فصل سوم
اخراج یهود بنینضیر از مدینه
در فاصله زمانی ترور کعب بن اشرف و جنگ احد که در شوال سال سوم هجری اتفاق افتاد، یهود مدینه دچار رعب و وحشت گردیدند؛ البته شکست مسلمانان در جنگ احد، تا حدودی مشرکان و منافقان را در رسیدن به اهداف و آرزوهایشان امیدوار کرده بود و دو حادثه بئرمعونه و رجیع نیز موجب کاستهشدن ترس و وحشت یهودیان گردید.
بنابراین، ترس و وحشت یهود، مدتی طولانی به طول نینجامید که دوباره به شیوههای مختلف توطئه و دسیسه روی آوردند تا آنجا که جهت حمله به مسلمانان درصدد جمعآوری اسلحه و استحکام قلعههایشان برآمدند و نقشه ترور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را طراحی نمودند[1].
مؤرخان معتقداند که غزوۀ بنینضیر در ربیع الأول سال چهارم هجری بعد از احد اتفاق افتاد. ابن قیم جوزی نظریۀ کسانی که معتقدند: غزوۀ بنینضیر شش ماه بعد از غزوه بدر اتفاق افتاده است، میگوید: محمد بن شهاب زهری معتقد است که غزوۀ بنینضیر شش ماه بعد از بدر به وقوع پیوست در حالی که این نظریه،نظریهای نادرست است و واقعیت این است که این غزوه بعد از غزوه احد اتفاق افتاد و غزوۀ بنیقینقاع شش ماه بعد از بدر و غزوه بنیقریظه بعد از خندق و غزوه خیبر بعد از حدیبیه اتفاق افتاد[2].
ابن عربی میگوید: واقعیت این است که غزوۀ بنینضیر بعد از احد واقع شد[3] و ابنکثیر نیز همین نظریه را تایید میکند[4].
عوامل متعددی موجب گردید تا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با بنینضیر برخورد نماید و آنها را وادار به ترک دیارشان گرداند. مهمترین عوامل به شرح ذیل است:
1- عهد شکنی بنونضیر
آنها متعهد شده بودند که هیچ دشمنی را علیه مسلمانان حمایت نکنند. آنها علاوه بر اینکه بر این عهد وفادار نماندند؛ بلکه با دشمنان رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همکاری کردند.
این عهدشکنی در غزوه السویق به وقوع پیوست[5]؛ چراکه ابوسفیان بعد از بازگشت از بدر نذر کرده بود تا وقتی که به مدینه یورش نبرد، هرگز استحمام نکند. بنابراین برای تحقق این منظور با دویست تن مهاجم به سوی مدینه رهسپار گردید. سردار بنینضیر، سلام بن مشکم، با وی همکای نمود و نه تنها از او پذیرائی کرد؛ بلکه او را به نکات ضعف مسلمانان آگاه ساخت[6].
موسی بن عقبه صاحب مغازی میگوید: «بنینضیر با قریشیان علیه رسول خدا و قلعههایشان، همکاری نمودند»[7].
2- تلاش جهت ترور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم .
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با جمعی از یاران از طریق قباء به سوی بنینضیر جهت جمعآوری کمک برای خونبهای دو مقتول بنیعامر رفتند.
بنونضیر از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به گونۀ شایستهای استقبال نمودند، امّا از طرفی دیگر نقشۀ ترور رسول خدا را طراحی نمودند و برنامهریزی آنان از این طریق بود که سنگی از بالای دیواری که پیامبر آنجا نشسته بود، بیندازند، اما رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از آنجائی که در حفاظت و صیانت خداوند قرار داشت، از اهداف بنینضیر با خبر شد و به سرعت از آنجا برخاست و به سوی مدینه حرکت نمود[8].
هدف اصلی این توطئه نافرجام تنها به قتل رساندن پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نبود؛ بلکه دولت نوپای مدینه و دعوت اسلامی را نیز مورد هدف قرار داده بود و به همین جهت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تصمیم گرفت تا با آنان به مبارزه پردازد و یارانش را دستور داد تا آماده مبارزه و حرکت به سوی بنینضیر گردند[9].
عوامل فوق و عوامل دیگری موجب وقوع غزوۀ بنینضیر گردید؛ چنانکه قرآن کریم مسلمانان را به این نعمت بزرگ و چگونگی نجات پیامبرش را از مکر یهود بنینضیر، خاطرنشان نموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن يَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ فَكَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١﴾ [المائدۀ: 11].
«ای مؤمنان! نعمت خدا را برخود یاد کنید. آن گاه که قومی اراده نمود تا برشما تعدی نماید. خداوند جلوی تعدی آنها را گرفت. از خدا بترسید و مؤمنان باید برخدا توکل نمایند».
دیدگاه مفسران درباره سبب نزول آیۀ فوق
طبری از أبیزیاد نقل مینماید که رسول خدا با یارانش، ابوبکر و عمر و علی و دیگران، برای جمعآوری کمک جهت پرداخت خونبهایی نزد بنینضیر آمدند و فرمودند: ای بنینضیر! ما را در جهت پرداخت این خونبها یاری نمایید.
آنها گفتند: ای أباالقاسم! تو را در این امر یاری خواهیم نمود، امّا صبر کن تا از تو پذیرایی کنیم. رسول خدا و یارانش در انتظار نشستند و سردار آنان نیز به حضور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رسید. او به یارانش گفت: فرصتی بهتر از این برایتان فراهم نمیشود؛ سنگی بر او بیندازید و او را به قتل برسانید. آنها سنگ بزرگی که سنگ آسیاب بود، آماده کرده بودند، اما خداوند با فرستادن جبرئیل و آگاه کردن پیامبر از این موضوع نقشه آنها را خنثی گردانید؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن يَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ فَكَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١﴾ [المائدۀ: 11].
محمد بن اسحاق، مجاهد، عکرمه و دیگران گفتهاند: این آیه در مورد بنینضیر نازل شده است[10] وقتی که ارادۀ ترور رسول خدا را داشتند و برای این منظور سنگی را آماده کرده بودند تا از بالای دیوار بلندی بر سر رسول خدا بیندازند که خداوند، پیامبرش را از این نقشۀ آگاه ساخت و پیامبر و یارانش به سوی مدینه بازگشتند و این آیه نازل گردید[11].
همچنین ابن جریر شأن نزول آیه فوق را در مورد توطئه بنینضیر میداند و میگوید:
«نظریۀ درست، نظریۀ کسانی است که بر این عقیدهاند که منظور از نعمت یاد شده در آیۀ فوق، نعمت نجات رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از توطئۀ بنینضیراست که رسول خدا جهت خونبهای دو مقتول که توسط عمرو بن امیه کشته شده بود، به آنجا رفت و علّت ترجیح این نظریه آن است که خداوند بعد از این آیه به اعمال زشت و خیانت یهود نسبت به احکام خدا و پیامبران الهی پرداخته است»[12].
دکتر محمد آل عابد نیز با نظریۀ طبری موافق است و میگوید: هیچ منافاتی ندارد که آیۀ فوق بعد از تمام رویدادهای فوق نازل شده باشد؛ زیرا یک آیه میتواند، چند شأن نزول داشته باشد.
مفهوم آیه نیز چنین است که ای مؤمنان! نعمت خدا را به خاطر داشته باشید که نقشه یهود را از آسیبرساندن به پیامبر خنثی نمود و مکر و حیله آنان را باطل نمود و پیامبر را از این نقشه شوم نجات بخشید؛ سپس مسلمانان را به تقوا و توکل وادار نمود و میفرماید:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾.
هشدار به بنینضیر و محاصره آنها
در کتابهای سیره آمده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به بنینضیر هشدار داد که تا ده روز منطقه را ترک کنند و برای این منظور محمد بن مسلمه را به سوی آنها فرستاد و به وی گفت: نزد بنینضیر برو و به آنها بگو: پیامبر مرا به سوی شما فرستاده و دستور داده است تا از این سرزمین خارج شوید؛ زیرا شما عهد و پیمان خود را با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم شکستهاید و ده روز فرصت دارید؛ اگر بعد از این فرصت، کسی از شما این منطقه را ترک ننماید، او را به قتل خواهم رساند[13].
آنها هیچ جوابی نداشتند، امّا گفتند: ای محمد! ما هرگز فکر نمیکردیم فردی از بنیاوس برای ما چنین پیامی بیاورد. محمد بن مسله گفت: قلبها تغییر نموده و عهدهای گذشته محو شده است. یهودیان نیز بعد از آن، چند روز ماندند و برای رفتن آماده گشتند[14].
در این اثنا عبدالله بن ابی بن سلول، از فرصت استفاده نمود و فردی را نزد بنینضیر فرستاد و از آنها خواست تا در منازل خود باقی بمانند و استقامت کنند و به آنها گفت: ما شما را تسلیم نخواهیم کرد؛ اگر با شما درگیری ایجاد شود، ما در کنار شما خواهیم بود و اگر شما را از دیارتان بیرون نمایند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت[15]. بنابراین، سرزمینتان را رها نکنید؛ زیرا دو هزار جنگجویی که در اختیار دارم، با شما خواهند جنگید[16]. یهودیان به این وعدههای عبدالله بن ابی، اعتماد کردند و سردارشان حی بن أخطب را غرور فرا گرفت و فردی را نزد رسول خدا فرستاد و گفت: ما از منازل خود بیرون نمیشویم بنابراین، هر اقدامی که میخواهید، انجام دهید. با شنیدن این پیام، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تکبیر گفت و مسلمانان حاضر نیز تکبیر گفتند و پیامبر فرمود: یهود آماده جنگ شده است[17].
ب - محاصرۀ بنینضیر و اخراج آنان از مدینه
بعد از سپری شدن ده روز فرصت داده شده، سپاه اسلام رهسپار دیار بنینضیر شد و مدت پانزده شبانهروز آنها را محاصره کردند و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دستور داد تا درختانشان سوزانده شود. بنابراین، آنها با از دست دادن بنیه اقتصادی خود روحیۀ جنگی و مقاومت را از دست دادند و فریاد برآوردند که ای محمد! تومردم را از فساد باز میداشتی؛ چه شده است که درختان را قطع مینمائی؟.
خداوند در دل آنها وحشت انداخت و اذعان نمودند که چارهای جز رها نمودن سرزمین خود ندارند و عهدشکنی عبدالله بن ابی و حمایت نکردن بر رعب و وحشت آنان افزود بنابراین آنها فردی را نزد رسول خدا فرستادند و از ایشان تقاضای امان نمودند تا از سرزمین خود خارج شوند.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم موافقت نمود و فرمود: «بیرون شوید در حالی که خونتان درامان است و نیز فرمود: آنها از اموالتان به جز اسلحه، هرچه میتوانید با خود ببرید»[18].
آنها سقف و ستونهای خانههایشان را شکستند تا مسلمانان نتوانند از آنها استفاده کنند.
آنها نیز مقدار زیادی طلا و نقره با خود بودند؛ به گونهای که سلام بن ابیالحقیق به تنهایی پوست گاوی پر از طلا و نقره حمل مینمود و میگفت: این چیزی است که ما در فراز و نشیب زندگی آماده کردهایم و اگر نخلهایمان را به جای گذاشتهایم، در خیبر نخل زیادی وجود دارد[19].
آنها اثاثیه خود را با ششصد شتر حمل نمودند و با دف و ساز و آواز بیرون شدند. بعضی عازم خیبرگردیدند و عدهای هم به سوی شام رفتند[20].
محمد بن مسلمه به دستور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مسئولیت اخراج آنها را بر عهده داشت[21].
برخی از بزرگانشان که راه خیبر را در پیش گرفتند عبارت بودند از: سلام بن أبی الحقیق، حی بن أخطب و کنانه بن الربیع بن أبی الحقیق که رسیدنشان به خیبر، مردم آنجا از آنها اطاعت نمودند[22].
قرآن کریم در یک سوره کامل یعنی سورۀ حشر از غزوۀ بنینضیر سخن به میان آورده است؛ چنانکه دانشمند امت، عبدالله بن عباس رضی الله عنه این سوره را به نام سوره بنینضیر یاد مینمود. بخاری از سعید بن جبیر نقل کرده است که من به عبدالله بن عباس گفتم: سوره حشر، اما او گفت: سوره بنینضیر[23].
این سوره به تفصیل از غزوۀ بنینضیر سخن گفته و به بیان احکام و مستحقان غنیمت پرداخته است. همچنین به ارتباط یهود با منافقان پرداخته و از حقایق درونی یهود پرده برداشته است و در اثناء بحث، مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و آنها را به رعایت تقوا وادار کرده است و از معصیت و نافرمانی خدا نهی کرده است و سپس خداوند در مورد قرآن کریم و اسماء و صفات خود سخن گفته است.
با اندیشیدن در سوره مزبور میتوان به نکات ذیل را استنباط نمود:
سوره با بیان حمد و ستایش خدا آغاز میشود و خاطرنشان میسازد که جهان هستی با تمام موجودات خود (انسانها، حیوانات، نباتات و جمادات) به تمجید و بیان قداست خداوند مشغول است و همه گویای وحدانیت، قدرت، جلال و عظمت و سلطان وی هستند[24].
چنانکه میفرماید:
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١﴾ [الحشر: 1].
«آنچه در آسمانها و زمین است، تسبیح خدا را میگویند و او غالب و با حکمت است».
سوره با بیان این خبر آغاز شده است که همه موجودات آسمان و زمین، تسبیح خدا را میگویند و از آنچه شایستۀ وی نیست، او را تقدیس مینمایند و همه به عبادت و خضوع در برابر عظمتش مشغول میباشند؛ زیرا او قادر و بر هر چیزی غالب است و انجام دادن هیچ کاری برای او دشوار نیست.
خدا در آفرینش و امور خود، حکیم است. هیچ چیزی را بیهوده نیافریده است و به آنچه مصلحت نیست، دستور نمیدهد و هیچ عملی برخلاف مقتضای حکمت او انجام نمیپذیرد؛ چنانکه یکی از این موارد، حمایت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در برابر کفار اهل کتاب (بنینضیر) است که با خیانت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خدا آنها را از سرزمین مورد علاقه و محبوبشان بیرون گردانید[25].
ب - ترس و وحشت از جانب خدا است
خداوند میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن يَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَيۡثُ لَمۡ يَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ وَأَيۡدِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢ وَلَوۡلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ٣ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن يُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٤﴾ [الحشر: 2-4].
«او است که کافران اهل کتاب را برای نخستین جمعآوری از سرزمینشان بیرون راند. شما فکر نمیکردید که آنها بیرون رانده شوند. آنها تصور میکردند که قلعههایشان آنها را از مؤاخذه خدا محفوظ میدارد. خداوند از جائی به سراغشان آمد که فکر نمیکردند. در دلهایشان هراس انداخت، به گونهای که با دستهای خود و دستهای مؤمنان، خانههای خود را خراب میکردند. ای اهل خرد، درس عبرت بگیرید. چنانچه خداوند ترک دیار را برآنها فرض نمیکرد، در دنیا آنها را به عذاب سخت گرفتار مینمود و در آخرت برای آنان عذاب دوزخ مهیا است. این بدان جهت است که آنان با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیدند و هر کس با خدا دشمنی نماید، همانا عذاب خدا سخت است».
از آیات فوق چنین استنباط میگردد که خداوند اراده نمود تا یهود بنینضیر را که تمام اسباب مادی در اختیارشان بود و تصور میکردند که قلعههای محکمشان مانع از آن میشود تا کسی آنها را اخراج نماید، بیرون گرداند. بنابراین، خداوند برخلاف اسباب و مسببات، شکست آنان را به گونهای فراهم آورد که تصور نمیکردند به این گونه که خداوند قلبهای آنان را دچار شکست و در وجود آنها رعب و وحشت ایجاد نمود.
شیوۀ تربیتی قرآن به گونهای است که در خلال رویدادها و حوادث، به ترتیب امت میپردازد و این شیوه کاملاً با شیوه سیرهنگاران متفاوت است. امتیازش در آن است که حقایق را کشف مینماید و جوانب پنهانی قضایا را توضیح میدهد و همواره رویدادها را به فاعل حقیقی که ربالعالمین است ارتباط میدهد؛ چنانکه میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾.
بیانگر این است که یهود بنینضیر تمامی شرایط را محیا و تمام اسباب ظاهری را فراهم کرده بودند اما نفسهای آنان که به آن اطمینان داشتند، موجب شکست آنان را فراهم آورد؛ چراکه وحشت درون آنان را فراگرفت و ناگهان در فرصتی اندک فروپاشیدند پس شایسته است هر انسان عاقل با تفکر و اندیشه از این سوره درس بگیرد و اذعان نماید که متصرف حقیقی کائنات خداوند است و در برابر قدرت عظیم او نه اسباب توان ایستادگی دارد و نه مسببات و او بر هر چیز قادر است.
بنابراین، انسان باید ایمان آورد و به اصلاح خود بپردازد؛ چراکه اصلاح همه امور انسانها در گرو اطاعت از خداوند میباشد.
این غزوه برای امت اسلامی در تمام مراحل تاریخی آن درس و عبرت است. براساس تعالیم این غزوه راه رسیدن امت به نصرت خدا عبارت است از: بازگشت به سوی خدا؛ توکل بر او و تسلیم شدن در برابر شریعت خدا. پدیدار شدن چنین ویژگیهایی در وجود مسلمانان علل پیروزی مسلمانان را بر دشمنانشان، هر چند که دشمنانشان نیرومند باشند، فراهم میآورد و بهترین گواه این مطلب، بیرون راندن بنینضیر است. در ادامه خداوند میافزاید: اگر آنها با بیرون راندن مجازات نشوند، در دنیا به قتل مجازات خواهند شد، اما در آخرت عذابشان، آتش جهنم است[26].
با محاصرۀ بنینضیر از جانب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، آنها در قلعههای خود پناه گرفتند. رسول خدا دستور داد تا نخلهایشان را قطع کنند و بسوزانند. آنها فریاد زدند: ای محمد! تو دیگران را از فساد باز میداشتی؛ پس چرا خودت دست به این اعمال میزنی[27]؟.
در این مورد خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيُخۡزِيَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٥﴾ [الحشر: 5].
«هر درختی را که بریدید یا بر پایههای خود برجا گذاشتید، به فرمان خدا و اجازۀ او بوده است تا خداوند فاسقان را رسوا گرداند».
شیخ محمد ابوزهره در تشریح این آیه به تفصیل سخن گفته است که خلاصۀ آن بعد از بیان آراء فقهاء چنین است:
آنچه در این قضیه از مصادر شرعی و عملکرد پیامبر در جنگها استنباط میگردد، چنین است:
1- نباید درختان قطع و خانهها تخریب گردند؛ زیرا هدف جهاد، آزار و اذیت مردم نیست؛ بلکه هدف دفع ظلم و ستم است و احادیث زیادی بیانگر این مطلب هستند.
2- هرگاه تشخیص داده شود که قطع درختان و تخریب خانهها از نظر تاکتیک جنگی امری اجتنابناپذیر است؛ مثلاً، دشمن به آن پناه میبرد و یا از آن طریق به سپاه اسلام ضربه وارد مینماید، تردیدی نیست که در چنین شرایطی باید به تخریب و قطع آن پرداخت؛ چنانکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در غزوۀ بنینضیر و قلعۀ ثقیف چنین عمل نمود.
3- بنابراین، نظر فقها مبنی بر تخریب خانهها و کندن درختان را باید به این دلیل دانست؛ چراکه مردم عادی دشمن محسوب نمیشوند؛ بلکه دشمن کسی است که سلاح بدست بگیرد و بجنگد[28].
ت – شکلگیری سیاست مالی دولت اسلامی
خداوند بعد از اخراج بنینضیر، حکم دارائیهایی را که در این غزوه نصیب مسلمانان گردید، بیان نمود و فرمود:
﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٦﴾ [الحشر: 6].
«چیزهایی را که خداوند از دارائی ایشان به پیغمبر خود ارمغان داشته است، شما برآن اسب ندواندید که با جنگ تصرف نموده باشید؛ بلکه خداوند، پیغمبران خود را بر هر کس که بخواهد، چیره میگرداند و خداوند بر هر کاری غالب است».
خداوند بیان نمود که اموال باقیمانده از بنینضیر، بدون درگیری و جنگ نصیب مسلمانان گردیده است؛ زیرا مسلمانان نه اسبی و نه شتری دواندند؛ بلکه به آنجا رفتند و دشمن با صلح در قبال رفتن و ترک کردن آن سرزمین، دارائیهایشان را به پیامبر دادند. این اموال صرفاً از آن رسول خدا بود؛ به همین جهت مصرف یک سال خانوادۀ خود را از آنها برداشت و بقیه را صرف تهیه سلاح و تجهیزات نظامی مسلمانان کرد[29].
در ادامه خداوند به طور کلی احکام غنایم بدست آمده از کفار را بیان نموده و فرموده است:
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨﴾ [الحشر: 8].
«همچنین غنائم از آن فقراء مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. کسانی که فضل و خوشنودی خدا را میخواهند و خدا و پیغمبرش را نصرت مینمایند؛ آنها صادقان هستند».
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بعد از اینکه اموال بنینضیر در اختیار ایشان قرار گرفت، ثابت بن قیس را فراخواند و به وی گفت: «قومت را گرد بیاور». ثابت گفت: فقط خزرجیان را؟ پیامبر فرمود: «همه انصار را» ثابت نیز همه انصار را فراخواند.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نخست حمد و ثنای خدا را بیان نمود؛ سپس به بیان خدمات ارزشمند انصار در راه خدا پرداخت و خطاب به آنها فرمود: «اگر دوست دارید، این اموال را بین شما و مهاجران تقسیم کنم و اگر هم دوست دارید، آنها را به مهاجران میدهم تا از خانههای شما بیرون روند»!.
سعد بن عباده و سعد بن معاذ گفتند: آنها را میان مهاجران تقسیم کنید و همچنان در خانههای ما بمانند. آن گاه همه انصار گفتند: ما به تقسیم خدا و رسول او راضی هستیم[30].
رسول خدا این اموال را میان مهاجران تقسیم نمود و به غیر از ابودجانه وسهل بن حنیف که شدیداً نیازمند بودند به انصار چیزی نداد[31]. با وجود اینکه اموال فوق صرفاً به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم متعلق بود؛ ولی باز هم به خاطر تسلی و رضایت انصار، آنها را گرد آورد و با آنان به مشورت پرداخت و این نمونهای از شیوه رفتاری و سیاسی رسول خدا است.
هدف اصلی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از این شیوۀ تقسیم، کاستن مشکلات انصار بود؛ زیرا مهاجران قبل از آن در خانههای انصار زندگی میکردند؛ ولی بعد از این جریان، در منازل بنینضیر سکنی گزیدند[32].
تقسیم اموال بنینضیر، تحولی عظیم در سیاست مالی دولت اسلامی به وجود آورد؛ چراکه قبل از این غزوه، غنایم جنگی به مجاهدانی که در جنگ شرکت کرده بودند، تعلق میگرفت، اما بعد از این غزوه، سیاست جدیدی در تقسیم غنایم پدید آمد. در این سیاست غنایم به دو قسم تقسیم میشدند که عبارت بودند از:
1- غنایمی که مجاهدان با سرنیزه و شمشیر به دست آورده بودند؛ این غنایم بعد از اخراج سهم دولت که یک پنجم بود، درمیان مجاهدان تقسیم میشد.
2- غنایمی که بدون جنگ به دست مسلمانان افتاده است؛ این غنایم در اختیار رئیس دولت اسلامی قرار میگرفت تا آنها را براساس تشخیص مصلحت برای سامان دادن به اوضاع اقتصادی کشور، رفع مایحتاج فقرا، تجهیزات نظامی و تاسیس پروژههای مورد نیاز هزینه نماید.
خداوند متعال نیز در دو آیه فوق به بیان علل این فرامین پرداخته است:
﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾ [الحشر: 7].
«آنچه خداوند از اهالی این آبادیها، به پیغمبرش ارزانی داشته است، متعلق به خدا، پیغمبر، خویشاوندان پیغمبر، مستمندان و مسافران میباشد. این بدان خاطر است که اموال، تنها درمیان اشخاص ثروتمند شما دست به دست نگردد. آنچه را پیغمبر به شما دستور داده است، عمل نمائید و از آنچه شما را بازداشته است، بازآئید. از خدا بترسید، خداوند سخت عذاب دهنده است».
سیاست شریعت اسلامی میبایست بر این اصل استوار باشد که اموال فقط در دست اغنیاء و گروه خاصی دست به دست نگردد؛ چنانکه همه مراجع اسلامی مربوط به امور اقتصاد و دارایی به این نکته تأکید دارند که باید به تشکیل جامعهای متعادل و برابر اقدام نمود که همه طبقات در آن به نوعی سهیم باشند.
بر این اساس، اگر امروز هم احکام شریعت اسلامی و برنامههای ویژه مربوط به امور اقتصادی مانند: زکات، نبود معاملات ربوی و نبود احتکار اجرا بشوند، همه طبقات جامعه از اقتصاد خوبی بهرهمند خواهند بود؛ هرچند که نمیتوان تفاوتها را از میان برداشت، اما مایحتاج تمامی افراد به قدر کفایت برآورده خواهد شد و هیچ نیازمندی در جامعه اسلامی پیدا نخواهد شد[33].
بعد از بیان علل توزیع اموال غنیمت، خداوند، مسلمانان را به پیروی از دستورات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و انجام ندادن آنچه وی نهی کرده است، دستور داده است و این امور را، از لوازم ایمان دانسته و همچنین آنها را به رعایت تقوا واداشته و از عذاب دردناک الهی برحذر داشته است.
خداوند میفرماید:
﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾
یعنی آنچه به شما دستور داده است، آن را انجام دهید و از آنچه شما را نهی کرده است، باز آئید؛ زیرا خدا، شما را به خیر و صلاح دستور میدهد و از شر و فساد باز میدارد.
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾ یعنی با پیروی از دستورات خداوند و اجتناب از آنچه نهی کرده است، از وی بترسید.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ یعنی عقاب و عذابش برای کسانی که نافرمانی و عصیان مینمایند، خیلی سخت است. مفسران میگویند: این آیه هر چند در مورد غنایم نازل گردیده است، اما شامل همه اوامر و نواحی میگردد[34].
علاوه بر این، آیات زیادی وجود دارد که امت را در راستای انجام دستورات خدا و رسول موظف میگرداند؛ چنانکه در جایی دیگر میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾ [النساء: 65].
«به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نمیشوند تا آنکه تو را در مسائل اختلافی خود حکم قرار ندهند، سپس از فیصله تو ناراحت نشوند و کاملاً تسلیم نگردند».
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «از آنچه سکوت نموده و بیان نکردهام، سئوال نکنید؛ زیرا امتهای قبل از شما را سئوالات زیادشان و اختلافشان به هلاکت رسانید. اگر از چیزی شما را نهی کردم، از آن اجتناب ورزید و اگر به چیزی شما را دستور دادم آن را تا آخرین حد توان، انجام دهید»[35].
ج - فضیلت مهاجران، انصار و پیروان نیک آنها
1- فضیلت مهاجران.
آیات کریمه سوره حشر، برتری مهاجران را نسبت به دیگر مسلمانان بیان نموده است و آنها در درجۀ نخست قرار داده و خداوند به صداقت آنها گواهی داده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨﴾ [الحشر: 8].
«غنایم از آن فقرای مهاجرینی است که از دیار و اموالشان بیرون رانده شدند. کسانی که در طلب فضل و رضایت خداوند هستند و خدا و رسول را یاری میکنند، اینان واقعاً راستانند».
2- فضیلت انصار.
همچنین آیات سوره حشر به فضیلت و اوصاف انصار پرداخته است و فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡهاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩﴾ [الحشر: 9].
«کسانی که پیش از آمدن مهاجران، خانه و کاشانه و ایمان را آماده کردند، دوست میدارند کسانی را که به سوی آنها هجرت کردهاند و در دل احساس نیاز به آنچه به مهاجران داده شده است، نمیکنند؛ هر چند که خود نیازمند باشند و مهاجران را برخود ترجیح میدهند و آنان کسانی هستند که از بخل نفس درامان ماندهاند و آنان رستگارند».
3- فضیلت تابعین.
تابعین، کسانی هستند که از آثار و اوصاف پسندیده مهاجران و انصار پیروی نمودند و مردم را آشکارا و در باطن به پیروی از گذشتگان فرا میخوانند[36].
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾ [الحشر: 10].
«کسانی که بعد از آنها آمدند، میگویند: پروردگارا، ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند، بیامرز و کینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان قرار مده. پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوان هستی».
بر این اساس، سوره حشر از مهاجران، انصار و پیروان آنها چهرهای درخشان و به جا ماندنی ترسیم نمود.
همچنین آیات کریمۀ سوره حشر، به بیان وضعیت منافقان و اتحادشان با یهودیان و موضعگیری آنان در برابر مسلمانان و خصوصیات اخلاقی آنها پرداخته[37] و فرموده است:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِإِخۡوَٰنِهِمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَكُمۡ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّكُمۡ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١١ لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ لَا يَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا يَنصُرُونَهُمۡ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَيُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ١٢ لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ١٣ لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ١٤ كَمَثَلِ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَرِيبٗاۖ ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٥ كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦ فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ١٧﴾ [الحشر: 11-17].
«آیا منافقانی را ندیدهای که پیوسته به برادران کافر اهل کتاب خود میگویند: هر گاه شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم آمد و هرگز به زیان شما از سخن کسی فرمانبرداری نخواهیم کرد و اگر با شما جنگ و پیکار شود، به کمک شما خواهیم شتافت و یاریتان خواهیم کرد. خداوند گواهی میدهد که آنان دروغ میگویند.
هرگاه اخراج شوند، با آنها بیرون نمیروند و اگر با ایشان جنگ و پیکار شود، به کمکشان نمیشتابند و یاریشان نمیدهند و اگر هم به کمک و یاریشان روند، پشت میکنند و میگریزند و دیگر کمک و یاری نخواهند شد.
هراس شما در سینههایشان بیش از هراس آنان از خداست. این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهم و نادانی هستند.
یهودیان هرگز با شما به صورت دستهجمعی جز در پس دژهای محکم و یا از پشت دیوارها نمیجنگند. عداوت و دشمنی درمیان خودشان شدت دارد. تو ایشان را متحد میبینی؛ ولی پراکنده دل بوده و هماهنگ نمیباشند. این بدان خاطر است که مردمان بیشعور و ناآگاهی هستند.
سرگذشت اینان به سرگذشت کسانی میماند که چندی بیش از اینان طعم تلخ کار بد خود را چشیدند و عذاب دردناکی دارند.
و همچون داستان شیطان است که به انسان میگوید: کافر شو! اما هنگامی که کافر میگردد؛ شیطان میگوید: من از تو بیزار و گریزانم؛ چرا که من از خدا یعنی پروردگار جهانیان میترسم».
خداوند متعال در این آیات از
منافقانی چون عبدالله بن ابی و همدستان وی که به یهود بنینضیر وعده همکاری داده
بودند، خبر میدهد. ﴿لِإِخۡوَٰنِهِمُ﴾ یعنی کسانی که با یهود عهد و پیمان برادری بستهاند. بنابراین خداوند،
منافقان را برادران یهود تعبیر نمود؛ چراکه آنان در کفر با هم یکی هستند، هر چند
که نوع کفرشان متفاوت است.
﴿لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ﴾ یعنی به خدا سوگند که اگر شما از دیارتان بیرون کرده شوید، ما نیز همراه
شما بیرون خواهیم شد. ﴿وَلَا نُطِيعُ فِيكُمۡ أَحَدًا﴾ و در قضیه شما سخن هیچ کسی
را نمیپذیریم. ﴿وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ یعنی اگر مسلمانان با شما
جنگیدند، ما نیز شما را علیه مسلمانان یاری میکنیم؛ سپس خداوند آنها را تکذیب مینماید
و میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ یعنی خدا میداند که منافقان دروغ میگویند[38].
سپس خداوند میفرماید:
﴿ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَيُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ﴾.
اگر منافقان، از یهود حمایت نمایند، مسلمانان متحمل هیچ ضرر و زیانی نمیشوند؛ زیرا بعد از مدت زمانی اندک، هر دو گروه منافقان و یهود میدان معرکه را ترک خواهند نمود.
سپس خداوند به بیان واقعیتی مهم از خصوصیات یهود و منافقان میپردازد و میگوید:
﴿لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ١٣﴾.
یعنی ای مسلمانان! ترس و هراسی که منافقان و یهود از شما دارند، به مراتب از ترسی که از خدا دارند، بیشتر است و آنان ملتی بیشعور هستند؛ چراکه نسبت به خدا و عظمت او آگاهی ندارند تا خشم و ترس او در دلهایشان ایجاد گردد[39].
آن گاه خداوند، پرده از خصوصیات روانی یهودیان برداشته و ترسو بودن و بزدلی آنان را ترسیم نموده و فرموده است:
﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ﴾.
یعنی آنها نمیتوانند با شما رو در رو و در میدان باز بجنگند؛ بلکه از پشت دژها و دیوارهای محکم و در حالی که خود را استتار نمودهاند، با شما خواهند جنگید.
در ادامه، قرآن به بیان برخی از عوامل ضعف و سستی آنها پرداخته و گفته است:
﴿بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ﴾.
یعنی شما یهودیان را در ظاهر متحد و هماهنگ میبینید، اما در واقع آنها چنین نیستند؛ بلکه عداوتشان نسبت به یکدیگر خیلی شدید است. شما آنها را متحد تصور میکنید، اما قلبهایشان با یکدیگر فاصله دارد؛ زیرا آنها ملتی بیخرد هستند که از حق گریزان و دوستدار باطل هستند[40].
این آیات که بیانگر ترس و اضطراب و دودستگی یهود و منافقان است، به مسلمانان شجاعت و شهامت میبخشید؛ سپس خداوند، مثالی دیگر برای منافقان که به یهود وعده همکاری دادند و آنها را به مقاومت تشویق نمودند، ولی به وعده خود عمل نکردند، بیان نموده است:
﴿كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦ فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ١٧﴾ [الحشر: 16-17].
«مثال آنها مانند شیطان است که به انسان گفت: (با خدا) کفر کن. بعد از اینکه او کفر ورزید، گفت: من از تو بیزارم؛ من از خدا که پروردگار جهانیان است میترسم و سرانجام هر دوی آنها برای همیشه در آتش بسر خواهند برد و این است پاداش ستمکاران» منافقان با وجود اینکه به یهود وعده همکاری دادند، اما وقتی که یهود در محاصره قرار گرفتند و عرصه بر آنها تنگ شد، آنان را رها کردند و به کام مرگ سپردند بنابراین مثال منافقان در این قضیه، مانند شیطان است که انسان را وادار به کفر میکند، سپس از وی فاصله میگیرد و میگوید: من از خدا میترسم. و جایگاه هر دو آتش دوزخ است»[41].
د - ارشاد مؤمنان و برحذر داشتن آنان از عذاب آخرت و بیان تفاوت عمیق اهل بهشت و دوزخ
خداوند در ادامه آیات سوره حشر میفرماید:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩ لَا يَسۡتَوِيٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٢٠﴾ [الحشر: 19-20].
«مانند کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند و خدا هم خودشان را از یاد خودشان برد؛ آنها فاسق هستند. بهشتیان و دوزخیان یکسان و برابر نیستند؛ بهشتیان رستگار و پیروز هستند».
آیات فوق، بیانگر اصل مهمی در مورد محاسبه نفس میباشد که انسان همواره میبایست به تزکیه نفس خویش بپردازد و چون مسلمانان بر دشمنانشان پیروز گشتند و مال هنگفتی نصیب آنان شد که باعث رشد اقتصاد جامعه آنان گردید، خداوند بلافاصله توجه مسلمانان را به آخرت و آمادگی برای آن جلب نمود و افراد جامعۀ اسلامی را به ایمان و لزوم تقوا و رعایت اوامر و نواهی الهی و توجه داشتن به آخرت واداشته است و از مسلمانان خواسته است تا با قلب و قالب به سوی آخرت روی آورند و در انجام اعمال نیک، تلاش نمایند و موانعی که در مسیر جلب رضایت الهی قرار دارد را از بین بردارند[42] و علت اینکه قرآن، قیامت را با کلمه «غد» (فردا) تعبیر نموده است، بیانگر نزدیک بودن آن میباشد[43].
خداوند، خاطرنشان ساخته که او بر همه کردار و شؤون زندگی آدمی آگاه است و این هشدار بدان جهت است تا مؤمنان همواره مراقب اعمال و رفتار خود باشند.
در پایان، خداوند، تساوی بین اهل بهشت و دوزخ را نفی نموده و بیان داشته است که اهل بهشت رستگار و بهرهمند از نعمتهای همیشگی خداوند بودهاند و از عذاب الهی نجات یافتهاند، اما اهل دوزخ، خسارتدیدگان واقعی هستند. بدیهی است که این وعظ و ارشاد تأثیر به سزائی در دلهای مؤمنان به جا میگذارد و آنها را به ادامه راهشان به سوی بهشت یاری میکند.
ذ - عظمت قرآن و بیان برخی از صفات خدا
خداوند در ادامه آیات سوره حشر میفرماید:
﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٢١﴾ [الحشر: 21].
«اگر این قرآن را بر کوهی نازل مینمودیم، کوه را از ترس خدا خاضع و شکافته شده مییافتی. ما این مثالها را برای مردمان بیان میداریم؛ شاید که ایشان بیندیشند».
مضمون آیه این است که اگر کوه مانند شما انسانها دارای عقل و خرد میبود و قرآن را براو نازل مینمودیم، از ترس و خشیت الهی قطعهقطعه میشد. این مثالی است برای بیان عظمت و عمق مواعظ و هشدارهای قرآن و از طرفی نیز سرزنش و توبیخی است به سنگدلی انسان و قلت خشوع و تدبر وی در مضمون آیات قرآن[44]. سپس خداوند حکمت بیان نمودن این مثالها و مشخص نمودن حرام و حلال را این میداند تا از این طریق مسلمانان را به اندیشیدن و تفکر در قرآن وادار نماید؛ زیرا تدبر و اندیشیدن در قرآن باعث گشودن و به دست آمدن گنجینههای علم و شناخت راه خیر میشود.
2- در پایان سورۀ حشر، به بیان اسماء حسنای خدا و اوصاف کریمه وی پرداخته است:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٤﴾ [الحشر: 22-24].
«خداوند، ذاتی است که جز او معبودی نیست. او فرمانروا، منزه، بیعیب و نقص، اماندهنده و امنیتبخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند، چیره، بزرگوار و شکوهمند، والا مقام و فرازمند است. خداوند پاک است از آنچه با وی شریک میگردانید. او ذاتی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. دارای نامهای نیک و زیبا است. چیزهایی که در آسمانها و زمین هستند، تسبیح و تقدیس او میگویند و او غالب و با حکمت است».
بدین صورت سورۀ حشر با بیان اسماء و صفاتی که شایسته ذات الهی است به پایان میرسد تا تربیت جامعه اسلامی و تحقق عبودیت و شناخت خدا بر اساس أسماء حسنی و صفات والای وی صورت گیرد.
در ادامه خداوند خود را به داشتن علم کامل و فراگیر توصیف مینماید؛ علمی که مشتمل بر تمام أشیاء است؛ چه آنچه از خلق پنهان میباشد و چه آنچه آشکار است و همین طور به رحمت بیکران خود اشاره مینماید. رحمتی که برهمه چیز سایه افکنده و هر جنبندهای را در برگرفته است؛ سپس الوهیت کامل خود را خاطرنشان ساخته است؛ الوهیتی که خاص برای اوست و به موضوع مالکیت پرداخته؛ یعنی، مالک جهان پیدا و ناپیدا او است و همه نیازمند ایشان هستند.
﴿ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ﴾ یعنی او مقدس و مبری از هر
عیب و نقص میباشد.
﴿ٱلۡمُؤۡمِنُ﴾ یعنی تأییدکنندۀ پیامبران در آنچه آوردهاند به وسیلۀ دلایل آشکار، قاطع
و دلایل واضح ﴿ٱلۡعَزِيزُ﴾ کسی که نه مغلوب میشود و نه عاجز و ناتوان؛ بلکه بر هر
چیز غالب است و همه چیز تابع اوست. ﴿ٱلۡجَبَّارُ﴾ خدایی که همه بندگان را مغلوب خود ساخته است و نواقص و
کاستیهای آنان را جبران مینماید.
﴿ٱلۡمُتَكَبِّرُ﴾ خدایی که عظمت و کبریایی از آن اوست؛ خدایی که از همه عیبها و ظلم و ستم پاک است. ﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾ این جمله به مثابۀ اعلامی عام است که بیانگر پاکی و قداست خدا است.
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُ﴾ یعنی علاوه بر اینکه خالق همه موجودات مرئی و نامرئی است، تصویر بخش آنان نیز هم هست. ﴿لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ یعنی خداوند دارای نامهای زیاد و نیکی است که نمیتوان آنها را شمارش نمود و جز او کسی هم آنها را نمیداند. آن نامها زیبا هستند؛ چون خدا آنها را پسندیده و برای خود برگزیده است و هر کس او را با آن نامها بخواند، مورد پسند و محبت خداوند قرار خواهد گرفت. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾ او عزیز و غالب و با حکمت است[45].
شناخت اسماء حسنی و صفات الهی متضمن اقسام سهگانه توحید است که عبارتاند از:
1- توحید ربوبیت.
2- توحید الوهیت.
3- توحید اسماء و صفات.
اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در پرتو شناخت اسماء و صفات الهی، با مفاهیم توحید آشنا گردیدند بنابراین، توحید با اشکال سهگانهاش روح ایمان، اصل و غایت آن میباشد و طبیعی است به هر میزانی که شناخت بنده نسبت به اسماء و صفات الهی افزایش یابد، به همان میزان ایمان و یقینش نیز فزونی مییابد و بدون تردید این معرفت در دلهای اصحاب ریشه دوانیده بود و موجب فراهم شدن خشیت الهی و شناخت خداوند گردیده بود[46].
در ربیعالاول سال چهارم هجری هنگامی که بنینضیر تحت محاصره مسلمانان بودند، حکم تحریم شراب نازل گردید[47].
تحریم شراب مانند بسیاری از احکام دیگر براساس سنت تدریجی انجام گرفت و با نزول آیاتی صریح در سوره مائده حرمت آن قطعی گردید و آخرین آیهای که در این مورد نازل شد، خطاب به مسلمانان فرمود: ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ﴾ [المائدة: 91]. آیا شما از این عمل باز میآئید؟ مسلمانان در جواب گفتند: بلی پروردگارا! ما باز آمدیم[48].
مراحل تحریم شراب به شرح زیر میباشند:
مرحله اول:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَيَسَۡٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَتَفَكَّرُونَ٢١٩﴾ [البقرة: 219].
«از تو در مورد شراب و قمار میپرسند. بگو در آنها گناه بزرگی است و منافعی هم برای مردم دارند، اما گناهشان بزرگتر از منفعت آنها است. و از تو میپرسند که چه چیز را صدقه و انفاق بکنند، بگو مازاد (نیاز خود) را. این چنین خدا، آیات را برای شما به صورت شفاف بیان میکند تا شاید بیندیشید».
سید قطب( رحمه الله ) در تفسیر این آیه میگوید: این نخستین گام در تحریم شراب بود و باید دانست که بسیاری از اشیاء و اعمال، خیر یا شر محض نیستند. بسا اوقات خیر با شر و شر با خیر ملتبس میشود، اما مدار حلال و حرام، چیرگی خیر و یا شر است. بنابراین، وقتی که در شراب و قمار گناه و بدی غالب است، پس آن دو ممنوع و حرام هستند. البته در این آیه حرمتشان تصریح نشده است.
بنابراین، یکیاز شیوههای تربیت اسلامی و تربیت حکیمانۀ قرآنی نمود پیدا مینماید که میتوان این شیوه را در جاهای متعددی از احکام، فرائض و ارشادات قرآنی مشاهده نمود و با توجه به بیان موضوع شراب و قمار به این اصل اسلامی اشاره مینمائیم:
هرگاه اوامر و نواهی قرآن مربوط به مسئلهای اعتقادی و مفهوم ایمانی باشد، اسلام در آن موضوع از همان لحظۀ اول نظریۀ نهایی و قطعی خود را اعلام مینماید، اما اگر اوامر و نواهی مربوط به عبادات، عادات و اوضاع پیچیدۀ اجتماعی باشد، معمولاً اسلام در چنین مواردی با احتیاط برخورد مینماید و شیوه تغییر تدریجی و مدارا را در پیش میگیرد و نخست به فراهمنمودن زمینهها و مقدماتی برای اجرای عملی حکم مزبور میپردازد، اما موضوع شراب و قمار، اعتیادی بود که جامعه دچار آن شده بود بنابراین، نیاز به مقدمهچینی و زمان داشت تا این اعتیاد از جامعه رخت میبست.
مرحله دوم: در این مرحله خداوند فرمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا٤٣﴾ [النساء: 43].
«ای مؤمنان درحالی که مست هستید، به نماز نایستید. تا آن گاه که بدانید چه میگوئید و به نماز نایستید در حالی که جنب هستید تا آن گاه که غسل کنید؛ مگر اینکه مسافر باشید و اگر مریض یا مسافر بودید و یا اینکه قضای حاجت برگشتید ویا اینکه با زنان مقاربت نمودید و آبی نیافتید، با خاک تیمم کنید. چهره و دستهایتان را مسح کنید. یقیناً خداوند عفوکننده و آمرزنده است».
از آنجا که فاصله زمانی نمازهای پنجگانه با یکدیگر کوتاه است به گونهای که نمیتوان در فاصله دو نماز، باده نوشید و مست شد و بعد به هوش آمد، این ممنوعیت، عرصه شرابنوشی را تنگ مینمود و بدین ترتیب از حدت اعتیاد کاسته میشد.
مرحله سوم: عملیساختن دو مرحله سابق؛ چراکه زمینه برای مرحله سوم که همان حرمت قطعی بود، فراهمگردید و این آیه نازل شد:
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١﴾ [المائدة: 91].
«شیطان میخواهد از طریق میخوارگی و قماربازی درمیان شما دشمنی و کینهتوزی ایجاد کند و شما را از یاد خدا و خواندن نماز بازدارد؛ پس آیا از این عمل دست میکشید و باز میآئید»؟
[1]- التاریخ السیاسی و العسکری، ص 188-189.
[2]- زادالمعاد، ج 3، ص 249.
[3]- احکام القرآن، ابن عربی، ج 4، ص 1765.
[4]- حدیث القرآن علی الغزوات، ج 1، ص 254.
[5]- غزوة سویق بعد از بدر اتفاق افتاد.
[6]- تاریخ طبری، ج 2، ص 284.
[7]- فتح الباری، ج 7، ص 332.
[8]- واقدی، ج 1، ص 365 – التاریخ السیاسی و العسکری، ص 190.
[9]- التاریخ السیاسی و العسکری لدولة المدینة، ص 190.
[10]- این روایات هرچند دارای ضعف هستند، امّا مجموعه آنها میتواند یکدیگر را تقویت نماید به کتاب المجتمع المدنی فی عهد النبوه، ص 145 مراجعه شود.
[11]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 31.
[12]- تفسیر طبری، ج 6، ص 144-145.
[13]- طبقات، ابن سعد الکبری، ج 2، ص 57 – مغازی، واقدی، ج 1، ص 363-370.
[14]- تاریخ طبری، ج 2، ص 552.
[15]- سیره ابن هشام، ج 3، ص 212.
[16]- تاریخ طبری، ج 2، ص 553.
[17]- السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 3، ص 146.
[18]- حدیث القرآن الکریمعن غزوات الرسول، ج 1، ص 25.
[19]- السیرة الحلبیة، ج 2، ص 566.
[20]- همان، ص 560 – حدیث القرآن، ج 1، ص 27.
[21]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 374 – الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 321.
[22]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 212.
[23]- بخاری، کتاب المغازی، باب حدیث بنینضیر، شماره 4029.
[24]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 327.
[25]- تفسیر السعدی، ج 3، ص 327.
[26]- حدیث القلرآن الکریم، ج 1، ص 270-271.
[27]- همان، ص 274.
[28]- خاتم النبیین، محمد ابوزهره، ج 2، ص 265-269.
[29]- مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم الفیء، ج 3، ص 1376، شماره 1757.
[30]- مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم الفیء، ج 3، ص 1376، شماره 1757.
[31]- شرح الزرقانی علی المواهب، ج 2، ص 86.
[32]- السیرة النبویة، صالح شامی، ص 222.
[33]- فقه السیرة، بوطی، ص 194.
[34]- تفسیر رازی، ج 29، ص 28 – صفوه التفاسیر، ج 3، ص 351.
[35]- مسلم، کتاب الفضائل، باب توقیرهج و ترک اکثار سئواله، ج 4، ص 1830.
[36]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 291.
[37]- همان، ص 264.
[38]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 282.
[39]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 283.
[40]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 293-294.
[41]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 284.
[42]- تفسیر السعدی، ج 7، ص 340.
[43]- المحرر و الوجیز، ج 14، ص 390.
[44]- تفسیر المراغی، ج 28، ص 57.
[45]- تفسیر السعدی، ج 7، ص 346-347.
[46]- الوسطیه فی القرآن الکریم، صلابی، ص 296.
[47]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 253.
[48]- الخصائص العامة للإسلام، قرضاوی؛ ص 181.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر