فصل سوم
مدد و نصرت پروردگار و توصیف قرآن از جریان احزاب
متوسل شدن آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به خدا و مدد و نصرت پروردگار
عادت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، این بود که به خدا بسیار متوسل میشد و دعا و زاری مینمود و از او کمک میخواست و در غزوهها این امر بیشتر نمود پیدا میکرد.
هنگامی که مسلمانان در غزوۀ احزاب سخت تحت فشار قرار گرفتند و تاب و تحمل آنان پایان پذیرفت و وحشت بر آنان مسلط شد، نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ! آیا در این مورد چیزی هست که ما بگوئیم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی. بگویید: «اللهم استر عوراتنا وآمِن روعاتنا»[1] «بارالها! عورات ما را حفاظت کن و هراس دلهای ما را برطرف ساز».
همچنین در صحیحین روایتی از جابر بن عبدالله رضی الله عنه نقل شده است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر شرکتکنندگان در غزوۀ احزاب دعا کرد و گفت: ای خدایی که کتاب را نازل کردهای! و زود به حساب میرسی، نیروهای احزاب را شکست بده. بارالها! آنها را شکست بده و خوف و ترس را بر دلهای آنان حاکم گردان[2].
خداوند دعای پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم را مستجاب نمود و طلیعههای فجر پیروزی آشکار گردید. خداوند با ایجاد اختلاف و بدگمانی در دل کافران، ترس و وحشت انداخت و پس از آن باد تند و سردی وزید و خداوند لشکریانی از جانب خود فرو فرستاد؛ چنانکه میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَآءَتۡكُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا٩﴾ [الأحزاب: 9].
«ای مومنان! نعمت خدا را برخویشتن به یاد بیاورید آن گاه که لشکریان (دشمن) نزد شما آمدند و ما بر آنان باد تند و لشکریانی فرستادیم که شما آنها را نمیدیدید و خدا به آنچه عمل میکنید، بیناست».
قرطبی میگوید: این باد شدید، معجزۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود؛ زیرا حد فاصل میان مسلمانان و کافران فقط خندق بود، ولی با این حال مسلمانان از باد تندی که وزید، در امان ماندند و به دنبال آن خداوند، فرشتگان را فرستاد. آنها میخها و ریسمانهای خیمهها را برکندند و آتشهایشان را خاموش نمودند و دیگهایشان را وارونه کردند و اسبها و مرکبهایشان بیزمام رها گردیدند و فرشتگان در نواحی مختلف لشکر، تکبیر میگفتند و ترس و وحشت عجیبی بر آنان مسلط گردید، به گونهای که هر یک از سران دستهها، افراد زیردست خود را فرا میخواندند و آنان را به کمک نمودن فرامیخواندند[3].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دوست داشت که برای صحابه و همچنین مسلمانان بعدی روشن شود که شکست لشکر احزاب که متشکل از ده هزار مرد جنگجو بود، توسط مسلمانان اتفاق نیفتاد؛ بلکه خداوند آنها را شکست داد؛ چنانکه قرآن میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَآءَتۡكُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا٩﴾
از ابوهریره رضی الله عنه نیز روایت است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میگفت: «لا اله الا الله وحده، اَعزّ جنده، و نصر عبده، و غلب الاحزاب وحده فلا شييء بعده»[4].
«هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه نیست، او لشکر خود را پیروز گردانید و بنده خود را یاری کرد و لشکریان احزاب را به تنهایی نابود ساخت».
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم همزمان با دعا و التماس از پروردگار، استفاده از اسباب فتح و پیروزی را نیز از یاد نبرد و تمام سعی و تلاش خود را جهت تضعیف دشمنان و فروپاشی آنان مبذول داشت بنابراین، طلب یاری از خدا و التماس زیاد به درگاه ایشان با استفاده از اسباب پیروزی منافاتی ندارد[5].
بر این اساس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با استفاده از اسباب، به ما میآموزد که زاری و تضرع و کمک خواستن از خدا و اخلاص عمل را نباید فراموش نکنیم؛ زیرا اسباب هنگامی موجب موفقیت و پیروزی انسان میگردد که نصرت و مدد خدا پشتوانۀ این اسباب قرار گیرند و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هیچ گاه در زندگی از دعا، زاری و متوسل شدن به خدا غافل نبود[6].
پیگیری اوضاع لشکر احزاب توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، پیگیر اوضاع لشکر احزاب بود و دوست داشت از جدیدترین اخبار دشمن مطلع بشود. بنابراین، فرمود: آیا کسی هست که برود و خبری از این قوم برای ما بیاورد تا اینکه در بهشت همراه من باشد[7]؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم این مطلب را سه مرتبه تکرار نمود و چون با این روش ترغیبآمیز کسی حاضر نشد بنابراین، با روش حاکمانه به یکی از سربازانش فرمود: ابوحذیفه! برخیز و خبری از این قوم برای ما بیاور و آنان را علیه ما نشوران[8].
عملکرد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در برگیرندۀ این جنبۀ تربیتی است که یک فرمانده موفق هنگام اعزام نیروهایش به جایی، میبایست از ترغیب و تشویق استفاده نماید؛ مگر اینکه ضرورت ایجاب نماید تا به روش حاکمانه متوسل بشود.
حذیفه میگوید: من (در آن هوای سرد و خنک) به راه افتادم (هوا به قدری مطبوع شد که) گویا داخل حمام قدم میزدم. در آنجا ابوسفیان را مشغول گرم کردن خودش دیدم. تیری در کمان گذاشتم و سینۀ او را نشانه گرفتم، اما به یاد سخن رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم افتادم که فرمود: آنها را علیه ما نشوران. و اگر نه میتوانستم او را با یک تیر از پای درآورم. سپس از آنجا برگشتم و باز هم احساس میکردم داخل حمامی قدم میزنم تا اینکه نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدم، احساس نمودم هوا سرد است. آن گاه آنچه دیده بودم، برای ایشان بازگو کردم. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم گوشه عبای خود را بر روی من انداخت. من تا صبح همانجا خوابیدم. وقتی صبح شد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: پرخواب! برخیز[9].
نکات نهفته در داستان حذیفه
1- میزان شناخت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مورد شخصیتهای برجسته: چنانکه ایشان حذیفه را از میان دیگران برای کار تجسس و خبرگیری از اوضاع دشمن فرستاد؛ چون او علاوه بر اینکه شجاع و دلیر بود، انسان ماهر و زیرکی نیز بود که میتوانست بر مشکلات پیروز گردد.
2- انضباط نظامیای که حذیفه بدان متصف بود: چنانکه بعد از اینکه فرصت مناسبی برای کشتن فرمانده کل نیروهای احزاب یافت، به خاطر دستور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که فرموده بود: آنها را علیه ما نشوران، تیری را که به سوی او هدف گرفته بود، از کمان بیرون آورد و منصرف شد[10].
3- کرامات اولیاء: چنانکه حذیفه با حرکت برای تجس از وضعیت نیروهای احزاب، خنکی و سردی هوا را احساس نمیکرد و گویا داخل حمامی قدم میزد و تا پایان مأموریتش این حالت بر او حاکم بود و به تحقیق این کرامتی است که خداوند بر بندگان مؤمن خود ارزانی مینماید[11]. یقیناً این جز کرامت حذیفه چیز دیگری نمیتواند باشد.
4- برخورد ملاطفتآمیز و همراه با مهربانی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با حذیفه: چنانکه حذیفه با بازگشت از انجام مأموریت مهم خود و رساندن اخبار به پیامبر، آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم عبای خود را که برآن نماز میخواند، بر روی حذیفه که احساس سردی شدیدی میکرد، انداخت تا اینکه وقت نماز فرض رسید، آن گاه با جملهای که از آن لطف، محبت و شیرینی میتراوید، او را بیدار ساخت و فرمود: ای پرخواب! برخیز[12].
چه راست فرموده است قرآن کریم در وصف پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آنجا که میفرماید:
﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾ [التوبة: 128].
«او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است».
5- به فرزانگی و بداهه در گفتار و کردار صحابه رضی الله عنهم پی میبریم، آن گاه که براساس روایت زرقانی، ابوسفیان اعلام کرد که هر یک از شما دست همنشین خود را بگیرد و او را شناسائی نماید تا بیگانهای وارد صفوف ما نشود. حذیفه میگوید: بلافاصله دستم را روی همنشین سمت راست خود گذاشتم و گفتم: تو کی هستی؟ گفت: معاویه بن ابیسفیان. سپس دست بر روی کسی که در سمت چپم نشسته بود گذاشتم و گفتم: تو کی هستی؟ گفت: عمرو عاص هستم...[13].
بدین صورت او بر آنان پیش دستی نمود و اگر چنین نمیکرد، احتمال بروز خطر برای ایشان حتمی بود که بر اثر آن جان خود را از دست میداد[14].
قرآن، در مورد غزوۀ احزاب به تفصیل سخن گفته است و این دو غزوه (احزاب و بنیقریظه) را به ثبت رسانیده است و قرآن مسائل جاودانهای را که گذر زمان و مکان، آنها را فرسوده نمینماید بیان میدارد و این هم از همان نوع است؛ زیرا مسلمانان دائماً از طرف دشمنان مورد تهاجم نظامی قرار خواهند گرفت؛ گاهی از بیرون بر آنان یورش خواهند برد و گاهی از داخل شهر و دیارشان مورد حمله قرار خواهند گرفت و از آنجا که در گذر تاریخ حوادثی چون حادثۀ احزاب و بنیقریظه تکرار خواهند شد، قرآن آنها را ثبت نموده است تا مسلمانان در صورت تکرار این جریان، از رویدادهای گذشته در رویارویی با آن استفاده نمایند.
با دقت و تدبر در قرآن کریم، مهمترین مسائلی که ازغزوۀ احزاب استنباط میگردد، عبارتند از:
1- یادآوری مؤمنان به نعمتهای الهی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَآءَتۡكُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا٩﴾[احزاب:9].
2- ارائۀ تصویری شگفتانگیز از مصیبت و بحرانی که با آمدن نیروهای احزاب دامنگیر مسلمانان شده بود:
﴿إِذۡ جَآءُوكُم مِّن فَوۡقِكُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنكُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠﴾ [الأحزاب: 10].
3- پردهبرداری از نیتهای شوم منافقان و اخلاق زشت و بزدلی و عذر تراشی و عهدشکنی آنها:
﴿وَإِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢﴾ [الأحزاب: 12].
4- تشویق مؤمنان در هر زمان و مکانی به تأسی از گفتار، کردار، جهاد و اوصاف پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تا به این گفتۀ الهی جامۀ عمل بپوشانند که میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا٢١﴾ [الأحزاب: 21].
5- ستایش از مؤمنان به خاطر موضعگیریهای کارآمد آنان که با ایمان راستین و وفای به پیمان خدا با نیروهای احزاب روبرو شدند و جنگیدند.
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: 23].
«درمیان مومنان مردانی هستند که در وعده خود با خدا راست بودند؛ پس برخی از آنان به پیمان خود وفا نمودند (و شهید شدند) و برخی نیز در انتظاراند و هیچ گونه تغییری در پیمان خود ندادند».
6- بیان یکی از سنتهای تغییرناپذیر الهی که عبارت است از: اختصاص فرجام نیک برای مؤمنان و شکست برای دشمنانشان؛ همان گونه که میفرماید:
﴿وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِغَيۡظِهِمۡ لَمۡ يَنَالُواْ خَيۡرٗاۚ وَكَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلۡقِتَالَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزٗا٢٥﴾ [الأحزاب: 25].
«خداوند، کافران را با دلی لبریز از خشم و غم بازگرداند و در حالی که به هیچیک از نتایجی که در نظر داشتند، نرسیده بودند. خداوند مومنان را از جنگ بینیاز ساخت و خداوند نیرومند و چیره است».
7- احسان خداوند بر بندگان با ایمانش، آنجا که آنها را بر بنیقریظه در دژهای تسخیرناپذیرشان، بدون درگیری جنگی، پیروز گردانید و در دلهایشان رعب و وحشت انداخت به گونهای که به فیصلۀ خدا و رسولش صل الله علیه و آله و سلم گردن نهادند[15]؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَأَنزَلَ ٱلَّذِينَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن صَيَاصِيهِمۡ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِيقٗا٢٦ وَأَوۡرَثَكُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِيَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَُٔوهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا٢٧﴾ [الأحزاب: 26-27].
«خداوند کسانی از اهل کتاب را که احزاب را پشتیبانی کرده بودند، از اژدهایشان پایین کشید و به دلهایشان ترس و هراس انداخت، گروهی را کشتید و گروهی را اسیر کردید و زمینها و خانههایشان و دارایی آنان و همچنین زمینی را که هرگز بدان گام ننهاده بودید، به چنگ شما انداخت. بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است».
غزوۀ احزاب از غزوههای مهمی بود که مسلمانان، علیه دشمنانشان به نبرد پرداختند و در آن نتایج مهمی را رقم زدند. از جمله:
- پیروزی مسلمانان و شکست و پراکنده شدن و بازگشت زیانبار آنان در حالی که تمام آرزوهای آنان به یأس و ناامیدی تبدیل گردید.
- تغییر موقعیت جنگی به نفع مسلمانان، آن گاه که حالت تهاجمی جایگزین حالت دفاعی گردید؛ چنانکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به این مطلب اشاره کرد و فرمود:
«از این پس ما به جنگ آنان خواهیم رفت و آنان به جنگ ما نخواهند آمد»[16].
- کشف چهرۀ واقعی بنیقریظه و کینۀ درونی آنها نسبت به مسلمانان که منتظر فرصت بودند و پیمانشان را با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در دشوارترین شرایط زیر پا گذاشتند.
- غزوۀ بنیقریظه یکی از نتایج غزوۀ احزاب بود؛ چراکه در غزوۀ احزاب یهودیان بنیقریظه در این شرایط دشوار عهد و پیمان خود را با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم شکستند بنابراین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم غزوۀ بنیقریظه را ترتیب داد تا آنان را به سوی این عمل زشتشان برساند[17].
بعد از اتمام غزوۀ خندق، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و صحابه سلاحها را به زمین گذاشتند، امّا خداوند به ایشان دستور داد تا به کارزار با بنیقریظه بپردازند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بلافاصله یارانش را امر نمود تا به سوی بنیقریظه، رهسپار شوند و به آنان اطلاع داد که خداوند جبرئیل را فرستاده است تا دژهای آنان را بلرزاند و در دلهایشان رعب و وحشت بیندازد و به آنها دستور داد که نماز عصر را در مسیر راه نخوانند؛ بلکه در محل بنیقریظه بخوانند[18].
مسلمانان، بیست و پنج روز، بنیقریظه را در محاصره قرار دادند[19]، امّا با طولانی شدن مدت محاطره و در تنگنا قرار گرفتن آنان از نظر معیشت، تصمیم گرفتند تا خود را تسلیم نمایند و از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خواستند تا سعد بن معاذ را در مورد آنان حکم قرار دهد. و انتظار داشتند که به خاطر عهدی که بین آنها و قبیلۀ اوس در زمان جاهلیت بود، سعد بر آنان ترحم نماید. آن گاه سعد را در حالی که به خاطر تیری که در غزوۀ احزاب به او اصابت کرده بود و زخمی بود، آوردند. سعد این گونه داوری نمود که جنگجویانشان کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گردند و مالهایشان تقسیم گردد. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم حکمیت سعد را پذیرفت و فرمود: به حکم خدا قضاوت نمودی[20].
آن گاه گودالهایی را حفر نمودند و حدود چهارصد نفر از آنان را گردن زدند و تنها کسانی که عهدشکنی ننموده و یا مسلمان شدند، نجات یافتند و اموال و زنانشان درمیان مسلمانان تقسیم گردید.
و این پاداش منصفانۀ کسانی بود که عهدشکنی نمودند و با مسلمانان خیانت کردند. جزای آنان از جنس عملشان داده شد؛ چون آنها با عهدشکنی خود و همکاری با نیروهای احزاب، جان، مال و زنان و فرزندان مسلمانان را در معرض نابودی و اسارت قرار دادند بنابراین، با آنان برخورد به مثل کردند[21].
درمیان کشتهشدگان بنیقریظه فقط یک زن وجود داشت؛ چنانکه عائشه میگوید: در حالی که مردان بنیقریظه در بازار مدینه کشته میشدند، زنی از زنانشان نزد من نشسته بود و از هر بابی سخن میگفت و میخندید. ناگهان صدایی شنیدیم که میگفت: فلانی کجا است؟ نام او را میگرفت. گفت: به خدا، این نام مرا گرفت. گفتم: وای بر تو، مگر تو چه کار کردهای؟ گفت: من فردی را به قتل رساندهام. (او سنگ آسیابی بر روی خلاد بن سوید انداخته و او را کشته بود.) آن گاه او را بردند و گردنش را زدند. عایشه میگوید: من هنوز شوخیها و خندههایش را به خاطر دارم[22].
بعد از نابودی بنیقریظه، مدینه از وجود خبیث یهودیها کاملاً پاکسازی گردید و تنها مسلمانان باقی ماندند و جبهه داخلی اسلام از عناصر خطرآفرین کاملاً پاکسازی شد و از آنجا که قریش به وجود یهودیان در مدینه، امیدوار بودند بنابراین، این آرزوی آنان به یأس و ناامیدی بدل گشت. منافقان نیز تکیهگاه خود را از دست دادند؛ چراکه همیشه از طرف یهودیان تغذیۀ فکری میشدند[23].
تخلیه و پاکسازی جبهۀ داخلی حکومت اسلامی از وجود انسانهای ناپاک، یکی از برنامههای مهم رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بود که تحقق پذیرفت و برای امت به عنوان درسی همیشگی باقی ماند.
[1]- مسند الامام احمد، ج 4ف ص 18.
[2]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الاحزاب، ج 5، ص 59، شماره 4114.
[3]- تفسیر قرطبی، ج 14، ص 144.
[4]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 59، شماره 4114.
[5]- فقه السیرة النبویة، غضبان، ص 503.
[6]- فقه السیرة، بوطی، ص 222.
[7]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوة الاحزاب، ج 3، ص 1414، شماره 1788.
[8]- همان.
[9]- همان.
[10]- فقه السیرة النبویة، غضبان، ص 505- السیرة لنبویه، ابیفارس، ص 367.
[11]- السیرة النبویة، ابیفارس، ص 367.
[12]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 246.
[13]- شرح الرزقانی، ج 2، ص 120.
[14]- معین السیرة، ص 293.
[15]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 490-491.
[16]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 58، شماره 4109.
[17]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 442.
[18]- بخاری، کتاب المغازی، باب مرجع النبی للاحزاب، ج 5، ص 60، شماره 4119.
[19]- صحیح السیرة النبویة، ص 373.
[20]- بخاری، کتاب المغازی، باب مرجع رسول الله من الاحزاب، ج 5، ص 61، شماره 4122.
[21]- السیرة النبیویة الصحیحة، ج 1، ص 315-317.
[22]- همان، ص 377.
[23]- سیرة الرسول، دروزه، ج 2، ص 76 به نقل از دراسات فی عهد النبوه، شجاع، ص 153.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر