیز درست نیست: آماده کردن اسب با تمرین و آموزش؛ بازی مرد با همسرش و تیراندازی و هر کس تیراندازی را آموخت سپس آن را ترک کرد، مرتکب ناسپاسی نعمت بزرگی گردیده است»[95].

عصر و دوران اصحاب و یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بهترین دورانی بود که در آن عصر به تعالیم قرآنی و الهی تمسک می‌جستند و آن را سرلوحۀ زندگی خود قرار داده بودند و تمامی دستورات قرآن را در زندگی اجرا می‌کردند و با وجود اینکه تعدادشان اندک و فاقد امکانات بودند، امّا در رویارویی با ملت‌های بزرگ روی زمین در شرق و غرب، چیره شدند، اما با دوری مسلمانان از تعالیم آن و تبعیت ننمودن از قرآن، ذلت و خواری آنان را فرا گرفت و ملت‌ها از هر سو بر آنها یورش بردند و مسلمانان مانند کف برآمده روی سیل گشتند.

اهداف و امور مهمی که دسته‌های نظامی برای تحقق آن تلاش می‌کردند، براساس شرایط و اوضاع مختلف فرق می‌کرد. نخستین سریه‌ها، هدفشان فقط شناسایی و اکتشاف و توان‌سنجی دشمن بود؛ سپس این سریه‌ها به تدریج هجومی شدند که رعب و آشفتگی در قافله‌های قریش ایجاد می‌کرد و این قبل از غزوه سرنوشت‌ساز بدر بود. با تثبیت قدرت مسلمانان بعد از جنگ بدر، هدف برخی از سریه‌ها، پاکسازی افرادی از دشمنان دولت اسلامی بود که می‌کوشیدند به آن ضربه وارد کنند مانند: کعب بن اشرف و عصما بنت مروان وابی عفک. کشتن کعب، باعث تأدیب یهودیان گردید و کشتن عصماء و ابی عفک، مشرکان و منافقان مدینه را سرکوب ساخت و جنگ احد که به شکست مسلمانان انجامید، موجب گردید تا عرب‌های بادیه‌نشین به داراییهای مدینه چشم طمع دوختند تا جایی که به برخی از گروههای آموزشی خیانت کردند و حادثۀ رجیع و بئرمعونه را به وجود آوردند. پیامبر خدا، استراتژی نظامی را تغییر داد و سریه‌ها را که قبلاً به دنبال قریش می‌فرستاد، به سوی بادیه‌نشینان اعزام نمود تا آنها را به صورت قاطع و سریع و غافلگیرانه تأدیب نمایند. مهم‌ترین تاکتیک و روش این سریه‌ها، حملۀ غافلگیرانۀ اعراب بادیه‌نشین است.

بدین صورت دسته‌های نظامی کوچک و بزرگ رسول خدا، نقش خود را ایفا می‌کرد و وظیفۀ مخصوص خود را برای خدمت به اهداف دعوت انجام می‌داد، اما بعد از فتح مکه، مسلمانان به عنوان قدرتی نظامی و سیاسی در منطقه تثبیت شدند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز تصمیم گرفت هر چیزی که به نوعی از نشانه‌های شرک و بت‌پرستی محسوب می‌شود، از بین ببرد بنابراین، سریه‌ها و لشکرهایی از مکه فرستاد تا بقیه نشانه‌ها و رمزهای شرک آلود بت‌پرستی را از بین ببرند؛ چنانکه سریه‌هایی برای از بین بردن بتهای بزرگ عرب مانند عزی، مناه، لات، سواع و ذالخلصه و دیگر بتها و طاغوت‌ها ترتیب داده شد[96].

از آن پس، دعوت اسلام به نواحی مختلف جزیره عربی رسید و مردم گروه گروه وارد دین خدا شدند و بعد از وفات پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  لشکر خلفای راشدین برای نشر دین خدا و از بین بردن موانعی که بر سر راه دعوت قرار داشتند، رهسپار اقصی نقاط جهان گردیدند؛ چنانکه نتیجه‌های مثبت و فوری فتوحات اسلامی، تمامی تحلیل‌گران ادیان مختلف را حیرت زده کرده است، اما هرگاه تحلیل‌گران منصف، درصدد بررسی تعالیم و توصیه‌های پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به فرماندهان و سربازان سریه‌ها و لشکرها، که هستۀ اصلی حرکت فتح اسلامی هستند، برآیند، حیرت آنها دور می‌شود؛ توصیه‌هایی که همواره توسط خلفا و فرماندهان فتوحات، تکرار می‌شد و در اعمالشان آشکار می‌گردید[97].

چنانکه از انس روایت است که پیامبر خدا با ارسال هر لشکری به آنها می‌گفت: «به نام خدا حرکت کنید و مواظب باشید که پیرمرد کهنسالی را نکشید و کودک و زنی را به قتل نرسانید و خیانت نکنید و غنیمتهایتان را جمع کنید و به خوبی و نیکویی رفتار نمائید؛ بی‌گمان خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد»[98].

از عبدالرحمان بن عائذ روایت است که وقتی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  لشکری می‌فرستاد، به آنان می‌گفت: «با مردم انس بگیرید و رفتارتان را تغییر ندهید و آنها را به اسلام فرا بخوانید؛ چراکه اگر آنان اسلام را بپذیرند، پسندیده‌تر است از اینکه مردان آنها را بکشید و زنانشان را اسیر کنید»[99].




[1]- مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج 3، ص 514.

[2]- الهجرة فی القرآن الکریم، ص 438.

[3]- تفسیر آلوسی، ج 6، ص 108.

[4]- القتال و الجهاد، محمد خیر هیکل، ج 1، ص 463 – 464.

[5]- دراسة فی السیره، ص 161.

[6]- البخاری، کتاب الجهاد و السیره، باب تمنی الشهاده، ج 3، ص 268، شمارۀ 2797.

[7]- همان، باب تمنی الرجوع للدنیا، ج 3، ص 274، شمارۀ 2817.

[8]-مسلم، کتاب الامارة، باب فضل الرمی و الحث علیه، ج 3، ص 1523، شمارۀ 1919.

[9]- همان.

[10]- مسلم، کتاب الاماره، باب من قاتل للریاء و السمعه، شماره 1905.

[11]- منهج الاسلام فی تزکیه النفس، د. انس احمد، ج 1، ص 293.

[12]- یعنی به کسی کالایی بفروشد و سپس با قیمتی کم‌تر، همان را از او بخرد.

[13]- یعنی به کشاورزی و شخم زدن زمینها مشغول شدید.

[14]- ابوداود، کتاب البیوع، باب فی النهی عن العینة، شمارۀ 3462 و صحیح است.

[15]- مسلم، کتاب الامارة، باب ذم من مات و لم یغز، شمارۀ 1910.

[16]- فی ظلال القرآن، ج 1، ص 187.

[17]- تفسیر نسفی، ج 3، ص 106 – الکشاف، ج 3، ص 16 – تفسیر المراغی، ج 6، ص 119.

[18]- تفسیر کشاف، ج 1، ص 382 – تفسیر ابی سعود، ج 1، ص 245.

[19]- تفسیر سعدی، ج 1، ص 309.

[20]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 154.

[21]- فی ظلال القرآن، ج 6، ص 3286.

[22]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 371.

[23]- الجهاد فی سبیل الله، د. عبدالله القادری، ج 2، ص 162.

[24]- تفسیر قرطبی، ج 5، ص 279.

[25]- المغنی، ج 9، ص 279.

[26]- حاشیة ابن عابدین، ج 4، ص 124.

[27]- المبسوط، سرخسی، ج 10، ص 85.

[28]- فقه التمکین فی القرآن الکریم، صلابی، ص 488.

[29]- الهجرة فی القرآن الکریم، ص 453.

[30]- الحرکات العسکریة للرسول الاعظم فی کفتی المیزان، سیف الدین، ص 62.

[31]- سیرة ابن هشام – الروض الانف، ج 2، ص 192.

[32]- الجهاد و القتال، ج 1، ص 476.

[33]- سنن ابی داود، ج 3، ص 21، شمارۀ حدیث 3004.

[34]- گفته شد به خاطر وبایی که در آن بود، ابواء نامیده شده بود.

[35]- قریه‌ای است نزدیک ابواء.

[36]- جیش النبی، محمد شیت خطاب، ص 54.

[37]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 7.

[38]- حدیث القرآن عن غزوات الرسول، د. محمد بکر آل عباد، ج 1، ص 40.

[39]- سیره ابن هشام، ج 2، ص 595.

[40]- بواط کوهی از کوههای جهینه است که در ناحیه رضوی نزدیک ینبع قرار دارد.

[41]- جایی است که میان مکه و مدینه از ناحیه ینبع که بر ساحل دریای سرخ قرار دارد. مراصد الاطلاع، ج 2، ص 943.

[42]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 10.

[43]- همان، ص 11.

[44]- جایی است در حجاز نزدیک جحفه. مراصد الاطلاع، ج 1، ص 455.

[45]- سیره ابن هشام، ج 2، ص 601.

[46]- وادیی است که قبیله هوازن در جنگ حنین در آن اردو زدند.

[47]- حدیث القرآن من غزوات الرسول، ج 1، ص 43.

[48]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 75 – 76.

[49]- معین السیره، ص 175.

[50]- فی ظلال السیره غزوه بدر، ابی فارس، ص 12.

[51]- الوثائق السیاسة، حمیدالله، ص 65.

[52]- الروض الانف، ج 5، ص 43.

[53]- دراسات فی عهد النبوة، شجاع، ص 163.

[54]- صحیح البخاری مع فتح الباری، کتاب التمنی، ج 3، ص 219.

[55]- تفسیر قرطبی، ج 6، ص 230.

[56]- ولایه الشرطه فی الاسلام، د. عمر محمد حمیدانی، ص 63.

[57]- کنایه از دوام و استمرار است.

[58]- نشاه الدولة الاسلامیة، د. عون الشریف، ص 43.

[59]- الفقه السیاسی، خالد سلیمان فهداوی، ص 119.

[60]- همان، ص 124.

[61]- در اصل این قاعده، حدیثی است که ابن ماجه روایت کرده است. ج 2، ص 39، شماره 1896 و این حدیث صحیح است.

[62]- المدخل الفقهی، الشیخ الزرقاء، ص 972.

[63]- الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة، د. محمد خیر هیکل، ج 1، ص 479.

[64]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 530.

[65]- الدعوة الاسلامیة، د. عبدالغفار عزیز، ص 296.

[66]- صحیح سنن الترمذی، ج 2، ص 277.

[67]- مجموعة الوثائق السیاسة، محمد حمیدالله، ص 62.

[68]- المواهب اللدنیه، ج 1، ص 75.

[69]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 6 - السرایا والبعوث، ص 85.

[70]- همان، ص 86.

[71]- الجهاد والقتال في السیاسة الشرعیة، ج 1، ص 478 – 479.

[72]- السرایا والبعوث النبویة، ص 86.

[73]- کنایه از اوس و خزرج است، قیله‌ مادر آنها بوده است و به آن نسبت داده می‌شوند.

[74]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 218 – 219.

[75]- التاریخ الاسلامی مواقف و عبر، ج 4، ص 71.

[76]- همان.

[77]- مکه والمدینة فی الجاهلیة و عهد الرسول، الشریف احمد، ص 445.

[78]- سنن بیهقی، ج 9، ص 59 به نقل از السرایا والبعوث النبویة، ص 100.

[79]- مکه والمدینة فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص 445.

[80]- التاریخ الاسلامی، ج 4، ص 72.

[81]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 533.

[82]- السرایا والبعوث النبویة، ص 100.

[83]- همان.

[84]- همان.

[85]- غزوه بدر الکبری، محمد ابوفارس، ص 23.

[86]- الرسول القائد، خطاب، ص 94.

[87]- سیرة ابن هشام، ج 2، ص 602 از روایت ابن اسحاق از عروه.

[88]- الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 6.

[89]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 532.

[90]- قریش، 1 – 4.

[91]- المجتمع المدنی، د. اکرم ضیاء العمری، ص 27.

[92]- دراسات فی السیرة، مؤنس، ص 19.

[93]- دراسات فی عهد النبوة، د. عبدالرحمن الشجاع، ص 131.

[94]- رواه مسلم، مختصر صحیح مسلم، آلبانی، ص 106.

[95]- اخرجه احمد و الحاکم و قال صحیح. و وافقه الذهبی الفتح الربانی، ج 13، ص 129 و المستدرک، ج 2، ص 104.

[96]- السرایا والبعوث النبویة، ص 61 – 65.

[97]- همان، ص 65 – 66.

[98]- عون المعبود، شرح سنن ابی داود، ج 7، ص 274.

[99]- سبل الرشاد، صالحی، ج 6، ص 17.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...